Jekyll2020-12-28T12:00:11+03:30https://amraei.com//امید امرایینکاتی پیرامون مدیریت محصول، استراتژی دیجیتال، طراحی تجربه و رشد سازمانی.
تاریخ همیشه تکرار نمیشه2019-10-02T04:10:19+03:302019-10-02T04:10:19+03:30https://amraei.com/thoughts/history-rhymes… اما معمولا قافیهدار و منظمه.<br />
<br />
کمونیسم، پوپولیسم، مککارتیسم، پراگرسیویسم، لیبرالیسم …<br />
<br />
ایمپرسیونیسم، کوبیسم، مدرنیسم، پاپ، هایپررئالیسم …<br />
<br />
خدایان نورس، بودیسم، زرتشت، مسیحیت، اسلام …<br />
<br />
نامه، پیامک، ایمیل، واتساپ …<br />
<br />
نیوتن، انشتین، نظریه رشته …<br />
<br />
روزنامه، رادیو، تلویزیون، اینترنت …<br />
<br />
بیشتر مواقع ما داریم در لحظه زندگی میکنیم، توی همین قدم از روند. مشکلات از وقتی شروع میشن که عاشق این لحظه میشیم و فکر میکنیم قدم بعدی وجود نداره.… اما معمولا قافیهدار و منظمه. کمونیسم، پوپولیسم، مککارتیسم، پراگرسیویسم، لیبرالیسم … ایمپرسیونیسم، کوبیسم، مدرنیسم، پاپ، هایپررئالیسم … خدایان نورس، بودیسم، زرتشت، مسیحیت، اسلام … نامه، پیامک، ایمیل، واتساپ … نیوتن، انشتین، نظریه رشته … روزنامه، رادیو، تلویزیون، اینترنت … بیشتر مواقع ما داریم در لحظه زندگی میکنیم، توی همین قدم از روند. مشکلات از وقتی شروع میشن که عاشق این لحظه میشیم و فکر میکنیم قدم بعدی وجود نداره.عرضهی هرگز2019-09-27T04:50:49+03:302019-09-27T04:50:49+03:30https://amraei.com/thoughts/never-deliveryمن هرگز بد قولی نمی کنم.<br />
<br />
من هرگز غلط املایی ندارم.<br />
<br />
من هرگز از چالهها و دامها غفلت نمیکنم.<br />
<br />
من هرگز بیش از چیزی که حقمه از شما دریافت نمیکنم.<br />
<br />
من هرگز اعتماد شما رو خدشهدار نمیکنم.<br />
<br />
من هرگز اجازه نمیدم به شما آسیبی برسه.<br />
<br />
من هرگز به هیچ جلسهای دیر نمیرسم.<br />
<br />
انوع خیلی زیادی از «هرگز»ها هستن که میشه به کاربر عرضه کرد. البته که هیچوقت نمیشه همه اونها رو با هم عرضه کرد، اما میتونید بچسبید به هرگزهای خودتون و باهاش متفاوت باشید.من هرگز بد قولی نمی کنم. من هرگز غلط املایی ندارم. من هرگز از چالهها و دامها غفلت نمیکنم. من هرگز بیش از چیزی که حقمه از شما دریافت نمیکنم. من هرگز اعتماد شما رو خدشهدار نمیکنم. من هرگز اجازه نمیدم به شما آسیبی برسه. من هرگز به هیچ جلسهای دیر نمیرسم. انوع خیلی زیادی از «هرگز»ها هستن که میشه به کاربر عرضه کرد. البته که هیچوقت نمیشه همه اونها رو با هم عرضه کرد، اما میتونید بچسبید به هرگزهای خودتون و باهاش متفاوت باشید.غیر ارادی2019-09-23T04:23:48+03:302019-09-23T04:23:48+03:30https://amraei.com/thoughts/involuntaryراننده خیلی ساده از راهی که برای انحراف به راست طراحی شده استفاده کرد تا بتونه خودش رو جلوی همه ماشینها پشت چراغ قرمز قرار بده.<br />
<br />
بهش گفتم به نظر شما این کار اخلاقیه؟ اگه همه تصمیم بگیرن مثل شما از این ترفند برای جلو زدن استفاده کنن، چی میشه؟<br />
<br />
چند لحظه مکث کرد بعد گفت: باور کن اصلا متوجه نشدم چکار کردم. الان که شما گفتی فهمیدم.<br />
<br />
همه اشتباهاتی که ما انجام میدیم ارادی نیستن.راننده خیلی ساده از راهی که برای انحراف به راست طراحی شده استفاده کرد تا بتونه خودش رو جلوی همه ماشینها پشت چراغ قرمز قرار بده. بهش گفتم به نظر شما این کار اخلاقیه؟ اگه همه تصمیم بگیرن مثل شما از این ترفند برای جلو زدن استفاده کنن، چی میشه؟ چند لحظه مکث کرد بعد گفت: باور کن اصلا متوجه نشدم چکار کردم. الان که شما گفتی فهمیدم. همه اشتباهاتی که ما انجام میدیم ارادی نیستن.ترس از باختن2019-09-19T05:49:29+04:302019-09-19T05:49:29+04:30https://amraei.com/thoughts/fomoفوما (FOMO) به معنی «ترس از دست دادن» یا ترس از باختن، یک پدیده جدیده که ریشه در حسادت و کمبود عزتنفس داره و باعث افزایش استرس در زندگی روزمره میشه.<br />
<br />
فوما اشاره به این حس داره که بقیه بیشتر از من دارن لذت میبرن، بهتر زندگی میکنن، چیزهای جذابتری تجربه میکنن، پول بیشتری در میارن، ولی من دارم همه اینها رو از دست میدم.<br />
<br />
به احتمال زیاد شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام و توییتر باعث تشدید فوما میشن.<br />
<br />
در بین همه انواع خوشبختی، فوما روی «قدرشناسی» و «افتخار» تاثیر منفی بیشتری میگذاره و باعث میشه دیگه اثری ازشون نبینید.<br />
<br />
لئون فستینگر تئوری «مقایسه اجتماعی» رو سال ۱۹۵۴ مطرح کرد و میگه مردم بصورت فطری تمایل دارن خودشون رو در مقایسه با دیگران ارزیابی کنن. برخی از این مقایسهها بجا و برخی نابجا هستن.<br />
<br />
من چند تا پیشنهاد برای رها شدن از مقایسههای نابجا دارم:<br />
<br />
<br />
<br />
برای خودتون یک الگو پیدا کنید. کسی که بتونید به موفقیتها و شکستهاش نگاه کنید و مثل چراغ راه باشه.<br />
<br />
<br />
به جای اینکه یک لیست نامحدود از دوستان داشته باشید، یه شبکه حمایتی بسازید. گروه محدودی از چندین نفر که همدیگه رو حمایت میکنید.<br />
<br />
<br />
شریک رشد پیدا کنید. یکی دو نفر که میتونید دستاوردها و آموختهها رو باهاشون به اشتراک بگذارید و در موردش حرف بزنید.<br />
<br />
<br />
خودتون رو ببخشید. اگر بلندقدترین، پولدارترین، قدرتمندترین یا باهوشترین نیستید.<br />
<br />
<br />
از سیاست زدگی دوری کنید. نگذارید هر حرفی که میزنید یا هرچیزی که میشنوید یه ربطی به سیاست پیدا کنه.<br />
<br />
<br />
فرهنگ نوع دوستی رو تقویت کنید. بعد از اینکه خودتون رو بخشدید، تمرین کنید دیگران رو هم ببخشید.<br />
<br />
فوما (FOMO) به معنی «ترس از دست دادن» یا ترس از باختن، یک پدیده جدیده که ریشه در حسادت و کمبود عزتنفس داره و باعث افزایش استرس در زندگی روزمره میشه. فوما اشاره به این حس داره که بقیه بیشتر از من دارن لذت میبرن، بهتر زندگی میکنن، چیزهای جذابتری تجربه میکنن، پول بیشتری در میارن، ولی من دارم همه اینها رو از دست میدم. به احتمال زیاد شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام و توییتر باعث تشدید فوما میشن. در بین همه انواع خوشبختی، فوما روی «قدرشناسی» و «افتخار» تاثیر منفی بیشتری میگذاره و باعث میشه دیگه اثری ازشون نبینید. لئون فستینگر تئوری «مقایسه اجتماعی» رو سال ۱۹۵۴ مطرح کرد و میگه مردم بصورت فطری تمایل دارن خودشون رو در مقایسه با دیگران ارزیابی کنن. برخی از این مقایسهها بجا و برخی نابجا هستن. من چند تا پیشنهاد برای رها شدن از مقایسههای نابجا دارم: برای خودتون یک الگو پیدا کنید. کسی که بتونید به موفقیتها و شکستهاش نگاه کنید و مثل چراغ راه باشه. به جای اینکه یک لیست نامحدود از دوستان داشته باشید، یه شبکه حمایتی بسازید. گروه محدودی از چندین نفر که همدیگه رو حمایت میکنید. شریک رشد پیدا کنید. یکی دو نفر که میتونید دستاوردها و آموختهها رو باهاشون به اشتراک بگذارید و در موردش حرف بزنید. خودتون رو ببخشید. اگر بلندقدترین، پولدارترین، قدرتمندترین یا باهوشترین نیستید. از سیاست زدگی دوری کنید. نگذارید هر حرفی که میزنید یا هرچیزی که میشنوید یه ربطی به سیاست پیدا کنه. فرهنگ نوع دوستی رو تقویت کنید. بعد از اینکه خودتون رو بخشدید، تمرین کنید دیگران رو هم ببخشید.ایدهآلهای خیالی2019-09-15T05:17:18+04:302019-09-15T05:17:18+04:30https://amraei.com/thoughts/imaginary-ideals«توی اقیانوس جزیرهای هست که اونجا پدر و مادرها برای بچههاشون هرچی میخوان میخرن.»<br />
<br />
این ایدهآل برادرزاده منه، چون فکر میکنه پدر و مادرش خیلی به خواستههاش توجه نمیکنن.<br />
<br />
من میدونم که چنین جزیرهای وجود نداره اما اون به خاطر ناراحتی زیادش از شرایط موجود نمیخواد این رو باور کنه. فشار مسئله باعث شده راه نجات رو در ساختن یک ایدهآل غیرواقعی جستجو کنه.<br />
<br />
خیالبافی بد نیست، اما وقتی خیالها رو باور میکنیم ناراضایتیمون از شرایط موجود هم بیشتر میشه. نارضایتی بیشتر ایدهآل خیالی بزرگتری میسازه، ایدهآل بزرگتر نارضایتی بیشتری ایجاد میکنه، نارضایتی بیشتر …<br />
<br />
بله درست حدس زدید، این یک چرخه مرگه.«توی اقیانوس جزیرهای هست که اونجا پدر و مادرها برای بچههاشون هرچی میخوان میخرن.» این ایدهآل برادرزاده منه، چون فکر میکنه پدر و مادرش خیلی به خواستههاش توجه نمیکنن. من میدونم که چنین جزیرهای وجود نداره اما اون به خاطر ناراحتی زیادش از شرایط موجود نمیخواد این رو باور کنه. فشار مسئله باعث شده راه نجات رو در ساختن یک ایدهآل غیرواقعی جستجو کنه. خیالبافی بد نیست، اما وقتی خیالها رو باور میکنیم ناراضایتیمون از شرایط موجود هم بیشتر میشه. نارضایتی بیشتر ایدهآل خیالی بزرگتری میسازه، ایدهآل بزرگتر نارضایتی بیشتری ایجاد میکنه، نارضایتی بیشتر … بله درست حدس زدید، این یک چرخه مرگه.مسئولیت و اختیار2019-09-02T05:17:18+04:302019-09-02T05:17:18+04:30https://amraei.com/thoughts/responsibility-and-authorityدستاندرکاران سازمانهای سنتی اغلب میگن: «من به اختیار بیشتری نیاز دارم». منظورشون اینه که منجر به اتفاق افتادن چیزی بشن به قدرت بیشتری نیاز دارن. لباس اختیار باعث میشه بتونن کارها رو انجام بدن.<br />
<br />
این مدلذهنی مربوط به عصر صنعته. مدیریت براساس اختیار از بالا به پایین، خطرناپذیر، قابل اندازهگیری و عالی برای حفظ ساختار سازمانیه. برای سازمانهایی که پایدار، مبتنی بر سرمایه و محتاط در برابر خطر (ریسک) هستن بسیار مناسبه.<br />
<br />
یه رویکرد متفاوت دیگه هم وجود داره. مدیریت بر اساس مسئولیت به جای اختیار. «هرکس مسئولیت چیزی رو قبول کرد، استقبال میشه که بیاد و برای انجام شدنش اختیاراتش رو هم مطالبه کنه.»<br />
<br />
این روشیه که ما باهاش یواکسشیراز رو مدیریت میکنیم.دستاندرکاران سازمانهای سنتی اغلب میگن: «من به اختیار بیشتری نیاز دارم». منظورشون اینه که منجر به اتفاق افتادن چیزی بشن به قدرت بیشتری نیاز دارن. لباس اختیار باعث میشه بتونن کارها رو انجام بدن. این مدلذهنی مربوط به عصر صنعته. مدیریت براساس اختیار از بالا به پایین، خطرناپذیر، قابل اندازهگیری و عالی برای حفظ ساختار سازمانیه. برای سازمانهایی که پایدار، مبتنی بر سرمایه و محتاط در برابر خطر (ریسک) هستن بسیار مناسبه. یه رویکرد متفاوت دیگه هم وجود داره. مدیریت بر اساس مسئولیت به جای اختیار. «هرکس مسئولیت چیزی رو قبول کرد، استقبال میشه که بیاد و برای انجام شدنش اختیاراتش رو هم مطالبه کنه.» این روشیه که ما باهاش یواکسشیراز رو مدیریت میکنیم.ندانم گری مدیریت شده2019-08-26T05:06:23+04:302019-08-26T05:06:23+04:30https://amraei.com/thoughts/managed-agnosticismمعادله N = NP یکی از معادلات حل نشده علوم کامپیوتره. به زبان ساده یعنی ثابت کنیم که «راه حل NP» به «نتیجه N» میرسه.<br />
<br />
و درست حدس زدید. هنوز هیچکس نتونسته ثابت کنه.<br />
<br />
هرکاری که انجام بدید، کسانی هستن که معتقد باشن با یک راه حل دیگه میشد نتایج بهتری بدست آورد و متاسفانه هیچ راهی وجود نداره که بشه ثابتش کرد.<br />
<br />
مدیریت یک محصول پر از مخاطرات تصمیمگیریه. اگه بخواید به خاطر اینکه تصمیماتتون زیر سوال نره هیچ اقدامی نکنید، در نهایت به خاطر تصمیم نگرفتن مورد سوالید.<br />
<br />
علم این رو تایید نمیکنه، اما همه ما به یک مقداری ندانمگری نیاز داریم. لازمه برخی از راهکارها رو آزمایش کنیم، بدون اینکه بدونیم نتیجه چقدر مطلوب ماست.معادله N = NP یکی از معادلات حل نشده علوم کامپیوتره. به زبان ساده یعنی ثابت کنیم که «راه حل NP» به «نتیجه N» میرسه. و درست حدس زدید. هنوز هیچکس نتونسته ثابت کنه. هرکاری که انجام بدید، کسانی هستن که معتقد باشن با یک راه حل دیگه میشد نتایج بهتری بدست آورد و متاسفانه هیچ راهی وجود نداره که بشه ثابتش کرد. مدیریت یک محصول پر از مخاطرات تصمیمگیریه. اگه بخواید به خاطر اینکه تصمیماتتون زیر سوال نره هیچ اقدامی نکنید، در نهایت به خاطر تصمیم نگرفتن مورد سوالید. علم این رو تایید نمیکنه، اما همه ما به یک مقداری ندانمگری نیاز داریم. لازمه برخی از راهکارها رو آزمایش کنیم، بدون اینکه بدونیم نتیجه چقدر مطلوب ماست.مخاطب درجه دوم2019-08-21T05:01:02+04:302019-08-21T05:01:02+04:30https://amraei.com/thoughts/second-rate-audienceکمتر موسیقی بازتنظیم شدهایی (ریمیکس) از تنظیم اصلی بهتر شده. موزیک اصلی برای مخاطب خاص و ویژه خودش ساخته شده و وقتی اینکار خیلی خوب انجام میشه حتی به دل مخاطبان درجه دو هم میشینه.<br />
<br />
اما ریمیکسها اغلب میخوان توجه مخاطب درجه دوم و سوم رو جلب کنن. میخوان محبوب همه باشن. در نهایت نه نظر اونها خیلی جلب میشه و نه مخاطبان اصلی.<br />
<br />
این خاصیت اصیل بودنه که بجز چیزی که براش ساخته شده، روی چیزهای دیگه هم اثر میگذاره.<br />
<br />
اگر یک کتاب مینویسید، یا یه وبلاگ دارید، یا محصولی تولید میکنید، وقتی روی مخاطبان درجه یک متمرکز هستید چیزی که میسازید میتونه قدرت تاثیرگذاری روی مخاطبان درجه دوم و سوم رو هم داشته باشه. اما برعکسش به ندرت درسته.کمتر موسیقی بازتنظیم شدهایی (ریمیکس) از تنظیم اصلی بهتر شده. موزیک اصلی برای مخاطب خاص و ویژه خودش ساخته شده و وقتی اینکار خیلی خوب انجام میشه حتی به دل مخاطبان درجه دو هم میشینه. اما ریمیکسها اغلب میخوان توجه مخاطب درجه دوم و سوم رو جلب کنن. میخوان محبوب همه باشن. در نهایت نه نظر اونها خیلی جلب میشه و نه مخاطبان اصلی. این خاصیت اصیل بودنه که بجز چیزی که براش ساخته شده، روی چیزهای دیگه هم اثر میگذاره. اگر یک کتاب مینویسید، یا یه وبلاگ دارید، یا محصولی تولید میکنید، وقتی روی مخاطبان درجه یک متمرکز هستید چیزی که میسازید میتونه قدرت تاثیرگذاری روی مخاطبان درجه دوم و سوم رو هم داشته باشه. اما برعکسش به ندرت درسته.سندروم اینهمانی2019-08-15T05:51:46+04:302019-08-15T05:51:46+04:30https://amraei.com/thoughts/inhamani-syndromeاین نامیه که من برای «واکنش سطحی ما در برابر تفاوتها» برگزیدم. وقتی میگیم «این همان است» و تفاوتها رو نادیده میگیریم.<br />
<br />
اعتماد همان اطمینان است.<br />
غرور همان تکبر است.<br />
خیال همان فرضیه است.<br />
رشد همان توسعه است.<br />
نظم همان شفافیت است.<br />
ساده همان آسان است.<br />
نبوغ همان خلاقیت است.<br />
<br />
اینها همه نمونههایی از اینهمانی هستند. احتمالا شما هم میتونید نمونههای بیشتری به این لیست اضافه کنید.این نامیه که من برای «واکنش سطحی ما در برابر تفاوتها» برگزیدم. وقتی میگیم «این همان است» و تفاوتها رو نادیده میگیریم. اعتماد همان اطمینان است. غرور همان تکبر است. خیال همان فرضیه است. رشد همان توسعه است. نظم همان شفافیت است. ساده همان آسان است. نبوغ همان خلاقیت است. اینها همه نمونههایی از اینهمانی هستند. احتمالا شما هم میتونید نمونههای بیشتری به این لیست اضافه کنید.سازماندهی بیمنطق2019-08-07T05:51:46+04:302019-08-07T05:51:46+04:30https://amraei.com/thoughts/illogical-orgnizingبیشتر خردهفروشها همه چیز رو منطقی طبقهبندی میکنن:<br />
<br />
اول بر اساس نوع جنس طبقهبندی میکنن، بعد بر اساس برند/طراح، بعد ظاهر و بعد اندازه.<br />
<br />
همه کتونیهای سفید نایکی کنار هم چیده شدن و بعد براساس اندازه مرتب شدن.<br />
<br />
همه پیراهنهای فوتبالی روی دیوار اول بر اساس طرح منظم شدن، بعد هم بر اساس اندازه.<br />
<br />
همه ابزارهای توی ابزارفروشی اول بر اساس برند چیده شدن، بعد براساس کاربرد (اره) و بعد چیزی که قراره ببرن (چوب)<br />
<br />
این چیدمان احمقانه است چون بیشتر برای رفاه حال منشی و کارگر فروشگاهه تا مشتری. آیا کسی پیدا میشه که بگه «هرچند این لباس اندازه بچه من نیست، اما میخرمش چون قشنگه»؟ البته که نه.<br />
<br />
پس چرا همه پیراهنهای یک اندازه رو قطعنظر از برند و طراح کنار هم قرار ندیم؟ وقتی میریم ابزار فروشی، چرا اره، چسب چوب، میخ و چکش همگی کنار هم توی یک بخشی به نام «کار با چوب» نیستن؟<br />
<br />
اگر میخوایم یه نفر کمربند و جوراب و حتی کفش بخره، اول باید یه دست کتوشلوار بهش بفروشیم و بعد یه کاری کنیم که اضافه کردن به سبد آسون باشه.بیشتر خردهفروشها همه چیز رو منطقی طبقهبندی میکنن: اول بر اساس نوع جنس طبقهبندی میکنن، بعد بر اساس برند/طراح، بعد ظاهر و بعد اندازه. همه کتونیهای سفید نایکی کنار هم چیده شدن و بعد براساس اندازه مرتب شدن. همه پیراهنهای فوتبالی روی دیوار اول بر اساس طرح منظم شدن، بعد هم بر اساس اندازه. همه ابزارهای توی ابزارفروشی اول بر اساس برند چیده شدن، بعد براساس کاربرد (اره) و بعد چیزی که قراره ببرن (چوب) این چیدمان احمقانه است چون بیشتر برای رفاه حال منشی و کارگر فروشگاهه تا مشتری. آیا کسی پیدا میشه که بگه «هرچند این لباس اندازه بچه من نیست، اما میخرمش چون قشنگه»؟ البته که نه. پس چرا همه پیراهنهای یک اندازه رو قطعنظر از برند و طراح کنار هم قرار ندیم؟ وقتی میریم ابزار فروشی، چرا اره، چسب چوب، میخ و چکش همگی کنار هم توی یک بخشی به نام «کار با چوب» نیستن؟ اگر میخوایم یه نفر کمربند و جوراب و حتی کفش بخره، اول باید یه دست کتوشلوار بهش بفروشیم و بعد یه کاری کنیم که اضافه کردن به سبد آسون باشه.دو مهارت کلیدی برای کودکان2019-08-03T05:18:11+04:302019-08-03T05:18:11+04:30https://amraei.com/thoughts/two-key-skills-for-childsسوال درست پرسیدن، از شخص درست.سوال درست پرسیدن، از شخص درست.عوارض نقشه راه2019-07-26T05:57:26+04:302019-07-26T05:57:26+04:30https://amraei.com/thoughts/roadmaps-side-effectsدرک ما از راهی که ما رو از شیراز به اصفهان میرسونه دو تا منبع داره. تجربه و داده.<br />
<br />
ما این راه رو چند بار رفتیم و میدونیم کجا باید پیچید، کجا باید توقف کرد و کجا راه بازه و میشه با حداکثر سرعت حرکت کرد.<br />
<br />
یک سری ابزارهای مسیریاب هستن که بر اساس دادههای موجود از سازمان راهداری، مسیرها و جاده رو میشناسن و به ما میگن باید چه تصمیمی بگیریم.<br />
<br />
اما چرا نقشهراه ما در کسب و کارها اینطوری نیست؟ ما بیشتر به پیشگویی و رمالی متکی هستیم. من میخوام برم شیراز، نه تجربه دارم و داده. یه نقشه ترسیم کنیم که ببینیم با چه خطراتی مواجه هستیم. این عاقلانه نیست.<br />
<br />
این نقشهها برای ما یک امنیت کاذب میسازن. ما مدام فکر میکنیم مسیری که ترسیم کردیم مسیر امنیه و بعد با شوکهای مداوم مواجه میشیم.<br />
<br />
وقتی داریم در تاریکی حرکت میکنیم، چراغقوه رو باید انداخت جلوی پا یا چند قدم جلوتر.درک ما از راهی که ما رو از شیراز به اصفهان میرسونه دو تا منبع داره. تجربه و داده. ما این راه رو چند بار رفتیم و میدونیم کجا باید پیچید، کجا باید توقف کرد و کجا راه بازه و میشه با حداکثر سرعت حرکت کرد. یک سری ابزارهای مسیریاب هستن که بر اساس دادههای موجود از سازمان راهداری، مسیرها و جاده رو میشناسن و به ما میگن باید چه تصمیمی بگیریم. اما چرا نقشهراه ما در کسب و کارها اینطوری نیست؟ ما بیشتر به پیشگویی و رمالی متکی هستیم. من میخوام برم شیراز، نه تجربه دارم و داده. یه نقشه ترسیم کنیم که ببینیم با چه خطراتی مواجه هستیم. این عاقلانه نیست. این نقشهها برای ما یک امنیت کاذب میسازن. ما مدام فکر میکنیم مسیری که ترسیم کردیم مسیر امنیه و بعد با شوکهای مداوم مواجه میشیم. وقتی داریم در تاریکی حرکت میکنیم، چراغقوه رو باید انداخت جلوی پا یا چند قدم جلوتر.کنترل و خودگردانی2019-07-22T05:39:06+04:302019-07-22T05:39:06+04:30https://amraei.com/thoughts/controll-and-automationیکی از سختترین کارها در مدیریت یک تیم تغییر الگوی «کنترل» به «خودگردانی» در ذهن مدیران و افراده.<br />
<br />
فرهنگ سازمانهای سلطهجو تماما بر کنترله. مدیران ارشد تقریبا باید در مورد جزییترین مسایل تصمیمگیری کنن. سوال از مدیر اولین راهکاریه که به ذهن همه (در مواجهه با یک مشکل) میرسه.<br />
<br />
بنابراین همه کنترل کردن و کنترل شدن رو یاد گرفتن.<br />
<br />
البته اگه از مدیران بپرسید از این وضع ناراحت هستن. هیچ کس دوست نداره که فرصت نفس کشیدن نداشته باشه. خودگردانی آرزوی همه است. فقط وقتی به روشها نگاه میکنیم، نتیجه همون کنترله.<br />
<br />
کنترل به ما احساس قدرت میده. خودگردانی اما باعث میشه فکر کنیم داریم قدرتمون رو از دست میدیم و مدیران قدرت طلب اینجا با مشکل مواجه میشن.<br />
<br />
خودگردانی در حل مشکلات فردی، تعاملات سازمانی، رفع تناقضات، تعریف مسئله، حتی پیداکردن راه حل، جزییات مالی ساده، هدفگذاری، دسترسی به استراتژی و همه اینها یعنی فرصت برای فکر کردن به مسایل مهمتر برای مدیران ارشد.یکی از سختترین کارها در مدیریت یک تیم تغییر الگوی «کنترل» به «خودگردانی» در ذهن مدیران و افراده. فرهنگ سازمانهای سلطهجو تماما بر کنترله. مدیران ارشد تقریبا باید در مورد جزییترین مسایل تصمیمگیری کنن. سوال از مدیر اولین راهکاریه که به ذهن همه (در مواجهه با یک مشکل) میرسه. بنابراین همه کنترل کردن و کنترل شدن رو یاد گرفتن. البته اگه از مدیران بپرسید از این وضع ناراحت هستن. هیچ کس دوست نداره که فرصت نفس کشیدن نداشته باشه. خودگردانی آرزوی همه است. فقط وقتی به روشها نگاه میکنیم، نتیجه همون کنترله. کنترل به ما احساس قدرت میده. خودگردانی اما باعث میشه فکر کنیم داریم قدرتمون رو از دست میدیم و مدیران قدرت طلب اینجا با مشکل مواجه میشن. خودگردانی در حل مشکلات فردی، تعاملات سازمانی، رفع تناقضات، تعریف مسئله، حتی پیداکردن راه حل، جزییات مالی ساده، هدفگذاری، دسترسی به استراتژی و همه اینها یعنی فرصت برای فکر کردن به مسایل مهمتر برای مدیران ارشد.به افتخار صفحات خالی2019-07-16T05:06:23+04:302019-07-16T05:06:23+04:30https://amraei.com/thoughts/honor-blank-pagesیک دوستی کتابی رو برام فرستاد که خودش روش کار کرده بود. محتوای کتاب فوقالعاده است، اما طرح جلد روی کتاب به طرز شگفتآوری متوسطه. کاملا برام روشنه که چطور به این جلد رسیدن. یه پیشنهاداتی بوده، چند تا جلسه، یه سری توافقات و یه مهلت زمانی. مهلت سر رسیده، توافقات حاصل نشدن و در نهایت یه جلدی طراحی شده که با قدرت کتاب برابری نمیکنه.<br />
<br />
به نظرم اگر با یک جلد سفید و خالی منتشر میشد بهتر بود.<br />
<br />
هر شرکتی سالی یکبار یه محصول یا خدمات جدید عرضه میکنه. سالی یک بار یه نفر هست که بگه «با توجه به شرایط» یا «به خاطر بعضی محدودیتها» یا «با این زمانی کمی که در اختیار داشتیم» … این بهترین کاری بود که میشد انجام بدیم. منم میگم هیچی منتشر نکنید بهتره.<br />
<br />
توی یکی از سمینارها، مدیران محصول رو تشویق کردم به اینکه اگر یه چیزی در حد متوسطه و این بهترین کاریه که تیم محصول میتونن انجام بدن، از قبول کردنش خودداری کنید. بارهای اول شوکه میشن. ممکنه حتی شغل شما در معرض خطر قرار بگیره. اما بعدش متوجه یه چیزی میشید. کیفیت بالا میره. خیلی سریع.<br />
<br />
وقتی کارآموز شرکت خودروسازی دوو بودم، به این میگفتن Kanban. اگه یک قطعهای عالی نباشه، کارگر از نصبش کردنش خودداری میکنه. در نتیجه خط تولید متوقف میشه. این درحالیه که چرخش مداوم خط تولید یه اصل بلامنازع است. حدس بزنید چی میشه؟ برای اینکه خط تولید متوقف نشه، همه چیز هر روز بهتر میشد. خیلی سریع.<br />
<br />
اگه یک روز به خاطر متوسط بودن، از انتشار یه محصول، خدمات، خبر، مقاله یا فیلم جلوگیری کنید، همه به عنوان یه اتفاق عجیب بهش نگاه میکنن. اما چیزی که همه بعدا بهش اعتراف میکنن اینه که همه چیز داره بهتر میشه.یک دوستی کتابی رو برام فرستاد که خودش روش کار کرده بود. محتوای کتاب فوقالعاده است، اما طرح جلد روی کتاب به طرز شگفتآوری متوسطه. کاملا برام روشنه که چطور به این جلد رسیدن. یه پیشنهاداتی بوده، چند تا جلسه، یه سری توافقات و یه مهلت زمانی. مهلت سر رسیده، توافقات حاصل نشدن و در نهایت یه جلدی طراحی شده که با قدرت کتاب برابری نمیکنه. به نظرم اگر با یک جلد سفید و خالی منتشر میشد بهتر بود. هر شرکتی سالی یکبار یه محصول یا خدمات جدید عرضه میکنه. سالی یک بار یه نفر هست که بگه «با توجه به شرایط» یا «به خاطر بعضی محدودیتها» یا «با این زمانی کمی که در اختیار داشتیم» … این بهترین کاری بود که میشد انجام بدیم. منم میگم هیچی منتشر نکنید بهتره. توی یکی از سمینارها، مدیران محصول رو تشویق کردم به اینکه اگر یه چیزی در حد متوسطه و این بهترین کاریه که تیم محصول میتونن انجام بدن، از قبول کردنش خودداری کنید. بارهای اول شوکه میشن. ممکنه حتی شغل شما در معرض خطر قرار بگیره. اما بعدش متوجه یه چیزی میشید. کیفیت بالا میره. خیلی سریع. وقتی کارآموز شرکت خودروسازی دوو بودم، به این میگفتن Kanban. اگه یک قطعهای عالی نباشه، کارگر از نصبش کردنش خودداری میکنه. در نتیجه خط تولید متوقف میشه. این درحالیه که چرخش مداوم خط تولید یه اصل بلامنازع است. حدس بزنید چی میشه؟ برای اینکه خط تولید متوقف نشه، همه چیز هر روز بهتر میشد. خیلی سریع. اگه یک روز به خاطر متوسط بودن، از انتشار یه محصول، خدمات، خبر، مقاله یا فیلم جلوگیری کنید، همه به عنوان یه اتفاق عجیب بهش نگاه میکنن. اما چیزی که همه بعدا بهش اعتراف میکنن اینه که همه چیز داره بهتر میشه.کار مهم و کار بزرگ2019-07-13T05:17:37+04:302019-07-13T05:17:37+04:30https://amraei.com/thoughts/big-or-important-jobاگه بتونید یک نفر رو جوری آموزش بدید که کاری رو بهتر از خودتون انجام بده، کار مهمی کردید. اگه بتونید چند هزار نفر رو آموزش بدید تا درک درستی از یه موضوع داشته باشن کار بزرگی کردید.<br />
<br />
شرکتهای بزرگ پر از کارهای بزرگ هستن. پر از سرمایهگذاری و خلاقیتهای جدید که باید محک بخورن. ایده بزرگ، محصول بزرگ، بازار بزرگ و …<br />
<br />
در شرکتهای کوچک کار بزرگی نمیشه انجام داد چون اغلب منابع بسیار محدودتر از ایدههای شما هستن. اما اغلب کارها مهم و تأثیرگذار هستن و میتونید این تأثیر رو به وضوح مشاهده کنید.<br />
<br />
هر دوی اینها در زمان خودشون انتخابهای درستی هستن. به شما بستگی داره که میخواهید بخشی از یک کار بزرگ باشید یا مهم.اگه بتونید یک نفر رو جوری آموزش بدید که کاری رو بهتر از خودتون انجام بده، کار مهمی کردید. اگه بتونید چند هزار نفر رو آموزش بدید تا درک درستی از یه موضوع داشته باشن کار بزرگی کردید. شرکتهای بزرگ پر از کارهای بزرگ هستن. پر از سرمایهگذاری و خلاقیتهای جدید که باید محک بخورن. ایده بزرگ، محصول بزرگ، بازار بزرگ و … در شرکتهای کوچک کار بزرگی نمیشه انجام داد چون اغلب منابع بسیار محدودتر از ایدههای شما هستن. اما اغلب کارها مهم و تأثیرگذار هستن و میتونید این تأثیر رو به وضوح مشاهده کنید. هر دوی اینها در زمان خودشون انتخابهای درستی هستن. به شما بستگی داره که میخواهید بخشی از یک کار بزرگ باشید یا مهم.تاثیر ریسک2019-06-25T05:42:17+04:302019-06-25T05:42:17+04:30https://amraei.com/thoughts/the-effect-of-riskبازاریابها همه کار میکنن تا به مشتریها بگن محصولشون کاملا بدون ریسکه. گاهی مستقیما از کلمه «بدون ریسک» استفاده میکنن یا اینکه «اگه راضی نبودید پولتون رو پس میدیم».<br />
<br />
من از این رویکرد تعجب میکنم چون دهان به دهان شدن یه موضوع مستقیما با ریسکش تناسب داره. اگه من یه ریسکی رو قبول کنم و به نتیجه برسه، بعد دربارهاش به همه میگم. اگه ریسکی نبود، جالب (قابلتوجه) هم نبود و این میشد پایان داستان.<br />
<br />
<br />
«شما با استفاده از محصول (یا به خاطر باور داشتن به) ما دارید ریسک میکنید و ما به این خاطر از شما خیلی ممنونیم.»<br />
<br />
<br />
ما داستانهای تاریخی جنگ رو خیلی خوب بازنشر میدیم، چون ریسک زیادی برای آدمهای توی این داستانها متصور میشیم.بازاریابها همه کار میکنن تا به مشتریها بگن محصولشون کاملا بدون ریسکه. گاهی مستقیما از کلمه «بدون ریسک» استفاده میکنن یا اینکه «اگه راضی نبودید پولتون رو پس میدیم». من از این رویکرد تعجب میکنم چون دهان به دهان شدن یه موضوع مستقیما با ریسکش تناسب داره. اگه من یه ریسکی رو قبول کنم و به نتیجه برسه، بعد دربارهاش به همه میگم. اگه ریسکی نبود، جالب (قابلتوجه) هم نبود و این میشد پایان داستان. «شما با استفاده از محصول (یا به خاطر باور داشتن به) ما دارید ریسک میکنید و ما به این خاطر از شما خیلی ممنونیم.» ما داستانهای تاریخی جنگ رو خیلی خوب بازنشر میدیم، چون ریسک زیادی برای آدمهای توی این داستانها متصور میشیم.سه گانگی2019-06-22T05:47:59+04:302019-06-22T05:47:59+04:30https://amraei.com/thoughts/triangulationتوی کافه دو نوع قهوه اسپرسو سرو میشه. یکی ۷ تومان، یکی هم ۱۲ تومان. کدوم یکی رو سفارش میدید؟<br />
<br />
حالا تصور کنید که سه نوع قهوه هست و نوع سوم ۲۵ تومانه. آیا بیشتر تمایل دارید که ۱۲ تومانی رو بخرید؟ بیشتر آدمها همینطور هستن.<br />
<br />
به این میگن Decoy Effect و خیلی خوب میشه ازش توی رقابت استفاده کرد.توی کافه دو نوع قهوه اسپرسو سرو میشه. یکی ۷ تومان، یکی هم ۱۲ تومان. کدوم یکی رو سفارش میدید؟ حالا تصور کنید که سه نوع قهوه هست و نوع سوم ۲۵ تومانه. آیا بیشتر تمایل دارید که ۱۲ تومانی رو بخرید؟ بیشتر آدمها همینطور هستن. به این میگن Decoy Effect و خیلی خوب میشه ازش توی رقابت استفاده کرد.دلایل و بهانه ها2019-06-20T05:29:38+04:302019-06-20T05:29:38+04:30https://amraei.com/thoughts/reasons-and-excusesبیشتر سازمانها برای اینکه راضی به انجام دادن یه کار جدید بشن، به دلایل خوب نیاز دارن.<br />
<br />
بعدش بهانههای شگفتانگیز میارن تا اونی نباشن که داره برای اولین بار یه کاری رو انجام میده.<br />
<br />
و در نهایت برای اینکه مجبورشون کنی یه کاری که به انجام دادنش عادت کردن رو متوقف کنن، باید ازشون به دادگاه شکایت کنی.بیشتر سازمانها برای اینکه راضی به انجام دادن یه کار جدید بشن، به دلایل خوب نیاز دارن. بعدش بهانههای شگفتانگیز میارن تا اونی نباشن که داره برای اولین بار یه کاری رو انجام میده. و در نهایت برای اینکه مجبورشون کنی یه کاری که به انجام دادنش عادت کردن رو متوقف کنن، باید ازشون به دادگاه شکایت کنی.چطور یک میلیارد تومن دربیاریم2019-06-18T05:16:49+04:302019-06-18T05:16:49+04:30https://amraei.com/thoughts/how-to-make-a-billion-toomansیه راه اینه که از هزار نفر ۱ میلیون تومن کسب کنیم. یه راه دیگه هم اینه که از ۱ میلیون نفر هزار تومن کسب کنیم. این دومی استراتژی چینیه و تقریبا هیچوقت هم موثر نیست.<br />
<br />
استراتژی دوم موفق نمیشه چون دسترسی به اون عدد بزرگ خودش یه چالش یسیار سخت و دشواره. هم پرریسکه و هم خیلی پرهزینه. مهم نیست که یک میلیون میخواید یا یک هزار. چالش اصلی قیمت نیست. سختی کار در مطرح شدن ایده شماست.<br />
<br />
حتی کار خیلی آسونتر میشه که از ۱۰۰ نفر ۱۰ میلیون تومان کسب کنید. یا ۱۰ میلیون تومان از ۱۰۰ تا سازمان بگیرید. میشه راحتتر روی یه گروه کوچک از مردم تمرکز کرد. گروهی که بینشون ارتباط هست و با هم حرف میزنن.<br />
<br />
و میشه خیلی سریعتر یاد گرفت که چی جواب میده و چی نمیده. چون بابت هر چیزی که فروختیم پول بیشتری گرفتیم و ارزش این رو داره برای درک بهترش وقت بگذاریم.یه راه اینه که از هزار نفر ۱ میلیون تومن کسب کنیم. یه راه دیگه هم اینه که از ۱ میلیون نفر هزار تومن کسب کنیم. این دومی استراتژی چینیه و تقریبا هیچوقت هم موثر نیست. استراتژی دوم موفق نمیشه چون دسترسی به اون عدد بزرگ خودش یه چالش یسیار سخت و دشواره. هم پرریسکه و هم خیلی پرهزینه. مهم نیست که یک میلیون میخواید یا یک هزار. چالش اصلی قیمت نیست. سختی کار در مطرح شدن ایده شماست. حتی کار خیلی آسونتر میشه که از ۱۰۰ نفر ۱۰ میلیون تومان کسب کنید. یا ۱۰ میلیون تومان از ۱۰۰ تا سازمان بگیرید. میشه راحتتر روی یه گروه کوچک از مردم تمرکز کرد. گروهی که بینشون ارتباط هست و با هم حرف میزنن. و میشه خیلی سریعتر یاد گرفت که چی جواب میده و چی نمیده. چون بابت هر چیزی که فروختیم پول بیشتری گرفتیم و ارزش این رو داره برای درک بهترش وقت بگذاریم.یه پرانتز باز کنم2019-05-28T05:43:29+04:302019-05-28T05:43:29+04:30https://amraei.com/thoughts/opening-parenthesisما (وقتی تصمیم میگیریم روی چیزی متمرکز باشیم، به خاطر نداشتن درک درست از اولویت کارها یا پرداختن به اموری که فکر میکنیم اهمیت بیشتری دارن، یه پرانتز باز میکنیم چون ممکنه یادمون بره. اما وقتی به خودمون میاییم از مسئله اصلی دور شدیم. این پرانتز بازکردنها حتی توی جلسات مهم کاری هم مدام تکرار میشن. وقتی باید نیم ساعت روی یک موضوع مشخص گفتگو کنیم تا نتیجهای حاصل بشه، اما مدام از بحثی به بحثی میپریم. پرداختن به اصل کار سختیه. شاید میترسیم و به همین خاطر) حاشیه رو دوست داریم.ما (وقتی تصمیم میگیریم روی چیزی متمرکز باشیم، به خاطر نداشتن درک درست از اولویت کارها یا پرداختن به اموری که فکر میکنیم اهمیت بیشتری دارن، یه پرانتز باز میکنیم چون ممکنه یادمون بره. اما وقتی به خودمون میاییم از مسئله اصلی دور شدیم. این پرانتز بازکردنها حتی توی جلسات مهم کاری هم مدام تکرار میشن. وقتی باید نیم ساعت روی یک موضوع مشخص گفتگو کنیم تا نتیجهای حاصل بشه، اما مدام از بحثی به بحثی میپریم. پرداختن به اصل کار سختیه. شاید میترسیم و به همین خاطر) حاشیه رو دوست داریم.مدیریت ماهی ها2019-05-26T05:17:39+04:302019-05-26T05:17:39+04:30https://amraei.com/thoughts/managing-fishesقبل از همه چیز باید یک آکواریوم بسازید. ابعاد آکواریوم مهمه، حجم آبی که قراره توش بریزید مهمه. اگه قصد ندارید توش گیاه بکارید کافیه فقط مقداری شن کفش بریزید، چند تا دونه سنگ تزیینی هم یه گوشهای بگذارید.<br />
<br />
انتخاب ماهی هم کار چندان سختی نیست. چند تا ماهی از گونه زبرا میتونن مدتها بدون نیاز به نگهداری خاصی زنده بمونن. فقط کافیه غذای پولکی ارزون قیمت براشون تهیه کنید.<br />
<br />
اگه میخواید کمی بیشتر زنده بمونن، یه بخاری و یه فیلتر تصفیهآب نصب کنید. مقدار کمی هم نمک توی آب بریزید، تقریبا کار تمامه. بعدش دیگه همه چیز خودش پیش میره. فقط هرچندوقت یک بار لازم میشه ماهیهای مرده رو خارج کنید و ماهی جدید جایگزین کنید.<br />
<br />
از اینجا به بعد تا وقتی دارید پول خرج آکواریومتون میکنید، میتونید مطمئن باشید زنده است و از اینکه مدیر چند تا ماهی هستید لذت ببرید.<br />
<br />
این روشیه که ما باهاش کسب و کارهامون رو هم مدیریت میکنیم.قبل از همه چیز باید یک آکواریوم بسازید. ابعاد آکواریوم مهمه، حجم آبی که قراره توش بریزید مهمه. اگه قصد ندارید توش گیاه بکارید کافیه فقط مقداری شن کفش بریزید، چند تا دونه سنگ تزیینی هم یه گوشهای بگذارید. انتخاب ماهی هم کار چندان سختی نیست. چند تا ماهی از گونه زبرا میتونن مدتها بدون نیاز به نگهداری خاصی زنده بمونن. فقط کافیه غذای پولکی ارزون قیمت براشون تهیه کنید. اگه میخواید کمی بیشتر زنده بمونن، یه بخاری و یه فیلتر تصفیهآب نصب کنید. مقدار کمی هم نمک توی آب بریزید، تقریبا کار تمامه. بعدش دیگه همه چیز خودش پیش میره. فقط هرچندوقت یک بار لازم میشه ماهیهای مرده رو خارج کنید و ماهی جدید جایگزین کنید. از اینجا به بعد تا وقتی دارید پول خرج آکواریومتون میکنید، میتونید مطمئن باشید زنده است و از اینکه مدیر چند تا ماهی هستید لذت ببرید. این روشیه که ما باهاش کسب و کارهامون رو هم مدیریت میکنیم.طراحی هم گناهکاره2019-05-21T05:15:25+04:302019-05-21T05:15:25+04:30https://amraei.com/thoughts/design-is-also-guiltyچند بار تا حالا پیش اومده که به دیگران پزشک پیشنهاد بدید؟<br />
<br />
چند وقت یه بار این کار رو انجام میدید؟<br />
<br />
آیا نتیجه درمان بقیه بیماران پزشک رو آنالیز و ارزیابی می کنید؟ میسنجید که چقدر ازش راضی بودن؟ با بقیه پزشکان متخصص شبیه به خودش مقایسهاش میکنید؟<br />
<br />
یا اصلا نحوه برخورد و رفتار پزشک یا منشیهاشون روی انتخابهای شما تاثیر جدی داره؟<br />
<br />
حالا در مورد حسابدارها، وکیلها یا مربیان ورزشی چطور؟<br />
<br />
اما به نظر شما با این دنیای مملو از امکان مقایسههای پیشرفته، مردم هر چندوقت یه بار دارن به همدیگه برندهای گوشی هوشمند و لپتاپ پیشنهاد میدن؟<br />
<br />
همه این لفاظیها واسه اینه که بگم ما در داستان پزشک و وکیل و مربی، خیلی تمایلی هم به این ارزیابیها نداریم. ما خیلی نمیخوایم وقتمون رو برای این چیزها صرف کنیم. ما یه نیازی داریم و اونها هم بلدن چطور رفعش کنن.<br />
<br />
اما طراحی محصولات دیجیتالی روش زندگی مارو کمی پر استرستر کرده. حالا برای خریدن یک گوشی ساده وسواس خیلی بیشتری به خرج میدیم. بیشتر نگرانیم و وقت بیشتری هدر میدیم تا یه انتخاب ساده داشته باشیم. همه اینها ناشی از ابزارهای زیادیه که در اختیارمون هست و همه مسئولیت انتخاب رو کاملا به خود ما سپرده.<br />
<br />
رویکردی هست که فکر میکنیم هرچه بیشتر امکانات بدیم، تجربه بهتری فراهم کردیم. اما در دام اتلاف وقت و انرژی برای حساسیتهای بعضا نامعقول گرفتار میشیم.چند بار تا حالا پیش اومده که به دیگران پزشک پیشنهاد بدید؟ چند وقت یه بار این کار رو انجام میدید؟ آیا نتیجه درمان بقیه بیماران پزشک رو آنالیز و ارزیابی می کنید؟ میسنجید که چقدر ازش راضی بودن؟ با بقیه پزشکان متخصص شبیه به خودش مقایسهاش میکنید؟ یا اصلا نحوه برخورد و رفتار پزشک یا منشیهاشون روی انتخابهای شما تاثیر جدی داره؟ حالا در مورد حسابدارها، وکیلها یا مربیان ورزشی چطور؟ اما به نظر شما با این دنیای مملو از امکان مقایسههای پیشرفته، مردم هر چندوقت یه بار دارن به همدیگه برندهای گوشی هوشمند و لپتاپ پیشنهاد میدن؟ همه این لفاظیها واسه اینه که بگم ما در داستان پزشک و وکیل و مربی، خیلی تمایلی هم به این ارزیابیها نداریم. ما خیلی نمیخوایم وقتمون رو برای این چیزها صرف کنیم. ما یه نیازی داریم و اونها هم بلدن چطور رفعش کنن. اما طراحی محصولات دیجیتالی روش زندگی مارو کمی پر استرستر کرده. حالا برای خریدن یک گوشی ساده وسواس خیلی بیشتری به خرج میدیم. بیشتر نگرانیم و وقت بیشتری هدر میدیم تا یه انتخاب ساده داشته باشیم. همه اینها ناشی از ابزارهای زیادیه که در اختیارمون هست و همه مسئولیت انتخاب رو کاملا به خود ما سپرده. رویکردی هست که فکر میکنیم هرچه بیشتر امکانات بدیم، تجربه بهتری فراهم کردیم. اما در دام اتلاف وقت و انرژی برای حساسیتهای بعضا نامعقول گرفتار میشیم.کی کلم بروکلی میخوره؟2019-05-18T05:09:37+04:302019-05-18T05:09:37+04:30https://amraei.com/thoughts/who-eats-broccoliمادر برای اینکه بچهاش رو ترغیب به خوردن کنه ازش میپرسه: اگه گفتی کی کلم بروکلی میخوره؟ وقتی بچه میپرسه کی، مادر پاسخ میده کریستین رونالدو (فوتبالیست).<br />
<br />
این ماجرا من رو یاد وقتی میاندازه که یه طرح جدید به مالکان کسبوکار ارائه میشه. در مقابلش انواع موضعگیری رو داریم تا وقتی بپرسیم: اگه گفتید کی داره اینکار رو انجام میده؟ و بعد فورا اسم یکی از رقبا رو بیاریم.<br />
<br />
و بعد طرح فورا تایید میشه.مادر برای اینکه بچهاش رو ترغیب به خوردن کنه ازش میپرسه: اگه گفتی کی کلم بروکلی میخوره؟ وقتی بچه میپرسه کی، مادر پاسخ میده کریستین رونالدو (فوتبالیست). این ماجرا من رو یاد وقتی میاندازه که یه طرح جدید به مالکان کسبوکار ارائه میشه. در مقابلش انواع موضعگیری رو داریم تا وقتی بپرسیم: اگه گفتید کی داره اینکار رو انجام میده؟ و بعد فورا اسم یکی از رقبا رو بیاریم. و بعد طرح فورا تایید میشه.نگاه جامع2019-05-06T05:09:37+04:302019-05-06T05:09:37+04:30https://amraei.com/thoughts/comprehensive-viewتوی درمانگاه اقبال شیراز مطب دکتر، اتاق تزریقات، تخت و خیلی چیزهای دیگه هست که نشون میدن یک درمانگاهه. اما من بعید میدونم وقتی ساخته میشده چنین نگاهی وجود داشته.<br />
<br />
کنار هر تخت یه زنجیر آویزون شده که سِرُم رو بهش وصل میکنن. اما زنجیر رو از بالا لای سقفهای کاذب فرو بردن (هیچ گیرهای براش تعبیه نشده). یعنی زمان ساخت ساختمان هیچکس نمیدونسته قراره یک همچین چیزی اینجا آویزون باشه و براش یه فکری بکنه.<br />
<br />
<br />
«راهکارهای جاری بر اساس یک دید کلی از محصول طراحی نشدن. بلکه حاصل یک خلاقیت لحظهای و بدون دوراندیشی هستن.»<br />
<br />
<br />
بیشتر محصولات دیجیتالی و بخشهای متفاوت سازمانها همین شکلی هستن. یک نگاه کلان و جامع در مورد اونها وجود نداره.توی درمانگاه اقبال شیراز مطب دکتر، اتاق تزریقات، تخت و خیلی چیزهای دیگه هست که نشون میدن یک درمانگاهه. اما من بعید میدونم وقتی ساخته میشده چنین نگاهی وجود داشته. کنار هر تخت یه زنجیر آویزون شده که سِرُم رو بهش وصل میکنن. اما زنجیر رو از بالا لای سقفهای کاذب فرو بردن (هیچ گیرهای براش تعبیه نشده). یعنی زمان ساخت ساختمان هیچکس نمیدونسته قراره یک همچین چیزی اینجا آویزون باشه و براش یه فکری بکنه. «راهکارهای جاری بر اساس یک دید کلی از محصول طراحی نشدن. بلکه حاصل یک خلاقیت لحظهای و بدون دوراندیشی هستن.» بیشتر محصولات دیجیتالی و بخشهای متفاوت سازمانها همین شکلی هستن. یک نگاه کلان و جامع در مورد اونها وجود نداره.انتخاب2019-04-29T05:23:47+04:302019-04-29T05:23:47+04:30https://amraei.com/thoughts/choiceآیا شهاب حسینی واقعا بازیگر خوبیه؟<br />
یا اینکه انتخابهای درستی انجام داده؟<br />
<br />
در دهه ۷۰ و ۸۰ ما انتخابهای محدودی داشتیم. کار کردن توی سوپری محله، شاگردی کردن پیش پدر یا اگر خیلی باهوش بودیم معلم و نظامی شدن. همش همین بود.<br />
<br />
حالا هم انتخابها خیلی زیاد شدن، هم کیفیت اونها تبدیل به یه معیار شده. انتخابهای بدیهی مثل اینکه «کار خودم رو راه بندازم»، انتخابهای ضروری مثل «مصاحبه برای استخدام شدن توی دیجیکالا» و یا انتخابهای ظریفی مثل راهانداختن یا راهننداختن یه وبلاگ.<br />
<br />
صنعت فیلم یه نمای خیلی واضح به ما نشون میده که اگه انتخابهای خوب (یا بد) داشته باشیم، چه اتفاقی برامون میفته. بعضی افراد مثل محسن تنابنده مدتها با یه سریال پیش میرن. سایرین هم بطور مداوم دارن انتخابهای حساس میکنن. حدس میزنم انتخابهای هوشمندانه باعث میشن افراد ارزشی ۱۰ تا ۱۰۰ برابر متفاوت توی سینما داشته باشن.<br />
<br />
همین موضوع در مورد برنامهنویسی، طراحی، بازاریابی یا هر شغل دیگهای هم صادقه. اگر الان در شرایطی هستید که باید یه شرکت جدید راه بندازید، چرا همین کار رو یکسال پیش انجام ندادید؟ اگه برنامهنویس هستید، چرا وقتی بامیلو یا اسنپ استخدام میکردن اقدام نکردید؟<br />
<br />
ما ملزم به انتخاب هستیم. حتی انتخاب نکردن هم خودش یه جور انتخابه.آیا شهاب حسینی واقعا بازیگر خوبیه؟ یا اینکه انتخابهای درستی انجام داده؟ در دهه ۷۰ و ۸۰ ما انتخابهای محدودی داشتیم. کار کردن توی سوپری محله، شاگردی کردن پیش پدر یا اگر خیلی باهوش بودیم معلم و نظامی شدن. همش همین بود. حالا هم انتخابها خیلی زیاد شدن، هم کیفیت اونها تبدیل به یه معیار شده. انتخابهای بدیهی مثل اینکه «کار خودم رو راه بندازم»، انتخابهای ضروری مثل «مصاحبه برای استخدام شدن توی دیجیکالا» و یا انتخابهای ظریفی مثل راهانداختن یا راهننداختن یه وبلاگ. صنعت فیلم یه نمای خیلی واضح به ما نشون میده که اگه انتخابهای خوب (یا بد) داشته باشیم، چه اتفاقی برامون میفته. بعضی افراد مثل محسن تنابنده مدتها با یه سریال پیش میرن. سایرین هم بطور مداوم دارن انتخابهای حساس میکنن. حدس میزنم انتخابهای هوشمندانه باعث میشن افراد ارزشی ۱۰ تا ۱۰۰ برابر متفاوت توی سینما داشته باشن. همین موضوع در مورد برنامهنویسی، طراحی، بازاریابی یا هر شغل دیگهای هم صادقه. اگر الان در شرایطی هستید که باید یه شرکت جدید راه بندازید، چرا همین کار رو یکسال پیش انجام ندادید؟ اگه برنامهنویس هستید، چرا وقتی بامیلو یا اسنپ استخدام میکردن اقدام نکردید؟ ما ملزم به انتخاب هستیم. حتی انتخاب نکردن هم خودش یه جور انتخابه.تفکر پشت محصول2019-04-27T05:31:39+04:302019-04-27T05:31:39+04:30https://amraei.com/thoughts/think-behind-the-productوقتی من سوسیس نمیخورم، علاقهمندان به سوسیس میگن از فلان برند استفاده کن، مطمئن هستیم که در تولیدش از گوشت مرغوب استفاده شده.<br />
<br />
اما مرغوبیت گوشت دلیل اصلی من برای نخوردن سوسیس نیست، بلکه تفکریه که منجر به تولید این محصولات میشه.<br />
<br />
سوسیس یک محصول جانبی و فرآورده از ضایعات سایر صنایع گوشتیه. ذاتا برای جبران خسارات و با مبنای عدم شفافیت تولید میشه. یعنی شما قرار نیست ببینید چه چیزهایی با هم مخلوط شدن.<br />
<br />
پشت هر محصولی یک تفکر هست، چیزی بغیر از منابع، فناوری، مواد اولیه و حتی مرغوبیت و کیفیت. چیزی که تعریف میکنه محصول برای چه نوع سبک زندگی تولید شده.<br />
<br />
این چیزی نیست که بشه خریدش یا کسی رو استخدام کنید تا همه چیز رو کنار هم بچینه و ایجادش کنه. تفکر خود شماست که مالک کسب و کار هستید.<br />
<br />
فارغ از هر مسئله فنی، مراقب تفکر پشت محصولتون باشید.وقتی من سوسیس نمیخورم، علاقهمندان به سوسیس میگن از فلان برند استفاده کن، مطمئن هستیم که در تولیدش از گوشت مرغوب استفاده شده. اما مرغوبیت گوشت دلیل اصلی من برای نخوردن سوسیس نیست، بلکه تفکریه که منجر به تولید این محصولات میشه. سوسیس یک محصول جانبی و فرآورده از ضایعات سایر صنایع گوشتیه. ذاتا برای جبران خسارات و با مبنای عدم شفافیت تولید میشه. یعنی شما قرار نیست ببینید چه چیزهایی با هم مخلوط شدن. پشت هر محصولی یک تفکر هست، چیزی بغیر از منابع، فناوری، مواد اولیه و حتی مرغوبیت و کیفیت. چیزی که تعریف میکنه محصول برای چه نوع سبک زندگی تولید شده. این چیزی نیست که بشه خریدش یا کسی رو استخدام کنید تا همه چیز رو کنار هم بچینه و ایجادش کنه. تفکر خود شماست که مالک کسب و کار هستید. فارغ از هر مسئله فنی، مراقب تفکر پشت محصولتون باشید.ما حتی قویتر هستیم!2019-04-25T05:41:59+04:302019-04-25T05:41:59+04:30https://amraei.com/thoughts/we-are-even-strongerاسنپ برخی قوانینش رو بروز کرد و با واکنش بسیاری از فعالان دیجیتالی مواجه شد. دست کم ۳ نفر از هر ۱۰ نفری که من میشناختم اسنپ رو کنار گذاشتن و دیگران رو هم به اینکار تشویق کردن.<br />
<br />
گذشته از اینکه قوانین جدید اسنپ چقدر درست یا غلط هستن، این حرکت حاوی پیامی بود.<br />
<br />
<br />
«ما در عصری زندگی میکنیم که متصل بودن به یک راه زندگی تبدیل شده است. بنابراین پویایی روابط دیجیتالی با تغییراتی همراه خواهد بود که تاثیرات آن در کسبوکار هنوز برای ما کشف نشده است» - برایان سولیس<br />
<br />
<br />
همین اتفاق شاید در کشورهای پیشگام در حوزه دیجیتال با واکنشی به این شدت همراه نبود. اما ما احتمالا در پویایی روابط دیجیتالی جهشی فراتر داشته باشیم.<br />
<br />
این پیامی بسیار جدی برای همه کسبوکارهای دیجیتالی ماست.اسنپ برخی قوانینش رو بروز کرد و با واکنش بسیاری از فعالان دیجیتالی مواجه شد. دست کم ۳ نفر از هر ۱۰ نفری که من میشناختم اسنپ رو کنار گذاشتن و دیگران رو هم به اینکار تشویق کردن. گذشته از اینکه قوانین جدید اسنپ چقدر درست یا غلط هستن، این حرکت حاوی پیامی بود. «ما در عصری زندگی میکنیم که متصل بودن به یک راه زندگی تبدیل شده است. بنابراین پویایی روابط دیجیتالی با تغییراتی همراه خواهد بود که تاثیرات آن در کسبوکار هنوز برای ما کشف نشده است» - برایان سولیس همین اتفاق شاید در کشورهای پیشگام در حوزه دیجیتال با واکنشی به این شدت همراه نبود. اما ما احتمالا در پویایی روابط دیجیتالی جهشی فراتر داشته باشیم. این پیامی بسیار جدی برای همه کسبوکارهای دیجیتالی ماست.کجا پارک می کنید؟2019-04-22T05:16:17+04:302019-04-22T05:16:17+04:30https://amraei.com/thoughts/where-do-you-parkمدیر یکی از شعب بانک مسکن در شهر شیراز، ماشین شخصیاش رو جلوی بانک پارک میکنه. این شعبه توی یکی از خیابانهای شلوغ شهر واقع شده و در مجاورتش تعدادی پارکینگ برای مشتریها هست. اما اگه شما تو این خیابون در حال رانندگی باشید و جای پارک پیدا نشه، به رانندگی ادامه میدید و خودتون رو به آب آتش نمیزنید چون همیشه یکی دوتا شعبه اونورتر هم پیدا میشه.<br />
<br />
با اینحال مدیر هنوز همونجا جلوی شعبه پارک میکنه (حتی اخیرا دیدم کمی هم نزدیکتر دقیقا جلوی در پارکش کرده بود). توی اون شعبه ۵ نفر (یا شایدم بیشتر) کارمند داره. اگه همه اونها بخوان مدیرشون رو دنبال کنن، تقریبا به اندازه یک راهرو فضای خالی میمونه.<br />
<br />
البته این بحث خیلی فراتر از موضوع پارک کردنه. در مورد حرف زدن با تلفن اونم وقتی که مشتری ایستاده، رفتن برای صبحانه وقتی که باید پاسخگوی مراجعهکننده بود و … هم صدق میکنه.<br />
<br />
من با کمی اغراق و سختگیری میخوام اینطور نتیجهگیری کنم که آدمها با خودشون دو نوع رویکرد به سرکار میارن. یا دم در پارک میکنن، یا چندتا کوچه پایینتر پارک میکنن تا به خودشون، مشتریان و سایر همکاران یه سیگنال معنادار ارسال کرده باشن.مدیر یکی از شعب بانک مسکن در شهر شیراز، ماشین شخصیاش رو جلوی بانک پارک میکنه. این شعبه توی یکی از خیابانهای شلوغ شهر واقع شده و در مجاورتش تعدادی پارکینگ برای مشتریها هست. اما اگه شما تو این خیابون در حال رانندگی باشید و جای پارک پیدا نشه، به رانندگی ادامه میدید و خودتون رو به آب آتش نمیزنید چون همیشه یکی دوتا شعبه اونورتر هم پیدا میشه. با اینحال مدیر هنوز همونجا جلوی شعبه پارک میکنه (حتی اخیرا دیدم کمی هم نزدیکتر دقیقا جلوی در پارکش کرده بود). توی اون شعبه ۵ نفر (یا شایدم بیشتر) کارمند داره. اگه همه اونها بخوان مدیرشون رو دنبال کنن، تقریبا به اندازه یک راهرو فضای خالی میمونه. البته این بحث خیلی فراتر از موضوع پارک کردنه. در مورد حرف زدن با تلفن اونم وقتی که مشتری ایستاده، رفتن برای صبحانه وقتی که باید پاسخگوی مراجعهکننده بود و … هم صدق میکنه. من با کمی اغراق و سختگیری میخوام اینطور نتیجهگیری کنم که آدمها با خودشون دو نوع رویکرد به سرکار میارن. یا دم در پارک میکنن، یا چندتا کوچه پایینتر پارک میکنن تا به خودشون، مشتریان و سایر همکاران یه سیگنال معنادار ارسال کرده باشن.بلاگها تاکتیک هستن، نه استراتژی2019-04-20T05:03:41+04:302019-04-20T05:03:41+04:30https://amraei.com/thoughts/blog-are-not-strategyتهمتن برومند باعث شد به این فکر کنم که بلاگها تنها راههای وصل شدن به جامعه مخاطبان ما نیستن. توییتر، پیامرسانها و حتی هشتگها هم بخشی از این جهان هستن. هر کدوم از اینها کارکرد متفاوتی دارن، اما در نهایت با هم مرتبط هستن و باعث توزیع و بازنشر ایدهها میشن.<br />
<br />
وقتی من هشتگ ایران_بهشت_جامعهشناسی رو دنبال میکنم، بدون اینکه وبلاگی براش وجود داشته باشه، یک مفهوم و ایده رو دنبال کردم.<br />
<br />
اگر روی وبلاگ سرمایهگذاری نکردید، شاید بخوایید به جاش روی چیز دیگهای کار کنید و بهترین باشید.تهمتن برومند باعث شد به این فکر کنم که بلاگها تنها راههای وصل شدن به جامعه مخاطبان ما نیستن. توییتر، پیامرسانها و حتی هشتگها هم بخشی از این جهان هستن. هر کدوم از اینها کارکرد متفاوتی دارن، اما در نهایت با هم مرتبط هستن و باعث توزیع و بازنشر ایدهها میشن. وقتی من هشتگ ایران_بهشت_جامعهشناسی رو دنبال میکنم، بدون اینکه وبلاگی براش وجود داشته باشه، یک مفهوم و ایده رو دنبال کردم. اگر روی وبلاگ سرمایهگذاری نکردید، شاید بخوایید به جاش روی چیز دیگهای کار کنید و بهترین باشید.دو دلیل برای اینکه ایده شما پذیرفته نشه2019-04-16T05:01:39+04:302019-04-16T05:01:39+04:30https://amraei.com/thoughts/two-reasons-of-rejectionقبلا یکی انجامش داده<br />
قبلا هیچ کس انجامش نداده<br />
<br />
گذشته از اینکه کدوم یک از اینها درست، مفید و حقیقته، شما باید برای هر دوتاش آماده باشید.قبلا یکی انجامش داده قبلا هیچ کس انجامش نداده گذشته از اینکه کدوم یک از اینها درست، مفید و حقیقته، شما باید برای هر دوتاش آماده باشید.آواز دهل2019-04-14T05:13:23+04:302019-04-14T05:13:23+04:30https://amraei.com/thoughts/blue-are-the-hillsبشر برای اولین بار تونست از یک سیاهچاله عکس بگیره. این کار بزرگیه و حتما تاثیر مهمی در علم نجوم خواهد گذاشت تا بتونیم شناخت بهتری نسبت به کیهان و جهانهایی داشته باشیم که گاهی میلیونها سال نوری از ما فاصله دارن.<br />
<br />
اما در کنار این ذوق، زمینی که بشر داره روی اون زندگی میکنه به خاطر همین خواست بینهایتاش در حال از بین رفتنه.<br />
<br />
این ماجرا یک شگفتی یا اتفاق نادر نیست، بلکه چیزیه که مدام توی کسب و کارها هم اتفاق میفته. سازمانها همیشه به «آینده» به شکل غیرمعقولی بیشتر از «حال» توجه میکنن.<br />
<br />
<br />
«چیزهایی که قراره بدست بیاریم از چیزهایی که بدست آوردیم جذابترند.»<br />
<br />
<br />
ما بیشتر پول و منابع رو برای رسیدن به مزایای رقیب، تبدیل شدن به چیزی که دیگران هستن، لمس کردن آیندههای دور، گرفتن سایر بخشهای مجهول بازار و … صرف میکنیم. چون چیزهایی که الان داریم اغلب بیارزش به نظر میرسند و چیزهایی که باید داشته باشیم بسیار ارزشمندتر.بشر برای اولین بار تونست از یک سیاهچاله عکس بگیره. این کار بزرگیه و حتما تاثیر مهمی در علم نجوم خواهد گذاشت تا بتونیم شناخت بهتری نسبت به کیهان و جهانهایی داشته باشیم که گاهی میلیونها سال نوری از ما فاصله دارن. اما در کنار این ذوق، زمینی که بشر داره روی اون زندگی میکنه به خاطر همین خواست بینهایتاش در حال از بین رفتنه. این ماجرا یک شگفتی یا اتفاق نادر نیست، بلکه چیزیه که مدام توی کسب و کارها هم اتفاق میفته. سازمانها همیشه به «آینده» به شکل غیرمعقولی بیشتر از «حال» توجه میکنن. «چیزهایی که قراره بدست بیاریم از چیزهایی که بدست آوردیم جذابترند.» ما بیشتر پول و منابع رو برای رسیدن به مزایای رقیب، تبدیل شدن به چیزی که دیگران هستن، لمس کردن آیندههای دور، گرفتن سایر بخشهای مجهول بازار و … صرف میکنیم. چون چیزهایی که الان داریم اغلب بیارزش به نظر میرسند و چیزهایی که باید داشته باشیم بسیار ارزشمندتر.تخصصهای غیرجذاب کلیدی2019-04-08T05:17:32+04:302019-04-08T05:17:32+04:30https://amraei.com/thoughts/key-unappealing-expertiseکمتر کسی به رشته تحصیلی آبخیزداری، مدیریت منابع آبی یا مدیریت بحران علاقهمنده. ما متخصصین بسیار اندکی در این حوزهها داریم چون متقاضیان بسیار اندکی براشون هست. در سیل اخیر، کمبود این تخصصها بسیار مشهود بود.<br />
<br />
وقتی اوضاع عادیه، همه افرادی که میشناسیم مهندس کامپیوتر، طراح وب سایت، مدیر محصول، استراتژیست دیجیتال، بازاریاب و از این دست هستن. خب این شغلها جذابند و هرکسی ممکنه بخواد اینکاره باشه.<br />
<br />
اما وقتی بحران از راه میرسه متوجه میشیم هیچ کاری از دست اینها ساخته نیست.کمتر کسی به رشته تحصیلی آبخیزداری، مدیریت منابع آبی یا مدیریت بحران علاقهمنده. ما متخصصین بسیار اندکی در این حوزهها داریم چون متقاضیان بسیار اندکی براشون هست. در سیل اخیر، کمبود این تخصصها بسیار مشهود بود. وقتی اوضاع عادیه، همه افرادی که میشناسیم مهندس کامپیوتر، طراح وب سایت، مدیر محصول، استراتژیست دیجیتال، بازاریاب و از این دست هستن. خب این شغلها جذابند و هرکسی ممکنه بخواد اینکاره باشه. اما وقتی بحران از راه میرسه متوجه میشیم هیچ کاری از دست اینها ساخته نیست.نگاه واقعبینانه به سرمایهگذاری خطرپذیر2019-04-06T05:12:57+04:302019-04-06T05:12:57+04:30https://amraei.com/thoughts/realistic-to-vcخوشبینی کلید موفقیته، اما در مواجهه با سرمایهگذار همیشه جواب نمیده. چون این یه صنعت خونگیه با هزاران بازیگر، هر کدوم هم اهدافی متفاوت.<br />
<br />
اینها برخی از مسائلی هستن که قبل از صرف وقت و انرژی برای جذب سرمایه باید بهشون توجه جدی داشته باشید:<br />
<br />
<br />
<br />
سرمایه گذار ها تمایل به سرمایهگذاری در حوزهای دارن که درحال حاضر روش سرمایهگذاری کردن. اگه کسب و کار شما نوآورانه است، یا در حوزه فعلی سرمایهگذار نیست، تجدیدنظر کنید.<br />
<br />
<br />
سرمایهگذارها از شما میخوان که کسبوکار رو بفروشید. هرچهسریعتر. هرچی بیشتر بهتر. اونها هیچ علاقهای ندارن که تا ابد مالک بخشی از شرکت شما باشن.<br />
<br />
<br />
سرمایهگذارها دوست دارن روی پروژهای سرمایهگذاری کنن که جواب خودش رو پس داده. اگه وقتی کوچکه جواب نداده، چرا فکر میکنید وقت بزرگ شد جواب میده؟<br />
<br />
<br />
فقط یه کم از رهبر بازار بهتر بودن، بی ارزشه.<br />
<br />
<br />
سرمایهگذارها نمیخوان از پولشون برای پشتیبانی از شکستهای شما استفاده کنن. اونها از شما میخوان یه چیزی (کانال، بانک اطلاعاتی، اختراع ثبت شده) بسازید که یه ارزش واقعی داشته باشه.<br />
<br />
<br />
سرمایهگذارها میخوان یه کسی کسب و کار شما رو مدیریت کنه که قبلا تجربه مدیریت کردن یه کسب و کار موفق رو داشته.<br />
<br />
<br />
سرمایهگذارها میخوان توی جلسات هیات مدیره حضور داشته باشن و اونجا رو مثل خونه خودشون بدونن.<br />
<br />
<br />
تعداد مشکلات کسب و کاری که میشه با پول حلشون کردن خیلی خیلی کمه.<br />
<br />
<br />
اگه از کسی پول بگیرید احتمالا باید تعداد زیادی از کارمندانتون رو اونطور که اون میخواد عوض کنید.<br />
<br />
<br />
سرمایهگذارها میدونن که اول بودن مزایای بسیار بزرگ و زیادی داره، پس احتمالش کمه به چیزی که ممکنه شمارو در جایگاه دوم یا سوم قرار بده توجهی داشته باشن (حتی اگه سود ده باشه)<br />
<br />
<br />
سرمایهگذارهای خطرپذیر خیلی باهوش و با ارتباطات هستن. پس اونقدر باهوش هستن که بدونن ارتباطات اونها نمیتونه یه کسب و کار شکست خورده رو نجات بده.<br />
<br />
<br />
سرمایهگذارها بیشتر روی شرکت متمرکز هستن، نه شما. اونها هیچ علاقهای به این ندارن که وقتی سود زیاد میشه به شما حقوق بیشتر بدن.<br />
<br />
<br />
بیزنس پلنها بیخود هستن. نوشتن اونها ضروریه، ولی هیچکس قرار نیست قبل از تصمیمگیری بیشتر از سه صفحه از اونها رو بخونه.<br />
<br />
<br />
سرمایهگذارهای خطرپذیر علاقه دارن روی شرکتهایی سرمایهگذاری کنن که قرار نیست هیچ خطری اونها رو تهدید کنه.<br />
<br />
خوشبینی کلید موفقیته، اما در مواجهه با سرمایهگذار همیشه جواب نمیده. چون این یه صنعت خونگیه با هزاران بازیگر، هر کدوم هم اهدافی متفاوت. اینها برخی از مسائلی هستن که قبل از صرف وقت و انرژی برای جذب سرمایه باید بهشون توجه جدی داشته باشید: سرمایه گذار ها تمایل به سرمایهگذاری در حوزهای دارن که درحال حاضر روش سرمایهگذاری کردن. اگه کسب و کار شما نوآورانه است، یا در حوزه فعلی سرمایهگذار نیست، تجدیدنظر کنید. سرمایهگذارها از شما میخوان که کسبوکار رو بفروشید. هرچهسریعتر. هرچی بیشتر بهتر. اونها هیچ علاقهای ندارن که تا ابد مالک بخشی از شرکت شما باشن. سرمایهگذارها دوست دارن روی پروژهای سرمایهگذاری کنن که جواب خودش رو پس داده. اگه وقتی کوچکه جواب نداده، چرا فکر میکنید وقت بزرگ شد جواب میده؟ فقط یه کم از رهبر بازار بهتر بودن، بی ارزشه. سرمایهگذارها نمیخوان از پولشون برای پشتیبانی از شکستهای شما استفاده کنن. اونها از شما میخوان یه چیزی (کانال، بانک اطلاعاتی، اختراع ثبت شده) بسازید که یه ارزش واقعی داشته باشه. سرمایهگذارها میخوان یه کسی کسب و کار شما رو مدیریت کنه که قبلا تجربه مدیریت کردن یه کسب و کار موفق رو داشته. سرمایهگذارها میخوان توی جلسات هیات مدیره حضور داشته باشن و اونجا رو مثل خونه خودشون بدونن. تعداد مشکلات کسب و کاری که میشه با پول حلشون کردن خیلی خیلی کمه. اگه از کسی پول بگیرید احتمالا باید تعداد زیادی از کارمندانتون رو اونطور که اون میخواد عوض کنید. سرمایهگذارها میدونن که اول بودن مزایای بسیار بزرگ و زیادی داره، پس احتمالش کمه به چیزی که ممکنه شمارو در جایگاه دوم یا سوم قرار بده توجهی داشته باشن (حتی اگه سود ده باشه) سرمایهگذارهای خطرپذیر خیلی باهوش و با ارتباطات هستن. پس اونقدر باهوش هستن که بدونن ارتباطات اونها نمیتونه یه کسب و کار شکست خورده رو نجات بده. سرمایهگذارها بیشتر روی شرکت متمرکز هستن، نه شما. اونها هیچ علاقهای به این ندارن که وقتی سود زیاد میشه به شما حقوق بیشتر بدن. بیزنس پلنها بیخود هستن. نوشتن اونها ضروریه، ولی هیچکس قرار نیست قبل از تصمیمگیری بیشتر از سه صفحه از اونها رو بخونه. سرمایهگذارهای خطرپذیر علاقه دارن روی شرکتهایی سرمایهگذاری کنن که قرار نیست هیچ خطری اونها رو تهدید کنه.میانبر هایی که واقعا میانبر نیستن2019-03-15T04:01:15+03:302019-03-15T04:01:15+03:30https://amraei.com/thoughts/fake-shortcutsراننده تاکسیهای شهر من اغلب عصبی و بیحوصله هستن.<br />
<br />
مهم نیست مسیرتون کجاست، بالاخره یه راه میانبر پیدا میکنن. یه خیابون خالی، یه پسکوچه و گاهی چند کیلومتر بیشتر رانندگی میکنن فقط برای اینکه یه چراغ قرمز رو رد کنن.<br />
<br />
وقتی مطالبی که در مورد دیجیتال مارکتینگ منتشر میشن رو میخونم، همین جریان رو به یاد میارم. برخی میگن برای اینکه موفق باشید باید عنوان صفحه و توضیحاتش عالی باشه، تعداد زیادی هم لینک از بیرون بهش داده باشن. برخی هم زمان زیادی رو صرف شناخت الگوریتمهای گوگل میکنن تا ببینن وبلاگ یا وبسایت شرکتشون الان بهترین متاتگ ها رو داره یا نه. بعضی هم به این فکر میکنن که چطور میشه اسپم کرد، بدون اینکه کسی متوجه بشه.<br />
<br />
اما واقعا اگه چیز بدربخوری ارائه کنید مخاطبان شما رو پیدا میکنن. اگه بطور مداوم محتوایی تولید کنید که یه فایده جدی برای جستجوگران داشته باشه، بالاخره آدمهای «جدی و پیگیر» شما رو پیدا میکنن و آدمهای «بخشنده و خیرخواه» هم شما رو به دیگران معرفی میکنن. این راه خیلی سادهتر و سریعتری نسبت به اینه که همه وقتتون رو صرف پیدا کردن میانبر کنید.<br />
<br />
هستن شرکتهای هواپیمایی که همه وقتشون رو صرف لابی کردن با دولتیها میکنن و دیگرانی که انرژیشون صرف تجربه سفر بهتر برای مسافرین میشه. هستن رستورانهایی که کل حواسشون به اینه که یه بطری آب معدنی رو توی فاکتور جا بدن و دیگرانی که روی تجربه خوشایند صرف غذا برای شب رویایی یک خانواده تمرکز کردن.<br />
<br />
اما رانندههای شهر من هنوز فقط از دست چراغهای قرمز عصبانی هستن.راننده تاکسیهای شهر من اغلب عصبی و بیحوصله هستن. مهم نیست مسیرتون کجاست، بالاخره یه راه میانبر پیدا میکنن. یه خیابون خالی، یه پسکوچه و گاهی چند کیلومتر بیشتر رانندگی میکنن فقط برای اینکه یه چراغ قرمز رو رد کنن. وقتی مطالبی که در مورد دیجیتال مارکتینگ منتشر میشن رو میخونم، همین جریان رو به یاد میارم. برخی میگن برای اینکه موفق باشید باید عنوان صفحه و توضیحاتش عالی باشه، تعداد زیادی هم لینک از بیرون بهش داده باشن. برخی هم زمان زیادی رو صرف شناخت الگوریتمهای گوگل میکنن تا ببینن وبلاگ یا وبسایت شرکتشون الان بهترین متاتگ ها رو داره یا نه. بعضی هم به این فکر میکنن که چطور میشه اسپم کرد، بدون اینکه کسی متوجه بشه. اما واقعا اگه چیز بدربخوری ارائه کنید مخاطبان شما رو پیدا میکنن. اگه بطور مداوم محتوایی تولید کنید که یه فایده جدی برای جستجوگران داشته باشه، بالاخره آدمهای «جدی و پیگیر» شما رو پیدا میکنن و آدمهای «بخشنده و خیرخواه» هم شما رو به دیگران معرفی میکنن. این راه خیلی سادهتر و سریعتری نسبت به اینه که همه وقتتون رو صرف پیدا کردن میانبر کنید. هستن شرکتهای هواپیمایی که همه وقتشون رو صرف لابی کردن با دولتیها میکنن و دیگرانی که انرژیشون صرف تجربه سفر بهتر برای مسافرین میشه. هستن رستورانهایی که کل حواسشون به اینه که یه بطری آب معدنی رو توی فاکتور جا بدن و دیگرانی که روی تجربه خوشایند صرف غذا برای شب رویایی یک خانواده تمرکز کردن. اما رانندههای شهر من هنوز فقط از دست چراغهای قرمز عصبانی هستن.مزیت رقابتی باید قابل کپی شدن باشه2019-03-04T04:45:17+03:302019-03-04T04:45:17+03:30https://amraei.com/thoughts/competitive-value-should-be-copyableگذشته از نظریات تافلر، در عصر جدید ما بزودی شاهد کپیکردن انسان خواهیم بود. یعنی چیزی رو کپی میکنیم که حتی خودمون نساختیمش. دیگه چیزی روی زمین وجود نخواهد داشت که توسط انسان ساخته شده باشه و غیرقابل کپی شدن باشه.<br />
<br />
شرکتهای چند هزار میلیاردی میتونن به راحتی و در چشم بر هم زدنی همه چیزهایی که شرکتهای نوپا دارن رو کپی کنن. چین به عنوان یکی از بزرگترین اقتصادهای امروز جهان بخوبی نشون داده که کپی کردن چقدر راحته و چقدر هم سودآور.<br />
<br />
اگه مزیت رقابتی شما توسط رقیبتون کپی نشده، یک معنیش اینه که ارزش کپی شدن نداشته، یا اینکه اصلا دیده نشدید. اگه چیز ارزشمندی ارائه میکنید یکی از راههای فهمیدن اینکه ارزشمنده یا نه همینه که توسط دیگران کپی بشه.<br />
<br />
دوران کسبوکارهای مبتنی بر کمیت در حال گذاره. اینکه مزیت رقابتی شما نباید براحتی قابل کپی شدن باشه الگوی قدیمی کسبوکارهایی است که صرفا روی «سهم از بازار» متمرکز هستن.<br />
<br />
چیزی که به سختی میشه کپی کرد روح سازمان شماست. مجموعه تفکر، فرهنگ، الگو و روشهایی که پشت محصولتون نهفته است.<br />
<br />
چیزی هم که باید نگرانش باشید اینه که به دلیل عدم شناخت ارزشهای فعلیتون در تلاش برای شبیه شدن به رقیب باشید. یا سازمانتون برای تولید ارزشهای جدید پشتوانه و برنامه نداشته باشه.گذشته از نظریات تافلر، در عصر جدید ما بزودی شاهد کپیکردن انسان خواهیم بود. یعنی چیزی رو کپی میکنیم که حتی خودمون نساختیمش. دیگه چیزی روی زمین وجود نخواهد داشت که توسط انسان ساخته شده باشه و غیرقابل کپی شدن باشه. شرکتهای چند هزار میلیاردی میتونن به راحتی و در چشم بر هم زدنی همه چیزهایی که شرکتهای نوپا دارن رو کپی کنن. چین به عنوان یکی از بزرگترین اقتصادهای امروز جهان بخوبی نشون داده که کپی کردن چقدر راحته و چقدر هم سودآور. اگه مزیت رقابتی شما توسط رقیبتون کپی نشده، یک معنیش اینه که ارزش کپی شدن نداشته، یا اینکه اصلا دیده نشدید. اگه چیز ارزشمندی ارائه میکنید یکی از راههای فهمیدن اینکه ارزشمنده یا نه همینه که توسط دیگران کپی بشه. دوران کسبوکارهای مبتنی بر کمیت در حال گذاره. اینکه مزیت رقابتی شما نباید براحتی قابل کپی شدن باشه الگوی قدیمی کسبوکارهایی است که صرفا روی «سهم از بازار» متمرکز هستن. چیزی که به سختی میشه کپی کرد روح سازمان شماست. مجموعه تفکر، فرهنگ، الگو و روشهایی که پشت محصولتون نهفته است. چیزی هم که باید نگرانش باشید اینه که به دلیل عدم شناخت ارزشهای فعلیتون در تلاش برای شبیه شدن به رقیب باشید. یا سازمانتون برای تولید ارزشهای جدید پشتوانه و برنامه نداشته باشه.تفاوت مهم دورکاری و برون سپاری2019-03-02T04:31:13+03:302019-03-02T04:31:13+03:30https://amraei.com/thoughts/outsource-vs-telecomuteبرونسپاری: وقتی تربیت فرزندتون رو به یک پرستار واگذار میکنید. این پرستار بخشی از خانواده شما نیست، پس شما کار نگهداری رو به بیرون از خانواده سپردید.<br />
<br />
دورکاری: وقتی فرزندتون رو میفرستید خونه مادرتون تا تربیتش رو به عهده بگیره، مادر شما بخشی از خانوده شماست، ولی داره اینکار رو دور از شما انجام میده.<br />
<br />
مدیران مدام در مورد این دو مفهوم و شرایط اونها اشتباه میکنن.<br />
<br />
کارهایی که فقط به شناخت نیاز دارن رو میتونید برونسپاری کنید، اما کارهایی که احساس و هدف مشترک هم نیاز دارن رو بهتره دورکاری کرد.<br />
<br />
دورکاری مناسب افرادیه که دارای مهارت ارتباطی بالا هستن و درک خوبی از کار تیمی دارن. چون اصولا دورکاری یک کار بسیار حرفهایه. اما برونسپاری رو میشه با افراد تازهکار و آماتور هم انجام داد.<br />
<br />
واگذاری تربیت بچه به پرستار در هر حال برونسپاریه، حتی اگه کارش رو توی خونه خود شما انجام بده.برونسپاری: وقتی تربیت فرزندتون رو به یک پرستار واگذار میکنید. این پرستار بخشی از خانواده شما نیست، پس شما کار نگهداری رو به بیرون از خانواده سپردید. دورکاری: وقتی فرزندتون رو میفرستید خونه مادرتون تا تربیتش رو به عهده بگیره، مادر شما بخشی از خانوده شماست، ولی داره اینکار رو دور از شما انجام میده. مدیران مدام در مورد این دو مفهوم و شرایط اونها اشتباه میکنن. کارهایی که فقط به شناخت نیاز دارن رو میتونید برونسپاری کنید، اما کارهایی که احساس و هدف مشترک هم نیاز دارن رو بهتره دورکاری کرد. دورکاری مناسب افرادیه که دارای مهارت ارتباطی بالا هستن و درک خوبی از کار تیمی دارن. چون اصولا دورکاری یک کار بسیار حرفهایه. اما برونسپاری رو میشه با افراد تازهکار و آماتور هم انجام داد. واگذاری تربیت بچه به پرستار در هر حال برونسپاریه، حتی اگه کارش رو توی خونه خود شما انجام بده.چیپس مورد علاقه لیونل مسی2019-02-25T04:16:28+03:302019-02-25T04:16:28+03:30https://amraei.com/thoughts/messis-favorite-chipsعلی (پسرم) قصد داره یه فوتبالیست حرفهای بشه. به زندگینامه فوتبالیستهای بزرگ علاقه داره. چیپس فلفلی رو با علاقه میخوره چون فهمیده لیونل مسی (فوق ستاره فوتبال جهان) هم بهش علاقهمنده.<br />
<br />
اما هیچکس با خوردن چیپس فلفلی لیونل مسی نمیشه.<br />
<br />
با وارد شدن به هر بازاری که رقیب وارد میشه، اضافه کردن هر امکاناتی (فیچری) که رقیب اضافه میکنه، تخفیف دادن در هر زمانی که رقیب تخفیف میده، خرج کردن برای چیزهای که رقیب خرج میکنه و یا تبلیغ کردن همونجایی که رقیب تبلیغ میکنه، جای اونها رو نمیتونید بگیرید.علی (پسرم) قصد داره یه فوتبالیست حرفهای بشه. به زندگینامه فوتبالیستهای بزرگ علاقه داره. چیپس فلفلی رو با علاقه میخوره چون فهمیده لیونل مسی (فوق ستاره فوتبال جهان) هم بهش علاقهمنده. اما هیچکس با خوردن چیپس فلفلی لیونل مسی نمیشه. با وارد شدن به هر بازاری که رقیب وارد میشه، اضافه کردن هر امکاناتی (فیچری) که رقیب اضافه میکنه، تخفیف دادن در هر زمانی که رقیب تخفیف میده، خرج کردن برای چیزهای که رقیب خرج میکنه و یا تبلیغ کردن همونجایی که رقیب تبلیغ میکنه، جای اونها رو نمیتونید بگیرید.سوپرایزی در کار نیست!2019-02-23T04:17:17+03:302019-02-23T04:17:17+03:30https://amraei.com/thoughts/no-surpriseاگه من برم توی یکی از هتلها (فرقی نمیکنه چه شهری) بدون اینکه وارد بشم می تونم حدس بزنم لابی هتل چه شکلیه، حمام و سرویس بهداشتی چطورن و خدمه هتل چه مدل لباس فرمی پوشیدن. اگه برم به رستوران سنتی، میتونم حدس بزنم منوی غذاها شامل چه چیزهایی میشه و قیمتشون چقدره. وقتی میخوام سوار هواپیما بشم، میتونم حدس بزنم خدمه قراره ازم چطور استقبال کنن و دقیقا چی بگن. وقتی تلفنم زنگ میخوره و یه نفر قراره بهم سرویس اینترنت بفروشه، کاملا میتونم حدس بزنم قراره چی بگه (و همینطور در مورد تمام مسایل دیگه از این قبیل).<br />
<br />
هیچ اشکالی نداره اگه نخوایم آدمها رو سوپرایز کنیم. در واقع گاهی وقتها اصلا سوپرایز شدن رو دوست نداریم. من وقتی دارم از یه دریل استفاده میکنم یا زیر عمل جراحی قرار گرفتم، دوست ندارم سوپرایز بشم.<br />
<br />
اما وقتی میخواید یه حرفی دهان به دهان بچرخه، اگه میخواید من یه کاری انجام بدم که تا قبل از این انجام ندادم، به نظر میرسه شما هم باید یه چیزی بهم نشون بدید که قبلا جایی ندیدم.<br />
<br />
البته این رویکرد کم خطری نیست، اما من تضمین میکنم اگه فقط دنبال کارهای کم خطر باشید هیچ کس سوپرایز نمیشه. و وقتی کسی سوپرایز نشه، هیچ حرفی هم دهان به دهان نمیشه.اگه من برم توی یکی از هتلها (فرقی نمیکنه چه شهری) بدون اینکه وارد بشم می تونم حدس بزنم لابی هتل چه شکلیه، حمام و سرویس بهداشتی چطورن و خدمه هتل چه مدل لباس فرمی پوشیدن. اگه برم به رستوران سنتی، میتونم حدس بزنم منوی غذاها شامل چه چیزهایی میشه و قیمتشون چقدره. وقتی میخوام سوار هواپیما بشم، میتونم حدس بزنم خدمه قراره ازم چطور استقبال کنن و دقیقا چی بگن. وقتی تلفنم زنگ میخوره و یه نفر قراره بهم سرویس اینترنت بفروشه، کاملا میتونم حدس بزنم قراره چی بگه (و همینطور در مورد تمام مسایل دیگه از این قبیل). هیچ اشکالی نداره اگه نخوایم آدمها رو سوپرایز کنیم. در واقع گاهی وقتها اصلا سوپرایز شدن رو دوست نداریم. من وقتی دارم از یه دریل استفاده میکنم یا زیر عمل جراحی قرار گرفتم، دوست ندارم سوپرایز بشم. اما وقتی میخواید یه حرفی دهان به دهان بچرخه، اگه میخواید من یه کاری انجام بدم که تا قبل از این انجام ندادم، به نظر میرسه شما هم باید یه چیزی بهم نشون بدید که قبلا جایی ندیدم. البته این رویکرد کم خطری نیست، اما من تضمین میکنم اگه فقط دنبال کارهای کم خطر باشید هیچ کس سوپرایز نمیشه. و وقتی کسی سوپرایز نشه، هیچ حرفی هم دهان به دهان نمیشه.نقش محدودیت ها2019-02-16T04:18:51+03:302019-02-16T04:18:51+03:30https://amraei.com/thoughts/the-role-limitationsپرواز و رسیدن به اوج آسمانها سمبل رسیدن به آرزوهای بزرگ بشریه. همینطور رسیدن به اعماق اقیانوسها خیلی هیجان انگیزه. اما همش برمیگرده به تلاش ما برای غلبه بر محدودیتها.<br />
<br />
اگه جاذبه وجود نداشت و همه ما در هوا معلق بودیم، احتمالا «به زمین رسیدن» به معنی رسیدن به همه آرزوها بود. همه چیز میتونست برعکس بشه.<br />
<br />
محدودیتهایی مثل جاذبه به زندگی ما تنوع و دلیلی برای ماجراجویی دادن. ما تلاش میکنیم تا بر اونها غلبه کنیم و اتفاقا هیچوقت هم به طور کامل موفق نمیشیم و همین انگیزه ما برای ادامه دادن رو بیشتر میکنه.<br />
<br />
بیزنسها هم پر از محدودیت هستن. از خصوصیتهای اخلاقی یک همکار گرفته تا مشکلات زیرساختی، قیمت ارز و سرمایه کم.<br />
<br />
باور میکنید یا نه، اگه این محدودیتها نبودن خیلی زود بیزنستون رو کنار میگذاشتید.پرواز و رسیدن به اوج آسمانها سمبل رسیدن به آرزوهای بزرگ بشریه. همینطور رسیدن به اعماق اقیانوسها خیلی هیجان انگیزه. اما همش برمیگرده به تلاش ما برای غلبه بر محدودیتها. اگه جاذبه وجود نداشت و همه ما در هوا معلق بودیم، احتمالا «به زمین رسیدن» به معنی رسیدن به همه آرزوها بود. همه چیز میتونست برعکس بشه. محدودیتهایی مثل جاذبه به زندگی ما تنوع و دلیلی برای ماجراجویی دادن. ما تلاش میکنیم تا بر اونها غلبه کنیم و اتفاقا هیچوقت هم به طور کامل موفق نمیشیم و همین انگیزه ما برای ادامه دادن رو بیشتر میکنه. بیزنسها هم پر از محدودیت هستن. از خصوصیتهای اخلاقی یک همکار گرفته تا مشکلات زیرساختی، قیمت ارز و سرمایه کم. باور میکنید یا نه، اگه این محدودیتها نبودن خیلی زود بیزنستون رو کنار میگذاشتید.چرخاندن بذرها2019-02-13T04:07:39+03:302019-02-13T04:07:39+03:30https://amraei.com/thoughts/rotating-the-corpsمطمئنا هر کشاورزی میدونه که چرخوندن بذرها باعث بهبود وضعیت خاک و افزایش ثمردهی میشه.<br />
<br />
آیا همین در مورد بازاریابی ایمیلی هم صادقه؟<br />
<br />
اگه دارید بطور منظم ایمیل ارسال میکنید، هر دفعه همون چیز قبلی رو نفرستید. با همون قالب قبلی، با همون پیشنهادات قبلی، با همون درخواست (فراخوان) قبلی ارسالش نکنید.<br />
<br />
چرخوندن پیشنهادها و نحوه تعامل، باعث پایداری جذابیتها میشه.مطمئنا هر کشاورزی میدونه که چرخوندن بذرها باعث بهبود وضعیت خاک و افزایش ثمردهی میشه. آیا همین در مورد بازاریابی ایمیلی هم صادقه؟ اگه دارید بطور منظم ایمیل ارسال میکنید، هر دفعه همون چیز قبلی رو نفرستید. با همون قالب قبلی، با همون پیشنهادات قبلی، با همون درخواست (فراخوان) قبلی ارسالش نکنید. چرخوندن پیشنهادها و نحوه تعامل، باعث پایداری جذابیتها میشه.آمادگی2019-02-12T04:13:28+03:302019-02-12T04:13:28+03:30https://amraei.com/thoughts/preprarationیه ضرب المثل سوئدی میگه:<br />
<br />
آب هوای بد نداریم، فقط پوشش بد داریم.یه ضرب المثل سوئدی میگه: آب هوای بد نداریم، فقط پوشش بد داریم.اشتباهات واضح2019-02-11T04:12:52+03:302019-02-11T04:12:52+03:30https://amraei.com/thoughts/high-resolution-mistakesیه روز طی فعالیت بدنی ۷۵۳٫۳ کالری سوزوندم.<br />
<br />
البته نه واقعا. این چیزی بود که برنامه روی گوشی میگفت. هیچکس نمیتونه دقیقا بگه چقدر سوختوساز داشتم، یا حداقل کار این ماشین نیست.<br />
<br />
اما این عدد به شکل وحشتناکی دقیقه. بنابراین به نظر میرسه واقعا باید بهش توجه کرد.<br />
<br />
مثل رتبه الکسا، یا نمره خیلی خوب بچهها توی مدرسه.<br />
<br />
چرا خیلی از کارآفرینهای موفق بیزنس قبلی رو میفروشن و بعد میرن یکی جدید راه میندازن؟ یه دلیل بزرگش اینه که خوندن اعداد یه حساب بانکی کار آسونتریه. همش برمیگرده به اعداد و ارقام.<br />
<br />
خطر اونجاست که توجه فقط به سمت اعداد و ارقامی که شمارش کردنشون راحتتره جلب بشه.<br />
<br />
به معنای واقعی کلمه میلیونها بلاگر وجود دارن که روی ترافیک تمرکز کردن و محتوای مزخرفی تولید میکنن که طراحی شده تا هیچ کار مفیدی انجام نده و به درد هیچکس نخوره. یه وبلاگی که تازه راه افتاده رو یک ماه زیر نظر داشته باشید، متوجه میشید پر میشه از مطالبی که فقط قراره ترافیک بیشتر بیارن و ارتباطی با آنچه که روز اول نویسنده براش شروع به نوشتن کرده ندارن.<br />
<br />
در زیر لیستی از معیارهای عمومی (و چیزی که واقعا باید بهش توجه کرد) رو میارم:<br />
<br />
<br />
معدل مدرسه (توانایی حل مسایل زندگی)<br />
حجم بالای ترافیک وبلاگ (بازنشر پیدا کردن و دهانبهدهان شدن بین افرادی که واقعا براشون مهمه)<br />
سوختن کالری (احساس خوب داشتن و خوب به نظر رسیدن)<br />
نرخ بالای کلیک روی تبلیغات (نرخ تبدیل شدن به مشتری)<br />
حقوق بالا (خوشحالی و رضایت بلندمدت)<br />
رتبه کلاسی (یادگیری واقعی یک چیز)<br />
حجم موجودی انبار (آینده و چشمانداز کارمندان)<br />
<br />
<br />
بعضی وقتها قابل اندازهگیری نبودن مثل یک پوششه که ترس ما از اندازه گرفتن رو مخفی میکنه. اما زیادی بها دادن به اعداد دقیق هم به همون اندازه بده.<br />
<br />
اگه کنجکاوید بدونید، رطوبت هوای امروز شیراز باید حدود ۸۱٪ باشه.یه روز طی فعالیت بدنی ۷۵۳٫۳ کالری سوزوندم. البته نه واقعا. این چیزی بود که برنامه روی گوشی میگفت. هیچکس نمیتونه دقیقا بگه چقدر سوختوساز داشتم، یا حداقل کار این ماشین نیست. اما این عدد به شکل وحشتناکی دقیقه. بنابراین به نظر میرسه واقعا باید بهش توجه کرد. مثل رتبه الکسا، یا نمره خیلی خوب بچهها توی مدرسه. چرا خیلی از کارآفرینهای موفق بیزنس قبلی رو میفروشن و بعد میرن یکی جدید راه میندازن؟ یه دلیل بزرگش اینه که خوندن اعداد یه حساب بانکی کار آسونتریه. همش برمیگرده به اعداد و ارقام. خطر اونجاست که توجه فقط به سمت اعداد و ارقامی که شمارش کردنشون راحتتره جلب بشه. به معنای واقعی کلمه میلیونها بلاگر وجود دارن که روی ترافیک تمرکز کردن و محتوای مزخرفی تولید میکنن که طراحی شده تا هیچ کار مفیدی انجام نده و به درد هیچکس نخوره. یه وبلاگی که تازه راه افتاده رو یک ماه زیر نظر داشته باشید، متوجه میشید پر میشه از مطالبی که فقط قراره ترافیک بیشتر بیارن و ارتباطی با آنچه که روز اول نویسنده براش شروع به نوشتن کرده ندارن. در زیر لیستی از معیارهای عمومی (و چیزی که واقعا باید بهش توجه کرد) رو میارم: معدل مدرسه (توانایی حل مسایل زندگی) حجم بالای ترافیک وبلاگ (بازنشر پیدا کردن و دهانبهدهان شدن بین افرادی که واقعا براشون مهمه) سوختن کالری (احساس خوب داشتن و خوب به نظر رسیدن) نرخ بالای کلیک روی تبلیغات (نرخ تبدیل شدن به مشتری) حقوق بالا (خوشحالی و رضایت بلندمدت) رتبه کلاسی (یادگیری واقعی یک چیز) حجم موجودی انبار (آینده و چشمانداز کارمندان) بعضی وقتها قابل اندازهگیری نبودن مثل یک پوششه که ترس ما از اندازه گرفتن رو مخفی میکنه. اما زیادی بها دادن به اعداد دقیق هم به همون اندازه بده. اگه کنجکاوید بدونید، رطوبت هوای امروز شیراز باید حدود ۸۱٪ باشه.کی خلاقیتها رو مدیریت میکنه؟2019-02-09T04:29:45+03:302019-02-09T04:29:45+03:30https://amraei.com/thoughts/who-manages-the%20creativitiesطبق مشاهدات من در ۹۹٪ مواقع وقتی شخصی یه کار خلاقانه انجام میده بعدش خودش اجازه مدیریت کردنش رو پیدا نمیکنه.<br />
<br />
بخش دشوار خلاقیت این نیست که یه کاری انجام بدیم که تا حالا هیچکس انجام نداده، بلکه درست انجام دادن کاریه که داشتیم بهش فکر میکردیم.<br />
<br />
آدمهای شجاع نیاز به حمایت و پشتیبانی دارن، نه کنترل شدن. به خلاقها باید اجازه داد خودشون خلاقیتهاشون رو مدیریت کنن، چون اتفاقا هیچکس بهتر از اونها اینکار رو انجام نمیده.طبق مشاهدات من در ۹۹٪ مواقع وقتی شخصی یه کار خلاقانه انجام میده بعدش خودش اجازه مدیریت کردنش رو پیدا نمیکنه. بخش دشوار خلاقیت این نیست که یه کاری انجام بدیم که تا حالا هیچکس انجام نداده، بلکه درست انجام دادن کاریه که داشتیم بهش فکر میکردیم. آدمهای شجاع نیاز به حمایت و پشتیبانی دارن، نه کنترل شدن. به خلاقها باید اجازه داد خودشون خلاقیتهاشون رو مدیریت کنن، چون اتفاقا هیچکس بهتر از اونها اینکار رو انجام نمیده.قابل توجه2019-02-07T04:31:39+03:302019-02-07T04:31:39+03:30https://amraei.com/thoughts/the-notableیکی از همکاران در نقد عملکرد یکی دیگه نامهای برام نوشته بود و توش یک جمله بود:<br />
<br />
<br />
«من فکر میکنم ایشان در فهمیدن استانداردها بسیار خوب هستند، اما اولویتها را در نظر نمیگیرند.»<br />
<br />
<br />
خوب که بهش فکر میکنم میبینم این بزرگترین مشکلیه که امروزه همه طراحان باهاش مواجه هستن.یکی از همکاران در نقد عملکرد یکی دیگه نامهای برام نوشته بود و توش یک جمله بود: «من فکر میکنم ایشان در فهمیدن استانداردها بسیار خوب هستند، اما اولویتها را در نظر نمیگیرند.» خوب که بهش فکر میکنم میبینم این بزرگترین مشکلیه که امروزه همه طراحان باهاش مواجه هستن.بدترین نوع تلاش2019-02-04T04:16:11+03:302019-02-04T04:16:11+03:30https://amraei.com/thoughts/wrost-type-of-effortچهار مدل تلاش داریم:<br />
<br />
بدون تلاش: وقتی فقط منتظر اتفاقات خوبیم.<br />
<br />
تلاش بجا: وقتی در مسیر درست برای یک هدف درست تلاش میکنیم.<br />
<br />
تلاش زیادی: وقتی بیش از چیزی که واقعا لازمه وقت و انرژی صرف میکنیم.<br />
<br />
تلاش نامشهود: وقتی تلاش شما به چشم نمیاد و این بدترین نوع تلاشه. هدفگذاری، برنامهریزی و طراحی کردید و حتی اهداف هم محقق شدن، اما اصلا معلوم نیست که همه اینکارها رو انجام دادید.<br />
<br />
پمپبنزینها هیچ تبلیغاتی ندارن، اما هرکسی که ماشین داره ازشون خرید میکنه چون در زمان درست در جای درست قرار گرفتن. بااینحال بااینکه پول زیادی بدست میارن، ولی من تضمین میکنم شما تا بحال به سخنرانی مالک هیچ پمپبنزینی گوش ندادید، چون به نظر نمیرسه با تلاش موفق شده باشن.<br />
<br />
بازاریابی کردن خود موفقیتها هم یه چالش دیگه است.چهار مدل تلاش داریم: بدون تلاش: وقتی فقط منتظر اتفاقات خوبیم. تلاش بجا: وقتی در مسیر درست برای یک هدف درست تلاش میکنیم. تلاش زیادی: وقتی بیش از چیزی که واقعا لازمه وقت و انرژی صرف میکنیم. تلاش نامشهود: وقتی تلاش شما به چشم نمیاد و این بدترین نوع تلاشه. هدفگذاری، برنامهریزی و طراحی کردید و حتی اهداف هم محقق شدن، اما اصلا معلوم نیست که همه اینکارها رو انجام دادید. پمپبنزینها هیچ تبلیغاتی ندارن، اما هرکسی که ماشین داره ازشون خرید میکنه چون در زمان درست در جای درست قرار گرفتن. بااینحال بااینکه پول زیادی بدست میارن، ولی من تضمین میکنم شما تا بحال به سخنرانی مالک هیچ پمپبنزینی گوش ندادید، چون به نظر نمیرسه با تلاش موفق شده باشن. بازاریابی کردن خود موفقیتها هم یه چالش دیگه است.واقعیت استعداد2019-02-02T04:17:42+03:302019-02-02T04:17:42+03:30https://amraei.com/thoughts/the-reality-of-talentما مسایل رو پیچیده میکنیم و استعداد یکی از چیزهاییه که پیچیدهتر از آنچه که واقعا هست توصیف شده. شاید دلیل مهم این پیچیدگی این باشه که با صلاحیت اشتباه گرفته شده.<br />
<br />
صلاحیت با سطح مهارت، دانش و توانمندی ارتباط داره. اینکه چقدر واقعا میتونیم کاری رو درست انجام بدیم میزان صلاحیت مارو مشخص میکنه.<br />
<br />
اما استعداد ریشه در خواست ما داره. اگر عمیقا تمایل دارید که بنوازید، شما استعداد نوازندگی دارید. هرچه تمایل شما عمیقتره، یعنی استعداد شما هم بیشتره.<br />
<br />
حالا اگر عموی شما یک نوازنده چیره دسته، شانس بهرهبردن از ایشان هم در کنار خواست شما قرار میگیره. پس خواست شما بعلاوه شانسی که در اختیار دارید یعنی میزان استعداد شما.ما مسایل رو پیچیده میکنیم و استعداد یکی از چیزهاییه که پیچیدهتر از آنچه که واقعا هست توصیف شده. شاید دلیل مهم این پیچیدگی این باشه که با صلاحیت اشتباه گرفته شده. صلاحیت با سطح مهارت، دانش و توانمندی ارتباط داره. اینکه چقدر واقعا میتونیم کاری رو درست انجام بدیم میزان صلاحیت مارو مشخص میکنه. اما استعداد ریشه در خواست ما داره. اگر عمیقا تمایل دارید که بنوازید، شما استعداد نوازندگی دارید. هرچه تمایل شما عمیقتره، یعنی استعداد شما هم بیشتره. حالا اگر عموی شما یک نوازنده چیره دسته، شانس بهرهبردن از ایشان هم در کنار خواست شما قرار میگیره. پس خواست شما بعلاوه شانسی که در اختیار دارید یعنی میزان استعداد شما.خب، راه حل چیه؟2019-01-31T04:16:21+03:302019-01-31T04:16:21+03:30https://amraei.com/thoughts/so-what-is-the-solutionوقتی میرید کوهنوردی هیچ کس محافظ شما نیست، هیچ طنابی امنیت شما رو تضمین نکرده، هیچ چیزی وجود نداره که بشه خودتون رو برای همیشه بهش ببندید. اگه سقوط کنید فقط شانس میتونه کمکتون کنه. برای نیفتادن فقط یه راه حل وجود داره:<br />
<br />
مراقب باشید نیافتید.<br />
<br />
من مدام بعد از هر هشداری که میدم، یا هر تلاشی که برای شفافیت میکنم، یا هر تجربهای که به اشتراک میگذارم با این سوال مواجه میشم: خب، حالا راه حل چیه؟<br />
<br />
مسایل روزمره ما مثل مسایل ریاضی حل نمیشن. بیشتر اونها خیلی پیچیده نیستن. راه حل بسیاری از مسایل اینه که مراقب باشیم اشتباه نکنیم.وقتی میرید کوهنوردی هیچ کس محافظ شما نیست، هیچ طنابی امنیت شما رو تضمین نکرده، هیچ چیزی وجود نداره که بشه خودتون رو برای همیشه بهش ببندید. اگه سقوط کنید فقط شانس میتونه کمکتون کنه. برای نیفتادن فقط یه راه حل وجود داره: مراقب باشید نیافتید. من مدام بعد از هر هشداری که میدم، یا هر تلاشی که برای شفافیت میکنم، یا هر تجربهای که به اشتراک میگذارم با این سوال مواجه میشم: خب، حالا راه حل چیه؟ مسایل روزمره ما مثل مسایل ریاضی حل نمیشن. بیشتر اونها خیلی پیچیده نیستن. راه حل بسیاری از مسایل اینه که مراقب باشیم اشتباه نکنیم.نبوغ منحصربفرد همه مدیران2019-01-29T04:36:19+03:302019-01-29T04:36:19+03:30https://amraei.com/thoughts/unique-genius-of-all-managersاگر کمی اهل نوآوری باشید، بعیده تا بحال طرحی به مدیران سازمانها ارائه کرده و با این جمله مواجه نشده باشید:<br />
<br />
<br />
ایده شما خیلی خوبه، اما شاید مناسب سازمان ما نباشه. ما معتقدیم باید از همه ایدهها استفاده کرد، اما به روش خودمون.<br />
<br />
<br />
همه مدیران از این الگوی فکری مشترک بهرهمند هستن و همه هم فکر میکنن این خصوصیت منحصربفرد اونهاست. در واقع همه سازمانها معتقدن دارن از الگوهای موجود به روش خودشون استفاده میکنن، اما در نهایت در حال استفاده از «هیچچیز» هستن.<br />
<br />
اشکالی که این رویکرد داره اینه که الگویهای سازمانی اغلب غیر علمی و مبتنی بر سلایق مدیران ارشد شکل میگیره. ارتباطات مختل میشن چون سازمان به جای اینکه به زبان متعارف حرف بزنه زبان خودش رو ابداع کرده.اگر کمی اهل نوآوری باشید، بعیده تا بحال طرحی به مدیران سازمانها ارائه کرده و با این جمله مواجه نشده باشید: ایده شما خیلی خوبه، اما شاید مناسب سازمان ما نباشه. ما معتقدیم باید از همه ایدهها استفاده کرد، اما به روش خودمون. همه مدیران از این الگوی فکری مشترک بهرهمند هستن و همه هم فکر میکنن این خصوصیت منحصربفرد اونهاست. در واقع همه سازمانها معتقدن دارن از الگوهای موجود به روش خودشون استفاده میکنن، اما در نهایت در حال استفاده از «هیچچیز» هستن. اشکالی که این رویکرد داره اینه که الگویهای سازمانی اغلب غیر علمی و مبتنی بر سلایق مدیران ارشد شکل میگیره. ارتباطات مختل میشن چون سازمان به جای اینکه به زبان متعارف حرف بزنه زبان خودش رو ابداع کرده.نقاشی های جعلی2019-01-15T05:01:09+03:302019-01-15T05:01:09+03:30https://amraei.com/thoughts/fake-paintsیکی از دوستان فرانسویام به نقل از پدرش که دوست پابلو پیکاسو بوده اینطور تعریف میکرد که یک روز با پیکاسو توی استودیوی شخصیش بودم.<br />
<br />
هر روز معاملهگران میومدن و تابلوهایی که خریده یا فروخته بودن رو بهش نشون میدادن تا بفهمن جعلیه یا اصلیه.<br />
<br />
یه روز یه معاملهگر اومد و پیکاسو بعد از یک نگاه به نقاشی بدون تردید گفت «جعلیه». بعدش هم باز دو تای دیگه جعلی شناخته شد.<br />
<br />
روز دوم یه معاملهگر متفاوت یه نقاشی دیگه آورد و پیکاسو بعد از نگاه کردن بهش در حالی که رنگش پریده بود بازم گفت «جعلیه».<br />
<br />
وقتی معامله گر رفت، من به پیکاسو گفتم: «چرا گفتی این جعلیه؟ من خودم پارسال وقتی داشتی این نقاشی رو میکشیدی کنارت بودم».<br />
<br />
پیکاسو فورا گفت: «من گاهی نقاشی جعلی میکشم».یکی از دوستان فرانسویام به نقل از پدرش که دوست پابلو پیکاسو بوده اینطور تعریف میکرد که یک روز با پیکاسو توی استودیوی شخصیش بودم. هر روز معاملهگران میومدن و تابلوهایی که خریده یا فروخته بودن رو بهش نشون میدادن تا بفهمن جعلیه یا اصلیه. یه روز یه معاملهگر اومد و پیکاسو بعد از یک نگاه به نقاشی بدون تردید گفت «جعلیه». بعدش هم باز دو تای دیگه جعلی شناخته شد. روز دوم یه معاملهگر متفاوت یه نقاشی دیگه آورد و پیکاسو بعد از نگاه کردن بهش در حالی که رنگش پریده بود بازم گفت «جعلیه». وقتی معامله گر رفت، من به پیکاسو گفتم: «چرا گفتی این جعلیه؟ من خودم پارسال وقتی داشتی این نقاشی رو میکشیدی کنارت بودم». پیکاسو فورا گفت: «من گاهی نقاشی جعلی میکشم».فقط یک چیز2019-01-13T04:07:43+03:302019-01-13T04:07:43+03:30https://amraei.com/thoughts/just-one-thingوقتی با همکار یا همیتیمی صحبت میکنید، در مورد چند موضوع حرف میزنید؟ آیا یه لیست از ده یا بیست ایده مختلف دارید که باید نظرخواهی کنید؟ شش تا کاری که باید انجام بدن؟ چندین تغییر که مهم هستن؟<br />
<br />
یکی از دلایلی که باعث محبوبیت وبلاگها به عنوان یه ابزار بازنشر ایده شد اینه که توی هر مطلب در مورد یک چیز صحبت شده. فقط یک چیز.<br />
<br />
چرا سعی نکنیم همین رو توی کسب و کار امتحان کنیم. از همه وقت و انرژیتون استفاده کنید تا فقط یک چیز بفروشید. در اون یک چیز عمیق بشید، خوب بفروشید، بعد برید سراغ بعدی.وقتی با همکار یا همیتیمی صحبت میکنید، در مورد چند موضوع حرف میزنید؟ آیا یه لیست از ده یا بیست ایده مختلف دارید که باید نظرخواهی کنید؟ شش تا کاری که باید انجام بدن؟ چندین تغییر که مهم هستن؟ یکی از دلایلی که باعث محبوبیت وبلاگها به عنوان یه ابزار بازنشر ایده شد اینه که توی هر مطلب در مورد یک چیز صحبت شده. فقط یک چیز. چرا سعی نکنیم همین رو توی کسب و کار امتحان کنیم. از همه وقت و انرژیتون استفاده کنید تا فقط یک چیز بفروشید. در اون یک چیز عمیق بشید، خوب بفروشید، بعد برید سراغ بعدی.آینده دور است، گذشته نزدیک2019-01-11T04:29:28+03:302019-01-11T04:29:28+03:30https://amraei.com/thoughts/future-is-far-away-past-is-nearهفت سال پیش با شرکتی برای تولید یک نرمافزار حسابداری ابری وارد مذاکره شدم. بعد از ارزیابی، امکان سنجی و تحلیل آنچه باید انجام میشد، به این نتیجه رسیدم که تولید محصول طی یک پروسه یکساله انجام میشه.<br />
<br />
وقتی موضوع رو به مدیرعامل اعلام کردم با این پاسخ مواجه شدم که ما یکسال وقت نداریم و حداکثر باید طی دو ماه تولید بشه. طبیعتا پروژه رو نپذیرفتم.<br />
<br />
دیروز صبح در جلسهای بودم و مجددا ایشون رو ملاقات کردم. وقتی در مورد پروژه سوال کردم، شنیدم که هنوز منتشر نشده و در حال توسعه است.<br />
<br />
در مورد اغلب پروژهها فرقی نمیکنه زمان اعلام شده یک هفته، یک ماه یا یک ساله. همیشه پاسخ میشنویم که دیره.<br />
<br />
وقتی برای زندگی شخصی یا حرفهای هم برنامهریزی میکنیم باز همینطوره. برای رسیدن به چیزهایی که باید توی برنامه ۵ سال آینده باشن عجله میکنیم.<br />
<br />
آینده از ما خیلی دورتر از گذشته به نظر میرسه. ما واقعا فکر میکنیم یکسال آینده زمان زیادیه، اما یکسال گذشته خیلی سریع میگذره.هفت سال پیش با شرکتی برای تولید یک نرمافزار حسابداری ابری وارد مذاکره شدم. بعد از ارزیابی، امکان سنجی و تحلیل آنچه باید انجام میشد، به این نتیجه رسیدم که تولید محصول طی یک پروسه یکساله انجام میشه. وقتی موضوع رو به مدیرعامل اعلام کردم با این پاسخ مواجه شدم که ما یکسال وقت نداریم و حداکثر باید طی دو ماه تولید بشه. طبیعتا پروژه رو نپذیرفتم. دیروز صبح در جلسهای بودم و مجددا ایشون رو ملاقات کردم. وقتی در مورد پروژه سوال کردم، شنیدم که هنوز منتشر نشده و در حال توسعه است. در مورد اغلب پروژهها فرقی نمیکنه زمان اعلام شده یک هفته، یک ماه یا یک ساله. همیشه پاسخ میشنویم که دیره. وقتی برای زندگی شخصی یا حرفهای هم برنامهریزی میکنیم باز همینطوره. برای رسیدن به چیزهایی که باید توی برنامه ۵ سال آینده باشن عجله میکنیم. آینده از ما خیلی دورتر از گذشته به نظر میرسه. ما واقعا فکر میکنیم یکسال آینده زمان زیادیه، اما یکسال گذشته خیلی سریع میگذره.تله امنیت آموزشی2018-12-26T04:13:49+03:302018-12-26T04:13:49+03:30https://amraei.com/thoughts/educational-security-trapاگه بدونیم یه منبع نامحدود یا بسیار زیاد از ثروت یا امکانات رو یه جایی گذاشتن تا ما هر وقت که نیاز پیدا کردیم ازش استفاده کنیم، احساس امنیت به دست میاریم.<br />
<br />
امنیت خیلی خوبه، وقتی نیست اهمیتش فقط یه کم از سلامتی کمتره. اما وقتی هست باعث میشه خیلی چیزها دیگه دغدغه نباشن. اگه گنج پیدا کنید، امنیت مالی که ایجاد میکنه باعث میشه خیلی به حسابرسی اعتقاد نداشته باشید.<br />
<br />
وقتی یه منبع فوقالعاده آموزشی پیدا میکنیم، همین اتفاق برای یادگیریمون میفته. اگه استاد، کتاب، وبلاگ، شبکه اجتماعی یا منبعی وجود داره که میتونید خیلی چیزها ازش یاد بگیرید، مراقب «تله امنیت آموزشی» باشید.<br />
<br />
احساس امنیت در مورد نیاز به آموزش، یادگیری ما رو مختل میکنه.اگه بدونیم یه منبع نامحدود یا بسیار زیاد از ثروت یا امکانات رو یه جایی گذاشتن تا ما هر وقت که نیاز پیدا کردیم ازش استفاده کنیم، احساس امنیت به دست میاریم. امنیت خیلی خوبه، وقتی نیست اهمیتش فقط یه کم از سلامتی کمتره. اما وقتی هست باعث میشه خیلی چیزها دیگه دغدغه نباشن. اگه گنج پیدا کنید، امنیت مالی که ایجاد میکنه باعث میشه خیلی به حسابرسی اعتقاد نداشته باشید. وقتی یه منبع فوقالعاده آموزشی پیدا میکنیم، همین اتفاق برای یادگیریمون میفته. اگه استاد، کتاب، وبلاگ، شبکه اجتماعی یا منبعی وجود داره که میتونید خیلی چیزها ازش یاد بگیرید، مراقب «تله امنیت آموزشی» باشید. احساس امنیت در مورد نیاز به آموزش، یادگیری ما رو مختل میکنه.یک دقیقه چقدر می ارزه؟2018-12-22T04:18:33+03:302018-12-22T04:18:33+03:30https://amraei.com/thoughts/how-much-a-minute-worthیلدا فقط حدود یک دقیقه از شبهای قبل و بعد خودش طولانیتره. اما ما چند ساعت وقت صرف تدارکات مهمانی میکنیم و چند ساعت هم بیشتر خوش میگذرونیم.<br />
<br />
مگر این یک دقیقه چقدر ارزش داره؟<br />
<br />
خود یک دقیقه ذاتا ارزش خیلی زیادی نداره، بلکه این ما هستیم که میخوایم ارزشمند باشه. در واقع همون چند ساعتی که صرف این یک دقیقه میکنیم باعث میشه ارزش پیدا کنه. اگه برای همه شبهای دیگه همین کارو بکنیم اونها هم مهم میشن.<br />
<br />
موضوع همش همینه، چقدر پول، وقت، انرژی و منابع صرف یه چیزی شده. اطراف ما پر از «یک»های این شکلیه. یک نکته، یک مذاکره، یک کتاب، یک دوست، یک همکار، یک پدر و مادر، یک ایده، یک درخت و …<br />
<br />
اگه همون احترام و انرژی که صرف یک دقیقه شب یلدا میکنیم صرف یکهای دیگه هم بکنیم، همونقدر ارزشمند میشن.یلدا فقط حدود یک دقیقه از شبهای قبل و بعد خودش طولانیتره. اما ما چند ساعت وقت صرف تدارکات مهمانی میکنیم و چند ساعت هم بیشتر خوش میگذرونیم. مگر این یک دقیقه چقدر ارزش داره؟ خود یک دقیقه ذاتا ارزش خیلی زیادی نداره، بلکه این ما هستیم که میخوایم ارزشمند باشه. در واقع همون چند ساعتی که صرف این یک دقیقه میکنیم باعث میشه ارزش پیدا کنه. اگه برای همه شبهای دیگه همین کارو بکنیم اونها هم مهم میشن. موضوع همش همینه، چقدر پول، وقت، انرژی و منابع صرف یه چیزی شده. اطراف ما پر از «یک»های این شکلیه. یک نکته، یک مذاکره، یک کتاب، یک دوست، یک همکار، یک پدر و مادر، یک ایده، یک درخت و … اگه همون احترام و انرژی که صرف یک دقیقه شب یلدا میکنیم صرف یکهای دیگه هم بکنیم، همونقدر ارزشمند میشن.دیوار2018-11-12T04:17:39+03:302018-11-12T04:17:39+03:30https://amraei.com/thoughts/the-wallتا وقتی در مقابل ماست مانع است، وقتی ازش رد شدیم میشه حامی.تا وقتی در مقابل ماست مانع است، وقتی ازش رد شدیم میشه حامی.آیا ارزشش رو داره؟2018-11-04T04:41:33+03:302018-11-04T04:41:33+03:30https://amraei.com/thoughts/worth-itسوالی که خیلی میشنویم. «آیا واقعا ارزشش رو داشت؟»<br />
<br />
گذشته از اینکه این سوال به خیلی چیزها میتونه اشاره داشته باشه، اما ما عمدتا میپرسیم: «آیا کارهایی که کردیم ارزش هدفی که داریم رو داشت؟ آیا نتیجهای که گرفتیم ارزش تلاشی که کردیم رو داشت؟»<br />
<br />
نکتهای که در مورد تلاش وجود داره اینه که خودش یه جور نتیجه و جایزه است، اگه بهش اجازه بدیم باشه. همه امکان این رو ندارن که حتی تلاش کنن.<br />
<br />
بنابر این جواب همیشه اینه که «بله»، اگه بهش مهلت بدید.سوالی که خیلی میشنویم. «آیا واقعا ارزشش رو داشت؟» گذشته از اینکه این سوال به خیلی چیزها میتونه اشاره داشته باشه، اما ما عمدتا میپرسیم: «آیا کارهایی که کردیم ارزش هدفی که داریم رو داشت؟ آیا نتیجهای که گرفتیم ارزش تلاشی که کردیم رو داشت؟» نکتهای که در مورد تلاش وجود داره اینه که خودش یه جور نتیجه و جایزه است، اگه بهش اجازه بدیم باشه. همه امکان این رو ندارن که حتی تلاش کنن. بنابر این جواب همیشه اینه که «بله»، اگه بهش مهلت بدید.غیر منتظره2018-11-02T04:17:28+03:302018-11-02T04:17:28+03:30https://amraei.com/thoughts/unexpectedدوست علی در حالیکه یه بلال رو با دندان نگهداشته و نیشخند میزنه پشت در ایستاده به گمان اینکه علی در رو باز میکنه، اما من باز کردم. خیلی دستپاچه شد، نزدیک بود خفه بشه.<br />
<br />
این اتفاق مدام تکرار میشه. هدفگذاری میکنیم، برنامه میریزیم، خلاقیت به خرج میدیم، زمینهسازی میکنیم، امکانات جدید فراهم میکنیم، و بعد درست همون زمانی که منتظریم اتفاق خوب بیفته یه چیز غیر منتظره پیش میاد.<br />
<br />
زندگی حرفهای، سازمان، شغل، کسبوکار و حتی خانواده ما مدام در معرض اتفاقات غیرمنتظره است چون ما از قبل براش آماده نشدیم.دوست علی در حالیکه یه بلال رو با دندان نگهداشته و نیشخند میزنه پشت در ایستاده به گمان اینکه علی در رو باز میکنه، اما من باز کردم. خیلی دستپاچه شد، نزدیک بود خفه بشه. این اتفاق مدام تکرار میشه. هدفگذاری میکنیم، برنامه میریزیم، خلاقیت به خرج میدیم، زمینهسازی میکنیم، امکانات جدید فراهم میکنیم، و بعد درست همون زمانی که منتظریم اتفاق خوب بیفته یه چیز غیر منتظره پیش میاد. زندگی حرفهای، سازمان، شغل، کسبوکار و حتی خانواده ما مدام در معرض اتفاقات غیرمنتظره است چون ما از قبل براش آماده نشدیم.خاطرات تلخ2018-10-29T04:14:52+03:302018-10-29T04:14:52+03:30https://amraei.com/thoughts/bitter-memoriesفردی میگفت: «از فلانی خوشم نمیاد»<br />
<br />
پرسیدم: «چرا؟»<br />
<br />
معلوم شد چند سال پیش با هم یه کاری انجام دادن اما خوب پیش نرفته. وقتی وارد جزییات میشی میبینی اصلا یادش هم نمیاد که اصل مشکل چی بوده، چه چیزی توی پروژه درست پیش نرفته یا چقدر ضرر مالی داشته. تنها چیزی که یادش میاد اینه که ازش خوشش نمیاد.<br />
<br />
همیشه همینطوره. ما مسایل مالی رو فراموش میکنیم، اما بیعدالتی، بیاحترامی و حال بدی که در لحظه داریم به یادمون میمونه.<br />
<br />
حسابدارها باید به اعداد و ارقام اهمیت بدن، اما شما، طراحان تجربه کاربر، باید به خاطرات اهمیت بدید.فردی میگفت: «از فلانی خوشم نمیاد» پرسیدم: «چرا؟» معلوم شد چند سال پیش با هم یه کاری انجام دادن اما خوب پیش نرفته. وقتی وارد جزییات میشی میبینی اصلا یادش هم نمیاد که اصل مشکل چی بوده، چه چیزی توی پروژه درست پیش نرفته یا چقدر ضرر مالی داشته. تنها چیزی که یادش میاد اینه که ازش خوشش نمیاد. همیشه همینطوره. ما مسایل مالی رو فراموش میکنیم، اما بیعدالتی، بیاحترامی و حال بدی که در لحظه داریم به یادمون میمونه. حسابدارها باید به اعداد و ارقام اهمیت بدن، اما شما، طراحان تجربه کاربر، باید به خاطرات اهمیت بدید.سوالاتی برای نوکارآفرینها2018-10-27T04:04:46+03:302018-10-27T04:04:46+03:30https://amraei.com/thoughts/questions-for-new-entrepreneursآیا نسبت به جریان نقدیتون آگاهی دارید؟ برای یه ماهی توی یه رودخونه اهمیتی نداره که عمق آب ششمتره یا یک سانتیمتر. تا وقتی که صفر نشده، اوضاع خوبه. نقطه صفر شما کجاست؟ برای اینکه بتونید به شنا کردن ادامه بدید چه اقدامات پیشگیرانهایی انجام میدید؟<br />
<br />
دارید تلاش میکنید که سود ده باشید یا اینکه سربهسر بشید؟ یه کسبوکار میتونه میلیاردها تومن ارزش داشته باشه ولی سود ده نباشه. از طرف دیگه یه کسبوکاری میتونه ارزش زیادی نداشته باشه، اما سود فراوانی ایجاد کنه (مثل مطب دکترها). خوب اینه که همزمان وقتی دارید ارزش رو بالا میبرید سوددهی کارتون هم بالاتر بره.<br />
<br />
نقش شما چیه؟ میخواید کارآفرین باشید یا مالک؟ مالک رییسه، امنیت شغلی داره و سود بیشتری میبره. کارآفرین کسیه که خودش رو توی موقعیتهای غیرممکن قرار میده و دنبال مشکلاتی میگرده که برای حل کردنش باید از وجودش مایه بگذاره. هر دو خوبن، اما باید انتخاب کنید.<br />
<br />
آیا تیم سازی هم میکنید؟ بعضی کارآفرینها فقط میخوان هزینه و زحمت رو کمتر کنن. بعضی دیگه تلاش میکنن یه سازمان بسازن، تمرین میدن و رهبری میکنن.<br />
<br />
چه جور ریسکی رو میپسندید؟ ریسک احساسی، ریسک مالی، ریسک اعتباری. آیا حاضرید آبرو و اعتبارتون رو بگذارید وسط؟<br />
<br />
و سوالی که از همه مهمتره. چرا؟ چرا میخوایید همه کارها رو انجام بدید؟آیا نسبت به جریان نقدیتون آگاهی دارید؟ برای یه ماهی توی یه رودخونه اهمیتی نداره که عمق آب ششمتره یا یک سانتیمتر. تا وقتی که صفر نشده، اوضاع خوبه. نقطه صفر شما کجاست؟ برای اینکه بتونید به شنا کردن ادامه بدید چه اقدامات پیشگیرانهایی انجام میدید؟ دارید تلاش میکنید که سود ده باشید یا اینکه سربهسر بشید؟ یه کسبوکار میتونه میلیاردها تومن ارزش داشته باشه ولی سود ده نباشه. از طرف دیگه یه کسبوکاری میتونه ارزش زیادی نداشته باشه، اما سود فراوانی ایجاد کنه (مثل مطب دکترها). خوب اینه که همزمان وقتی دارید ارزش رو بالا میبرید سوددهی کارتون هم بالاتر بره. نقش شما چیه؟ میخواید کارآفرین باشید یا مالک؟ مالک رییسه، امنیت شغلی داره و سود بیشتری میبره. کارآفرین کسیه که خودش رو توی موقعیتهای غیرممکن قرار میده و دنبال مشکلاتی میگرده که برای حل کردنش باید از وجودش مایه بگذاره. هر دو خوبن، اما باید انتخاب کنید. آیا تیم سازی هم میکنید؟ بعضی کارآفرینها فقط میخوان هزینه و زحمت رو کمتر کنن. بعضی دیگه تلاش میکنن یه سازمان بسازن، تمرین میدن و رهبری میکنن. چه جور ریسکی رو میپسندید؟ ریسک احساسی، ریسک مالی، ریسک اعتباری. آیا حاضرید آبرو و اعتبارتون رو بگذارید وسط؟ و سوالی که از همه مهمتره. چرا؟ چرا میخوایید همه کارها رو انجام بدید؟من بازنشر میدم چون2018-10-25T04:03:39+03:302018-10-25T04:03:39+03:30https://amraei.com/thoughts/i-share-you-becuaseحرفها و ایدهها دستبهدست میچرخن چون مردم تصمیم میگیرن بازنشرش بدن. برخی از دلایل بازنشر دادن اینها هستن:<br />
<br />
<br />
من بازنشر میدم چون باعث میشه احساس کنم بخشنده و سخاوتمند هستم.<br />
چون وقتی دیگران از چیزی که کشف کردم مطلع میشن حس میکنم باهوشم.<br />
چون به نتیجه و دستاوردی که برای شما (به عنوان تولیدکننده ایده) داره اهمیت میدم.<br />
چون مجبورم. وقتی یه چیز جدید میبینم باید به دیگران هم بگم.<br />
چون برام نفع مستقیم مالی داره (بازاریابی، همکاری در فروش).<br />
چون با مزه است و تنهایی خندیدن لذتی نداره.<br />
چون تنهام و بازنشرش باعث میشه موقتا احساس کنم توی جمع قرار گرفتم.<br />
چون عصبانی هستم و میخوام دیگران هم با عصبانیت من همراه بشن.<br />
چون میتونیم دسته جمعی نفع ببریم (تخفیفان، نتبرگ، شیرازتخفیف).<br />
چون تو ازم خواستی و برام سخته بهت نه بگم.<br />
چون با اینکار میتونم باعث ایجاد ارتباطات جدید بشم و کامیونیتیسازی برام جذاب و مهمه.<br />
چون سرویس یا خدمات شما وقتی خوبه که دوستام هم باشن (اینستاگرام، توییتر، تلگرام).<br />
چون اگه بقیه هم از این موضوع با خبر باشن احساس خوشحالی میکنم.<br />
چون شما دارید حرفی رو میزنید که گفتنش برای خودم سخته (یک مطلب وبلاگی، یه کتاب).<br />
چون یه نفر هست که برام خیلی مهمه و دونستن این موضوع خوشحالش میکنه.<br />
چون وسط این همه مشکل به یه کم تفریح و سرگرمی هم نیاز دارم.<br />
چون اگه میخوایم پیشرفت کنیم حق همه است که خبردار باشن.<br />
چون با اینکار جلوی سواستفاده بقیه رو از ناآگاهی مردم میگیرم.<br />
چون این شغلمه.<br />
من بازنشر میدم چون واقعا بابت اینکه تجربهات رو باهام به اشتراک میگذاری احساس دین میکنم و تنها کاری هم که برای جبران میتونم انجام بدم اینه که بازنشرش بدم.<br />
حرفها و ایدهها دستبهدست میچرخن چون مردم تصمیم میگیرن بازنشرش بدن. برخی از دلایل بازنشر دادن اینها هستن: من بازنشر میدم چون باعث میشه احساس کنم بخشنده و سخاوتمند هستم. چون وقتی دیگران از چیزی که کشف کردم مطلع میشن حس میکنم باهوشم. چون به نتیجه و دستاوردی که برای شما (به عنوان تولیدکننده ایده) داره اهمیت میدم. چون مجبورم. وقتی یه چیز جدید میبینم باید به دیگران هم بگم. چون برام نفع مستقیم مالی داره (بازاریابی، همکاری در فروش). چون با مزه است و تنهایی خندیدن لذتی نداره. چون تنهام و بازنشرش باعث میشه موقتا احساس کنم توی جمع قرار گرفتم. چون عصبانی هستم و میخوام دیگران هم با عصبانیت من همراه بشن. چون میتونیم دسته جمعی نفع ببریم (تخفیفان، نتبرگ، شیرازتخفیف). چون تو ازم خواستی و برام سخته بهت نه بگم. چون با اینکار میتونم باعث ایجاد ارتباطات جدید بشم و کامیونیتیسازی برام جذاب و مهمه. چون سرویس یا خدمات شما وقتی خوبه که دوستام هم باشن (اینستاگرام، توییتر، تلگرام). چون اگه بقیه هم از این موضوع با خبر باشن احساس خوشحالی میکنم. چون شما دارید حرفی رو میزنید که گفتنش برای خودم سخته (یک مطلب وبلاگی، یه کتاب). چون یه نفر هست که برام خیلی مهمه و دونستن این موضوع خوشحالش میکنه. چون وسط این همه مشکل به یه کم تفریح و سرگرمی هم نیاز دارم. چون اگه میخوایم پیشرفت کنیم حق همه است که خبردار باشن. چون با اینکار جلوی سواستفاده بقیه رو از ناآگاهی مردم میگیرم. چون این شغلمه. من بازنشر میدم چون واقعا بابت اینکه تجربهات رو باهام به اشتراک میگذاری احساس دین میکنم و تنها کاری هم که برای جبران میتونم انجام بدم اینه که بازنشرش بدم.اعداد نامشهود2018-10-23T04:17:12+03:302018-10-23T04:17:12+03:30https://amraei.com/thoughts/invisible-numbersبینش مدیران دو نوعه:<br />
<br />
نوع اول حجم فروش، تعداد کاربران فعال، نرخ تبدیل، تعداد سفارشات ثبت شده، ارزش متوسط هر سفارش و از این قبیل رو میبینن. اینها چیزهایی هستن که میتونن صفر یا هزار باشن. یه عدد مشهود که قابل اندازهگیریه.<br />
<br />
نوع دوم بلوغ فکری سازمان، شادابی همکاران، چابکی تیم، کیفیت تعامل، وفاداری مشتریان و از این قبیل رو میبینن. برای اینها هیچ چارت و نمودار قابل رویتی وجود نداره.<br />
<br />
مدیر هر سازمانی که باشید، توجه به اعداد نامشهود شاید در کوتاه مدت چیزی به کارنامهکاری شما اضافه نکنه، اما در بلندمدت برای همه قابل رویت خواهد بود.بینش مدیران دو نوعه: نوع اول حجم فروش، تعداد کاربران فعال، نرخ تبدیل، تعداد سفارشات ثبت شده، ارزش متوسط هر سفارش و از این قبیل رو میبینن. اینها چیزهایی هستن که میتونن صفر یا هزار باشن. یه عدد مشهود که قابل اندازهگیریه. نوع دوم بلوغ فکری سازمان، شادابی همکاران، چابکی تیم، کیفیت تعامل، وفاداری مشتریان و از این قبیل رو میبینن. برای اینها هیچ چارت و نمودار قابل رویتی وجود نداره. مدیر هر سازمانی که باشید، توجه به اعداد نامشهود شاید در کوتاه مدت چیزی به کارنامهکاری شما اضافه نکنه، اما در بلندمدت برای همه قابل رویت خواهد بود.بیخیال «همه» بشید2018-10-08T04:03:48+03:302018-10-08T04:03:48+03:30https://amraei.com/thoughts/forget-about-everyoneاین یکی از مشکلات بزرگ ما در مسیر رشده. نمیدونیم چطور میشه نظر همه منتقدین و مخالفین رو جلب کنیم.<br />
<br />
اگه بخوایید اعتبار، حمایت و تایید همه رو جذب کنید، احتمالا یه جایی گیر میافتید. همه قرار نیست به شما مراجعه کنن، حتی همه قرار نیست متوجه وجودتون بشن. فرقی هم نمیکنه که محصولتون چیه.<br />
<br />
مدیران محصول، بازاریابها و طراحان با تجربه میدونن که نباید برای همه بسازن. در واقع حتی نباید برای اکثریت هم بسازن. باید بیخیال «همه» بشید.<br />
<br />
کسبوکار مثل انتخابات نیست که نیاز به رای اکثریت داشته باشید.<br />
<br />
اگه یه نفر یا چند نفر یا حتی اکثریت نمیخوان فعلا سوار اتوبوسی بشن که رانندهاش شمایید، تقصیر شما نیست. بهتره تمرکز کنید روی اونهایی که همراه شدن و به کاری که دارید میکنید علاقهمند هستن.این یکی از مشکلات بزرگ ما در مسیر رشده. نمیدونیم چطور میشه نظر همه منتقدین و مخالفین رو جلب کنیم. اگه بخوایید اعتبار، حمایت و تایید همه رو جذب کنید، احتمالا یه جایی گیر میافتید. همه قرار نیست به شما مراجعه کنن، حتی همه قرار نیست متوجه وجودتون بشن. فرقی هم نمیکنه که محصولتون چیه. مدیران محصول، بازاریابها و طراحان با تجربه میدونن که نباید برای همه بسازن. در واقع حتی نباید برای اکثریت هم بسازن. باید بیخیال «همه» بشید. کسبوکار مثل انتخابات نیست که نیاز به رای اکثریت داشته باشید. اگه یه نفر یا چند نفر یا حتی اکثریت نمیخوان فعلا سوار اتوبوسی بشن که رانندهاش شمایید، تقصیر شما نیست. بهتره تمرکز کنید روی اونهایی که همراه شدن و به کاری که دارید میکنید علاقهمند هستن.نیاز همیشه منجر به تقاضا نمیشه2018-10-06T04:14:52+03:302018-10-06T04:14:52+03:30https://amraei.com/thoughts/needs-dont-always-lead-to-demandدیگه اینو تقریبا هر فردی پذیرفته که برای راه اندازی یک کسبوکار جدید باید به یک نیاز پاسخ داد. نیاز رو پیدا کنید، بهش پاسخ بدید و بعدش دیگه «خود راه بگویدت که چون باید رفت.»<br />
<br />
اما …<br />
<br />
ممکنه فردی بدونه که باید وزنش رو کاهش بده، ولی چیزی که تقاضا میکنه چیپس و پیتزا و نوشابه است.<br />
<br />
در دنیای طراحی ما یاد گرفتیم که ممکنه افراد به یه چیزی نیاز شدید داشته باشن، اما هیچ تضمینی نیست که تقاضاش هم وجود داشته باشه.<br />
<br />
<br />
پس لطفا در مورد نیاز بازار به اشتباه نیفتید. نیاز همیشه منجر به تقاضا نمیشه.<br />
<br />
<br />
اگه میخوایید به یه نفر کمک کنید که وزنش رو کاهش بده، باید یه چیزی بهش بفروشید که تقاضا داره. مثل سهولت و سادگی، نه رژیم غذایی. منظورم اینه که ساده بودن انجامش مهمتر از محتواشه.دیگه اینو تقریبا هر فردی پذیرفته که برای راه اندازی یک کسبوکار جدید باید به یک نیاز پاسخ داد. نیاز رو پیدا کنید، بهش پاسخ بدید و بعدش دیگه «خود راه بگویدت که چون باید رفت.» اما … ممکنه فردی بدونه که باید وزنش رو کاهش بده، ولی چیزی که تقاضا میکنه چیپس و پیتزا و نوشابه است. در دنیای طراحی ما یاد گرفتیم که ممکنه افراد به یه چیزی نیاز شدید داشته باشن، اما هیچ تضمینی نیست که تقاضاش هم وجود داشته باشه. پس لطفا در مورد نیاز بازار به اشتباه نیفتید. نیاز همیشه منجر به تقاضا نمیشه. اگه میخوایید به یه نفر کمک کنید که وزنش رو کاهش بده، باید یه چیزی بهش بفروشید که تقاضا داره. مثل سهولت و سادگی، نه رژیم غذایی. منظورم اینه که ساده بودن انجامش مهمتر از محتواشه.رزومههای خالی از کار داوطلبانه2018-10-02T04:17:28+03:302018-10-02T04:17:28+03:30https://amraei.com/thoughts/resumes-with-no-voluntary-experiencesپروفایل لینکدین همه ما پر از سوابق شغلی طی سالهاست. در نهایت همه این کارها رو انجام دادیم تا در مسیر پیشرفت فردی و شغلی قرار بگیریم. اگر تونستیم دستاوردی داشته باشیم قطعا قابل تحسینه.<br />
<br />
اما در مورد کسی که برای هیچ چیز کار کرده چطور؟ تعهد به کاری که نفع مالی نداره چطور مسئولیتی رو به نمایش میگذاره؟<br />
<br />
به این اما هنوز خیلی اهمیت نمیدیم. من اگه بخوام کسی رو استخدام کنم به کارهای داوطلبانهاش نمرهای شاید دو تا سه برابر بیشتر میدم. کسی که به کار داوطلبانهاش متعهد بوده، برای حرفه و شغلش بسیار بیشتره.پروفایل لینکدین همه ما پر از سوابق شغلی طی سالهاست. در نهایت همه این کارها رو انجام دادیم تا در مسیر پیشرفت فردی و شغلی قرار بگیریم. اگر تونستیم دستاوردی داشته باشیم قطعا قابل تحسینه. اما در مورد کسی که برای هیچ چیز کار کرده چطور؟ تعهد به کاری که نفع مالی نداره چطور مسئولیتی رو به نمایش میگذاره؟ به این اما هنوز خیلی اهمیت نمیدیم. من اگه بخوام کسی رو استخدام کنم به کارهای داوطلبانهاش نمرهای شاید دو تا سه برابر بیشتر میدم. کسی که به کار داوطلبانهاش متعهد بوده، برای حرفه و شغلش بسیار بیشتره.رفتار تورمی2018-09-30T04:03:38+03:302018-09-30T04:03:38+03:30https://amraei.com/thoughts/inflationary-behaviorفرض کنیم دولتها وجود ندارن.<br />
<br />
شب بهتون خبر میرسه که امروز قیمت سیبزمینی به کیلویی دههزار تومان رسیده. فردا قبل از هر کاری میرید که سیبزمینی بخرید، چون میترسید که بشه یازدههزار تومان.<br />
<br />
فروشنده متوجه میشه افراد زیادی برای خرید سیبزمینی بهش مراجعه میکنن، پس بزودی سیبزمینی توی مغازهاش باقی نمیمونه. اگه سیبزمینی رو دههزار تومان بفروشه فردا به دلیل کمبود در بازار باید مجددا دههزار تومان بخره و این عملا سودآور نیست. پس از همین امروز قیمت رو باید به یازدههزار تومان افزایش بده.<br />
<br />
شما وقتی به مغازه میرسید متوجه قیمت یازدههزار تومانی میشید. تورمی که پیشبینی کرده بودید اتفاق افتاده. با یک «دیدی گفتم» خاص تصمیم میگیرید به جای ۱ کیلو ۲ کیلو بخرید. چون حالا بهتون ثابت شده که قیمت بازهم افزایش پیدا میکنه.<br />
<br />
حالا بازار سیب زمینی به خاطر اینکه شما دو برابر خرید کردید با شوک مواجه شده. با اینکه هنوز به اندازه کافی وجود داره، اما باید در نظر گرفت که شاید تقاضا بازهم بیشتر شد. پس بطور منطقی روز بعد بیست درصد کمتر سیبزمینی وارد بازار میشه تا ذخایر خالی نشن و قیمت رو هم به دوازدههزار تومان افزایش میدن چون با این روند باید تولید رو هم افزایش بدن.<br />
<br />
شب که بر میگردید خونه خبر میرسه که قیمت سیبزمینی به دوازدههزار تومان افزایش پیدا کرده. همین خبر به گوش دوست شما هم میرسه که امروز افزایش قیمت رو جدی نگرفته بود و فردا اول وقت میره که بخره چون میترسه بشه سیزدههزار تومان.<br />
<br />
فردا داستان دوباره از اول شروع میشه.<br />
<br />
رفتار تورمی نداشته باشیم. به حد ضرورت و در جریان طبیعی زندگی خرید کنیم.فرض کنیم دولتها وجود ندارن. شب بهتون خبر میرسه که امروز قیمت سیبزمینی به کیلویی دههزار تومان رسیده. فردا قبل از هر کاری میرید که سیبزمینی بخرید، چون میترسید که بشه یازدههزار تومان. فروشنده متوجه میشه افراد زیادی برای خرید سیبزمینی بهش مراجعه میکنن، پس بزودی سیبزمینی توی مغازهاش باقی نمیمونه. اگه سیبزمینی رو دههزار تومان بفروشه فردا به دلیل کمبود در بازار باید مجددا دههزار تومان بخره و این عملا سودآور نیست. پس از همین امروز قیمت رو باید به یازدههزار تومان افزایش بده. شما وقتی به مغازه میرسید متوجه قیمت یازدههزار تومانی میشید. تورمی که پیشبینی کرده بودید اتفاق افتاده. با یک «دیدی گفتم» خاص تصمیم میگیرید به جای ۱ کیلو ۲ کیلو بخرید. چون حالا بهتون ثابت شده که قیمت بازهم افزایش پیدا میکنه. حالا بازار سیب زمینی به خاطر اینکه شما دو برابر خرید کردید با شوک مواجه شده. با اینکه هنوز به اندازه کافی وجود داره، اما باید در نظر گرفت که شاید تقاضا بازهم بیشتر شد. پس بطور منطقی روز بعد بیست درصد کمتر سیبزمینی وارد بازار میشه تا ذخایر خالی نشن و قیمت رو هم به دوازدههزار تومان افزایش میدن چون با این روند باید تولید رو هم افزایش بدن. شب که بر میگردید خونه خبر میرسه که قیمت سیبزمینی به دوازدههزار تومان افزایش پیدا کرده. همین خبر به گوش دوست شما هم میرسه که امروز افزایش قیمت رو جدی نگرفته بود و فردا اول وقت میره که بخره چون میترسه بشه سیزدههزار تومان. فردا داستان دوباره از اول شروع میشه. رفتار تورمی نداشته باشیم. به حد ضرورت و در جریان طبیعی زندگی خرید کنیم.پادزهر حملههای انتقادی2018-09-28T04:07:44+03:302018-09-28T04:07:44+03:30https://amraei.com/thoughts/antidote-for-critical-attacksبا همکار، رییس یا دوستی که فورا به هر پیشنهادی که میدید انتقاد میکنه چطور مواجه میشید؟<br />
<br />
این جالب نیست، قبلا تست کردیم نشد، تا حالا تست نشده، تو از عهدهاش بر نمیای، وقتش رو نداریم، پولش رو نداریم، امکانات نداریم و …<br />
<br />
وقتی دیگران عقب نشینی میکنن، اعتماد به نفس داشتن آسونه. وقتی دیگران نمیدونن کار درست چیه، وانمود کردن به آگاهی از راه درست آسونه.<br />
<br />
من معمولا در مواجهه با این موضوع میپرسم: آیا قبول داری که اینجا یه مشکلاتی داریم؟ آیا قبول داری که باید یه کاری بکنیم؟<br />
<br />
اگه اینا رو قبول نداری پس بهتره وقتت رو با گوش دادن به حرفهای من تلف نکنی. بهتره بریم یکم بیشتر بررسی کنیم ببینیم اصلا مشکلی هست یا نه.<br />
<br />
اما اگه تفاهم داشته باشیم که مشکلی هست، جواب خیلی سادهایی میگیرم: «تو فکر میکنی باید چکار کنیم؟»با همکار، رییس یا دوستی که فورا به هر پیشنهادی که میدید انتقاد میکنه چطور مواجه میشید؟ این جالب نیست، قبلا تست کردیم نشد، تا حالا تست نشده، تو از عهدهاش بر نمیای، وقتش رو نداریم، پولش رو نداریم، امکانات نداریم و … وقتی دیگران عقب نشینی میکنن، اعتماد به نفس داشتن آسونه. وقتی دیگران نمیدونن کار درست چیه، وانمود کردن به آگاهی از راه درست آسونه. من معمولا در مواجهه با این موضوع میپرسم: آیا قبول داری که اینجا یه مشکلاتی داریم؟ آیا قبول داری که باید یه کاری بکنیم؟ اگه اینا رو قبول نداری پس بهتره وقتت رو با گوش دادن به حرفهای من تلف نکنی. بهتره بریم یکم بیشتر بررسی کنیم ببینیم اصلا مشکلی هست یا نه. اما اگه تفاهم داشته باشیم که مشکلی هست، جواب خیلی سادهایی میگیرم: «تو فکر میکنی باید چکار کنیم؟»پرسش یا پاسخ2018-09-26T04:11:39+03:302018-09-26T04:11:39+03:30https://amraei.com/thoughts/questions-or-answersبه دو روش میشه مفید بود:<br />
<br />
<br />
به سوالها پاسخ بدید<br />
سوال بپرسید<br />
<br />
<br />
بی وقفه سوال بجا و درست پرسیدن خودش یه حرفه بلند مدته، چون اغلب هیچکس جواب درست و دقیقی برای همه چیز نداره.به دو روش میشه مفید بود: به سوالها پاسخ بدید سوال بپرسید بی وقفه سوال بجا و درست پرسیدن خودش یه حرفه بلند مدته، چون اغلب هیچکس جواب درست و دقیقی برای همه چیز نداره.رقابت2018-09-24T04:01:37+03:302018-09-24T04:01:37+03:30https://amraei.com/thoughts/competitionوقتی در مورد دلیل رها کردن ایدهها از آدمها سوال میپرسم، دلیل شماره یکشون اینه که «فهمیدم یه نفر قبلا انجامش داده.»<br />
<br />
یا مدلهای دیگه اینه که «ایده من چیز جدیدی نداشت» یا حتی اونهایی که شروع کردن و بعد میگن «آخه یه رقیب پیدا کردیم.»<br />
<br />
اما دو خبر مهم و بزرگ برای شما:<br />
<br />
۱. رقیب شما رو اعتبارسنجی میکنه. بهتون اجازه میده که به جای بله یا خیر به این یا اون فکر کنید. کار طبقهبندی کردن رو براتون راحت میکنه. حتی قیمتگذاری آسونتر میشه چون یه چیزی هست که باهاش مقایسه بشید.<br />
<br />
۲. حدود ۷.۵ میلیارد نفر روی زمین زندگی میکنن. حتی اگه لیف دست باف یا چاقوی دست ساز تولید میکنید، اونقدر آدم توی بازار هست که هرگز نمیتونید همه اونها رو به سمت خودتون بکشونید.<br />
<br />
دلایل خوب زیادی برای تعطیل کردن یه پروژه وجود داره، اما رقیب داشتن یکی از اون دلایل نیست، حتی اگه رقیبتون گوگل باشه.وقتی در مورد دلیل رها کردن ایدهها از آدمها سوال میپرسم، دلیل شماره یکشون اینه که «فهمیدم یه نفر قبلا انجامش داده.» یا مدلهای دیگه اینه که «ایده من چیز جدیدی نداشت» یا حتی اونهایی که شروع کردن و بعد میگن «آخه یه رقیب پیدا کردیم.» اما دو خبر مهم و بزرگ برای شما: ۱. رقیب شما رو اعتبارسنجی میکنه. بهتون اجازه میده که به جای بله یا خیر به این یا اون فکر کنید. کار طبقهبندی کردن رو براتون راحت میکنه. حتی قیمتگذاری آسونتر میشه چون یه چیزی هست که باهاش مقایسه بشید. ۲. حدود ۷.۵ میلیارد نفر روی زمین زندگی میکنن. حتی اگه لیف دست باف یا چاقوی دست ساز تولید میکنید، اونقدر آدم توی بازار هست که هرگز نمیتونید همه اونها رو به سمت خودتون بکشونید. دلایل خوب زیادی برای تعطیل کردن یه پروژه وجود داره، اما رقیب داشتن یکی از اون دلایل نیست، حتی اگه رقیبتون گوگل باشه.دسته سوم وجود نداره2018-09-22T04:13:43+03:302018-09-22T04:13:43+03:30https://amraei.com/thoughts/third-category-does-not-existآدمها توی دو دسته قرار میگیرن:<br />
<br />
<br />
<br />
اونهایی که دنبال پایداری، پیوستگی، مقرون به صرفهگی و تضمین (برای هرچیزی) میگردن.<br />
<br />
<br />
اونهایی که ماجراجویی میکنن، به دنبال اکتشاف هستن و میخوان یه تغییری توی جهان بوجود بیارن.<br />
<br />
<br />
<br />
ما میتونیم توی هر یک از این دستهها باشیم. کائنات به هر دو نیاز داره و بهشون پاسخ میده. اما مهمه که برند، شغل و ژستی رو انتخاب کنیم که با دستهبندی ما همخوانی داره. در غیر اینصورت شکست بسیار بدتری میخوریم.<br />
<br />
نکته: دسته سوم یعنی «ماجرایی جویی پر ریسک، بدون شکست» وجود نداره.آدمها توی دو دسته قرار میگیرن: اونهایی که دنبال پایداری، پیوستگی، مقرون به صرفهگی و تضمین (برای هرچیزی) میگردن. اونهایی که ماجراجویی میکنن، به دنبال اکتشاف هستن و میخوان یه تغییری توی جهان بوجود بیارن. ما میتونیم توی هر یک از این دستهها باشیم. کائنات به هر دو نیاز داره و بهشون پاسخ میده. اما مهمه که برند، شغل و ژستی رو انتخاب کنیم که با دستهبندی ما همخوانی داره. در غیر اینصورت شکست بسیار بدتری میخوریم. نکته: دسته سوم یعنی «ماجرایی جویی پر ریسک، بدون شکست» وجود نداره.بازاریاب ها به بهینه سازی اهمیت نمی دن!2018-09-15T05:43:51+04:302018-09-15T05:43:51+04:30https://amraei.com/thoughts/marketers-dont-care-about-optimizationاگه بخوام صادق باشم من از این موضوع تعجب نمی کنم. تا قبل از ورود به دنیای دیجیتال، هزینه بهینهسازی خیلی بالا بود. به جاش بازاریاب ها سعی میکردن با آدمهای بیشتری در ارتباط و امیدوار به تبدیل شدن بعضی از اونها باشن.<br />
<br />
اغلب وقتی وارد یه پروژه میشیم اولین چیزی که نظرمون رو جلب میکنه نرخ پایین تبدیله. نیم درصد، کمی پایینتر یا بالاتر. خیلی فرقی نمیکنه، در هر حال این نرخ تبدیل چیزی نیست که بتونه کسب و کار رو به سمت موفقیت ببره.<br />
<br />
هر روز یک کمپین جدید، یه ایده و یا کانال جدید تبلیغاتی، همکاری مشترک با یه بیزنس دیگه برای به اشتراک گذاری بانک مشتریان، ارسال ایمیل به ۵۰ هزار نفر دیگه و اگه فقط نیمی از انرژی صرف شده برای اینها صرفا بهتر کردن نرخ تبدیل بشه بهرهوری ۲ تا ۳ برابر افزایش پیدا میکنه.<br />
<br />
چی ارزشمندتره؟ بیشتر دیده شدن با صرف بی پایان منابع و انرژی یا بهتر ارتباط برقرار کردن با تعداد محدودتر اما در یک رابطه نسبتا طولانی؟اگه بخوام صادق باشم من از این موضوع تعجب نمی کنم. تا قبل از ورود به دنیای دیجیتال، هزینه بهینهسازی خیلی بالا بود. به جاش بازاریاب ها سعی میکردن با آدمهای بیشتری در ارتباط و امیدوار به تبدیل شدن بعضی از اونها باشن. اغلب وقتی وارد یه پروژه میشیم اولین چیزی که نظرمون رو جلب میکنه نرخ پایین تبدیله. نیم درصد، کمی پایینتر یا بالاتر. خیلی فرقی نمیکنه، در هر حال این نرخ تبدیل چیزی نیست که بتونه کسب و کار رو به سمت موفقیت ببره. هر روز یک کمپین جدید، یه ایده و یا کانال جدید تبلیغاتی، همکاری مشترک با یه بیزنس دیگه برای به اشتراک گذاری بانک مشتریان، ارسال ایمیل به ۵۰ هزار نفر دیگه و اگه فقط نیمی از انرژی صرف شده برای اینها صرفا بهتر کردن نرخ تبدیل بشه بهرهوری ۲ تا ۳ برابر افزایش پیدا میکنه. چی ارزشمندتره؟ بیشتر دیده شدن با صرف بی پایان منابع و انرژی یا بهتر ارتباط برقرار کردن با تعداد محدودتر اما در یک رابطه نسبتا طولانی؟قدرت شگفتانگیز تغییرات آرام2018-09-10T05:23:12+04:302018-09-10T05:23:12+04:30https://amraei.com/thoughts/power-of-slow-changesبیشتر سیستمهای موجود (سازمان، شهر، حکومت) نسبت به فشار و شوکهای خارجی منعطف هستن. اگه اینطور نبود تا امروز ماندگار نمیشدن. زمین لرزه آسیب میزنه و شرایط اورژانسی میشه، اما سیستم سرجاش میمونه.<br />
<br />
و ما هنوز هم فقط حواسمون به مسایل اورژانسیه.<br />
<br />
چیزی که اقتصاد موسیقی رو تغییر داد صرفا یه اتفاق ساده و ناگهانی نبود. یک سری تغییرات سریالی آرام بودن که طی دو دهه رخ دادن. همه تغییراتی که به سیدی منتهی شدن.<br />
<br />
سیگار تا به امروز خیلی بیشتر از تروریستها آدم کشته. ولی این برای ما اونقدرها هم دراماتیک نیست.<br />
<br />
زندگی حرفهای شما با یک مصاحبه کاری بد، مذاکره ناموفق یا بدشانسی خراب نمیشه. البته میتونه کمک کنه (یا صدمه بزنه) اما تاثیر یه اتفاق اونقدر نیست که بتونه چیزی رو برای همیشه تغییر بده.<br />
<br />
تغییرات آرام دارن چشمانداز کسبوکارها رو تغییر میدن و هر سیستمی که پیش از دوران دیجیتال ایجاد شده در خطره. تغییرات آرام توی دنیای بازاریابی الان در دهه دوم بسر میبرن و میتونن روی همه کسبوکارها تاثیر بگذارن.<br />
<br />
تغییرات فرهنگی با تغییر در عادت و فناوری خیلی آرام محصولات و سیستمهایی که زندگی ما رو تغییر دادن رو از دور خارج میکنن. بنابراین مراقب تغییر در سیستم، فرایند و انتظارات باشید. اینا چیزهایی هستن که تغییر ایجاد میکنن، نه اتفاقات بزرگ.<br />
<br />
در نهایت: نگران چیزهایی که دیروز (یا یک ساعت پیش) اتفاق افتادن نباشید. روی چیزهایی تمرکز کنید که ده سال پیش رخدادن و فکر کنید چهکاری میشه انجام داد که طی شش ماه یا یک سال یه تاثیر بزرگ داشته باشه. اخبار روزمره فقط آزاردهنده نیستن، بلکه ممکنه توجه شما رو از چیزهایی که واقعا اهمیت دارن دور کنه. جهان هرچه پیشرفتهتر میشه، میفهمیم که تغییرات نرم و آهسته که طی سالها اتفاق میافتن اهمیت بیشتری دارن.بیشتر سیستمهای موجود (سازمان، شهر، حکومت) نسبت به فشار و شوکهای خارجی منعطف هستن. اگه اینطور نبود تا امروز ماندگار نمیشدن. زمین لرزه آسیب میزنه و شرایط اورژانسی میشه، اما سیستم سرجاش میمونه. و ما هنوز هم فقط حواسمون به مسایل اورژانسیه. چیزی که اقتصاد موسیقی رو تغییر داد صرفا یه اتفاق ساده و ناگهانی نبود. یک سری تغییرات سریالی آرام بودن که طی دو دهه رخ دادن. همه تغییراتی که به سیدی منتهی شدن. سیگار تا به امروز خیلی بیشتر از تروریستها آدم کشته. ولی این برای ما اونقدرها هم دراماتیک نیست. زندگی حرفهای شما با یک مصاحبه کاری بد، مذاکره ناموفق یا بدشانسی خراب نمیشه. البته میتونه کمک کنه (یا صدمه بزنه) اما تاثیر یه اتفاق اونقدر نیست که بتونه چیزی رو برای همیشه تغییر بده. تغییرات آرام دارن چشمانداز کسبوکارها رو تغییر میدن و هر سیستمی که پیش از دوران دیجیتال ایجاد شده در خطره. تغییرات آرام توی دنیای بازاریابی الان در دهه دوم بسر میبرن و میتونن روی همه کسبوکارها تاثیر بگذارن. تغییرات فرهنگی با تغییر در عادت و فناوری خیلی آرام محصولات و سیستمهایی که زندگی ما رو تغییر دادن رو از دور خارج میکنن. بنابراین مراقب تغییر در سیستم، فرایند و انتظارات باشید. اینا چیزهایی هستن که تغییر ایجاد میکنن، نه اتفاقات بزرگ. در نهایت: نگران چیزهایی که دیروز (یا یک ساعت پیش) اتفاق افتادن نباشید. روی چیزهایی تمرکز کنید که ده سال پیش رخدادن و فکر کنید چهکاری میشه انجام داد که طی شش ماه یا یک سال یه تاثیر بزرگ داشته باشه. اخبار روزمره فقط آزاردهنده نیستن، بلکه ممکنه توجه شما رو از چیزهایی که واقعا اهمیت دارن دور کنه. جهان هرچه پیشرفتهتر میشه، میفهمیم که تغییرات نرم و آهسته که طی سالها اتفاق میافتن اهمیت بیشتری دارن.توجه به تجربه کاربر برای کسب و کارهای کوچک هم ضروریه2018-09-08T05:03:56+04:302018-09-08T05:03:56+04:30https://amraei.com/thoughts/ux-works-for-small-businessesاینکه فکر کنیم اهمیت دادن به تجربهکاربر فقط خاص تجارتهای کلان و یا شرکتهای بزرگی مثل اپل و یا گوگل هست از اون ابهاماتیه که به رشد صنعت در کشور آسیب وارد میکنه.<br />
<br />
در واقع من فکر میکنم موضوع عکس اینه. اگه شرکتهای بزرگ امروزی در دوران شروع کار خودشون به تجربهکاربر توجه نداشتن، هیچ وقت اینقدر موفق نمیشدن. به عنوان مثال شاید بد نباشه به ۱۰ چیزی که گوگل فکر میکنه درسته نگاهی داشته باشید. احتمالا برای شما جالب خواهد بود اگر ببینید که توجه به تجربهکاربر، از همون ابتدای شروع به کار (حدود ۱۵ سال پیش)، اولین چیزی بوده که گوگل فکر میکرده درسته.<br />
<br />
البته من میدونم که برای کسب و کارهای کوچک، دغدغه دستمزد طراحان تجربه مسئله مهمیه. اما همونطور که شما برای استخدام یه برنامه نویس لازم نیست حتما سراغ Scott Meyers برید، میتونید یه طراح تجربه در سطح کسب و کار خودتون استخدام کنید. هرچند برای استخدام طراح حرفهاییتر هم راههای دیگهایی مثل گرفتن مشاوره موردی، کار پروژهایی و غیره وجود داره که به شما به عنوان یه کسب و کار کوچک اجازه میده از این متخصصین بهرهمند باشید.<br />
<br />
در نتیجه لزوم یه متخصص تجربه کاربر در کنار یه کسب و کار کوچک، به مراتب و از جهاتی بسیار مهمتر از شرکتهای بزرگه. چون رقابت بین شرکتهای کوچک به مراتب بیشتر به نوآوری و خلاقیت مرتبطه و اینجاست که توجه به تجربهکاربر به کمک شما میاد.اینکه فکر کنیم اهمیت دادن به تجربهکاربر فقط خاص تجارتهای کلان و یا شرکتهای بزرگی مثل اپل و یا گوگل هست از اون ابهاماتیه که به رشد صنعت در کشور آسیب وارد میکنه. در واقع من فکر میکنم موضوع عکس اینه. اگه شرکتهای بزرگ امروزی در دوران شروع کار خودشون به تجربهکاربر توجه نداشتن، هیچ وقت اینقدر موفق نمیشدن. به عنوان مثال شاید بد نباشه به ۱۰ چیزی که گوگل فکر میکنه درسته نگاهی داشته باشید. احتمالا برای شما جالب خواهد بود اگر ببینید که توجه به تجربهکاربر، از همون ابتدای شروع به کار (حدود ۱۵ سال پیش)، اولین چیزی بوده که گوگل فکر میکرده درسته. البته من میدونم که برای کسب و کارهای کوچک، دغدغه دستمزد طراحان تجربه مسئله مهمیه. اما همونطور که شما برای استخدام یه برنامه نویس لازم نیست حتما سراغ Scott Meyers برید، میتونید یه طراح تجربه در سطح کسب و کار خودتون استخدام کنید. هرچند برای استخدام طراح حرفهاییتر هم راههای دیگهایی مثل گرفتن مشاوره موردی، کار پروژهایی و غیره وجود داره که به شما به عنوان یه کسب و کار کوچک اجازه میده از این متخصصین بهرهمند باشید. در نتیجه لزوم یه متخصص تجربه کاربر در کنار یه کسب و کار کوچک، به مراتب و از جهاتی بسیار مهمتر از شرکتهای بزرگه. چون رقابت بین شرکتهای کوچک به مراتب بیشتر به نوآوری و خلاقیت مرتبطه و اینجاست که توجه به تجربهکاربر به کمک شما میاد.در جستجوی الهامات2018-09-06T05:19:28+04:302018-09-06T05:19:28+04:30https://amraei.com/thoughts/looking-for-inspirationsیه رویکرد برای نوآوری و طوفانفکری اینه که صبر کنیم تا یه چراغی توی ذهنمون روشن بشه، امیدوار باشیم که قابل فهمه و آماده باشیم که هرچی اومد رو بنویسیم.<br />
<br />
رویکرد دیگه اینه که دنبالش بگردیم، تمرین کنیم تا در زمان مناسب از راه برسه.<br />
<br />
رویکرد اول از ترسمون کمک میگیره. در نهایت اگه الهام نگرفتی مقصر شما نیستید که کارها خوب پیش نمیره، مقصر شما نیستید که چیز قابل توجهی ساخته نمیشه. کسی نمیتونه از شما انتظار حرف زدن یا مشارکت داشته باشه، چون ایده خاصی به ذهنتون نرسیده.<br />
<br />
رویکرد دوم ترس رو به چالش میکشه و بهمون اعلام میکنه که تونستیم مقاومت درون رو کنار بزنیم. ایده اول و دوم و حتی دهم ممکنه خوب نباشن، اما شما خودتون رو وقف این چرخه کردید، بله، در حقیقت مدام دارید سعی میکنید تفاوت ایجاد کنید.<br />
<br />
یه مثال ساده: یه وبلاگ راه بندازید، روزی یه بار در مورد اتفاقات و مسایل مورد علاقهتون توی شرکتی که کار میکنید بنویسید. این کارو برای یک یا دو ماه ادامه بدید، هر روز یه ایده عملیاتی. بعد از چند هفته متوجه میشید داره توی توانمندیتون در پیدا کردن و فهم ایدهها تغییراتی ایجاد میکنه.یه رویکرد برای نوآوری و طوفانفکری اینه که صبر کنیم تا یه چراغی توی ذهنمون روشن بشه، امیدوار باشیم که قابل فهمه و آماده باشیم که هرچی اومد رو بنویسیم. رویکرد دیگه اینه که دنبالش بگردیم، تمرین کنیم تا در زمان مناسب از راه برسه. رویکرد اول از ترسمون کمک میگیره. در نهایت اگه الهام نگرفتی مقصر شما نیستید که کارها خوب پیش نمیره، مقصر شما نیستید که چیز قابل توجهی ساخته نمیشه. کسی نمیتونه از شما انتظار حرف زدن یا مشارکت داشته باشه، چون ایده خاصی به ذهنتون نرسیده. رویکرد دوم ترس رو به چالش میکشه و بهمون اعلام میکنه که تونستیم مقاومت درون رو کنار بزنیم. ایده اول و دوم و حتی دهم ممکنه خوب نباشن، اما شما خودتون رو وقف این چرخه کردید، بله، در حقیقت مدام دارید سعی میکنید تفاوت ایجاد کنید. یه مثال ساده: یه وبلاگ راه بندازید، روزی یه بار در مورد اتفاقات و مسایل مورد علاقهتون توی شرکتی که کار میکنید بنویسید. این کارو برای یک یا دو ماه ادامه بدید، هر روز یه ایده عملیاتی. بعد از چند هفته متوجه میشید داره توی توانمندیتون در پیدا کردن و فهم ایدهها تغییراتی ایجاد میکنه.همگامی2018-09-03T05:18:16+04:302018-09-03T05:18:16+04:30https://amraei.com/thoughts/stay-syncedشما میتونید تمام استوریهای اینستاگرام رو ببینید، تمام توییتهای افرادی که دنبال کردید رو مرور کنید، همه وبلاگهای مهم رو بگردید و از اخبار مطلع بشید، توی همه رویدادها و اتفاقات به موقع حضور داشته باشید و همه فرصتها رو بقاپید و غیره. یعنی میتونید همیشه با همه چیز همگام باشید.<br />
<br />
و اگه یه کم (فقط یه کم) ناهمگام بشید احساس بدی پیدا میکنید. همین میتونه دلیلی باشه واسه اینکه خوندن این متن رو ادامه ندید و برید بقیه فید ها رو دنبال کنید.<br />
<br />
میشه نسبت به افراد پیرامون موفقترین آدم در «همگام بودن» باشیم. تقریبا همیشه قبل از همه مطلع، اما فقط همین.<br />
<br />
یه روش جایگزین هم اینه که خیلی ناهمگام باشیم.<br />
<br />
آدمهایی که با این گرداب دیجیتالی همگام نیستن شاید دنبال کنندههای خوبی نباشن، اما ممکنه رهبران فوقالعادهای باشن.شما میتونید تمام استوریهای اینستاگرام رو ببینید، تمام توییتهای افرادی که دنبال کردید رو مرور کنید، همه وبلاگهای مهم رو بگردید و از اخبار مطلع بشید، توی همه رویدادها و اتفاقات به موقع حضور داشته باشید و همه فرصتها رو بقاپید و غیره. یعنی میتونید همیشه با همه چیز همگام باشید. و اگه یه کم (فقط یه کم) ناهمگام بشید احساس بدی پیدا میکنید. همین میتونه دلیلی باشه واسه اینکه خوندن این متن رو ادامه ندید و برید بقیه فید ها رو دنبال کنید. میشه نسبت به افراد پیرامون موفقترین آدم در «همگام بودن» باشیم. تقریبا همیشه قبل از همه مطلع، اما فقط همین. یه روش جایگزین هم اینه که خیلی ناهمگام باشیم. آدمهایی که با این گرداب دیجیتالی همگام نیستن شاید دنبال کنندههای خوبی نباشن، اما ممکنه رهبران فوقالعادهای باشن.زندگی کمتر بهینهشده2018-08-23T05:47:01+04:302018-08-23T05:47:01+04:30https://amraei.com/thoughts/the-life-less-optimizedوقتی یه چیزی رو اندازهگیری میکنیم، راهی برای بهتر کردنش هم پیدا میکنیم. کامپیوترها باعث شدن بتونیم خیلی آسونتر همه بخشهای دیگه زندگی رو هم بهینهسازی کنیم.<br />
<br />
میتونید وبسایتتون رو برای ترافیک بیشتر بهینهسازی کنید. میتونید تبلیغات رو بهینهسازی کنید تا نتایج بهتری بگیرن. میتونید روش معرفی محصول رو با پاورپوینت بهتر کنید تا بیشتر بفروشید. میتونید بیشتر تمرین کنید تا قویتر و سریعتر بشید. میتونید رژیم غذاییتون رو بهینه کنید تا وزنتون کمتر یا بیشتر بشه. میتونید حتی الگوی خوابیدنتون رو بهینهسازی کنید تا با کاهش مدت زمان خوابیدن بیشتر استراحت کنید.<br />
<br />
و بعد یه دفعه متوجه میشیم داریم همه انرژیمون رو فقط صرف بهینهسازی میکنیم، نه ساختن و نوآوری.<br />
<br />
این همون چرخهای هست که ممکنه خیلی از ما توش گرفتار شده باشیم. وقتی دقیقا باید در حال ساختن چیزهای جدید باشیم، همه سرمایهها رو صرف بهینهکردن چیزهای قبلی کنیم. وقتی یاهو سال ۲۰۰۱ داشت روی بهینهسازی صفحهاصلی وبسایتش کار میکرد، گوگل داشت یه چیز کاملا جدید میساخت.<br />
<br />
این همون دلیلیه که باعث شده خود من در مقابل وسوسه بیشتر کردن ترافیک وبسایتم مقاومت کنم. بجاش فقط دارم خودم رو مجبور میکنم که مطالب بهتری بنویسم.وقتی یه چیزی رو اندازهگیری میکنیم، راهی برای بهتر کردنش هم پیدا میکنیم. کامپیوترها باعث شدن بتونیم خیلی آسونتر همه بخشهای دیگه زندگی رو هم بهینهسازی کنیم. میتونید وبسایتتون رو برای ترافیک بیشتر بهینهسازی کنید. میتونید تبلیغات رو بهینهسازی کنید تا نتایج بهتری بگیرن. میتونید روش معرفی محصول رو با پاورپوینت بهتر کنید تا بیشتر بفروشید. میتونید بیشتر تمرین کنید تا قویتر و سریعتر بشید. میتونید رژیم غذاییتون رو بهینه کنید تا وزنتون کمتر یا بیشتر بشه. میتونید حتی الگوی خوابیدنتون رو بهینهسازی کنید تا با کاهش مدت زمان خوابیدن بیشتر استراحت کنید. و بعد یه دفعه متوجه میشیم داریم همه انرژیمون رو فقط صرف بهینهسازی میکنیم، نه ساختن و نوآوری. این همون چرخهای هست که ممکنه خیلی از ما توش گرفتار شده باشیم. وقتی دقیقا باید در حال ساختن چیزهای جدید باشیم، همه سرمایهها رو صرف بهینهکردن چیزهای قبلی کنیم. وقتی یاهو سال ۲۰۰۱ داشت روی بهینهسازی صفحهاصلی وبسایتش کار میکرد، گوگل داشت یه چیز کاملا جدید میساخت. این همون دلیلیه که باعث شده خود من در مقابل وسوسه بیشتر کردن ترافیک وبسایتم مقاومت کنم. بجاش فقط دارم خودم رو مجبور میکنم که مطالب بهتری بنویسم.درد ناشی از رشد2018-08-21T05:23:11+04:302018-08-21T05:23:11+04:30https://amraei.com/thoughts/the-pain-of-the-growthوقتی به سن بلوغ میرسیدیم (حداقل در مورد پسرها) بعضی قسمتهای بدن مثل ساق پاها و دستها درد میگرفتن. استخوانها دارن بزرگتر میشن و بدن هنوز آمادگی نداره.<br />
<br />
سیاره ما با تمام زیباییهایی که داره طی میلیونها سال در اثر برخوردهای بسیار وحشتناک اجسام آسمانی به همدیگه ساخته شده. برخوردهایی اونقدر وحشتناک که فقط تکرار مجدد یکی از اونها برای نابود کردن تمام هرچه هست کافیه.<br />
<br />
<br />
این یکی از مهمترین درسهای همه دورانهاست: رشد درد داره.<br />
<br />
<br />
وقتی محصول ما داره بزرگتر میشه بعضی قسمتها با چالش روبرو میشن. ممکنه افرادی رو از دست بدیم، برخی روابط تغییر پیدا میکنن، هزینههای جدیدی خواهیم داشت، جلسات بیشتری نیاز داریم، تلاش بیشتری باید کرد.وقتی به سن بلوغ میرسیدیم (حداقل در مورد پسرها) بعضی قسمتهای بدن مثل ساق پاها و دستها درد میگرفتن. استخوانها دارن بزرگتر میشن و بدن هنوز آمادگی نداره. سیاره ما با تمام زیباییهایی که داره طی میلیونها سال در اثر برخوردهای بسیار وحشتناک اجسام آسمانی به همدیگه ساخته شده. برخوردهایی اونقدر وحشتناک که فقط تکرار مجدد یکی از اونها برای نابود کردن تمام هرچه هست کافیه. این یکی از مهمترین درسهای همه دورانهاست: رشد درد داره. وقتی محصول ما داره بزرگتر میشه بعضی قسمتها با چالش روبرو میشن. ممکنه افرادی رو از دست بدیم، برخی روابط تغییر پیدا میکنن، هزینههای جدیدی خواهیم داشت، جلسات بیشتری نیاز داریم، تلاش بیشتری باید کرد.تماشاچیان دیجیتالی2018-08-18T05:33:15+04:302018-08-18T05:33:15+04:30https://amraei.com/thoughts/digital-spectatorsخطیب نماز جمعه باید بتونه ۷۰٪ کسانی که برای نماز رفتن رو به پرداخت مبلغی برای کمک ترغیب کنه.<br />
<br />
یه گروه پاپ ممکنه بتونه ۲۰٪ از کسانی که به کنسرتشون اومدن رو به خرید تیشرت یا یه محصول جانبی خودشون ترغیب کنن.<br />
<br />
یه موزیسین خیابانی شاید بتونه ۱۰٪ از مردمی که دارن تماشا میکنن رو به پرداخت مبلغی تشویق کنه.<br />
<br />
یه وبلاگ نویس ممکنه ۲٪ از خوانندههاش رو به خریدار یه کتاب تبدیل کنه (که البته جای تاسف داره).<br />
<br />
و یه کاربر فعال توییتر با صدها دنبالهرو اگه بتونه باعث بشه ۱٪ از مخاطبینش روی یه لینک کلیک کنن و چیزی بخرن خیلی شانس آورده.<br />
<br />
هرچه تعهد کمتر باشه، تبدیل هم کمتر میشه. لایک،فیو و چیزهایی مثل این اعدادی هستن که خیلی سریع رشد میکنن و نیاز به تعهد ندارن. در حالیکه تعهد جوهر تبدیله. مشکل تعهد اینه که ترسناکه. ما فقط کلیک میکنیم و رد میشیم.<br />
<br />
وقتی قطار خیلی سریع حرکت میکنه، توجه کردن به بیرون سختتر میشه. اگه مدام فقط دارید تلاش میکنید عدد تماشاچیان دیجیتالی خودتون رو افزایش بدید (کسانی که تعهد خیلی کمی به شما دارن)، خیلی بعیده بتونید نرخ تبدیلی داشته باشید که دلتون میخواد.خطیب نماز جمعه باید بتونه ۷۰٪ کسانی که برای نماز رفتن رو به پرداخت مبلغی برای کمک ترغیب کنه. یه گروه پاپ ممکنه بتونه ۲۰٪ از کسانی که به کنسرتشون اومدن رو به خرید تیشرت یا یه محصول جانبی خودشون ترغیب کنن. یه موزیسین خیابانی شاید بتونه ۱۰٪ از مردمی که دارن تماشا میکنن رو به پرداخت مبلغی تشویق کنه. یه وبلاگ نویس ممکنه ۲٪ از خوانندههاش رو به خریدار یه کتاب تبدیل کنه (که البته جای تاسف داره). و یه کاربر فعال توییتر با صدها دنبالهرو اگه بتونه باعث بشه ۱٪ از مخاطبینش روی یه لینک کلیک کنن و چیزی بخرن خیلی شانس آورده. هرچه تعهد کمتر باشه، تبدیل هم کمتر میشه. لایک،فیو و چیزهایی مثل این اعدادی هستن که خیلی سریع رشد میکنن و نیاز به تعهد ندارن. در حالیکه تعهد جوهر تبدیله. مشکل تعهد اینه که ترسناکه. ما فقط کلیک میکنیم و رد میشیم. وقتی قطار خیلی سریع حرکت میکنه، توجه کردن به بیرون سختتر میشه. اگه مدام فقط دارید تلاش میکنید عدد تماشاچیان دیجیتالی خودتون رو افزایش بدید (کسانی که تعهد خیلی کمی به شما دارن)، خیلی بعیده بتونید نرخ تبدیلی داشته باشید که دلتون میخواد.گرفتاری در مشکلات خالص2018-08-13T05:05:05+04:302018-08-13T05:05:05+04:30https://amraei.com/thoughts/getting-stucked-with-pure-problemتنها مشکلاتی که باقی میمونن مشکلات خالص هستن. مشکلات ناخالص اگه مهم بودن تا حالا حلشون کرده بودیم چون راهحلهای خیلی واضح دارن.<br />
<br />
این مشکلات خالص هستن که مارو گیرمیندازن.<br />
<br />
خالص هستن چون محدودیت دارن، محدودیتهای غیرمنعطف، محدودیتهایی که ما رو توی تله نگه میدارن. من از شغلم متنفرم، به شغلم نیاز دارم، هیچ راهی نیست که ترکش کنم، نمیتونم نقل مکان کنم، خانوادهام اینجان و غیره.<br />
<br />
ما انسان هستیم و این کاریه انجام میدیم، حصار میکشیم و مرز تعیین میکنیم. بعد همینا میشن محدودیتهایی که ما رو تو تله میندازن.<br />
<br />
احتمالا برند یا محصول شما هم مشمول همین قانونه. کارخونه ما قراره فقط فلان تولید کنه، اما فلان خیلی مشتری نداره، یه رقیبی همین رو با نصف قیمت میفروشه، هیات مدیره نمیخواد هیچ اقدامی بکنه و غیره.<br />
<br />
هیچ راهی وجود نداره که یه مشکل خالص رو حل کنید، چون هر راه حلی نیازمند برداشتن یه محدودیت تغییر ناپذیره.<br />
<br />
اما یه راه حلی هست.<br />
<br />
برای حل کردن یه مشکل خالص باید اول ناخالصش کنیم. نه اینکه فقط یکی از محدودیتها رو تقلیل بدید، بلکه کلا حذفش کنید. کارخونه رو تعطیل کنید، از شغلتون استعفا بدید، محصول رو کلا عوض کنید، هیات مدیره رو نادیده بگیرید و غیره.<br />
<br />
اگه قراره خیلی نرم و دردناک شکست بخوریم، باید یکی از محدودیتها رو منفجر کنیم، با دردش مواجه بشیم و بعدش دیگه با سرعت رو به جلو حرکت کنیم.تنها مشکلاتی که باقی میمونن مشکلات خالص هستن. مشکلات ناخالص اگه مهم بودن تا حالا حلشون کرده بودیم چون راهحلهای خیلی واضح دارن. این مشکلات خالص هستن که مارو گیرمیندازن. خالص هستن چون محدودیت دارن، محدودیتهای غیرمنعطف، محدودیتهایی که ما رو توی تله نگه میدارن. من از شغلم متنفرم، به شغلم نیاز دارم، هیچ راهی نیست که ترکش کنم، نمیتونم نقل مکان کنم، خانوادهام اینجان و غیره. ما انسان هستیم و این کاریه انجام میدیم، حصار میکشیم و مرز تعیین میکنیم. بعد همینا میشن محدودیتهایی که ما رو تو تله میندازن. احتمالا برند یا محصول شما هم مشمول همین قانونه. کارخونه ما قراره فقط فلان تولید کنه، اما فلان خیلی مشتری نداره، یه رقیبی همین رو با نصف قیمت میفروشه، هیات مدیره نمیخواد هیچ اقدامی بکنه و غیره. هیچ راهی وجود نداره که یه مشکل خالص رو حل کنید، چون هر راه حلی نیازمند برداشتن یه محدودیت تغییر ناپذیره. اما یه راه حلی هست. برای حل کردن یه مشکل خالص باید اول ناخالصش کنیم. نه اینکه فقط یکی از محدودیتها رو تقلیل بدید، بلکه کلا حذفش کنید. کارخونه رو تعطیل کنید، از شغلتون استعفا بدید، محصول رو کلا عوض کنید، هیات مدیره رو نادیده بگیرید و غیره. اگه قراره خیلی نرم و دردناک شکست بخوریم، باید یکی از محدودیتها رو منفجر کنیم، با دردش مواجه بشیم و بعدش دیگه با سرعت رو به جلو حرکت کنیم.هنر اغواگری2018-08-02T05:03:16+04:302018-08-02T05:03:16+04:30https://amraei.com/thoughts/the-art-of-seductionبازاریابها دنبال اغواگری هستن. نقاشها، نویسنده و کارجوها هم همینطور. مهمترین چیزی که در مورد اغواگری باید بدونیم اینه: فقط برای کسانی کارامده که خودشون به اندازه کافی پذیرش اغوا شدن رو دارن.<br />
<br />
به اختصار: خیلی آسونتر میشه کسی که جهانبینی و نگرش لازم برای اغوا شدن رو داره رو اغوا کرد. اگه میخوایید کسی رو اغوا کنید باید بگردید و آدم درستش رو پیدا کنید.<br />
<br />
بعضی از آدمها با آیفون اغوا شدن، بعضی هم نادیده گرفتنش. این آیفون نیست که از فردی به فردی متفاوته، بلکه این خود آدمها هستن که جهانبینی و پذیرش لازم رو دارن.<br />
<br />
البته هنوز بیشتر بازاریابها دنبال این هستن که همه رو یه جور فریب بدن، همه رو راضی نگه دارن و با یه حرف جادویی هر دلی رو نرم کنن.بازاریابها دنبال اغواگری هستن. نقاشها، نویسنده و کارجوها هم همینطور. مهمترین چیزی که در مورد اغواگری باید بدونیم اینه: فقط برای کسانی کارامده که خودشون به اندازه کافی پذیرش اغوا شدن رو دارن. به اختصار: خیلی آسونتر میشه کسی که جهانبینی و نگرش لازم برای اغوا شدن رو داره رو اغوا کرد. اگه میخوایید کسی رو اغوا کنید باید بگردید و آدم درستش رو پیدا کنید. بعضی از آدمها با آیفون اغوا شدن، بعضی هم نادیده گرفتنش. این آیفون نیست که از فردی به فردی متفاوته، بلکه این خود آدمها هستن که جهانبینی و پذیرش لازم رو دارن. البته هنوز بیشتر بازاریابها دنبال این هستن که همه رو یه جور فریب بدن، همه رو راضی نگه دارن و با یه حرف جادویی هر دلی رو نرم کنن.پیشروی یا عقب نشینی2018-07-31T05:02:53+04:302018-07-31T05:02:53+04:30https://amraei.com/thoughts/running-back-or-running-forwardهر برند، هر سازمان و یا هر فردی داره از یه چیزی عقبنشینی یا به سمتش پیشروی میکنه (یا سخت تلاش میکنه همینجایی که هست بمونه).<br />
<br />
آیا شما دارید تعقیب میکنید یا تعقیب میشید؟ رهبری میکنید یا پیروی؟ سقوط میکنید یا صعود؟<br />
<br />
این سوال رو باید روزی یکبار از خودمون بپرسیم.هر برند، هر سازمان و یا هر فردی داره از یه چیزی عقبنشینی یا به سمتش پیشروی میکنه (یا سخت تلاش میکنه همینجایی که هست بمونه). آیا شما دارید تعقیب میکنید یا تعقیب میشید؟ رهبری میکنید یا پیروی؟ سقوط میکنید یا صعود؟ این سوال رو باید روزی یکبار از خودمون بپرسیم.برنامهریزی برای پانزده درصد2018-07-28T05:19:17+04:302018-07-28T05:19:17+04:30https://amraei.com/thoughts/planning-for-15-percentوقتی یه روزنامه ۱۵٪ از خوانندهها یا تبلیغکنندههاش رو از دست میده، تعطیل میشه. هنوز افرادی هستن که میخوان بخرن یا بهش تبلیغ بدن، اما دیگه وجود نداره.<br />
<br />
وقتی فروش یه شرکت تولیدکننده محصولات دیجیتالی ۱۵٪ افزایش پیدا میکنه، سودش دو برابر میشه، چون خطوط تولید لازم نیست به همون اندازه افزایش پیدا کنن.<br />
<br />
برنامهریزی برای تغییرات بزرگ مثل یه محصول جدید، یه بازار جدید، یا حتی یه کسب و کار جدید جذابیتهای خودش رو داره. اما در حقیقت چیزی که کسب و کارها الان و در شرایط امروز کشور بهش نیاز دارن احتمالا همین ۱۵ درصده.وقتی یه روزنامه ۱۵٪ از خوانندهها یا تبلیغکنندههاش رو از دست میده، تعطیل میشه. هنوز افرادی هستن که میخوان بخرن یا بهش تبلیغ بدن، اما دیگه وجود نداره. وقتی فروش یه شرکت تولیدکننده محصولات دیجیتالی ۱۵٪ افزایش پیدا میکنه، سودش دو برابر میشه، چون خطوط تولید لازم نیست به همون اندازه افزایش پیدا کنن. برنامهریزی برای تغییرات بزرگ مثل یه محصول جدید، یه بازار جدید، یا حتی یه کسب و کار جدید جذابیتهای خودش رو داره. اما در حقیقت چیزی که کسب و کارها الان و در شرایط امروز کشور بهش نیاز دارن احتمالا همین ۱۵ درصده.وقتی اولویت همه چیز بالاست2018-07-24T05:18:44+04:302018-07-24T05:18:44+04:30https://amraei.com/thoughts/when-every-thing-is-urgentدر واقع هیچ اولویتی وجود نداره.<br />
<br />
توی این شرایط: فورا باید یه پست جدید توی اینستاگرام منتشر کنیم. فورا باید با مشتری تماس بگیریم. فورا باید این میز رو جابجا کنیم. فورا باید این اطلاعات رو وارد کنیم. فورا باید یه ریپورتاژ آگهی منتشر کنیم. چون همه اینها اولویت بالایی دارن.<br />
<br />
سازمانهای زیادی با این شرایط روبرو هستن. چون احساس ما توانایی درک اهمیت مسایل رو نداره، اما خیلی خوب میفهمه چه چیزی فوریه. وقتی یه سیستمی مبتنی بر احساسات باشه (نه تفکر) عمر فرایند تصمیمیگیری هم درش کوتاه میشه. همه چیز فوریه و باید همین الان انجام بشه.<br />
<br />
<br />
وقتی اولویت همه چیز بالاست، در واقع هیچ اولویتی وجود نداره.<br />
<br />
<br />
هرچه بیشتر بر مبنای فوریتها تصمیم بگیرید، اهمیتها کمرنگتر میشن. سازمان فوری یه سازمان بیماره. جاییه که بسیاری از فرصتها نادیده گرفته میشن.در واقع هیچ اولویتی وجود نداره. توی این شرایط: فورا باید یه پست جدید توی اینستاگرام منتشر کنیم. فورا باید با مشتری تماس بگیریم. فورا باید این میز رو جابجا کنیم. فورا باید این اطلاعات رو وارد کنیم. فورا باید یه ریپورتاژ آگهی منتشر کنیم. چون همه اینها اولویت بالایی دارن. سازمانهای زیادی با این شرایط روبرو هستن. چون احساس ما توانایی درک اهمیت مسایل رو نداره، اما خیلی خوب میفهمه چه چیزی فوریه. وقتی یه سیستمی مبتنی بر احساسات باشه (نه تفکر) عمر فرایند تصمیمیگیری هم درش کوتاه میشه. همه چیز فوریه و باید همین الان انجام بشه. وقتی اولویت همه چیز بالاست، در واقع هیچ اولویتی وجود نداره. هرچه بیشتر بر مبنای فوریتها تصمیم بگیرید، اهمیتها کمرنگتر میشن. سازمان فوری یه سازمان بیماره. جاییه که بسیاری از فرصتها نادیده گرفته میشن.اعتماد، اطمینان و اعتبار2018-07-22T05:02:48+04:302018-07-22T05:02:48+04:30https://amraei.com/thoughts/trust-confidence-and-creditاعتماد باعث میشه حس امنیت داشته باشیم.<br />
اطمینان نتیجه رسیدن به ثباته.<br />
اعتبار ارزشیه که قايل میشیم.<br />
<br />
شما احتمالا به برادرتون اعتماد کامل دارید. اگه ازتون بخواد سوییچ ماشین رو بهش بدید حتی لحظهایی هم تردید نمیکنید که دیگه بهتون برش نگردونه. اما ممکنه اطمینان کمی داشته باشید. چون نمیدونید اگه با اتفاق غیرمنتظرهایی روبرو بشه چقدر میتونه روی خودش و ماشین کنترل داشته باشه. برای اینکه اطمینان پیدا کنید باید ثابت کرده باشه که از پسش بر میاد.<br />
<br />
اما حتی با وجود اطمینان کامل، چرا باید ماشین ۴۰۰ میلیون تومانی رو به برادرتون بدید در حالی که کل پس اندازش ۵۰ هزار تومانه؟ اگه چپش کنه هرچقدر که تلاش کنه نمیتونه خسارت رو جبران کنه. احتمالا ۴۰۰ میلیون اعتبار نداره.<br />
<br />
برای بیشتر آدمها کلمات معانی خیلی خاصی ندارن، اما برای یه طراح هیچ دو کلمهایی مثل هم نیستن.اعتماد باعث میشه حس امنیت داشته باشیم. اطمینان نتیجه رسیدن به ثباته. اعتبار ارزشیه که قايل میشیم. شما احتمالا به برادرتون اعتماد کامل دارید. اگه ازتون بخواد سوییچ ماشین رو بهش بدید حتی لحظهایی هم تردید نمیکنید که دیگه بهتون برش نگردونه. اما ممکنه اطمینان کمی داشته باشید. چون نمیدونید اگه با اتفاق غیرمنتظرهایی روبرو بشه چقدر میتونه روی خودش و ماشین کنترل داشته باشه. برای اینکه اطمینان پیدا کنید باید ثابت کرده باشه که از پسش بر میاد. اما حتی با وجود اطمینان کامل، چرا باید ماشین ۴۰۰ میلیون تومانی رو به برادرتون بدید در حالی که کل پس اندازش ۵۰ هزار تومانه؟ اگه چپش کنه هرچقدر که تلاش کنه نمیتونه خسارت رو جبران کنه. احتمالا ۴۰۰ میلیون اعتبار نداره. برای بیشتر آدمها کلمات معانی خیلی خاصی ندارن، اما برای یه طراح هیچ دو کلمهایی مثل هم نیستن.ما اینطوری شکست میخوریم2018-07-19T05:02:48+04:302018-07-19T05:02:48+04:30https://amraei.com/thoughts/this-is-how-we-failجوجه مرغ مینای ما مرد. علتش این بود که بچهها فکر میکردن گرمشه، میزارنش توی ظرف آب تا خنک شه و اونم میمیره.<br />
<br />
اما من برای اینکه علت مرگش رو بهتر بفهمم کمی بررسیش کردم. از نشانههایی که زیر بال، سقف دهان و روی زبانش بود و جستجو توی گوگل فهمیدم به نوعی بیماری باکتریایی مخفی مبتلا بوده. در واقع آب فقط باعث شده کمی زودتر بمیره، عامل اصلی نبوده.<br />
<br />
تا دلتون بخواد کسب و کارهای ما سرشار هستن از این بیماریهای خاموش. مسایلی که به دلیل غفلت ما بی سروصدا بزرگ و بزرگتر میشن و یه روز با یه اشتباه کوچک فوران میکنن و شکست میخوریم. برای ما هم فقط یه سوال باقی میمونه. چرا یه اشتباه کوچک باعث شد شکست بخوریم؟جوجه مرغ مینای ما مرد. علتش این بود که بچهها فکر میکردن گرمشه، میزارنش توی ظرف آب تا خنک شه و اونم میمیره. اما من برای اینکه علت مرگش رو بهتر بفهمم کمی بررسیش کردم. از نشانههایی که زیر بال، سقف دهان و روی زبانش بود و جستجو توی گوگل فهمیدم به نوعی بیماری باکتریایی مخفی مبتلا بوده. در واقع آب فقط باعث شده کمی زودتر بمیره، عامل اصلی نبوده. تا دلتون بخواد کسب و کارهای ما سرشار هستن از این بیماریهای خاموش. مسایلی که به دلیل غفلت ما بی سروصدا بزرگ و بزرگتر میشن و یه روز با یه اشتباه کوچک فوران میکنن و شکست میخوریم. برای ما هم فقط یه سوال باقی میمونه. چرا یه اشتباه کوچک باعث شد شکست بخوریم؟تقلید و بلوغ2018-07-17T05:13:33+04:302018-07-17T05:13:33+04:30https://amraei.com/thoughts/imitation-and-maturityایلیا معترضه که بین بچههای هم سن و سالش هیچ کس اسمش ایلیا نیست، اما هم اسم علی (برادر بزرگش) زیاده. منم که بچه بودم از اینکه هم اسم خودم (امید) خیلی کم بود خوشحال نبودم. بعدها متوجه شدم همه بچههایی که اسمهای کمیاب داشتن کم و بیش از این موضوع ناراضی بودن.<br />
<br />
وقتی به کسب و کارها نگاه میکنیم همین روند رو توی مسیر بلوغ اونها هم میبینیم. برای من تمایل مدیران یه سازمان برای شبیه بودن به رقیب یکی از نشانههای مهم نابالغ بودن اونهاست. عمدتا ما وقتی با مدیران در خصوص طراحی مجدد صحبت میکنیم، اونقدر در خصوص نوع طراحی به یک نمونه کپی شده وابسته هستند که باعث میشه نتونن به یک برنامه بلند مدت فکر کنن.<br />
<br />
به موازات اینکه کسب و کارها به مراحل بالاتر بلوغ میرسن درک بیشتری نسب به ارزشها و الگوهای خودشون پیدا میکنن. کشف میکنن کجا مفید هستن و کجا نیستن. به چه کسانی باید و به چه کسانی نباید سرویس بدن.<br />
<br />
بلوغ باعث میشه درک عمیقتری نسبت به یگانه بودن پیدا کنیم. از این رو کمتر هم تقلید کنیم.ایلیا معترضه که بین بچههای هم سن و سالش هیچ کس اسمش ایلیا نیست، اما هم اسم علی (برادر بزرگش) زیاده. منم که بچه بودم از اینکه هم اسم خودم (امید) خیلی کم بود خوشحال نبودم. بعدها متوجه شدم همه بچههایی که اسمهای کمیاب داشتن کم و بیش از این موضوع ناراضی بودن. وقتی به کسب و کارها نگاه میکنیم همین روند رو توی مسیر بلوغ اونها هم میبینیم. برای من تمایل مدیران یه سازمان برای شبیه بودن به رقیب یکی از نشانههای مهم نابالغ بودن اونهاست. عمدتا ما وقتی با مدیران در خصوص طراحی مجدد صحبت میکنیم، اونقدر در خصوص نوع طراحی به یک نمونه کپی شده وابسته هستند که باعث میشه نتونن به یک برنامه بلند مدت فکر کنن. به موازات اینکه کسب و کارها به مراحل بالاتر بلوغ میرسن درک بیشتری نسب به ارزشها و الگوهای خودشون پیدا میکنن. کشف میکنن کجا مفید هستن و کجا نیستن. به چه کسانی باید و به چه کسانی نباید سرویس بدن. بلوغ باعث میشه درک عمیقتری نسبت به یگانه بودن پیدا کنیم. از این رو کمتر هم تقلید کنیم.مشکلی که نبود محدودیت ایجاد میکنه2018-07-15T05:33:18+04:302018-07-15T05:33:18+04:30https://amraei.com/thoughts/the-problem-with-unlimitedما آدمها دوست داریم برسیم به بالاترین دستاورد (یا گاهی هم یکی بیشتر از بالاترین). اگه بالاترین مشخص نباشه (هیچ محدودیتی نداشته باشیم) خیلی راحتتر میتونیم خودمون رو راضی کنیم و نتیجه بگیریم که دیگه کافیه.<br />
<br />
اگه میخوایید کاربرانتون کارای بیشتری انجام بدن، یه راهش اینه که بهشون بگید بیشتری باری که میتونن انجامش بدن چند باره. هرچند این میتونه بعضی افراد رو هم منصرف کنه، اما برای بیشتر آدمها مثل شروع یه بازی میمونه.<br />
<br />
«بیشترین دفعاتی که میتونید اینجا میز رزرو کنید ۳ بار در هفته است.»<br />
<br />
«بیشترین تخفیفی که میتونید بگیرید ۱۰۰ هزار تومانه.»<br />
<br />
«طولانیترین توییتی که میتونید بکنید ۲۸۰ کاراکتره.»<br />
<br />
هرچند ممکنه مثالی که زدم منطقی به نظر نرسه، اما اگه امتحان کنید متوجه میشید که خیلی خوب کار میکنه.محدودیت ممکنه بعضی از کاربرانتون رو از انجام کارها منصرف کنه، اما برای بیشتر آدمها مثل شروع یه بازی میمونه.قدرت اقدامات جمعی2018-07-13T05:09:29+04:302018-07-13T05:09:29+04:30https://amraei.com/thoughts/the-power-of-coordinationاگه ۵۰ نفر به صورت همزمان کاری رو انجام بدن به مراتب قدرت بسیار بیشتری نسبت به این داره که ۳۰۰ نفر در زمانهای مختلف انجامش بدن.<br />
<br />
ما وقتی در مقابل رفتارهای مختلف قرار میگیریم بطور ناخودآگاه قدرت هماهنگی رو تقویت میکنیم. اگه ده نفر پشت در یه مغازه صف بسته باشن، فورا باور میکنیم که با یه پدیده خاص مواجه شدیم.<br />
<br />
اینترنت هم شرایط انتشار ایدهها و نظرات رو آسونتر کرده و هم باعث شده «هماهنگی» بیش از پیش امکانپذیر باشه.<br />
<br />
اینها همه یعنی ما هیچ وقت در طول تاریخ به این اندازه شرایط و امکانات لازم برای تاثیرگذار بودن بر تغییرات و سرنوشت خودمون رو نداشتیم.اینترنت باعث شده «هماهنگی» بیش از پیش امکانپذیر باشه. یعنی ما هیچ وقت در طول تاریخ به این اندازه امکانات لازم برای تاثیرگذار بودن بر سرنوشت خودمون رو نداشتیم.سایه هیولا2018-07-07T05:11:37+04:302018-07-07T05:11:37+04:30https://amraei.com/thoughts/shadow-of-the-monsterاصلا، همین سایه به هیولا تبدیلش میکنه.<br />
<br />
در واقع قبل از اینکه هیولا رو ببینیم سایهاش بیشتر برای ما ترس و وحشت ایجاد میکنه. اما اگه آرامشمون رو حفظ کنیم متوجه میشیم اونقدرها هم چیز بدی پشتش نیست.<br />
<br />
بهتره تا وقتی مطمئن نشدیم، سایهها رو نادیده بگیریم.اصلا، همین سایه به هیولا تبدیلش میکنه. در واقع قبل از اینکه هیولا رو ببینیم سایهاش بیشتر برای ما ترس و وحشت ایجاد میکنه. اما اگه آرامشمون رو حفظ کنیم متوجه میشیم اونقدرها هم چیز بدی پشتش نیست. بهتره تا وقتی مطمئن نشدیم، سایهها رو نادیده بگیریم.این کفش نیست که تنگ میشه2018-07-01T05:11:37+04:302018-07-01T05:11:37+04:30https://amraei.com/thoughts/the-shoes-wont-tightاحسان تمیس اخیرا نوشته:<br />
<br />
<br />
«پایم درد میکرد. یعنی کفشم مال پارسالم بود و تنگ شده بود. هر چند کفش تنگ نمیشود و پا بزرگ میشود؛ ولی آدم چون خودش را نمیبیند، تقصیر را گردن چیزهای دیگر میاندازد.»<br />
<br />
<br />
ماجرای غفلت ما اما بزرگتر از این حرفهاست. بازار هر روز در حال تغییره و ما نیازها، نوآوریها، رقبا و محدودیتهای جدید رو نمیبینیم. هرچه نیازهای مشتریهای ما بزرگتر میشه ارزشهایی که قبلا تولید کردیم کمرنگتر میشن.<br />
<br />
ما خیلی دوست داریم در جریان عقب افتادن از بازار هر چیزی غیر از تلاش، تصمیمات و اشتباهات خودمون رو مقصر جلوه بدیم. البته این کار رو اغلب ناآگاهانه انجام میدیم.ما خیلی دوست داریم در جریان عقب افتادن از بازار هر چیزی غیر از تلاش، تصمیمات و اشتباهات خودمون رو مقصر جلوه بدیم. البته این کار رو اغلب ناآگاهانه انجام میدیم.هیچ یک از ما حرفهایی نیست2018-06-17T05:06:28+04:302018-06-17T05:06:28+04:30https://amraei.com/thoughts/none-of-us-is-a-proفوتبال یه ورزش خیلی ساده است. به خاطر همین سادگیه که خیلی هم طرفدار داره. کیه که ندونه پاس، شوت یا سانتر چیه؟ و فوتبال هم در همین ها خلاصه میشه. اما چه اتفاقی میفته که ما در همین چند تا چیز ساده به کندی پیشرفت میکنیم؟<br />
<br />
وقتی ۲۰ سال پیش به بازیهای تیمملیمون در مقابل تیمهای خوب دنیا نگاه میکردم برام سوال بود که چرا اونها بلدن درست پاس بدن اما بازیکنان ما نه. حالا بعد از ۲۰ سال بهتر شدیم، اما همچنان ما بلد نیستیم پاس بدیم.<br />
<br />
خوب که به اطراف نگاه کنیم میبینیم فقط این نیست. ۱۰ سال پیش کدهای برنامهنویسی رو فقط کپی میکردیم، هنوز هم فقط کپی میکنیم. ۱۰ سال پیش مذاکره بلد نبودیم، هنوز هم بلد نیستیم.<br />
<br />
ما حرفهایی زندگی نمیکنیم. پاسخ همین سوال ساده که «میخوای به کجا برسی؟» برای خیلی از ما هنوز مجهوله. فرقی هم نمیکنه در چه جایگاهی هستیم. باور کنید!<br />
<br />
ماجرا بدتر هم میشه. وقتیکه که بعد از سوال قبلی بپرسیم «چطور؟» شما با همین دو سوال ساده میتونید ۹۸٪ مردم رو به چالش بکشید. امتحان کنید، نتیجه حیرت انگیزه. حتی وقتی این سوال رو در مورد اساسیترین مسایل میپرسید بازم هم همه با بهت فقط بهتون نگاه میکنن.طرح همین دو سوال ساده که «میخوای به کجا برسی؟» و «چطور؟» برای به چالش کشیدن ۹۸ درصد مردم کافیه. امتحان کنید، نتیجه حیرت انگیزه.نارضایتی از شرایط فعلی2018-06-14T05:17:42+04:302018-06-14T05:17:42+04:30https://amraei.com/thoughts/dissatisfied-with-the-current-situationروزهای کاری در انتظار اینکه تعطیل بشه و شرایط کسالت بار کار روزمره تموم بشه.<br />
<br />
روزهای تعطیل خواب، دیدن ۱۰ قسمت از یه سریال و در نهایت هفته کسالت بار بعدی.<br />
<br />
اگه این شرایط برای شما آشناست، این یعنی از کاری که انجام میدید لذت نمیبرید.<br />
<br />
اکثر آدمها صرفا میدونن از شرایط موجود ناراضی هستن، تلاششون برای تغییر نیست، بلکه صرفا میخوان چیزی که الان هست دیگه نباشه.<br />
<br />
استراتژیهای سازمانی هم این شکلی شدن. کسب و کارهای ما صرفا در حال فرار از شرایط فعلی هستن. نوسانات قیمت دلار، تحریم، ضعف سرمایهگذاری، کمبود نیروی متخصص، رقابت و کیفیت خدمات بخشی از چالشهایی نیست که بخوان براش راه حل پیدا کنن، و البته از این کار لذت ببرن.روزهای کاری در انتظار اینکه تعطیل بشه و شرایط کسالت بار کار روزمره تموم بشه. روزهای تعطیل خواب، دیدن ۱۰ قسمت از یه سریال و در نهایت هفته کسالت بار بعدی. اگه این شرایط برای شما آشناست، این یعنی از کاری که انجام میدید لذت نمیبرید. اکثر آدمها صرفا میدونن از شرایط موجود ناراضی هستن، تلاششون برای تغییر نیست، بلکه صرفا میخوان چیزی که الان هست دیگه نباشه. استراتژیهای سازمانی هم این شکلی شدن. کسب و کارهای ما صرفا در حال فرار از شرایط فعلی هستن. نوسانات قیمت دلار، تحریم، ضعف سرمایهگذاری، کمبود نیروی متخصص، رقابت و کیفیت خدمات بخشی از چالشهایی نیست که بخوان براش راه حل پیدا کنن، و البته از این کار لذت ببرن.مسئولیت شما در مقابل نسل بعدی2018-06-12T05:06:29+04:302018-06-12T05:06:29+04:30https://amraei.com/thoughts/your-responsibility-about-next-generationمحمد رشیدی توی یکی از توییتهاش نوشته:<br />
<br />
<br />
«در استارتاپ رشد و ترفیع و تنفیذ و .. باید بر پایهی شایستگی کسب شده باشه، نه پتانسیل پیشرو. ایجاد عناوین و سمتها در شرکت، به خودیهخود چالش ایجاد میکنه. با دادن سمت به افراد نابالغ به رشدتون آسیب نزنید»<br />
<br />
<br />
به این فکر میکردم که اکثر جوانهای موفق این چند سال اخیر (از ۱۳۹۰ به بعد) چطور به بلوغ رسیدن؟ نسل نوی کارآفرینان ما همه محصول قرار گرفتن در سمتهایی هستن که احتمالا هیچ کدوم آمادگی لازم برای پذیرفتنش رو نداشتن. البته نتیجه خوب بوده.<br />
<br />
این چرخه مدام در حال تکراره. مدیران ارشد به نسل بعدی اعتماد نمیکنن و فرصت پخته شدن رو ازشون میگیرن. نسل جدید شروع میکنن به تکرار اشتباهات نسل بعدی تا وقتی خودشون پخته میشن و باز همین کارو با نسل بعد میکنن.<br />
<br />
با اینکه مبنای این نظر برام قابل درکه، اما فکر میکنم این نسخهایی نیست که بشه برای همه استارتاپها پیچید. هر کسبوکاری باید بدونه علاوه بر رشد اقتصادی، باید بخشی از مسئولیت پرورش نسل بعدی رو هم بدوش بکشه.محمد رشیدی توی یکی از توییتهاش نوشته: «در استارتاپ رشد و ترفیع و تنفیذ و .. باید بر پایهی شایستگی کسب شده باشه، نه پتانسیل پیشرو. ایجاد عناوین و سمتها در شرکت، به خودیهخود چالش ایجاد میکنه. با دادن سمت به افراد نابالغ به رشدتون آسیب نزنید» به این فکر میکردم که اکثر جوانهای موفق این چند سال اخیر (از ۱۳۹۰ به بعد) چطور به بلوغ رسیدن؟ نسل نوی کارآفرینان ما همه محصول قرار گرفتن در سمتهایی هستن که احتمالا هیچ کدوم آمادگی لازم برای پذیرفتنش رو نداشتن. البته نتیجه خوب بوده. این چرخه مدام در حال تکراره. مدیران ارشد به نسل بعدی اعتماد نمیکنن و فرصت پخته شدن رو ازشون میگیرن. نسل جدید شروع میکنن به تکرار اشتباهات نسل بعدی تا وقتی خودشون پخته میشن و باز همین کارو با نسل بعد میکنن. با اینکه مبنای این نظر برام قابل درکه، اما فکر میکنم این نسخهایی نیست که بشه برای همه استارتاپها پیچید. هر کسبوکاری باید بدونه علاوه بر رشد اقتصادی، باید بخشی از مسئولیت پرورش نسل بعدی رو هم بدوش بکشه.رانندههای شخصی من2018-06-10T05:03:29+04:302018-06-10T05:03:29+04:30https://amraei.com/thoughts/my-personal-driversمن بیش از ۱۰۰ تا راننده شخصی دارم که همه همیشه یه جایی اطراف خونم به شعاع ۲ تا ۳ کیلومتر منتظرن تا بهشون مقصدم رو اعلام کنم و بیان دنبالم. به همین دلیله که بندرت حتی سالی یکبار لازم میشه خودم پشت فرمان بشینم.<br />
<br />
جالبه بدونید هزینه ماهیانهام برای استخدام این تعداد راننده کمتر از ۳۰۰ هزار تومان در ماه میشه. جالبتر اینکه شما هم میتونید با همین هزینه این تعداد راننده استخدام کنید.<br />
<br />
فقط کافیه از فرصت خوبی که سرویسهایی مثل اسنپ، تپسی و … در اختیار شما قرار میدن استفاده کنید و به هر بهانهایی تک سرنشین خودروی شخصیتون رو بیرون نیارید.<br />
<br />
اینطوری برای محیط زیست هم بهترید.من بیش از ۱۰۰ تا راننده شخصی دارم که همه همیشه یه جایی اطراف خونم به شعاع ۲ تا ۳ کیلومتر منتظرن تا بهشون مقصدم رو اعلام کنم و بیان دنبالم. به همین دلیله که بندرت حتی سالی یکبار لازم میشه خودم پشت فرمان بشینم. جالبه بدونید هزینه ماهیانهام برای استخدام این تعداد راننده کمتر از ۳۰۰ هزار تومان در ماه میشه. جالبتر اینکه شما هم میتونید با همین هزینه این تعداد راننده استخدام کنید. فقط کافیه از فرصت خوبی که سرویسهایی مثل اسنپ، تپسی و … در اختیار شما قرار میدن استفاده کنید و به هر بهانهایی تک سرنشین خودروی شخصیتون رو بیرون نیارید. اینطوری برای محیط زیست هم بهترید.نظم یا هوش؟2018-06-07T05:02:23+04:302018-06-07T05:02:23+04:30https://amraei.com/thoughts/Intelligence-or-deciplineما هنوز بیشتر میپسندیم که به خاطر هوشمون تحسین بشیم، تا نظممون. چون برخی مطالعات نشون داده افراد باهوش اغلب بینظمتر هستن، اینطور برداشت کردیم که منظمها هوش چندانی ندارن.<br />
<br />
اما برخی مطالعات دیگه هم نشون میده که نظم در بلند مدت باعث میشه باهوشتر بشیم. چند سال پیش مطالعاتی در دانشگاه پنسیلوانیا انجام شده بود که این موضوع رو تایید میکرد.<br />
<br />
طی این چند سالی که با شهرفافا همکاری میکنم به تعدادی از همکاران کمک کردیم در کارهاشون نظم بیشتری داشته باشن. به طرز چشمگیری دیدیم هوشمندی در کارشون افزایش پیدا کرده، حتی بیشتر از کسانی که هوش بالایی داشتن.<br />
<br />
چیزی که تجربه به ما نشون داده اینه: با نظم تدریجا هوش رو بدست میارید، اما با هوش بیشتر بهانه میسازید برای نبود نظم.ما هنوز بیشتر میپسندیم که به خاطر هوشمون تحسین بشیم، تا نظممون. چون برخی مطالعات نشون داده افراد باهوش اغلب بینظمتر هستن، اینطور برداشت کردیم که منظمها هوش چندانی ندارن. اما برخی مطالعات دیگه هم نشون میده که نظم در بلند مدت باعث میشه باهوشتر بشیم. چند سال پیش مطالعاتی در دانشگاه پنسیلوانیا انجام شده بود که این موضوع رو تایید میکرد. طی این چند سالی که با شهرفافا همکاری میکنم به تعدادی از همکاران کمک کردیم در کارهاشون نظم بیشتری داشته باشن. به طرز چشمگیری دیدیم هوشمندی در کارشون افزایش پیدا کرده، حتی بیشتر از کسانی که هوش بالایی داشتن. چیزی که تجربه به ما نشون داده اینه: با نظم تدریجا هوش رو بدست میارید، اما با هوش بیشتر بهانه میسازید برای نبود نظم.معمارها2018-05-25T05:15:26+04:302018-05-25T05:15:26+04:30https://amraei.com/thoughts/architecturesاینها مهمترین متخصصین عصر جدید هستن.<br />
<br />
نیما سرائیان مطلبی از قول ریچارد تیلر «برنده جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۱۷» در مورد «معماران انتخاب» نوشته بود:<br />
<br />
<br />
هر کسی که ساختمان، منوی غذا یا اطلاعات ارائهشده به مشترکین آب و برق را طراحی میکند، معمار انتخاب است. معماران انتخاب تلاش میکنند تا با اثرگذاری بر رفتار انسانها کمک کنند تا به زندگی شادتر، طولانیتر و پسندیدهتری برسند. آنها اثرگذاری بر رفتار انسانها را معماری میکنند.<br />
<br />
<br />
درست حدس زدید، باید پرسیم این همون معماری اطلاعات نیست؟<br />
<br />
وقتی منتظرید نقل قولی از برنده جایزه نوبل اقتصاد بشنوید، شاید خیلی براتون غیر منتظره باشه که بر خلاف انتظار، بجای پرداختن به عرضه و تقاضا، موضوع حرفش یکی از اساسیترین حوزههای طراحی تجربهکاربر یعنی معماری اطلاعات باشه.<br />
<br />
معمار سازمانی، معمار اطلاعات، معمار طراحی، معمار تیمی، معمار نرمافزاری و بطور کل همه چیز نیاز به معمار داره. این به ما نشون میده، چرا همچنان باید به دنبال استخدام معمارها باشیم.اینها مهمترین متخصصین عصر جدید هستن. نیما سرائیان مطلبی از قول ریچارد تیلر «برنده جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۱۷» در مورد «معماران انتخاب» نوشته بود: هر کسی که ساختمان، منوی غذا یا اطلاعات ارائهشده به مشترکین آب و برق را طراحی میکند، معمار انتخاب است. معماران انتخاب تلاش میکنند تا با اثرگذاری بر رفتار انسانها کمک کنند تا به زندگی شادتر، طولانیتر و پسندیدهتری برسند. آنها اثرگذاری بر رفتار انسانها را معماری میکنند. درست حدس زدید، باید پرسیم این همون معماری اطلاعات نیست؟ وقتی منتظرید نقل قولی از برنده جایزه نوبل اقتصاد بشنوید، شاید خیلی براتون غیر منتظره باشه که بر خلاف انتظار، بجای پرداختن به عرضه و تقاضا، موضوع حرفش یکی از اساسیترین حوزههای طراحی تجربهکاربر یعنی معماری اطلاعات باشه. معمار سازمانی، معمار اطلاعات، معمار طراحی، معمار تیمی، معمار نرمافزاری و بطور کل همه چیز نیاز به معمار داره. این به ما نشون میده، چرا همچنان باید به دنبال استخدام معمارها باشیم.مثل یک امپراطور پارسی2018-05-22T05:01:49+04:302018-05-22T05:01:49+04:30https://amraei.com/thoughts/like-a-persian-emperorاغلب برندها فقط میدونن که بیشتر میخوان. توی کارزار «سهم از بازار» روشهای مختلفی از رقابت برای گرفتن سهم بیشتر پیدا میکنید. این بین اما برخی برندهای هوشمند عصر ما رویکرد جالبی اتخاذ کردن.<br />
<br />
شیائومی یک برند با کیفیت چینی به حساب میاد که طی مدت نسبتا کوتاهی تونسته بدون جنگ و خونریزی سهم قابل توجهی از بازار بدست بیاره. وقتی همه درگیر زیادهخواهی هستن خیلی با تامل و هدفمند روی جلب رضایت جامعه مشتریان بالقوه خودش تمرکز کرده و بدون اینکه حریصانه نگاهش به سمت همه انواع بازارها منحرف بشه، در حال بدست آوردن «سهم منصافه» خودش از بازاره.<br />
<br />
دنیای برندسازی در حال تغییره. هنوز خیلی از برندها تمرکزشون فقط روی خارج کردن رقبا از چرخه است. اما اگه هوشمند باشید به سبک امپراطورهای هخامنشی با پیام صلح کشورگشایی میکنید. سبکی که شیائومی داره به خوبی دنبالش میکنه.اغلب برندها فقط میدونن که بیشتر میخوان. توی کارزار «سهم از بازار» روشهای مختلفی از رقابت برای گرفتن سهم بیشتر پیدا میکنید. این بین اما برخی برندهای هوشمند عصر ما رویکرد جالبی اتخاذ کردن. شیائومی یک برند با کیفیت چینی به حساب میاد که طی مدت نسبتا کوتاهی تونسته بدون جنگ و خونریزی سهم قابل توجهی از بازار بدست بیاره. وقتی همه درگیر زیادهخواهی هستن خیلی با تامل و هدفمند روی جلب رضایت جامعه مشتریان بالقوه خودش تمرکز کرده و بدون اینکه حریصانه نگاهش به سمت همه انواع بازارها منحرف بشه، در حال بدست آوردن «سهم منصافه» خودش از بازاره. دنیای برندسازی در حال تغییره. هنوز خیلی از برندها تمرکزشون فقط روی خارج کردن رقبا از چرخه است. اما اگه هوشمند باشید به سبک امپراطورهای هخامنشی با پیام صلح کشورگشایی میکنید. سبکی که شیائومی داره به خوبی دنبالش میکنه.مناسبات سازمانی2018-05-20T05:07:49+04:302018-05-20T05:07:49+04:30https://amraei.com/thoughts/orgnizational-occasionsدوران کودکی ما، رمضان یه فرصت به حساب میومد. گذشته از بعد مذهبی، رمضان یکی از مناسباتی بود که میدونستیم میشه اقوام رو تقریبا هر شب پای سفره افطار ملاقات کنیم، پس برای با هم شاد بودن برنامه ریزی میکردیم.<br />
<br />
اما امروز مناسبات تبدیل به رخداد شدن. اتفاقهایی که بدون داشتن قاعده یا وابستگی خاصی صرفا حادث میشن و میگذرن. رخدادها میگذرن در حالیکه نه خیلی براشون برنامهریزی میکنیم و نه دنبال نتیجهایی هستیم.<br />
<br />
این رویکرد در همه ابعاد زندگی ما نشر پیدا کرده. سازمانها، فضاهای کاری، محیط دوستانه و حتی خانواده کمتر مثل گذشته شاهد مناسبتها هستن.<br />
<br />
مناسبات نیاز به طراحی، راهبری و برنامهریزی دارن. این کار رو قبلا بزرگان خاندان بخوبی انجام میدادن. حالا رهبران سازمانها میتونن اینکارو انجام بدن. اگه شما رهبر یک سازمان، تیم، گروه یا جریان خاص هستید، بهتره به فکر طراحی و ترویج مناسبات جمعی برای مجموعه تحت رهبریتون باشید.دوران کودکی ما، رمضان یه فرصت به حساب میومد. گذشته از بعد مذهبی، رمضان یکی از مناسباتی بود که میدونستیم میشه اقوام رو تقریبا هر شب پای سفره افطار ملاقات کنیم، پس برای با هم شاد بودن برنامه ریزی میکردیم. اما امروز مناسبات تبدیل به رخداد شدن. اتفاقهایی که بدون داشتن قاعده یا وابستگی خاصی صرفا حادث میشن و میگذرن. رخدادها میگذرن در حالیکه نه خیلی براشون برنامهریزی میکنیم و نه دنبال نتیجهایی هستیم. این رویکرد در همه ابعاد زندگی ما نشر پیدا کرده. سازمانها، فضاهای کاری، محیط دوستانه و حتی خانواده کمتر مثل گذشته شاهد مناسبتها هستن. مناسبات نیاز به طراحی، راهبری و برنامهریزی دارن. این کار رو قبلا بزرگان خاندان بخوبی انجام میدادن. حالا رهبران سازمانها میتونن اینکارو انجام بدن. اگه شما رهبر یک سازمان، تیم، گروه یا جریان خاص هستید، بهتره به فکر طراحی و ترویج مناسبات جمعی برای مجموعه تحت رهبریتون باشید.چراغ قرمز2018-05-12T05:13:42+04:302018-05-12T05:13:42+04:30https://amraei.com/thoughts/red-lightاغلب رانندهها الگوی فکری مشترکی دارن. در حرکت بودن بهتر از توقفه.<br />
<br />
شما هم تجربه کردید، اغلب رانندههای تاکسی ترجیح میدن برن یه مسیر خیلی طولانیتر و گاهی هم پرخطرتر رو دور بزنن اما پشت چراغ قرمز نایستند.<br />
<br />
من به دلیل استفاده فراوان از تاکسی اغلب مقایسه میکنم، چراغ نهایتا ۲ دقیقه قرمزه اما مسیر جایگزین بیش از دو دقیقه طول می کشه، استهلاک بیشتری نسبت به توقف داره، سوخت بیشتری مصرف میشه، هیچ تضمینی هم نیست که با ترافیک کمتری مواجه باشیم، اما با این حال ما همچنان از مسیر جایگزین رضایت بیشتری داریم چون در حرکت بودیم.<br />
<br />
اگه در مورد همین موضوع ساده «در حرکت بودن» تا این حد ما رو فریب میده، در مورد کسب و کارهامون چطوره؟اغلب رانندهها الگوی فکری مشترکی دارن. در حرکت بودن بهتر از توقفه. شما هم تجربه کردید، اغلب رانندههای تاکسی ترجیح میدن برن یه مسیر خیلی طولانیتر و گاهی هم پرخطرتر رو دور بزنن اما پشت چراغ قرمز نایستند. من به دلیل استفاده فراوان از تاکسی اغلب مقایسه میکنم، چراغ نهایتا ۲ دقیقه قرمزه اما مسیر جایگزین بیش از دو دقیقه طول می کشه، استهلاک بیشتری نسبت به توقف داره، سوخت بیشتری مصرف میشه، هیچ تضمینی هم نیست که با ترافیک کمتری مواجه باشیم، اما با این حال ما همچنان از مسیر جایگزین رضایت بیشتری داریم چون در حرکت بودیم. اگه در مورد همین موضوع ساده «در حرکت بودن» تا این حد ما رو فریب میده، در مورد کسب و کارهامون چطوره؟بعد از اینکه دستتون رو بالا میارید …2018-05-09T05:08:23+04:302018-05-09T05:08:23+04:30https://amraei.com/thoughts/after-you-raise-your-handاعلام آمادگی کنید.<br />
<br />
درست مثل اولین باری که توی مدرسه یا یه مراسم خانوادگی دستتون رو بالا بردید و داوطلب انجام یه کاری شدید، همچنان با همون اشتیاق اعلام آمادگی کنید. کار داوطلبانه بجز تقویت پروفایل کاری برای سلامت جسمی هم مفیده. برای شما نشاط و حس مفید بودن به همراه میاره.<br />
<br />
هرچند داوطلب شدن بخش آسون ماجراست (و بعدش متعهد بودن به قولها و تعهدات کار سختیه) اما این راهیه که میتونید باهاش منجر به ساخته شدن یا به حرکت در اومدن یه چیزی بشید.<br />
<br />
همیشه فرصت واقعی ساختن و محقق کردن آرزوها فراهم نیست، اما بعد از اینکه دستتون رو بالا میارید احساس میکنید بخش مهمی از اونها در حال محقق شدن هستن.اعلام آمادگی کنید. درست مثل اولین باری که توی مدرسه یا یه مراسم خانوادگی دستتون رو بالا بردید و داوطلب انجام یه کاری شدید، همچنان با همون اشتیاق اعلام آمادگی کنید. کار داوطلبانه بجز تقویت پروفایل کاری برای سلامت جسمی هم مفیده. برای شما نشاط و حس مفید بودن به همراه میاره. هرچند داوطلب شدن بخش آسون ماجراست (و بعدش متعهد بودن به قولها و تعهدات کار سختیه) اما این راهیه که میتونید باهاش منجر به ساخته شدن یا به حرکت در اومدن یه چیزی بشید. همیشه فرصت واقعی ساختن و محقق کردن آرزوها فراهم نیست، اما بعد از اینکه دستتون رو بالا میارید احساس میکنید بخش مهمی از اونها در حال محقق شدن هستن.وقتی باید بری2018-05-07T05:17:13+04:302018-05-07T05:17:13+04:30https://amraei.com/thoughts/when-you-have-to-goآرسن ونگر ۲۲ سال مربی آرسنال بود و امسال بالاخره از این تیم جدا شد.<br />
<br />
شاید ونگر با آرسنال به نسبت ۲۲ سال خیلی افتخارات زیادی رو کسب نکرد، اما این تیم رو به یکی از بازیکن سازترین تیمهای جزیره تبدیل کرد. اگه ارزش قابل توجهی داشته باشی میتونی سالها پابرجا باشی حتی اگه خیلی هم قهرمان نشی.<br />
<br />
اما حتی اگه آرسن ونگر باشی، وقتی فصل تغییر میرسه و تغییر نکنی همه چیز برعلیهات میشه و اگه نتونی خودت رو با این تغییرات سازگار کنی باید بری.آرسن ونگر ۲۲ سال مربی آرسنال بود و امسال بالاخره از این تیم جدا شد. شاید ونگر با آرسنال به نسبت ۲۲ سال خیلی افتخارات زیادی رو کسب نکرد، اما این تیم رو به یکی از بازیکن سازترین تیمهای جزیره تبدیل کرد. اگه ارزش قابل توجهی داشته باشی میتونی سالها پابرجا باشی حتی اگه خیلی هم قهرمان نشی. اما حتی اگه آرسن ونگر باشی، وقتی فصل تغییر میرسه و تغییر نکنی همه چیز برعلیهات میشه و اگه نتونی خودت رو با این تغییرات سازگار کنی باید بری.یک شکست تا مردن2018-04-27T05:18:29+04:302018-04-27T05:18:29+04:30https://amraei.com/thoughts/one-failure-dieریاضیات خیلی جالبه، شما میتونید تا هر جا و هر زمان که دلتون میخواد توی حل کردن شکست بخورید و بازم همینطور به کارتون ادامه بدید. اما فقط یه بار موفق شدن کافیه تا تبدیل به یه نابغه معروف بشید.<br />
<br />
اگه شما همه روزتون رو مشغول انجام دادن کارهایی هستید که باعث میشن شکست نخورید، هیچ وقت هم فرصتی برای پیروز شدن در اختیارتون قرار نمیگیره.<br />
<br />
اما ما همچنان یه جوری طراحی میکنیم، ارتباط میگیریم، برنامه میریزیم، سرمایه میگذاریم که انگار فقط یه شکست تا مردن و تمام شدن فاصله داریم.ریاضیات خیلی جالبه، شما میتونید تا هر جا و هر زمان که دلتون میخواد توی حل کردن شکست بخورید و بازم همینطور به کارتون ادامه بدید. اما فقط یه بار موفق شدن کافیه تا تبدیل به یه نابغه معروف بشید. اگه شما همه روزتون رو مشغول انجام دادن کارهایی هستید که باعث میشن شکست نخورید، هیچ وقت هم فرصتی برای پیروز شدن در اختیارتون قرار نمیگیره. اما ما همچنان یه جوری طراحی میکنیم، ارتباط میگیریم، برنامه میریزیم، سرمایه میگذاریم که انگار فقط یه شکست تا مردن و تمام شدن فاصله داریم.گوگل برای موتورهای جستجو بهینه نشده2018-04-24T05:17:52+04:302018-04-24T05:17:52+04:30https://amraei.com/thoughts/google-is-not-optimized-for-seoتوی گوگل واژه «موتور جستجو» رو جستجو کنید. گوگل نه تنها اول نیست بلکه حتی به سختی توی ۱۰ تای اول هم دیده میشه. توی بقیه موتورهای جستجو هم خیلی رتبه خوبی نداره. چرا باید اینطور باشه؟<br />
<br />
البته میدونم که دیگه همه گوگل رو میشناسن، اما سوال من اینه که چطور تبدیل به گزینه اول شد؟ بالاخره یه روزی ناشناخته بود و امروز صفحه اولش با همون روزا چندان فرقی هم نکرده. گوگل هیچ وقت خودش رو برای موتورهای جستجو بهینهسازی نکرد. بجاش بهینهسازی شد برای جستجو کردن. این تفاوت بزرگ و مهمش با بقیه است، اشتباهی که غیر از خودش بقیه مدام مرتکب میشن.<br />
<br />
گوگل فقط روی این تمرکز کرده که مفید باشه. روی این تمرکز کرده که بهترین جای دنیا برای پیدا کردن جواب سوالات باشه. گوگل روی این تمرکز کرده که همون چیزی باشه که مردم ازش انتظار دارن. گوگل نیازی نداره به کاربراش توضیح بده که من یه موتور جستجو هستم چون هر آدمی وقتی با یه دهن گشاد توی صفحه اصلیش مواجه میشه فورا میفهمه موضوع از چه قراره. طراحی گوگل بخوبی کاربردش رو توضیح میده.<br />
<br />
اگه لازم باشه توضیح بدید که محصول شما ساده است، در واقع نیست. چون اگه واقعا ساده باشه، نیازی نیست وقت رو با گفتنش هدر بدید. هرچی بیشتر لازم باشه در مورد اینکه محصولتون چطور کار میکنه حرف بزنید و بنویسید، به همون اندازه در طراحی شکست خوردید.<br />
<br />
دلیل اینکه یه وبسایت طراحی میکنیم این نیست که راحت پیدا بشه، بلکه دلیلش اینه که بیشتر از روشهای قبلی مفید و کاربردی باشه.توی گوگل واژه «موتور جستجو» رو جستجو کنید. گوگل نه تنها اول نیست بلکه حتی به سختی توی ۱۰ تای اول هم دیده میشه. توی بقیه موتورهای جستجو هم خیلی رتبه خوبی نداره. چرا باید اینطور باشه؟ البته میدونم که دیگه همه گوگل رو میشناسن، اما سوال من اینه که چطور تبدیل به گزینه اول شد؟ بالاخره یه روزی ناشناخته بود و امروز صفحه اولش با همون روزا چندان فرقی هم نکرده. گوگل هیچ وقت خودش رو برای موتورهای جستجو بهینهسازی نکرد. بجاش بهینهسازی شد برای جستجو کردن. این تفاوت بزرگ و مهمش با بقیه است، اشتباهی که غیر از خودش بقیه مدام مرتکب میشن. گوگل فقط روی این تمرکز کرده که مفید باشه. روی این تمرکز کرده که بهترین جای دنیا برای پیدا کردن جواب سوالات باشه. گوگل روی این تمرکز کرده که همون چیزی باشه که مردم ازش انتظار دارن. گوگل نیازی نداره به کاربراش توضیح بده که من یه موتور جستجو هستم چون هر آدمی وقتی با یه دهن گشاد توی صفحه اصلیش مواجه میشه فورا میفهمه موضوع از چه قراره. طراحی گوگل بخوبی کاربردش رو توضیح میده. اگه لازم باشه توضیح بدید که محصول شما ساده است، در واقع نیست. چون اگه واقعا ساده باشه، نیازی نیست وقت رو با گفتنش هدر بدید. هرچی بیشتر لازم باشه در مورد اینکه محصولتون چطور کار میکنه حرف بزنید و بنویسید، به همون اندازه در طراحی شکست خوردید. دلیل اینکه یه وبسایت طراحی میکنیم این نیست که راحت پیدا بشه، بلکه دلیلش اینه که بیشتر از روشهای قبلی مفید و کاربردی باشه.در جستجوی یک موز حسود2018-04-21T05:01:48+04:302018-04-21T05:01:48+04:30https://amraei.com/thoughts/in-search-of-a-jealous-bananaپیداش نمیکنید، بیخودی وقتتون رو هدر ندید.<br />
<br />
موزها، گرگها و همه حیوانات وحشی به ندرت حسودی میکنن. مهمترین احساس بین حیوانات وحشی غرور یا خوشحالی نیست، بلکه ترسه.<br />
<br />
ترس رو میشه همهجای حیوانات دید، چون ترسیدن یکی از بهترین راههای زنده موندنه. ترس توی گونههای موفق بسیار تکامل یافته است، در اونها رسوخ کرده و نیازی نداره آموزش دیده بشه.<br />
<br />
درست حدس زدید، ما هم بیشتر اوقات حیوان وحشی هستیم. طراحی، برنامهنویسی، بازاریابی و بطور کل کسب و کاری که مبتنی بر ترس باشه خیلی از موفقیت دور نیست چون آدمها برای ترسیدن خیلی نیاز به آمادگی ندارن. یه قسمت از مغز ما بطور کل به ترس اختصاص داده شده و برای ترسیدن هم به هیچ بهانهایی نیاز نداره.<br />
<br />
اگه ترستون باعث بقاتون هست، در آغوش بگیریدش و بهش احترام بگذارید. در بقیه زمانها هم بهترین استراتژی برای موفقیت اینه که یاد بگیرید چطور ترس رو نادیده بگیرید، باهاش دوست باشید و یا مثل قطبنما برای پیدا کردن چیزهایی که مهم هستن ازش استفاده کنید.پیداش نمیکنید، بیخودی وقتتون رو هدر ندید. موزها، گرگها و همه حیوانات وحشی به ندرت حسودی میکنن. مهمترین احساس بین حیوانات وحشی غرور یا خوشحالی نیست، بلکه ترسه. ترس رو میشه همهجای حیوانات دید، چون ترسیدن یکی از بهترین راههای زنده موندنه. ترس توی گونههای موفق بسیار تکامل یافته است، در اونها رسوخ کرده و نیازی نداره آموزش دیده بشه. درست حدس زدید، ما هم بیشتر اوقات حیوان وحشی هستیم. طراحی، برنامهنویسی، بازاریابی و بطور کل کسب و کاری که مبتنی بر ترس باشه خیلی از موفقیت دور نیست چون آدمها برای ترسیدن خیلی نیاز به آمادگی ندارن. یه قسمت از مغز ما بطور کل به ترس اختصاص داده شده و برای ترسیدن هم به هیچ بهانهایی نیاز نداره. اگه ترستون باعث بقاتون هست، در آغوش بگیریدش و بهش احترام بگذارید. در بقیه زمانها هم بهترین استراتژی برای موفقیت اینه که یاد بگیرید چطور ترس رو نادیده بگیرید، باهاش دوست باشید و یا مثل قطبنما برای پیدا کردن چیزهایی که مهم هستن ازش استفاده کنید.آب بندی2018-04-18T05:02:17+04:302018-04-18T05:02:17+04:30https://amraei.com/thoughts/sealingاینکاریه که باید برای تثبیت عملکرد درست وسایل انجام بدیم. بر اساس توزیع وایبول هرچه یه سیستم (مثل دستگاه مکانیکی) بتونه بیشتر کار کنه احتمال از کار افتادنش کمتر میشه.<br />
<br />
در مورد یه خودرو ۱ ساعت کافیه، اما در مورد کسب و کار زمان بیشتری نیاز داریم. یه حرفهایی میدونه گاهی به یک سال زمان نیازه.<br />
<br />
متاسفانه خیلی از ما زمان کافی برای تثبیت شدن اختصاص نمیدیدم و در جستجوی بی پایان برای ماجراجویی اغلب درست وقتی در حال تثبیت شدنیم هوس تغییر میکنیم.<br />
<br />
این موضوعیه که باعث شده بسختی بتونیم توی رزومه متخصصین سوابق کاری بیش از یک سال پیدا کنیم.اینکاریه که باید برای تثبیت عملکرد درست وسایل انجام بدیم. بر اساس توزیع وایبول هرچه یه سیستم (مثل دستگاه مکانیکی) بتونه بیشتر کار کنه احتمال از کار افتادنش کمتر میشه. در مورد یه خودرو ۱ ساعت کافیه، اما در مورد کسب و کار زمان بیشتری نیاز داریم. یه حرفهایی میدونه گاهی به یک سال زمان نیازه. متاسفانه خیلی از ما زمان کافی برای تثبیت شدن اختصاص نمیدیدم و در جستجوی بی پایان برای ماجراجویی اغلب درست وقتی در حال تثبیت شدنیم هوس تغییر میکنیم. این موضوعیه که باعث شده بسختی بتونیم توی رزومه متخصصین سوابق کاری بیش از یک سال پیدا کنیم.یکم بیشتر بهم وقت بده2018-04-07T05:01:29+04:302018-04-07T05:01:29+04:30https://amraei.com/thoughts/i-need-more-timeقانون اول تصمیمگیری اینه: زمان بیشتر باعث گرفتن تصمیمات بهتر نمیشه.<br />
<br />
در واقع زمان معمولا حتی کیفیت تصمیمات رو کاهش میده.<br />
<br />
اطلاعات بیشتر ممکنه کمک کنه. اما زمان بیشتر بدون اطلاعات بجای اینکه باعث بینش بشه تولید اضطراب میکنه.<br />
<br />
تصمیمگیری سریعتر منابع و زمان با ارزش شما رو آزاد میکنه تا برید روی یه چیز دیگه کار کنید. چی میشه اگه از امروز به بعد همینکه اطلاعات و داده منطقی در اختیار هست تصمیمات رو در اسرع وقت بگیرید؟قانون اول تصمیمگیری اینه: زمان بیشتر باعث گرفتن تصمیمات بهتر نمیشه. در واقع زمان معمولا حتی کیفیت تصمیمات رو کاهش میده. اطلاعات بیشتر ممکنه کمک کنه. اما زمان بیشتر بدون اطلاعات بجای اینکه باعث بینش بشه تولید اضطراب میکنه. تصمیمگیری سریعتر منابع و زمان با ارزش شما رو آزاد میکنه تا برید روی یه چیز دیگه کار کنید. چی میشه اگه از امروز به بعد همینکه اطلاعات و داده منطقی در اختیار هست تصمیمات رو در اسرع وقت بگیرید؟نوروز دیجیتالی2018-03-25T05:03:47+04:302018-03-25T05:03:47+04:30https://amraei.com/thoughts/digital-nowruzضمن تبریک سال نو میخوام به شما پیشنهاد کنم که یه خونه تکونی دیجیتالی انجام بدید. یه خونه تکونی برای تغییر. چند تا پیشنهاد براتون دارم:<br />
<br />
<br />
<br />
برند دیجیتالیتون رو بازآفرینی کنید<br />
فرقی نمیکنه که به عنوان یه آزادکار کار می کنید یا یه شرکت. در هر حال بهتره در مورد حضور دیجیتالی خودتون و جوری که دوست دارید دیگران توی سال ۱۳۹۷ شما رو ببینن تجدید نظرهایی انجام بدید. شاید لازم باشه بعضی از سیاستهاتون رو تغییر بدید، همکاریهای تازهایی رو رقم بزنید یا با افراد جدیدی آشنا بشید. حتی ممکنه بخوایید بعضی از روابط بدرد نخور رو خاتمه بدید.<br />
<br />
<br />
کانال ارتباطی خودتون رو توسعه بدید<br />
توی دنیای دیجیتال خیلی مهمه که بدونید چطور باید به مخاطبان خودتون متصل باشید. همه ما دوست داریم دیگران مارو به عنوان بهترین در حوزه کاری خودمون بشناسن، اما خیلی کم میریم و راهی برای شناخت ایجاد می کنیم. شاید بد نباشه یه وبلاگ، یه صفحه توی شبکههای اجتماعی و یا حتی یه ریپورتاژ خبری برای کسب و کارتون در نظر بگیرید.<br />
<br />
<br />
پشت تریبون خودتون بایستید<br />
برای معرفی خودتون و ارزشهایی که دارید بیشتر وقت بگذارید. بیشتر حرف بزنید و از اینکه بگید کی هستید نترسید. در سال ۱۳۹۷ خودسانسوری نکنید و در مورد ارزشهاتون با دیگران حرف بزنید. بهشون بگید که اگه شما رو نداشته باشن چیرو از دست دادن.<br />
<br />
<br />
منابع رو بهینهسازی کنید<br />
سرعت و غفلت رو هیچ وقت نمیشه از هم جدا کرد. دنیای دیجیتال سرعت بالایی داره و این باعث میشه خیلی وقتها از منابع غافل باشیم. همین روزهای اول سال فرصت بسیار مناسبی هستن تا ببینیم چطور میشه از همین منابع موجود استفادههای بهتری کرد.<br />
<br />
ضمن تبریک سال نو میخوام به شما پیشنهاد کنم که یه خونه تکونی دیجیتالی انجام بدید. یه خونه تکونی برای تغییر. چند تا پیشنهاد براتون دارم: برند دیجیتالیتون رو بازآفرینی کنید فرقی نمیکنه که به عنوان یه آزادکار کار می کنید یا یه شرکت. در هر حال بهتره در مورد حضور دیجیتالی خودتون و جوری که دوست دارید دیگران توی سال ۱۳۹۷ شما رو ببینن تجدید نظرهایی انجام بدید. شاید لازم باشه بعضی از سیاستهاتون رو تغییر بدید، همکاریهای تازهایی رو رقم بزنید یا با افراد جدیدی آشنا بشید. حتی ممکنه بخوایید بعضی از روابط بدرد نخور رو خاتمه بدید. کانال ارتباطی خودتون رو توسعه بدید توی دنیای دیجیتال خیلی مهمه که بدونید چطور باید به مخاطبان خودتون متصل باشید. همه ما دوست داریم دیگران مارو به عنوان بهترین در حوزه کاری خودمون بشناسن، اما خیلی کم میریم و راهی برای شناخت ایجاد می کنیم. شاید بد نباشه یه وبلاگ، یه صفحه توی شبکههای اجتماعی و یا حتی یه ریپورتاژ خبری برای کسب و کارتون در نظر بگیرید. پشت تریبون خودتون بایستید برای معرفی خودتون و ارزشهایی که دارید بیشتر وقت بگذارید. بیشتر حرف بزنید و از اینکه بگید کی هستید نترسید. در سال ۱۳۹۷ خودسانسوری نکنید و در مورد ارزشهاتون با دیگران حرف بزنید. بهشون بگید که اگه شما رو نداشته باشن چیرو از دست دادن. منابع رو بهینهسازی کنید سرعت و غفلت رو هیچ وقت نمیشه از هم جدا کرد. دنیای دیجیتال سرعت بالایی داره و این باعث میشه خیلی وقتها از منابع غافل باشیم. همین روزهای اول سال فرصت بسیار مناسبی هستن تا ببینیم چطور میشه از همین منابع موجود استفادههای بهتری کرد.حکایت پنی ها و دلارها2018-02-28T04:08:18+03:302018-02-28T04:08:18+03:30https://amraei.com/thoughts/pennies-and-dollarsیه ضرب المثل انگلیسی میگه:<br />
<br />
«مراقب پنی ها باش، دلارها حواسشون به خودشون هست.»<br />
<br />
<br />
شک دارم این حرف درستی باشه. من کاملا مطمئنم که اگه حواستون به دلارها باشه اصلا لازم نیست نگران پنیها باشید.<br />
<br />
برندهای بزرگ به خاطر هزینههای کوچک آسیب نمیبینن. به خاطر چند تومان بالاتر بودن یه کوپن تخفیف یا یه کالای مرجوع شده اتفاقی براشون نمیافته. در واقع فهمیدن که وقتی بابت یه سری هزینههای خیلی کوچک نگرانی نداشته باشن سیگنالهای مثبت و جالبی دریافت میکنن که باعث اعتماد به نفس بیشتر خودشون میشه.<br />
<br />
خیلی از کارآفرینهای ما به خاطر مسایل مالی و پول فلج شدن. میدونم … اگه پول نداشته باشی بازی رو میبازی. اما بهترین استراتژی برای اینکه بی پول نشیم چیه؟<br />
<br />
من فکر نمیکنم جواب این باشه که به طرز دیوانهواری نگران هزینههای کوچک (۱۰ هزار تومان چاپ یه کارت) باشیم. در واقع نگرانی خیلی زیاد در مورد پول نشانه یه نوع آسیبزدن به خوده.<br />
<br />
به نظر من باید روی سرمایه گذاری در نوآوریهای مهیب، جهش های بزرگ و صرفهجوییهای قابل توجه تمرکز کنیم.<br />
<br />
وقتی مدام مضایقه میکنیم، اصلا عجیب نیست اگه بهمون احساس دست و پا زدن و تقلا کردن دست بده .یه ضرب المثل انگلیسی میگه: «مراقب پنی ها باش، دلارها حواسشون به خودشون هست.» شک دارم این حرف درستی باشه. من کاملا مطمئنم که اگه حواستون به دلارها باشه اصلا لازم نیست نگران پنیها باشید. برندهای بزرگ به خاطر هزینههای کوچک آسیب نمیبینن. به خاطر چند تومان بالاتر بودن یه کوپن تخفیف یا یه کالای مرجوع شده اتفاقی براشون نمیافته. در واقع فهمیدن که وقتی بابت یه سری هزینههای خیلی کوچک نگرانی نداشته باشن سیگنالهای مثبت و جالبی دریافت میکنن که باعث اعتماد به نفس بیشتر خودشون میشه. خیلی از کارآفرینهای ما به خاطر مسایل مالی و پول فلج شدن. میدونم … اگه پول نداشته باشی بازی رو میبازی. اما بهترین استراتژی برای اینکه بی پول نشیم چیه؟ من فکر نمیکنم جواب این باشه که به طرز دیوانهواری نگران هزینههای کوچک (۱۰ هزار تومان چاپ یه کارت) باشیم. در واقع نگرانی خیلی زیاد در مورد پول نشانه یه نوع آسیبزدن به خوده. به نظر من باید روی سرمایه گذاری در نوآوریهای مهیب، جهش های بزرگ و صرفهجوییهای قابل توجه تمرکز کنیم. وقتی مدام مضایقه میکنیم، اصلا عجیب نیست اگه بهمون احساس دست و پا زدن و تقلا کردن دست بده .پررنگ ترین ترس های شما …2018-02-26T04:09:32+03:302018-02-26T04:09:32+03:30https://amraei.com/thoughts/your-most-vivid-fearsتقریبا مطمئنم که مهمترین اونها نیستن.<br />
<br />
ما بیشتر به سر و صدا و فوریتها توجه میکنیم. این باعث میشه اهمیتها رو نادیده بگیریم چون سخت مشغول دفاع کردن از خودمون در مقابل نتایج بشدت خطرناک (اما بعید و غیرمحتمل) هستیم.تقریبا مطمئنم که مهمترین اونها نیستن. ما بیشتر به سر و صدا و فوریتها توجه میکنیم. این باعث میشه اهمیتها رو نادیده بگیریم چون سخت مشغول دفاع کردن از خودمون در مقابل نتایج بشدت خطرناک (اما بعید و غیرمحتمل) هستیم.اولین بار و طرفداری2018-02-24T04:18:22+03:302018-02-24T04:18:22+03:30https://amraei.com/thoughts/first-time-and-advocacyخیلیها معتقد هستن که طرفداری یه موضوع منطقیه اما من اینطور فکر نمیکنم.<br />
<br />
بیش از ۹۰٪ مردم دنیا بجز وطن اصلی خودشون هیچ وقت در کشور دیگهایی نبودن (یا سفر نکردن)، اما همه معتقدن کشور خودشون بهترینه.<br />
<br />
اغلب طرفداران استقلال و پرسپولیس هیچ وقت تاریخچه این باشگاهها رو بطور کامل مطالعه نکردن و یا به خاطر سبک بازی طرفدارش نیستن.<br />
<br />
طرفداران زبانهای برنامهنویسی اغلب شناخت بسیار کمی از سایر زبانها دارن.<br />
<br />
من به این میگم «تاثیر اولین بار». اولین باری که از والدین و بیشتر عمو یا دایی شنیدیم باید طرفدار کدوم تیم باشیم همون تا ابد در ذهن ما نقش بست و ما رو تبدیل به طرفدار اونها کرد.<br />
<br />
کسب و کارهای ما چه برنامهایی برای این اولین بارها دارن؟خیلیها معتقد هستن که طرفداری یه موضوع منطقیه اما من اینطور فکر نمیکنم. بیش از ۹۰٪ مردم دنیا بجز وطن اصلی خودشون هیچ وقت در کشور دیگهایی نبودن (یا سفر نکردن)، اما همه معتقدن کشور خودشون بهترینه. اغلب طرفداران استقلال و پرسپولیس هیچ وقت تاریخچه این باشگاهها رو بطور کامل مطالعه نکردن و یا به خاطر سبک بازی طرفدارش نیستن. طرفداران زبانهای برنامهنویسی اغلب شناخت بسیار کمی از سایر زبانها دارن. من به این میگم «تاثیر اولین بار». اولین باری که از والدین و بیشتر عمو یا دایی شنیدیم باید طرفدار کدوم تیم باشیم همون تا ابد در ذهن ما نقش بست و ما رو تبدیل به طرفدار اونها کرد. کسب و کارهای ما چه برنامهایی برای این اولین بارها دارن؟بیشتر، بیشتر، بیشتر2018-02-18T04:04:47+03:302018-02-18T04:04:47+03:30https://amraei.com/thoughts/more-more-moreبعضی مصرفکنندهها به شدت کوتهبین، حریص و خودخواه هستن.<br />
<br />
امشب توی رستوران یه نوشیدنی مجانی بدید، فردا شب عصبانی هستن که چرا دیگه نیست.<br />
<br />
یک هفته ۲۴ ساعته پشتیبانی کنید، این انتظار شکل میگیره که همه سال اینطوری باشید.<br />
<br />
وقتی استراتژی سازمانها بجای گرفتن سهم منصفانه از بازار فقط سهم بیشتر و بیشتره، چیز عجیبی نیست که مصرفکننده هم فقط بیشتر بخواد.<br />
<br />
من فکر میکنم ما سه تا انتخاب داریم: با نق زدنها مدارا کنیم، برای جلوگیری از هر نوع نارضایتی نامعقول هزینه کنیم، یا اینکه مشتریهای ناسپاس رو از بازار هدفمون حذف کنیم.<br />
<br />
حذف مشتریهایی که نمیتونید راضی نگهشون دارید، به شما منابع و زمان میده تا توجهتون رو به سمت اونهایی بیشتر کنید که صادقانه تحسینتون میکنن و بهتون وفادار هستن.بعضی مصرفکنندهها به شدت کوتهبین، حریص و خودخواه هستن. امشب توی رستوران یه نوشیدنی مجانی بدید، فردا شب عصبانی هستن که چرا دیگه نیست. یک هفته ۲۴ ساعته پشتیبانی کنید، این انتظار شکل میگیره که همه سال اینطوری باشید. وقتی استراتژی سازمانها بجای گرفتن سهم منصفانه از بازار فقط سهم بیشتر و بیشتره، چیز عجیبی نیست که مصرفکننده هم فقط بیشتر بخواد. من فکر میکنم ما سه تا انتخاب داریم: با نق زدنها مدارا کنیم، برای جلوگیری از هر نوع نارضایتی نامعقول هزینه کنیم، یا اینکه مشتریهای ناسپاس رو از بازار هدفمون حذف کنیم. حذف مشتریهایی که نمیتونید راضی نگهشون دارید، به شما منابع و زمان میده تا توجهتون رو به سمت اونهایی بیشتر کنید که صادقانه تحسینتون میکنن و بهتون وفادار هستن.خداحافظ رخدادهای بزرگ2018-02-16T04:11:27+03:302018-02-16T04:11:27+03:30https://amraei.com/thoughts/goodbye-big-eventsاینها بعضی چیزهایی هستن که دیگه باید ازشون اجتناب کنیم:<br />
<br />
<br />
بررسی سالانه<br />
کنفرانس سالانه<br />
تولید و انتشار یه محصول بزرگ<br />
جشن بزرگ افتتاح یه شعبه جدید<br />
جلسات مذاکره طولانی و یکباره<br />
<br />
<br />
چرا؟ خب چون دیگه کارایی ندارن. رخدادهای بزرگ فضا و فرصت کمتری برای تکرار، آزمایش و خطا دارن. و دلیل بزرگتر: الان دیگه خیلی راحتتر از قبل میشه تعاملات کوتاه و ارزون داشت.اینها بعضی چیزهایی هستن که دیگه باید ازشون اجتناب کنیم: بررسی سالانه کنفرانس سالانه تولید و انتشار یه محصول بزرگ جشن بزرگ افتتاح یه شعبه جدید جلسات مذاکره طولانی و یکباره چرا؟ خب چون دیگه کارایی ندارن. رخدادهای بزرگ فضا و فرصت کمتری برای تکرار، آزمایش و خطا دارن. و دلیل بزرگتر: الان دیگه خیلی راحتتر از قبل میشه تعاملات کوتاه و ارزون داشت.کمترین کاری که میتونم انجام بدم2018-02-14T04:07:18+03:302018-02-14T04:07:18+03:30https://amraei.com/thoughts/the-least-i-can-doیه راه ساده برای راه اندازی یه کار موفق اینه که کشف کنید کمترین کاری که میتونید انجام بدید چیه و انجامش بدید.<br />
<br />
معنی کمترین کار هم خودش هر روز ارتقا پیدا میکنه.یه راه ساده برای راه اندازی یه کار موفق اینه که کشف کنید کمترین کاری که میتونید انجام بدید چیه و انجامش بدید. معنی کمترین کار هم خودش هر روز ارتقا پیدا میکنه.به من بگو چکار کنم2018-02-12T04:03:39+03:302018-02-12T04:03:39+03:30https://amraei.com/thoughts/tell-me-what-to-doاگه تا بحال کسی رو استخدام، مدیریت کرده یا آموزش داده باشید میتونید حرفم رو درک کنید.<br />
<br />
آدما به شکل عجیبی التماس میکنن تا بهشون بگید چکار کنن. دلایلی زیادی پشت این مسئله هست اما من فکر میکنم بزرگترینش اینه که: «اگه دیگران به من بگن چیکار کنم مسئولیت نتیجهاش هم با خودشونه نه من. اینطوری امنیت بیشتری دارم».<br />
<br />
وقتی ازتون سوال میشه «چیکار کنم؟»، مقاومت کنید و جواب ندید. اینطوری بیشتر کمک میکنید.اگه تا بحال کسی رو استخدام، مدیریت کرده یا آموزش داده باشید میتونید حرفم رو درک کنید. آدما به شکل عجیبی التماس میکنن تا بهشون بگید چکار کنن. دلایلی زیادی پشت این مسئله هست اما من فکر میکنم بزرگترینش اینه که: «اگه دیگران به من بگن چیکار کنم مسئولیت نتیجهاش هم با خودشونه نه من. اینطوری امنیت بیشتری دارم». وقتی ازتون سوال میشه «چیکار کنم؟»، مقاومت کنید و جواب ندید. اینطوری بیشتر کمک میکنید.اشیای براق2018-02-10T04:07:16+03:302018-02-10T04:07:16+03:30https://amraei.com/thoughts/shiny-objectاگه شما یه شکارچی بودید، آيا گلولههاتون رو برای زدن یه شی براق ولی بی ارزش هدر میدادید؟<br />
<br />
گرفتن سهم از بازار و بردن جوایز مختلف جشنوارهها ذاتا جالب و جذاب هستن، اما چه ارزشی دارن اگه باعث نشن به اهداف تعریفشده برسیم؟<br />
<br />
سر راه کسب و کارهای ما اشیای براق زیادی هست که باعث میشن توجه ما منحرف بشه. خوشبختانه امروز دیگه ما ابزارهای زیادی داریم. خیلی راحتتر میتونیم اهداف رو ببینیم، نقاط عطف رو تشخیص بدیم و جلوی انحراف رو بگیریم.اگه شما یه شکارچی بودید، آيا گلولههاتون رو برای زدن یه شی براق ولی بی ارزش هدر میدادید؟ گرفتن سهم از بازار و بردن جوایز مختلف جشنوارهها ذاتا جالب و جذاب هستن، اما چه ارزشی دارن اگه باعث نشن به اهداف تعریفشده برسیم؟ سر راه کسب و کارهای ما اشیای براق زیادی هست که باعث میشن توجه ما منحرف بشه. خوشبختانه امروز دیگه ما ابزارهای زیادی داریم. خیلی راحتتر میتونیم اهداف رو ببینیم، نقاط عطف رو تشخیص بدیم و جلوی انحراف رو بگیریم.بدون بوکمارک ها2018-01-19T04:21:37+03:302018-01-19T04:21:37+03:30https://amraei.com/thoughts/without-bookmarksفقط شما نیستید که لیست بوکمارکهاتون خیلی زیاد شده. این بیماری عصر ماست و همه کم و بیش بهش گرفتاریم.<br />
<br />
عطش ما برای دانستن هر روز داره بیشتر میشه اما شبانهروزمون ۲۴ ساعت مونده و بیشتر نمیشه. با این سرعتی که فناوری داره، هر روز حجم بسیار بالایی اطلاعات توزیع میشه که ما فرصت نمیکنیم همین امروز اونها رو بدست بیاریم.<br />
<br />
پس یاد گرفتیم بوکمارک کنیم و این رفتار در همه ابعاد زندگی ما نمود پیدا کرد.<br />
<br />
حالا غیر از لینک مطالب، دیگه اغلب روابط، تعاملات، دوستی، فرصتها و اقداماتی که باید همین امروز یه فکری به حالشون بکنیم رو بوکمارک میکنیم تا بعد که یه روز بهشون رسیدگی کنیم. در اکثر موارد هم اون روز هیچ وقت نمیرسه.<br />
<br />
ما مدام این اشتباه رو تکرار میکنیم و حجم بوکمارکها هر روز داره بیشتر میشه.فقط شما نیستید که لیست بوکمارکهاتون خیلی زیاد شده. این بیماری عصر ماست و همه کم و بیش بهش گرفتاریم. عطش ما برای دانستن هر روز داره بیشتر میشه اما شبانهروزمون ۲۴ ساعت مونده و بیشتر نمیشه. با این سرعتی که فناوری داره، هر روز حجم بسیار بالایی اطلاعات توزیع میشه که ما فرصت نمیکنیم همین امروز اونها رو بدست بیاریم. پس یاد گرفتیم بوکمارک کنیم و این رفتار در همه ابعاد زندگی ما نمود پیدا کرد. حالا غیر از لینک مطالب، دیگه اغلب روابط، تعاملات، دوستی، فرصتها و اقداماتی که باید همین امروز یه فکری به حالشون بکنیم رو بوکمارک میکنیم تا بعد که یه روز بهشون رسیدگی کنیم. در اکثر موارد هم اون روز هیچ وقت نمیرسه. ما مدام این اشتباه رو تکرار میکنیم و حجم بوکمارکها هر روز داره بیشتر میشه.جنون سرعت2018-01-12T04:31:17+03:302018-01-12T04:31:17+03:30https://amraei.com/thoughts/need-for-speedفقط بوگاتی نیست که به سرعت جنونآور ۴۳۰ کیلومتر در ساعت رسیده. سرعت زندگی در همه ابعاد در حال افزایشه. مطالعات نشون میده کیهان هم هر روز داره با سرعت بیشتری گسترش پیدا میکنه.<br />
<br />
ما داریم بسیار سریعتر از چیزی که انتظارش رو داشتیم به سمت آینده میریم. همه تاریخ مدون ۱۰ هزار سال گذشته یک طرف، این صد سال اخیر هم یک طرف.<br />
<br />
وقتی با سریعترین سرعت ممکن در جاده رانندگی میکنید، احتمالا شما اولین نفری هستید که به خط پایان میرسید، اما قطعا فرصتهای بسیاری از کنارتون رد میشن که به خاطر سرعت بالا حتی متوجه وجودشون نمیشید.<br />
<br />
عصر ما عصر جنون سرعته، اما همیشه سریعترینها برنده نیستن.فقط بوگاتی نیست که به سرعت جنونآور ۴۳۰ کیلومتر در ساعت رسیده. سرعت زندگی در همه ابعاد در حال افزایشه. مطالعات نشون میده کیهان هم هر روز داره با سرعت بیشتری گسترش پیدا میکنه. ما داریم بسیار سریعتر از چیزی که انتظارش رو داشتیم به سمت آینده میریم. همه تاریخ مدون ۱۰ هزار سال گذشته یک طرف، این صد سال اخیر هم یک طرف. وقتی با سریعترین سرعت ممکن در جاده رانندگی میکنید، احتمالا شما اولین نفری هستید که به خط پایان میرسید، اما قطعا فرصتهای بسیاری از کنارتون رد میشن که به خاطر سرعت بالا حتی متوجه وجودشون نمیشید. عصر ما عصر جنون سرعته، اما همیشه سریعترینها برنده نیستن.ما به کتاب نیاز نداریم2018-01-10T04:18:29+03:302018-01-10T04:18:29+03:30https://amraei.com/thoughts/we-dont-need-booksکتابخانه و کتابفروشیها باید چکار کنن تا خودشون رو با دنیای دیجیتال وفق بدن؟<br />
<br />
من خیلی از این قشر میشنوم که ناراضی هستن چون هر روز آدمهای کمتری ازشون کتاب میخرن. بعضیها ابتکاراتی هم بخرج دادن، نسخه دیجیتالی کتاب رو برای فروش گذاشتن، یا کتاب صوتی تولید میکنن. اما من فکر میکنم هیچ کدوم از اینها یه راهکار بلند مدت نیست.<br />
<br />
روشنفکرانه به نظر نمیرسه، اما ما دیگه به کتاب نیاز نداریم.<br />
<br />
اینترنت داره همه چیز رو زیر و رو میکنه. حالا دیگه اطلاعات رایگانه و هیچ نیازی نیست پول صرف خرید کتاب بشه. ما الان دیگه بیشتر پول رو صرف پیدا کردن رهبر، استاد و معلمی میکنیم که عطش و تلاش ما رو در جستجو و بکارگیری اطلاعات بیشتر میکنه.<br />
<br />
من اگر یک کتابفروشی داشتم، خدماتی طراحی میکردم که به آدمها یاد میده چطور اطلاعات رو بکار بگیرن.کتابخانه و کتابفروشیها باید چکار کنن تا خودشون رو با دنیای دیجیتال وفق بدن؟ من خیلی از این قشر میشنوم که ناراضی هستن چون هر روز آدمهای کمتری ازشون کتاب میخرن. بعضیها ابتکاراتی هم بخرج دادن، نسخه دیجیتالی کتاب رو برای فروش گذاشتن، یا کتاب صوتی تولید میکنن. اما من فکر میکنم هیچ کدوم از اینها یه راهکار بلند مدت نیست. روشنفکرانه به نظر نمیرسه، اما ما دیگه به کتاب نیاز نداریم. اینترنت داره همه چیز رو زیر و رو میکنه. حالا دیگه اطلاعات رایگانه و هیچ نیازی نیست پول صرف خرید کتاب بشه. ما الان دیگه بیشتر پول رو صرف پیدا کردن رهبر، استاد و معلمی میکنیم که عطش و تلاش ما رو در جستجو و بکارگیری اطلاعات بیشتر میکنه. من اگر یک کتابفروشی داشتم، خدماتی طراحی میکردم که به آدمها یاد میده چطور اطلاعات رو بکار بگیرن.رسیدن یا اکتشاف؟2018-01-06T04:07:44+03:302018-01-06T04:07:44+03:30https://amraei.com/thoughts/reach-or-exploreیه الگوی قدیمی به ما میگه هر روز از یه مسیر جدید برید سر کارتون. من تقریبا همیشه یک مسیر مشابه رو انتخاب میکنم.<br />
<br />
اغلب ما مسیرهای زندگی رو یا برای تنوع تغییر میدیم یا برای سریعتر رسیدن. در هر دو حالت هم وقتی میرسیم باید در تدارک مسیر بعدی باشیم تا احساس پیشرفت داشته باشیم.<br />
<br />
خیابانهای شهر تفاوت زیادی با مسیرهای زندگی ندارن. هر دو یک مبدا دارن و یک مقصد. اما هر روز میشه زاویه دید متفاوتی نسبت به همون خیابان همیشگی داشت. یک روز متوجه وجود یک فروشگاه بزرگ میشیم، یک روز زیبایی مجسمه میدان نظر مارو جلب میکنه و روز دیگه هم روش معیشت آدمهای منطقه.<br />
<br />
اگه صرفا در پی رسیدن هستید، الگوی قدیمی برای شما بهتر کار میکنه، اما اگه به دنبال اکتشاف باشید هر روز میشه نگاه جدیدی به همون مسایل همیشگی داشت.یه الگوی قدیمی به ما میگه هر روز از یه مسیر جدید برید سر کارتون. من تقریبا همیشه یک مسیر مشابه رو انتخاب میکنم. اغلب ما مسیرهای زندگی رو یا برای تنوع تغییر میدیم یا برای سریعتر رسیدن. در هر دو حالت هم وقتی میرسیم باید در تدارک مسیر بعدی باشیم تا احساس پیشرفت داشته باشیم. خیابانهای شهر تفاوت زیادی با مسیرهای زندگی ندارن. هر دو یک مبدا دارن و یک مقصد. اما هر روز میشه زاویه دید متفاوتی نسبت به همون خیابان همیشگی داشت. یک روز متوجه وجود یک فروشگاه بزرگ میشیم، یک روز زیبایی مجسمه میدان نظر مارو جلب میکنه و روز دیگه هم روش معیشت آدمهای منطقه. اگه صرفا در پی رسیدن هستید، الگوی قدیمی برای شما بهتر کار میکنه، اما اگه به دنبال اکتشاف باشید هر روز میشه نگاه جدیدی به همون مسایل همیشگی داشت.مدیریت ارشد2018-01-04T04:18:17+03:302018-01-04T04:18:17+03:30https://amraei.com/thoughts/senior-managementمطلب چند روز پیش وحید والی در مورد مدیران ارشد باعث شد این مطلب قدیمیتر رو تکرار کنم.<br />
<br />
یه مدیر اجرایی ۶۰ ساله که تازه باز نشست شده میره به عنوان استاد راهنما شروع به تدریس می کنه، تمام دانشگاه و همه دانشجو ها از تفکرات ناب و جدیدش به وجد میان.<br />
<br />
یه مدیر ۴۰ ساله که یکی دو دهه است داره یک بیزنس فناوری اطلاعات رو مدیریت میکنه پشت سر هم فرصت های موجود رو نادیده میگیره و از دست میده چون هنوز در دهه هشتاد زندگی میکنه.<br />
<br />
این یه چیزیه که برای همه مدیران وقتی به درجات بالای ارشدیت میرسن اتفاق میافته. مهم نیست یک بازنشسته باشی یا یه مدیر جوان، مهم اینه که چند وقته توی اون کسبوکار حضور داری.<br />
<br />
<br />
اگه یه دانشمند مسن بگه یه چیزی ممکنه، احتمالا درست میگه. وقتی همون فرد میگه غیر ممکنه، به احتمال زیاد اشتباه میکنه.<br />
Arthur C. Clarke<br />
<br />
<br />
این یکی از تناقض های مهم دنیای مدیریته که وقتی به ارشدیت می رسید بیشتر تصمیماتی که بهتر هستن رو تازه وارد ها میگیرن.مطلب چند روز پیش وحید والی در مورد مدیران ارشد باعث شد این مطلب قدیمیتر رو تکرار کنم. یه مدیر اجرایی ۶۰ ساله که تازه باز نشست شده میره به عنوان استاد راهنما شروع به تدریس می کنه، تمام دانشگاه و همه دانشجو ها از تفکرات ناب و جدیدش به وجد میان. یه مدیر ۴۰ ساله که یکی دو دهه است داره یک بیزنس فناوری اطلاعات رو مدیریت میکنه پشت سر هم فرصت های موجود رو نادیده میگیره و از دست میده چون هنوز در دهه هشتاد زندگی میکنه. این یه چیزیه که برای همه مدیران وقتی به درجات بالای ارشدیت میرسن اتفاق میافته. مهم نیست یک بازنشسته باشی یا یه مدیر جوان، مهم اینه که چند وقته توی اون کسبوکار حضور داری. اگه یه دانشمند مسن بگه یه چیزی ممکنه، احتمالا درست میگه. وقتی همون فرد میگه غیر ممکنه، به احتمال زیاد اشتباه میکنه. Arthur C. Clarke این یکی از تناقض های مهم دنیای مدیریته که وقتی به ارشدیت می رسید بیشتر تصمیماتی که بهتر هستن رو تازه وارد ها میگیرن.عدم پذیرش به دلیل به هم ریختگی2018-01-02T04:19:00+03:302018-01-02T04:19:00+03:30https://amraei.com/thoughts/decline-due-to-clutterرسانههای دیجیتالی گسترش پیدا میکنن. مثل کاغذ نیستن، میتونن خیلی بزرگ بشن.<br />
<br />
هرچی دیجیتال استراتژیستها دنبال افزایش سودهی میرن، تقریبا مدام یه اشتباه رو تکرار میکنن. هی تعداد پیشنهادها، پیامها، تبلیغات و … رو زیاد میکنن چون کمهزینه و یا گاهی رایگانه.<br />
<br />
یه لینک، بنر یا تخفیف بیشتر توی سایتهای تبلیغاتی یا خرید گروهی.<br />
<br />
اقتصاد به ما میگه تا وقتی که محصولات تولید شده یه کارخونه با سود فروخته میشن، باید به تولیدش ادامه بده. بعبارت دیگه، به اضافه کردن ادامه بدید، تا جایی که دیگه از کار بیفته.<br />
<br />
در واقع رفتار انسان به ما میگه اثر این مسئله خیلی دائمیتر از اونیه که فهمیدیم. وقتیکه کاربر رو بمباران میکنیم، با ایجاد بهمریختگی بهش یاد میدیم که زیاد توجه نکنه. بهمریختگی رایگان نیست و باعث کاهش حساسیت نسبت به اطلاعات میشه.<br />
<br />
بیشتر بهتر نیست. در واقع بیشتر تقریبا هیچوقت بهتر نیست.رسانههای دیجیتالی گسترش پیدا میکنن. مثل کاغذ نیستن، میتونن خیلی بزرگ بشن. هرچی دیجیتال استراتژیستها دنبال افزایش سودهی میرن، تقریبا مدام یه اشتباه رو تکرار میکنن. هی تعداد پیشنهادها، پیامها، تبلیغات و … رو زیاد میکنن چون کمهزینه و یا گاهی رایگانه. یه لینک، بنر یا تخفیف بیشتر توی سایتهای تبلیغاتی یا خرید گروهی. اقتصاد به ما میگه تا وقتی که محصولات تولید شده یه کارخونه با سود فروخته میشن، باید به تولیدش ادامه بده. بعبارت دیگه، به اضافه کردن ادامه بدید، تا جایی که دیگه از کار بیفته. در واقع رفتار انسان به ما میگه اثر این مسئله خیلی دائمیتر از اونیه که فهمیدیم. وقتیکه کاربر رو بمباران میکنیم، با ایجاد بهمریختگی بهش یاد میدیم که زیاد توجه نکنه. بهمریختگی رایگان نیست و باعث کاهش حساسیت نسبت به اطلاعات میشه. بیشتر بهتر نیست. در واقع بیشتر تقریبا هیچوقت بهتر نیست.سال ۲۰۱۸ شروع شد2018-01-01T04:28:47+03:302018-01-01T04:28:47+03:30https://amraei.com/thoughts/2018-startedامروز هیچ فرقی با بقیه روزها نداره، اما شاید فرصت خوبی باشه برای اینکه بعضی چیزها رو از اول بشمریم.امروز هیچ فرقی با بقیه روزها نداره، اما شاید فرصت خوبی باشه برای اینکه بعضی چیزها رو از اول بشمریم.بدترین رییس دنیا2017-12-31T04:17:31+03:302017-12-31T04:17:31+03:30https://amraei.com/thoughts/the-worlds-worst-bossخود ما هستیم.<br />
<br />
حتی اگه خویشفرما نیستید، بازم رییس شما خودتون هستید. شما زندگی شخصی، زندگی حرفهایی و مسئولیتهای خودتون رو مدیریت میکنید.<br />
<br />
عجیب اینه که ما اغلب اینکارو خیلی ضعیف انجام میدیم.<br />
<br />
اگه همونطور که ما با خودمون حرف میزنیم رییسمون باما حرف میزد، تا حالا استعفا داده بودیم. اگه همونطور که ما روی آموزش خودمون کار میکنیم، رییسمون روی آموزش کارمندان کار میکرد تا حالا شرکت ورشکست شده بود.<br />
<br />
ما وقتی یه آدم خودگردان میبینیم که راهش رو پیدا کرده و خودش رو بخوبی مدیریت میکنه، تعجب میکنیم. آدمی که با یه لپتاپ تو دستش میره مسافرت دور دنیا در حالیکه داره کارش رو هم انجام میده. ما از دیدن آدمی که آخر هفته یه برنامه آموزشی ثانویه برای خودش ترتیب دیده شوکه میشیم. ما به آدمهایی که از فرصتهای فراغتشون برای یادگیری و بروز بودن استفاده میکنن میگیم آدمهای خفن یا نخبه یا خارقالعاده.<br />
<br />
کتابهای خوب زیادی در مورد این وجود دارن که چطور یه مدیر خوب باشیم. اما تعداد کمی به ما یاد میدن خودمون رو مدیریت کنیم. هنوز چیزهای ضروری زیادی هست که باید یاد بگیریم.خود ما هستیم. حتی اگه خویشفرما نیستید، بازم رییس شما خودتون هستید. شما زندگی شخصی، زندگی حرفهایی و مسئولیتهای خودتون رو مدیریت میکنید. عجیب اینه که ما اغلب اینکارو خیلی ضعیف انجام میدیم. اگه همونطور که ما با خودمون حرف میزنیم رییسمون باما حرف میزد، تا حالا استعفا داده بودیم. اگه همونطور که ما روی آموزش خودمون کار میکنیم، رییسمون روی آموزش کارمندان کار میکرد تا حالا شرکت ورشکست شده بود. ما وقتی یه آدم خودگردان میبینیم که راهش رو پیدا کرده و خودش رو بخوبی مدیریت میکنه، تعجب میکنیم. آدمی که با یه لپتاپ تو دستش میره مسافرت دور دنیا در حالیکه داره کارش رو هم انجام میده. ما از دیدن آدمی که آخر هفته یه برنامه آموزشی ثانویه برای خودش ترتیب دیده شوکه میشیم. ما به آدمهایی که از فرصتهای فراغتشون برای یادگیری و بروز بودن استفاده میکنن میگیم آدمهای خفن یا نخبه یا خارقالعاده. کتابهای خوب زیادی در مورد این وجود دارن که چطور یه مدیر خوب باشیم. اما تعداد کمی به ما یاد میدن خودمون رو مدیریت کنیم. هنوز چیزهای ضروری زیادی هست که باید یاد بگیریم.زندگی با شک2017-12-29T04:22:11+03:302017-12-29T04:22:11+03:30https://amraei.com/thoughts/living-with-doubt… اغلب خیلی سودمندتر از زندگی با یقینه.<br />
<br />
آدمها از شک خوششون نمیاد، بنابر این اغلب حتی پول خرج میکنن و فرصتها رو کنار میزنن که باهاش روبرو نشن. اما کارآفرینی یعنی با شک زندگی کردن و مثل ساختن یه کار هنری میمونه.<br />
<br />
اگه تضمین بخوایم، دقیقا چند قدم مونده به نتیجه جا میزنیم.<br />
<br />
درعوض اگه به جستجوی عدم اطمینان عادت کنیم، غریضهمون توسعه پیدا میکنه.… اغلب خیلی سودمندتر از زندگی با یقینه. آدمها از شک خوششون نمیاد، بنابر این اغلب حتی پول خرج میکنن و فرصتها رو کنار میزنن که باهاش روبرو نشن. اما کارآفرینی یعنی با شک زندگی کردن و مثل ساختن یه کار هنری میمونه. اگه تضمین بخوایم، دقیقا چند قدم مونده به نتیجه جا میزنیم. درعوض اگه به جستجوی عدم اطمینان عادت کنیم، غریضهمون توسعه پیدا میکنه.جاده باز2017-12-27T04:13:42+03:302017-12-27T04:13:42+03:30https://amraei.com/thoughts/the-open-roadتوی یکی از اتوبانهای شیراز سوار تاکسی بودم. بیش از ۲۰ دقیقه با مرگ و وحشت دست و پنجه نرم کردم…<br />
<br />
راننده به طرز وحشتناکی هر ماشین، کامیون و یا موجود زندهایی که روبروش بود رو دریبل میزد. به محض اینکه میشد ازش رد میشد (و البته گاهی حتی اگه نمیشد).<br />
<br />
چیزی که منو متعجب میکرد معدود لحظاتی بود که هیچ ماشینی جلوتر از ما نبود. وقتی جاده کاملا باز بود.<br />
<br />
راننده توی یه رقابت طبیعی برای رد شدن بود (من شاید سریعترین نباشم، اما از تو سریعترم) و وقتی جاده جلوش باز بود دیگه خیلی میلی به سرعت نداشت و یکنواخت میشد.<br />
<br />
ما هم خیلی وقتها در طول زندگی حرفهایی یا عمر کسب و کارمون همین کارو میکنیم. بیشتر ما برای اینکه بفهمیم چقدر باید سریع باشیم نیاز به رقابت داریم.توی یکی از اتوبانهای شیراز سوار تاکسی بودم. بیش از ۲۰ دقیقه با مرگ و وحشت دست و پنجه نرم کردم… راننده به طرز وحشتناکی هر ماشین، کامیون و یا موجود زندهایی که روبروش بود رو دریبل میزد. به محض اینکه میشد ازش رد میشد (و البته گاهی حتی اگه نمیشد). چیزی که منو متعجب میکرد معدود لحظاتی بود که هیچ ماشینی جلوتر از ما نبود. وقتی جاده کاملا باز بود. راننده توی یه رقابت طبیعی برای رد شدن بود (من شاید سریعترین نباشم، اما از تو سریعترم) و وقتی جاده جلوش باز بود دیگه خیلی میلی به سرعت نداشت و یکنواخت میشد. ما هم خیلی وقتها در طول زندگی حرفهایی یا عمر کسب و کارمون همین کارو میکنیم. بیشتر ما برای اینکه بفهمیم چقدر باید سریع باشیم نیاز به رقابت داریم.معضل سوتفاهم2017-12-25T04:01:18+03:302017-12-25T04:01:18+03:30https://amraei.com/thoughts/misunderstanding-dilemmaاگه میخوایید دیوونه بشید برید توی توییتر و یه چیزی بنویسید و بعدش نظرات دیگران رو در موردش بخونید، حتی اگه فقط یکی دوتا نظر باشه.<br />
<br />
شما چیزی که اون میگه گفتید رو نگفتید.<br />
شما منظورتون اون چیزی نبود که اون میگه بود.<br />
<br />
یا نظرات زیر یه ویدئو توی آپارات یا یه پست توی یه وبلاگ رو بخونید. همه دارن همون چیزی که شما دیدید رو میبینن، همون چیزی که شما خوندید رو میخونن اما اصلا متوجه موضوع نشدن (همونطور که شاید شما نشده باشد).<br />
<br />
ما فکر میکنیم که ارتباطات کلامیمون شفاف، دقیق و موثر هستن، اما هیچکدوم از اینها نیست. اگه نرخ تبادل داده کابل HDMI حدود ۳۴۰ مگاهرتزه، من حدس میزنم نرخ تبادل داده توی صحبتهای ما خیلی خیلی پایینتره. بله، قطعا حجم زیادی از داده بهواسطه رفتار، برخورد، گفتار و یا شخصیت ما مبادله میشه، اما من فکر نمیکنم که آدمها توی دریافت همه جزییات این اطلاعات خیلی خوب عمل کنن.<br />
<br />
برنامهریزی کنیم که دچار سوتفاهم نشیم. هرموقع جایی برای شک و تردید هست، همین رو تکرار کنیم. دچار سوتفاهم نشو.اگه میخوایید دیوونه بشید برید توی توییتر و یه چیزی بنویسید و بعدش نظرات دیگران رو در موردش بخونید، حتی اگه فقط یکی دوتا نظر باشه. شما چیزی که اون میگه گفتید رو نگفتید. شما منظورتون اون چیزی نبود که اون میگه بود. یا نظرات زیر یه ویدئو توی آپارات یا یه پست توی یه وبلاگ رو بخونید. همه دارن همون چیزی که شما دیدید رو میبینن، همون چیزی که شما خوندید رو میخونن اما اصلا متوجه موضوع نشدن (همونطور که شاید شما نشده باشد). ما فکر میکنیم که ارتباطات کلامیمون شفاف، دقیق و موثر هستن، اما هیچکدوم از اینها نیست. اگه نرخ تبادل داده کابل HDMI حدود ۳۴۰ مگاهرتزه، من حدس میزنم نرخ تبادل داده توی صحبتهای ما خیلی خیلی پایینتره. بله، قطعا حجم زیادی از داده بهواسطه رفتار، برخورد، گفتار و یا شخصیت ما مبادله میشه، اما من فکر نمیکنم که آدمها توی دریافت همه جزییات این اطلاعات خیلی خوب عمل کنن. برنامهریزی کنیم که دچار سوتفاهم نشیم. هرموقع جایی برای شک و تردید هست، همین رو تکرار کنیم. دچار سوتفاهم نشو.همه و هیچ کس2017-12-23T04:06:23+03:302017-12-23T04:06:23+03:30https://amraei.com/thoughts/everyone-and-no-oneدو تا جمله هیچ وقت درست نیستن:<br />
<br />
همه از این خوششون میاد<br />
هیچ کس اینو دوست نداره<br />
<br />
اگه سعی کنید همه رو راضی نگه دارید، اون معدود افراد ناراضی هم میتونن روزتون رو خراب کنن و هم حستون رو نسبت به چیزی که دارید میسازید.<br />
<br />
و اگه به این باور برسید که هیچ کس از کاری که انجام میدید خوشش نمیاد، قطعا میزاردیش کنار و شانس انجام دادن یه کار خوب رو از دست میدید.دو تا جمله هیچ وقت درست نیستن: همه از این خوششون میاد هیچ کس اینو دوست نداره اگه سعی کنید همه رو راضی نگه دارید، اون معدود افراد ناراضی هم میتونن روزتون رو خراب کنن و هم حستون رو نسبت به چیزی که دارید میسازید. و اگه به این باور برسید که هیچ کس از کاری که انجام میدید خوشش نمیاد، قطعا میزاردیش کنار و شانس انجام دادن یه کار خوب رو از دست میدید.امروز بگو، فردا بشنو2017-12-21T04:18:17+03:302017-12-21T04:18:17+03:30https://amraei.com/thoughts/say-today-listen-tomorrowمن چند ساله که هر روز ایدههای مختلفی که برای پیشرفت کار به ذهنم میرسه رو به همین صورت مینویسم. ایدهها اغلب نیاز به کمی حلاجی دارن اما این کاری نیست که بشه همین امروز انجامش داد. به همین خاطر امروز اونها رو مینویسم و تنظیم میکنم که یه روز در آینده منتشر بشن.<br />
<br />
معمولا بین زمانی که ایده رو مینویسم تا وقتی که منتشر میشه حدود ۳ تا ۴ هفته فاصله است. درحالیکه روزهای بعد از اون هم باز نوشتم.<br />
<br />
هر روز وقتی مطالب ۳ هفته پیش منتشر میشن میرم میخونمشون و گاهی از حرفایی که زدم شگفتزده میشم. گاهی حتی باورم نمیشه که دو هفته پیش چنین نظری داشتم.من چند ساله که هر روز ایدههای مختلفی که برای پیشرفت کار به ذهنم میرسه رو به همین صورت مینویسم. ایدهها اغلب نیاز به کمی حلاجی دارن اما این کاری نیست که بشه همین امروز انجامش داد. به همین خاطر امروز اونها رو مینویسم و تنظیم میکنم که یه روز در آینده منتشر بشن. معمولا بین زمانی که ایده رو مینویسم تا وقتی که منتشر میشه حدود ۳ تا ۴ هفته فاصله است. درحالیکه روزهای بعد از اون هم باز نوشتم. هر روز وقتی مطالب ۳ هفته پیش منتشر میشن میرم میخونمشون و گاهی از حرفایی که زدم شگفتزده میشم. گاهی حتی باورم نمیشه که دو هفته پیش چنین نظری داشتم.ترس از ایدههای بد2017-12-19T04:03:18+03:302017-12-19T04:03:18+03:30https://amraei.com/thoughts/fear-of-bad-ideasتعداد محدودی از آدمها از ایدههای خوب میترسن. ایدههایی که نیاز به مشارکت و ایجاد تفاوت دارن. ایدههای خوب باعث تغییر میشن و این ترسناکه.<br />
<br />
اما افرادی هم از ایدههای بد میترسن. ایدههایی که باعث میشن احمق به نظر برسیم و وقت یا پول رو هدر بدیم.<br />
<br />
اما مشکل اینجاست که ما تا وقتی ایدههای بد نداشته باشیم، نمیتونیم ایدههای خوب خلق کنیم.<br />
<br />
نقاش، موزیسین، کارآفرین، نویسنده، حسابدار و طراح، ما همه بیشتر از اینکه موفق بشیم شکست میخوریم. ما توی تعریف پروژهها شکست میخوریم. توی تعریف انتظاراتمون از همدیگه شکست میخوریم. توی رسیدن به منافع مشترک شکست میخوریم و خیلی شکستهای دیگه.<br />
<br />
اما نسبت به آدمهایی که هیچ ایدهایی ندارن به مراتب خیلی بیشتر موفق میشیم.<br />
<br />
یه نفر از من پرسید شما این همه ایدههای خوب از کجا میارید؟ ازش پرسیدم هر ماه چند تا ایده بد به ذهنت میرسه؟ بعد از یه مکث کوتاه گفت «هیچی». توضیح دادم که من هر روز دهها ایده بد به ذهنم میرسه که بعضی از اونها خوبن.<br />
<br />
و مشکل ما همینه، از ایدههای بد میترسیم.تعداد محدودی از آدمها از ایدههای خوب میترسن. ایدههایی که نیاز به مشارکت و ایجاد تفاوت دارن. ایدههای خوب باعث تغییر میشن و این ترسناکه. اما افرادی هم از ایدههای بد میترسن. ایدههایی که باعث میشن احمق به نظر برسیم و وقت یا پول رو هدر بدیم. اما مشکل اینجاست که ما تا وقتی ایدههای بد نداشته باشیم، نمیتونیم ایدههای خوب خلق کنیم. نقاش، موزیسین، کارآفرین، نویسنده، حسابدار و طراح، ما همه بیشتر از اینکه موفق بشیم شکست میخوریم. ما توی تعریف پروژهها شکست میخوریم. توی تعریف انتظاراتمون از همدیگه شکست میخوریم. توی رسیدن به منافع مشترک شکست میخوریم و خیلی شکستهای دیگه. اما نسبت به آدمهایی که هیچ ایدهایی ندارن به مراتب خیلی بیشتر موفق میشیم. یه نفر از من پرسید شما این همه ایدههای خوب از کجا میارید؟ ازش پرسیدم هر ماه چند تا ایده بد به ذهنت میرسه؟ بعد از یه مکث کوتاه گفت «هیچی». توضیح دادم که من هر روز دهها ایده بد به ذهنم میرسه که بعضی از اونها خوبن. و مشکل ما همینه، از ایدههای بد میترسیم.روی ۱۰۰۰ تمرکز کنید2017-12-17T04:32:03+03:302017-12-17T04:32:03+03:30https://amraei.com/thoughts/focus-on-1000خیلی اتفاقی به یه مقاله قدیمی از کوین کلی برخوردم که در مورد ۱۰۰۰ طرفدار واقعی نوشته شده و طرز فکر مارو عوض میکنه.<br />
<br />
اما سوال: اگه هنرمند یا خواننده نباشیم چی؟ آیا توی کسبوکار هم مصداقی داره؟<br />
<br />
من فکر میکنم توانایی پیداکردن و سازماندهی ۱۰۰۰ نفر آدم یه فرصت فوقالعاده برای پیشرفت ایجاد میکنه. اگه بتونیم اقدامات ۱۰۰۰ نفر رو با هم هماهنگ کنیم، همین واسه عوض شدن دنیامون کافیه.<br />
<br />
اگه ۱۰۰۰ نفر هرکدوم ۱ میلیون تومن پول خرج یه چیز مورد علاقهشون بکنن میشه ۱ میلیارد تومن.<br />
<br />
اگه ۱۰۰۰ نفر نفری ۲۵۰ هزار تومن بابت حضور توی یه رویداد بپردازن، تقریبا بهمون این امکان رو میده که هرکسی رو که بخواییم برای سخنرانی دعوت کنیم.<br />
<br />
رای ۱۰۰۰ نفر میتونه سیاستگذاریهای یه شهر رو برای همیشه تغییر بده.<br />
<br />
اگه ۱۰۰۰ نفر میل داشته باشن که بهشون یه رستوران جدید معرفی کنید، همین یعنی فرصتی برای تبدیل شدن به یه کارآفرین موفق.<br />
<br />
ارتباط و تعامل با این هزار نفر یعنی سودآوری، کارآمدی و فرصت. اگه بتونیم بهشون چیزی رو بدیم که میخوان، دیگه ول کن ما نیستن.<br />
<br />
اما مشکل چیه؟ مشکل نگرش ماست. رسیدن به ۱۰۰۰ نیاز به صبر، پایداری و تمرکز روی اهداف و روابط بلند مدت و همینطور ارزشها داره. ما برای محصولاتمون مشتری پیدا نمیکنیم، بلکه برای مشتریهامون محصول میسازیم.خیلی اتفاقی به یه مقاله قدیمی از کوین کلی برخوردم که در مورد ۱۰۰۰ طرفدار واقعی نوشته شده و طرز فکر مارو عوض میکنه. اما سوال: اگه هنرمند یا خواننده نباشیم چی؟ آیا توی کسبوکار هم مصداقی داره؟ من فکر میکنم توانایی پیداکردن و سازماندهی ۱۰۰۰ نفر آدم یه فرصت فوقالعاده برای پیشرفت ایجاد میکنه. اگه بتونیم اقدامات ۱۰۰۰ نفر رو با هم هماهنگ کنیم، همین واسه عوض شدن دنیامون کافیه. اگه ۱۰۰۰ نفر هرکدوم ۱ میلیون تومن پول خرج یه چیز مورد علاقهشون بکنن میشه ۱ میلیارد تومن. اگه ۱۰۰۰ نفر نفری ۲۵۰ هزار تومن بابت حضور توی یه رویداد بپردازن، تقریبا بهمون این امکان رو میده که هرکسی رو که بخواییم برای سخنرانی دعوت کنیم. رای ۱۰۰۰ نفر میتونه سیاستگذاریهای یه شهر رو برای همیشه تغییر بده. اگه ۱۰۰۰ نفر میل داشته باشن که بهشون یه رستوران جدید معرفی کنید، همین یعنی فرصتی برای تبدیل شدن به یه کارآفرین موفق. ارتباط و تعامل با این هزار نفر یعنی سودآوری، کارآمدی و فرصت. اگه بتونیم بهشون چیزی رو بدیم که میخوان، دیگه ول کن ما نیستن. اما مشکل چیه؟ مشکل نگرش ماست. رسیدن به ۱۰۰۰ نیاز به صبر، پایداری و تمرکز روی اهداف و روابط بلند مدت و همینطور ارزشها داره. ما برای محصولاتمون مشتری پیدا نمیکنیم، بلکه برای مشتریهامون محصول میسازیم.آینده چقدر از شما دوره؟2017-12-13T04:31:25+03:302017-12-13T04:31:25+03:30https://amraei.com/thoughts/how-far-is-futureبیایید یه آزمایش ذهنی انجام بدیم:<br />
<br />
یه بشقاب پرنده میاد روی زمین و بزرگترین شهر دنیا رو نابود میکنه. بعد اعلام میکنه که ۱۰,۰۰۰ سال دیگه دوباره برمیگرده. برای اینکه هیچ شکی هم بجا نگذاره، سیاره مریخ رو نابود میکنه.<br />
<br />
فرض کنید شما این خطر رو باور کردید و هیچ کاری هم ازتون ساخته نیست …<br />
<br />
سوال: اگه بدونید طی ۱۰,۰۰۰ سال آینده سیاره ما نابود میشه زندگی امروزتون چقدر تغییر میکنه؟<br />
<br />
خب، حالا همین داستان رو در مورد ۱,۰۰۰ سال آینده تصور کنید. احتمالا حدس زدید که قراره فرضمون کمتر هم بشه. مثلا ۲۰ سال آینده. واقعا اگه قرار باشه طی بیست سال آینده نابود بشیم امروز چه چیزهایی رو تغییر میدید؟<br />
<br />
بیزنسهای ما روی بازههای متفاوتی از امروز تا آینده تمرکز کردن. موفقیتها و شکستها برای همه ما به یک اندازه دور تصور نمیشن. سوالی که باید از خودمون بپرسیم اینه که آیا روی بازه مناسبی از عمر برندمون تمرکز کردیم؟بیایید یه آزمایش ذهنی انجام بدیم: یه بشقاب پرنده میاد روی زمین و بزرگترین شهر دنیا رو نابود میکنه. بعد اعلام میکنه که ۱۰,۰۰۰ سال دیگه دوباره برمیگرده. برای اینکه هیچ شکی هم بجا نگذاره، سیاره مریخ رو نابود میکنه. فرض کنید شما این خطر رو باور کردید و هیچ کاری هم ازتون ساخته نیست … سوال: اگه بدونید طی ۱۰,۰۰۰ سال آینده سیاره ما نابود میشه زندگی امروزتون چقدر تغییر میکنه؟ خب، حالا همین داستان رو در مورد ۱,۰۰۰ سال آینده تصور کنید. احتمالا حدس زدید که قراره فرضمون کمتر هم بشه. مثلا ۲۰ سال آینده. واقعا اگه قرار باشه طی بیست سال آینده نابود بشیم امروز چه چیزهایی رو تغییر میدید؟ بیزنسهای ما روی بازههای متفاوتی از امروز تا آینده تمرکز کردن. موفقیتها و شکستها برای همه ما به یک اندازه دور تصور نمیشن. سوالی که باید از خودمون بپرسیم اینه که آیا روی بازه مناسبی از عمر برندمون تمرکز کردیم؟برنده میدان کوچک یا بازنده میدان بزرگ2017-12-05T04:18:18+03:302017-12-05T04:18:18+03:30https://amraei.com/thoughts/little-victory-or-great-failureشکستها و موفقیتها چهار نوع هستن. احتمالا در مورد دو نوع از اونها همه اتفاق نظر داریم. هیچکس دوست نداره بازنده یک میدان کوچک باشه و همه برنده میدان بزرگ بودن رو خیلی افتخار میدونیم.<br />
<br />
اما دو نوع بعدی متفاوت هستن. برنده یک میدان کوچک یا بازنده یک میدان بزرگ؟ به قطعیت نمیشه گفت کدوم یکی بهتره. همه چیز به اهداف شما بستگی داره.<br />
<br />
هم گروه شدن با اسپانیا و پرتغال در جامجهانی بهترین اتفاقی بود که میتونست برای ما بیفته. اگه بخواییم تعارف رو کنار بگذاریم، ما حتی اگه در یک گروه بسیار آسون هم قرار میگرفتیم بازم قهرمان جهان شدن صرفا چیزی بیش از یک رویا نبود. پس این جام جهانی بیشتر یک بیلبورد بزرگ تبلیغاتی برای ماست. اینجاست که بازنده یک میدان بزرگ بودن خیلی اثر تبلیغاتی مهمتری داره (البته من اصلا فکر نمیکنم که قطعا بازندهایم).<br />
<br />
محصولات ماهم شرایط گاها مشابهی دارن. با اینکه رشد ارگانیک بسیار مهم و موثره، اما باید هر از گاهی به جای اینکه دنبال موفقیتهای کوچک باشیم وارد میدانهای بزرگ بشیم، حتی اگه شکست قطعی باشه.<br />
<br />
شکست در یک میدان بزرگ شما رو در سطح اون میدان بالا میکشه. اگه نمیرید قطعا قویتر میشید.شکستها و موفقیتها چهار نوع هستن. احتمالا در مورد دو نوع از اونها همه اتفاق نظر داریم. هیچکس دوست نداره بازنده یک میدان کوچک باشه و همه برنده میدان بزرگ بودن رو خیلی افتخار میدونیم. اما دو نوع بعدی متفاوت هستن. برنده یک میدان کوچک یا بازنده یک میدان بزرگ؟ به قطعیت نمیشه گفت کدوم یکی بهتره. همه چیز به اهداف شما بستگی داره. هم گروه شدن با اسپانیا و پرتغال در جامجهانی بهترین اتفاقی بود که میتونست برای ما بیفته. اگه بخواییم تعارف رو کنار بگذاریم، ما حتی اگه در یک گروه بسیار آسون هم قرار میگرفتیم بازم قهرمان جهان شدن صرفا چیزی بیش از یک رویا نبود. پس این جام جهانی بیشتر یک بیلبورد بزرگ تبلیغاتی برای ماست. اینجاست که بازنده یک میدان بزرگ بودن خیلی اثر تبلیغاتی مهمتری داره (البته من اصلا فکر نمیکنم که قطعا بازندهایم). محصولات ماهم شرایط گاها مشابهی دارن. با اینکه رشد ارگانیک بسیار مهم و موثره، اما باید هر از گاهی به جای اینکه دنبال موفقیتهای کوچک باشیم وارد میدانهای بزرگ بشیم، حتی اگه شکست قطعی باشه. شکست در یک میدان بزرگ شما رو در سطح اون میدان بالا میکشه. اگه نمیرید قطعا قویتر میشید.حیرت2017-12-04T04:02:38+03:302017-12-04T04:02:38+03:30https://amraei.com/thoughts/fabulousاین خیلی جالبه: چون ما به مسایل اونجوری نگاه میکنیم که دلمون میخواد، یا فقط در مورد چیزهایی حرف میزنیم که فکر میکنیم ارزشش رو داره، حجم حیرت و شگفتی هم هر روز بهشکل نجومی در دنیای اطرافمون افزایش پیدا میکنه.<br />
<br />
حتی اگه در رکود اقتصادی شدید به سر میبرید، به چیزهای خوب زندگی فکر کنید. منظورم چیزهایی نیست که میتونید بخرید، بلکه تجربهها، کارهای هنری، خلاقیتها در همه انواع و … است. بعد میبینید که نمودارها به شکل قابل توجهی به سمت بالا حرکت میکنن و بازار شروع میکنه به پاسخهای مثبت دادن.<br />
<br />
<br />
من وقتی نمودار رشد ۱۳ ماه گذشته رو به دیگران نشون میدم همه اولین سوالی که میپرسن اینه چکار کردید؟ چطوری اینطوری شد؟<br />
<br />
وقتی پاسخ میدم «خواستیم که اینطور باشه»، بندرت کسی هست که پاسخم رو صادقانه تصور کنه.<br />
<br />
واقعیت همینه، لحظاتی هستن که نوید بخش روزهای خوبن و شما باید اونها رو دنبال کنید. میتونید بگید «ما از این شانسها نداریم» چون قرار نیست همین لحظه اتفاق بیفته، یا اینکه به جمع اونهایی بپیوندید که میگن: «من عاشق انجام دادن اینکار هستم».این خیلی جالبه: چون ما به مسایل اونجوری نگاه میکنیم که دلمون میخواد، یا فقط در مورد چیزهایی حرف میزنیم که فکر میکنیم ارزشش رو داره، حجم حیرت و شگفتی هم هر روز بهشکل نجومی در دنیای اطرافمون افزایش پیدا میکنه. حتی اگه در رکود اقتصادی شدید به سر میبرید، به چیزهای خوب زندگی فکر کنید. منظورم چیزهایی نیست که میتونید بخرید، بلکه تجربهها، کارهای هنری، خلاقیتها در همه انواع و … است. بعد میبینید که نمودارها به شکل قابل توجهی به سمت بالا حرکت میکنن و بازار شروع میکنه به پاسخهای مثبت دادن. من وقتی نمودار رشد ۱۳ ماه گذشته رو به دیگران نشون میدم همه اولین سوالی که میپرسن اینه چکار کردید؟ چطوری اینطوری شد؟ وقتی پاسخ میدم «خواستیم که اینطور باشه»، بندرت کسی هست که پاسخم رو صادقانه تصور کنه. واقعیت همینه، لحظاتی هستن که نوید بخش روزهای خوبن و شما باید اونها رو دنبال کنید. میتونید بگید «ما از این شانسها نداریم» چون قرار نیست همین لحظه اتفاق بیفته، یا اینکه به جمع اونهایی بپیوندید که میگن: «من عاشق انجام دادن اینکار هستم».نگاه صعودی یا نزولی2017-12-03T04:17:45+03:302017-12-03T04:17:45+03:30https://amraei.com/thoughts/upside-vs-downsideتوی بیمارستانها ۵٪ فعالیتها صعودی (اونهایی که بخیه میزنن) و ۹۵٪ نزولی هستن (پیشگیری از عفونت، رعایت قوانین، امضای فرمها و …). بیشتر کسانی که توی بیمارستانها هستن قرار نیست چیزی که شما میخوایید رو بهتون بدن (یعنی بهتر شدن)، بلکه فقط مراقب هستن اوضاع بدتر نشه. در مقابل توی یه کنسرت یا شوی هنری ۹۵٪ تلاشها واسه اینه که شما رو با یه چیز جذاب شوکه کنن و فقط ۵٪ تلاش میشه تا اتفاقی بدی نیفته، دمای فضا مناسب باشه یا موقع راه رفتن چیزی روتون نریزه.<br />
<br />
سازمانی که شما توش کار میکنید چطوره؟ آیا تمرکزتون روی اینه که چیز بدی اتفاق نیفته و روزتون خراب نشه، یا اینکه یه اتفاق خوب بیفته و روز خودتون و مشتریان پر از رضایت و خوشحالی باشه؟<br />
<br />
یه رستوران تازه تاسیس متکی به اینه که سبزیجات و مواد غذایی تازه تهیه کنه، یه فست فود زنجیرهایی بزرگ حمل رایگان داره به همه نقاط کشور. یکی شرایط ناپایداری داره اما صعودیه، یکی شرایط قابل پیش بینی و نزولی.<br />
<br />
این یه قانون اجتنابناپذیره: سازمانها به موازات اینکه بزرگتر و موفقتر میشن، تمرکزشون از تلاش برای تولید رضایت و لذت میره به سمت کاهش و پیشگیری از خطر.توی بیمارستانها ۵٪ فعالیتها صعودی (اونهایی که بخیه میزنن) و ۹۵٪ نزولی هستن (پیشگیری از عفونت، رعایت قوانین، امضای فرمها و …). بیشتر کسانی که توی بیمارستانها هستن قرار نیست چیزی که شما میخوایید رو بهتون بدن (یعنی بهتر شدن)، بلکه فقط مراقب هستن اوضاع بدتر نشه. در مقابل توی یه کنسرت یا شوی هنری ۹۵٪ تلاشها واسه اینه که شما رو با یه چیز جذاب شوکه کنن و فقط ۵٪ تلاش میشه تا اتفاقی بدی نیفته، دمای فضا مناسب باشه یا موقع راه رفتن چیزی روتون نریزه. سازمانی که شما توش کار میکنید چطوره؟ آیا تمرکزتون روی اینه که چیز بدی اتفاق نیفته و روزتون خراب نشه، یا اینکه یه اتفاق خوب بیفته و روز خودتون و مشتریان پر از رضایت و خوشحالی باشه؟ یه رستوران تازه تاسیس متکی به اینه که سبزیجات و مواد غذایی تازه تهیه کنه، یه فست فود زنجیرهایی بزرگ حمل رایگان داره به همه نقاط کشور. یکی شرایط ناپایداری داره اما صعودیه، یکی شرایط قابل پیش بینی و نزولی. این یه قانون اجتنابناپذیره: سازمانها به موازات اینکه بزرگتر و موفقتر میشن، تمرکزشون از تلاش برای تولید رضایت و لذت میره به سمت کاهش و پیشگیری از خطر.شجاعت2017-12-02T04:03:18+03:302017-12-02T04:03:18+03:30https://amraei.com/thoughts/courageمسابقه هوش برتر چند سالیه که برگزار میشه و هر دوره هم عدهایی که واقعا از هوش بالایی برخوردار هستن شرکت میکنن. من این مسابقه رو هم پارسال و هم امسال دنبال کردم تا ببینم کی برنده رقابت میشه.<br />
<br />
امسال (همین چند روز پیش) وقتی مسابقه تمام شد، به این فکر میکردم که چند نفر دیگه با همین هوش بالا ممکنه اطراف ما وجود داشته باشن؟ کسانی که به هر دلیل نتونستن توی این مسابقه شرکت کنن و برنده بشن. بعیده بشه گفت که قطعا تنها افراد باهوش همین چند نفر توی مسابقه هستن. حتما اطراف ما هم هست.<br />
<br />
اما اگر این مسابقه روکنار بگذاریم، چرا شاهد موفقیت مشهود و واضح این افراد باهوش در عرصههای مختلف زندگی نیستیم؟ چرا فینالیستهای مسابقه هوش برتر هرکدوم مدیران سازمانهای موفق و بزرگ، صاحبان ایدههای ناب، سلبریتیهای سرشناس، هنرمندان بزرگ، قهرمانان ملی یا از این دست آدمهای الگو نیستن؟<br />
<br />
وقتی به ساختار سازمانها نگاه میکنیم میبینم این افراد باهوش نیستند که جایگاههای بهتری دارند، بلکه اونهایی هستن که شجاعترن. حتی در بازار هم کسبوکارهای پیشتاز اونهایی هستن که شجاعت بیشتری دارن.<br />
<br />
ما به هوش بیش از حد متکی هستیم. درحالیکه این سازمانها و افراد شجاع هستن که مرزها رو جابجا میکنن.مسابقه هوش برتر چند سالیه که برگزار میشه و هر دوره هم عدهایی که واقعا از هوش بالایی برخوردار هستن شرکت میکنن. من این مسابقه رو هم پارسال و هم امسال دنبال کردم تا ببینم کی برنده رقابت میشه. امسال (همین چند روز پیش) وقتی مسابقه تمام شد، به این فکر میکردم که چند نفر دیگه با همین هوش بالا ممکنه اطراف ما وجود داشته باشن؟ کسانی که به هر دلیل نتونستن توی این مسابقه شرکت کنن و برنده بشن. بعیده بشه گفت که قطعا تنها افراد باهوش همین چند نفر توی مسابقه هستن. حتما اطراف ما هم هست. اما اگر این مسابقه روکنار بگذاریم، چرا شاهد موفقیت مشهود و واضح این افراد باهوش در عرصههای مختلف زندگی نیستیم؟ چرا فینالیستهای مسابقه هوش برتر هرکدوم مدیران سازمانهای موفق و بزرگ، صاحبان ایدههای ناب، سلبریتیهای سرشناس، هنرمندان بزرگ، قهرمانان ملی یا از این دست آدمهای الگو نیستن؟ وقتی به ساختار سازمانها نگاه میکنیم میبینم این افراد باهوش نیستند که جایگاههای بهتری دارند، بلکه اونهایی هستن که شجاعترن. حتی در بازار هم کسبوکارهای پیشتاز اونهایی هستن که شجاعت بیشتری دارن. ما به هوش بیش از حد متکی هستیم. درحالیکه این سازمانها و افراد شجاع هستن که مرزها رو جابجا میکنن.وقتی دادهها و تصمیمات با هم برخورد میکنن2017-11-27T04:18:22+03:302017-11-27T04:18:22+03:30https://amraei.com/thoughts/when-data-and-decisions-collideتا همین اواخر (یا شاید هنوز هم) بیشتر تصمیمات ما بر مبنای تصورات و شهود بودن و یه کمی هم داده. اما حالا گهگاهی علمی به نام طراحی نظر ما رو به سمت دادهمحور شدن تغییر داده.<br />
<br />
تقریبا ۲۰ سال طول کشید تا Ignaz Semmelweis تونست پزشکان رو متقاعد کنه که شستن دستهاشون قبل از زایمان میتونه باعث کاهش مرگ و میر نوزادان بشه (البته خودش قبل از اینکه این اتفاق بیفته مرد). داده داشت، مدارک قابل اثبات داشت، اما اینها واسه تغییر طرزفکر کافی نبودن.<br />
<br />
به هم رسیدن دادهکاوی و اینترنت باعث شدن که تصمیمات ما راحتتر اثبات بشن. اینروزها شما دیگه خیلی به تحقیق نیاز ندارید، دادهها فقط چند کلیک از شما فاصله دارن.<br />
<br />
وقتی تصورات شما با دادههای به دست اومده همخوانی ندارن چکار میتونید بکنید جز تسلیم شدن؟<br />
<br />
دادهها نشون میده که پیامک فرستادن در زمان رانندگی حتی از مست بودن خطرناکتره. میلیونها واقعیت کشف شده دیگه بر اساس داده وجود داره. چند دهه طول کشید تا گالیگه بتونه بقیه رو قانع کنه که یه جسم سبک دقیقا با همون سرعت جسم سنگین سقوط میکنه … هرچند که مدام سعی میکرد با انداختن اجسام از بالای ساختمونها بهشون نشون بده.<br />
<br />
خب بعضی از ما هنوز هم قانع نشدیم. خیلی از طراحان دارن سعی میکن داده محور باشن، اما در واقع بیشتر در حال بازی کردن با اونها هستن. این درحالیه که بعضیها دارن از مزایای داده به خوبی بهرهمند میشن.تا همین اواخر (یا شاید هنوز هم) بیشتر تصمیمات ما بر مبنای تصورات و شهود بودن و یه کمی هم داده. اما حالا گهگاهی علمی به نام طراحی نظر ما رو به سمت دادهمحور شدن تغییر داده. تقریبا ۲۰ سال طول کشید تا Ignaz Semmelweis تونست پزشکان رو متقاعد کنه که شستن دستهاشون قبل از زایمان میتونه باعث کاهش مرگ و میر نوزادان بشه (البته خودش قبل از اینکه این اتفاق بیفته مرد). داده داشت، مدارک قابل اثبات داشت، اما اینها واسه تغییر طرزفکر کافی نبودن. به هم رسیدن دادهکاوی و اینترنت باعث شدن که تصمیمات ما راحتتر اثبات بشن. اینروزها شما دیگه خیلی به تحقیق نیاز ندارید، دادهها فقط چند کلیک از شما فاصله دارن. وقتی تصورات شما با دادههای به دست اومده همخوانی ندارن چکار میتونید بکنید جز تسلیم شدن؟ دادهها نشون میده که پیامک فرستادن در زمان رانندگی حتی از مست بودن خطرناکتره. میلیونها واقعیت کشف شده دیگه بر اساس داده وجود داره. چند دهه طول کشید تا گالیگه بتونه بقیه رو قانع کنه که یه جسم سبک دقیقا با همون سرعت جسم سنگین سقوط میکنه … هرچند که مدام سعی میکرد با انداختن اجسام از بالای ساختمونها بهشون نشون بده. خب بعضی از ما هنوز هم قانع نشدیم. خیلی از طراحان دارن سعی میکن داده محور باشن، اما در واقع بیشتر در حال بازی کردن با اونها هستن. این درحالیه که بعضیها دارن از مزایای داده به خوبی بهرهمند میشن.برای ۸۴درصدی که کلیک نمیکنن2017-11-26T04:17:31+03:302017-11-26T04:17:31+03:30https://amraei.com/thoughts/the-unclicking-84یه تحقیقاتی چند سال پیش انجام شد که نشون میداد فقط ۱۶٪ وبگردها روی تبلیغات اینترنتی کلیک میکنن که تازه فقط ۴٪ حجم کل کاربران اینترنتی هستن.<br />
<br />
بنابر این اگه شما تبلیغاتتون رو فقط برای کلیک خوردن طراحی کنید، یعنی حجم زیادی از کاربران رو نادیده گرفتید.<br />
<br />
چطور؟ فرض کنید شما دارید یه محصولی میسازید که خاص چپ دستهاست (تقریبا همین درصد از کل آدمها میشه). حالا برای راست دستها چه کار باید بکنید؟<br />
<br />
یه تبلیغاتی بسازید که قابل توجه باشه، ارزشمند باشه، ارزش دیدن داشته باشه، نه اینکه زیاد کلیک بخوره. اشکالی نداره اگه چیزی بسازید که قابل اندازهگیری نیست، اما بجاش تاثیر بزرگتری میزاره.یه تحقیقاتی چند سال پیش انجام شد که نشون میداد فقط ۱۶٪ وبگردها روی تبلیغات اینترنتی کلیک میکنن که تازه فقط ۴٪ حجم کل کاربران اینترنتی هستن. بنابر این اگه شما تبلیغاتتون رو فقط برای کلیک خوردن طراحی کنید، یعنی حجم زیادی از کاربران رو نادیده گرفتید. چطور؟ فرض کنید شما دارید یه محصولی میسازید که خاص چپ دستهاست (تقریبا همین درصد از کل آدمها میشه). حالا برای راست دستها چه کار باید بکنید؟ یه تبلیغاتی بسازید که قابل توجه باشه، ارزشمند باشه، ارزش دیدن داشته باشه، نه اینکه زیاد کلیک بخوره. اشکالی نداره اگه چیزی بسازید که قابل اندازهگیری نیست، اما بجاش تاثیر بزرگتری میزاره.دلیل اینکه ازتون خواسته میشه هماهنگ باشید ..2017-11-22T04:03:17+03:302017-11-22T04:03:17+03:30https://amraei.com/thoughts/the-reason-to-fit-in-اینه که بعدش دیگه میشه بیخیالتون شد.اینه که بعدش دیگه میشه بیخیالتون شد.توهمات آماتوری2017-11-21T04:07:41+03:302017-11-21T04:07:41+03:30https://amraei.com/thoughts/amateur-illusionsخوشبختانه همه ما یک روزی آماتور بودیم. دنیای آماتوری یک دنیای پر از توهمه. آماتورها عاشق زدن حرفهای گندهتر از دهنشون هستن. آماتورها میتونن از کاه کوه بسازن. میتونن پدیدهها رو خیلی جدیتر از چیزی که در واقعیت هستن بگیرن. باید خوشحال باشیم که آماتور بودیم و آماتورها وجود دارن چون فقط یه آماتور جرات عبور از مرزها رو داره. چون توهم ترس رو از بین میبره.<br />
<br />
مثل هر دوران دیگهایی آماتوری هم عمری داره. بسیاری از این دوره عبور کردن و بعضی هنوز آماتورن. اما اونهایی که هنوز آماتور هستن دو دستهان:<br />
<br />
<br />
<br />
دسته اول مثل اکثریت در حال گذار هستن. بالاخره یک روزی عبور میکنن و حرفهایی میشن.<br />
<br />
<br />
دسته دوم اما به توهم آماتوری مثل یک داروی مخدر اعتیاد پیدا کردن. نه تنها عبور نمیکنن بلکه به خاطر لذتی که این توهمات به همراه داره هر روز درش غوطهورتر میشن.<br />
<br />
<br />
<br />
متاسفانه هر روز شاهد بیشتر شدن تعداد دسته دوم هستیم.خوشبختانه همه ما یک روزی آماتور بودیم. دنیای آماتوری یک دنیای پر از توهمه. آماتورها عاشق زدن حرفهای گندهتر از دهنشون هستن. آماتورها میتونن از کاه کوه بسازن. میتونن پدیدهها رو خیلی جدیتر از چیزی که در واقعیت هستن بگیرن. باید خوشحال باشیم که آماتور بودیم و آماتورها وجود دارن چون فقط یه آماتور جرات عبور از مرزها رو داره. چون توهم ترس رو از بین میبره. مثل هر دوران دیگهایی آماتوری هم عمری داره. بسیاری از این دوره عبور کردن و بعضی هنوز آماتورن. اما اونهایی که هنوز آماتور هستن دو دستهان: دسته اول مثل اکثریت در حال گذار هستن. بالاخره یک روزی عبور میکنن و حرفهایی میشن. دسته دوم اما به توهم آماتوری مثل یک داروی مخدر اعتیاد پیدا کردن. نه تنها عبور نمیکنن بلکه به خاطر لذتی که این توهمات به همراه داره هر روز درش غوطهورتر میشن. متاسفانه هر روز شاهد بیشتر شدن تعداد دسته دوم هستیم.از چه کسانی نباید بترسید2017-11-20T04:11:18+03:302017-11-20T04:11:18+03:30https://amraei.com/thoughts/who-shouldnt-you-fear-ofاز افرادی که مدام به شما انتقاد میکنن هیچ وقت نترسید.<br />
<br />
نمیخوام در مورد نقد حرف بزنم. قصد ندارم بگم نقد کردن خوبه یا بده، یا حتی چه شرایطی باید داشته باشه. بههرحال همه ما مورد نقد واقع میشیم. اما از کسانی که مدام شما رو نقد میکنن نترسید. اینها هیچ وقت قرار نیست مزاحم کاری که دارید انجام میدید بشن. چرا؟<br />
<br />
خیلی ساده است، اگه قرار بود کاری انجام بدن، هرگز وقتشون رو با نقد کرد شما تلف نمیکردن.از افرادی که مدام به شما انتقاد میکنن هیچ وقت نترسید. نمیخوام در مورد نقد حرف بزنم. قصد ندارم بگم نقد کردن خوبه یا بده، یا حتی چه شرایطی باید داشته باشه. بههرحال همه ما مورد نقد واقع میشیم. اما از کسانی که مدام شما رو نقد میکنن نترسید. اینها هیچ وقت قرار نیست مزاحم کاری که دارید انجام میدید بشن. چرا؟ خیلی ساده است، اگه قرار بود کاری انجام بدن، هرگز وقتشون رو با نقد کرد شما تلف نمیکردن.شما چه لهجهایی دارید؟2017-11-19T04:13:01+03:302017-11-19T04:13:01+03:30https://amraei.com/thoughts/what-sort-of-accent-do-you-haveنه فقط وقتی حرف میزنید، بلکه نوع نوشتن یا رفتار (بیشتر از خط کشیهای جغرافیایی) معرف نگرشیه که انتخاب کردیم.<br />
<br />
اگه شما اهل مشهدید و من اهل شیراز، شما لهجهایی دارید که من ندارم. لهجه مثل تیغ دو لبه است. میتونه مزیت رقابتی باشه، اما گاهی هم وقتی میبینیم کسی لهجه داره سختتر میتونیم بهش اعتماد کنیم.<br />
<br />
نوشتن چطور؟ آیا میتونه لهجه داشته باشه؟ البته که داره. نه فقط از نظر دستورالعمل، بلکه طول جملهها، نحوه استفاده از علامت تعجب و یا واژگانی که استفاده میکنید شما رو تعریف میکنن. فونت، رنگ، تصاویر و حتی اندازه قلمی که انتخاب میکنید همه بخشی از لهجه شما هستن. بعضی از ما حتی میتونیم خیلی راحت تشخیص بدیم که فلان بروشور یا تبلیغ مال کدوم برنده.<br />
<br />
همینطور رفتار ما لهجه داره. وقتی مغازه کوچیک شما واسه خودش قانون داره که فلان جنس خاص رو نمیارید حتی اگه مشتری بخواد، شما دارید با لهجه خاص خودتون صحبت میکنید، اینطور نیست؟<br />
<br />
متاسفانه یا خوشبختانه نمیشه گفت چه لهجهایی خوبه یا بده. هیچ قانونی نیست که بشه دنبالش کرد و مطمئن شد خطایی پیش نمیاد. انتخاب لهجه کاملا وابسته به آدمهاییه که باهاشون در ارتباطید.نه فقط وقتی حرف میزنید، بلکه نوع نوشتن یا رفتار (بیشتر از خط کشیهای جغرافیایی) معرف نگرشیه که انتخاب کردیم. اگه شما اهل مشهدید و من اهل شیراز، شما لهجهایی دارید که من ندارم. لهجه مثل تیغ دو لبه است. میتونه مزیت رقابتی باشه، اما گاهی هم وقتی میبینیم کسی لهجه داره سختتر میتونیم بهش اعتماد کنیم. نوشتن چطور؟ آیا میتونه لهجه داشته باشه؟ البته که داره. نه فقط از نظر دستورالعمل، بلکه طول جملهها، نحوه استفاده از علامت تعجب و یا واژگانی که استفاده میکنید شما رو تعریف میکنن. فونت، رنگ، تصاویر و حتی اندازه قلمی که انتخاب میکنید همه بخشی از لهجه شما هستن. بعضی از ما حتی میتونیم خیلی راحت تشخیص بدیم که فلان بروشور یا تبلیغ مال کدوم برنده. همینطور رفتار ما لهجه داره. وقتی مغازه کوچیک شما واسه خودش قانون داره که فلان جنس خاص رو نمیارید حتی اگه مشتری بخواد، شما دارید با لهجه خاص خودتون صحبت میکنید، اینطور نیست؟ متاسفانه یا خوشبختانه نمیشه گفت چه لهجهایی خوبه یا بده. هیچ قانونی نیست که بشه دنبالش کرد و مطمئن شد خطایی پیش نمیاد. انتخاب لهجه کاملا وابسته به آدمهاییه که باهاشون در ارتباطید.عطش2017-11-18T04:03:23+03:302017-11-18T04:03:23+03:30https://amraei.com/thoughts/thirstمن متوجه شدم افرادی که خیلی کتاب میخونن یا وبلاگها رو دنبال میکنن آدمهای کنجکاوی هستن. معمولا این آدمها عطش دانش دارن و خیلی سریعتر خودشون رو با ایدههای جدید انطباق میدن.<br />
<br />
واقعا نمیدونم، اول کنجکاوی و عطش بوجود میاد یا موفقیت؟من متوجه شدم افرادی که خیلی کتاب میخونن یا وبلاگها رو دنبال میکنن آدمهای کنجکاوی هستن. معمولا این آدمها عطش دانش دارن و خیلی سریعتر خودشون رو با ایدههای جدید انطباق میدن. واقعا نمیدونم، اول کنجکاوی و عطش بوجود میاد یا موفقیت؟اربعین، تظاهر و رشد2017-11-09T04:11:19+03:302017-11-09T04:11:19+03:30https://amraei.com/thoughts/arbaeen-pretense-and-growthتظاهر (متاسفانه) یک رفتار نکوهیده است. ما آدمهایی که تظاهر میکنن رو دوست نداریم. اما من فکر میکنم اشتباه میکنیم.<br />
<br />
تصور کنید اگر هر ساله همه کسانی که اربعین با پای پیاده به زیارت کربلا میرن بدون اینکه کسی متوجه بشه و در خفا اینکارو انجام میدادن. به نظر شما چه اتفاقی میافتاد؟ آیا باز هم همینطور هر ساله شاهد رشد بیشتر این حرکت جمعی بودیم؟<br />
<br />
تظاهر کردن دو تا نفع داره:<br />
<br />
<br />
خود شما به چیزی که تظاهر میکنید متعهد میشید.<br />
دیگران به مرور با شما همراه میشن.<br />
<br />
<br />
کسب و کارها عمدتا در برندسازی باید برنامه ویژهایی برای تظاهر داشته باشن.تظاهر (متاسفانه) یک رفتار نکوهیده است. ما آدمهایی که تظاهر میکنن رو دوست نداریم. اما من فکر میکنم اشتباه میکنیم. تصور کنید اگر هر ساله همه کسانی که اربعین با پای پیاده به زیارت کربلا میرن بدون اینکه کسی متوجه بشه و در خفا اینکارو انجام میدادن. به نظر شما چه اتفاقی میافتاد؟ آیا باز هم همینطور هر ساله شاهد رشد بیشتر این حرکت جمعی بودیم؟ تظاهر کردن دو تا نفع داره: خود شما به چیزی که تظاهر میکنید متعهد میشید. دیگران به مرور با شما همراه میشن. کسب و کارها عمدتا در برندسازی باید برنامه ویژهایی برای تظاهر داشته باشن.یه معمار استخدام کنید2017-11-07T04:13:43+03:302017-11-07T04:13:43+03:30https://amraei.com/thoughts/hire-an-architectمعمارها درخت قطع نمیکنن و در و پنجره نمیسازن. بجاش چیزهایی که قبلا ساختهشده و وجود دارن رو به شکلی که جذاب و کارا باشه با هم ترکیب میکنن.<br />
<br />
احتمالا شما هم اگه قبلا تجربه برپا کردن یه سازمان رو داشتید، دیدید که باید از قبل خیلی چیزهای مختلف رو مهیا میکردید. اولین شرکتی که من توش تجربه مدیریت محصول پیدا کردم برای تولید و فروش یه نرمافزار حسابداری ۴۵ تا پرسنل داشت که ۱۴ تای اونها برنامهنویس بودن. حالا امروز همون سازمان رو میشه با ۵ نفر راهاندازی کرد. پس بقیه چی میشن؟ اونها مشغول ساختن زیرساختهایی بودن که الان دیگه وجود دارن.<br />
<br />
رستورانها دیگه تقریبا فقط با سرآشپزها ساخته میشن. الان سرآشپزها خودشون ترکیبی از مدیرانی هستن که میتونن پخت و پز، طراحی خدمات و تبلیغات رو همزمان با هم راهبری کنن و بشه همون چیزی که مصرف کننده میخواد. قسمت سخت (و کمبود) کار نصب اجاقگاز نیست، بلکه طراحی یه داستانه.<br />
<br />
اینجور آدمها جراحی نمیکنن، بلکه کشف میکنن چی سرجای خودش نیست و جاشو تغییر میدن.<br />
<br />
معمارهای سازمانی میدونن چطور تامین کنندهها رو پیدا کنن، از منابع (افراد، پول، داده) استفاده کنن، آزادکارها رو شناسایی کنن، منابع رو یکپارچه کنن و از ترکیب اونها کسب و کاری بسازن که مقیاسپذیره و رشد میکنه.<br />
<br />
سازمانهایی که ما به عنوان موفق میشناسیم توسط آدمهایی در جریان هستن که کشف میکنن کار بعدی چیه.معمارها درخت قطع نمیکنن و در و پنجره نمیسازن. بجاش چیزهایی که قبلا ساختهشده و وجود دارن رو به شکلی که جذاب و کارا باشه با هم ترکیب میکنن. احتمالا شما هم اگه قبلا تجربه برپا کردن یه سازمان رو داشتید، دیدید که باید از قبل خیلی چیزهای مختلف رو مهیا میکردید. اولین شرکتی که من توش تجربه مدیریت محصول پیدا کردم برای تولید و فروش یه نرمافزار حسابداری ۴۵ تا پرسنل داشت که ۱۴ تای اونها برنامهنویس بودن. حالا امروز همون سازمان رو میشه با ۵ نفر راهاندازی کرد. پس بقیه چی میشن؟ اونها مشغول ساختن زیرساختهایی بودن که الان دیگه وجود دارن. رستورانها دیگه تقریبا فقط با سرآشپزها ساخته میشن. الان سرآشپزها خودشون ترکیبی از مدیرانی هستن که میتونن پخت و پز، طراحی خدمات و تبلیغات رو همزمان با هم راهبری کنن و بشه همون چیزی که مصرف کننده میخواد. قسمت سخت (و کمبود) کار نصب اجاقگاز نیست، بلکه طراحی یه داستانه. اینجور آدمها جراحی نمیکنن، بلکه کشف میکنن چی سرجای خودش نیست و جاشو تغییر میدن. معمارهای سازمانی میدونن چطور تامین کنندهها رو پیدا کنن، از منابع (افراد، پول، داده) استفاده کنن، آزادکارها رو شناسایی کنن، منابع رو یکپارچه کنن و از ترکیب اونها کسب و کاری بسازن که مقیاسپذیره و رشد میکنه. سازمانهایی که ما به عنوان موفق میشناسیم توسط آدمهایی در جریان هستن که کشف میکنن کار بعدی چیه.تنبلی جدید2017-11-06T04:02:18+03:302017-11-06T04:02:18+03:30https://amraei.com/thoughts/new-lazinessمن فکر میکنم شکل تنبلی عوض شده.<br />
<br />
قبلا تنبلی به معنی اجتناب از کار فیزیکی بود. آدم تنبل چرت میزد و درحالی که بقیه داشتن کار میکردن و عرق میریختن، اون داشت میخورد. جامعه فرد تنبل رو به این دلیل پس میزد که این رفتار اونها باعث میشد زحمت بقیه ما بیشتر بشه.<br />
<br />
وقتی بچه بودم و باید میرفتیم کپسول گاز رو پر میکردیم، پیدا کردن من کار خیلی سختی میشد. سختی حمل کردن کپسول تا مصافت طولانی سر کوچه دلیل خوبی بود تا تنبل بشم.<br />
<br />
اما تنبلی جدید هیچ ارتباطی با کار فیزیکی نداره و همش مربوط به ترس ماست. اگه فعلا تصمیم نگرفتید که با مشتریان احتمالیتون تماس بگیرید، ایده جدیدی که بهش فکر کردید رو پیاده سازی کنید یا در مورد چیزی که مدتهاست بهش فکر میکنید حرف بزنید، به خاطر این نیست که نیاز به استراحت فیزیکی دارید. شما تعلل میکنید چون از کار احساسی میترسید.<br />
<br />
اما خبر خوب اینکه شجاع بودن خیلی آسونتر از اینه که بخوایید روی فیزیک بدنی خودتون کار کنید تا وزنههای سنگین بلند کنید.من فکر میکنم شکل تنبلی عوض شده. قبلا تنبلی به معنی اجتناب از کار فیزیکی بود. آدم تنبل چرت میزد و درحالی که بقیه داشتن کار میکردن و عرق میریختن، اون داشت میخورد. جامعه فرد تنبل رو به این دلیل پس میزد که این رفتار اونها باعث میشد زحمت بقیه ما بیشتر بشه. وقتی بچه بودم و باید میرفتیم کپسول گاز رو پر میکردیم، پیدا کردن من کار خیلی سختی میشد. سختی حمل کردن کپسول تا مصافت طولانی سر کوچه دلیل خوبی بود تا تنبل بشم. اما تنبلی جدید هیچ ارتباطی با کار فیزیکی نداره و همش مربوط به ترس ماست. اگه فعلا تصمیم نگرفتید که با مشتریان احتمالیتون تماس بگیرید، ایده جدیدی که بهش فکر کردید رو پیاده سازی کنید یا در مورد چیزی که مدتهاست بهش فکر میکنید حرف بزنید، به خاطر این نیست که نیاز به استراحت فیزیکی دارید. شما تعلل میکنید چون از کار احساسی میترسید. اما خبر خوب اینکه شجاع بودن خیلی آسونتر از اینه که بخوایید روی فیزیک بدنی خودتون کار کنید تا وزنههای سنگین بلند کنید.انتخاب درست یا ناگزیر2017-11-05T04:27:51+03:302017-11-05T04:27:51+03:30https://amraei.com/thoughts/mandatory-or-correct-selection«تصمیم درست اینه که درسم رو ادامه بدم، به کار قبلیم برگردم، از کار فعلیم استعفا بدم، بیشتر وقتم رو به خانواده اختصاص بدم، دیگه سیگار نکشم، هفتهایی یک کتاب بخونم و …»<br />
<br />
تفاوت زیادی هست بین گرفتن یه تصمیم وقتی که واقعا فکر میکنیم درسته، با وقتی که هیچ گزینه دیگهایی وجود نداره یا ناگزیریم.<br />
<br />
اگه به جای کاری که الان دارید انجام میدید دهها گزینه و فرصت دیگه هم موجود بود، اما بازم انتخاب شما همین بود، این یعنی عاشق کارتون هستید. ازش لذت میبرید و بهتون آرامش میده. این یعنی انتخاب درست و وقتی اینطور انتخابی میکنید فقط به انجام دادنش فکر کنید.<br />
<br />
اما در مورد انتخابهای ناگزیر چطور؟ من فکر میکنم باید بدونید بین اینها تفاوت مهمی وجود داره و برای اینها باید صبر کنید. هر تصمیمی که میگیرید اگه آرامش خودتون رو درش لحاظ نکرده باشید یعنی یک انتخاب ناگزیر.«تصمیم درست اینه که درسم رو ادامه بدم، به کار قبلیم برگردم، از کار فعلیم استعفا بدم، بیشتر وقتم رو به خانواده اختصاص بدم، دیگه سیگار نکشم، هفتهایی یک کتاب بخونم و …» تفاوت زیادی هست بین گرفتن یه تصمیم وقتی که واقعا فکر میکنیم درسته، با وقتی که هیچ گزینه دیگهایی وجود نداره یا ناگزیریم. اگه به جای کاری که الان دارید انجام میدید دهها گزینه و فرصت دیگه هم موجود بود، اما بازم انتخاب شما همین بود، این یعنی عاشق کارتون هستید. ازش لذت میبرید و بهتون آرامش میده. این یعنی انتخاب درست و وقتی اینطور انتخابی میکنید فقط به انجام دادنش فکر کنید. اما در مورد انتخابهای ناگزیر چطور؟ من فکر میکنم باید بدونید بین اینها تفاوت مهمی وجود داره و برای اینها باید صبر کنید. هر تصمیمی که میگیرید اگه آرامش خودتون رو درش لحاظ نکرده باشید یعنی یک انتخاب ناگزیر.اکوسیستم شما2017-11-04T04:17:27+03:302017-11-04T04:17:27+03:30https://amraei.com/thoughts/your-ecosystemدرخت اقاقیای گرمسیری خارهای توخالی، شهد و برگ تولید کننده پروتئین داره. همه چیزهایی که مورچهها لازم دارن تا بتونن توی خارها زندگی کنن و به این ترتیب شهد و برگها رو بخورن.<br />
<br />
خب این چه فایدهایی برای خود درخت داره؟ مورچهها باعث میشن پرندهها و سایر آفات دفع بشن. همینطور یه سری از شاخههای زاید و کوچک رو از بین میبرن.<br />
<br />
یه اکوسیستم دو (یا چند) تا المنت رو با هم ترکیب میکنه که بدون هم نمیتونن بقا داشته باشن. هرکدوم چیزی تولید میکنه که دیگری بهش نیاز داره.<br />
<br />
کسب و کارها (و همینطور فریلنسرها) خیلی به ندرت روی ساختن اکوسیستم خودشون تمرکز میکنن. در واقع نمی دونن که راز حیاتشون در اینه که اینها رو در کنار هم نگه دارن.درخت اقاقیای گرمسیری خارهای توخالی، شهد و برگ تولید کننده پروتئین داره. همه چیزهایی که مورچهها لازم دارن تا بتونن توی خارها زندگی کنن و به این ترتیب شهد و برگها رو بخورن. خب این چه فایدهایی برای خود درخت داره؟ مورچهها باعث میشن پرندهها و سایر آفات دفع بشن. همینطور یه سری از شاخههای زاید و کوچک رو از بین میبرن. یه اکوسیستم دو (یا چند) تا المنت رو با هم ترکیب میکنه که بدون هم نمیتونن بقا داشته باشن. هرکدوم چیزی تولید میکنه که دیگری بهش نیاز داره. کسب و کارها (و همینطور فریلنسرها) خیلی به ندرت روی ساختن اکوسیستم خودشون تمرکز میکنن. در واقع نمی دونن که راز حیاتشون در اینه که اینها رو در کنار هم نگه دارن.در جستجوی کمبود2017-11-04T04:17:27+03:302017-11-04T04:17:27+03:30https://amraei.com/thoughts/seek-scarcityاگه دارید یه پروژه رو مدیریت می کنید، ببینید کجا کمبود منابع دارید (که معمولا پول نیست). اگه قصد دارید اورست رو فتح کنید، سرما و وزن خودتون چیزیه که باید بهش اهمیت بدید، نه هزینه کیسه خواب.<br />
<br />
اگه دارید یه بیزنس راه میندازید، ببینید چه کاری هست که شما میتونید انجام بدید ولی رقبا نمیتونن. وقتی یه نفر داره کاری رو رایگان انجام میده، انتظار نداشته باشید بابتش به شما پول بدن.<br />
<br />
کمبودها تولید ارزش میکنن.اگه دارید یه پروژه رو مدیریت می کنید، ببینید کجا کمبود منابع دارید (که معمولا پول نیست). اگه قصد دارید اورست رو فتح کنید، سرما و وزن خودتون چیزیه که باید بهش اهمیت بدید، نه هزینه کیسه خواب. اگه دارید یه بیزنس راه میندازید، ببینید چه کاری هست که شما میتونید انجام بدید ولی رقبا نمیتونن. وقتی یه نفر داره کاری رو رایگان انجام میده، انتظار نداشته باشید بابتش به شما پول بدن. کمبودها تولید ارزش میکنن.دو اشکال نق زدن2017-10-30T04:03:09+03:302017-10-30T04:03:09+03:30https://amraei.com/thoughts/two-problems-with-whiningاولیش اینه که هیچ کاری ازش بر نمیاد. شما میتونید در مورد دولت، دوستان، خانواده یا شغلتون نق بزنید و ناله کنید، اما هیچ اتفاقی نمیفته جز هدر دادن وقت.<br />
<br />
بدتر .. خیلی بدتر … اینکه نق زدن مثل دارونما معکوس عمل میکنه. وقتی توی نق زدن خیلی حرفهایی میشید، یواش یواش شواهد و مدارکی رو هم کشف میکنید که باعث میشن نق زدنتون درست به نظر برسن. بنابراین موضوع تشدید میشه، هر روز شواهد بیشتری پیدا میکنید و چیزهای بیشتری که ارزش داره در موردشون نق بزنید.اولیش اینه که هیچ کاری ازش بر نمیاد. شما میتونید در مورد دولت، دوستان، خانواده یا شغلتون نق بزنید و ناله کنید، اما هیچ اتفاقی نمیفته جز هدر دادن وقت. بدتر .. خیلی بدتر … اینکه نق زدن مثل دارونما معکوس عمل میکنه. وقتی توی نق زدن خیلی حرفهایی میشید، یواش یواش شواهد و مدارکی رو هم کشف میکنید که باعث میشن نق زدنتون درست به نظر برسن. بنابراین موضوع تشدید میشه، هر روز شواهد بیشتری پیدا میکنید و چیزهای بیشتری که ارزش داره در موردشون نق بزنید.کارایی رایگان است2017-10-29T04:17:33+03:302017-10-29T04:17:33+03:30https://amraei.com/thoughts/efficiency-is-freeآقای Philip Crosby یه کتابی نوشته با این عنوان که کیفیت رایگان است. توی این کتاب میگه ساختن یه چیزی برای اولین بار، ازرونتر از اینه که بخوای بعدا تعمیرش کنی. این حرفیه که سال ۱۹۸۰ میلادی زده شده. کیفیت خیلی سریع نهتنها تبدیل به یه فاکتور مهم در تولید شد، بلکه به عنوان یه مزیت رقابتی در بازاریابی هم خودنمایی کرد. الان دیگه نه تنها کیفیت رو خیلی کمهزینه میشه بدست آورد، بلکه ارزونتر هم میشه فروختش.<br />
<br />
من اما فکر میکنم ما نیاز به یه کتاب جدید داریم، اسمش رو باید بزاریم کارایی رایگان است.<br />
<br />
خیلی کمهزینهتره اگه فرشی تولید کنیم که کمتر باعث تولید گازهای سمی میشه، به نسبت آسیبی که به محیط زیست میزنه. خیلی کمهزینهتره اگه خودروهایی توی ناوگان حمل و نقل عمومی اضافه بشن که به جای ۱۰ لیتر در هر ۱۰۰ کیلومتر، ۷ لیتر مصرف داشته باشن. خیلی کمهزینهتره اگه بسته بندیهای کوچکتر، سبکتر و قابل بازیافت طراحی کنیم، بجای استفاده از فوم و مواد ناسازگار با محیط.<br />
<br />
خب پس چرا همه به این موضوع فکر نمیکنن؟ به همون دلیل که چند نسل طول کشید تا کیفیت جا بیفته. چون الان هزینش بالاتره. چون الان برنامهریزی بیشتری نیاز داره. چون الان نیاز به تغییر هست.<br />
<br />
همیشه «الان» انجام دادن هرکاری سخت تره.آقای Philip Crosby یه کتابی نوشته با این عنوان که کیفیت رایگان است. توی این کتاب میگه ساختن یه چیزی برای اولین بار، ازرونتر از اینه که بخوای بعدا تعمیرش کنی. این حرفیه که سال ۱۹۸۰ میلادی زده شده. کیفیت خیلی سریع نهتنها تبدیل به یه فاکتور مهم در تولید شد، بلکه به عنوان یه مزیت رقابتی در بازاریابی هم خودنمایی کرد. الان دیگه نه تنها کیفیت رو خیلی کمهزینه میشه بدست آورد، بلکه ارزونتر هم میشه فروختش. من اما فکر میکنم ما نیاز به یه کتاب جدید داریم، اسمش رو باید بزاریم کارایی رایگان است. خیلی کمهزینهتره اگه فرشی تولید کنیم که کمتر باعث تولید گازهای سمی میشه، به نسبت آسیبی که به محیط زیست میزنه. خیلی کمهزینهتره اگه خودروهایی توی ناوگان حمل و نقل عمومی اضافه بشن که به جای ۱۰ لیتر در هر ۱۰۰ کیلومتر، ۷ لیتر مصرف داشته باشن. خیلی کمهزینهتره اگه بسته بندیهای کوچکتر، سبکتر و قابل بازیافت طراحی کنیم، بجای استفاده از فوم و مواد ناسازگار با محیط. خب پس چرا همه به این موضوع فکر نمیکنن؟ به همون دلیل که چند نسل طول کشید تا کیفیت جا بیفته. چون الان هزینش بالاتره. چون الان برنامهریزی بیشتری نیاز داره. چون الان نیاز به تغییر هست. همیشه «الان» انجام دادن هرکاری سخت تره.سازماندهی برای شادمانی2017-10-26T04:33:45+03:302017-10-26T04:33:45+03:30https://amraei.com/thoughts/orgnizing-for-joyشرکتهای سنتی، بخصوص تولید کنندههایی که در مقیاس بالایی بزرگ شدن از سازماندهی فقط برای بهرهوری استفاده میکنن. یا برای ثبات و پایداری. نه برای شادمانی و لذت.<br />
<br />
در سطح بین المللی یه برندهای مثل مک دونالد پیشگام این طرز فکر هستن. فقط میخوان هزینه بیاد پایین. برای اندازه گیری نتیجه از کرونومتر استفاده میکنن.<br />
<br />
مشکل این طرز تفکر اینه که خیلی زود گرفتار یکنواختی میشه و دیگه چیز زیادی وجود نداره که بشه بهینهسازیش کرد. تلاش واسه اینکه هزینه یه چیزی رو ۰,۰۰۰۱٪ کاهش بدی، خیلی باعث نمیشه حس کنی چیزی در حال تغییره.<br />
<br />
یه کسب و کار اگه با مسایل پیشبینی نشده روبرو نشه، اگه توی چاله نیفته، اگه مانع سر راهش نباشه، بعیده بتونه چیز خارق العاده یا اعجاب انگیزی هم خلق کنه یا باعث شگفتی بشه.<br />
<br />
اما طرز فکر جایگزین، من فکر میکنم، سازماندهی برای شادمانیه. اینجور کسب و کارها به آدمها اجازه میدن تا آزادی لازم برای ساختن، ارتباط گرفتن و خاص بودن رو در اختیار داشته باشن. اینجور سازمانها افرادی که باعث ایجاد تغییر هستن رو میپذیرن.شرکتهای سنتی، بخصوص تولید کنندههایی که در مقیاس بالایی بزرگ شدن از سازماندهی فقط برای بهرهوری استفاده میکنن. یا برای ثبات و پایداری. نه برای شادمانی و لذت. در سطح بین المللی یه برندهای مثل مک دونالد پیشگام این طرز فکر هستن. فقط میخوان هزینه بیاد پایین. برای اندازه گیری نتیجه از کرونومتر استفاده میکنن. مشکل این طرز تفکر اینه که خیلی زود گرفتار یکنواختی میشه و دیگه چیز زیادی وجود نداره که بشه بهینهسازیش کرد. تلاش واسه اینکه هزینه یه چیزی رو ۰,۰۰۰۱٪ کاهش بدی، خیلی باعث نمیشه حس کنی چیزی در حال تغییره. یه کسب و کار اگه با مسایل پیشبینی نشده روبرو نشه، اگه توی چاله نیفته، اگه مانع سر راهش نباشه، بعیده بتونه چیز خارق العاده یا اعجاب انگیزی هم خلق کنه یا باعث شگفتی بشه. اما طرز فکر جایگزین، من فکر میکنم، سازماندهی برای شادمانیه. اینجور کسب و کارها به آدمها اجازه میدن تا آزادی لازم برای ساختن، ارتباط گرفتن و خاص بودن رو در اختیار داشته باشن. اینجور سازمانها افرادی که باعث ایجاد تغییر هستن رو میپذیرن.تغییر و انواع واکنش ها2017-10-25T09:09:05+03:302017-10-25T09:09:05+03:30https://amraei.com/thoughts/change-and-reactionsدر مواجهه با تغییر دو نوع واکنش وجود داره و هر دوش هم مشکل به حساب میاد.<br />
<br />
افرادی که تغییر رو آسیب میدونن و ازش میترسن، بدون توجه به واقعیت یا حتی شانس سریع و با صدای بلند شروع به حرف زدن میکنن.<br />
<br />
افرادی که از تغییر نفع میبرن، باورش نمیکنن (تا وقتی که اتفاق بیفته)، بنابر این ساکت میشینن و فقط گوش میدن.<br />
<br />
به همین دلیله که تغییر دادن سازمانها کار سختیه.در مواجهه با تغییر دو نوع واکنش وجود داره و هر دوش هم مشکل به حساب میاد. افرادی که تغییر رو آسیب میدونن و ازش میترسن، بدون توجه به واقعیت یا حتی شانس سریع و با صدای بلند شروع به حرف زدن میکنن. افرادی که از تغییر نفع میبرن، باورش نمیکنن (تا وقتی که اتفاق بیفته)، بنابر این ساکت میشینن و فقط گوش میدن. به همین دلیله که تغییر دادن سازمانها کار سختیه.وقتی لپ لپ میخریدیم، چی میخریدیم؟2017-10-24T04:18:37+03:302017-10-24T04:18:37+03:30https://amraei.com/thoughts/what-you-buy-when-you-buy-loplopافرادی که تخم مرغ شانسی میخریدن در دراز مدت از چیزی که گیرشون میومد ناراضی بودن. بیشتر اونها همینطور به خریدن تخم مرغ شانسی ادامه میدادن.<br />
<br />
مقصد مهم نیست، مسیر سفر مهمه. همین اتفاق توی اولین دیدار دوستانه، اولین پست وبلاگ و اولین پاسخ به یه تماس ناشناس میفته.<br />
<br />
هیجان یه احتمال، شانس یه تجربه جدید، اضطراب یه پیشبینی. اینها چیزهایی هستن که مردم حاضرن بابتشون پول بدن.افرادی که تخم مرغ شانسی میخریدن در دراز مدت از چیزی که گیرشون میومد ناراضی بودن. بیشتر اونها همینطور به خریدن تخم مرغ شانسی ادامه میدادن. مقصد مهم نیست، مسیر سفر مهمه. همین اتفاق توی اولین دیدار دوستانه، اولین پست وبلاگ و اولین پاسخ به یه تماس ناشناس میفته. هیجان یه احتمال، شانس یه تجربه جدید، اضطراب یه پیشبینی. اینها چیزهایی هستن که مردم حاضرن بابتشون پول بدن.قانون دبیرستان2017-10-23T04:05:12+03:302017-10-23T04:05:12+03:30https://amraei.com/thoughts/rule-of-high-schoolهر صنعتی که به اندازه کافی عام شده یه جورایی مثل دوران دبیرستان میمونه.<br />
<br />
دبیرستان پره از نا امنی، دوستان ناباب، دستاوردهای مصنوعی، نمایش، تظاهر و مقدار کمی محتوا. بیشتر این نا امنی ناشی از قضاوت نادرستیه که باعث شده درک نکنیم چطور باید از جایگزینها استفاده کنیم.<br />
<br />
به قول تام هنکس «هالیوود مثل دبیرستانه، ولی بهت پول میدن».<br />
<br />
صنعت مد و فشن مثل دبیرستانه ولی با آرایش بیشتر.<br />
<br />
به این لیست اینترنت رو هم اضافه کنید، که مثل دبیرستانه ولی با یه مودم همراه.<br />
<br />
یا توییتر، اونم مثل دبیرستانه ولی با محدودیت ۱۴۰ کاراکتر.<br />
<br />
مثل دوران دبیرستان، برنده کسیه که خیلی این دوران رو جدی نمیگیره و واقعا فهمیده که قراره چی بدست بیاره. اگه توی این رمان بی پایان گرفتار بشید (یعنی نگران بودن در مورد اینکه آدمای دیگه چی فکر میکنن) هیچ وقت موفق نمیشید هیچ کاری رو به پایان برسونید. تنها چیزی که باعث میشه اول و دوم شدن توی دبیرستان مهم نباشه، اینه که برنده بشی. یعنی نمره قبولی.هر صنعتی که به اندازه کافی عام شده یه جورایی مثل دوران دبیرستان میمونه. دبیرستان پره از نا امنی، دوستان ناباب، دستاوردهای مصنوعی، نمایش، تظاهر و مقدار کمی محتوا. بیشتر این نا امنی ناشی از قضاوت نادرستیه که باعث شده درک نکنیم چطور باید از جایگزینها استفاده کنیم. به قول تام هنکس «هالیوود مثل دبیرستانه، ولی بهت پول میدن». صنعت مد و فشن مثل دبیرستانه ولی با آرایش بیشتر. به این لیست اینترنت رو هم اضافه کنید، که مثل دبیرستانه ولی با یه مودم همراه. یا توییتر، اونم مثل دبیرستانه ولی با محدودیت ۱۴۰ کاراکتر. مثل دوران دبیرستان، برنده کسیه که خیلی این دوران رو جدی نمیگیره و واقعا فهمیده که قراره چی بدست بیاره. اگه توی این رمان بی پایان گرفتار بشید (یعنی نگران بودن در مورد اینکه آدمای دیگه چی فکر میکنن) هیچ وقت موفق نمیشید هیچ کاری رو به پایان برسونید. تنها چیزی که باعث میشه اول و دوم شدن توی دبیرستان مهم نباشه، اینه که برنده بشی. یعنی نمره قبولی.ترس از هندوانه2017-10-22T04:17:33+03:302017-10-22T04:17:33+03:30https://amraei.com/thoughts/fear-of-watermelonsیه روز توی میوه فروشی، نه یه نفر بلکه سه نفر (غریبه) ازم پرسیدن که کدوم هندوانه خوبه. به من میخورد که متخصص هندوانه باشم؟ شاید میخورد.<br />
<br />
توی دنیای صنعتی ما، مردم دیگه از هندوانه میترسن. میترسن که اشتباهی خرید کنن. میترسن انتخاب غلطی داشته باشن.<br />
<br />
و همینطور از محصول یا خدمات شما میترسن. هرچی که میفروشید، دو دلیل بزرگ وجود داره که مردم نخرن:<br />
<br />
<br />
از وجودش بی خبرن.<br />
ازش میترسن.<br />
<br />
<br />
اگه بتونید یه راهحلی واسه این دو تا پیدا کنید، پس میتونید بهشون ثابت کنید که به محصول یا خدمات شما نیاز دارن و براشون ارزشمنده. اما تا وقتی که مردم از چیزی که میفروشید میترسن، کاری نمیتونید بکنید.<br />
<br />
مردم از ماموران مالیاتی، کارگزارهای بیمه، ماشین پلیس، کارهای عامالمنفعه و هتلهای فانتزی میترسن. اونها از هر چیزی با انتخاب یا فرصتهای زیاد که باعث میشن احمق به نظر برسن یا زمان و پول از دست بره میترسن.<br />
<br />
راستی، حتی از هندوانه هم میترسن.یه روز توی میوه فروشی، نه یه نفر بلکه سه نفر (غریبه) ازم پرسیدن که کدوم هندوانه خوبه. به من میخورد که متخصص هندوانه باشم؟ شاید میخورد. توی دنیای صنعتی ما، مردم دیگه از هندوانه میترسن. میترسن که اشتباهی خرید کنن. میترسن انتخاب غلطی داشته باشن. و همینطور از محصول یا خدمات شما میترسن. هرچی که میفروشید، دو دلیل بزرگ وجود داره که مردم نخرن: از وجودش بی خبرن. ازش میترسن. اگه بتونید یه راهحلی واسه این دو تا پیدا کنید، پس میتونید بهشون ثابت کنید که به محصول یا خدمات شما نیاز دارن و براشون ارزشمنده. اما تا وقتی که مردم از چیزی که میفروشید میترسن، کاری نمیتونید بکنید. مردم از ماموران مالیاتی، کارگزارهای بیمه، ماشین پلیس، کارهای عامالمنفعه و هتلهای فانتزی میترسن. اونها از هر چیزی با انتخاب یا فرصتهای زیاد که باعث میشن احمق به نظر برسن یا زمان و پول از دست بره میترسن. راستی، حتی از هندوانه هم میترسن.کمتر از صفر2017-10-19T04:07:27+03:302017-10-19T04:07:27+03:30https://amraei.com/thoughts/less-than-zeroوقتی انتخابهای کافی وجود داره، معنیش اینه که بعضی چیزها هیچ وقت انتخاب نمیشن.<br />
<br />
چالرز بلو چند سال پیش توی یه گزارش اینطور نوشت:<br />
<br />
«طی مطالعاتی که انجام شده، معلوم شد که از ۱۳ میلیون موزیکی که بصورت آنلاین برای فروش گذاشته شده بودن، ۱۰ میلیون از اونها هیچ وقت حتی یکبار هم خریداری نشدن. ۸۰٪ درآمد از ۵۲,۰۰۰ موزیک بدست اومد. یعنی کمتر از ۱٪ (حدود ۰.۴٪) موزیک ها.»<br />
<br />
اینترنت به ما اجازه داده که راحت وارد بازار بشیم. شما میتونید هرچیزی رو تبلیغ کنید، هر سرویس، هر کالا و یا هر چیز بنجلی که توی انبارتون هست. میتونید بدون زحمت وارد کسب و کار بشید، به خودتون بگید که دارید کارتون رو خوب انجام میدید. اما این رو بدونید که صفر یک احتمال بسیار واقعیه، شاید هم خود واقعیت.<br />
<br />
و صفر درصد از یک عدد هرچند بزرگ باز نتیجش صفره.<br />
<br />
چیزی که همه مدیران محصول با تجربه فهمیدن اینه که شما اول باید بتونید یه چیزی رو توی یه بخش کوچیک عملی کنید و بعد برید سراغ بخشهای بزرگتر. اگه نتونید یه چیزی رو به ۱ نفر از ۱۰۰۰ تا بفروشید، چرا باید برید سراغ یک میلیون نفر؟وقتی انتخابهای کافی وجود داره، معنیش اینه که بعضی چیزها هیچ وقت انتخاب نمیشن. چالرز بلو چند سال پیش توی یه گزارش اینطور نوشت: «طی مطالعاتی که انجام شده، معلوم شد که از ۱۳ میلیون موزیکی که بصورت آنلاین برای فروش گذاشته شده بودن، ۱۰ میلیون از اونها هیچ وقت حتی یکبار هم خریداری نشدن. ۸۰٪ درآمد از ۵۲,۰۰۰ موزیک بدست اومد. یعنی کمتر از ۱٪ (حدود ۰.۴٪) موزیک ها.» اینترنت به ما اجازه داده که راحت وارد بازار بشیم. شما میتونید هرچیزی رو تبلیغ کنید، هر سرویس، هر کالا و یا هر چیز بنجلی که توی انبارتون هست. میتونید بدون زحمت وارد کسب و کار بشید، به خودتون بگید که دارید کارتون رو خوب انجام میدید. اما این رو بدونید که صفر یک احتمال بسیار واقعیه، شاید هم خود واقعیت. و صفر درصد از یک عدد هرچند بزرگ باز نتیجش صفره. چیزی که همه مدیران محصول با تجربه فهمیدن اینه که شما اول باید بتونید یه چیزی رو توی یه بخش کوچیک عملی کنید و بعد برید سراغ بخشهای بزرگتر. اگه نتونید یه چیزی رو به ۱ نفر از ۱۰۰۰ تا بفروشید، چرا باید برید سراغ یک میلیون نفر؟همونطور که میخرید بفروشید2017-10-18T04:01:12+03:302017-10-18T04:01:12+03:30https://amraei.com/thoughts/sell-like-you-buyدو تا از رایجترین بهانهها که من از بازاریابها میشنوم ایناست:<br />
<br />
«محصول ما واقعا خیلی خوبه، ما هم سخت داریم تلاش میکنیم که بفروشیم و واسمون مهمه دیگران بخرن، اما علیرغم تلاش زیاد، فروش نمیره.»<br />
<br />
یا<br />
<br />
«ما محصولمون رو بر اساس نیاز مردم ساختیم، اما یهو خواسته مردم عوض شد.»<br />
<br />
توی هر دوی این حالتها تمرکز روی فروشنده است، نه خریدار. شما هیچ وقت چیزی رو بخاطر تلاش خیلی زیاد فروشنده ازش نمیخرید، اونم درحالیکه یه برند دیگه داره همون چیز رو مناسبتر، قابلتوجهتر و با قیمت کمتر میفروشه.<br />
<br />
وقتی یه چیزی برای شما به عنوان خریدار خوب نیست، چرا باید برای شما به عنوان فروشنده خوب باشه؟دو تا از رایجترین بهانهها که من از بازاریابها میشنوم ایناست: «محصول ما واقعا خیلی خوبه، ما هم سخت داریم تلاش میکنیم که بفروشیم و واسمون مهمه دیگران بخرن، اما علیرغم تلاش زیاد، فروش نمیره.» یا «ما محصولمون رو بر اساس نیاز مردم ساختیم، اما یهو خواسته مردم عوض شد.» توی هر دوی این حالتها تمرکز روی فروشنده است، نه خریدار. شما هیچ وقت چیزی رو بخاطر تلاش خیلی زیاد فروشنده ازش نمیخرید، اونم درحالیکه یه برند دیگه داره همون چیز رو مناسبتر، قابلتوجهتر و با قیمت کمتر میفروشه. وقتی یه چیزی برای شما به عنوان خریدار خوب نیست، چرا باید برای شما به عنوان فروشنده خوب باشه؟الگوی قدیمی استیو جابز2017-10-17T04:13:22+03:302017-10-17T04:13:22+03:30https://amraei.com/thoughts/live-eachday-as-its-your-firstهر روز طوری زندگی کنید که انگار روز آخر زندگی شماست.<br />
- استیو جابز<br />
<br />
اگه هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشید با خودتون فکر کنید که امروز آخرین روز زندگی شماست، احتمالا تلاشتون برای انجام همه کارها چند برابر میشه. خیلی از چیزهایی که تا دیروز براتون بی اهمیت بودن حالا مهم میشن و برعکس.<br />
<br />
اما اینطوری زندگی با اضطراب سپری میشه.<br />
<br />
حالا اگه هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشید فکر کنید اولین روز زندگیتون هست چطور؟ هر روز با همون حیرت و کنجکاوی روز اول به دنیای اطرافتون نگاه میکنید. هر روز همه چیز برای شما سرشار از تازگی هست. دنیا همیشه چیزهای جدیدی برای کشف کردن داره.<br />
<br />
آیا این بهتر نیست؟هر روز طوری زندگی کنید که انگار روز آخر زندگی شماست. - استیو جابز اگه هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشید با خودتون فکر کنید که امروز آخرین روز زندگی شماست، احتمالا تلاشتون برای انجام همه کارها چند برابر میشه. خیلی از چیزهایی که تا دیروز براتون بی اهمیت بودن حالا مهم میشن و برعکس. اما اینطوری زندگی با اضطراب سپری میشه. حالا اگه هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشید فکر کنید اولین روز زندگیتون هست چطور؟ هر روز با همون حیرت و کنجکاوی روز اول به دنیای اطرافتون نگاه میکنید. هر روز همه چیز برای شما سرشار از تازگی هست. دنیا همیشه چیزهای جدیدی برای کشف کردن داره. آیا این بهتر نیست؟سه عنصر لازم برای اشتغال پایدار2017-10-16T04:06:37+03:302017-10-16T04:06:37+03:30https://amraei.com/thoughts/three-elements-of-constant-employmentاگه یکی از این سه تا رو داشته باشید، هیچ وقت بیکار نمیمونید:<br />
<br />
<br />
توان فروش<br />
تلاش روزافزون<br />
مهارت آغازگری<br />
<br />
<br />
فروش خودش زبان گویایی داره. اگه بتونید بیش از اون چیزی که بابت شما هزینه میشه بفروشید، همیشه یه کسی هست که دنبال استخدام کردن شما باشه.<br />
<br />
تلاش روزافزون خودش رو توی بروکراسی نشون میده. تلاش روزافزون باعث افزایش بهرهوری شما میشه. اگه بتونید باعث بشید یه کاری دو برابر سریعتر انجام بشه یعنی تونستید ارزشمند باشید. مثل منشیهای بداخلاق توی مطب دکترها.<br />
<br />
مهارت سوم کار هر کسی نیست، اما خیلی با ارزشتره. اگه آدمی هستید که میتونید آغازگر فعالیتهای مفید باشه، اگه میتونید باعث دگرگونی بشید، سازمانهای هوشمند سخت دنبال شما میگردن.اگه یکی از این سه تا رو داشته باشید، هیچ وقت بیکار نمیمونید: توان فروش تلاش روزافزون مهارت آغازگری فروش خودش زبان گویایی داره. اگه بتونید بیش از اون چیزی که بابت شما هزینه میشه بفروشید، همیشه یه کسی هست که دنبال استخدام کردن شما باشه. تلاش روزافزون خودش رو توی بروکراسی نشون میده. تلاش روزافزون باعث افزایش بهرهوری شما میشه. اگه بتونید باعث بشید یه کاری دو برابر سریعتر انجام بشه یعنی تونستید ارزشمند باشید. مثل منشیهای بداخلاق توی مطب دکترها. مهارت سوم کار هر کسی نیست، اما خیلی با ارزشتره. اگه آدمی هستید که میتونید آغازگر فعالیتهای مفید باشه، اگه میتونید باعث دگرگونی بشید، سازمانهای هوشمند سخت دنبال شما میگردن.کشش و اصطکاک2017-10-15T04:07:41+03:302017-10-15T04:07:41+03:30https://amraei.com/thoughts/traction-and-frictionیه خودروی بزرگ روی یه دریاچه یخ زده هیچ جا نمیتونه بره. بدون کشش، بدون حرکت.<br />
یه حشره کوچیک لای مقدار زیادی شن تا ابد گیر میکنه. اصطکاک بیش از حد، حرکت بسیار کم.<br />
<br />
اگه کارتون گیرکرده، احتمالا درگیر یکی از این دو نوع چالش شدید.<br />
<br />
توی دنیای آنلاین کشش کافی وجود نداره. انتخابها خیلی زیاد هستن و مرزها خیلی مبهم. احتمال اینکه گیر کنیم خیلی زیاده چون هیچی نیست که مارو حول بده، اصلا چهارچوبی نیست که بشه خارج از اون فکر کرد.<br />
<br />
قدرت پلتفرمهای آنلاین در همینه. نمیتونید بیشتر از ۱۴۰ کاراکتر بنویسید، نمیتونید هر طرحی رو که خواستید به اجرا دربیارید، نمیتونید همه رو با برنامه فروشتون اسپم کنید. یه اهرمهایی هستن که بر علیه شما کار میکنن، اما دقیقا همون چیزی هستن که لازم دارید. یعنی اصطکاک.<br />
<br />
کلی دیوار دور تا دور ما بنا شده که رد شدن از اونها کار ابدا آسونی نیست.<br />
<br />
بهترین مدیرانی که من میشناسم اونهایی هستن که برای خودشون قوانینی وضع کردن و هیچ وقت هم زیر پا نگذاشتن. راحتترین کار اینه که تسلیم بشید و برید سراغ دیوار بعدی، اما سازندهتر و پربارتر اینه که از همین دیوار بالا برید.یه خودروی بزرگ روی یه دریاچه یخ زده هیچ جا نمیتونه بره. بدون کشش، بدون حرکت. یه حشره کوچیک لای مقدار زیادی شن تا ابد گیر میکنه. اصطکاک بیش از حد، حرکت بسیار کم. اگه کارتون گیرکرده، احتمالا درگیر یکی از این دو نوع چالش شدید. توی دنیای آنلاین کشش کافی وجود نداره. انتخابها خیلی زیاد هستن و مرزها خیلی مبهم. احتمال اینکه گیر کنیم خیلی زیاده چون هیچی نیست که مارو حول بده، اصلا چهارچوبی نیست که بشه خارج از اون فکر کرد. قدرت پلتفرمهای آنلاین در همینه. نمیتونید بیشتر از ۱۴۰ کاراکتر بنویسید، نمیتونید هر طرحی رو که خواستید به اجرا دربیارید، نمیتونید همه رو با برنامه فروشتون اسپم کنید. یه اهرمهایی هستن که بر علیه شما کار میکنن، اما دقیقا همون چیزی هستن که لازم دارید. یعنی اصطکاک. کلی دیوار دور تا دور ما بنا شده که رد شدن از اونها کار ابدا آسونی نیست. بهترین مدیرانی که من میشناسم اونهایی هستن که برای خودشون قوانینی وضع کردن و هیچ وقت هم زیر پا نگذاشتن. راحتترین کار اینه که تسلیم بشید و برید سراغ دیوار بعدی، اما سازندهتر و پربارتر اینه که از همین دیوار بالا برید.ریسک ظاهری و ریسک واقعی2017-10-14T04:03:03+03:302017-10-14T04:03:03+03:30https://amraei.com/thoughts/apperant-and-actual-riskریسک ظاهری همون چیزیه که باعث میشه یه نفر در حالی که در شرف اخراج شدنه ولی بازم کارمند یه شرکت بزرگ بودن رو ترجیح بده. اینطوری امنیت بیشتری داره تا اینکه بخواد کار (در ظاهر) پرخطر خودش رو راه بندازه.<br />
<br />
ریسک ظاهری یعنی چیزی که باعث میشه یه نفر به خاطر ترس از سقوط، اتوبوس یا رانندگی رو به هواپیما ترجیح بده، درحالیکه رانندگی و جاده خیلی پرخطرتره.<br />
<br />
ریسک ظاهری باعث میشه احتمال اینکه دیگران بهتون بخندن کمتر بشه، در عوض به احتمال خیلی زیاد در معرض منسوخ و مستهلک شدن قرار میگیرید.<br />
<br />
ما خیلی وقتها به جای تمرکز کردن روی واقعیت روی ظاهر تمرکز میکنیم.ریسک ظاهری همون چیزیه که باعث میشه یه نفر در حالی که در شرف اخراج شدنه ولی بازم کارمند یه شرکت بزرگ بودن رو ترجیح بده. اینطوری امنیت بیشتری داره تا اینکه بخواد کار (در ظاهر) پرخطر خودش رو راه بندازه. ریسک ظاهری یعنی چیزی که باعث میشه یه نفر به خاطر ترس از سقوط، اتوبوس یا رانندگی رو به هواپیما ترجیح بده، درحالیکه رانندگی و جاده خیلی پرخطرتره. ریسک ظاهری باعث میشه احتمال اینکه دیگران بهتون بخندن کمتر بشه، در عوض به احتمال خیلی زیاد در معرض منسوخ و مستهلک شدن قرار میگیرید. ما خیلی وقتها به جای تمرکز کردن روی واقعیت روی ظاهر تمرکز میکنیم.تصمیم بگیر2017-10-13T04:42:21+03:302017-10-13T04:42:21+03:30https://amraei.com/thoughts/make-a-decisionقرار نیست یه تصمیم خیلی خردمندانه و بی نقص بگیرید. فقط یه تصمیم بگیرید. یا شاید هم در واقع چندین تصمیم.<br />
<br />
تصمیم نگرفتن هم خودش یه جور تصمیم گیریه، تصمیمگیری برای اینکه تصمیم نگیرید و این یه تصمیم اشتباهه. اگه در جایگاه کسی هستید که باید انتخاب کنه، به عنوان سرپرست یه خانواده، به عنوان مدیر کسب و کار یا رهبر یه تیم، مهم نیست که چقدر درست انتخاب میکنید، بلکه مهم اینه که بتونید و جسارتش رو داشته باشید تصمیمگیری کنید.<br />
<br />
این چیزیه که بندرت کسی مهارتش رو داره و البته پر خطر و گاهی هم دردآوره.قرار نیست یه تصمیم خیلی خردمندانه و بی نقص بگیرید. فقط یه تصمیم بگیرید. یا شاید هم در واقع چندین تصمیم. تصمیم نگرفتن هم خودش یه جور تصمیم گیریه، تصمیمگیری برای اینکه تصمیم نگیرید و این یه تصمیم اشتباهه. اگه در جایگاه کسی هستید که باید انتخاب کنه، به عنوان سرپرست یه خانواده، به عنوان مدیر کسب و کار یا رهبر یه تیم، مهم نیست که چقدر درست انتخاب میکنید، بلکه مهم اینه که بتونید و جسارتش رو داشته باشید تصمیمگیری کنید. این چیزیه که بندرت کسی مهارتش رو داره و البته پر خطر و گاهی هم دردآوره.واقعیتهای بازار2017-10-11T04:13:32+03:302017-10-11T04:13:32+03:30https://amraei.com/thoughts/market-factsشاید برای شما بین واقعیت و حقیقت تفاوتی وجود نداشته باشه، اما من میخوام بین این دو تا فرق بگذارم. من فکر میکنم حقیقت چیزیه که در اصل و جوهره هر چیزی نهفته است، اما واقعیت تعریف ما از همون چیز بر اساس زاویه دید ماست.<br />
<br />
آسمان بالای سر ما پر از صور فلکیه. دب اکبر و دب اصغر یکی از معروف ترین صورتهای فلکی هستن. چند تا ستاره که وقتی کنار هم قرار گرفتن مثل یک خرس به نظر میرسن (یا باید برسن). گذشته از اینکه چقدر واقعا شبیه خرس هستن، تصور کنید اگه سیاره ما در نقطه دیگهایی از کیهان قرار گرفته بود، ما چینش این ستارهها رو چطور میدیدم؟ شاید دیگه شبیه دمپایی بود، نه خرس.<br />
<br />
ما هیچ وقت نمیتونیم بفهمیم که در حقیقت این ستارهها کنار هم چه شکلی رو میسازن، چون هیچ وقت فرصت پیدا نمیکنیم از طرف دیگهایی بهشون نگاه کنیم. اما در واقعیت از سمتی که ما میبینیم اینها شبیه خرس هستن.<br />
<br />
بالا و پایین، پیروزی و شکست، کم و زیاد، پیشرفت و عقبگرد و همه چیزهایی که ما در بازار میبینیم همگی واقعیتهایی هستن که اگه از سمت دیگهایی بهشون نگاه کنیم تغییر ماهیت میدن. خوشبختانه در این مورد فرصت و امکانش رو داریم.شاید برای شما بین واقعیت و حقیقت تفاوتی وجود نداشته باشه، اما من میخوام بین این دو تا فرق بگذارم. من فکر میکنم حقیقت چیزیه که در اصل و جوهره هر چیزی نهفته است، اما واقعیت تعریف ما از همون چیز بر اساس زاویه دید ماست. آسمان بالای سر ما پر از صور فلکیه. دب اکبر و دب اصغر یکی از معروف ترین صورتهای فلکی هستن. چند تا ستاره که وقتی کنار هم قرار گرفتن مثل یک خرس به نظر میرسن (یا باید برسن). گذشته از اینکه چقدر واقعا شبیه خرس هستن، تصور کنید اگه سیاره ما در نقطه دیگهایی از کیهان قرار گرفته بود، ما چینش این ستارهها رو چطور میدیدم؟ شاید دیگه شبیه دمپایی بود، نه خرس. ما هیچ وقت نمیتونیم بفهمیم که در حقیقت این ستارهها کنار هم چه شکلی رو میسازن، چون هیچ وقت فرصت پیدا نمیکنیم از طرف دیگهایی بهشون نگاه کنیم. اما در واقعیت از سمتی که ما میبینیم اینها شبیه خرس هستن. بالا و پایین، پیروزی و شکست، کم و زیاد، پیشرفت و عقبگرد و همه چیزهایی که ما در بازار میبینیم همگی واقعیتهایی هستن که اگه از سمت دیگهایی بهشون نگاه کنیم تغییر ماهیت میدن. خوشبختانه در این مورد فرصت و امکانش رو داریم.کارهای ظاهرا مهمتر2017-10-10T04:03:59+03:302017-10-10T04:03:59+03:30https://amraei.com/thoughts/supposedly-more-important-thingsاگه بخوایید برید مسافرت، باید لباسها و وسایلی که نیاز دارید رو بزارید توی چمدون. همینطور باید برید و باک ماشینتون رو به میزان کافی از بنزین پر کنید. کدوم یک از اینها مهمتره؟<br />
<br />
اگه بخوایید آشپزی کنید، باید مواد اولیه در اختیار داشته باشید. همینطور باید ظرف مناسبی برای پختن غذا وجود داشته باشه. کدوم یک از اینها مهمتره؟<br />
<br />
اما سوال اساسی من این نیست.<br />
<br />
ما خیلی وقتها بی دلیل در حال اولویت بندی هستیم. مثل زمانهایی که در هر حال باید برای به نتیجه رسیدن دو یا چند کارو انجام بدیم. انجام ندادن یکی از اونها اجتناب ناپذیره. اگه باید از خونه برید بیرون، هیچ فرقی بین این نیست که اول شلوارتون رو بپوشید یا پیرهن رو. در نهایت هر دو ضروری هستن.<br />
<br />
این اشتباهیه که ما مدام در مدیریت پروژهها مرتکب میشیم. تمرکز نداشتن روی انجام یک کار چون فکر میکنیم کار دیگهایی هست که مهمتره.اگه بخوایید برید مسافرت، باید لباسها و وسایلی که نیاز دارید رو بزارید توی چمدون. همینطور باید برید و باک ماشینتون رو به میزان کافی از بنزین پر کنید. کدوم یک از اینها مهمتره؟ اگه بخوایید آشپزی کنید، باید مواد اولیه در اختیار داشته باشید. همینطور باید ظرف مناسبی برای پختن غذا وجود داشته باشه. کدوم یک از اینها مهمتره؟ اما سوال اساسی من این نیست. ما خیلی وقتها بی دلیل در حال اولویت بندی هستیم. مثل زمانهایی که در هر حال باید برای به نتیجه رسیدن دو یا چند کارو انجام بدیم. انجام ندادن یکی از اونها اجتناب ناپذیره. اگه باید از خونه برید بیرون، هیچ فرقی بین این نیست که اول شلوارتون رو بپوشید یا پیرهن رو. در نهایت هر دو ضروری هستن. این اشتباهیه که ما مدام در مدیریت پروژهها مرتکب میشیم. تمرکز نداشتن روی انجام یک کار چون فکر میکنیم کار دیگهایی هست که مهمتره.کیفیت خاص و کیفیت متداول2017-10-08T04:13:44+03:302017-10-08T04:13:44+03:30https://amraei.com/thoughts/quality-and-the-regular-kindدو نوع کیفیت وجود داره. نوع متداول کیفیت در کسب و کار یعنی «داشتن مشخصات متعارف». هرچیزی همونطوری ساخته شده که براش طراحی شده.<br />
<br />
یه نوع دیگه از کیفیت هم هست. کیفیتی که یعنی «ارزشمند بودن». کیفیت عشق، انسانیت و باخاصیت و قابل توجه بودن.<br />
<br />
دو تا تخم مرغ رو در نظر بگیرید:<br />
<br />
میریم به سوپر مارکت، یه تخم مرغ بستهبندی شده میگیریم، خیلی راحت. یه تخم مرغی که بر اساس استاندارد تولید شده. از یه سری مرغ زندانی شده توی قفس که با دارو تغذیه شدن. قیمتش هم حدودا ۳۵۰ تومان. بطور معمول توی ماهیتابه پخته میشه. یه طرفش پخته که شد برش میگردونیم تا اون طرفش بپزه. یه کم نمک ید دار بهش میزنیم و روش هم یه لایه نازک روغن نباتیه. با یه تیکه نون لواش هم خورده میشه.<br />
<br />
این همون نوع متداوله. شکلی که اکثر مردم باهاش بزرگ شدن. راحت درست میشه، قابل اعتماد و کم ریسکه.<br />
<br />
من اگه بخوام یه تخم مرغ توی خونه درست کنم، میرم تخم مرغ محلی میخرم. بابتش ۵۰۰ تومان میپردازم. به خاطر این ۱۵۰ تومان پول بیشتر هم تولید کنندهاش خوشحالتره، هم خود مرغ. مزهاش هم بیشتر شبیه تخممرغه. با روغن زیتون توی یه ظرف چدنی درستش میکنم. بهش وقت میدم تا خوب خودش و اطرافش برشته بشه. روش نمک دریا میریزم (که به خاطر ماهیتش طعم بهتری داره). همه چیزی هم که گفتم حدودا ۲۰۰ تومان هزینه بیشتر برام داشته.<br />
<br />
این نوع نامتعارفه. هم پیداکردن این تخم مرغ سختتره، هم تمیز کردن ظرفش. اما تخممرغش قابل توجهه. ارزش داره در موردش حرف بزنی. ارزش داره به خاطرش بری چند کوچه پایینتر. ارزش داره در موردش بنویسی.<br />
<br />
اگه شما فقط به خاطر ۲۰۰ تومن حاضرید یه همچین بلایی سر تخممرغ بیارید، تصور کنید اگه همین رویکرد رو توی کیفیت کارتون داشته باشید چه اتفاقی میفته.دو نوع کیفیت وجود داره. نوع متداول کیفیت در کسب و کار یعنی «داشتن مشخصات متعارف». هرچیزی همونطوری ساخته شده که براش طراحی شده. یه نوع دیگه از کیفیت هم هست. کیفیتی که یعنی «ارزشمند بودن». کیفیت عشق، انسانیت و باخاصیت و قابل توجه بودن. دو تا تخم مرغ رو در نظر بگیرید: میریم به سوپر مارکت، یه تخم مرغ بستهبندی شده میگیریم، خیلی راحت. یه تخم مرغی که بر اساس استاندارد تولید شده. از یه سری مرغ زندانی شده توی قفس که با دارو تغذیه شدن. قیمتش هم حدودا ۳۵۰ تومان. بطور معمول توی ماهیتابه پخته میشه. یه طرفش پخته که شد برش میگردونیم تا اون طرفش بپزه. یه کم نمک ید دار بهش میزنیم و روش هم یه لایه نازک روغن نباتیه. با یه تیکه نون لواش هم خورده میشه. این همون نوع متداوله. شکلی که اکثر مردم باهاش بزرگ شدن. راحت درست میشه، قابل اعتماد و کم ریسکه. من اگه بخوام یه تخم مرغ توی خونه درست کنم، میرم تخم مرغ محلی میخرم. بابتش ۵۰۰ تومان میپردازم. به خاطر این ۱۵۰ تومان پول بیشتر هم تولید کنندهاش خوشحالتره، هم خود مرغ. مزهاش هم بیشتر شبیه تخممرغه. با روغن زیتون توی یه ظرف چدنی درستش میکنم. بهش وقت میدم تا خوب خودش و اطرافش برشته بشه. روش نمک دریا میریزم (که به خاطر ماهیتش طعم بهتری داره). همه چیزی هم که گفتم حدودا ۲۰۰ تومان هزینه بیشتر برام داشته. این نوع نامتعارفه. هم پیداکردن این تخم مرغ سختتره، هم تمیز کردن ظرفش. اما تخممرغش قابل توجهه. ارزش داره در موردش حرف بزنی. ارزش داره به خاطرش بری چند کوچه پایینتر. ارزش داره در موردش بنویسی. اگه شما فقط به خاطر ۲۰۰ تومن حاضرید یه همچین بلایی سر تخممرغ بیارید، تصور کنید اگه همین رویکرد رو توی کیفیت کارتون داشته باشید چه اتفاقی میفته.قوانین و آزمایش2017-10-07T04:13:44+03:302017-10-07T04:13:44+03:30https://amraei.com/thoughts/rules-and-testارسطو (دانشمند و فیلسوف بزرگ یونانی)، ۳۵۰ سال قبل از میلاد مسیح در رسالهایی نوشت که تعداد دندانهای زنان از مردان کمتره. امروز ما میدونیم که این مزخرفه، اما تقریبا برای ۲۰۰۰ سال این یه اصل پذیرفته شده در دنیای غرب بود.<br />
<br />
بالاخره یه روز یه نفر یه ایده انقلابی برای فهمیدن پاسخ درست داد و گفت: بیایید بشماریم.<br />
<br />
احتمالا ما در مورد مردم گذشته فکر میکنیم که لابد خیلی باهوش نبودن. وگرنه کورکورانه موضوع به این سادگی رو نمیپذیرفتن. اما خود ما چطور؟ فکر میکنید آیندگان در مورد ما تصوری غیر از این دارن؟<br />
<br />
کسب و کارهای ما مملو از قوانینی هستند که توسط ما پذیرفته شدن. قوانینی که بعضا هیچوقت آزمایش نشدن تا ببینیم درست هستن یا نه.<br />
<br />
ما از قوانین پیروی میکنیم فقط برای اینکه آزمایش نکنیم.ارسطو (دانشمند و فیلسوف بزرگ یونانی)، ۳۵۰ سال قبل از میلاد مسیح در رسالهایی نوشت که تعداد دندانهای زنان از مردان کمتره. امروز ما میدونیم که این مزخرفه، اما تقریبا برای ۲۰۰۰ سال این یه اصل پذیرفته شده در دنیای غرب بود. بالاخره یه روز یه نفر یه ایده انقلابی برای فهمیدن پاسخ درست داد و گفت: بیایید بشماریم. احتمالا ما در مورد مردم گذشته فکر میکنیم که لابد خیلی باهوش نبودن. وگرنه کورکورانه موضوع به این سادگی رو نمیپذیرفتن. اما خود ما چطور؟ فکر میکنید آیندگان در مورد ما تصوری غیر از این دارن؟ کسب و کارهای ما مملو از قوانینی هستند که توسط ما پذیرفته شدن. قوانینی که بعضا هیچوقت آزمایش نشدن تا ببینیم درست هستن یا نه. ما از قوانین پیروی میکنیم فقط برای اینکه آزمایش نکنیم.مارپیچ مرگ!2017-10-05T04:18:12+03:302017-10-05T04:18:12+03:30https://amraei.com/thoughts/death-spiralاحتمالا بارها این رو دیدید. فروشندهایی که کسبوکارش رونق زیادی نداره، پس پول کمتری صرف تهیه اجناس جدید میکنه. بنابر این مشتریها تنوعی توی محصولاتش نمیبینن و ازش کمتر خرید میکنن.<br />
<br />
پزشکی که خیلی مراجعه کننده نداره، پس خیلی روی آموزش خودش و کارمندانش سرمایه گذاری نمیکنه. بنابراین بخشی از همین مراجعه کنندگان فعلیش هم به دلیل نارضایتی دیگه نمیرن پیشش.<br />
<br />
روزنامهایی که خیلی تبلیغدهنده نداره، بنابر این کمتر روی تولید محتوا و داستانهای جذاب کار میکنه. به همین دلیل مردم هم هر روز کمتر روزنامه رو میخونن، پس تبلیغدهندهها هم کمتر تمایل پیدا میکنن به روزنامه تبلیغ بدن.<br />
<br />
خیلی از کسبوکارها کاری برای بهتر شدن اوضاع انجام نمیدن. فقط منتظر میمونن تا اوضاع خودش یه جوری بهبود پیدا کنه.<br />
<br />
همین دقیقه، هرچی پول، مشتری یا سرمایه که در اختیار دارید … به جای اینکه توی مارپیچ مرگ رهاش کنید تا هدر بره، بهتره در مسیر بهتر شدن اوضاع ازش استفاده کنید. یه محصول جدید اضافه کنید، یه تغییری توی یه قسمتی از امکانات بدید، یه حرکتی بکنید.<br />
<br />
تغییر سخته، اما از مرگ بهتره.احتمالا بارها این رو دیدید. فروشندهایی که کسبوکارش رونق زیادی نداره، پس پول کمتری صرف تهیه اجناس جدید میکنه. بنابر این مشتریها تنوعی توی محصولاتش نمیبینن و ازش کمتر خرید میکنن. پزشکی که خیلی مراجعه کننده نداره، پس خیلی روی آموزش خودش و کارمندانش سرمایه گذاری نمیکنه. بنابراین بخشی از همین مراجعه کنندگان فعلیش هم به دلیل نارضایتی دیگه نمیرن پیشش. روزنامهایی که خیلی تبلیغدهنده نداره، بنابر این کمتر روی تولید محتوا و داستانهای جذاب کار میکنه. به همین دلیل مردم هم هر روز کمتر روزنامه رو میخونن، پس تبلیغدهندهها هم کمتر تمایل پیدا میکنن به روزنامه تبلیغ بدن. خیلی از کسبوکارها کاری برای بهتر شدن اوضاع انجام نمیدن. فقط منتظر میمونن تا اوضاع خودش یه جوری بهبود پیدا کنه. همین دقیقه، هرچی پول، مشتری یا سرمایه که در اختیار دارید … به جای اینکه توی مارپیچ مرگ رهاش کنید تا هدر بره، بهتره در مسیر بهتر شدن اوضاع ازش استفاده کنید. یه محصول جدید اضافه کنید، یه تغییری توی یه قسمتی از امکانات بدید، یه حرکتی بکنید. تغییر سخته، اما از مرگ بهتره.چرا دوچرخه سواری کار مشکلیه2017-10-04T04:03:44+03:302017-10-04T04:03:44+03:30https://amraei.com/thoughts/why-ridding-a-bicycle-is-difficult… چون همش بر اساس تصادفه.<br />
<br />
در طول مدتی که دارید تمرین میکنید، در حال روندن نیستید، بلکه مدام میفتید. بعدش اگه تسلیم نشید بعد از همه این شکستها، یه دفعه بین همه افتادنها میبینید دارید حرکت میکنید. دقیقا بین افتادنها اتفاق میفته.<br />
<br />
یادگرفتن چیزهایی مثل این که صفر و یکی هستن کار دشواریه. بازاریابی کار سختیه چون آدم ها دوست ندارن شکست بخورن. دوست ندارن بیفتن.<br />
<br />
این یه نکته خوب واسه والدینه: بهترین راهی که باهاش میتونید به بچه تون یاد بدید دوچرخه سواری کنه، اینه که براش کفش اسکیت (رولربلید) بخرید تا بپوشه. من میتونم با این تکنیک به هر بچه حدودا ۷ ساله طی ده دقیقه دوچرخه سواری یاد بدم. چطوری؟ در حالی که من دوچرخه رو نگه داشتم ۱۰ دقیقه دوچرخه سواری میکنه. همینکه به سرعت و کنترل لازم روی فرمون رسید، بقیش دیگه آسونه. بخش سخت ماجرا قسمت افتادنش بود.<br />
<br />
اگه هدف شما اینه که یه محصول یا خدمات در جریان و رو به رشد داشته باشید، باید برای مشتریان، دانشآموزان یا کارمندان خودتون لحظاتی رو بسازید که همون لحظه مناسبه.… چون همش بر اساس تصادفه. در طول مدتی که دارید تمرین میکنید، در حال روندن نیستید، بلکه مدام میفتید. بعدش اگه تسلیم نشید بعد از همه این شکستها، یه دفعه بین همه افتادنها میبینید دارید حرکت میکنید. دقیقا بین افتادنها اتفاق میفته. یادگرفتن چیزهایی مثل این که صفر و یکی هستن کار دشواریه. بازاریابی کار سختیه چون آدم ها دوست ندارن شکست بخورن. دوست ندارن بیفتن. این یه نکته خوب واسه والدینه: بهترین راهی که باهاش میتونید به بچه تون یاد بدید دوچرخه سواری کنه، اینه که براش کفش اسکیت (رولربلید) بخرید تا بپوشه. من میتونم با این تکنیک به هر بچه حدودا ۷ ساله طی ده دقیقه دوچرخه سواری یاد بدم. چطوری؟ در حالی که من دوچرخه رو نگه داشتم ۱۰ دقیقه دوچرخه سواری میکنه. همینکه به سرعت و کنترل لازم روی فرمون رسید، بقیش دیگه آسونه. بخش سخت ماجرا قسمت افتادنش بود. اگه هدف شما اینه که یه محصول یا خدمات در جریان و رو به رشد داشته باشید، باید برای مشتریان، دانشآموزان یا کارمندان خودتون لحظاتی رو بسازید که همون لحظه مناسبه.دو ثانیه2017-10-03T04:01:31+03:302017-10-03T04:01:31+03:30https://amraei.com/thoughts/two-secondsبعضی وقتها آدمهای پر مشغله باید با خودشون فکر کنن (و ما هم همینطور) که حذف کردن چند تا کلمه چقدر ممکنه وقت اونها رو بگیره و چقدر می ارزه که با این کار لذت یک تعامل رو کاهش بدن.<br />
<br />
پذیرش رستوران (که داره واسه همین شغل پول میگیره)، در حالی که سرش پایینه میگه «قبضتون روی میز.» همین رویکرد رو در مقابل همه مشتریان دیگه هم داره و مدام همین سه کلمه رو تکرار میکنه.<br />
<br />
گفتن این جمله که: «خوش اومدید، لطفا قبضتون رو روی میز بگذارید و چند دقیقه صبر کنید تا غذاتون آماده بشه.» چقدر زمان نیاز داره؟ تازه به طرز شگفتآوری اگه همزمان با گفتن این جمله لبخند هم بزنید همون قدر زمان میبره.<br />
<br />
من میفهمم که شما سرتون شلوغه، اما اگه قصد دارید با مشتریتون تعامل کنید، بهتره آرام و مهربان باشید. در نهایت میبینید که هم خودتون از نتیجه کار راضیتر هستید و هم دیگران احساس رضایت بیشتری دارن.بعضی وقتها آدمهای پر مشغله باید با خودشون فکر کنن (و ما هم همینطور) که حذف کردن چند تا کلمه چقدر ممکنه وقت اونها رو بگیره و چقدر می ارزه که با این کار لذت یک تعامل رو کاهش بدن. پذیرش رستوران (که داره واسه همین شغل پول میگیره)، در حالی که سرش پایینه میگه «قبضتون روی میز.» همین رویکرد رو در مقابل همه مشتریان دیگه هم داره و مدام همین سه کلمه رو تکرار میکنه. گفتن این جمله که: «خوش اومدید، لطفا قبضتون رو روی میز بگذارید و چند دقیقه صبر کنید تا غذاتون آماده بشه.» چقدر زمان نیاز داره؟ تازه به طرز شگفتآوری اگه همزمان با گفتن این جمله لبخند هم بزنید همون قدر زمان میبره. من میفهمم که شما سرتون شلوغه، اما اگه قصد دارید با مشتریتون تعامل کنید، بهتره آرام و مهربان باشید. در نهایت میبینید که هم خودتون از نتیجه کار راضیتر هستید و هم دیگران احساس رضایت بیشتری دارن.قیمت ارزش مناسبی نیست2017-09-27T04:18:11+03:302017-09-27T04:18:11+03:30https://amraei.com/thoughts/price-isnt-valueبازاریاب ها، فروشنده ها و یا مشتریان شما ممکنه سرتون داد بکشن که لازمه قیمت رو بیارید پایینتر.<br />
<br />
اما این درست نیست.<br />
<br />
شما باید ارزشهاتون رو افزایش بدید. اگه مردم نمیخوان به شما پول بدن، دلیلش اینه که شما به اندازه پولی که قراره پرداخت کنن بهشون ارزش کافی معرفی و عرضه نکردید.<br />
<br />
شما نمیتونید چیزی رو بفروشید مگر اینکه بخوایید.بازاریاب ها، فروشنده ها و یا مشتریان شما ممکنه سرتون داد بکشن که لازمه قیمت رو بیارید پایینتر. اما این درست نیست. شما باید ارزشهاتون رو افزایش بدید. اگه مردم نمیخوان به شما پول بدن، دلیلش اینه که شما به اندازه پولی که قراره پرداخت کنن بهشون ارزش کافی معرفی و عرضه نکردید. شما نمیتونید چیزی رو بفروشید مگر اینکه بخوایید.معجون شفا بخش2017-09-26T04:02:34+03:302017-09-26T04:02:34+03:30https://amraei.com/thoughts/healing-potionاین چیزیه که همه میخوان.<br />
<br />
نه یه فرایند یا رویکرد، نه یه رفتار یا تلاش، نه یه اندیشه یا بینش، نه یه آگاهی یا یه دانش.<br />
<br />
فقط میخوان دردشون سریعا شفا پیدا کنه.<br />
<br />
دکترها نمیتونن شفا بدن. مشاورین کسب و کار و طراحان هم نمیتونن شفا بدن. اما جالب اینه که اغلب این تنها چیزیه که به فروش میرسه، چون این چیزیه که آدمها میخوان بخرن.<br />
<br />
ما دائما خودمون رو گول میزنیم. میدونیم (یا عمیقا یا سطحی) که هیچ معجون شفابخشی وجود نداره، اما بهر حال بازم برای بدست آوردنش پول خرج میکنیم.این چیزیه که همه میخوان. نه یه فرایند یا رویکرد، نه یه رفتار یا تلاش، نه یه اندیشه یا بینش، نه یه آگاهی یا یه دانش. فقط میخوان دردشون سریعا شفا پیدا کنه. دکترها نمیتونن شفا بدن. مشاورین کسب و کار و طراحان هم نمیتونن شفا بدن. اما جالب اینه که اغلب این تنها چیزیه که به فروش میرسه، چون این چیزیه که آدمها میخوان بخرن. ما دائما خودمون رو گول میزنیم. میدونیم (یا عمیقا یا سطحی) که هیچ معجون شفابخشی وجود نداره، اما بهر حال بازم برای بدست آوردنش پول خرج میکنیم.اون بیرون بعضیها متفاوت فکر میکنن2017-09-25T04:16:18+03:302017-09-25T04:16:18+03:30https://amraei.com/thoughts/some-people-think-different-outthere«هیچ کس این غذا رو دوست نداره. هیچ کس این رفتار رو نمیپسنده. هیچ کس اینکارو اینطوری انجام نمیده. هیچ کس بابت این پولی نمیده.»<br />
<br />
و جملاتی شبیه به این که ما میگیم چون خودمون همینطوری هستیم.<br />
<br />
مدیر یکی از کارخانجات تولید مواد غذایی کشور که موفق هم هستن میگه ما سالانه بیشتر از هر چیزی زیتون پرورده میفروشیم. خودش هم بشدت از زیتون متنفره.<br />
<br />
آدمها در شرایط متفاوت، مهارتهای متفاوتی یاد میگیرن. اهداف متفاوتی دارن و متفاوت فکر و رفتار میکنن. اگه ایدهایی برای کار کردن ندارید، انجام دادن کارهایی که به نظر بیهوده میان هم خیلی کار بدی نیست. اون بیرون آدمهایی هستن که متفاوت فکر میکنن و ممکنه عاشق چیزی باشن که میسازید.«هیچ کس این غذا رو دوست نداره. هیچ کس این رفتار رو نمیپسنده. هیچ کس اینکارو اینطوری انجام نمیده. هیچ کس بابت این پولی نمیده.» و جملاتی شبیه به این که ما میگیم چون خودمون همینطوری هستیم. مدیر یکی از کارخانجات تولید مواد غذایی کشور که موفق هم هستن میگه ما سالانه بیشتر از هر چیزی زیتون پرورده میفروشیم. خودش هم بشدت از زیتون متنفره. آدمها در شرایط متفاوت، مهارتهای متفاوتی یاد میگیرن. اهداف متفاوتی دارن و متفاوت فکر و رفتار میکنن. اگه ایدهایی برای کار کردن ندارید، انجام دادن کارهایی که به نظر بیهوده میان هم خیلی کار بدی نیست. اون بیرون آدمهایی هستن که متفاوت فکر میکنن و ممکنه عاشق چیزی باشن که میسازید.کدوم گزینه ها روی میز نیستن؟2017-09-24T04:27:03+03:302017-09-24T04:27:03+03:30https://amraei.com/thoughts/whats-off-the-tableهیچ پروژهایی توی خلا، هیچ تصمیمی توی انزوا و هیچ مذاکرهایی بدون پیشنهاد قابل تصور کردن نیست.<br />
<br />
اما میدونید شما چه چیزهایی رو اصلا حاضر نیستید در نظر بگیرید؟<br />
<br />
اگه صاحبان یه روزنامه بخوان در مورد آیندهاش برنامهریزی کنن، آیا تعطیل کردن نسخه کاغذی (چاپی) یکی از گزینههایی که در نظر میگیرن هست؟ یا اینکه هیچ وقت همچین گزینهایی روی میز نیست؟<br />
<br />
تالار عروسی هیچ وقت به شما شراب رو به عنوان نوشیدنی برای سرو شدن توی مهمونی پیشنهاد نمیده. اینجا ایرانه و ما مسلمانیم. پس این گزینه ابدا روی میز نیست. هیچ وقت در نظر گرفته نمیشه.<br />
<br />
آیا گزینه استعفا دادن از کار، ترک تحصیل، ادامه تحصیل یا حرف زدن با رییستون روی میز شما هست؟ البته من اصلا نمیخوام بگم که باید مطرح باشن، فقط میخوام ببینم اصلا امکان داره که مطرح باشن یا نه؟ منطقا اگه قرار نیست روی میز باشن، هیچ وقت هم اصلا وقتی برای فکر کردن در موردشون و ارزیابی اونها اختصاص نمیدید و مشکل همینه.<br />
<br />
موفقیتهای بزرگ همیشه حاصل انجام دادن کاری بودن که بقیه آدم ها هیچ وقت براشون گزینه روی میز نبوده.هیچ پروژهایی توی خلا، هیچ تصمیمی توی انزوا و هیچ مذاکرهایی بدون پیشنهاد قابل تصور کردن نیست. اما میدونید شما چه چیزهایی رو اصلا حاضر نیستید در نظر بگیرید؟ اگه صاحبان یه روزنامه بخوان در مورد آیندهاش برنامهریزی کنن، آیا تعطیل کردن نسخه کاغذی (چاپی) یکی از گزینههایی که در نظر میگیرن هست؟ یا اینکه هیچ وقت همچین گزینهایی روی میز نیست؟ تالار عروسی هیچ وقت به شما شراب رو به عنوان نوشیدنی برای سرو شدن توی مهمونی پیشنهاد نمیده. اینجا ایرانه و ما مسلمانیم. پس این گزینه ابدا روی میز نیست. هیچ وقت در نظر گرفته نمیشه. آیا گزینه استعفا دادن از کار، ترک تحصیل، ادامه تحصیل یا حرف زدن با رییستون روی میز شما هست؟ البته من اصلا نمیخوام بگم که باید مطرح باشن، فقط میخوام ببینم اصلا امکان داره که مطرح باشن یا نه؟ منطقا اگه قرار نیست روی میز باشن، هیچ وقت هم اصلا وقتی برای فکر کردن در موردشون و ارزیابی اونها اختصاص نمیدید و مشکل همینه. موفقیتهای بزرگ همیشه حاصل انجام دادن کاری بودن که بقیه آدم ها هیچ وقت براشون گزینه روی میز نبوده.ما برای چی میریم مدرسه؟2017-09-23T04:31:17+03:302017-09-23T04:31:17+03:30https://amraei.com/thoughts/why-we-go-to-schoolاین سوالیه که ایلیا (پسرم) از من میپرسه. به نظر سوال ساده ایی میاد، اما با در نظر گرفتن وقت و پولی که ما صرفش میکنیم احتمالا پاسخهای متفاوت زیادی داره. پاسخهایی که تعدادیشون ناشناخته و تعدادیشون هم متناقض هستن.<br />
<br />
من در مورد تحصیل یه نظراتی دارم، پس یه لیست درست میکنم. هدف از رفتن به مدرسه اینه که:<br />
<br />
<br />
تبدیل به یک شهروند آگاه بشیم<br />
بتونیم بخونیم و بنویسیم و ازش لذت ببریم<br />
در مهارت های ابتدایی لازم برای اشتغال آموزش ببینیم<br />
جامعه همگنی داشته باشیم، حداقل یه کمی<br />
ذهنیتهای خطرناک رو از بین ببریم<br />
وقتی والدین سرکار هستن بچهها سرگرم باشن<br />
به شهروندهای آینده یاد بدیم چطور تطبیق پیدا کنن<br />
به مصرفکنندههای آینده یاد بدیم چی بخوان<br />
رهبرانی بسازیم که بهمون کمک کنن در سطح جهانی رقابت کنیم<br />
دانشمندان آینده رو پرورش بدیم تا باعث پیشرفت فناوری و پزشکی بشن<br />
یاد بگیریم فقط به خاطر اینکه یاد گرفته باشیم<br />
به آدمها یاد بدیم سازنده و تولیدکننده باشن<br />
بی مسئولیتی رو ریشهکن کنیم<br />
امنیتی ایجاد کنیم که امکان آسیب به حداقل برسه<br />
استعداد و نوابغ جدید رو کشف کنیم<br />
مطمئن بشیم بچهها تغذیه و تمرین درستی دارن و سالم میمونن<br />
به شهروندان آینده یاد بدیم مطیع قدرت باشن<br />
به کارفرماهای آینده یاد بدیم همون رویههای قبل رو تکرار کنن<br />
سطح فرهنگ و هنر رو بالا ببریم<br />
خلاقیت و مهارت حل مسایل رو تقویت کنیم<br />
تا جایی که ممکنه غلطهای املایی رایج رو کاهش بدیم<br />
هوش هیجانی و احساسی رو افزایش بدیم<br />
قدرت درکمون از زندگی خوب رو بالا ببریم<br />
خیالمون راحت باشه که تیمهای ورزشی به اندازه کافی بازیکن دارن<br />
<br />
<br />
اگه شما ایمیل هیات مدیره مدرسه فرزندتون رو دارید، شاید الان وقتشه این لیست رو براشون بفرستید (و من امیدوارم که باهاشون در تعامل باشید، چون این یکی از بارهای سنگین روی دوش ماست). ممکنه باعث بشه بتونید بحث جالبی رو با هم شروع کنید.این سوالیه که ایلیا (پسرم) از من میپرسه. به نظر سوال ساده ایی میاد، اما با در نظر گرفتن وقت و پولی که ما صرفش میکنیم احتمالا پاسخهای متفاوت زیادی داره. پاسخهایی که تعدادیشون ناشناخته و تعدادیشون هم متناقض هستن. من در مورد تحصیل یه نظراتی دارم، پس یه لیست درست میکنم. هدف از رفتن به مدرسه اینه که: تبدیل به یک شهروند آگاه بشیم بتونیم بخونیم و بنویسیم و ازش لذت ببریم در مهارت های ابتدایی لازم برای اشتغال آموزش ببینیم جامعه همگنی داشته باشیم، حداقل یه کمی ذهنیتهای خطرناک رو از بین ببریم وقتی والدین سرکار هستن بچهها سرگرم باشن به شهروندهای آینده یاد بدیم چطور تطبیق پیدا کنن به مصرفکنندههای آینده یاد بدیم چی بخوان رهبرانی بسازیم که بهمون کمک کنن در سطح جهانی رقابت کنیم دانشمندان آینده رو پرورش بدیم تا باعث پیشرفت فناوری و پزشکی بشن یاد بگیریم فقط به خاطر اینکه یاد گرفته باشیم به آدمها یاد بدیم سازنده و تولیدکننده باشن بی مسئولیتی رو ریشهکن کنیم امنیتی ایجاد کنیم که امکان آسیب به حداقل برسه استعداد و نوابغ جدید رو کشف کنیم مطمئن بشیم بچهها تغذیه و تمرین درستی دارن و سالم میمونن به شهروندان آینده یاد بدیم مطیع قدرت باشن به کارفرماهای آینده یاد بدیم همون رویههای قبل رو تکرار کنن سطح فرهنگ و هنر رو بالا ببریم خلاقیت و مهارت حل مسایل رو تقویت کنیم تا جایی که ممکنه غلطهای املایی رایج رو کاهش بدیم هوش هیجانی و احساسی رو افزایش بدیم قدرت درکمون از زندگی خوب رو بالا ببریم خیالمون راحت باشه که تیمهای ورزشی به اندازه کافی بازیکن دارن اگه شما ایمیل هیات مدیره مدرسه فرزندتون رو دارید، شاید الان وقتشه این لیست رو براشون بفرستید (و من امیدوارم که باهاشون در تعامل باشید، چون این یکی از بارهای سنگین روی دوش ماست). ممکنه باعث بشه بتونید بحث جالبی رو با هم شروع کنید.پدر خوانده!2017-09-21T05:13:06+04:302017-09-21T05:13:06+04:30https://amraei.com/thoughts/step-fatherنه، ابدا منظور من فیلم معروف فرانسیس فورد نیست.<br />
<br />
موضوع در ارتباط با نامه استعفای یک کارمند به مدیرشه با این مضمون: «مدیریت محترم، من کار بهتری پیدا کردم و دیگه نمیخوام اینجا کار کنم. لطفا با درخواست استعفای من موافقت کنید.»<br />
<br />
امروز مدیرعامل در جلسهایی که با هم داشتیم میگفت: «من فعلا با استعفاش موافقت نکردم چون این ریسک بزرگی براش به حساب میاد. بهش یک ماه مرخصی میدم تا بره سر کار جدیدش و شرایط اونجا رو محک بزنه. شاید شرایط اون کار براش مساعد نبود. باید جایی داشته باشه که برگرده یا نه؟ اینطوری امنیتش بیشتره.»<br />
<br />
از جلسه خارج شدم. باید کمی در مورد چیزی که اتفاق افتاده بود فکر میکردم. مدیر در مواجه با استعفای کارمندش رفتاری داره که یک پدر (و البته مادر) میتونه با فرزندش داشته باشه. گاهی در عصری که تنها ارزش قابل فهم بهرهوری و سودآوریه، میتونیم شاهد چیزهایی باشیم که جهانبینی مارو تغییر میدن. مدیرانی هستن که باید اونها رو پدرخوانده بدونیم.نه، ابدا منظور من فیلم معروف فرانسیس فورد نیست. موضوع در ارتباط با نامه استعفای یک کارمند به مدیرشه با این مضمون: «مدیریت محترم، من کار بهتری پیدا کردم و دیگه نمیخوام اینجا کار کنم. لطفا با درخواست استعفای من موافقت کنید.» امروز مدیرعامل در جلسهایی که با هم داشتیم میگفت: «من فعلا با استعفاش موافقت نکردم چون این ریسک بزرگی براش به حساب میاد. بهش یک ماه مرخصی میدم تا بره سر کار جدیدش و شرایط اونجا رو محک بزنه. شاید شرایط اون کار براش مساعد نبود. باید جایی داشته باشه که برگرده یا نه؟ اینطوری امنیتش بیشتره.» از جلسه خارج شدم. باید کمی در مورد چیزی که اتفاق افتاده بود فکر میکردم. مدیر در مواجه با استعفای کارمندش رفتاری داره که یک پدر (و البته مادر) میتونه با فرزندش داشته باشه. گاهی در عصری که تنها ارزش قابل فهم بهرهوری و سودآوریه، میتونیم شاهد چیزهایی باشیم که جهانبینی مارو تغییر میدن. مدیرانی هستن که باید اونها رو پدرخوانده بدونیم.تلاش برای جلب رضایت2017-09-20T05:02:43+04:302017-09-20T05:02:43+04:30https://amraei.com/thoughts/trying-to-pleaseطرح، محصول، برنامه یا کلا تلاش شما قراره رضایت چه کسی رو جلب کنه؟<br />
<br />
هر تلاش شکست خوردهایی رو که تا به امروز دیدم دقیقا به یه دلیل مشترک شکست خورده: در مسیر جلب رضایت فرد درست نبوده. یک لحظه بهش فکر کنید … تلاش برای جلب رضایت فرد نادرست یعنی شکست.<br />
<br />
همین موضوع در ارتباط با شغلی که باید انتخاب کنیم، یا حرفی که باید بزنیم، یا چیزی که باید بنویسیم، یا محصولی که باید بفروشیم و … به شکل عمیقتری درسته. اگه سخت در تلاشید که آدم اشتباهی رو راضی نگه دارید، شکست میخورید.<br />
<br />
آیا واقعا فلان منتقد، خریدار، دوست، همکار، سرمایهگذار به همون اندازهایی که شما بهشون اهمیت میدید اهمیت دارن؟طرح، محصول، برنامه یا کلا تلاش شما قراره رضایت چه کسی رو جلب کنه؟ هر تلاش شکست خوردهایی رو که تا به امروز دیدم دقیقا به یه دلیل مشترک شکست خورده: در مسیر جلب رضایت فرد درست نبوده. یک لحظه بهش فکر کنید … تلاش برای جلب رضایت فرد نادرست یعنی شکست. همین موضوع در ارتباط با شغلی که باید انتخاب کنیم، یا حرفی که باید بزنیم، یا چیزی که باید بنویسیم، یا محصولی که باید بفروشیم و … به شکل عمیقتری درسته. اگه سخت در تلاشید که آدم اشتباهی رو راضی نگه دارید، شکست میخورید. آیا واقعا فلان منتقد، خریدار، دوست، همکار، سرمایهگذار به همون اندازهایی که شما بهشون اهمیت میدید اهمیت دارن؟سرسختی!2017-09-19T05:01:49+04:302017-09-19T05:01:49+04:30https://amraei.com/thoughts/toughدر مورد مطلب سه روز پیش پاسخهای جالبی دریافت کردم.<br />
<br />
بعضی پاسخها از افراد تحصیل کرده هم بود. پرسیده بودن: «با این همه مخارج بالا، من چطور میتونم این کارایی که شما پیشنهاد دادید رو انجام بدم؟ شاید یه آدمی که هیچ مشکلی نداره بتونه این کارا رو بکنه، ولی من حتما باید یه شغل درست حسابی داشته باشم، باید بتونم مخارجم رو تامین کنم، باید پول داشته باشم یه سفری با دوستام برم یا نه؟»<br />
<br />
البته، بیشتر پاسخها از طرف افرادی بود که گفتن: «بله، این فکر خیلی خوبیه. اصلا اگه لازم باشه یکسال نون و پنیر میخورم. اینم مثل دانشگاه و سربازی یه بخشی از زندگی حرفهایی آدمه که باید طی کنه.» چند تا کارفرما و کارآفرین هم با برنامه موافق بودن.<br />
<br />
صد البته که موضوع به این آسونیها نیست. این کار انجام دادنش برای همه سخته. آدمهای خیلی کمی پیدا میشن که دارن به اندازه چیزی که مستحقش هستند دریافت میکنن. شما نمیتونید فقط تبلیغ کنید یا به اینور اونور رزومه بفرستید و موفق بشید.<br />
<br />
اما خبر خوش اینه که اگه فقط کمی سرسختتر از بقیه آدمهایی باشید که زود تسلیم میشن، اگه کمی خلاقتر از بقیه آدمهایی باشید که توی یک نواختی گیر افتادن، از این مرحله عبور میکنید.<br />
<br />
من اولین شرکت خودم رو قبل از انقلاب اینترنت راهاندازی کردم. اون موقع خیلی راحتتر بود که متفاوت باشی. عالی بودن کار آسونتری بود. الان هم شاید لحظه خاص شماست. که البته بیتردید آسان هم نخواهد بود.در مورد مطلب سه روز پیش پاسخهای جالبی دریافت کردم. بعضی پاسخها از افراد تحصیل کرده هم بود. پرسیده بودن: «با این همه مخارج بالا، من چطور میتونم این کارایی که شما پیشنهاد دادید رو انجام بدم؟ شاید یه آدمی که هیچ مشکلی نداره بتونه این کارا رو بکنه، ولی من حتما باید یه شغل درست حسابی داشته باشم، باید بتونم مخارجم رو تامین کنم، باید پول داشته باشم یه سفری با دوستام برم یا نه؟» البته، بیشتر پاسخها از طرف افرادی بود که گفتن: «بله، این فکر خیلی خوبیه. اصلا اگه لازم باشه یکسال نون و پنیر میخورم. اینم مثل دانشگاه و سربازی یه بخشی از زندگی حرفهایی آدمه که باید طی کنه.» چند تا کارفرما و کارآفرین هم با برنامه موافق بودن. صد البته که موضوع به این آسونیها نیست. این کار انجام دادنش برای همه سخته. آدمهای خیلی کمی پیدا میشن که دارن به اندازه چیزی که مستحقش هستند دریافت میکنن. شما نمیتونید فقط تبلیغ کنید یا به اینور اونور رزومه بفرستید و موفق بشید. اما خبر خوش اینه که اگه فقط کمی سرسختتر از بقیه آدمهایی باشید که زود تسلیم میشن، اگه کمی خلاقتر از بقیه آدمهایی باشید که توی یک نواختی گیر افتادن، از این مرحله عبور میکنید. من اولین شرکت خودم رو قبل از انقلاب اینترنت راهاندازی کردم. اون موقع خیلی راحتتر بود که متفاوت باشی. عالی بودن کار آسونتری بود. الان هم شاید لحظه خاص شماست. که البته بیتردید آسان هم نخواهد بود.رویکردهای متفاوت در مقابل بازخورد2017-09-18T05:27:03+04:302017-09-18T05:27:03+04:30https://amraei.com/thoughts/deal-with-product-feedbacksتجربه من میگه وقتی در مورد یه محصول نظر میدید، تولید کنندههاش نگاه متفاوتی در خصوص پروژه دارن که هرکدوم هم منجر به رویکردهای متفاوت در مواجهه با بازخورد شما میشه.<br />
<br />
<br />
هدف تیم اینه که شما رو راضی نگه دارن.<br />
هدف تیم اینه که یه محصول بسازن که خودشون عاشقش هستن و بهش افتخار میکنن.<br />
هدف تیم اینه که یه محصول عالی بسازن.<br />
<br />
<br />
بین گزینه ۲ و ۳ بیش از اونی که فکر میکنید تفاوت وجود داره.<br />
<br />
اولین سناریو متدوال ترین نوعه. منجر به سندروم ذهنخوانی میشه که توش تیم به سختی تلاش میکنه تا به شما بگه شما چی میخوایید. اگه بتونن ذهن شما رو بخونن، موفق میشن. مشکل این رویکرد اینه که از نوآوری تهی میشه. چون تیم مدیریت محصول فقط داره سخت تلاش میکنه بفهمه انتظارات شما چیا هستن تا اونها رو تامین کنه. پس در نهایت چیزی بیشتر از اونی که توقع دارید بهتون نمیده.<br />
<br />
سناریوی دوم بین فریلنسرها یا سازمانهای فردمحور خیلی مرسومتره. توی این موارد شما هرچی در مورد محصول بگید ازش تعبیر شخصی میشه. دلیلش اینه که در نگاه فردی که دارید باهاش حرف میزنید، «این محصول ماست» پس حرف شما در مورد ماست. اگه از لوگو یا استراتژیشون خوشتون نیاد، یعنی خودشون رو تخریب کردید و باید ازش دفاع کنن.<br />
<br />
با اینجور آدم ها میشه کار کرد، اما لازمش اینه که هیچ نقدی نداشته باشید.<br />
<br />
سومین سناریو مدلیه که توش همه میخوان بهترین نتیجه حاصل بشه و تیم مدیریت محصول باور دارن که هرچی شما میگید ارزشمنده و میتونه باعث پیشرفت پروژه بشه. توی این تیم کار کردن منوط به وجود احترام متقابل در دستور کاره. نظر شما همیشه مطرحه و به قضاوتی که میکنید اعتماد میکنن.<br />
<br />
من تجربه کار با هر سه مدل رو دارم. سناریوی اول واسه وقتی که بطور کامل تامین هستید، زمان زیادی ندارید و دقیقا هم میدونید چی میخوایید خیلی مفیده. سناریوی دوم واسه وقتی خوبه که شما بطور مطلق به تیم تون اعتماد دارید و فقط میخوایید پیش برن. سناریوی سوم هم وقتی خوبه که اعضای تیم افراد بالغی هستن، خودشون رو وقف تیم کردن و برای هم احترام متقابل قایل هستن.<br />
<br />
چطور میشه اعتماد و خودباوری لازم برای سناریوی سوم رو بدست آورد؟ میگم با تیم بشینید دور هم و نقد کنید. قبل از اینکه توسعه رو شروع کنید، بقیه رقبا، خودتون و کارهایی که میتونید انجام بدید رو به چالش بکشید و ببینید چطور میشه بهتر بود. برای اینکه تحمل دریافت بازخورد از بیرون رو داشته باشید، باید اول از داخل تمرینش کنید.تجربه من میگه وقتی در مورد یه محصول نظر میدید، تولید کنندههاش نگاه متفاوتی در خصوص پروژه دارن که هرکدوم هم منجر به رویکردهای متفاوت در مواجهه با بازخورد شما میشه. هدف تیم اینه که شما رو راضی نگه دارن. هدف تیم اینه که یه محصول بسازن که خودشون عاشقش هستن و بهش افتخار میکنن. هدف تیم اینه که یه محصول عالی بسازن. بین گزینه ۲ و ۳ بیش از اونی که فکر میکنید تفاوت وجود داره. اولین سناریو متدوال ترین نوعه. منجر به سندروم ذهنخوانی میشه که توش تیم به سختی تلاش میکنه تا به شما بگه شما چی میخوایید. اگه بتونن ذهن شما رو بخونن، موفق میشن. مشکل این رویکرد اینه که از نوآوری تهی میشه. چون تیم مدیریت محصول فقط داره سخت تلاش میکنه بفهمه انتظارات شما چیا هستن تا اونها رو تامین کنه. پس در نهایت چیزی بیشتر از اونی که توقع دارید بهتون نمیده. سناریوی دوم بین فریلنسرها یا سازمانهای فردمحور خیلی مرسومتره. توی این موارد شما هرچی در مورد محصول بگید ازش تعبیر شخصی میشه. دلیلش اینه که در نگاه فردی که دارید باهاش حرف میزنید، «این محصول ماست» پس حرف شما در مورد ماست. اگه از لوگو یا استراتژیشون خوشتون نیاد، یعنی خودشون رو تخریب کردید و باید ازش دفاع کنن. با اینجور آدم ها میشه کار کرد، اما لازمش اینه که هیچ نقدی نداشته باشید. سومین سناریو مدلیه که توش همه میخوان بهترین نتیجه حاصل بشه و تیم مدیریت محصول باور دارن که هرچی شما میگید ارزشمنده و میتونه باعث پیشرفت پروژه بشه. توی این تیم کار کردن منوط به وجود احترام متقابل در دستور کاره. نظر شما همیشه مطرحه و به قضاوتی که میکنید اعتماد میکنن. من تجربه کار با هر سه مدل رو دارم. سناریوی اول واسه وقتی که بطور کامل تامین هستید، زمان زیادی ندارید و دقیقا هم میدونید چی میخوایید خیلی مفیده. سناریوی دوم واسه وقتی خوبه که شما بطور مطلق به تیم تون اعتماد دارید و فقط میخوایید پیش برن. سناریوی سوم هم وقتی خوبه که اعضای تیم افراد بالغی هستن، خودشون رو وقف تیم کردن و برای هم احترام متقابل قایل هستن. چطور میشه اعتماد و خودباوری لازم برای سناریوی سوم رو بدست آورد؟ میگم با تیم بشینید دور هم و نقد کنید. قبل از اینکه توسعه رو شروع کنید، بقیه رقبا، خودتون و کارهایی که میتونید انجام بدید رو به چالش بکشید و ببینید چطور میشه بهتر بود. برای اینکه تحمل دریافت بازخورد از بیرون رو داشته باشید، باید اول از داخل تمرینش کنید.مزرعه شما چقدر بزرگه؟2017-09-17T05:06:59+04:302017-09-17T05:06:59+04:30https://amraei.com/thoughts/how-big-your-farm-isاگه شما مالک چند هکتار زمین کشاورزی هستید اما فقط چند کیسه کوچک بذر در اختیارتون هست، احتمالا وسوسه میشید که باهاش تا هر مقداری از زمین که میشه رو بکارید. کشاورزهای خبره به من میگن اینکار بی نتیجه است و فقط وقت شما رو هدر میده. در نهایت فقط کار زیاد و نتیجه کم نصیبتون میشه.<br />
<br />
استراتژیست های دیجیتال هم با همین وضعیت روبرو هستن.<br />
<br />
هر روز داره تعداد کانالهای تبلیغاتی و رسانهایی بیشتر میشه. تعداد جاهایی که میتونید توش پول و زمان صرف کنید بینهایته. اما پول و سرمایه شما بینهایت نیست. زمان شما هم همینطور.<br />
<br />
خیلیها میگن شما باید توی همه انواع شبکههای اجتماعی، دهها یا صدها رسانه، و چندین بازار بزرگ هزینه کنید و محتوای خودتون رو هرجا که شنونده دارید و قابل نشره توزیع کنید.<br />
<br />
یا اینکه فقط یه جا تمرکز کنید و پیروز بشید.<br />
<br />
چقدر احتمال داره که آدم ها بخوان عضو شبکهی مشتریان صدمین برند محبوب یه صنعت بشن؟ یا اینکه دنبالهروی کسی باشن که امروز اینجاست و فردا یه جای دیگه؟<br />
<br />
بازدهی باید برای شما مهمتر باشه و بازدهی از تمرکز به دست میاد. هرچی منابع رو از بقیه متمرکزتر نگه دارید، بازدهیتون توی اون بازار خاص بیشتر میشه. بقیه کانالها و بازارها رو فراموش کنید. بچسبید به یکی و برنده باشید.اگه شما مالک چند هکتار زمین کشاورزی هستید اما فقط چند کیسه کوچک بذر در اختیارتون هست، احتمالا وسوسه میشید که باهاش تا هر مقداری از زمین که میشه رو بکارید. کشاورزهای خبره به من میگن اینکار بی نتیجه است و فقط وقت شما رو هدر میده. در نهایت فقط کار زیاد و نتیجه کم نصیبتون میشه. استراتژیست های دیجیتال هم با همین وضعیت روبرو هستن. هر روز داره تعداد کانالهای تبلیغاتی و رسانهایی بیشتر میشه. تعداد جاهایی که میتونید توش پول و زمان صرف کنید بینهایته. اما پول و سرمایه شما بینهایت نیست. زمان شما هم همینطور. خیلیها میگن شما باید توی همه انواع شبکههای اجتماعی، دهها یا صدها رسانه، و چندین بازار بزرگ هزینه کنید و محتوای خودتون رو هرجا که شنونده دارید و قابل نشره توزیع کنید. یا اینکه فقط یه جا تمرکز کنید و پیروز بشید. چقدر احتمال داره که آدم ها بخوان عضو شبکهی مشتریان صدمین برند محبوب یه صنعت بشن؟ یا اینکه دنبالهروی کسی باشن که امروز اینجاست و فردا یه جای دیگه؟ بازدهی باید برای شما مهمتر باشه و بازدهی از تمرکز به دست میاد. هرچی منابع رو از بقیه متمرکزتر نگه دارید، بازدهیتون توی اون بازار خاص بیشتر میشه. بقیه کانالها و بازارها رو فراموش کنید. بچسبید به یکی و برنده باشید.تحصیل کرده های بیکار و فعالیتهای مفید2017-09-16T05:07:18+04:302017-09-16T05:07:18+04:30https://amraei.com/thoughts/post-graduate-activities-for-unemployedنرخ بیکاری تحصیل کردهها به نزدیک ۴۰٪ رسیده. این چیزیه که خبرهای اخیر میگن. یعنی در سال ۱۳۹۶ از هر ۱۰۰ نفری که دارن از دانشگاههای ما فارغ التحصیل میشن، ۴۰ نفر از اونها هیچ کاری براشون پیدا نمیشه. خب این ۴۰ نفر باید چکار کنن؟<br />
<br />
من نمیدونم کی و چطور قراره مشکل بیکاری حل شه، اما نظرتون در مورد اینکه یکسال بعد از دانشگاه رو صرف انجام دادن یک، دو یا چند از تا از این کارها بکنید چیه؟<br />
<br />
<br />
هر هفته ۲۰ ساعت وقت صرف یه کار یا پروژه عام المنفعه کنید.<br />
زبانهای برنامهنویسی مثل Java، HTML، PHP، یا SQL رو بصورت خودآموزی یاد بگیرید. البته نه فقط در حد آشنایی، بلکه مسلط بشید. من میدونم که نمیشه یکساله تو همه اینها متخصص شد، واسه همین نوشتم مسلط بشید نه متخصص.<br />
یه کانال تلگرام یا صفحه توی شبکههای اجتماعی راهاندازی کنید و رشدش بدید.<br />
یه مجله یا وبلاگ راه بندازید و توش در مورد هر صنعت یا حرفهایی که براتون مهمه بنویسید.<br />
یه زبان خارجی مثل انگلیسی، فرانسه یا آلمانی یاد بگیرید.<br />
یه کتاب بنویسید.<br />
یه مقاله علمی بنویسید و بفرستید به یه کنفرانس معتبر.<br />
سخنرانی کنید. مخصوصا توی رویدادهای کوچیک شهر خودتون.<br />
یه کلاس خصوصی آموزشی برای بچهها راه اندازی کنید.<br />
توی یه مسابقه یا ماراتون ورزشی یا علمی شرکت کنید.<br />
<br />
<br />
اگه هر روز ساعت ۶ صبح از خواب بیدار بشید و به این لیست مثل یه شغل نگاه کنید، خیلی بعید نیست که بتونید همه اونها رو با هم انجام بدید. فکرش رو بکنید، بعدش چه اتفاقی ممکنه برای آینده شغلی شما بیفته؟نرخ بیکاری تحصیل کردهها به نزدیک ۴۰٪ رسیده. این چیزیه که خبرهای اخیر میگن. یعنی در سال ۱۳۹۶ از هر ۱۰۰ نفری که دارن از دانشگاههای ما فارغ التحصیل میشن، ۴۰ نفر از اونها هیچ کاری براشون پیدا نمیشه. خب این ۴۰ نفر باید چکار کنن؟ من نمیدونم کی و چطور قراره مشکل بیکاری حل شه، اما نظرتون در مورد اینکه یکسال بعد از دانشگاه رو صرف انجام دادن یک، دو یا چند از تا از این کارها بکنید چیه؟ هر هفته ۲۰ ساعت وقت صرف یه کار یا پروژه عام المنفعه کنید. زبانهای برنامهنویسی مثل Java، HTML، PHP، یا SQL رو بصورت خودآموزی یاد بگیرید. البته نه فقط در حد آشنایی، بلکه مسلط بشید. من میدونم که نمیشه یکساله تو همه اینها متخصص شد، واسه همین نوشتم مسلط بشید نه متخصص. یه کانال تلگرام یا صفحه توی شبکههای اجتماعی راهاندازی کنید و رشدش بدید. یه مجله یا وبلاگ راه بندازید و توش در مورد هر صنعت یا حرفهایی که براتون مهمه بنویسید. یه زبان خارجی مثل انگلیسی، فرانسه یا آلمانی یاد بگیرید. یه کتاب بنویسید. یه مقاله علمی بنویسید و بفرستید به یه کنفرانس معتبر. سخنرانی کنید. مخصوصا توی رویدادهای کوچیک شهر خودتون. یه کلاس خصوصی آموزشی برای بچهها راه اندازی کنید. توی یه مسابقه یا ماراتون ورزشی یا علمی شرکت کنید. اگه هر روز ساعت ۶ صبح از خواب بیدار بشید و به این لیست مثل یه شغل نگاه کنید، خیلی بعید نیست که بتونید همه اونها رو با هم انجام بدید. فکرش رو بکنید، بعدش چه اتفاقی ممکنه برای آینده شغلی شما بیفته؟ماورای حد و مرزها2017-09-13T05:03:33+04:302017-09-13T05:03:33+04:30https://amraei.com/thoughts/out-of-boundryبعضی وقتها افرادی پیدا میشن که به من میگن فلان حرفت رو دوست نداریم چون بعضی حد و مرزها رو نادیده گرفتی. بهم میگن تو بیشتر از حدت داری حرف میزنی. از اینکه دارم در مورد چیزی فراتر از حد و حدود تعریف شده خودم مینویسم عصبانی میشن.<br />
<br />
در واقع درست میگن، من همین کارو میکنم، چون هیچ وقت یادم نمیاد حد و مرزی رو پذیرفته باشم.<br />
<br />
برندها هم همیشه با همین موضوع روبرو هستن. مصرفکنندهها براشون حد و مرز تعیین میکنن. اپل اجازه نداره کفش ورزشی تولید کنه، نایکی هم اجازه نداره کامپیوتر بسازه. جالبتر اینه که طراحان و کارآفرینها خودشون خیلی بیشتر از مصرفکنندهها به این حد و مرزها اعتقاد پیدا میکنن.<br />
<br />
یه محصول یا خدماتی که خوب طراحی شده (یه چیزی که ما واقعا قبولش داریم)، مجوز پیدا میکنه هرکار دیگهایی هم انجام بده. اسنپ میتونه هم رزرو تاکسی باشه هم رستوران، چون چیزی که ساختن رو دوست داشتیم. توی کره جنوبی برندهای زیادی وجود دارن که بهشون اجازه داده شده هرچی دوست دارن بسازن. از ماشین لباسشویی تا خودرو. گوگل اجازه داره هم سرویس ایمیل باشه هم عینک.<br />
<br />
البته من نمیخوام بگم که از فردا برید با برندتون دیوونه بازی در بیارید. هواپیمایی آسمان روزانه صدها مسافر رو جابجا میکنه، اما خیلی بعیده که به این زودیها بخواد چادر مسافرتی تولید کنه. من میگم وقتی بهتون اجازه داده شده با یه نفر حرف بزنید، اگه بتونید براش یه محصول یا خدمات جدید بسازید، این یه راه خیلی هوشمندانه برای رشد کردنه.بعضی وقتها افرادی پیدا میشن که به من میگن فلان حرفت رو دوست نداریم چون بعضی حد و مرزها رو نادیده گرفتی. بهم میگن تو بیشتر از حدت داری حرف میزنی. از اینکه دارم در مورد چیزی فراتر از حد و حدود تعریف شده خودم مینویسم عصبانی میشن. در واقع درست میگن، من همین کارو میکنم، چون هیچ وقت یادم نمیاد حد و مرزی رو پذیرفته باشم. برندها هم همیشه با همین موضوع روبرو هستن. مصرفکنندهها براشون حد و مرز تعیین میکنن. اپل اجازه نداره کفش ورزشی تولید کنه، نایکی هم اجازه نداره کامپیوتر بسازه. جالبتر اینه که طراحان و کارآفرینها خودشون خیلی بیشتر از مصرفکنندهها به این حد و مرزها اعتقاد پیدا میکنن. یه محصول یا خدماتی که خوب طراحی شده (یه چیزی که ما واقعا قبولش داریم)، مجوز پیدا میکنه هرکار دیگهایی هم انجام بده. اسنپ میتونه هم رزرو تاکسی باشه هم رستوران، چون چیزی که ساختن رو دوست داشتیم. توی کره جنوبی برندهای زیادی وجود دارن که بهشون اجازه داده شده هرچی دوست دارن بسازن. از ماشین لباسشویی تا خودرو. گوگل اجازه داره هم سرویس ایمیل باشه هم عینک. البته من نمیخوام بگم که از فردا برید با برندتون دیوونه بازی در بیارید. هواپیمایی آسمان روزانه صدها مسافر رو جابجا میکنه، اما خیلی بعیده که به این زودیها بخواد چادر مسافرتی تولید کنه. من میگم وقتی بهتون اجازه داده شده با یه نفر حرف بزنید، اگه بتونید براش یه محصول یا خدمات جدید بسازید، این یه راه خیلی هوشمندانه برای رشد کردنه.وقتی خود رضایتمندی مهم نیست2017-09-12T05:16:43+04:302017-09-12T05:16:43+04:30https://amraei.com/thoughts/when-satisfication-does-not-matterسال هاست یکی از عقب افتاده ترین سیستمهای نوبت دهی ما سینما ها بودن و هنوز هم هستن. خیلی از طراحان و متخصصین IT تلاش کردن رزرواسیون سینماها رو بصورت آنلاین دربیارن اما موفقیت چشمگیری حاصل نشده.<br />
<br />
در شیراز چند سینما دارن تلاش میکنن مدرن باشن ومیشه ازشون اینترنتی خرید کرد. قبل از هرچیز باید خوشحال باشیم که عدهایی پیشگام بهبود این وضعیت شدن، اما جالب اینجاست که بعضی از اونها اگه حضوری مراجعه کنید ممکنه بهتون بلیط نفروشن. استدلال منشی و مدیر و برنامه ریز هم اینه که ما برای رضایت شما تهیه بلیط رو اینترنتی کردیم و حالا شما نباید رفتاری غیر از این داشته باشید.<br />
<br />
این زمانیه که تکنولوژی صرفا برای فخر فروشی و رقابت مورد استفاده قراره میگیره و خود رضایتمندی واقعا هدف نیست.سال هاست یکی از عقب افتاده ترین سیستمهای نوبت دهی ما سینما ها بودن و هنوز هم هستن. خیلی از طراحان و متخصصین IT تلاش کردن رزرواسیون سینماها رو بصورت آنلاین دربیارن اما موفقیت چشمگیری حاصل نشده. در شیراز چند سینما دارن تلاش میکنن مدرن باشن ومیشه ازشون اینترنتی خرید کرد. قبل از هرچیز باید خوشحال باشیم که عدهایی پیشگام بهبود این وضعیت شدن، اما جالب اینجاست که بعضی از اونها اگه حضوری مراجعه کنید ممکنه بهتون بلیط نفروشن. استدلال منشی و مدیر و برنامه ریز هم اینه که ما برای رضایت شما تهیه بلیط رو اینترنتی کردیم و حالا شما نباید رفتاری غیر از این داشته باشید. این زمانیه که تکنولوژی صرفا برای فخر فروشی و رقابت مورد استفاده قراره میگیره و خود رضایتمندی واقعا هدف نیست.تکرار مادر همه مهارت هاست2017-09-12T05:16:43+04:302017-09-12T05:16:43+04:30https://amraei.com/thoughts/repeat-is-mother-of-all-skillsنمیدونم تا حالا یه دومینوی بزرگ درست کردید یا نه، اما من یه بار این کارو انجام دادم و ازش نکته مهمی یاد گرفتم.<br />
<br />
اتفاقاتی که ممکنه سر راه یه محصول باشه (تبدیل شدن به پیشروی بازار، بردن جایزه بهترین برند سال، ورود به بازار جهانی، تولید نسل جدید یا هرچیز دیگه) رو مثل یه دومینو فرض کنید.<br />
<br />
اگه بخوایید همه رو با هم بچینید، شکست میخورید.<br />
اگه همون اول یه دومینوی بزرگ بچینید، شکست میخورید.<br />
<br />
اما اگه دومینو رو دونه به دونه و با ترتیب درست بچینید، در نهایت اونقدر تمرکز و انرژی براتون میمونه که بتونید لذت آخر بازی رو تجربه کنید. غیر از این با درس گرفتن از اشتباهات توی چیدن دومینوهای کوچیکتر دومینوی بزرگتر رو هر بار مستحکمتر میسازید.<br />
<br />
صبر کنید!<br />
<br />
حرفی که زدم بدیهی بود؟ پس چرا اغلب ازش غافل هستیم؟<br />
<br />
ما مدام توی این چاه میفتیم. همیشه از بزرگترین مهره شروع میکنیم. میخوایم سریع بین المللی بشیم و با گوگل رقابت کنیم. میخواییم سریع ۵۰ مدل محصول وارد بازار کنیم. انتظار داریم ۳ ماهه تبدیل به پیشروی بازار بشیم. از همون روز اول مثل ماکروسافت برخورد میکنیم. بعد این اشتباه رو هی تکرار، تکرار و تکرار میکنیم تا اینکه خسته میشیم و همه چیز رو میگذاریم کنار.<br />
<br />
تعداد محدودی کسب و کار پیدا میشه که با یه دومینوی کوچیک کارو شروع میکنن. تعدادی محدودی اول یه قدم کوچک برمیدارن و دوباره از اول این کارو تکرار میکنن. تعدادی محدودی میدونن که تکرار مادر همه مهارتهاست.نمیدونم تا حالا یه دومینوی بزرگ درست کردید یا نه، اما من یه بار این کارو انجام دادم و ازش نکته مهمی یاد گرفتم. اتفاقاتی که ممکنه سر راه یه محصول باشه (تبدیل شدن به پیشروی بازار، بردن جایزه بهترین برند سال، ورود به بازار جهانی، تولید نسل جدید یا هرچیز دیگه) رو مثل یه دومینو فرض کنید. اگه بخوایید همه رو با هم بچینید، شکست میخورید. اگه همون اول یه دومینوی بزرگ بچینید، شکست میخورید. اما اگه دومینو رو دونه به دونه و با ترتیب درست بچینید، در نهایت اونقدر تمرکز و انرژی براتون میمونه که بتونید لذت آخر بازی رو تجربه کنید. غیر از این با درس گرفتن از اشتباهات توی چیدن دومینوهای کوچیکتر دومینوی بزرگتر رو هر بار مستحکمتر میسازید. صبر کنید! حرفی که زدم بدیهی بود؟ پس چرا اغلب ازش غافل هستیم؟ ما مدام توی این چاه میفتیم. همیشه از بزرگترین مهره شروع میکنیم. میخوایم سریع بین المللی بشیم و با گوگل رقابت کنیم. میخواییم سریع ۵۰ مدل محصول وارد بازار کنیم. انتظار داریم ۳ ماهه تبدیل به پیشروی بازار بشیم. از همون روز اول مثل ماکروسافت برخورد میکنیم. بعد این اشتباه رو هی تکرار، تکرار و تکرار میکنیم تا اینکه خسته میشیم و همه چیز رو میگذاریم کنار. تعداد محدودی کسب و کار پیدا میشه که با یه دومینوی کوچیک کارو شروع میکنن. تعدادی محدودی اول یه قدم کوچک برمیدارن و دوباره از اول این کارو تکرار میکنن. تعدادی محدودی میدونن که تکرار مادر همه مهارتهاست.تفاوت بین دوستی و روابط دوستانه2017-09-11T05:05:21+04:302017-09-11T05:05:21+04:30https://amraei.com/thoughts/friends-and-friendliesترجمه دوست در سطح وسیعی بین آدمها متفاوته.<br />
<br />
دوست یعنی کسی که باهاش یه چای میخورید یا میرید کوهنوردی. دوست کسیه که باهاتون تعامل داره، یا خانواده شما رو میشناسه یا مطالب وبلاگتون رو میخونه. اگه به کسی قولی داده باشید و بهش وفا کنید، شما با هم دوست شدید. اگه بتونید زندگی کسی رو به سمت بهتر شدن تغییر بدید، بازم دوست به حساب میایید.<br />
<br />
شکلی که ما خودمون رو به دوست عرضه میکنیم با غریبهها متفاوته. همینطور شکلی که باهاشون معامله میکنیم متفاوته.<br />
<br />
از شبکههای اجتماعی به خاطر تقویت روابط آنلاین ممنونیم. ما هیچ وقت در طول تاریخ به این اندازه دوست نداشتیم. محافظت، نگهداری و حتی پرورش دوستان یه تعهد و حتی یه دارایی به حساب میاد. پس هیچ کس منکر ارزش این روابط و تعاملات نیست.<br />
<br />
اما من میخوام بین دوستی و روابط دوستانه تفاوت قایل باشم. افرادی که با شما پیوند دیجیتالی دارن اما هیچ معامله واقعی بینتون نیست صرفا روابط دوستانه هستن. روابط دوستانه اساسا غریبههایی هستن که عکس پروفایلشون توی پروفایل شبکههای اجتماعی شما هست. اینها دوست شما نیستن.<br />
<br />
با در نظر گرفتن این نکته، وقتی با رفتارهای دوستانه مواجه میشیم باید یادمون باشه که این فقط رفتار دوستانه است، نه خود دوست. اینطور نیست؟ترجمه دوست در سطح وسیعی بین آدمها متفاوته. دوست یعنی کسی که باهاش یه چای میخورید یا میرید کوهنوردی. دوست کسیه که باهاتون تعامل داره، یا خانواده شما رو میشناسه یا مطالب وبلاگتون رو میخونه. اگه به کسی قولی داده باشید و بهش وفا کنید، شما با هم دوست شدید. اگه بتونید زندگی کسی رو به سمت بهتر شدن تغییر بدید، بازم دوست به حساب میایید. شکلی که ما خودمون رو به دوست عرضه میکنیم با غریبهها متفاوته. همینطور شکلی که باهاشون معامله میکنیم متفاوته. از شبکههای اجتماعی به خاطر تقویت روابط آنلاین ممنونیم. ما هیچ وقت در طول تاریخ به این اندازه دوست نداشتیم. محافظت، نگهداری و حتی پرورش دوستان یه تعهد و حتی یه دارایی به حساب میاد. پس هیچ کس منکر ارزش این روابط و تعاملات نیست. اما من میخوام بین دوستی و روابط دوستانه تفاوت قایل باشم. افرادی که با شما پیوند دیجیتالی دارن اما هیچ معامله واقعی بینتون نیست صرفا روابط دوستانه هستن. روابط دوستانه اساسا غریبههایی هستن که عکس پروفایلشون توی پروفایل شبکههای اجتماعی شما هست. اینها دوست شما نیستن. با در نظر گرفتن این نکته، وقتی با رفتارهای دوستانه مواجه میشیم باید یادمون باشه که این فقط رفتار دوستانه است، نه خود دوست. اینطور نیست؟زود بیا، زود برو2017-09-10T05:04:33+04:302017-09-10T05:04:33+04:30https://amraei.com/thoughts/fast-in-fast-outچند سال پیش مطالعاتی در مورد روند ها و ترند ها صورت گرفت. این مطالعات نشون میداد که هر چیزی که خیلی سریع رشد کرده و ترند شده، به همون سرعت هم از روی زبونها افتاده.<br />
<br />
برداشت من از این ماجرا: کسانی که به سرعت میرن دنبال ترندها، پذیرندگان آغازین بی ثبات و دمدمی مزاج هستن. این دسته از آدمها خیلی مستعد کنار گذاشتن چیزهای جاری و رفتن سراغ چیزهای جدید هستن.<br />
<br />
یه جور دیگه هم میشه بهش نگاه کرد: اگه میخوایید برای مدت طولانی در صحنه رقابت باشید، یا باید همیشه یه چیز جدید و آماده عرضه به این پذیرندگان آغازین همیشه ناراضی داشته باشید، یا به فکر روشهای هوشمندانه فروش به سایر بخشهای بازار باشید.<br />
<br />
میدونم که دارم در مورد یه چیز خیلی بدیهی حرف میزنم، اما چرا با این وجود هنوز ما این موضوع رو نادیده میگیریم؟ ما همه پول و سرمایه رو صرف جذب کردن پذیرندگان آغازین میکنیم در حالی که مدام میگیم میخواییم برندمون برای سالها پایدار بمونه.چند سال پیش مطالعاتی در مورد روند ها و ترند ها صورت گرفت. این مطالعات نشون میداد که هر چیزی که خیلی سریع رشد کرده و ترند شده، به همون سرعت هم از روی زبونها افتاده. برداشت من از این ماجرا: کسانی که به سرعت میرن دنبال ترندها، پذیرندگان آغازین بی ثبات و دمدمی مزاج هستن. این دسته از آدمها خیلی مستعد کنار گذاشتن چیزهای جاری و رفتن سراغ چیزهای جدید هستن. یه جور دیگه هم میشه بهش نگاه کرد: اگه میخوایید برای مدت طولانی در صحنه رقابت باشید، یا باید همیشه یه چیز جدید و آماده عرضه به این پذیرندگان آغازین همیشه ناراضی داشته باشید، یا به فکر روشهای هوشمندانه فروش به سایر بخشهای بازار باشید. میدونم که دارم در مورد یه چیز خیلی بدیهی حرف میزنم، اما چرا با این وجود هنوز ما این موضوع رو نادیده میگیریم؟ ما همه پول و سرمایه رو صرف جذب کردن پذیرندگان آغازین میکنیم در حالی که مدام میگیم میخواییم برندمون برای سالها پایدار بمونه.ارزش خودتون رو پیدا کنید2017-09-08T05:09:33+04:302017-09-08T05:09:33+04:30https://amraei.com/thoughts/find-your-valueکارآفرینی (در همه اشکالش) مثل بقیه مسایل سازمانی نیست، چون کار متفاوتیه. هیچ دستورالعملی براش وجود نداره چون هرکسی به شکل متفاوتی انجامش میده و تنها چیز مشترکی که همه کارآفرینهای موفق میدونن اینه که موفق شدن.<br />
<br />
تنها راهی که سازمان شما میتونه اثری توی دنیا بگذاره اینه که به روشی که خودتون بلدید عمل کنید. نه با دنبال کردن قواعد یه متخصص یا دنباله روی از اکثریت، بلکه به همون روشی که خودتون میدونید درسته و جواب میده. نگران این نباشید که یه نفر دیگه یه استانداردی برای جذب سرمایه، کارتیمی، فروش یا مدیریت سازمانش تدوین کرده، شما هم استاندارد خودتون رو تعریف کنید.<br />
<br />
از انجام دادن کارهایی که بطور واضح اشتباه هستن خودداری کنید، اما دنباله روی کارهایی که خیلی واضح درست هستن هم نباشید.<br />
<br />
ارزش خودتون رو پیدا کنید، از کس دیگهایی هم کپی نکنید.کارآفرینی (در همه اشکالش) مثل بقیه مسایل سازمانی نیست، چون کار متفاوتیه. هیچ دستورالعملی براش وجود نداره چون هرکسی به شکل متفاوتی انجامش میده و تنها چیز مشترکی که همه کارآفرینهای موفق میدونن اینه که موفق شدن. تنها راهی که سازمان شما میتونه اثری توی دنیا بگذاره اینه که به روشی که خودتون بلدید عمل کنید. نه با دنبال کردن قواعد یه متخصص یا دنباله روی از اکثریت، بلکه به همون روشی که خودتون میدونید درسته و جواب میده. نگران این نباشید که یه نفر دیگه یه استانداردی برای جذب سرمایه، کارتیمی، فروش یا مدیریت سازمانش تدوین کرده، شما هم استاندارد خودتون رو تعریف کنید. از انجام دادن کارهایی که بطور واضح اشتباه هستن خودداری کنید، اما دنباله روی کارهایی که خیلی واضح درست هستن هم نباشید. ارزش خودتون رو پیدا کنید، از کس دیگهایی هم کپی نکنید.شعبده باز ها، تولید کنندگان سوسیس و شفافیت2017-09-07T05:11:12+04:302017-09-07T05:11:12+04:30https://amraei.com/thoughts/trancparency-for-magiciansآیا شفافیت همه جا خوبه؟ آیا همه ما باید بطور کامل شفاف باشیم؟<br />
<br />
یکی از ایدههایی که این روزها داره وارد کسب وکارهای آنلاین ما میشه اینه که شفاف باشیم. یعنی کاری کنن که همه از بیرون ببینن داره چه اتفاقی براشون میفته و تا جایی که ممکنه شفاف تر باشن.<br />
<br />
آیا اگه یه شرکتی مثل اپل همه پیشطرحها، برنامهها و یا سورس نرمافزارهاش رو منتشر میکرد، همینطور جذاب و محبوب میشد؟ آیا استیو جابز متعهد شده بود که به طرفدارهاش بگه داره با مرگ دسته و پنجه نرم میکنه؟ ممکنه یه روزنامه نگار بگه آره باید میگفت، چون خودش میتونسته از این خبر پول در بیاره. یه نفر دیگه ممکنه بگه آره چون یه شرکت معروف هستن. یا حتی طرفداراش ممکنه بگن آره این کارو میکرد، چون خودشون اینطور میخوان.<br />
<br />
در مورد فیلم فروشنده چطور؟ آیا ما باید قبل از اکران فیلم میتونستیم متن فیلمنامه رو بخونیم؟<br />
<br />
اگه قبل از اینکه نمایش یه شعبدهباز شروع بشه شما از حقههاش خبردار بودید، دیگه براتون جذابیتی داشت؟ آیا دوست دارید بفهمید شام امشبتون مراحل کاشت و داشت و برداشت رو چطور طی کرده تا بیاد توی بشقاب شما قرار بگیره؟ واقعا دوست دارید؟<br />
<br />
من شفافیت رو یه موضوع اخلاقی نمیدونم، بلکه یه تاکتیک، ابزار و گاهی هم تهدیده.<br />
<br />
<br />
<br />
دیر یا زود قراره تاثیر کارهای شما توی جامعه نمود پیدا کنه و توسط همه دیده بشه. اگه تاثیر خوبی داشته باشه شادی و ثروت و اگه نداشته باشه یه چیزی مثل غم یا شاید هم بیچارگی و بدنامی با خودش به همراه میاره. خیلی نیاز نیست عجله کنید چون خیلی بعیده بدونید ته ماجرا چیه.<br />
<br />
<br />
کار شما به عنوان یه کارآفرین، ارزشآفرین، طراح یا … اینه که مثل بازیگرهای نمایش یه داستان جدید و متفاوت تعریف کنید. اگه شفافیت باعث میشه داستان رو بهتر تعریف کنید خب پس شفافش کنید. اما اگه مخاطب شما با یه کم شعبدهبازی، کنایه، و معما از ماجرا بیشتر لذت میبره (یا کسب و کار شما اینطوری بهتر به موفقیت میرسه)، خب چرا که نه؟<br />
<br />
<br />
<br />
شفافیت افراطی اغلب آدمها رو تحریک میکنه، اما نه به خاطر بخش شفافیتش، بلکه به خاطر بخش افراطش. اگه همه برگه ها رو رو نگه دارید ممکنه همون لحظه اول یه کم توجهها رو جلب کنید، اما در نهایت بعیده که برنده بازی باشید.آیا شفافیت همه جا خوبه؟ آیا همه ما باید بطور کامل شفاف باشیم؟ یکی از ایدههایی که این روزها داره وارد کسب وکارهای آنلاین ما میشه اینه که شفاف باشیم. یعنی کاری کنن که همه از بیرون ببینن داره چه اتفاقی براشون میفته و تا جایی که ممکنه شفاف تر باشن. آیا اگه یه شرکتی مثل اپل همه پیشطرحها، برنامهها و یا سورس نرمافزارهاش رو منتشر میکرد، همینطور جذاب و محبوب میشد؟ آیا استیو جابز متعهد شده بود که به طرفدارهاش بگه داره با مرگ دسته و پنجه نرم میکنه؟ ممکنه یه روزنامه نگار بگه آره باید میگفت، چون خودش میتونسته از این خبر پول در بیاره. یه نفر دیگه ممکنه بگه آره چون یه شرکت معروف هستن. یا حتی طرفداراش ممکنه بگن آره این کارو میکرد، چون خودشون اینطور میخوان. در مورد فیلم فروشنده چطور؟ آیا ما باید قبل از اکران فیلم میتونستیم متن فیلمنامه رو بخونیم؟ اگه قبل از اینکه نمایش یه شعبدهباز شروع بشه شما از حقههاش خبردار بودید، دیگه براتون جذابیتی داشت؟ آیا دوست دارید بفهمید شام امشبتون مراحل کاشت و داشت و برداشت رو چطور طی کرده تا بیاد توی بشقاب شما قرار بگیره؟ واقعا دوست دارید؟ من شفافیت رو یه موضوع اخلاقی نمیدونم، بلکه یه تاکتیک، ابزار و گاهی هم تهدیده. دیر یا زود قراره تاثیر کارهای شما توی جامعه نمود پیدا کنه و توسط همه دیده بشه. اگه تاثیر خوبی داشته باشه شادی و ثروت و اگه نداشته باشه یه چیزی مثل غم یا شاید هم بیچارگی و بدنامی با خودش به همراه میاره. خیلی نیاز نیست عجله کنید چون خیلی بعیده بدونید ته ماجرا چیه. کار شما به عنوان یه کارآفرین، ارزشآفرین، طراح یا … اینه که مثل بازیگرهای نمایش یه داستان جدید و متفاوت تعریف کنید. اگه شفافیت باعث میشه داستان رو بهتر تعریف کنید خب پس شفافش کنید. اما اگه مخاطب شما با یه کم شعبدهبازی، کنایه، و معما از ماجرا بیشتر لذت میبره (یا کسب و کار شما اینطوری بهتر به موفقیت میرسه)، خب چرا که نه؟ شفافیت افراطی اغلب آدمها رو تحریک میکنه، اما نه به خاطر بخش شفافیتش، بلکه به خاطر بخش افراطش. اگه همه برگه ها رو رو نگه دارید ممکنه همون لحظه اول یه کم توجهها رو جلب کنید، اما در نهایت بعیده که برنده بازی باشید.تقلب با ساعت2017-09-05T05:01:33+04:302017-09-05T05:01:33+04:30https://amraei.com/thoughts/cheat-by-clockیکی از راههایی که باهاش میتونیم پر تلاش بودن خودمون رو نشون بدیم اینه که ساعات بیشتری نسبت به بقیه کار کنیم. چهره خسته و پرتلاش میتونه نشانه قابل قبولی از موفقیت باشه.<br />
<br />
اما اگه با این روش برنده باشید، با تقلب برنده شدید.<br />
<br />
مشکل اینکه ساعت رو به عنوان اهرم موفقیت بکار ببریم اینه که خیلی جالب توزین نمیشه. ۱۶ ساعت کار دو برابر مفیدتر از ۸ ساعت نیست و هیچ وقت هم نمیشه بیش از ۲۴ ساعت کار کرد.<br />
<br />
چی میشد اگه کار بیش از ۵ ساعت در روز ممنوع میشد؟ شما چکار میکردید؟ چطور از این ۵ ساعت استفاده میکردید که به اندازه کافی مفید و موثر باشید؟<br />
<br />
یه بار امتحانش کنید. فقط واسه یه هفته و ببینید چی پیش میاد. حتی بعدش اگه دوباره برگردید به ۱۰ ساعت کار در روز، متوجه تغییرات مهمی در کار کردنتون میشید.یکی از راههایی که باهاش میتونیم پر تلاش بودن خودمون رو نشون بدیم اینه که ساعات بیشتری نسبت به بقیه کار کنیم. چهره خسته و پرتلاش میتونه نشانه قابل قبولی از موفقیت باشه. اما اگه با این روش برنده باشید، با تقلب برنده شدید. مشکل اینکه ساعت رو به عنوان اهرم موفقیت بکار ببریم اینه که خیلی جالب توزین نمیشه. ۱۶ ساعت کار دو برابر مفیدتر از ۸ ساعت نیست و هیچ وقت هم نمیشه بیش از ۲۴ ساعت کار کرد. چی میشد اگه کار بیش از ۵ ساعت در روز ممنوع میشد؟ شما چکار میکردید؟ چطور از این ۵ ساعت استفاده میکردید که به اندازه کافی مفید و موثر باشید؟ یه بار امتحانش کنید. فقط واسه یه هفته و ببینید چی پیش میاد. حتی بعدش اگه دوباره برگردید به ۱۰ ساعت کار در روز، متوجه تغییرات مهمی در کار کردنتون میشید.اعتبارسنجی بیش از حد مهم جلوه داده شده2017-09-04T05:11:33+04:302017-09-04T05:11:33+04:30https://amraei.com/thoughts/validation-is-overratedاگر منتظرید تا یکی از دوستان، معلمان، همکاران یا مدیرانتون بیان بهتون بگن دارید کارتون رو خوب انجام میدید، دارید بیش از حد به نظر یه نفر دیگه بها میدید در حالی که هیچ وقت نمیتونه اهمیت کاری که انجام میدید رو مثل شما درک کنه.<br />
<br />
ما زمان زیادی رو صرف آماده سازی خودمون میکنیم تا اینکه بالاخره یه روز یه سیستمی مارو بپذیره، تایید کنه و بعد بهمون مجوز بده کاری که میخوایم رو انجام بدیم.<br />
<br />
گرفتن بازخورد مهمه، فروختن مهمه، گرفتن سهم بیشتر از بازار، بهینه سازی، رشد و … اینها همه مهم هستن. اما تفاوت مهمی وجود داره بین رسیدن به اهداف با اینکه بفهمیم خود انجام دادن کار اهمیت داره.<br />
<br />
اگه قراره یه کتاب بنویسید، خب بنویسید. اگه قراره یه آلبوم پر کنید، خب پر کنید. اگه قراره یه کاری راه بندازید، خب بندازید. نیازی نیست منتظر کسی بمونید تا بیاید شما رو تایید کنه و بهتون بفهمونه که کارتون ارزشمنده.اگر منتظرید تا یکی از دوستان، معلمان، همکاران یا مدیرانتون بیان بهتون بگن دارید کارتون رو خوب انجام میدید، دارید بیش از حد به نظر یه نفر دیگه بها میدید در حالی که هیچ وقت نمیتونه اهمیت کاری که انجام میدید رو مثل شما درک کنه. ما زمان زیادی رو صرف آماده سازی خودمون میکنیم تا اینکه بالاخره یه روز یه سیستمی مارو بپذیره، تایید کنه و بعد بهمون مجوز بده کاری که میخوایم رو انجام بدیم. گرفتن بازخورد مهمه، فروختن مهمه، گرفتن سهم بیشتر از بازار، بهینه سازی، رشد و … اینها همه مهم هستن. اما تفاوت مهمی وجود داره بین رسیدن به اهداف با اینکه بفهمیم خود انجام دادن کار اهمیت داره. اگه قراره یه کتاب بنویسید، خب بنویسید. اگه قراره یه آلبوم پر کنید، خب پر کنید. اگه قراره یه کاری راه بندازید، خب بندازید. نیازی نیست منتظر کسی بمونید تا بیاید شما رو تایید کنه و بهتون بفهمونه که کارتون ارزشمنده.قسمت سخت کار کجاست؟2017-09-03T05:02:27+04:302017-09-03T05:02:27+04:30https://amraei.com/thoughts/whats-the-hard-partتو هر پروژه (محصول، بازی، رویداد، شرکت، سازمان) هزاران کار هست که باید انجام بشن. صدها پیشبینی، تصمیم گیری، تلاش، مذاکره و برنامهریزی.<br />
<br />
خب! حالا قسمت سخت کار کجاست؟<br />
<br />
مدیرعامل ۴۵ دقیقه در مورد اینکه میز منشی کجا قرار بگیره با مدیرداخلی بحث میکنه. چرا؟ آیا این واقعا خیلی کار سختیه که اون باید بیاد انجامش بده؟ فکر نمیکنم.<br />
<br />
مدیر رستوران ساعتها کنار میز سفارش تلاش میکنه تا سرعت دریافت سفارش ها بالاتر و صف با سرعت بیشتری پیشبره. صدالبته که این یه کار اخلاقی، حیاتی و مهمه، اما آیا کار سختیه؟<br />
<br />
کار سخت اینه که یک میلیارد تومن سرمایه جذب کنی تا کار توسعه پیدا کنه. سخت اینه که یه نفر بهتر از خودت پیدا و استخدامش کنی تا کارو انجام بده. کار سخت فقط عرق ریختن و سپری کردن زمان نیست، انجام دادن کاریه که ارزشمند و پر خطر باشه و کمتر کسی از پسش بر بیاد.<br />
<br />
نگید که میخوایید بلدرچین پرورش بدید اما سختتونه که برید با سوپرمارکتها برای خریدنش چونه بزنید. کار سخت همینه.<br />
<br />
نگید که میخوایید دنیای تولید لباس رو متحول کنید اما نمیرید با ۱۰۰ نفر حرف بزنید ببینید مشتری شما کیه. کار سخت همینه.<br />
<br />
نگید که یه بازاریاب حرفهایی هستید، اما توانایی مدیریت کردن یه مشتری عصبانی رو ندارید. کار سخت همینه.<br />
<br />
تشخیص اینکه قسمت سخت پروژه شما کدومه به شکل متناقضی سخته چون ما همیشه اونها رو در سایه تلاشهای کم خاصیتتر و آسونتر پنهان میکنیم. ما ازشون میترسیم.تو هر پروژه (محصول، بازی، رویداد، شرکت، سازمان) هزاران کار هست که باید انجام بشن. صدها پیشبینی، تصمیم گیری، تلاش، مذاکره و برنامهریزی. خب! حالا قسمت سخت کار کجاست؟ مدیرعامل ۴۵ دقیقه در مورد اینکه میز منشی کجا قرار بگیره با مدیرداخلی بحث میکنه. چرا؟ آیا این واقعا خیلی کار سختیه که اون باید بیاد انجامش بده؟ فکر نمیکنم. مدیر رستوران ساعتها کنار میز سفارش تلاش میکنه تا سرعت دریافت سفارش ها بالاتر و صف با سرعت بیشتری پیشبره. صدالبته که این یه کار اخلاقی، حیاتی و مهمه، اما آیا کار سختیه؟ کار سخت اینه که یک میلیارد تومن سرمایه جذب کنی تا کار توسعه پیدا کنه. سخت اینه که یه نفر بهتر از خودت پیدا و استخدامش کنی تا کارو انجام بده. کار سخت فقط عرق ریختن و سپری کردن زمان نیست، انجام دادن کاریه که ارزشمند و پر خطر باشه و کمتر کسی از پسش بر بیاد. نگید که میخوایید بلدرچین پرورش بدید اما سختتونه که برید با سوپرمارکتها برای خریدنش چونه بزنید. کار سخت همینه. نگید که میخوایید دنیای تولید لباس رو متحول کنید اما نمیرید با ۱۰۰ نفر حرف بزنید ببینید مشتری شما کیه. کار سخت همینه. نگید که یه بازاریاب حرفهایی هستید، اما توانایی مدیریت کردن یه مشتری عصبانی رو ندارید. کار سخت همینه. تشخیص اینکه قسمت سخت پروژه شما کدومه به شکل متناقضی سخته چون ما همیشه اونها رو در سایه تلاشهای کم خاصیتتر و آسونتر پنهان میکنیم. ما ازشون میترسیم.نا معقول!2017-09-02T05:01:43+04:302017-09-02T05:01:43+04:30https://amraei.com/thoughts/unreasonableبزرگترین تناقض در تمام بازارهای کالا و خدمات:<br />
<br />
هر چیزی که موفق شده نا معقول بوده و هست.<br />
<br />
شما فقط وقتی میتونید نظر من رو جلب کنید که طراحی محصولتون به شکل نامعقولی بی نقص، یا شیوه خدمت رسانیتون به شکل نامعقولی متواضعانه، صادقانه، و مهربان باشه. من فقط در صورتی مشتری شما هستم که محصولتون به شکل نامعقولی برای استفاده در هر شرایطی آماده، یا قیمتش به شکل نامعقولی پایین یا تجربهکاربراش به شکل نامعقولی خارقالعاده و بهتر از رقبای شما باشه.<br />
<br />
میخوایید توی یه دانشگاه خوب و معروف درس بخونید؟ باید معدل دبیرستانتون به شکل نامعقولی بالا باشه. میخوایید کار کنید؟ باید به شکل نامعقولی با تجربه باشید یا یه نفر حاضر بشه شما رو به شکل نامعقولی تضمین کنه یا شما تضمین بدید که به شکل نامعقولی حاضرید همه جور تلاشی بکنید.<br />
<br />
بله، زندگی کلا اینطوری نا متعادل شده. کاملا نامعقول.<br />
<br />
بازار الان دیگه از شما انتظار یه تلاش و سرمایهگذاری نامعقول داره. شما دیگه قرار نیست فقط کاری رو بکنید که دوست دارید.<br />
<br />
در واقع، هر چی قبلا نامعقول بود الان دیگه عاقلانه است.بزرگترین تناقض در تمام بازارهای کالا و خدمات: هر چیزی که موفق شده نا معقول بوده و هست. شما فقط وقتی میتونید نظر من رو جلب کنید که طراحی محصولتون به شکل نامعقولی بی نقص، یا شیوه خدمت رسانیتون به شکل نامعقولی متواضعانه، صادقانه، و مهربان باشه. من فقط در صورتی مشتری شما هستم که محصولتون به شکل نامعقولی برای استفاده در هر شرایطی آماده، یا قیمتش به شکل نامعقولی پایین یا تجربهکاربراش به شکل نامعقولی خارقالعاده و بهتر از رقبای شما باشه. میخوایید توی یه دانشگاه خوب و معروف درس بخونید؟ باید معدل دبیرستانتون به شکل نامعقولی بالا باشه. میخوایید کار کنید؟ باید به شکل نامعقولی با تجربه باشید یا یه نفر حاضر بشه شما رو به شکل نامعقولی تضمین کنه یا شما تضمین بدید که به شکل نامعقولی حاضرید همه جور تلاشی بکنید. بله، زندگی کلا اینطوری نا متعادل شده. کاملا نامعقول. بازار الان دیگه از شما انتظار یه تلاش و سرمایهگذاری نامعقول داره. شما دیگه قرار نیست فقط کاری رو بکنید که دوست دارید. در واقع، هر چی قبلا نامعقول بود الان دیگه عاقلانه است.بچگی و بچه بازی2017-08-31T05:03:53+04:302017-08-31T05:03:53+04:30https://amraei.com/thoughts/childish-vs-childlikeبچگی یه دانشمند و مبتکر میسازه<br />
<br />
بچه بازی باعث اوقات تلخی و کج خلقی میشه<br />
<br />
بچگی باعث نگاه تازه و جدید به رشد میشه<br />
<br />
بچه بازی به ندرت با تعهد همراه میشه<br />
<br />
بچگی نترس و قدرتمنده و از شکست نمیترسه<br />
<br />
بچه بازی آزار دهنده و لجوجه<br />
<br />
بچگی با تمام وجود پرسشگره<br />
<br />
بچه بازی فرصت ها رو نادیده میگیرهبچگی یه دانشمند و مبتکر میسازه بچه بازی باعث اوقات تلخی و کج خلقی میشه بچگی باعث نگاه تازه و جدید به رشد میشه بچه بازی به ندرت با تعهد همراه میشه بچگی نترس و قدرتمنده و از شکست نمیترسه بچه بازی آزار دهنده و لجوجه بچگی با تمام وجود پرسشگره بچه بازی فرصت ها رو نادیده میگیرهبی خیال ۲٪ ها2017-08-30T05:32:07+04:302017-08-30T05:32:07+04:30https://amraei.com/thoughts/never-mind-2-percentsوقتی همایون شجریان تو یه شهری کنسرت داره بعضی طرفدارهاش بلیط نمیخرن. ردیف اول جای خالی نیست و اونها ناراضی هستن. ۲٪ از طرفدارها عصبانی هستن و عصبانیت خودشون رو هم با اعتراض نشون میدن.<br />
<br />
وقتی نسخه جدید اندروید منتشر میشه و امکانات و مزایای خودش رو به طرفدارانش عرضه میکنه، ۲٪ از اونها نمیتونن ازش استفاده کنن. یا بلد نیستن، یا گوشیشون نمیکشه یا هرچه. بهر حال ناراضی هستن و یه جوری اعتراض میکنن.<br />
<br />
محاسبه کنید. هربار که دیجیکالا با یه تغییر ۱۰،۰۰۰ نفر رو خوشحال میکنه، ۲۰۰ تا مشتری عصبانی هم پیدا میشن که از تغییرات و تهدید و فرصتهایی که ایجاد کرده خوششون نمیاد.<br />
<br />
اگه برای خودتون یه سری طرفدار، دنبال کننده یا مشتری دارید، صرف نظر از اینکه دارید چه کار میکنید، همیشه باعث آزار یا نگرانی ۲٪ از اونها خواهید بود. به احتمال زیاد از این ۲٪ ناراضی هم خیلی بیشتر از اون ۹۸٪ راضی حرف میشنوید.<br />
<br />
در مواجهه با این مسئله دو تا انتخاب دارید: خلاقیت رو متوقف کنید و یک نواخت باشید، یا اینکه به جلو حرکت کنید و اکثریت رو راضی نگه دارید.<br />
<br />
مطمئنا برای کاهش هزینههای تغییر یه راههایی وجود داره و ممکنه بتونید ۲٪ رو بکنید ۱٪. اما کلا اگه بخوایید همه رو همیشه راضی نگه دارید یه روز دیوانه یا افسرده میشید.وقتی همایون شجریان تو یه شهری کنسرت داره بعضی طرفدارهاش بلیط نمیخرن. ردیف اول جای خالی نیست و اونها ناراضی هستن. ۲٪ از طرفدارها عصبانی هستن و عصبانیت خودشون رو هم با اعتراض نشون میدن. وقتی نسخه جدید اندروید منتشر میشه و امکانات و مزایای خودش رو به طرفدارانش عرضه میکنه، ۲٪ از اونها نمیتونن ازش استفاده کنن. یا بلد نیستن، یا گوشیشون نمیکشه یا هرچه. بهر حال ناراضی هستن و یه جوری اعتراض میکنن. محاسبه کنید. هربار که دیجیکالا با یه تغییر ۱۰،۰۰۰ نفر رو خوشحال میکنه، ۲۰۰ تا مشتری عصبانی هم پیدا میشن که از تغییرات و تهدید و فرصتهایی که ایجاد کرده خوششون نمیاد. اگه برای خودتون یه سری طرفدار، دنبال کننده یا مشتری دارید، صرف نظر از اینکه دارید چه کار میکنید، همیشه باعث آزار یا نگرانی ۲٪ از اونها خواهید بود. به احتمال زیاد از این ۲٪ ناراضی هم خیلی بیشتر از اون ۹۸٪ راضی حرف میشنوید. در مواجهه با این مسئله دو تا انتخاب دارید: خلاقیت رو متوقف کنید و یک نواخت باشید، یا اینکه به جلو حرکت کنید و اکثریت رو راضی نگه دارید. مطمئنا برای کاهش هزینههای تغییر یه راههایی وجود داره و ممکنه بتونید ۲٪ رو بکنید ۱٪. اما کلا اگه بخوایید همه رو همیشه راضی نگه دارید یه روز دیوانه یا افسرده میشید.ما همه فروشندههای بدی هستیم2017-08-29T05:32:07+04:302017-08-29T05:32:07+04:30https://amraei.com/thoughts/internet-is-your-cheapest-customerدرسته که بیشتر آدمها در طول زندگی بیشتر در حال خریدن هستن، اما یه چیزی در عوض هست که حداقل برای یکبار فروختیمش. اونم چیزی نیست جز وقت.<br />
<br />
متاسفانه هرچقدر هم که در فروش چیزهای دیگه خوب باشیم در فروش وقتمون اصلا فروشندههای خوبی نیستیم. اغلب آخرین چیزی که توی محاسبات ما قرار میگیره وقتیه که اختصاص میدیم.<br />
<br />
یکی از ارزانترین مشتریهای وقت ما اینترنت، بازیها، ابزارهای الکترونیکی، موبایل و تبلت هستن. ما چشم جهانبینمون رو با چیزهایی جایگزین کردیم که خیلی هم نمیتونن از پس دیدن بر بیان.<br />
<br />
خیلی از فرصتها از کنار ما در حال عبور هستن در حالی که ما به تبلتها خیره شدیم و این دریچه چند اینچی بسیار کوچکتر از اونیه که بتونه همه آنچه در حال عبور هست رو به ما نشون بده.درسته که بیشتر آدمها در طول زندگی بیشتر در حال خریدن هستن، اما یه چیزی در عوض هست که حداقل برای یکبار فروختیمش. اونم چیزی نیست جز وقت. متاسفانه هرچقدر هم که در فروش چیزهای دیگه خوب باشیم در فروش وقتمون اصلا فروشندههای خوبی نیستیم. اغلب آخرین چیزی که توی محاسبات ما قرار میگیره وقتیه که اختصاص میدیم. یکی از ارزانترین مشتریهای وقت ما اینترنت، بازیها، ابزارهای الکترونیکی، موبایل و تبلت هستن. ما چشم جهانبینمون رو با چیزهایی جایگزین کردیم که خیلی هم نمیتونن از پس دیدن بر بیان. خیلی از فرصتها از کنار ما در حال عبور هستن در حالی که ما به تبلتها خیره شدیم و این دریچه چند اینچی بسیار کوچکتر از اونیه که بتونه همه آنچه در حال عبور هست رو به ما نشون بده.ایده خوبی برای کار کردن پیدا نمی کنم2017-08-28T05:11:33+04:302017-08-28T05:11:33+04:30https://amraei.com/thoughts/i-dont-have-a-good-ideaقبلا نظری نداشتم، اما الان دیگه میدونم دارید بهانه میگیرید.<br />
<br />
اولا، همه حداقل یه ایده خوب دارن. فقط شاید همون لحظه اول مثل بقیه سریع به ذهنشون نرسه. پس نگید که هیچ وقت هیچ ایده خوبی در طول زندگیتون نداشتید که خیلی باور کردنی نیست.<br />
<br />
دوما، حالا که اصرار دارید ایده ندارید، من بهتون یه ایده خوب میدم. بفرما، اینم ایده، حالا چی؟<br />
<br />
حالا باید بگردید و یه دلیل دیگه برای انجام ندادنش پیدا کنید. «وقت ندارم، منابع کافی در اختیارم نیست، شک دارم میگیره یا نمیگیره و …»<br />
<br />
این چرخه همینطور ادامه داره و در نهایت مقاومت درونی شما پیروز میشه.<br />
<br />
هیچ وقت در طول تاریخ به اندازه امروز، همین جا و همین لحظه ایدههای خوب و مجانی وجود نداشته. هیچ وقت به این اندازه فرصت برای متفاوت بودن و تاثیرگذاشتن روی دنیای اطراف نداشتیم. البته، هیچ تضمینی هم در موردشون وجود نداره، اما ایدهها از همیشه بیشتر شدن.<br />
<br />
کار خیلی زیادی هم برای دیدن ایدهها نیاز نیست انجام بدید. هر روز همکاران، خانواده، مردم کوچه و خیابان دارن در موردشون حرف میزنن. شاید فقط کافی باشه کمی کمتر سر به زیر باشید و ببینید اطرافتون چی میگذره.<br />
<br />
اگر نمیخوایید هیچ کدومشون رو انتخاب کنید هیچ اشکالی نداره، اما لطفا نگید که هیچ ایده خوبی ندارید.قبلا نظری نداشتم، اما الان دیگه میدونم دارید بهانه میگیرید. اولا، همه حداقل یه ایده خوب دارن. فقط شاید همون لحظه اول مثل بقیه سریع به ذهنشون نرسه. پس نگید که هیچ وقت هیچ ایده خوبی در طول زندگیتون نداشتید که خیلی باور کردنی نیست. دوما، حالا که اصرار دارید ایده ندارید، من بهتون یه ایده خوب میدم. بفرما، اینم ایده، حالا چی؟ حالا باید بگردید و یه دلیل دیگه برای انجام ندادنش پیدا کنید. «وقت ندارم، منابع کافی در اختیارم نیست، شک دارم میگیره یا نمیگیره و …» این چرخه همینطور ادامه داره و در نهایت مقاومت درونی شما پیروز میشه. هیچ وقت در طول تاریخ به اندازه امروز، همین جا و همین لحظه ایدههای خوب و مجانی وجود نداشته. هیچ وقت به این اندازه فرصت برای متفاوت بودن و تاثیرگذاشتن روی دنیای اطراف نداشتیم. البته، هیچ تضمینی هم در موردشون وجود نداره، اما ایدهها از همیشه بیشتر شدن. کار خیلی زیادی هم برای دیدن ایدهها نیاز نیست انجام بدید. هر روز همکاران، خانواده، مردم کوچه و خیابان دارن در موردشون حرف میزنن. شاید فقط کافی باشه کمی کمتر سر به زیر باشید و ببینید اطرافتون چی میگذره. اگر نمیخوایید هیچ کدومشون رو انتخاب کنید هیچ اشکالی نداره، اما لطفا نگید که هیچ ایده خوبی ندارید.یا بخت و یا اقبال2017-08-27T05:11:33+04:302017-08-27T05:11:33+04:30https://amraei.com/thoughts/fortune-or-luck«میتونیم برای تبلیغات روی کمک امید هم حساب کنیم چون وبلاگش فعاله و مخاطب زیاد داره.»<br />
<br />
یه سری افراد اطراف من (و احتمالا شما) هستن که برای تصمیم گیریهاشون روی داراییهام حساب میکنن. مثلا میگن من میتونم بهشون توی معرفی کمک کنم چون یه سری مخاطب آنلاین در دسترس دارم.<br />
<br />
اما چیزی که ازش غافل هستن اینه که این دارایی یه انتخابه، نه یه اتفاق.<br />
<br />
آیا شما هم برای پیشبرد پروژهتون منتظر یه معجزه، یه امداد غیبی یا کمک یه فرد موفق دیگه هستید؟ من فکر میکنم کار شما خیلی مهمتر از اونیه که وابسته به یه رمالی یا کف بینی باشه. به عبارتی این همون قانون مقاومت درونی هست. یه پشتوانهایی که میخوایید در صورت عدم موفقیت پروژه ازش استفاده کنید. «پروژه موفق نشد چون فلانی تو وبلاگش معرفیش نکرد، چون حاضر به همکاری نشد، چون تاییدش نکرد …»<br />
<br />
استفاده از اهرمها کار اشتباهی نیست، هیچ مشکلی هم نداره اگه یه چیز غیر منتظره باعث تغییر همه چیز بشه. اما چرا شما باید این چیزها رو پایه و اساس برنامهریزیتون قرار بدید؟<br />
<br />
مزیت داشتن یه کامیونیتی اینه که میتونید خیلی نرم بسازیدش و رشدش بدید. هر روز افراد جدیدی بهش اضافه میشن که ارزشهاش رو میخوان. حالا شما میتونید انتخاب کنید و شروع کنید به ساختن، یا اینکه منتظر بمونید بخت و اقبال یکی از اونها رو سر راه شما قرار بده.«میتونیم برای تبلیغات روی کمک امید هم حساب کنیم چون وبلاگش فعاله و مخاطب زیاد داره.» یه سری افراد اطراف من (و احتمالا شما) هستن که برای تصمیم گیریهاشون روی داراییهام حساب میکنن. مثلا میگن من میتونم بهشون توی معرفی کمک کنم چون یه سری مخاطب آنلاین در دسترس دارم. اما چیزی که ازش غافل هستن اینه که این دارایی یه انتخابه، نه یه اتفاق. آیا شما هم برای پیشبرد پروژهتون منتظر یه معجزه، یه امداد غیبی یا کمک یه فرد موفق دیگه هستید؟ من فکر میکنم کار شما خیلی مهمتر از اونیه که وابسته به یه رمالی یا کف بینی باشه. به عبارتی این همون قانون مقاومت درونی هست. یه پشتوانهایی که میخوایید در صورت عدم موفقیت پروژه ازش استفاده کنید. «پروژه موفق نشد چون فلانی تو وبلاگش معرفیش نکرد، چون حاضر به همکاری نشد، چون تاییدش نکرد …» استفاده از اهرمها کار اشتباهی نیست، هیچ مشکلی هم نداره اگه یه چیز غیر منتظره باعث تغییر همه چیز بشه. اما چرا شما باید این چیزها رو پایه و اساس برنامهریزیتون قرار بدید؟ مزیت داشتن یه کامیونیتی اینه که میتونید خیلی نرم بسازیدش و رشدش بدید. هر روز افراد جدیدی بهش اضافه میشن که ارزشهاش رو میخوان. حالا شما میتونید انتخاب کنید و شروع کنید به ساختن، یا اینکه منتظر بمونید بخت و اقبال یکی از اونها رو سر راه شما قرار بده.دلایل کار کردن2017-08-25T05:17:43+04:302017-08-25T05:17:43+04:30https://amraei.com/thoughts/reasons-to-work<br />
برای پول<br />
برای به چالش کشیده شدن<br />
برای پیدا کردن احساس رضایت<br />
برای تاثیری که در زندگی ما داره<br />
برای مشهور شدن و ایجاد شبکه ارتباطی بهتر<br />
برای جذابیت حل کردن یه مشکل<br />
برای بودن در جمع دیگران و کسب تجربه<br />
برای تحسین شدن<br />
<br />
<br />
چرا ما همیشه تمرکزمون روی گزینه اوله؟ چرا ما همیشه در تبلیغ کردن تفاوت رو با گزینه اول نشون میدیم؟<br />
<br />
در واقع من فکر میکنم شما هر وقت که به کارتون فکر میکنید باید پای بقیه گزینهها رو هم وسط بکشید، مگر اینکه قاچاقچی مواد مخدر یا دلال بورس باشید.برای پول برای به چالش کشیده شدن برای پیدا کردن احساس رضایت برای تاثیری که در زندگی ما داره برای مشهور شدن و ایجاد شبکه ارتباطی بهتر برای جذابیت حل کردن یه مشکل برای بودن در جمع دیگران و کسب تجربه برای تحسین شدن چرا ما همیشه تمرکزمون روی گزینه اوله؟ چرا ما همیشه در تبلیغ کردن تفاوت رو با گزینه اول نشون میدیم؟ در واقع من فکر میکنم شما هر وقت که به کارتون فکر میکنید باید پای بقیه گزینهها رو هم وسط بکشید، مگر اینکه قاچاقچی مواد مخدر یا دلال بورس باشید.کار بیشتر در مقابل کار بهتر2017-08-24T05:03:31+04:302017-08-24T05:03:31+04:30https://amraei.com/thoughts/do-more-vs-do-betterآسونترین فرم مدیریت اینه که افراد رو تشویق به انجام کارهای بیشتر کنیم.ترجمه دیگهایی از همین روش اینه که ازشون بخواییم سریعتر کار کنن.<br />
<br />
مهمترین و سختترین فرم مدیریت (یا رهبری) اینه که افراد رو تشویق به انجام کار بهتر کنیم.<br />
<br />
انجام کار «بهتر» از بقیه روشها هوشمندانهتره چون آدمها رو مجبور میکنه بهتر انجام دادن کار رو تصور کنن. البته این موضوع نیاز به آموزش، تمرین، مراقبت و صبر هم داره.آسونترین فرم مدیریت اینه که افراد رو تشویق به انجام کارهای بیشتر کنیم.ترجمه دیگهایی از همین روش اینه که ازشون بخواییم سریعتر کار کنن. مهمترین و سختترین فرم مدیریت (یا رهبری) اینه که افراد رو تشویق به انجام کار بهتر کنیم. انجام کار «بهتر» از بقیه روشها هوشمندانهتره چون آدمها رو مجبور میکنه بهتر انجام دادن کار رو تصور کنن. البته این موضوع نیاز به آموزش، تمرین، مراقبت و صبر هم داره.قانون سهل انگاری!2017-08-22T05:01:27+04:302017-08-22T05:01:27+04:30https://amraei.com/thoughts/rule-of-negligenceخب این قانون هیچ جا نوشته نشده چون قوانین رو همیشه مدیران تعیین میکنن.<br />
<br />
ضعف های ما در مدیریت پروژه خودش رو به اشکال گوناگونی نشون میده. وقتی در سازمان همه کارها فوری و با اولویت بسیار بالا هستن این یکی از اون اشکاله. در طراحی معماری اطلاعات معروفه که وقتی اولویت همه آیتم ها بالاست در واقع یعنی اولویتی وجود نداره. همین موضوع در مورد وظایف موجود در پروژه هم صادقه.<br />
<br />
ما ابتدا مسایل رو ساده تصور میکنیم، بعد که کار شروع شد به پیچیدگی اونها پیبریم. این آگاهی باعث میشه وظایف رو به اولویت بالا برسونیم چون زمان برای انجام اونها از دست رفته. این یعنی سهل انگاری.<br />
<br />
هیچ کاری فوری نیست، مگر اینکه یکی از مدیران ارشد کارش رو درست انجام نداده باشه.<br />
<br />
این قانون سهل انگاریه.خب این قانون هیچ جا نوشته نشده چون قوانین رو همیشه مدیران تعیین میکنن. ضعف های ما در مدیریت پروژه خودش رو به اشکال گوناگونی نشون میده. وقتی در سازمان همه کارها فوری و با اولویت بسیار بالا هستن این یکی از اون اشکاله. در طراحی معماری اطلاعات معروفه که وقتی اولویت همه آیتم ها بالاست در واقع یعنی اولویتی وجود نداره. همین موضوع در مورد وظایف موجود در پروژه هم صادقه. ما ابتدا مسایل رو ساده تصور میکنیم، بعد که کار شروع شد به پیچیدگی اونها پیبریم. این آگاهی باعث میشه وظایف رو به اولویت بالا برسونیم چون زمان برای انجام اونها از دست رفته. این یعنی سهل انگاری. هیچ کاری فوری نیست، مگر اینکه یکی از مدیران ارشد کارش رو درست انجام نداده باشه. این قانون سهل انگاریه.مشکلات و محدودیت ها2017-08-20T05:06:21+04:302017-08-20T05:06:21+04:30https://amraei.com/thoughts/problems-and-constraintsجاذبه یک جور محدودیته. در صورتیکه شما طراح هواپیما بودید خیلی بهتر میشد اگه نیاز نبود نگران جاذبه باشید. اما چه خوشتون بیاد چه نیاد جاذبه از بین نمیره.<br />
<br />
مشکلات رو میشه حل کرد، اما با محدودیت ها باید زندگی کنیم.<br />
<br />
اپل تا سالها خورده فروشی رو به عنوان یه محدودیت میدید. اونها مجبورد بودن با فروشگاههای مستقل فروش کامپیوتر که نمی تونستن محصولات اونها رو به خوبی بفروشن زندگی کنن.<br />
<br />
اما وقتی اینترنت ظهور کرد و وب سایت خودشون راه افتاد موضوع تبدیل به مشکل شد پس باید براش یه راه حل پیدا میکردن. اینجا بود که همه چیز برای اونها دگرگون شد.<br />
<br />
از طرف دیگه هزاران کارآفرین وجود دارن که فکر میکنن نبود سرمایه یا ضعف فناوری یه مشکله و میتونن حلش کنن. اما میشد همین رو هم به عنوان یه محدودیت دید و چیزهایی حول اونها طراحی کرد.<br />
<br />
هنر همینه که تفاوت این دو تا رو تشخیص بدیم.جاذبه یک جور محدودیته. در صورتیکه شما طراح هواپیما بودید خیلی بهتر میشد اگه نیاز نبود نگران جاذبه باشید. اما چه خوشتون بیاد چه نیاد جاذبه از بین نمیره. مشکلات رو میشه حل کرد، اما با محدودیت ها باید زندگی کنیم. اپل تا سالها خورده فروشی رو به عنوان یه محدودیت میدید. اونها مجبورد بودن با فروشگاههای مستقل فروش کامپیوتر که نمی تونستن محصولات اونها رو به خوبی بفروشن زندگی کنن. اما وقتی اینترنت ظهور کرد و وب سایت خودشون راه افتاد موضوع تبدیل به مشکل شد پس باید براش یه راه حل پیدا میکردن. اینجا بود که همه چیز برای اونها دگرگون شد. از طرف دیگه هزاران کارآفرین وجود دارن که فکر میکنن نبود سرمایه یا ضعف فناوری یه مشکله و میتونن حلش کنن. اما میشد همین رو هم به عنوان یه محدودیت دید و چیزهایی حول اونها طراحی کرد. هنر همینه که تفاوت این دو تا رو تشخیص بدیم.کنترل!2017-08-19T05:06:21+04:302017-08-19T05:06:21+04:30https://amraei.com/thoughts/controlبشر موفق شده پنج تا ده هزار سال از تاریخ زندگی خودش رو شناسایی کنه. این تاریخ رو که ورق بزنیم نه هزار و نهصد سالش به تهاجم گذشته و عمدهترین هدف ما از حمله کردن هم کنترل اوضاع بوده.<br />
<br />
این دکترین «بهترین دفاع حمله است» هزارن سال به ما کمک کرد تا کنترل هر چیزی که برامون مهم بوده رو بدست بگیریم. پادشاهان با تهاجم به کشورها به اونها نشون میدادن که باید تحت کنترل باشن.<br />
<br />
بعد از جنگ جهانی دوم تعداد افرادی که میشد از اونها به عنوان رهبر یاد کرد بیشتر شد. جهان ما خودش را با تغییر ایدئولوژی کنترل به سمت راهبری و هدایت مواجه دید. ما تصور کردیم که دوران کنترل به سر اومده اما در واقع وارد عصر جدیدی از کنترل شدیم. کنترل تدافعی، یعنی جهان سانسور و عدم شفافیت.<br />
<br />
همه بخشهای سازمانهای امروزی از کارکنان تا مدیران ارشد ظاهرا با جایگزین کردن رهبری و هدایتگری به جای کنترل و سلطه جویی موافق هستند. با این حال هنوز سانسور و عدم شفافیت مهمترین استراتژی مدیران ما برای مدیریت کردن مسایل سازمانه.<br />
<br />
هنوز چیزی تغییر نکرده، ما فقط تدافعی شدیم.بشر موفق شده پنج تا ده هزار سال از تاریخ زندگی خودش رو شناسایی کنه. این تاریخ رو که ورق بزنیم نه هزار و نهصد سالش به تهاجم گذشته و عمدهترین هدف ما از حمله کردن هم کنترل اوضاع بوده. این دکترین «بهترین دفاع حمله است» هزارن سال به ما کمک کرد تا کنترل هر چیزی که برامون مهم بوده رو بدست بگیریم. پادشاهان با تهاجم به کشورها به اونها نشون میدادن که باید تحت کنترل باشن. بعد از جنگ جهانی دوم تعداد افرادی که میشد از اونها به عنوان رهبر یاد کرد بیشتر شد. جهان ما خودش را با تغییر ایدئولوژی کنترل به سمت راهبری و هدایت مواجه دید. ما تصور کردیم که دوران کنترل به سر اومده اما در واقع وارد عصر جدیدی از کنترل شدیم. کنترل تدافعی، یعنی جهان سانسور و عدم شفافیت. همه بخشهای سازمانهای امروزی از کارکنان تا مدیران ارشد ظاهرا با جایگزین کردن رهبری و هدایتگری به جای کنترل و سلطه جویی موافق هستند. با این حال هنوز سانسور و عدم شفافیت مهمترین استراتژی مدیران ما برای مدیریت کردن مسایل سازمانه. هنوز چیزی تغییر نکرده، ما فقط تدافعی شدیم.کی اسم رنگ ها رو انتخاب کرده؟2017-08-18T05:11:31+04:302017-08-18T05:11:31+04:30https://amraei.com/thoughts/name-of-colorsما کردیم!<br />
<br />
این یه سوال احمقانه نیست. این یه چیزیه که باید بطور جد بررسی بشه که ما در قالب فرهنگ ها و ملت های مختلف چطور تصمیم گیری میکنیم. چطور بصورت گروهی تصمیم میگیریم یه چیزی درست یا غلطه.<br />
<br />
یه نگاه اجمالی به رنگ ها باعث میشه ببینیم هیچ الگوریتم یا الگوی پذیرفته شده خاصی وجود نداره. اسم رنگها از اسمهای خیلی مبهم تا بعضی اسمهای کاملا واضح متغیره.<br />
<br />
هیچ کدوم از رنگها اسمی ندارن مگه اینکه توسط گروه بزرگی از آدمها پذیرفته شده باشه. شما میتونید به سفید بگید دوغی اما تا وقتی دیگران هم این کارو نکنن هیچ معنایی نداره و مفید نیست.<br />
<br />
این چیزیه که در بازاریابی انبوه به واسطه علم طراحی واژه و واژه شناسی (ترمینولوژی) اتفاق میافته. یه کلمه یا عنوان ساخته و بعد به ما عرضه میشه تا تبدیل به بخشی از فرهنگ ما بشه.<br />
<br />
هیچ کس به خاطر اینکه اسم یه رنگ رو انتخاب یا ابداع کرده تشویق یا مستقیما موفق نشده. توسط یه نفر استفاده میشه، نفر بعدی، نفر بعدی و همینطور نفرات بعدی مدل ذهنیشون شروع به تغییر میکنه و خیلی نرم و آهسته پایدار میشه.<br />
<br />
پس کل ماجرا اینه که زودتر یا دیرتر از بقیه شروع به طراحی یه چیز جدید بکنیم.ما کردیم! این یه سوال احمقانه نیست. این یه چیزیه که باید بطور جد بررسی بشه که ما در قالب فرهنگ ها و ملت های مختلف چطور تصمیم گیری میکنیم. چطور بصورت گروهی تصمیم میگیریم یه چیزی درست یا غلطه. یه نگاه اجمالی به رنگ ها باعث میشه ببینیم هیچ الگوریتم یا الگوی پذیرفته شده خاصی وجود نداره. اسم رنگها از اسمهای خیلی مبهم تا بعضی اسمهای کاملا واضح متغیره. هیچ کدوم از رنگها اسمی ندارن مگه اینکه توسط گروه بزرگی از آدمها پذیرفته شده باشه. شما میتونید به سفید بگید دوغی اما تا وقتی دیگران هم این کارو نکنن هیچ معنایی نداره و مفید نیست. این چیزیه که در بازاریابی انبوه به واسطه علم طراحی واژه و واژه شناسی (ترمینولوژی) اتفاق میافته. یه کلمه یا عنوان ساخته و بعد به ما عرضه میشه تا تبدیل به بخشی از فرهنگ ما بشه. هیچ کس به خاطر اینکه اسم یه رنگ رو انتخاب یا ابداع کرده تشویق یا مستقیما موفق نشده. توسط یه نفر استفاده میشه، نفر بعدی، نفر بعدی و همینطور نفرات بعدی مدل ذهنیشون شروع به تغییر میکنه و خیلی نرم و آهسته پایدار میشه. پس کل ماجرا اینه که زودتر یا دیرتر از بقیه شروع به طراحی یه چیز جدید بکنیم.وعده ها و دروغ های کوچک!2017-08-17T05:03:49+04:302017-08-17T05:03:49+04:30https://amraei.com/thoughts/the-small-lies«یه چند دقیقه دیگه بخوابم الان میام»،این یه حرف راست نیست و یه قولیه که قرار نیست واقعا بهش عمل کنیم. معنی واقعیش اینه که «برو پی کارت، مگه نمی بینی خوابیدم؟».<br />
<br />
«خیلی از اینکه تماس گرفتید ممنونیم»، اینم حرف راست نیست. از کوزه برون همان طراوت که در اوست.<br />
<br />
«ما قدردان زحمات شما هستیم و قول میدیم جبران کنیم»، که البته خیلی واضحه حقیقت نداره. این فقط واسه اینه که بحران همین لحظه رو در تعامل با یه مشتری یا همکارمون مدیریت کنیم.<br />
<br />
احتمالا میدونید مشکل این دروغ های کوچیک چیه. اینا باعث میشن مرزها مبهم بشن و بریم به سمت دروغ های بزرگتر. بدترین نوع این دروغهای کوچیک اونهایی هستن که آدم به خودش میگه. وقتی میخوای به خودت دروغ بگی حتی تو بازیهای یک نفره هم تقلب میکنی. چشمات رو می بندی و خودت رو مرحله آخر تصور میکنی.<br />
<br />
شرکت هایی که تلاش میکنن تا حد ممکن از این دروغ های کوچیک پیشگیری کنن خیلی راحتتر میتونن مانع دروغهای بزرگ بشن. این رویکرد هم یواش یواش باعث محبوبیتشون میشه.<br />
<br />
یه طوری شده که انگار این وعده وعیدهای دروغ و کوچیک تبدیل شدن به قلب تپنده کسب و کارهای ما. اما در واقع اینها همه انتخابهایی هستن که در لحظه میکنیم. انتخابهایی که تشخیص غلط بودنشون نیاز به مدرک تحصیلی و سالها تجربه نداره.<br />
<br />
همه چیز به این بستگی داره که میخواییم به چی برسیم.«یه چند دقیقه دیگه بخوابم الان میام»،این یه حرف راست نیست و یه قولیه که قرار نیست واقعا بهش عمل کنیم. معنی واقعیش اینه که «برو پی کارت، مگه نمی بینی خوابیدم؟». «خیلی از اینکه تماس گرفتید ممنونیم»، اینم حرف راست نیست. از کوزه برون همان طراوت که در اوست. «ما قدردان زحمات شما هستیم و قول میدیم جبران کنیم»، که البته خیلی واضحه حقیقت نداره. این فقط واسه اینه که بحران همین لحظه رو در تعامل با یه مشتری یا همکارمون مدیریت کنیم. احتمالا میدونید مشکل این دروغ های کوچیک چیه. اینا باعث میشن مرزها مبهم بشن و بریم به سمت دروغ های بزرگتر. بدترین نوع این دروغهای کوچیک اونهایی هستن که آدم به خودش میگه. وقتی میخوای به خودت دروغ بگی حتی تو بازیهای یک نفره هم تقلب میکنی. چشمات رو می بندی و خودت رو مرحله آخر تصور میکنی. شرکت هایی که تلاش میکنن تا حد ممکن از این دروغ های کوچیک پیشگیری کنن خیلی راحتتر میتونن مانع دروغهای بزرگ بشن. این رویکرد هم یواش یواش باعث محبوبیتشون میشه. یه طوری شده که انگار این وعده وعیدهای دروغ و کوچیک تبدیل شدن به قلب تپنده کسب و کارهای ما. اما در واقع اینها همه انتخابهایی هستن که در لحظه میکنیم. انتخابهایی که تشخیص غلط بودنشون نیاز به مدرک تحصیلی و سالها تجربه نداره. همه چیز به این بستگی داره که میخواییم به چی برسیم.مشکل رو بفروشید نه راه حل2017-08-16T05:07:07+04:302017-08-16T05:07:07+04:30https://amraei.com/thoughts/sell-the-problemهنوز بازاریاب ها وقتی می خوان چیزی رو معرفی کنن شروع میکنن به توضیح دادن مزایا و امکاناتش بدون اینکه بخوان فکر کنن شخصی که اونطرف گفتگو/تلفن/نامه یا … هست اصلا به داشتن مشکل باور داره یا نه.<br />
<br />
دیروز با یکی از همکارانم د راین مورد صحبت میکردم که اگه شما یه سلول خورشیدی خریده باشید خیلی بعیده که شب وقتی میخوابید دغدغهتون این باشه که ممکنه فردا که از خواب بیدار میشید انرژی خورشید تموم شده باشه. شما ابدا فکر نمیکنید که با یه همچین مشکلی مواجه باشید یا در مورد هزینه های احتمالیش فکر کنید.<br />
<br />
چالش بازاریابی هم همینه که بتونید مشکل رو بفروشید.<br />
<br />
اما تناقض جالب: خیلی از آدم ها نمیخوان بپذیرن که مشکلی دارن مگه اینکه فهمیده باشن براش یه راه حلی وجود داره. بنابر این بخشی از فروش مشکل اینه که یادآوری کنید که مشکل یه راه حل داره و خیلی ها هم دارن ازش استفاده میکنن.هنوز بازاریاب ها وقتی می خوان چیزی رو معرفی کنن شروع میکنن به توضیح دادن مزایا و امکاناتش بدون اینکه بخوان فکر کنن شخصی که اونطرف گفتگو/تلفن/نامه یا … هست اصلا به داشتن مشکل باور داره یا نه. دیروز با یکی از همکارانم د راین مورد صحبت میکردم که اگه شما یه سلول خورشیدی خریده باشید خیلی بعیده که شب وقتی میخوابید دغدغهتون این باشه که ممکنه فردا که از خواب بیدار میشید انرژی خورشید تموم شده باشه. شما ابدا فکر نمیکنید که با یه همچین مشکلی مواجه باشید یا در مورد هزینه های احتمالیش فکر کنید. چالش بازاریابی هم همینه که بتونید مشکل رو بفروشید. اما تناقض جالب: خیلی از آدم ها نمیخوان بپذیرن که مشکلی دارن مگه اینکه فهمیده باشن براش یه راه حلی وجود داره. بنابر این بخشی از فروش مشکل اینه که یادآوری کنید که مشکل یه راه حل داره و خیلی ها هم دارن ازش استفاده میکنن.ما همه نادان هستیم!2017-08-14T05:03:11+04:302017-08-14T05:03:11+04:30https://amraei.com/thoughts/we-are-all-ignorantبه نظرم این بهترین جمله ایی هست که میتونه هنر بازاریابی ما رو توضیح بده.<br />
چند تا مثال بزنم:<br />
<br />
دیروز توی سوپر مارکت بودم و یه مشتری اومد پرسید «ژیلت مخصوص خانم ها دارید؟». به نظرتون تولید کننده های ژیلت بعد از چندین دهه کار روی تولید این محصول و صرف میلیارد ها تومن پول تا حالا چند بار سعی کردن به این سوال جواب بدن؟ احتمالا کمتر از چند هزارم درصد از این سرمایه ها رو صرف بهبود فناوری تیغ ها میکنن.<br />
<br />
همین امروز صبح رفته بودم بانک. یه مشتری نشسته بود روی صندلی و داشت با کارمند بانک بحث میکرد. می خواست حساب بانکیش رو ببنده. حسابش ۵ هزار تومن پول توش بود و متصدی بانک بهش میگفت ما نمی تونیم حسابت رو ببندیم چون کلا غیر فعال بوده.<br />
<br />
مدیر بانک اومد و توضیح داد که چرا قوانین بهشون اجازه نمیده یه حساب غیر فعال رو ببندن. بیش از نیم ساعت این توضیحات طول کشید، اونم فقط بخاطر ۵ هزار تومن. نتیجش هم فقط یه مشتری عصبانی بود.<br />
<br />
وقتی داشتم از بانک خارج میشدم یه چیز خیلی عجیب تری دیدم. یه خانمی میخواست پنچاه میلیون تومن پول از حسابش برداره. متصدی بانک ازش خواست که کارت ملیاش رو نشون بده و ظاهرا همراش نبود.<br />
<br />
از خود مشتری پرسیدم که چه اتفاقی افتاد و توضیح داد:<br />
بیست ساله مشتری این بانکه<br />
حداقل هفته ایی یکبار میاد به بانک<br />
هر بار هم که کارت شناسایی همراهش نبوده همین مشکلات رو داره.<br />
<br />
نادانیم!به نظرم این بهترین جمله ایی هست که میتونه هنر بازاریابی ما رو توضیح بده. چند تا مثال بزنم: دیروز توی سوپر مارکت بودم و یه مشتری اومد پرسید «ژیلت مخصوص خانم ها دارید؟». به نظرتون تولید کننده های ژیلت بعد از چندین دهه کار روی تولید این محصول و صرف میلیارد ها تومن پول تا حالا چند بار سعی کردن به این سوال جواب بدن؟ احتمالا کمتر از چند هزارم درصد از این سرمایه ها رو صرف بهبود فناوری تیغ ها میکنن. همین امروز صبح رفته بودم بانک. یه مشتری نشسته بود روی صندلی و داشت با کارمند بانک بحث میکرد. می خواست حساب بانکیش رو ببنده. حسابش ۵ هزار تومن پول توش بود و متصدی بانک بهش میگفت ما نمی تونیم حسابت رو ببندیم چون کلا غیر فعال بوده. مدیر بانک اومد و توضیح داد که چرا قوانین بهشون اجازه نمیده یه حساب غیر فعال رو ببندن. بیش از نیم ساعت این توضیحات طول کشید، اونم فقط بخاطر ۵ هزار تومن. نتیجش هم فقط یه مشتری عصبانی بود. وقتی داشتم از بانک خارج میشدم یه چیز خیلی عجیب تری دیدم. یه خانمی میخواست پنچاه میلیون تومن پول از حسابش برداره. متصدی بانک ازش خواست که کارت ملیاش رو نشون بده و ظاهرا همراش نبود. از خود مشتری پرسیدم که چه اتفاقی افتاد و توضیح داد: بیست ساله مشتری این بانکه حداقل هفته ایی یکبار میاد به بانک هر بار هم که کارت شناسایی همراهش نبوده همین مشکلات رو داره. نادانیم!5 چیزی که نشون میده استراتژی محتوای شما اشتباهه!2017-07-28T02:30:00+04:302017-07-28T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/5-%DA%86%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%86%D8%B4%D9%88%D9%86-%D9%85%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DA%98%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%85%D8%A7تولید محتوا دیگه یه موضوع ناشناخته نیست. این روزها کسب وکارهای زیادی دارن روی اون سرمایه گذاری میکنن. اما متاسفانه تعداد اونهایی که دارن این کارو بدرستی انجام میدن خیلی کمه.<br />
<br />
راستش رو بخوایید من نزدیک به ۸ ماه پیش شروع به نوشتن این مطلب کردم. وقتی ایده نوشتنش به ذهنم خطور کرد ۵ تا اشکال توی ذهنم بود اما وقتی شروع به نوشتن کردم پنجمی رو به خاطر نیوردم تا همین دیروز که دوباره باهاش مواجه شدم. بنابر این اومد سراغش.<br />
<br />
اغلب برنامه هایی که امروز توی سازمان ها میبینید اشکالات بسیار پایهایی داره که میتونه باعث بشه بگیم این کار اصلا به معنای تدوین استراتژی محتوا نیست. در ادامه ۵ تا از مهمترین اشتباهات موجود در یه استراتژی غلط رو بهتون معرفی میکنم.<br />
<br />
هدفی برای تولید محتوا تعریف نشده<br />
<br />
بگذارید حدس بزنم. احتمالا دارید با خودتون میگید «خداروشکر ما این مشکل رو نداریم و کاملا هدفمندیم». متاسفانه باید بگم شاید اشتباه میکنید چون همه مثل شما اولش همین فکر رو میکنن اما کمی که بهشون توضیح میدم متوجه میشن اشتباه کردن.<br />
<br />
<br />
زنده موندن هدف نیست. باید برای چطور زنده موندن برنامه ریزی کنید.<br />
<br />
<br />
اگر شما از من بپرسید که هدفم از زندگی چیه و من پاسخ بدم میخوام زنده بمونم، آیا شما من رو آدم هدفمندی تصور میکنید؟ تنها حالتی که یه همچین هدفی منطقیه وقتیه که زنده موندن در معرض یه تهدید خیلی جدی باشه. وگرنه هیچ آدمی در شرایط عادی هدفش صرفا زنده موندن نیست.<br />
<br />
در مورد تولید محتوا هم همین رویکرد وجود داره. وقتی میگید هدفمون از تولید محتوا اینه که بفروشیم یا شناخته بشیم در واقع فقط به فکر زنده موندنید. هدف از تولید محتوا باید خیلی مشخص تر باشه. مثلا هدف یه کسب و کار فعال در زمینه مسکن میتونه این باشه که مخاطب هاش رو با قوانین حقوقی رهن و اجاره آشنا کنه.<br />
<br />
پارامترهای اندازه گیری شما کیفی نیستن<br />
<br />
هیچ کس روی زمین پیدا نمیشه که بگه من به کیفیت اهمیت نمیدم. اما آیا واقعا در عمل هم همینطوره؟ زود باشید! اعتراف کنید. بگید که اصلا هیچ پارامتر کیفی نمیتونید نام ببرید. آخرین باری که یه تولید کننده محتوا استخدام کردید، غیر از تعداد مطالبی که باید در ماه تولید کنه و یا تعداد کلماتی که توی هر مطلب باید باشه، در مورد چه چیزهای دیگهایی حرف زدید؟ چیز دیگهایی وجود داشت که بخوایید آخر هفته یا آخر ماه اندازه گیریش کنید؟<br />
<br />
<br />
کیفیت محتوا ارتباط زیادی با حجم و تعدادش نداره، مسئله چگونگی برخورد با محتواست.<br />
<br />
<br />
طول عمر محتوایی که تولید میکنید باید چقدر باشه؟ هر چند وقت یکبار باید بروزرسانی بشه؟ محتوا باید پاسخگوی چه نوع از نیازهای مخاطب باشه؟ چه چیزهایی به شما مربوطه و چه چیزهایی نیست؟ خط قرمز تولید محتوا کجاست (در مورد چه چیزهایی ابدا نباید حرف بزنید)؟<br />
<br />
اینها فقط برخی از سوالاتی هستن که جوابشون کیفیت محتوای شما رو تعریف میکنه. احتمالا متوجه شدید که کیفیت محتوا ارتباط زیادی با حجم و تعدادش نداره، مسئله چگونگی برخورد با اونه.<br />
<br />
در گذشته سیر میکنید<br />
<br />
اگه وبلاگ چند تا کسب و کار رو باز کنید متوجه می شید عناوین مطالب بیشتر این شکلی هستن: در نمایشگاه فلان شرکت کردیم. نسخه جدید نرم افزارمون منتشر شد. دیگه از فلان مدل محصول نمی فروشیم. دفتر شیرازمون راه اندازی شد.<br />
<br />
<br />
وبلاگی که همش در مورد گذشته است فقط دفتر خاطراته.<br />
<br />
<br />
خوب که دقت کنید می بینید همه این مطالب دارن در مورد اتفاق افتادن یه چیزی در گذشته به ما خبر میدن. در واقع اینها دفتر خاطرات کسب وکارها هستن که بعدا میشه بهشون مراجعه و تاریخچه کسب و کار رو مرور کرد.<br />
<br />
فقط روی دیده شدن تمرکز کردید<br />
<br />
این یکی از اشکالات مهم و رایج در بازاریابی محتواست. شاید نزدیک به ۷۰٪ محتواهایی که تولید میشه صرفا به این جهته که به مخاطب بفهمونید برند شما هم وجود داره. درسته که تولید آگاهی نسبت به برند (brand awareness) یکی از اهداف و مراحل بازاریابی محتوا هست، اما کارهای مهم دیگهایی هم هستن که باید تعریف کنید.<br />
<br />
<br />
یا حرفی رو نزنید، یا برای بعدش هم برنامه ریزی کنید.<br />
<br />
<br />
حالا فرض کنید که دیده شدید، اگه برای کاربری که از طریق محتوا با شما آشنا شده نتونید غنای لازم رو ایجاد کنید در نهایت فقط میشید اسبابی برای آشنایی با موضوع و بعدش اون میره برای پیدا کردن پاسخ سوال های بعدیش با رقبای شما آشنا میشه. پس بهتره یا در مورد چیزی اصلا محتوا تولید نکنید، یا اینکه برای بعدش هم برنامه ریزی کرده باشید.<br />
<br />
از استراتژی یه غول ساختید<br />
<br />
همین دیروز با یه کسب و کاری در مورد استراتژی محتواشون جلسه مشاوره داشتم. تا نشستیم برای اینکه نشون بدن ارزش موضوع رو خیلی خوب میدونن شروع کردن به صحبت کردن در مورد استراتژی فعلیشون. نتیجه ۶ ماه کار روی تدوین استراتژی رو خیلی مفصل بهم توضیح دادن، اما وقتی در پایان بهشون گفتم من هیچ استراتژی مشخصی ندیدم، خیلی تعجب کردن.<br />
<br />
مشکل کسب و کارهای ما اینه که «استراتژی» کلا براشون یه چیزی تو مایه داستان های افسانهایی هری پاتر یا ارباب حلقه هاست. یه چیز ساده و قابل فهم رو به عنوان استراتژی قبول ندارن، پس تا جایی که بشه پیچیدهاش میکنن. باید حتما استراتژی ۱۰ ساله باشه. براشون استراتژی ۶ ماهه یا یک ساله هیچ مفهومی نداره.<br />
<br />
استراتژی محتوا یه سند خیلی ساده است که به چند تا سوال اساسی جواب میده:<br />
<br />
<br />
شما کی هستید؟<br />
میخوایید چی بدست بیارید؟<br />
مخاطب های شما چطور افرادی هستن؟<br />
چجور محتوایی براشون تولید میکنید؟<br />
چه منابعی در اختیار دارید و چه منابعی باید فراهم کنید؟<br />
محتوا رو چطور به دست مخاطب میرسونید؟<br />
چقدر بودجه در نظر گرفتید؟<br />
تعداد کسب و کارهایی که کار سرمایه گذاری روی محتوا رو بدرستی انجام میدن خیلی کمه. اغلب برنامه هایی که توی سازمان ها میبینید اشکالات بسیار پایهایی داره و میتونه باعث بشه بگیم این اصلا به معنای استراتژی محتوا نیست.تلگرام مارکتینگ، دشمن بازاریابی دیجیتالی2016-10-07T00:30:00+03:302016-10-07T00:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%AA%DB%8C%D9%86%DA%AF%D8%8C-%D8%AF%D8%B4%D9%85%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D8%AC%DB%8Cطی ۵ سال گذشته شاهد بلوغ و رشد عظیمی در بازاریابی دیجیتالی بودیم و بعضی از رویکردهای بازاریابی سنتی در حال «ریشه کن» شدن بودن. اما متاسفانه خیلی نرم و بدون اینکه متوجه بشیم شروع کردیم به حرکت رو به عقب.<br />
<br />
عقبگرد به سمت سخن پراکنی (Broadcasting)<br />
<br />
یکی از مهمترین عوارض بازاریابی سنتی مفهومیه به نام Broadcasting که از رسانه های یک طرفه مثل تلویزیون به ما منتقل شده بودن. طی این سالها اغلب کسب و کارها در حال فهمیدن این موضوع بودن که رسانه دیگه جواب نمیده و باید به سمت شبکه های اجتماعی رفت. جایی که به جای سخن پراکنی باید بیشتر از گوش ها استفاده کرد و شنونده بود.<br />
<br />
<br />
در بازاریابی دیجیتالی باید بیش از اینکه حرف بزنیم شنونده باشیم.<br />
<br />
<br />
اما خیلی ناگهانی (بدون اینکه متوجه بشیم) ابزاری به نام Telegram ظهور کرد و خیلی زود تبدیل شد به اسباب پس رفت و عقب ماندگی دنیای دیجیتال. نکته جالب ماجرا اینجاست که این ابزار در کشورهای توسعه نیافته هم بیشتر مورد استقبال قرار گرفته و حتی این روزها میبینم دوره های تخصصی برای آموزش «دیجیتال مارکتینگ در تلگرام» یا «تلگرام مارکتینگ» برگزار میشه.<br />
<br />
چرا تلگرام نه؟ چون در حال عقب روندن بیزنس ها به سمت روش منسوخ شده سخن پراکنی (broadcasting) یا رسانه یک طرفه است. همه به جای اینکه شنونده باشن، خودشون رو پشت کانال هایی مخفی کردن که دارن فقط مخاطبان رو بمباران میکنن. در بازاریابی دیجیتالی باید بیش از اینکه حرف بزنیم شنونده باشیم.<br />
<br />
تلگرام یک ابزار حرفه ایی نیست!<br />
<br />
میدونم که انتظار شنیدن این حرف رو ندارید اما از نظر من تلگرام یک ابزار ساده گفتگو بین افراده که به دلیل تمرکز توسعه دهندگانش بر رشد سریع و طوفانی گرفتار انحراف در استراتژی توسعه شده و امکاناتی رو در دسترس مخاطبان قرار داد که موضوعیتی نداشتن.<br />
<br />
این مدل از توسعه یکی از روش های غیر حرفه ایی و غیر اصولیه که شما در رفتار سایرین نمیبینید. مثلا فیس بوک، گوگل پلاس یا توییتر به صرف اینکه متوجه ضرورتی شدن فورا مسیر خودشون رو به اون سمت تغییر نمیدن، بلکه ماه ها و گاهی سالها در مورد طبعات موضوع فکر میکنن. اما در مورد تلگرام اینطور نیست. من تا به امروز نتونستم خط فکری مشخصی در توسعه این محصول ببینم.<br />
<br />
تلگرام بالاترین استعداد رو در تولید محتوای زرد داره<br />
<br />
از بین همه ابزارهای گفتگوی جمعی تلگرام بیشترین استعداد رو در توسعه تولید محتوای زرد داره. به دو دلیل:<br />
<br />
<br />
تلگرام بیش از هر ابزار مشابهی و بصورت افراطی روی ارتباط توده ایی (mass communnication) تمرکز داره.<br />
هیچ نوع تمرکزی روی پالایش داده در خط مشی توسعه تلگرام دیده نمیشه.<br />
<br />
<br />
<br />
معمولا نتیجه ارتباط توده ایی و داده پالایش نشده محتوای زرده!<br />
<br />
<br />
معمولا وقتی این دو نوع رویکرد - یعنی ارتباط توده ایی و داده پالایش نشده - کنار هم قرار میگیرن، آخر ماجرا به منبعی از محتوای زرد ختم میشه. این چیزیه که هر روز داریم توی هزاران وب سایت دیگه هم می بینیم و هر روز هم به تعداد اونها افزوده میشه.<br />
<br />
تلگرام یک شبکه اجتماعی نیست!<br />
<br />
نکته عجیبی که این روزها خیلی شاهدش هستم اینه که خیلی ها نام تلگرام رو در دسته شبکه های اجتماعی قرار میدن. شرط میبندم تا امروز عنوان «شبکه اجتماعی واتس اپ» به گوشتون نخورده، اما احتمالا همین عنوان رو برای تلگرام شنیدید.<br />
<br />
فرض کنید همه ما همیشه توی خونه هامون بودیم (فارغ از اینکه غار بود یا همین خونه امروزی). هرکدوم از ما یه نمایشگر بزرگ روی پشت بام داشتیم و مدام تصویر و صدای ما (که در حال حرف زدنیم) از این نمایشگر پخش میشد. آیا واقعا میشد این فضا رو اجتماع نامید؟ آیا کاری که ما انجام میدادیم اجتماعی بود؟ آیا ارتباط بی معنای شکل گرفته رو میشد یه شبکه اجتماعی بنمایم؟<br />
<br />
آیا باید تلگرام رو بطور کامل کنار بگذاریم؟<br />
<br />
طبیعتا نه! شما میدونید که من با نوشتن این مطلب قصد ندارم تمامیت این ابزار رو زیر سوال ببرم. بلکه موضوع فقط روش استفاده ما از این ابزار و یا ابزارهای مشابه است. ما این شکل عملکرد رو گاهی در شبکه های اجتماعی هم میبینیم، اما خوشبختانه اونها به پختگی و پایداری کافی برای کاهش آسیب رسیدن.<br />
<br />
اگه راهی برای ارتباط دو طرفه با مخاطبان داشته باشید، فضایی وجود داشته باشه که بتونید بازخوردهای اونها رو دریافت کنید و ازش یادبگیرید، در این صورت تلگرام به عنوان ابزاری که خیلی سریع میتونه ارتباط شما رو برقرار کنه (در کنار ابزارهای دیگه) مفیده.در بازاریابی دیجیتالی باید بیش از اینکه حرف بزنیم شنونده باشیم. تلگرام یک ابزار حرفه ایی نیست و کسب و کار شما رو به عقب برمیگردونه.9 تکنیک برای نوشتن ایمیل تبلیغاتی قانع کننده2016-09-12T02:30:00+04:302016-09-12T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/9-%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%84-%D8%AA%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%BA%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D9%86%D8%B9-%DA%A9ظهور رسانه های اجتماعی این زمزمه رو بوجود اورد که قراره جایگزینی برای ایمیل به عنوان یک کانال بازاریابی بشه. اما بازاریابی از طریق ایمیل حدود 40 درصد بیشتر از فیس بوک و توییتر برای جذب مشتری های جدید، موثر و کارا هست. هنوز که هنوزه توییتر به محض اینکه شخصی جدید دنبال تون (follow) می کنه بهتون ایمیل می زنه. و همواره شاهدیم که بازاریابی ایمیلی کماکان تاثیر خودش رو داره و از دور خارج نشده.<br />
<br />
اما اگه متن ایمیل نتونه باعث فروش بشه، چه فرقی می کنه 30 نفر مشترک خبرنامه و یا لیست شما باشه یا 300000 نفر.<br />
<br />
شما می تونید هر روز افراد بیشتری رو به لیست تون اضافه کنید ولی بدون یه متن مناسب نمی تونید مشکلی از کسب و کارتون رو حل کنید. اینی که از قدیم می گفتن “ پول توی این لیست ایمیل ها هست “ تنها زمانی صادقه که بتونید ایمیل هایی بفرستید که براتون پول به همراه بیاره.<br />
<br />
قطعا باید کاربرهای نسخه آزمایشی به کاربرهای پرداخت کننده تبدیل بشن، اونایی که دارن از خدمات رایگان شما استفاده می کنند باهاتون قرارداد ببندند، مشترکین خبرنامه تون محتواهای رایگان شما رو به اشتراک بذارند و یا محتواهای پولی شما رو بخرند. بازاریابی ایمیلی برای همین چیزهاست دیگه.<br />
<br />
<br />
کسب و کارتون می تونه با ایمیل بیشتر بفروشه ولی فقط اگه ایمیل هایی ارسال کنید که بفروشه.<br />
<br />
<br />
حال چه طور میشه ایمیلی ارسال کرد که بتونه بفروشه؟ قبل از اینکه ایمیل تون رو ارسال کنید ببینید این دستورالعمل رو رعایت کردید یا نه؟<br />
<br />
1- موضوع ایمیل رو با زبان عملی بنویسید.<br />
<br />
یکی از روش هاش اینه که از ترکیب کلمات با افعال خیلی معمول مثل ببر، دانلود کن، رزرو کن، بپرس، بخر استفاده کنید. مثل ایمیلی که از طرف سایتی به نام Opentable که خدمات رزرواسیون رستوران رو انجام میده ارسال شد که در موضوع ایمیل خود این طور نوشته بود که “مادرت رو به Brunch ببر”. در این شرایط مخاطب می فهمه که اگر این ایمیل رو باز کنه قراره با چه پیشنهادی مواجه بشه.<br />
<br />
اما استفاده از افعال تنها گزینه ای نیست که برای زبان عملی ازش استفاده می شه. گاهی می تونید در موضوع به کاری که باید مخاطب بعد از خوندن این ایمیل انجام بده دلالت کنید به این موضوع ایمیلی که از طرف شرکت اپل ارسال شده دقت کنید;<br />
<br />
” آپدیت های جدید آیفون که قطعا دوست ندارید از دستشون بدید”، این متن به این اشاره داره که تو این ایمیل آپدیت هایی معرفی شده که باید دانلودشون کنید وگرنه چیزی که دنبالش بودید رو از دست میدید. “<br />
<br />
2- تا حد امکان متن و موضوع ایمیل را شخصی کنید.<br />
<br />
<br />
یکی از کارهایی که برای شخصی کردن موضوع و متن ایمیل باید انجام داد اینه که از نام و نام خانوادگی مخاطب ایمیل استفاده کنید.<br />
یکی دیگه از کارهایی که برای این شخصی سازی میشه انجام داد بخش بندی (segmentation) لیست ایمیل هست.<br />
<br />
<br />
بخش بندی لیست ایمیل<br />
<br />
به این صورت که لیست موجود رو بر اساس شخصیت و علایق، ویژگی های جمعیت شناختی (جنسیت، سن، شغل، درآمد، محل سکونت و …)، رفتارها (چی خریدند، باهاش چی کار کردند، آخرین باری که روی ایمیل تون کلیک کردند کی بود و غیره) ، و یا هر فاکتوری که فکر می کنید در کسب و کارتون موثره به گروه های کوچک تر تقسیم و بخش بندی کنید.<br />
<br />
این بخش بندی می تونه به بزرگی (برای مثال، افرادی که کمتر از یک ساله در سایت تون ثبت نام کردند) و یا به کوچکی (افرادی که بعد از پیدا کردن سایت تون در Pinterest، محصول خاصی رو خرید کردند) باشه. ولی عموما هر چه کوچک تر و دقیق تر باشه باعث میشه مشتری ها کمتر فکر کنند و مقاومت کمتری نسبت به پیشنهاد دریافتی نشون بدند.<br />
<br />
بخش بندی لیست ایمیل<br />
<br />
MailChimp، یکی از ابزارهای بسیار مرسوم در بازاریابی ایمیل، در یکی از مقالات خود اعلام کرد که نرخ باز شدن و کلیک شدن لینک و یا دکمه موجود در متن ایمیل کاربرهایی که لیست ایمیل ها شون بر اساس مکان و یا عنوان شغلی بخش بندی شده به ترتیب حدود 19 و 22 درصد نسبت به زمانی که این لیست بخش بندی نشده، افزایش می یابد.<br />
<br />
فرض کنید یک سایت املاک دارید و لیست کاربرهاتون شامل افرادی با ذائقه متفاوت در انتخاب ملک هست<br />
<br />
<br />
افرادی که رهن و اجاره رو به خرید ترجیح میدند.<br />
افرادی که حومه های خاصی از شهر رو ترجیح میدند.<br />
هر گروه دنبال رنج خاصی از قیمت هستند.<br />
افرادی که تاریخ ساخت محل مورد نظرشون نباید بیش تر از 5 سال باشه.<br />
<br />
<br />
حال اگه به گروهی که زمان ساخت مکان براشون مهمه، ملکی رو که بیش از 15 سال ساخت هست رو در ایمیل پیشنهاد بدید، قطعا شانس باز شدن این ایمیل خیلی پایین میاد. بماند که ممکنه دریافت این ایمیل باعث آزردگی خاطرش بشه (spam) و اشتراکش رو از لیست خبرنامه شما لغو کنه.<br />
<br />
یکی از ابزارهای ارسال ایمیل که می تونید به وسیله اون لیست تون رو بر اساس فاکتورهای دلخواه بخش بندی کنید MailChimp هست. البته ابزارهای دیگه ای مثل AWeber یا Intercom و …. هم هستند که این کار رو انجام میدند ولی مرسوم ترین شون همون MailChimp هست.<br />
<br />
بعد از بخش بندی (segmentation)، برای هر گروه متن مناسب و مربوطه تهیه کنید و ارسال کنید. بعد از اینکه ایمیل ارسال شد نوبت آن است که داده های جدید گردآوری کنید و نرخ باز شدن، کلیک شدن و درگیر شدن (engagement) آن ها را اندازه گیری کنید و بخش بندی خود را دقیق تر کنید. که این کار بوسیله ابزارهای ارسال ایمیل گروهی از جمله MailChimp ممکن هست.<br />
<br />
مثال از یک ایمیل شخصی سازی شده:<br />
<br />
این ایمیل از طرف شرکت عینک فروشی Warby Parker برای یکی از مشتریان ارسال شده.<br />
<br />
موضوع ایمیل: ای وای، نسخه بینایی سنجی تون داره باطل میشه.<br />
<br />
<br />
ایمیل ارسالی از شرکت عینک فروشی Warby Parker<br />
<br />
قسمتی که در کادر قرمز رنگ هست رو ببینید. در این قسمت به مخاطب گفته شده که چرا براش ایمیل فرستادند (نسخه بینایی سنجی ش داره باطل میشه) و این ایمیل برای اینه که بهش کمک کنه قبل از اینکه نسخه اش باطل شه یه عینک جدید بخره.<br />
<br />
تصور کنید این ایمیل پاراگراف اول رو نداشت و با این شروع شده بود که “ گرفتن نسخه جدید می تونه خیلی سخت و عذاب آور باشه. خوشبختانه وقت گرفتن از عینک ساز در فروشگاه واقع در خیابان Newbury و یا از طریق همکارهای ما در ZocDoc خیلی آسونه.” مخاطب بعد از خوندن این ایمیل پیش خودش می گفت چرا در مورد نسخه به من ایمیل فرستادند؟ چرا باید بهم پیشنهاد بدند؟ از کجا می دونستند که من نزدیک خیابون Newbury زندگی می کنم؟<br />
<br />
اما وقتی به مخاطب یادآوری میشه که قبلا خودش اطلاعات نسخش رو به Warby Parker داده، احتمال اینکه کلیک کنه و از این پیشنهاد استفاده کنه خیلی بیشتره.<br />
<br />
پ.ن : ایمیل را طوری شروع کنید که مخاطب متوجه شه از کجا می شناسیدش. این طور این حس که این ایمیل اختصاصی برای او نوشته شده بیشتر القا می شود.<br />
<br />
3- اول شفافیت، بعد جذابیت<br />
<br />
در متن هایی که به قصد بازاریابی می نویسید شفافیت باید همیشه و همیشه در اولویت باشه و مشخص باشه که مخاطب با باز کردن این ایمیل چی بدست میاره. همچنین هیچ وقت شفافیت رو قربانی جذابیت نکنید.<br />
<br />
UrbanDaddy یکی از شرکت هاییه که روزانه در مورد موضوعات مرتبط با زندگی لوکس برای مشترکینش ایمیل می فرسته موضوعاتی رو که در ایمیل هاش استفاده می کنه همیشه شفاف و گاهی جذاب و وسوسه انگیزه. به این موضوع ها نگاه کنید؛<br />
<br />
<br />
هتلی در وسط اقیانوس<br />
کوره ای به اندازه میز فوتبال دستی<br />
<br />
<br />
4- تراز کردن متن موضوع ایمیل با متن ایمیل<br />
<br />
وعده هر چیزی رو که در موضوع ایمیل میدید در محتوای ایمیل اون رو ارائه بدید. چرا؟ اگر خواننده اون چیزی رو که در موضوع وعده داده شده دریافت نکنه در وحله اول نرخ کلیک شدن کاهش پیدا می کنه و در دراز مدت نرخ باز شدن ایمیل.<br />
<br />
5-خطاب به خواننده بنویسید; دوم شخص<br />
<br />
از ضمایر دوم شخص مفرد و یا جمع استفاده کنید. متن این ایمیل رو که از طرف Zappos ارسال شده رو ببینید.<br />
<br />
<br />
ایمیل ارسالی از طرف فروشگاه Zappos<br />
<br />
ببینید چند بار تو این ایمیل از “شما” به جای “من” و یا “ما” استفاده کرده. 12 بار از واژه “شما” و “تان” استفاده کرده در حالی که تنها 5 بار از واژه “ما” و “مان” استفاده کرده.<br />
<br />
این توازن خوبی از استفاده از دوم شخص هست که تمرکز رو به جای برند روی مشتری گذاشته. این یکی از تکنیک هایی هست که کمک می کنه ارزش گرا باقی بمونید.<br />
<br />
6- بیشتر درمورد مزیت ها بگید تا ویژگی ها<br />
<br />
شما ارزش ایمیل تون رو می دونید اما دریافت کننده ایمیل نمی دونه و این وظیفه شماست که اینو براش توضیح بدید.<br />
<br />
بسیاری ایمیل ها تنها در مورد ویژگی های محصول شون توضیح میدند و در مورد مزایایی که این محصول برای مخاطب داره چیزی نمیگن. به این دو ایمیل دقت کنید.<br />
<br />
<br />
ایمیل ارسال شده از سایت Godaddy<br />
<br />
در این ایمیل که از طرف Godaddy، یکی از شرکت های معروف ثبت دامنه، ارسال شده فقط از ویژگی ها گفته و تخفیف 30 درصدی رو اطلاع رسانی کرده ولی نگفته که چه ارزشی پشتش نهفته هست و چرا باید از این تخفیف استفاده کنید؟<br />
<br />
<br />
ایمیل ارسال شده از شرکت Banana Republic<br />
<br />
اما در این ایمیل که از شرکت Banana Republic ارسال شده، در معرفی شلوارک ها به تطبیق پذیری شون تاکید شده، اینکه این قدر این شلوارک ها در عین راحتی شیک هستن که هم می تونید خونه بپوشیدش و هم باهاش برید مرکز شهر.<br />
<br />
7- مختصر بنویسید<br />
<br />
یکی از اشتباهات بزرگ برای نوشتن ایمیل اینه که تمام ماجرا رو بخوای تو متن ایمیل بگنجونی. آیا وقتی شما ایمیلی باز می کنید تمام کلماتش رو می خونید؟ اغلب نکات مهم رو اسکن می کنید تا پیام کلی ایمیل رو بگیرید و تصمیم بگیرید که پیشنهادش رو بپذیرید یا نه؟<br />
<br />
پس اگه ایمیلی با صدها کلمه می نویسید این و بدونید که با این کار دارید تصمیم گیری برای پذیرفتن پیشنهادتون رو برای مخاطب سخت تر می کنید. چرا که به راحتی نمی تونه اطلاعاتی که تو ایمیل بهش دادید رو غربال کنه.<br />
<br />
به جاش راهی پیدا کنید که خیلی سریع و خلاصه به مخاطب بگه که چی دریافت می کنه و برای اطلاعات بیشتر به وب سایت تون مراجعه کنه. <br />
به این ایمیل نگاه کنید که Postmates چه طور خیلی خلاصه مخاطب رو ترغیب به پذیرفتن پیشنهادی که تایمش محدود هست کرده:<br />
<br />
<br />
ایمیل ارسال شده از Postmates<br />
<br />
Postmate بعد از یه سلام، احوالپرسی کوتاه زود رفته سر اصل مطلب: به مشتری هاش در مورد امکان گرفتن یه لاته مجانی به ازای هر سفارش گفته و بعد از این معرفی کوتاه جزئیات ضروری را به اطلاع مخاطب رسونده (اینکه تو هر سفارش چند تا لاته می تونی سفارش بدی و هزینه پیک را هم باید پرداخت کنی) و در انتها یک فراخوان (call-to-action) مناسب - همین الان سفارش بده.<br />
<br />
یکی از نکات کلیدی برای خلاصه نوشتن در متن ایمیل اینه که حواستون باشه از اصل مطلب خارج نشید. چه نکته ای می خوایید با این ایمیل به مخاطب بگید. فقط همون و ضروریاتش رو انتقال بدید.<br />
<br />
هر چند پیشنهادهای ویژه ای زیادی برای ارائه دادن به مخاطب هاتون داشته باشید نباید همه اونا رو در یک ایمیل به مخاطب بگید و توی زیادی پیشنهادها گیج کنید. این طور مخاطب یادش می مونه که شما چه پیشنهاد ویژه ای بهش دادید.<br />
<br />
8-دوست داشتنی باشید<br />
<br />
هر چند ایمیل برای اطلاع رسانی هست اما این دلیلی بر خشک و بی احساس بودنش نیست. گاهی ایمیل بهترین ابزار برای درخشش هویت برند شما و برقراری یک رابطه محکم و مردمی با مخاطبین لیست تون هست. و این تجربه دوست داشتنی برای مردم بسته به نوع برقراری ارتباط شما باهاشون هست.<br />
<br />
این ایمیل رو ببینید. در این ایمیل شرکت Death to Stock از مخاطبینش برای ارسال ایمیل قبلی عذر خواهی کرده، ایمیلی که محصولی رو پیشنهاد داده که موجودیش کم بوده و خیلی سریع فروش رفته، همچنین ارسال بین المللی هم نداشته و در نتیجه تجربه بدی رو برای مخاطبینش رقم خورده.<br />
<br />
<br />
ایمیل ارسال شده از شرکت Death to Stock<br />
<br />
قسمت قرمز رنگ رو ببینید. خیلی مختصر و با زبان عامیانه توضیح داده که چه اتفاقی افتاده،دلیلش چی بوده، برای اشتباهشون عذر خواهی کردند و گفتند که از این ماجرا چه چیزی یاد گرفتند و چه طور حواسشون هست که دیگه این اشتباه تکرار نشه. و در نهایت از مخاطب هاشون خیلی دوستانه خواستند که بهشون دست بدند (Give us a wavvveee). این طور به برندشون یک هویت انسانی دادند.<br />
<br />
و نتیجه؟ مخاطب ها خیلی راحت تر این عذرخواهی رو که صادقانه عنوان شده می پذیرند و روابط مردمی تر و محکم تر بین مخاطبین و شرکت شکل می گیره.<br />
<br />
9- فراخوان بایدشفاف، کوتاه و عملگرا باشه.<br />
<br />
<br />
<br />
اگر از فرمت html برای ایمیل هاتون استفاده می کنید در نظر داشته باشید برای موثر بودن دکمه به کیفیت این دو دقت کنید؛<br />
<br />
<br />
طراحی دکمه: در این ایمیل دقت کنید که چه قدر بزرگی و نارنجی روشن بودن دکمه اون رو از پس زمینه آبی ش مجزا و برجسته کرده. مسلمه که کسی مشکلی برای پیدا کردن این فراخوان نداره.<br />
متن دکمه: متن فراخوان هم به همون اندازه طراحیش مهم هست. این متن باید شفاف، کوتاه و عملگرا باشه و برای مخاطب روشن باشه که با کلیک کردن روی این دکمه چی بدست میاره. مثلا فراخوان این ایمیل اینه: “ پیشنهادها رو ببینید”<br />
<br />
<br />
البته طی تحقیقات انجام شده توسط hubspot ، هر چند که در نظر سنجی های انجام شده مردم ایمیل های طراحی شده و با فرمت html را نسبت به ایمیل های متنی ترجیح دادند ولی در عمل ایمیل های متنی بیشتر موفق بوده.<br />
<br />
شما چه تجربه های از ایمیل های تبلیغاتی داشتید؛ ایمیلی که نظرتون رو نسبت به خودش جلب کرده یا بالعکس شما رو مجبور به لغو اشتراک از خبرنامه کرده. این تجربه ها رو به اشتراک بذارید و در طراحی تجربه های خوب و لذت بخش برای دریافت کننده های این قبیل ایمیل ها نقش داشته باشید.از قدیم گفتند که پول توی لیست ایمیل هست ولی جمع آوری یه لیست از ایمیل های مرتبط به تنهایی کافی نیست. بلکه باید متن این ایمیل ها طوری باشه که بتونه بفروشه. استانداردهایی که برای فروش بیشتر متن ایمیل میشه استفاده کرد چیا هستن؟تفاوت های طراح تجربهکاربر تازه کار و حرفه ایی2016-08-20T02:30:00+04:302016-08-20T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%ADوقتی میخوایید یه طراح تجربهکاربر استخدام کنید، یا اگه خودتون رو یه طراح تجربهکاربر میدونید، شاید این سوال براتون پیش اومده باشه که چه تفاوتی بین یه طراح تازه کار با یه طراح حرفه ایی و متخصص هست؟ با چه پارامترهایی میشه تشخیص داد که طراح در چه سطحی قرار داره؟<br />
<br />
مدیریت افراد مهمتر از مدیریت طراحیه<br />
<br />
به نظر من مهارت های طراح تجربهکاربر در مدیریت افراد تیمش، نسبتا مهمتر از مهارتش در اینه که بدونه چی باید طراحی کنه. دلیلش اینه که تجربهکاربر فقط توی یه تیم طراحی اتفاق نمی افته و طراح باید با افراد مختلفی مثل برنامه نویس ها، بازاریاب ها، مشتری ها و حتی مدیران و سهام داران کسب و کار ارتباط برقرار کنه.<br />
<br />
<br />
طراح تجربهکاربر با تجربه، زبان مشترک بین قسمت های مختلف کسب و کاره.<br />
<br />
<br />
مدیریت افراد نه از این بابت که تعدادشون زیاده، بلکه از این بابت که هر دسته روحیات و شرایط متفاوتی دارن کار دشواریه. اصلا آسون نیست که طی یک روز کاری شما با همه اینها ارتباط داشته باشید و حرف همدیگه رو هم بخوبی بفهمید. این کاریه که فقط از یه آدم با مهارت های مدیریتی برمیاد. طراح تجربهکاربر با تجربه زبان مشترک بین قسمت های مختلف کسب و کاره.<br />
<br />
جامعیت نگاه به مسایل<br />
<br />
وقتی به عنوان یه طراح تازه کار کارتون رو شروع می کنید همه چیز براتون یه جور چالش محسوب میشه. از شکل و اندازه دگمه ها گرفته تا پهنای صفحات و یا هر چیز دیگهایی که باید براش وقت بگذارید. حتی گاهی بعضی طراح های تازه کار در مورد اینکه تفکیک پذیری (Resolution) طرحشون باید چقدر باشه هم چالش دارن.<br />
<br />
وقتی به سطح متوسط می رسید دیگه یواش یواش نگاه میره به سمت اینکه مسایل رو در سطح یه خصوصیت از برنامه (feature) و یا در سطح پروژه ببینید. مثلا براتون بیشتر این مهم میشه که فلان دو تا صفحه چقدر به هم شبیه هستن، چقدر طول میکشه تا فرم های توشون رو پر کنید و درنهایت چقدر استفاده ازشون آسونه.<br />
<br />
<br />
هرچی طراح با تجربه تره نگاهش هم کلان تر و سازمانی تر میشه.<br />
<br />
<br />
معمولا هرچی سطح تجربه بالاتر میره نوع نگاه طراح تجربهکاربر به جزییات هم تغییر میکنه. در هر حال اونها رو می بینه اما در روزهای اول بیشتر خود جزییات مهم هستن در حالی که بعدا فقط تبدیل میشن به یه نقطه از طراحی یه سیستم.<br />
<br />
سیستم ها پیچیده هستن (حتی وقتی که سعی میکنید بهشون ساده نگاه کنید) چون تغییر دادن یه چیز ممکنه خیلی چیزای دیگه رو تحت تاثیر قرار بده. طراحای با تجربه این موضوع رو خیلی بهتر متوجه شدن ولی تازه کارا واقعا اینطوری نیستن.<br />
<br />
دیدن چیزهایی که بقیه نمی بینن<br />
<br />
طراح میتونه بفهمه که یه تغییر توی ساختار صفحه چقدر میتونه جریان حرکت کاربران رو توی یه صفحه عمومی تغییر بده. میتونه ببینه که مدل درآمدی کسب و کار چطور میتونه روی شیوه طراحی و اولویت بندی منوها اثرگذار باشه. طراح نسبت به خیلی از چیزایی که از نظر اغلب مردم بی معنی هستن حساسیت داره، چون به روشنی می بینه که چطور می تونه به طرز فکر کاربرا در مورد محصول آسیب بزنه یا تقویتش کنه.<br />
<br />
<br />
یه طراح با تجربه بیشتر وقتش صرف فهمیدن این میشه که دو تا چیز چطور با هم ارتباط دارن.<br />
<br />
<br />
وقتی با تجربه هستید، خیلی از وقتتون صرف این میشه که بفهمید چطور دو تا چیز با هم ارتباط دارن. ارتباط بین دستگاه های مختلف، وب سایت ها، برند ها و حتی ارتباط بین فضا، زمان و مکان اونها. میتونید بفهمید که چطور میشه یه کسب و کار رو با طراحی تخریب کرد، بنابراین میدونید چطور میشه ارتقاش داد، پس در نتیجه میدونید چه چیزهایی توی طراحی اهمیت بیشتری داره و چه چیزهایی حتی ارزش نداره برای تست کردنش وقت بگذارید.<br />
<br />
طراح با تجربه میتونه تشخیص بده که چطور دو تا پروژه به هم ربط دارن، حتی وقتی توی دو تا صنعت مختلف هستن، با مشتری ها و بازار متفاوت، اهداف متفاوت، شرکتهای متفاوت و تفاوت های خیلی زیاد در شکل و ظاهر.<br />
<br />
<br />
طراح تازه کار تجربهکاربر توی جزییات گم میشه و تفاوت رو فقط در این جزییات می بینه.<br />
<br />
<br />
من خیلی وقتا با مدیران اجرایی کسب و کارها در مورد این موضوع بحث میکنم که چطور از نظر من وب سایت شون با وب سایت یه شرکت کاملا متفاوت دیگه یکیه. معمولا این حرفا براشون یه کم ناخوشاینده یا تعجب میکنن چون اونا طراح نیستن و (مثل یه طراح تازه کار) فقط جزییات رو می بینن.<br />
<br />
البته این به این معنا نیست که مشکل هر دو رو به یه شکل حل میکنم، بلکه یعنی راه حل ها به اندازه کافی انتزاعی (ذهنی) هستند که به وسیله هر آدمی مورد استفاده قرار بگیرن. ما برای شرکت ها طراحی نمی کنیم که متفاوت هستن، برای آدم ها طراحی میکنیم و آدمها ها هم مثل هم هستن.<br />
<br />
تفاوت نگاه تکنیکی و استراتژیک<br />
<br />
چون طراحای تجربهکاربر تازه کار و متوسط به پایین بیشتر حواسشون به دگمه ها، صفحه های نمایش، جذابیت های دیداری و حتی روش استفاده کاربره، کارهایی هم که انجام میدن بیشتر تکنیکی هستن. این یعنی شما تفاوت در عملکرد اونها رو فقط میتونید بین خودشون و کاربر ببینید. یعنی اگه حتی کل کسب و کار در مسیر غلطی باشه، در نهایت اونها فقط مدل قدم برداشتن، ژستی که گرفتید و چیزهایی که توی راه نیاز دارید رو تغییر میدن.<br />
<br />
<br />
یه طراح با تجربه میتونه دورنمای کسب و کار شما رو هم شفاف تر کنه.<br />
<br />
<br />
اما طراحای با تجربه بیشتر از اینکه به محصول شما کمک کنن به خود کسب و کار کمک میکنن. نگاه استراتژیک اونها باعث میشه حتی کسب و کار مسیرش رو اصلاح کنه. طراح میتونه تمرکز رو از موضوعی به سمت موضوع دیگه سوق بده. میتونه به تصمیم گیری های مهم کمک کنه.طراحای تجربهکاربر تازه کار خیلی جزیی نگر هستن در حالی که با تجربه ها نگاه سیستمی تری به همه چیز دارن. با تجربه ها ارتباط بین اجزا رو بهتر درک میکن.تولید محتوا یا واسطه گری محتوا؟2016-07-31T02:30:00+04:302016-07-31T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7-%DB%8C%D8%A7-%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%B7%D9%87-%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7من معمولا توی مشاوره ها روی تولید محتوا تاکید زیادی میکنم. اینجا هم توی وب ادوایس مطالب زیادی در این مورد و ارزشی که برای کسب و کارها داره نوشتم. اما فکر می کنم کسب و کارها هنوز بخش مهمی از استراتژی محتوا رو درست درک نکردن. بخشی به نام تولید.<br />
<br />
تولید محتوا چه فرقی با واسطه گری (دلالی) محتوا داره<br />
<br />
یه زمانی باید خیلی تلاش میکردیم تا به کسب و کارهای آنلاین بفهمونیم باید حتما یه وبلاگ داشته باشن. اما الان وضعیت خیلی فرق کرده و بعضی از اونها اهمیت موضوع رو بصورت نسبی متوجه شدن. حالا مشکل دیگه ایی پدیدار شده به نام واسطه گری محتوا.<br />
<br />
<br />
محتوا باید قبل از انتشار یه ارزش جدیدی پیدا کرده باشه. صرف انتقال بدون تحول و ارتقا دلالی به حساب میاد.<br />
<br />
<br />
همه اغلب وقتی میگن «بله متوجه شدیم، باید محتوا تولید کنیم» در واقع منظورشون اینه که از همین فردا یکنفر رو استخدام میکنیم تا توی همه وب سایت ها، شبکه های اجتماعی و حالا هم کانال های تلگرام بگرده و مطالب رو توی کانال خودمون به اشتراک بگذاره. در واقع منظورشون اینه که ما همون کاری که یه ربات هم میتونه انجام بده رو میسپریم به یه انسان. اما این رویه خیلی نابجاست چون محتوا باید قبل از انتشار یه ارزش جدیدی پیدا کرده باشه.<br />
<br />
دلال یا واسطه گر به کسی میگن که کارش صرفا جابجا کردن و انتقاله. فرقی نمیکنه در حال انتقال سوزن ته گرد باشه یا اورانیوم غنی شده. شاید درآمدش متفاوت باشه اما به هر حال صرف انتقال بدون تحول و ارتقا دلالی به حساب میاد.<br />
<br />
برای اینکه از واسطه گری به سمت تولید برید اول باید شرایطش رو فراهم کنید.<br />
<br />
تولید محتوا چه شرایطی داره<br />
<br />
مثل هر کارگاه یا سیستم تولیدی دیگه تولید محتوا هم نیاز به شرایطی داره که بدون هرکدوم از اونها کار کمی دشوارتر میشه. شما وقتی میخواید یه ماهی ۵ هزار تومانی رو توی آکواریوم خونه تون نگه دارید، باید حداقل ۲۰۰ هزار تومن هزینه تامین زیرساختش کرده باشید وگرنه یک هفته بیشتر دووم نمیاره.<br />
<br />
بودجه مناسب و مشخص<br />
<br />
اغلب کسب و کارها در مورد اینکه چقدر باید برای تبلیغات، نیروی متخصص فنی، اجاره، هزینه آب - برق - تلفن و تجهیزاتی که نیاز دارن هزینه کنن برنامه ریزی مالی و بودجه بندی انجام دادن. اما اگه بپرسید برای محتوا چه بودجه ایی در نظر گرفتید خیلی نظری ندارن. تفاوت بودجه بندی برای تولید محتوا اینه که باید خیلی منعطف باشه، یعنی نمیتونید دقیقا مشخصا کنید که هر ماه یا هر هفته چقدر باید خرج بشه. اما میتونید سالانه یا فصلی بودجه بندی کنید. مثل همون کاری که با بودجه تبلیغاتی میکنید.<br />
<br />
میزان بودجه ایی که به تولید محتوا اختصاص میدید باید حداقل یک سوم بودجه تبلیغاتی شما باشه. اگه هر فصل ۱۰۰ میلیون تومن هزینه اجاره بیلبورد و تبلیغات محیطی، استخدام بازاریاب و سایر روش های سنتی میکنید باید حداقل ۳۰ تا ۳۵ میلیون تومن هم به عنوان بودجه تولید محتوا در نظر بگیرید. البته به مرور متوجه میشید که نیازتون به تبلیغات سنتی هم کاهش پیدا میکنه. (این اعداد برای یه کسب و کار با سایز متوسط به بالا هستن. شما میتونید به همین نسبت برای خودتون تغییرش بدید).<br />
<br />
تیم منسجم و یکپارچه<br />
<br />
تولید محتوا از اون دسته کارهاییه که من بشدت با برون سپاری کردنش مخالفم. البته این به معنای مخالفت با دورکاری نیست. منظورم من از برون سپاری نکردن اینه که تولید محتوا رو ندید به افرادی انجام بدن که از نظر هویتی خارج از سازمان شما هستن. ولی اگه فردی بخشی از سازمان شماست اما کار رو توی خونهاش انجام میده اشکالی نداره.<br />
<br />
<br />
محتوا رو باید کسی تولید کنه که از نظر هویتی و منافع با سازمان شما گره خورده باشه.<br />
<br />
<br />
دلیل گفتن این حرف ها اینه که شما باید یه تیم تشکیل بدید. تیمی که افرادش با هم ارتباط نزدیک و بلند مدت داشته باشن. محتوا رو باید کسی تولید کنه که از نظر هویتی و منافع با سازمان شما گره خورده باشه. البته منظور من این نیست که لزوما افراد جدیدی رو استخدام کنید، بلکه حتی خود شما به عنوان مدیر عامل میتونید بخشی از این تیم باشید. نکته مهم اینه که این نقش و تیم رو ایجاد کرده باشید.<br />
<br />
این تیم باید حداقل یه استراتژیست و برنامه ریز داشته باشه که حواسش باشه قبل از انتشار هر محتوایی دلیلش بررسی شده باشه. وجود یه کپی رایتر هم ضروریه. کسی که که با تکنیک های نوشتن در حوزه تخصصی شما آشنا باشه و بتونه کلمات رو طوری کنار هم بچینه که نظر ها رو جلب کنه. البته گاهی اگه یه نفر با تجربه رو استخدام کنید میتونه کار هر دو رو انجام بده.<br />
<br />
استراتژی<br />
<br />
معمولا وقتی جایی میگم که بازاریابی محتوا با ۱/۳ هزینه شما رو به ۳ برابر بازدهی میرسونه، با این سوال مواجه میشم که چرا برای ما اینطوری نبوده؟ بعد که چند تا سوال میپرسم متوجه میشم در ۸۰٪ موارد مشکل از نداشتن استراتژی درسته.<br />
<br />
برای بیشتر انسان ها کلمه استراتژی یه چیزی مثل اهرام مصره که رمز آلود و ناشناخته است. همه میدونن که چیز جذابیه و باید داشته باشن اما کمتر کسی واقعا بهش پرداخته. دلیل مهمش از نظر من همین نگاه پیچیده ایی هست که بهش میشه.<br />
<br />
<br />
تدوین استراتژی برای تولید محتوا یعنی پاسخ دادن به ۳−۵ تا چرای اصلی.<br />
<br />
<br />
استراتژی اصلا و لزوما نباید چیز پیچیده ایی باشه. توی فرایند تولید محتوا همین که بتونید به ۳ تا ۵ تا چرای اصلی پاسخ بدید یعنی صاحب استراتژی هستید. اگه بعد از تولید و انتشار هر محتوایی بتونید بگید که چرا این موضوع رو انتخاب کردید؟ چرا الان منتشرش کردید؟ چرا فکر می کنید مفیده؟ و یه سری چراهای این شکلی، استراتژی شما مشخص میشه.<br />
<br />
در نهایت هم باید صبر داشته باشید. باید حوصله به خرج بدید. مثل روزهای اول که خیلی دقیق نمیدونستید باید مغازهتون رو کدوم منطقه از شهر اجاره کنید، چه جور جنسی رو بیشتر بخرید و خیلی چیزای مبهم دیگه، استراتژی های شما هم یواش یواش شفاف تر و دقیق تر میشن.<br />
<br />
چطور میشه محتوا رو ارتقا داد<br />
<br />
برای اینکه محتوا رو صرفا انتقال نداده باشید باید ارتقاش بدید. برای ارتقا دادنش میتونید این کارارو انجام بدید:<br />
<br />
<br />
از زاویه خودتون بهش نگاه کنید<br />
من مخالفتی با اینکه منابعی داشته باشید تا برای تولید محتوا ازش ایده بگیرید ندارم. بلکه اصلا این ایده بسیار خوبی هم هست. اما باید به این نکته توجه داشته باشید که هرکس هر محتوایی که تولید کرده از زاویه خودش بهش نگاه کرده. حالا شما باید همون محتوا رو بچرخونید و از زاویه خودتون بهش نگاه کنید. مثلا اگه من توی یه سایت خبری ببینم که کنفرانس تجربهکاربر شیراز داره برگزار میشه، مثل یه خبر توی وب ادوایس منتشرش نمیکنم، بلکه توضیح میدم که چرا باید توی این کنفرانس شرکت کنید. چه نقاط ضعف و قوتی داره. دلیلش اینه که من اینجا کارم همینه که نقد کنم و مشاوره بدم.<br />
اعتبار سنجیش کنید<br />
هیچ محتوایی دقیقا کامل و درست نیست. وقتی می بینید یه وب سایتی مطلبی نوشته که در مسیر ایده ها و اهداف شماست، میتونید در موردش تحقیق کنید و نقاط ضعفش رو برطرف کنید. مثلا ممکنه یه تحلیل باشه که بعضی از ابعاد ماجرا رو ندیده. مثلا توضیح داده که چطور میتونید با استفاده از لیموترش موبایلتون رو شارژ کنید، اما نگفته که برای انجام این کار چه تعداد لیمو ترش لازمه و چقدر زمان میبره. حتی بعضی از محتواهای موجود بطور کامل غلط هستن و شما میتونید محتوایی تولید کنید که نشون میده غلطه.<br />
جامعه هدفش رو تغییر بدید<br />
هر کسی که محتوایی تولید کرده یه قشر خاصی از مخاطبان رو در نظر گرفته. اگه شما برید توی وب سایت ورزش ۳ و متوجه بشید که تیم ملی والیبال قهرمان لیگ جهانی شده، باید بدونید که این محتوا جامعه ورزشی و والیبال دوستان رو مخاطب قرار داده. حالا اگه شما میخواید از همین محتوا ایده بگیرید و توی وب سایت خودتون چیزی در موردش بنویسید، نباید صرفا به این بسنده کنید که تیم ملی والیبال قهرمان شد. مثلا اگه موضوع وب سایت شما تحلیل بازی های کامپیوتریه، باید به این بپردازید که توی بازی والیبال بعدی که شرکت X منتشر میکنه چه تاثیری ممکنه داشته باشه.<br />
تولید محتوا نیاز به برنامه ریزی داره. برای رسیدن به نتیجه مطلوب باید نکاتی رو مد نظر قرار بدید. نکاتی که باعث ارتقای محتوا میشن.شما می تونید توسعه دهنده تجربهکاربر باشید2016-06-15T02:30:00+04:302016-06-15T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%A8چرا ما فقط از پیشوند طراح برای تجربهکاربر استفاده میکنیم؟ به نظرتون طراحان انحصار اثرگذاری روی تجربه کاربر رو در اختیار نگرفتن؟ مثلا برنامه نویس ها روزانه دارن در مورد مسایل زیادی مثل امنیت و بهره وری تصمیماتی میگیرن که مستقیما روی تجربه کاربر اثرگذاره.<br />
<br />
<br />
فقط طراح ها نیستن که روی تجربه نهایی محصول اثرگذارن.<br />
<br />
<br />
اگه شما توسعه دهنده و برنامه نویس هستید دیگه وقتشه شروع کنید به حرف زدن در مورد تجربهکاربر. وقتشه که تبدیل بشید به توسعه دهنده تجربهکاربر (ux developer). چرا؟ چون تجربهکاربر تبدیل شده به یه فاکتور مهم برای موفقیت بیزنس ها و مدیران هم اینو میدونن.<br />
<br />
چرا باید بشید توسعه دهنده تجربهکاربر؟<br />
<br />
تبلیغات سنتی داره یواش یواش از چرخه خارج میشه. مردم دیگه چشماشون رو روی تبلیغات می بندن و اکثر ما ها یه مسدود کننده تبلیغات (AdBlocker) روی مرورگر هامون داریم. ما دیگه بیشتر به حرف خانواده و دوستان گوش میدیم. حتی به حرف غریبه ها هم بیشتر از بازاریاب ها توجه میکنیم.<br />
<br />
شرکت ها تلاش میکنن تا مشتریان شون رو خوشحال نگه دارن. اگه یه چیزی تجربه خوبی به مشتری شون داده باشن همه دنیا رو خبردار میکنن. از اون طرف هم مشتری ها با تجربه های بد همین کارو میکنن.<br />
<br />
<br />
تجربهکاربر تبدیل به یه فاکتور متمایز کننده در همه کسب و کار ها شده.<br />
<br />
<br />
این یعنی تجربهکاربر داره در تمام بخش ها تبدیل به یه فاکتور متمایز کننده میشه. با هر نقشی که توی سازمان هستید اگه نشون بدید که یه نفعی هم برای تجربهکاربر دارید، مدیران ارزش بیشتری به شما میدن.<br />
<br />
توسعه دهنده ها چه کاری میتونن برای تجربهکاربر انجام بدن<br />
<br />
توی بیشتر کسب و کارها توسعه دهنده ها هم به اندازه طراح ها اثر گذار هستن. طراح ها معمولا کارشون اینه که یه چیزی در حد عکس با فتوشاپ بسازن. اما این نماهای ظاهری فقط قراره در آینده یه تجربه خوب باشن. از اینجا به بعد این توسعه دهنده ها هستن که تصاویر رو به چیزهای کاربردی تبدیل میکنن و تجربه ها رقم میخورن.<br />
<br />
حالا به چند نمونه از چیزهایی که وابسته به تصمیمات توسعه دهنده هاست فکر کنید:<br />
<br />
<br />
چطور میتونیم واقعا مطمئن بشیم که کاربر ایمیلش رو درست وارد کرده؟<br />
پیام های خطا چطور نمایش داده میشن؟<br />
چطور میشه این صفحه با سرعت بیشتری بارگیری (load) بشه؟<br />
امنیت رمز عبور کاربران چطور تامین شده؟<br />
این صفحه روی موبایل چقدر انعطاف پذیره؟<br />
<br />
<br />
و این لیست میتونه ادامه داشته باشه. حقیقت اینه که توسعه دهنده ها نقش مهمی توی تجربهکاربر دارن، اما تا وقتی که یه اشکالی بوجود نیومده کسی متوجه نقششون نمیشه.<br />
<br />
توسعه دهنده ها چطور میتونن به تجربهکاربر آسیب بزنن<br />
<br />
من شخصا به خاطر توسعه دهنده هایی که تجربهکاربر رو بخشی از شغلشون نمیدونن خیلی کلافه شدم. مثلا لیست کشویی نام کشور ها و شهر ها یکی از اون چیزاییه که حسابی باهاش درگیرم. توسعه دهنده ها فقط یه لیست خیلی زیاد از کشورها رو کپی میکنن توش بدون اینکه از خودشون بپرسن آیا لازمه همشون اونجا باشن یا نه. باور کنید یه بار توی لیست کشور ها دیدم برنامه نویس کشور Antarctica رو هم قرار داده. الان شما همه اینترنت رو بگردید ببینید یه شرکت آنلاین پیدا میکنید که به این کشور چیزی فروخته باشه؟<br />
<br />
البته منم میدونم که این یه صفحه خطاست و توی دعوا هم حلوا خیرات نمیکنن، اما من شخصا اگه توی یه وب سایت چند بار با یه صفحه ۴۰۴ بربخورم که میگه «این صفحه وجود ندارد» عصبی میشم. درسته که توی طراحی این صفحه طراح هم مقصره، اما توسعه دهنده ها میتونن از پیش اومدنش جلوگیری کنن.<br />
<br />
شاید بخوایید اعتراض کنید و بگید که این دیگه کار طراح هاست. البته حق هم دارید، اما حقیقت اینه که طراح ها معمولا صدها فایل فتوشاپ دارن که توش چیزای خیلی کلیتری قرار گرفته و اگه قرار باشه تک تک اینها رو هم طراحی کنن میشه هزاران فایل دیگه. بنابراین هرچند که اینکارا کار یه طراحه، اما در نهایت تا اینجای کار این توسعه دهنده ها هستن که در مورد این چیزا تصمیم گرفتن و میگیرن.<br />
<br />
چطور میتونید زندگی حرفهایی تون رو به عنوان توسعه دهنده تجربهکاربر شروع کنید<br />
<br />
خلق یک تجربهکاربر خوب وظیفه همه است. متاسفانه این ایده که تجربهکاربر فقط به طراح ها ربط داره اونقدر عمیقه که خیلی نمی تونید مطالب زیادی در مورد ارتباطش با توسعه دهنده ها پیدا کنید. اگه یه توسعه دهنده بخواد تجربهکاربر رو یاد بگیره باید بره حجم زیادی از اطلاعاتی رو مرور کنه که مستقیما برای طراح ها تولید شدن.<br />
<br />
اما من امیدوارم که بتونم یه کار مثبتی در این مورد انجام بدم. علتش هم اینه که خودم ۷−۸ سال اول زندگی حرفهایم رو به عنوان یه توسعه دهنده سپری کردم. به همین خاطر از این به بعد تلاش میکنم کمی بیشتر در این مورد بنویسم و به توسعه دهنده ها کمک کنم با موضوع تجربهکاربر بهتر آشنا بشن.<br />
<br />
<br />
اگه موضوع توسعه تجربهکاربر براتون جالبه، پیشنهاد میکنم عضو خبرنامه ما بشید تا اگه مطلب جدیدی نوشته شد در جریان قرار بگیرید.<br />
<br />
<br />
اما برای شروع، پیشنهاد میکنم سه موضوع رو توی برنامهتون قرار بدید.<br />
<br />
با طراحتون کار کنید<br />
<br />
اول، خوب دقت کنید که بیخ گوش طراحتون نشسته باشید. تا میتونید باهاشون نزدیک کار کنید. از اینکه در مورد پیشرفت کار سوال کنید، نترسید. سعی کنید برای خیلی از تصمیماتی که قبلا تنهایی میگرفتید ازشون مشورت و همفکری بگیرید.<br />
<br />
با این کار شما چیزای زیادی در مورد تجربهکاربر یاد میگیرید. همچنین شما با این کارتون به طراح یه نکاتی رو در مورد تجربهکاربر آموزش میدید که قبلا اونها رو نادیده می گرفته.<br />
<br />
مرد اول تستهای کاربردپذیری باشید<br />
<br />
دوم، توی تمام جلسات تست کاربردپذیری حضور داشته باشید. در واقع منظورم اینه که سعی کنید موضوعاتی که براتون مهم هست روپیشنهاد بدید تا تست بشن. چیزایی که فکر میکنید ممکنه روی کاربر اثرگذار باشن رو به عنوان یه فرضیه در نظر بگیرید که نیاز به آزمایش شدن دارن.<br />
<br />
اگه حتی کسی توی سازمان شما نیست که این کارو انجام بده، شما انجامش بدید. در خیلی از موارد لازم نیست با کاربر روبرو بشید و میتونید از ابزارهایی مثل usertesting.com استفاده کنید.<br />
<br />
روی سکوی توسعه دهنده تجربهکاربر بایستید<br />
<br />
در نهایت به خودتون برچسب توسعه دهنده تجربهکاربر بزنید. حتی اگه خیلی برای اطرافیان شما پذیرفته نیست ولی شما خودتون رو اینطوری خطاب کنید. شاید خیلیا نظرشون این باشه که عنوان شغلی خیلی مهم نیست اما من مخالفم. اگه شما خودتون رو توسعه دهنده تجربهکاربر عنوان کنید، دو اتفاق مهم میفته. اول اینکه از این بعد به خاطر مسئولیتی که پیدا کردید تلاش میکنید نیازهای کاربران رو بهتر درک کنید. دوم اینکه بقیه هم از این به بعد نظر شما رو در مورد تجربهکاربر می پرسن و ازتون مشورت می گیرن. با اینکار شما وارد بازی تجربهکاربر میشید و میتونید پیشفرض های دیگران رو در مورد شغلتون تغییر بدید.فقط طراح ها نیستن که روی تجربهکاربر اثر میزارن. شما به عنوان توسعه دهنده هم همونقدر اثرگذارید.چرا نباید اولین کنفرانس تجربهکاربر شیراز رو از دست بدید!2016-05-03T04:30:00+04:302016-05-03T04:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%B4ما همیشه داریم میگیم که برای بهتر شدن کسب و کار دیجیتالی تون باید چکار کنید. حالا این بار با رویکردی متفاوت میخوام در مورد این بنویسم که چرا باید یک سری رویدادهای مهم مثل کنفرانس تجربهکاربر شیراز رو جدی بگیرید و در اونها با تمام توان شرکت کنید.<br />
<br />
باید مطمئن بشید که به شبکه وصل هستید!<br />
<br />
یاد ماجرایی افتادم. لینک مودمم پریده بود و با شرکت مخابرات تماس گرفته بودم تا مشکل رو پیگیری کنن. اپراتور فنی شرکت از من میخواست که چک کنم آیا سیم تلفن به مودم وصله یا نه. گفتم خانم من کاربر مبتدی اینترنت نیستم و این چیزها رو قبلا چک کردم. در پاسخ گفت: میدونم، اما ما لازمه مطمئن بشیم که شما به شبکه وصلید.<br />
<br />
حالا این مطلبی که من مینویسم چیزی شبیه به همون ماجرای شبکه اینترنته. میخوام مطمئن بشید که به شبکه تجربهکاربر وصلید. حضور در رویدادهایی مثل کنفرانس تجربهکاربر باعث میشه به شبکه تجربهکاربر کشور وصل بشید. جامعه تجربهکاربر شیراز هم که یکی از بزرگترین تشکل های تجربهکاربر در کشوره.<br />
<br />
خنک آن باد که از خطه شیراز آید!<br />
<br />
هرچند شاید در یک کنفرانس علمی موضوع گردش و تفریح چندان جای بحث نداشته باشه، اما من شخصا وقتی به این رویداد ها میرم یه جنبه تفریح هم کنارش در نظر میگیرم. خب با توجه به تاریخ برگزاری کنفرانس شیراز در ماه شیراز و بهار نارنج یعنی اردیبهشت، شرکت در این کنفرانس هم فاله و هم تماشا.<br />
<br />
رویکرد متفاوت کنفرانس تجربهکاربر شیراز<br />
<br />
متفاوت از چیزی که عموما دیده میشه، کنفرانس تجربهکاربر شیراز با یک شعار و رویکرد خاص برگزار میشه. توجه به «ارتقای کیفیت زندگی » یعنی شکل متفاوتی از نگاه به طراحی و تولید. یعنی هدف گذاری برای رسیدن به نتیجه ایی که در نهایت باید پیش روی ما و شما باشه.<br />
<br />
خیلی ها در حال تولید هستن. اتفاقا تولیدات جالبی هم داشتن اما در نهایت منجر به اتفاق مهمی در زندگی ما و شما نشدن. اینکه ما طراحی رو به سمتی سوق بدیم که در نهایت باعث بشه چیزی در زندگی ما تغییر کنه. یعنی چیزی سریعتر، ساده تر و رضایت بخش تر اتفاق بیفته. این نگاه میتونه به کسب و کار شما رویکرد متفاوتی بده.<br />
<br />
کنفرانس شیراز از نوع Tribal Community هست<br />
<br />
اگه خودروهای یک کشور مجهز به پیشرفته ترین نوع کمربند ایمنی باشن اما مردم اون کشور فرهنگ استفاده از اون براشون جا نیفتاده باشه، در بهترین حالت کمربند ایمنی تبدیل به یه وسیل تزیینی میشه. فرهنگ نقش خیلی مهمی در انجام کارها داره و اگه وجود داشته باشه باعث شتاب دهی میشه.<br />
<br />
<br />
مثل اردوی مدرسه همه تیمتون رو بردارید و به کنفرانس تجربهکاربر شیراز برید<br />
<br />
<br />
کنفرانس های Tribal (قبیلهایی یا جامعه محور) از دسته کنفرانسهایی هستن که هدفشون ایجاد بستر و زیرساخت در قالب فرهنگه. اگه شما همه تیمتون رو بردارید و به یکی از این کنفرانس ها برید باعث میشه فرهنگ تجربهکاربر بصورت عمومی توی سازمانتون در مسیر رشد قرار بگیره. یعنی بعد از کنفرانس ادبیات تیم شما بر مبنای تجربه کاربر و کاربر محور بودن تغییر میکنه.<br />
<br />
دانشگاه شیراز و مرکزیت کارآفرینی<br />
<br />
کنفرانس با همکاری دانشگاه شیراز برگزار میشه. دانشگاه شیراز این روزها توجه خاصی به موضوع کار و کارآفرینی داره و یکی دو شتاب دهنده در دل این دانشگاه داره فعالیتش رو شروع میکنه. کنفرانس تجربهکاربر شیراز هم در اهداف خودش نوشته: «کارآفرینی و نو ارزش آفرینی با نگرش و تفکر طراحانه».<br />
<br />
جمع کردن همه اینها کنار هم یعنی شما پا در فضایی میگذارید که تلفیقی از کارآفرینی و طراحی با همه. دو تفکر که پایه و اساس بسیاری از کسب و کارهای موفق بوده.<br />
<br />
گفتگوی جمعی سخنران ها (پارالوگ)<br />
<br />
یه نکته قابل تامل در مورد این کنفرانس اینه که برخلاف معمول گفتگوی جمعی سخنران ها با عنوان «پارالوگ» ابتدای کنفرانس قرار گرفته. در توضیح این برنامه گفته شده:<br />
<br />
<br />
بعد از این گفتگو شما با نقطه نظرات کلی و روش اجرایی هریک از سخنران ها آشنایی اولیه پیدا کرده اید.<br />
<br />
<br />
به نظر من این باعث میشه شما قبل از اینکه هرکدوم از سخنران ها بخوان شروع به حرف زدن و سخنرانی بکنن، یه دید مناسب اولیه در مورد اینکه قراره چی بگن و چه طرز فکری دارن بدست بیارید. همینطور میتونید ارتباط بین صحبت هاشون رو هم قبل از اینکه چیزی بگن متوجه بشید. بنابر این وقتی نوبت سخنرانیشون میرسه از قبل یه دید اولیه نسبت به اونها دارید.<br />
<br />
درک نیاز کاربر در عمل<br />
<br />
همه ما در تعریف تجربهکاربر یه کلمه مشترک رو زیاد به کار می بریم. «توجه به نیاز کاربر». اما اینکه واقعا چطور میشه نیاز کاربر رو شناسایی کرد همون چالش اساسیه که در نهایت باهاش درگیر میشیم. نکته مثبت در کنفرانس تجربهکاربر شیراز اینه که بیشتر سخنرانی ها دارن به همین موضوع در عمل می پردازن. در اکثر سخنرانیها داره تلاش میشه شناخت کاربر از جنبه های گوناگون بصورت عملی مورد بررسی قرار بگیره.<br />
<br />
بزرگترین طوفان فکری که تا حالا تجربه کردید<br />
<br />
در برنامه کنفرانس میتونید ببینید که یک زمانی برای تریبون آزاد در نظر گرفته شده. تریبون آزاد یعنی جایی که شما میتونید برید و آزادانه دغدغههاتون رو مطرح کنید. از نظر من این یعنی بزرگترین طوفان فکری (Barinstorming) بین متخصصان و مخاطبان تجربهکاربر که تا حالا تجربه کردید. با توجه به اینکه ممکنه بیش از ۱۰۰ نفر در این تریبون آزاد شرکت کننده باشن، شما در فضایی قرار میگیرید که ۱۰۰ اندیشه، تفکر و نقد به تقابل و بحث گذاشته میشه. نتیجه همین ۳ ساعت ممکنه به اندازه تمام برنامههای دیگه کنفرانس باشه.<br />
<br />
نتیجه گیری<br />
<br />
نتیجه گیری نداریم چون من سعی ندارم به جای شما نتیجه گیری کنم. فقط پیشنهاد میکنم، اگه طراحی تجربهکاربر و بهره برداری از اون در کسب و کار براتون مهم هست یا مهم شده، در اولین کنفرانس تجربهکاربر شیراز شرکت کنید.تحلیل مختصری از اولین کنفرانس تجربهکاربر شیراز و دلایلی که شرکت در این کنفرانس رو برای شما سودمند میکنه.چه طور محتوا می تونه کاربری رو به خرید ترغیب یا از خرید منصرفش کنه!2016-04-11T04:30:00+04:302016-04-11T04:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D9%87-%D8%B7%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%86%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D9%88-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF-%D8%AAفرض کنیدخیلی در مورد دوچرخهها نمیدونید. ولی میخوایید به تناسب اندام برسید.<br />
<br />
به مغازه دوچرخه فروشی میرید و به مشاور فروش میگید یه دوچرخه میخوایید که باهاش برید بگردید. مشاور هم بهتون میگه که دوچرخه هیبرید خیلی بدردتون میخوره و چند تا مدل محبوب هم بهتون نشون میده.<br />
<br />
<br />
<br />
این یکی 24 تا دنده داره و ترمزش کنسولیه (cantilever brakes). <br />
اون یکی پیشرانندش شیمانو هست (Shimano drivetrain) و ترمزش دیسکیه.<br />
این مدل هم الان خیلی ازش میبرن. فریمش آلومینومیه و دیسک ترمزش هیدرولیک.<br />
<br />
<br />
هرچی بیشتر مشاور فروش مشاورتون میده شما بیشتر گیج میشید و پیش خودتون میگید: “اوه، خدای من این داره چی میگه؟ “. حتی ممکنه از خیر تناسب اندام هم بگذرید و تصمیمتون رو عوض کنید چرا که فکر نمیکردید خرید یه دوچرخه این قدر سخت باشه.<br />
<br />
این اتفاق بارها و بارها تو وبسایتها هم میفته. اگه گیج شدن تو این نوع فروشگاه های فیزیکی بیفته، کسی هست که ازش بپرسید اینایی که میگی یعنی چی و کدومش مناسب منه. ولی در وبسایت، کاربری که با این نوع محتوا مواجه میشه این شانس رو نداره و در کسری از ثانیه از وبسایت خارج میشه و دیگه برنمی گرده .<br />
<br />
<br />
“محتوا وبسایتها پر از مشخصات و جزئیات تکنیکی هستند ولی اغلب یادشون میره به کاربرهاشون بگن که این مشخصات و ویژگیها به چه کارشون میاد.”<br />
<br />
<br />
استفاده از تکنیک «که چی؟» به هنگام تولید محتوا<br />
<br />
در نظر داشته باشید که ویژگی های یک محصول یا خدمات، حقیقت اون محصول ویا خدمات هست و خاصیتها و مزایا کارهایی هست که اون محصول و یا خدمات برای مخاطباتون میکنه.<br />
<br />
فرض کنید میخوایید برای یک آون (oven) که سیستم پیش گرمایش (preheat system) سریع یکی از ویژگی هاش هست، محتوا تولید کنید. برای اینکه مزیتش براتون روشن بشه، از خودتون بپرسید: “ حالا که چی ؟ این خصوصیت به چه درد میخوره ؟ چرا باید یکی این خصوصیت واسش مهم باشه ؟ “<br />
<br />
<br />
اجاق زودتر گرم میشه. (خب که چی؟)<br />
زودتر میتونید لازانیاتون رو بذارید تو آون. (خب بازم که چی؟)<br />
غذاتون زودتر آماده سرو میشه؟ (خب که چی؟)<br />
<br />
<br />
_ دیگه لازم نیست منتظر بمونید تا آون تون گرم شه بعد لازانیا تون رو بذارید توش. هر لحظه که تصمیم گرفتید میتونید لازانیاتون رو بذارید تو آون بدون اینکه نگران باشید که قبلش آون رو روشن کردید که گرم شه یا نه. <br />
<br />
<br />
مثال های دیگه از تکنیک «که چی؟»<br />
<br />
ویژگی پاسخ «که چی؟»/ مزایا درهای ما لولاهای محکمی دارند حتی اگه بارها در محکم به هم بخوره، این لولاها خم نمیشند. نوشته هام نرخ تبدیلشون بالاست آمار بیشتری از بازدیدکننده های سایت رو به مشتری تبدیل میکنم<br />
یه بار محتوا وبسایت تون رو مرور کنید و برای هر محتوا و یا مطلبی که تو سایتتون دارید از خودتون بپرسید: “ خب که چی ؟ “ تا مزایای واقعی هر کدومشون رو پیدا کنید. <br />
<br />
ببینید کاربرهاتون دوست دارند به چی برسند و خواب چی رو میبینند. نیازها، تمایلات وآروزهای پنهانشون رو شناسایی کنید. مزایای واقعی محصول یا خدمات شما به این نیازها، تمایلات و آرزوهای پنهان مشتری هاتون وصل میشه مثل صرفه جویی در مصرف زمان، کاهش هزینه ها، یا سالم تر شدن و ..<br />
<br />
<br />
استفاده زیادی مزایا و ویژگیها در محتوا خسته کننده میشه و قدرت تصمیم گیری از مخاطب رو میگیره!<br />
<br />
<br />
بذارید به مثال فروشگاه دوچرخه فروشی محلی برگردیم. مشاور فروش به همراه هر ویژگی، خاصیت و مزایای اون ویژگی رو هم میگه. مثلا: <br />
<br />
<br />
این ترمزهاش خیلی خوب هستند حتی تو بارون هم خوب ترمز میکنه.<br />
این یکی 24 تا دنده داره. اگه بخوایید از یه تپه بالا ویا پایین برید و یا حتی رو سطح صاف برید میتونید از دنده های مناسب استفاده کنید و …<br />
<br />
<br />
شما الان میدونید که هر ویژگی چه خاصیتی داره. ولی همین طور که مشاور فروش در مورد همه خوبی های هر دوچرخه صحبت میکنه شما گیج و گیج تر میشید. <br />
<br />
فراوانی اطلاعات مثبت در محتوا تولید شده، بیشتر کسل کننده هست و برای خوانندهها مثل لالایی میمونه و باعث میشه خوابشون ببره. برای جلب نظر خوانندهها در محتوا خود یک مشکل رو معرفی کنید و بعد ادامه بدید.<br />
<br />
مردم دوست دارند از مشکلات و دردسرها دوری کنند. پس به جای اینکه همش مثبت باشید، محتوا خود رو با معرفی یک مشکل شروع کنید و نظر خوانندهها رو به خود جلب کنید.<br />
<br />
هر ویژگی ای میتونه شما رو از یه مشکل دور کنه. مثلا : <br />
<br />
<br />
موقعی که زمین گل آلود باشه این ترمزهای دیسکی لیز نمیخورند.<br />
این یکی 24 تا دنده داره. برای بالا رفتن از کوه نیازی نیست فشار زیادی به خودتون وارد کنید، فقط کافیه از سنگین ترین دندش استفاده کنید.<br />
اون یکی زینش خیلی راحته. حتی بعد از 20 الی 30 کیلومتر پا زدن، باسن تون زخم نمیشه.<br />
<br />
<br />
<br />
اینکه در محتوا خود بیشتر بر مزایا تاکید کنید و یا عواملی که مخاطب رو از یه سری مشکل های خاص دور میکنه، به این بستگی داره که کدومش برای مخاطباتون جذاب تره. اگه جوابش رو نمیدونید ازشون بپرسید و یا اینکه با هر دو نوع محتوا اونها رو تست کنید.درسته که ویژگی ها حقیقت یک محصول و یا خدمات هستند ولی کاربر باید بدونه که این ویژگی ها به چه کارشون میاد.نقشه ی حرارتی یا هیت مپ (HeatMap) چیست؟2015-12-25T01:30:00+03:302015-12-25T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%86%D9%82%D8%B4%D9%87-%DB%8C-%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AA%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%D9%87%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D9%BE-heatmap-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AAنقشه حرارتی یکی از تستهای کاربردپذیری هست که به ما یک شمای گرافیکی از رفتار بازدیدکنندگان رو نشون میده و کمک میکنه که محصول رو در جهت اهدافمون تقویت کنیم. بیاید خیلی کلی راجع به پیدایش مفهوم نقشه حرارتی صحبت کنیم.<br />
<br />
اولین بار (در سال 1879) یه محقق فرانسوی متوجه شد که مردم موقع مطالعه روی بعضی از کلمات مکث میکنن و از روی بعضی کلمات بی توجه و به سرعت عبور میکنن. بعدها دستگاهی ساخته شد تا حرکات چشم رو موقع مطالعه کنترل کنه و اسم این دستگاه رو گذاشتن EyeTracker. .چند سال بعد، مسئولین روزنامهها و مجلات، از این روش استفاده کردن تا ببینن تبلیغات صفحاتشون چقدر مورد توجه خوانندگان قرار میگیره. تهیه این نقشه حرارتی علی رغم هزینه سنگینش نتیجه بخش بود و اطلاعات فوق العاده ای که منعکس میکرد به اونا کمک کرد تا طراحی صفحات رو تغییر بدن و بیشترین خروجی رو از تبلیغاتشون دریافت کنن. برای این کار دوربینهای خاصی مورد نیاز بود، همچنین یک گروه از افراد تا رفتارها رو آنالیز کنن.<br />
<br />
<br />
سومین کنفرانس تجربه کاربر شیراز <br />
فرصت حضور در بزرگترین گردهمایی طراحان تجربه کاربر کشور رو از دست ندید. این کنفرانس ۲۱ و ۲۲ آذر ماه ۱۳۹۷ برگزار میشه.<br />
اطلاعات بیشتر<br />
<br />
<br />
کاربردهای نقشه حرارتی<br />
<br />
نقشههای حرارتی، در علوم مختلفی کاربرد دارن از جمله پزشکی، ورزشی، نظامی، فنی مهندسی، مدیریت و … . در هر یک از این علوم روش هایی برای به دست آوردن این نقشه تعریف شده.<br />
<br />
آقای حسین ظهوریان در یکی از مقالاتش راجع به تأثیر نقشه حرارتی در حوزه ی مدیریت سازمانی مینویسه:<br />
<br />
<br />
با استفاده از نقشه حرارتی، فارغ از نوع سازمان و فعالیت، میتوان نقاط ضعف و قوت روشهای اعمال شده را، در افراد و همچنین در تیم ها، تشخیص داد و در خصوص تغییر، تثبیت و یا بهبود روش کاری آنان تصمیم گیری نمود.<br />
<br />
<br />
کاربرد نقشه حرارتی در وب<br />
<br />
در وبسایتها یکی از مهمترین فعالیت هایی که در زمینه جذب کاربر و در نتیجه درآمدزایی انجام میشه همین آنالیز نقشههای حرارتی است. وقتی رد نگاه کاربر رو بگیریم و بدونیم رنگ آمیزی و طراحی سایت مون در کدوم نواحی بیشتر توجه کاربر رو جلب کرده، میتونیم مناسب ترین محل رو برای قرار دادن پیامهای کلیدی و دکمههای مهم تشخیص بدیم. مثلا منوها و لینکهای مهم، دکمههای «عضویت» و «سبد خرید»، یا حتی تبلیغات سایت که بحث مهمی در فرایند درآمدزایی به حساب میاد.<br />
<br />
به عنوان نمونه، بررسی نقشه حرارتی سایتهای مختلف نشون داده که سمت چپ بالای سایت یکی از بهترین مکان هاست برای تبلیغات. سمت راست بالا هم، ای … بد نیست. و این نتیجه گیری در مورد موبایلها و تبلتها هم صادقه.<br />
<br />
برای تهیه نقشه حرارتی در دنیای وب میتونیم حرکات ماوس کاربران رو رصد کنیم. تحقیقاتی که در دانشگاه کارنگی ملون انجام شده، نشون میده که بیش از 88 درصد حرکات ماوس روی صفحه ی وب، با محل نگاه کاربر مطابقت داره. بنابراین زیر نظر گرفتن ماوس یا به اصطلاح MouseTracking میتونه نقشه حرارتی مناسبی (البته نه به دقت EyeTracking) ایجاد کنه. وقتی نقشه آماده شد، اونو آنالیز میکنیم و طبق اطلاعاتی که به دست میاریم میتونیم تصمیم بگیریم که طراحی چطور تغییر کنه تا نرخ تبدیل (Conversion Rate) بالا بره و بیشترین بازدهی رو از ورود کاربران داشته باشیم.<br />
<br />
اهدافی که ما در نقشه حرارتی دنبال میکنیم<br />
<br />
می تونیم اندازه بگیریم که:<br />
<br />
<br />
عناصر غیرضروری صفحه، تا چه حد کاربر رو از پیام اصلی سایت دور و ذهنشون رو منحرف میکنه؟<br />
آیا اطلاعاتی هست که کاربر دنبالش میگرده، اما در صفحه ی من وجود نداره؟<br />
آیا وبسایت من، در صفحات با سایزهای مختلف، تبلت ها، موبایل ها، و … به خوبی و با همون کیفیت دلخواه دیده میشه؟<br />
آیا تمام مطالب مهم به راحتی در معرض دید هست؟<br />
آیا همه اون چیزی که برای نگه داشتن و وفادار کردن بازدیدکننده نیاز هست رو در خودش داره؟<br />
<br />
<br />
بررسی نقشه حرارتی گوگل<br />
<br />
همیشه اینطور نیست که ما نقشه حرارتی رو برای سایت خودمون بررسی کنیم. بلکه کنترل نقشه حرارتی مربوط به سایتهای بزرگی که اغلب شرکای کلیدی مدل کسب و کار ما محسوب میشن، خیلی مهمه. لطفا این تصویر رو ببینید:<br />
<br />
5 نتیجه ی اول گوگل، بیشترین نگاه و توجه رو جلب کرده. این امر یکی از پایهایترین دلایل شرکت هاست که روی سئوی سایت خودشون کار میکنن و تلاش میکنن اونو به 4-6 مورد اول نتایج جستجو در گوگل برسونن.<br />
<br />
الگوهای نگاه کاربر در وب<br />
<br />
برگردیم به تصویر قبل، و نقشه حرارتی گوگل رو یه نگاهی بندازیم. یه شکلی شبیه F تولید شده. درسته؟<br />
<br />
تحقیقاتی که روی نقشه حرارتیهای مختلف انجام شده نشون دادن که کاربران اغلب با یک الگوی شبیه به حرف F محتوای سایت رو از نظر میگذرونن. دو تا نوار افقی موازی، که پایینی کمی کوچکتر از بالاییه، و یک نوار عمودی در سمت چپ اونا. یکی از مقالات گروه نیلسن نورمن این موضوع رو به تفصیل بیان کرده که خوندنش خالی از لطف نیست.<br />
<br />
حدستون درسته، در سایتهای فارسی زبان، این الگو یه مقداری متفاوته. در یکی دیگه از مقالات گروه نیلسن نورمن اشاره شده که انتظار میره این الگو جهت افرادی که از راست به چپ یه به اصطلاح RTL مینویسند (مثل فارسی زبانان)، برعکس باشه، به این دلیل که توجه کاربران از سمت راست شکل میگیره. هر چند در واقعیت این اتفاق نمیافته و F دقیقا به صورت برعکس تشکیل نمیشه. اگر تصمیم داریم یک سایت چند زبانه رو طراحی کنیم، بهتره المانها همگی به سبک «چپ به راست» یا همان LTR طراحی بشن، و نهایتا محتوای نوشتاری سایت، برای زبانهای «راست به چپ» راست چین تعبیه بشه. کاربران به سایتهای بین المللی که در حقیقت LTR هستن کاملا مأنوس هستنند، و ذهنشون میتونه بین المانها و محتوای نوشتاری، که یکی راست چین و یکی چپ چین هست، به راحتی سوییچ کنه.<br />
<br />
الگویی به نام «مثلث طلایی» هم معرفی شده که اگه دقت کنیم همین نقشه حرارتی گوگل به وضوح بیانگر الگو هست. در تصویر زیر این مثلث طلایی رو با خط قرمز رنگ مشخص کردیم. توضیح بیشتر این مورد از حوصله ی بحث خارجه. پیشنهاد میکنم مقاله ی خانم Rebecca Maynes رو یه نگاهی بندازید.<br />
<br />
<br />
<br />
ابزارهای ایجاد نقشه حرارتی<br />
<br />
یکی از ابزارهایی که جهت ایجاد این نقشه تولید شده، با نام Hotjar شناخته میشه. کافیه کدی که سایت بهمون اعلام میکنه رو در وبسایت خودمون قرار بدیم و سپس مانیتورینگ آغاز میشه. در یکی از مطالب سایت 8 تست نقشه حرارتی به همراه راه حل هریک از اونا معرفی شده که توسط سه نوع نقشه حرارتی زیر قابل انجامه:<br />
<br />
Click and Tap Hotjar Heatmaps<br />
<br />
نشون میده که بازدیدکنندگان از طریق سیستم کامپیوتر، روی کدوم نواحی بیشتر کلیک کردن؟ و یا از طریق تبلت و موبایل، انگشتشون کدوم بخشها رو بیشتر لمس کرده؟<br />
<br />
#### Move HeatMaps<br />
<br />
تنها جهت سیستمهای کامپیوتری مورد استفاده است و با بررسی حرکات ماوس، به شما نشون میده که کاربر به چه بخش هایی بیشتر نگاه کرده؟<br />
<br />
#### Scroll HeatMaps<br />
<br />
نشون میده که تا کجای صفحه بیشتر اسکرول میخوره؟ وقتی تعداد زیادی از کاربران تا انتهای صفحه رو اسکرول میکنن و هنوز دنبال هدفشون میگردن، میتونه معنیش این باشه که محتوای مهم سایت به خوبی در معرض دید قرار نگرفته.<br />
<br />
Crazy Egg هم یکی دیگه از ابزارهای تهیه نقشه حرارتی هست. علاوه بر این که اسم جالبی داره، کارکردش هم بی نظیره. کافیه به وبسایتش مراجعه کنید و دامنه ی خودتون رو وارد کنید. بعد از تایید دسترسیهای مورد نیاز این ابزار، میتونید به مدت 30 روز از امکاناتش به صورت رایگان استفاده کنید. ضمنا فوتر سایت هم نکته جالبی رو گوشزد میکنه. شرکتهای بزرگی مثل Yahoo و Dell از همین ابزار برای تهیه و آنالیز نقشههای حرارتیشون استفاده میکنن.<br />
<br />
به عنوان حسن ختام صحبتم هم یه شعار جالب از Inspectlet رو نقل قول میکنم:<br />
<br />
<br />
اینجا نقطه پایانی ست برای حدس زدن رفتار کاربرانتون. Google Analytics به شما میگه چه اتفاقی داره میافته؟ ولی Inspectlet به شما میگه که چرا این اتفاق در جریانه؟<br />
<br />
<br />
جمع بندی<br />
<br />
نقشههای حرارتی دادههایی گرافیکی و رنگی هستن که به ما کمک میکنن رفتار کاربر رو شناسایی کنیم. بعد با آنالیز این دادهها، محصول یا خدمات مون رو به نحوی طراحی کنیم که به بالاترین سطح بازدهی برسه.<br />
<br />
ابزارها و سرویسهای متنوعی در دنیای گسترده ی وب وجود دارن، که به ما کمک میکنن نقشه حرارتی وبسایت خودمون رو ببینیم و حتی آنالیز کنیم. مثل Hotjar ،Crazy Egg، MouseFlow ، inspectlet و دهها ابزار مفید دیگر.نقشههای حرارتی دادههایی گرافیکی و رنگی هستن که به ما کمک میکنن رفتار کاربر رو شناسایی کنیم. با بعضی ابزارهای نقشه حرارتی آشنا بشید.دلایل پشت پرده که باعث عدم درگیری کاربران با محتوا میشن2015-12-13T01:30:00+03:302015-12-13T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AF%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D9%BE%D8%B4%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B9%D8%AB-%D8%B9%D8%AF%D9%85-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1طی ماههای گذشته من متوجه یه حس بازدارنده از طرف کاربران شدم که باعث میشه مطالبی رو که میخوندن توی شبکههایاجتماعی به اشتراک نگذارن. همچنین در مورد لینکهایی هم که خودم توی شبکههایاجتماعی به اشتراک میگذارم کاهش قابل توجهی در میزان کلیک خوردن دیدم. این ماجرا چیزی بود که برای مدتی نگرانم کرده بود.<br />
<br />
یه زمانی میتونستم تضمین کنم که هر لینکی به اشتراک میگذارم حداقل ۱۰۰ تا ۱۵۰ تا کلیک میخورد. حالا اگه نصف همین تعداد رو هم بگیرم خیلی خوش شانس بودم. آمار گوگل آنالیتیکس نشون میده که طی سال گذشته ورودی وبلاگم از لینکهای به اشتراک گذاشته شده توی شبکههای اجتماعی تقریبا ۵۶٪ کاهش پیدا کرده.<br />
<br />
من هیچ ذهنیتی نداشتم که چی باعث این اتفاق شده بود. آیا اشتباهی از طرف من رخ داده بود؟ آیا مطالبی که مینویسم کسل کننده شده بودن؟ آیا دیگه از رده خارج شدم؟ خوشبختانه بعد از تحقیق و بررسیهای بیشتر متوجه اصل قضیه شدم. دلایلی پیدا کردم که نشون میداد به اشباع محتوایی رسیدم.<br />
<br />
بلایی به نام اشباع محتوایی<br />
<br />
ما در سالهای اخیر شاهد تغییرات خیلی گستردهایی بودیم. برخی از این تغییرات به خاطر تغییر الگوریتمهای گوگل بودن. بعضی دیگه از تغییرات به خاطر تغییر از مدلهای سنتی سئو به بازاریابی محتوا بوده. تغییراتی که باعث انفجار در انتشار محتواهای آنلاین شده.<br />
<br />
طبق آماری که Torque Mag میده فقط کاربران وردپرس دارن در هر ثانیه ۱۷ تا مطلب جدید منتشر میکنن. این یعنی یه چیزی نزدیک به ۱.۵ میلیون پست در هر روز. تازه این فقط وردپرسه. بسته به صنایع متفاوت حجم محتوای تولید شده داره بین هر ۹ تا ۲۴ ماه دوبرابر میشه.<br />
<br />
این روزها ما با سیل محتواهای بی پایان مواجه هستیم که همشون تلاش میکنن توجه ما رو جلب کنن. مطالب شبکههای اجتماعی، پادکستها، ویدئوهای آپارات و البته پستهای وبلاگی. پس اصلا تعجبی نداره که با وجود این همه محتوا کاربران تمایلی نداشته باشن که مطالب شما رو به اشتراک بگذارن.<br />
<br />
البته ابزارها هم دارن برای اینکه بتونیم این سیل محتوایی رو مدیریت کنیم بهینهسازی میشن. اما انفجار محتوا سرعت انطباق ابزارها رو تحت شعاع قرارداده. توی ۳ سال گذشته زمانی که ما برای استفاده از محتواها مصرف میکنیم حدود دو ساعت بیشتر شده. اما این افزایش نمیتونه همینطور ادامه پیدا کنه. تازه اگه هم بتونه بازم از اونطرف خود وب انتظار میره توی ۵ سال آینده ۵ برابر بزرگتر بشه.<br />
<br />
این همون چیزیه که Mark Schaefer ازش به عنوان شوک محتوا یاد میکنه. وقتی که تقاضا برای محتوا داره کاهش پیدا میکنه در حالی که تولیدکنندهها دارن با همون سرعت قبلی تولید میکنن. مارک در این مورد میگه:<br />
<br />
<br />
به عنوان یه قانون ساده اقتصادی، بازاریابی محتوا (به عنوان پدیده داغ این روزها) ممکنه برای بعضی کسب و کارها مناسب نباشه.<br />
<br />
<br />
به طور خلاصه یعنی قانع کردن مردم برای اینکه محتواهای شما رو بخونن به کار سختی تبدیل میشه. فقط اونایی میتونن توجه خوانندهها رو جلب کنن که جیبهای پر پولی دارن و می تونن تبلیغات بیشتری انجام بدن. با این وجود پس ما چکار میتونیم انجام بدیم؟<br />
<br />
رویارویی با اشباع محتوایی<br />
<br />
من فکر نمیکنم یه جواب جادویی مشخص برای این چالش بخصوص وجود داشته باشه. به نظر من به سازمان و اهدافش وابسته است. اما حس میکنم جامعه سازی (community building) یه قطعه ضروری و گمشده از این پازله.<br />
<br />
<br />
وقتی به اشباع محتوایی برسیم احتمالا جامعهسازی جای بازاریابی محتوا رو میگیره.<br />
<br />
<br />
خیلی از سازمانها به تعاملاتشون مثل یه معامله یه طرفه نگاه میکنن. میگن ما محتوا تولید میکنیم تا یه ارزشی به کاربر بده و اونم باید توی شبکههای اجتماعی به اشتراک بگذاره تا شهرت سازمان ما رو زیاد کنه. معتقدن که شبکههایاجتماعی برای همین ایجاد شدن تا شما کلیک و لایک بگیرید. اما از نظر من به این نمیگن درگیر کردن کاربر با محتوا.<br />
<br />
واکنش شخصی من اینه که شروع به ایجاد کامیونیتی (جامعه) کنم. من توی این شرایط به دنبال کنندههای خودم کمک میکنم تا نه تنها با من بلکه حتی با هرکس دیگه ایی که میتونه بهشون کمک کنه ارتباط دوطرفه برقرار کنن. دقیقا به همین منظور گروه یوایکس شیراز و کانال وب ادوایس رو توی تلگرام ساختم.<br />
<br />
شبکههای اجتماعی تبدیل شدن به کانالهای «یک به چند» در حالی که ما الان دیگه به شبکههای «چند به چند» نیاز داریم. این اون چیزیه که من بهش میگم کامیونیتی یا جامعه واقعی. توی این حالت همون اتفاقی میفته که Seth Godin توی یکی از کتاب هاش به نام Tribes توضیح میده. چیزی که به کل کامیونیتی احساس مالکیت در مورد اون برند میده.<br />
<br />
اما همه اینها نیاز داره که شما همه چیز رو تحت کنترل داشته باشید. یعنی به جای اینکه جامعه رو به حال خودش رها کنید، تقویتش کنید، بهش انگیزه و انرژی بدید. این همون تغییریه که خیلی از سازمانها سخت میتونن باهاش کنار بیان.آیا متوجه شدید که مخاطبان به محتواهایی که تولید میکنید توجه نشون نمیدن؟ اگه اینطوره شما تنها نیستید، شما هم دارید از اشباع محتوایی رنج می برید.رفتار کاربران در حال تغییره، شما تغییر نمی کنید؟2015-12-01T01:30:00+03:302015-12-01T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B1%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D8%BA%DB%8C%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%8C-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%AA%D8%BA%DB%8C%DB%8C%D8%B1-%D9%86%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AFدنیای تجربهکاربر پر از اظهار نظرهای گاها اشتباه و از رده خارجه. اغلب این نظرات یا از ریشه مورد تردید هستن چون هیچ وقت درمورد اونها تحقیقی صورت نگرفته و یا اینکه در طول زمان بارهای بار نقض شدن.<br />
<br />
تجربهکاربر یه موضوع سیاه یا سفید نیست<br />
<br />
یکی از اون چیزهایی که به شدت باید در طراحی تجربهکاربر نسبت بهش حساس باشید اینه که مسایل رو درست یا غلط در نظر نگیرید. اصلا اینطور نیست که بشه گفت اگه دگمهایی رو خیلی بزرگ و با رنگ مخالف طراحی کردید لزوما باعث میشه کاربران روش کلیک کنن.<br />
<br />
<br />
شما به عنوان یه طراح تجربهکاربر باید همه چیز رو اونقدر آزمایش کنید تا مطمئن بشید کار میکنن.<br />
<br />
<br />
آزمایش، آزمایش و بازم آزمایش. این چیزیه که باید جایگزین نظرات شخصی کنید. البته هربار که آزمایش میکنید ممکنه به نتایج متفاوتی برسید اما اشکالی نداره. شما به عنوان یه طراح تجربهکاربر باید همه چیز رو اونقدر تست کنید تا مطمئن بشید کار میکنن.<br />
<br />
حرف مرد یکی نیست، عوضش کنید<br />
<br />
این خصوصیت فقط به طراحان تجربهکاربر نسبت داده نمیشه و کلا همه آدمها تمایلی به پذیرفتن تغییرات ندارن. آیا شما هم از اون دسته افرادی هستید که اگه به این نتیجه رسیدن چیزی درسته دیگه بعدا به هیچ قیمتی حاضر نیستن خلافش رو بشنون؟<br />
<br />
<br />
برای کاربران شما اهمیتی نداره که قبلا ثابت شده یه کاری رو انجام نمیدن. الان اگه لازم باشه معکوس عمل میکنن.<br />
<br />
<br />
حتی اگه بارهای بار آزمایش کردید و متوجه شدید کاربران شما نسبت به یه جمله خاص واکنش مثبت نشون میدن، به این معنی نیست که نتیجه این آزمایش تا ابد همینطور میمونه. برای کاربران شما اهمیتی نداره که قبلا ثابت شده یه کاری رو انجام نمیدن. الان اگه لازم باشه معکوس عمل میکنن.<br />
<br />
آقای Jakob Nielsen در سال ۱۹۹۶ در آزمایشی به این نتیجه رسیده بود که کاربران اسکرول نمیکنن. اما در سال ۲۰۰۳ مجددا همین آزمایش رو انجام دادن و متوجه شدن که نتیجه برعکسه. خیلی راحت عنوان کردن که من قبلا گفتم اسکرول نمیکنن، اما حالا رفتار اونها تغییر کرده و اسکرول میکنن.<br />
<br />
جالبه بدونید هنوز بیش از ۸۰٪ طراحان و مالکان کسب و کار دنباله روی همون آزمایش ۱۹۹۶ هستن.<br />
<br />
اگه تغییر نکنید محکوم به شکست هستید<br />
<br />
در نهایت بعد از همه این صحبتها باید بطور جدی در مورد تعصبات خودتون بازنگری کنید. باید بیشتر چیزهایی که روشون پافشاری میکنید و فکر میکنید درست هستن رو آزمایش کنید. البته در خیلی از موارد میشه به آزمایشهای از قبل انجام شده هم اعتماد کرد، به شرط اینکه مراقب باشید از رده خارج نباشن.<br />
<br />
نه تنها شما باید گام به گام با کاربران تون تغییر کنید، بلکه به نظر من حتی باید یک یا چند قدم جلوتر از اونها باشید. البته این به این معنی نیست که درموردشون قضاوت کنید، بلکه یعنی قبل از اینکه تقاضا کنن شما اقدام کنید.<br />
<br />
اگه به طور مداوم در حال بررسی این تغییرات نباشید خیلی آروم و بدون اینکه متوجه بشید دونه دونه کاربرانتون رو از دست میدید و متاسفانه این یعنی شکست که گاهی هم قابل جبران نیست.کاربران شما اهمیتی نمیدن که قبلا ثابت شده یه کاری رو انجام نمیدن. الان اگه لازم باشه معکوس عمل میکنن. شما به عنوان یه طراح تجربهکاربر باید همه چیز رو اونقدر آزمایش کنید تا مطمئن بشید کار میکنن.بدون برنامه نویس ها همه نقشه های شما نقش بر آبه2015-10-30T01:30:00+03:302015-10-30T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3-%D9%87%D8%A7-%D9%87%D9%85%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%B4%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%86%D9%82%D8%B4-%D8%A8%D8%B1-%D8%A2%D8%A8%D9%87من هم مثل شما روزی فکر میکردم تیم تجربهکاربر در نهایت فقط به یه گرافیست یا طراح رابطکاربر ختم میشه. اما طی این ۴ یا ۵ سال گذشته بارها در این مورد تجدیدنظر کردم و حالا فکر میکنم تقریبا هر فردی که توی سازمان شما هست جزیی از تیم تجربهکاربر به حساب میاد.<br />
<br />
به طور خاص توی این مطلب میخوام در مورد برنامه نویسهای شما، نقشی که میتونن داشته باشن و رویکرد مناسب در مقابل اونها صحبت کنم.<br />
<br />
تجربهکاربر بدون تیم خوب برنامه نویسی؟!<br />
<br />
تا همین یکی دو سال پیش هر موقع کارم رو با تیمی شروع میشد فورا میرفتم و صحبت رو با طراحان سیستم شروع میکردم. افرادی مثل گرافیست و طراح رابطکاربر که معمولا از نظر ما همه تحربهکاربری هستن.<br />
<br />
<br />
عدم وجودتفکر تجربهکاربر بین برنامه نویسهای شما همه نقشهها رو نقش بر آب میکنه.<br />
<br />
<br />
واقعیت اینه که الان کار دیگه ایی میکنم. الان در اولین حضور میرم و تیم برنامه نویسی رو میبینم و با هم گفتگو میکنیم. علت اینه که تجربه این سالها به من نشون داده عدم وجودتفکر تجربهکاربر بین برنامه نویسهای شما همه نقشهها رو نقش بر آب میکنه.<br />
<br />
شما اگه بهترین طراح رابطکاربر دنیا رو استخدام کرده باشید اما برنامه نویسهای شما نتونن دغدغههاش رو درک کنن، در نهایت اون چیزی رو پیادهسازی میکنن که خودشون فکر میکنن بهتره. در این مواقع معمولا بجز اینکه خود محصول به نتیجه مطلوب نمیرسه، بین افراد تیم هم چالشهایی ایجاد میشه.<br />
<br />
راه حل این مشکل اینه که تیم رو آموزش بدید.<br />
<br />
تفکر لازم رو به تیم تزریق کنید<br />
<br />
وقتی میگم تیم منظورم همه اجزای تیم هستن و من برنامه نویسها رو هم یکی از اجزای بسیار مهم و نقشآفرین در تیم تجربهکاربر میدونم. بنابر این لازمه اونها هم از این تفکر مدرن یعنی طراحی برای تجربهکاربر بهره مند باشن.<br />
<br />
<br />
فکر نکنید برنامهنویسهای شما چیزی از تجربهکاربر نمیدونن.<br />
<br />
<br />
نکته اول اینه که شاید براتون جالب باشه بدونید من الان که دارم با تیم خیلی خوب Payment24 کار میکنم، گاهی برنامهنویسهای تیم بیشتر از خود من به تجربهکاربر اهمیت میدن و خیلی از اشکالات تجربهکاربر رو خود اونها هم متوجه میشن. بنابر این فکر نکنید برنامهنویسهای شما چیزی از تجربهکاربر نمیدونن.<br />
<br />
<br />
برای تیم توسعه خودتون بطور متناوب کارگاههای تجربهکاربر برگزار کنید.<br />
<br />
<br />
نکته دوم هم اینه که شما همونطور که برای تبلیغات، منابع انسانی، تغذیه، تاسیس دفتر جدید و چیزهای مثل این بودجه در نظر میگیرید، باید برای تزریق فرهنگ تجربهکاربر در سازمان هم بودجه تعریف کنید و ازش در مسیر درست استفاده کنید. یکی از کارهایی که میتونید انجام بدید اینه برای تیم توسعه خودتون بطور متناوب کارگاههای تجربهکاربر برگزار کنید.<br />
<br />
غیر از برگزاری کارگاه چند تا کار دیگه هم میتونید انجام بدید:<br />
<br />
<br />
توسعه دهنده ارشد رو توی تصمیمات طراحی دخالت بدید<br />
گفتگو با ادبیات طراحانه رو بین تیم ترویج بدید<br />
مفاهیم کلی و اساسی تجربهکاربر رو جلوی چشم اونها قرار بدید (مثلا روی دیوار).<br />
تیم برنامهنویسی رو هم توی موفقیتهای تجربهکاربر سهیم کنید<br />
<br />
<br />
در آینده جزییات هرکدوم از این کارها رو هم به تفصیل توضیح میدم. اگه میخوایید در جریان مطالب آینده هم قرار بگیرید میتونید مشترک خبرنامه ما بشید.<br />
<br />
یه سوپرمن تجربهکاربر استخدام کنید<br />
<br />
برای تیمهای کوچک و متوسط (زیر ۲۰ تا ۳۰) نفر بهتره که طراح ارشد تجربهکاربر مدیر محصول هم باشه. توی تیمهای بزرگتر معمولا مدیر محصول شخص دیگریه. بنابر این اگه تیمتون بزرگه طراح محصول و اگه کوچیک تره طراح تجربهکاربر استخدام کنید که سوپرمن باشه.<br />
<br />
منظورم از سوپرمن یعنی کسی که صرفا سر و ته مهارتهاش یه فتوشاپ نباشه. کسی که علاوه بر اینکه میتونه خوب نیازهای کاربر رو بفهمه، از نیازهای بیزنس هم مطلع باشه، خوب اسکچ بزنه، فتوشاپ آچار فرانسه گرافیکیش باشه، اگه لازم شد خودش PSD روبه HTML تبدیل کنه، مهندسی نرم افزار رو بفهمه، فرایندتولید رو مسلط باشه، مدیریت پروژه هم که جز لاینفکه و در نهایت وقتی هیچ کس نیست که کار رو انجام بده خودش بتونه چند خط کدنویسی PHP یا مثلا Ruby on Rails رو هم انجام بده.<br />
<br />
البته پیدا کردن یه همچین فردی که معمولا ۱۰ تا ۱۵ سال تجربه داره کار آنچنان آسونی هم نیست اما اگه یابنده باشید پیدا میکنید. همچنین هزینه استخدام این افراد بالاست اما درنهایت بهرهوری که در سیستم شما ایجاد میکنن ۵ برابر اون هزینه هاست.برنامه نویس ها نقش بسیار مهمی در تجربهکاربر محصول شما دارن. اونها رودر موفقیت های تجربهکاربر سهیم کنید.تفاوت استراتژی محتوا و کپی رایتینگ2015-08-16T02:30:00+04:302015-08-16T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DA%98%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7-%D9%88-%DA%A9%D9%BE%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C%D9%86%DA%AFمن معمولا اینجا خیلی کم به نوشتن مطالبی میپردازم که میشه راحت با جستجو در موردشون اطلاعات زیادی بدست آورد. تفاوت استراتژی محتوا و کپی رایتینگ هم یکی از همون موضوعاتیه که به نظرم خیلی لازم نبود در موردش بنویسم. دو سال پیش وقتی در مورد استراتژی محتوا مینوشتم اگه این واژه رو جستجو میکردید خیلی محتوای زیادی پیدا نمیشد. اما امروز دیگه فکر میکنم وقتش رسیده تا کمی در مورد ابهامات این حوزه شفاف سازی کنیم.<br />
<br />
خوشبختانه طی 1-2 سال گذشته ما به ضرورت استراتژی محتوا و کپی رایتینگ پی بردیم و هر روز هم کسب و کارهای بیشتری دارن روی این صنعت سرمایهگذاری میکنن و هم افراد بیشتری به این و موضوع علاقهمند میشن.<br />
<br />
اما نکتهایی که من این روزها در بین اهالی استراتژی محتوا و کپی رایتینگ می بینم اینه که هنوز خیلیها این دو موضوع رو با همدیگه قاطی میکنن و تفاوت های اونها رو متوجه نمیشن. البته بعضیها هم معتقدن که اصلا درک این تفاوتها چندان ضرورتی نداره، اما چون به نظر من مهمه در موردش توضیح میدم.<br />
<br />
استراتژی محتوا و کپی رایتینگ، تعامل علم و مهارت<br />
<br />
موضوع اول اینه که این دو مفهوم دو کاربرد متفاوت دارن. استراتژی محتوا علم برنامهریزی برای توزیع و نگهداری محتواست، در حالی که کپی رایتینگ مهارت استفاده از استراتژی محتوا و چند علم دیگه برای نوشتنه.<br />
<br />
توی سازمانهای مختلف (بسته به وسعت و حجم سازمان) ممکنه استراتژیست محتوا و کپی رایتر هر دو یک نفر باشن و یا جدا از هم. اما چیزی که مشخصه اینه که این موضوع در قالب دو برنامه مجزا انجام میشن و منابع متفاوتی از سازمان رو بکار میگیرن. استراتژی محتوا بیشتر بخشهای مدیریتی و راس سازمان رو درگیر میکنه در حالی که کپی رایتینگ بیشتر با مشتریان و مخاطبان کسب و کار درگیره.<br />
<br />
به عنوان مثال اگه سازمان تصمیم داره یکی از بیلبوردهای شهری رو برای تبلیغات اجاره کنه، خود تصمیمی که در این مورد گرفته شده رو استراتژی محتوای اون سازمان تعیین میکنه و انتخاب کلمات و واژهها از طریق کپی رایترها صورت میگیره. یعنی استراتژی محتوا برای اینکه چه وقت باید با مخاطبان تعامل داشت برنامه ریزی میکنه، در حالی که کپی رایتینگ روی چگونگی انتقال محتوا تمرکز داره.<br />
<br />
بطور کلی استراتژی محتوا میگه چرا و کپی رایتینگ میگه چطور.<br />
<br />
اگه استراتژیست محتوا یا کپی رایتر باشید<br />
<br />
تفاوت استراتژی محتوا و کپی رایتینگ ناشی از تفاوت در مهارتهای مورد نیاز برای انجام هر کدوم از اونهاست. اما شاید بپرسید چرا باید این دو تا رو از هم جدا در نظر بگیریم در حالی که میشه مهارت های هر دو رو داشت؟ در جواب باید بگم در واقع مهارتهای مورد نیاز برای هر کدوم خودش به اندازه کافی گسترده هست که بتونه سالها از شما زمان بگیره و اگه واقعا فردی در هر کدوم از این حوزهها حرفهایی کار کرده باشه احتمالا وقتی برای سایر مسایل پیدا نمیکنه.<br />
<br />
یه استراتژیست محتوا باید مهارت و توانایی آنالیز، طراحی و برنامه ریزی استراتژیک، مدیریت پروژه، طراحی تجربهکاربر و بازاریابی محتوا داشته باشه. استراتژیست محتوا لزوما نویسنده خوبی نیست اما میتونه با بررسی دادهها تشخیص بده که محتوای بعدی سازمان چی باید باشه و چرا مهمه که توزیع بشه.<br />
<br />
اما یه کپی رایتر باید بتونه خوب و روان بنویسه، به ترمینولوژی (وزن و معنای واژه ها) مسلط باشه، دانش سئو (SEO) کافی داشته باشه، خلاق باشه، شنونده خوبی باشه، روش تعامل با مخاطب (طراحیتعامل ) رو بلد باشه و البته توانایی کار با کامپیوتر هم که دیگه این روزها برای همه ضروریه.<br />
<br />
خلاصه کلام و نتیجه گیری<br />
<br />
استراتژی محتوا و کپی رایتینگ دو مبحث مجزا هستن که البته روی همدیگه اثر میزارن. بعضی سازمانها روی اولی و بعضی روی دومی تمرکز دارن. ممکنه شخصی پیدا بشه که مهارتهای لازم برای هر دو رو داشته باشه اما لزوما استراتژیستهای محتوا کپیرایتر نیستن (و برعکس). اگه میخوایید استراتژیست محتوا و یا کپی رایتر بشید یا تصمیم دارید یکی از اونها رو استخدام کنید، قبل از هرچیز به مهارتهایی که باید داشته باشن توجه کنید.استراتژی محتوا و کپی رایتینگ دو مبحث مجزا هستن که البته روی همدیگه اثر میزارن. ممکنه شخصی مهارتهای هر دو رو داشته باشه اما لزوما استراتژیستهای محتوا کپیرایتر نیستن و برعکس.تحول دیجیتالی (Digital Transformation)2015-07-27T02:30:00+04:302015-07-27T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AF%DA%AF%D8%B1%DA%AF%D9%88%D9%86%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D8%AC%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C-digital-transformationما فرهنگ، روشهای عملیاتی و استراتژی کسب و کارمون رو بر اساس تجربیات قبلی میسازیم. اما در نهایت موفق نمیشیم خودمون رو با اقتصاد دیجیتالی در حال ظهور وفق بدیم. علت اینه که چیزهایی که قبلا کار میکردن حالا دیگه نمیکنن و سازمانها نیاز دارن تکامل پیدا کنن.<br />
<br />
اگه سازمان شما میخواد که همه پتانسلهای وب رو تحت سلطه خودش بگیره، باید یه سری تغییرات اساسی و بنیادی در خودش ایجاد کنه. لازمه چند تا قدم مهمی که در ادامه توضیح میدم رو بردارید.<br />
<br />
یه هسته دیجیتالی توی تیمتون ایجاد کنید<br />
<br />
دیجیتال چیزی نیست که بشه برون سپاریش کرد یا در قالب یه پروژه به شخصی واگذارش کنیم تا برامون درستش کنه. دیجیتال ابزاریه که روی همه جنبههای سازمان از روش تعامل با مشتری تا تقسیم وظایف و اختیارات کارمندها اثر میزاره.<br />
<br />
برای اینکه بتونید توی عرصه دیجیتال حضور موثر و کارآمد داشته باشید به یه تیم دیجیتالی نیاز دارید که بهتون توی انجام دگرگونیها کمک کنه. یه تیمی که باید برای همیشه داشته باشید. نیاز شما به اونها به این خاطره که کشف کنن دیجیتال از چه طریقی میتونه بهتون کمک کنه، سازمانتون رو تمرین بدن و یه فرهنگ دوستانه دیجیتالی جدید ایجاد کنن.<br />
<br />
به دیجیتال استقلال مورد نیازش رو بدید<br />
<br />
دیجیتال باید یه بخش مستقل از سازمان شما باشه. اگه قرار باشه ببریدش زیر مجموعه یه چیزی مثل بازاریابی، در نهایت فقط به چشم یه ابزار بازاریابی بهش نگاه میکنید و نه بیشتر. دیجیتال باید از نظر عملکرد و نگاه به صورت یه بخش مستقل از سازمان باشه.<br />
<br />
به تیم دیجیتالی قدرت بدید<br />
<br />
به واسطه مهارتهای تکنیکی که متخصصین وب دارن، اغلب اونها رو صرفا فقط یه مجری میبینن. یعنی اهداف، استراتژی و هدایت دیجیتالی داره یه جای دیگه از سازمان تعریف میشه.<br />
<br />
تیم دیجیتالی باید توی تعریف برنامههای عملیاتی سازمان شما نقش داشته باشن. باید بهشون مجوز و قدرت بدید تا در مورد مسایل دیجیتالی شما اثرگذار باشن و به حضور شما در دنیای دیجیتال رنگ و شکلی رو بدن که باید باشه.<br />
<br />
اونها تخصص و تجربهایی که لازم هست رو دارن. بنابر این نباید بدون در نظر گرفتن میزان اثرگذاریشون، فقط برای اجرا کردن و ساختن ایدهها ازشون استفاده کنید.<br />
<br />
یه رهبر دیجیتالی قوی منصوب کنید<br />
<br />
اگه تیم دیجیتالی قراره یه همچین نقش محوری رو توی دگرگونی کسب و کار در بهره برداری از ابزارهای دیجیتالی بازی کنه، نمیتونه فقط از چند نفر نیروی تازه کار و بی تجربه تشکیل شده باشه.<br />
<br />
استراتژیدیجیتالی شما نیاز به یه رهبر قوی و با تجربه داره. کسی که دانش دیجیتال و تجربه کسب و کاری داشته باشه و به روش استفاده سازمان از ابزارها شکل بده.<br />
<br />
این شخص باید روی حوزه دیجیتال قدرت و اختیار کامل داشته باشه. قدرت و صلابت شخصیت داشته باشه که بتونه فرهنگ سازمانی رو با ارائه راهکارهای دیجیتالی به چالش بکشه و یا زیر و رو کنه.<br />
<br />
به دیجیتال به عنوان راه حل نگاه کنید<br />
<br />
دیجیتال اغلب به سازمان شما راهی برای انجام دادن بهتر و سریعتر کارها با هزینه کمتر رو نشون میده. متاسفانه خیلی از سازمانها موفق نمیشن از این پتانسیل و ظرفیت استفاده کنن چون میخوان به عقب برگردن و با روشهای قبلی کارارو پیش ببرن.<br />
<br />
برای اینکه از به حاشیه رفتن دیجیتال پیش گیری کنید، میتونید از رویکردی استفاده کنید که من اسمش رو میزارم «دیجیتال به طور پیش فرض». سازمان شما قبل از اینکه به جایگزینها فکر کنه، باید همیشه اول دنبال راهکار دیجیتالی باشه. این کاریه که باعث میشه ظرفیت و نگاه دیجیتالی توی سازمان بالا بره.<br />
<br />
مطمئن بشید دیجیتال یه نماینده داره<br />
<br />
برای یه سازمانی که میخواد حداکثر استفاده رو از دیجیتال ببره، لازمه یه نفر با تخصص دیجیتالی توی مدیران ارشدش باشه. متاسفانه بیشتر مدیران ارشد تفکرات سنتی پیش از عصر دیجیتال دارن. بنابر این خیلی ضروریه که یه نفر رو از خارج بیارید و بهش توی تیم مدیریت یه مسئولیت بدید.<br />
<br />
مشتری محور بشید<br />
<br />
دنیای دیجیتال به شما فرصت میده که خیلی بهتر در مورد مشتریتون اطلاعات بدست بیارید و بهش خدمات بدید.<br />
<br />
مشتریهای آنلاین دیگه یادگرفتن کردن که بهترین و بالاترین کیفیت خدمات رسانی رو بخوان. برای یه سازمان در صورتی که میخواد در دنیای دیجیتال موفق بشه لازمه که مشتری محور باشه و از ابزارها استفاده کنه تا بتونه نیازهای مشتریانش رو بهتر درک نه.<br />
<br />
توسعه ادامه دار و منظم رو بپذیرید<br />
<br />
خیلی از سازمانها دیجیتال رو مثل یه پروژه ساختمون سازی میبینن. کاری که با یه هزینه محدود و یه فرایند نگهداری خیلی موچیک انجام میشه. ولی ما معتقدیم که باید اون رو مثل یه باغ ببینن. یه باغ نیاز داره که بطور مداوم کاشته بشه، پرورش پیدا کنه و هرس بشه. باغها به بهینهسازی ادامه دار نیاز دارن.<br />
<br />
<br />
سازمانها باید یه برنامه ادامه دار برای نظارت بر دیجیتال داشته باشن.<br />
<br />
<br />
سازمانها باید روی رفتار کاربرانشون تمرکز کنن و دنبال راههای جدید برای پاسخ گویی به نیازهای اونها بگردن. این کار به شکل یه پروژه محدود زمان دار ممکن نیست.<br />
<br />
یه استراتژی تر و تمیز تنظیم کنید<br />
<br />
ما اعتقاد داریم که هر سازمانی به یه استراتژی تر و تمیز برای استفاده موثر از دیجیتال نیاز داره. تیم دیجیتالی باید از کار تحت فشار و صرفا اجرایی خارج بشه و بیاد در کنار سایر واحدها قرار بگیره و روی برنامههای توافق شده کار کنه.<br />
<br />
این استراتژی نباید ایزوله باشه. سازمان نیاز داره که استراتژیدیجیتالش رو با همه جنبههای خارجی و نیازهای مشتریانش گره بزنه. باید بتونه با تغییر معیارها منطبق بشه و سیاست هاش رو بر اساس چیزی که دنیای دیجیتال نیاز داره تغییر بده.<br />
<br />
یه استراتژیدیجیتال خوب باید باید به جای اینکه روی «کارهایی که سازمان میخواد مشتری انجام بده» تمرکز کنه، روی «کارهایی که مشتری میخواد انجام بده» متمرکز باشه.به عنوان متخصصین وب ما اغلب متوجه میشیم که سازمانها بجای اینکه به موفقیت دیجیتالی کمک کنن خودشون مانعش هستن. اگه سازمان شما میخواد که همه پتانسلهای وب رو تحت سلطه خودش بگیره، باید یه سری تغییرات اساسی و بنیادی در خودش بده.چرا وب سایت شما یواش یواش دلسردتون میکنه2015-07-10T02:30:00+04:302015-07-10T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B4-%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B4-%D8%AF%D9%84%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%AA%D9%88%D9%86-%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D9%87می خوایید یکی از بهترین صفحات مورد علاقه خودم توی دنیای وب رو بهتون نشون بدم؟صفحه رزرو هتل در وبسایت booking.com رو معرفی میکنم. یه صفحه که همه عناصر لازم برای رزرو راحت و ساده رو در اختیارتون قرار میده. باور کنید شوخی نمیکنم. بهتره یه نگاهی بهش بندازید.<br />
<br />
این یکی از صفحات مورد علاقه من توی دنیای وب هست. اصلا قشنگ نیست، اما عالی کار میکنه.اون نظرات کاربران رو ببینید که درست روی عکس هتل هست. معلومه خیلی خوب فهمیدن که چی این روزها به مردم انگیزه میده. فهمیدن که ما بیشتر به نظرات آدمهای واقعی اهمیت میدیم، نه پیامهای تبلیغاتی.<br />
<br />
یه هشدار گذاشتن تا شما بدونید که اتاقها دارن پر میشن. این باعث میشه سریعتر اقدام کنید. تازه موضوع وقتی فوری فوتیتر میشه که یه پاپآپ باز میشه و میگه یه نفر دیگه هم مثل شما داره از این صفحه بازدید میکنه. اونجاست که میگید نکنه اون قبل از من زودتر اقدام کنه.<br />
<br />
توی این صفحه به صورت سیستماتیک به هر چیزی که ممکنه برای کاربر اهمیت داشته باشه پرداخته شده:<br />
<br />
<br />
آیا ممکنه جای دیگه قیمت مناسبتری داشته باشه؟<br />
اگه خواستم کنسل کنم چی؟<br />
آیا WiFi مجانی هم هست؟<br />
آیا کارکنان هتل میتونن به زبان من صحبت کنن؟<br />
آیا کارت اعتباری من اونجا قابل پذیرشه؟<br />
<br />
<br />
اونا به جزییات دقیق و ظریفی از قبل فکر کردن. همه چیزایی که میشن «دلیلی برای انتخاب» توی این صفحه در اختیار کاربر قرار گرفتن. هر کدوم از المنتها وظیفه ایی به عهده گرفتن و تلاش شده بخوبی انجامش بدن. این صفحه اصلا زیبا نیست، اما بخوبی کار میکنه.<br />
<br />
بعضی از صفحات وب لازمه تکامل پیدا کنن<br />
<br />
حالا اینجا یه نکته کلیدی هست. امکان نداره که طراح یه روز بشینه فکر کنه و یه همچین چیزی طراحی کنه. وجود یه چنین صفحه کاربردی فقط به این خاطره که در طول زمان بر اساس رفتارهای واقعی کاربرانش تکامل پیدا کرده.<br />
<br />
<br />
بعضی از صفحات رو نمیشه طراحی کرد، بلکه باید در طول زمان تکامل پیدا کنن.<br />
<br />
<br />
در واقع booking.com داره در هر لحظه 100 بار وبسایت رو تست میکنه. اونها مدام دارن با بهینه کردن این صفحات تلاش میکنن تا هرصفحه حداکثر اثرگذاری رو داشته باشه. آیا شما میتونید توی سازمانتون یه همچین کاری انجام بدید؟<br />
<br />
ممکنه کسب و کار شما هیچ وقت شانس این رو نداشته باشه که یه صفحه کاربردی مثل همین صفحه رزرو هتل در booking.com رو داشته باشه. علتش هم اینه که شما در مورد دنیای دیجیتال نگرش و رویکرد اشتباهی دارید.<br />
<br />
طلسم بازطراحیهای دورهایی<br />
<br />
کسب و کار شما با وبسایت مثل چیزی برخورد میکنه که طی دورههایی باید بازطراحی بشه. شما مثل پروژههای دیگه بهش نگاه میکنید. شما برنامه ریزی میکنید، میسازید و بعد فراموشش میکنید. شما بطور مداوم روش سرمایه گذاری نمیکنید.<br />
<br />
شما برای بازطراحی به شکل نسبتا ندانم کارانه برنامه ریزی میکنید. شما هیچ اطلاعی ندارید که کاربرانتون ممکنه چه بازخوردی نسبت بهش داشته باشن. شما قبل از اینکه وبسایت بالا بیاد روش تست کاربردپذیری انجام نمیدید، بعدش هم که بالا اومد دیگه نمیشه، چون آنلاینه و کاربرا دارن ازش استفاده میکنن. یه سیستم آماری از وب گذر یا گوگل آنالیتیکس روش نصب کردید، هر روز هم داره با آمار و دادههای متعدد از رفتار کاربرانتون پر میشه، و نشون میده که کاربرانتون چطور دارن ازش استفاده میکنن، اما در نهایت شما هیچ توجهی به هیچ کدوم از اینها نمیکنید.<br />
<br />
یه تیم طراحی وب اما زیر خط فقر<br />
<br />
بله میدونم، دارید میگید ما یه تیم خوب طراحی وبسایت داریم و بطور منظم هم روی کارشون سرمایهگذاری میکنیم. اما مشکل اینه که تیم شما از نظر زمان و منابع زیر خط فقره. شما روی سرشون کلی کار برای انجام ریختید که همش هم مربوط به نوشتن کد و برنامه نویسیه. تنها کاری مهم دیگه ایی که اونها برای شما انجام میدن اینه که محتواها رو بروز کنن و یا تغییر بدن. هیچ وقتی هم ندارن که بشینن و دادههای وبسایت رو آنالیز و برای تکاملش برنامهریزی کنن.<br />
<br />
فرهنگ غلط در آزمایش کردن<br />
<br />
اما بدتر از همه اینها اینه که هیچ جایی برای آزمایش و اشتباه وجود نداره. وقتی یه پولی میدید تا یه شرکتی براتون سایت رو بازطراحی کنه، فکر می کنید ازش نتیجه خریدید. همین رویکرد در مورد تیم داخلیتون هم وجود داره که همیشه تحت فشار هستن. اما وب کلا با آزمون و خطا جلو میره. یعنی شما یه ایده ایی دارید، ارائهاش میکنید تا ببینید چی میشه.<br />
<br />
<br />
طراحی یه وب سایت خوب به واسطه آزمون و خطای زیاد صورت میگیره. اما هنوز خیلی از کسب و کارها تحمل شکست رو ندارن.<br />
<br />
<br />
اگه بدونید همین booking.com حتی در مورد کوچکترین قسمتهای کارشون تا حالا چندین ایده و طرح مختلف رو تست کردن حتما تعحب میکنید. هر تجربه موفقی که بدست آوردن، حاصل چندین و چند تجربه شکست خورده است.<br />
<br />
ارزش ندادن به دنیای دیجیتال<br />
<br />
الیته بخش مهمی از همه این مسایل به خاطر اینه که کسب و کارها به وبسایتشون خیلی اهمیت و ارزش نمیدن. booking.com میدونه که هر تغییر و بهینهسازی چطور میتونه منجر به فروش بیشتر میشه. خب اینا استثنا هستن. کمتر سازمانی اینطوری پیدا میشه که واقعا اینقدر برای بررسی کردن مسایل وقت بگذاره و خیلی از اونها حتی فکرش رو هم نمیکنن که این کار اصلا لازم باشه.<br />
<br />
اونها میدونن که وبسایت دیگه یه موضوع ضروریه، اما بیشتر به این فکر میکنن که تا کی میتونن بدون اون دوام بیارن. البته یه روز همه سازمانها اینطوری میشن که وبسایتشون رو عین booking.com مدیریت کنن. اما الان سوال اینه که آیا سازمان شما تلاش میکنه که از اشتباهات اونها درس بگیره؟طراحیهای عالی توی دنیای وب حاصل یه لحظه الهام بخش نیستن. اونها نتیجه بارهای بار کار روی همه جزییات هستن.از هنر به عنوان مکمل و شتاب دهنده طراحی استفاده کنید2015-06-07T02:30:00+04:302015-06-07T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%86%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%85%DA%A9%D9%85%D9%84-%D9%88-%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%A7%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AFهرجا بحث هنر و طراحی بوده اینطور تصور شده که من هنر و طراحی رو در مقابل هم قرار میدم. آخرین بار توی یکی از همایش ها گفتم که هنر لزوما قرار نیست که کاری انجام بده، اما طراحی باید کار کنه. وقتی این جمله رو تکرار کردم این سوال مطرح شد که آیا من یه هنر ستیزم؟ آیا منظور من اینه که هنر فایدهایی نداره؟<br />
<br />
احساس، اندیشه، عملکرد<br />
<br />
موضوع اول اینه که ما انسانها موجودات چند وجهی هستیم. امروزه میگن هر انسان سه وجه احساس، اندیشه و عملکرد داره. هنر در تاریخ بشریت روی دو موضوع اول تمرکز کرده و همه تلاشش این بوده که احساس و اندیشه مارو توسعه بده. البته دراین زمینه هم خیلی خوب، مفید و موثر عمل کرده.<br />
<br />
اما طراحی بجز درگیر کردن احساس و اندیشه وارد حوزه عملکرد ما هم شده. یعنی ما با طراحیهای جدیدتر سطح عملکرد انسان رو هم تکامل و توسعه میدیم. به عنوان مثال طراحی تختخواب جز اینکه نگاه مارو نسبت به خواب عوض کرده، باعث شده روش خوابیدن و مدل به خواب رفتن ما هم تحت تاثیر اون تغییر کنه.<br />
<br />
هنر به عنوان یه مکمل و شتاب دهنده بهتر عمل میکنه<br />
<br />
موضوع دوم اینه که هنر مثل یه تیغ دو لبه است. اگه تبدیل بشه به معیار اصلی، به مرور کارکردهای مارو دچار اختلال میکنه. اما در مقابل اگه به عنوان مکمل در کنار طراحی قرار بگیره، شتاب و قدرتی که تولید میکنه بسیار کم نظیر و خارق العاده است.<br />
<br />
به عنوان مثال می تونیم نقش هنر خطاطی استیوجابز رو در توسعه مک و تاثیرات عمیقش بر نحوه استفاده ما از کامپیوتر ببینیم. شاید اگه این هنر در کنار طراحی سیستم عامل مک نبود، ما امروز هیچ تمایلی به تایپ کردن نامههامون توی آفیس نداشتیم و ترجیح میدادیم از قلم و خودکار استفاده کنیم.<br />
<br />
طراحی باید کار کنه اما هنر لازم نیست کار کنه<br />
<br />
موضوع سوم اینه که وقتی میگیم هنر لازم نیست کار کنه، در واقع منظورمون همون کار در حوزه عملکرده. شما می تونید یه ماشین لباسشویی فوق العاده زیبا طراحی کنید که در همون نگاه اول هر بیننده ایی رو به خودش جذب کنه. درسته که این هم خودش یه کاره، اما منظور ما چیز دیگه است.<br />
<br />
کارکردن یعنی توانایی حل کردن یه مشکل. مشکلاتی که کاربران محصولات ما به صورت روزمره باهاش درگیر هستن. معمولا هنر یه همچین کاری نمی کنه. مثلا یه نقاشی بیش از اینکه مشکل شما رو حل کنه یه مشکل جدید هم بهتون اضافه میکنه و اون هم درک مفهوم جدیدیه که بهتون داده.<br />
<br />
اما طراحی خوب چنین تاثیری نداره. یعنی کارش اینه که به شما کمک کنه به بدون نیاز به فکر کردن ازش استفاده کنید.ارتباط بین هنر و طراحی چه جور ارتباطیه؟ چه تفاوتی بین یه رویکرد هنری و طراحانه وجود داره؟ آیا ما معتقدیم که هنر به درد نمیخوره؟تجربهکاربر اون چیزی نیست که فکر میکنید2015-05-29T02:30:00+04:302015-05-29T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%86-%DA%86%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D9%85%DB%8C%DA%A9به عنوان طراحان وب و موبایل وظیفه ما اینه که رابطهای کاربری شیک و زیبا بسازیم. رابطهایی که مولفههای کلیدی در رقم زدن تجربه کاربر هستن. این رابطها به اونها اجازه میدن تا جواب سوالاتشون رو پیدا کنن و کارهای ضروریشون رو انجام بدن. پس کار ما اینه که کمک کنیم به اهدافشون برسن.<br />
<br />
<br />
تجربهکاربر در ماورای این صفحههای نمایش و توی شکافها اتفاق میافته. شکاف بین کانالها، ابزارها و سیلوهای کسب و کار.<br />
<br />
<br />
اما این تعاملات با کاربر رو به عنوان تمامیت تجربهکاربر تصور نکنید. طراحی تجربهکاربر همون طراحی رابطکاربری نیست. تجربهکاربر در ماورای این صفحههای نمایش و توی شکافها اتفاق میافته. شکاف بین کانالها، ابزارها و سیلوهای کسب و کار. دقیقا زمانی که سازمانها روی نکات ظریف توی تعامل با مشتریانشون تمرکز میکنن.<br />
<br />
چون تجربهکاربر حوزههای زیادی رو پوشش میده، معمولا توضیح دادنش یه کم سخته. بنابراین اجازه بدید من چند تا مثال بزنم که باعث بهتر شدن تجربهکاربر میشن.<br />
<br />
یه فکری به حال پشتیبانی تلفنی بکنید<br />
<br />
کسب و کارهای زیادی هستن که یه برنامه موبایل هم برای مشتریانشون طراحی کردن. اتفاقا بیشتر اونها چون از یه خط مشی ثابت استفاده میکنن رابطکاربری خوبی هم دارن. اما تجربهکاربر واقعی زمانی اتفاق می افته که باهاشون تماس میگیرید.<br />
<br />
یه بار تصمیم گرفتم اینترنت خونه رو از ADSL به بیسیم تغییر بدم. جستجو کردم «اینترنت بیسیم شیراز» و وب سایت چند تا از شرکت ها رو باز کردم. با یکی از اونها که رابطکاربریش از همه بهتر بود تماس گرفتم. گذشته از اینکه کلی پشت خط موندم تا جواب بدن، هر بار که تعرفه یکی از سرویسها رو میپرسیدم میگفت: «چند لحظه لطفا» و میرفت که ۵ دقیقه دیگه بگه هزینش چقدره!<br />
<br />
خیلی از وبسایتها رابطکاربری خیلی خوب و شگفت آوری دارن. اما کافیه باهاشون یه تماس بگیرید و ببینید چه جوابهای عجیب و غریب و ناقصی میگیرید. بهتره همونقدر که روی رابطکاربری کار میکنید، یه فکریم برای پشتیبانی تلفنی بکنید.<br />
<br />
هم تعویض کنید هم پس بگیرید<br />
<br />
اگه موردی پیش اومده باشه که بخوایید یه محصولی که خریداری کردید رو پس بدید، احتمالا می دونید که کار آسونی نیست. همه ما به این جمله کلیشهایی و تکراری عادت کردیم که «جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود».<br />
<br />
اما من اخیرا تجربه متفاوتی داشتم. یه بار که از یه مغازه کفش فروشی خرید می کردم، وقتی وارد مغازه شدم دیدم که خودشون داوطلبانه نوشتن که «هم تعویض میکنیم و هم پس میگیریم».<br />
<br />
> خیلی از تجربههای بدی که ما برای مشتریان رقم میزنیم، به خاطر یه احتمال یک در هزار هستن.<br />
<br />
من ازشون پرسیدم که چرا یه همچین رویهایی دارن؟ گفتن چون ممکنه مشتری ما توی انتخابش اشتباه کرده باشه و این حق رو داره که بخواد پسش بده یا تعویض کنه. بعد پرسیدم که حالا واقعا چه تعداد از مشتریان کفش رو پس میارن و گفتن ۱ یا ۲ مورد در سال. این یعنی بیشتر کفش فروشها به خاطر یه احتمال یک در هزار یه تجربه بد رو برای مشتریانشون رقم میزنن.<br />
<br />
در مورد حریم شخصی مشتریان حساس باشید<br />
<br />
پیمنت۲۴ یکی از بیزینسهاییه که من اخیرا بیشتر باهاش همکاری دارم. این شرکت یه سرویس همکاری در فروش راه اندازی کرده به این شکل که اگه شما لینک معرفی خودتون و به کسی بدید تا ثبت نام کنه، بابت تراکنشهای اون فرد مبلغی رو به عنوان پورسانت دریافت می کنید.<br />
<br />
مسئله اینه که اغلب کاربران از اینکه دارن از یه لینک معرفی استفاده میکنن هیچ اطلاعی ندارن و ممکنه ندونن که توسط یکی دیگه معرفی شدن و تراکنشهای اونها باعث سود رسوندن به فرد دیگهایی میشه. به همین جهت ما تصمیم گرفتم که وقتی مشتری از طریق لینک معرفی اومده، بهش اطلاع بدیم و بگیم که چون شما معرفی شده هستید و شخصی که شما رو معرفی کرده در جریان خریدهای شما قرار میگیره.<br />
<br />
<br />
تجربهکاربر خوب این پتانسیل رو داره که شما رو از رقبا متمایز نشون بده و باعث افزایش فروش بشه.<br />
<br />
<br />
ممکنه در نگاه اول اینطور به نظر برسه که انجام این کار باعث میشه بعضیها از انجام سفارششون پشیمون بشن، احتمالا در کوتاه مدت همین اتفاق هم میفته، اما در بلندمدت به خاطر اعتمادی که به شما پیدا می کنن نتایج عوض میشه. تجربهکاربر خوب این پتانسیل رو داره که شما رو از رقبا متمایز نشون بده و باعث افزایش فروش بشه.<br />
<br />
در وقت کاربر صرفهجویی کنید<br />
<br />
تا حالا شده یه چیزی رو اینترنتی بخرید و منتظر رسیدنش باشید؟ انتظار برای رسیدن بسته پستی یکی از زجرآور ترین کارهاییه که من سراغ دارم. مخصوصا وقتی به سایت پست مراجعه می کنی و میبینی نوشته «مرسوله خارج شد» اما معلوم نیست کی قراره به دستت برسه.<br />
<br />
یادمه آخرین باری که یه خرید اینترنتی داشتم (بعد از سه روز که محصول هنوز به دستم نرسیده بود) سایت پست رو هر ساعت یکبار باز میکردم تا ببینم آیا تغییری در وضعیت مرسوله من بوجود اومده یا نه.<br />
<br />
جز اینکه DPD یه روز قبل از رسیدن بسته بهتون ایمیل میزنه و زمان دقیقا تحویلش رو میگه، این امکان رو دارید که به صورت آنلاین روی نقشه ببینید الان راننده کجاست و در مورد زمان رسیدنش محاسبات خودتون رو داشته باشید.<br />
<br />
الهام بخش باشید<br />
<br />
شیراز تخفیف یکی دیگه از کسب و کارهاییه که من باهاش کار می کنم. وقتی داشتیم تحقیقات تجربهکاربر اونها رو انجام میدادیم، متوجه شدیم که بخش زیادی از مشتریان اونها لزوما به خاطر تخفیف نمیان.<br />
<br />
بعضی از مشتریان شیراز تخفیف روزانه به سایت مراجعه می کردن به این دلیل که ببینن مثلا الان کدوم یک از اماکن تفریحی داره تخفیف ارايه می کنه و اون رو به عنوان تفریح آخر هفتهشون با دوستان انتخاب کنن. در واقع اینجا شیراز تخفیف بیشتر نقش مشاور و پیشنهاد دهنده رو برای اونها اجرا می کرد.<br />
<br />
به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم که توی طراحی جدید، غیر از وجود دستهبندیهایی که کمک میکرد نوع تخفیف رو مشخص کنن، دستهبندیهای دیگهایی هم قرار بدیم که به مشتریان کمک کنه تا انتخابهای راحتتری داشته باشن.<br />
<br />
این طراحی تجربهکاربره یا خدمات مشتریان؟<br />
<br />
احتمالا براتون سوال پیش اومده که این بیشتر به طراحی خدمات مشتریان ارتباط داره تا طراحی تجربهکاربر. در واقع درست هم میگید.<br />
<br />
حقیقت اینه که کار ما با خیلی از حوزههای دیگه همپوشانی داره. من فکر میکنم تجربهکاربر یه موضوع بین علومیه و نتایج نهایی اون با موضوعات زیادی همپوشانی داره. از علومی مثل رابطکاربری تا خدمات مشتریان.<br />
<br />
<br />
تجربهکاربر تنها به یه ابزار، کانال یا بخشی از کسب و کار محدود نیست.<br />
<br />
<br />
اسمش رو هر چیزی که می خوایید بزارید، یه درسی میشه از این نکات گرفت و اونم اینه که تجربهکاربر تنها به یه ابزار، کانال یا بخشی از کسب و کار محدود نیست.طراحی تجربهکاربری همون طراحی رابطکاربری نیست. تجربهکاربر در ماورای این صفحههای نمایش اتفاق میافته. جایی که دور از چشم اغلب ماست.توسعه دهندههای فرانتاند باید پیکسلپرفکت باشن2015-04-13T02:30:00+04:302015-04-13T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%B3%D9%84-%D9%BE%D8%B1%D9%81%DA%A9%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%86توی این سالها من با توسعه دهندههای front-end زیاد کار کردم. کسانی که توی اولین گفتگوها میگن من عاشق HTML و CSS هستم. معمولا کار ما با این افراد با ارائه یه طرح در قالب PSD شروع میشه که قراره به یه صفحه HTML تبدیلش کنن.<br />
<br />
توسعه دهندههای فرنتاند توجهی به جزییات ندارن<br />
<br />
من نمیدونم توسعه دهندههای فرنتاند سطح تخصص خودشون رو چطور تفکیک و تعیین میکنن، اما از نظر من یکی از مشخصههای یه متخصص فرنتاند اینه که باید بین کار اون و یه تازه کار تفاوت زیادی از نظر میزان توجه به جزییات باشه.<br />
<br />
توی 90% موارد وقتی طرح PSD رو به توسعه دهنده فرنتاند ارجاع دادیم، نتیجه نهایی با چیزی که ازش خواستیم تفاوتهای فاحشی داره. واقعیت اینه که در نهایت کار همین افراده که حال و هوای محصولات دیجیتالی رو شکل میده. یعنی حتی اگه بهترین طراحی انجام شده باشه، خیلی مهمه که چطور به اجرا در بیاد.<br />
<br />
<br />
نتیجه کار اغلب توسعه دهندههای فرنتاند، اونها رو خیلی بی ذوق و علاقه نشون میده.<br />
<br />
<br />
من وقتی نتیجه اجرای یه طرح PSD رو از توسعه دهندههای فرنتاند میگیرم، متوجه میشم که اغلب اونها نسبت به کارشون خیلی بی ذوق هستن و انگار علاقه ایی به کاری که انجام میدن ندارن. این رو میشه از میزان توجهشون به جزییات فهمید.<br />
<br />
تقریبا انگار برای اغلب اونها پیکسلها، المانها و شدت و ضعف رنگها هیچ معنایی نداره. بیشتر اونها هیچ تلاشی برای پیاده سازی پیکسل پرفکت (Pixel Perfect) طرح ندارن و نسبت به کار خیلی بی حوصله عمل میکنن.<br />
<br />
رایجترین اشتباهات چه چیزهایی هستن؟<br />
<br />
عدم توجه به جزییات باعث بروز اشتباهاتی در اجرا میشه. اشتباهاتی که مربوط به المنتهایی مثل متنها، عکسها، آیکنها، دگمهها، باکسها، منوها و … هستن و رایجترین اونها عبارتند از:<br />
<br />
<br />
اشتباه در اندازه و سایز<br />
اشتباه در فواصل (Margin و Padding)<br />
اشتباه در ترازبندی<br />
اشتباه در شدت و ضعف (رنگ، حاشیه و خمیدگی گوشهها)<br />
<br />
<br />
من خیلی دارم تند میرم؟<br />
<br />
شاید با خودتون فکر میکنید که من خیلی دارم تند میرم و دیگه اینطورام نیست. اما اگه دقت کنید میبینید خیلی از وبسایتهایی که اجرا شدن توی طرح اولیه بسیار زیبا بودن، اما وقتی به اجرا در اومدن اونقدرها هم تو دل برو نیستن. اون وقت ممکنه متوجه منظور من بشید.<br />
<br />
من فکر میکنم توسعه دهندههای فرنتاند باید در مقابل این دو مسئولیت پاسخگو باشن:<br />
<br />
<br />
کد نویسی فرنتاند رو تر و تمیز و ماژولار انجام بدن. اگه کدی که نوشتن قابل بسط نباشه، کار برای توسعههای بعدی سخت میشه. طبیعتا یه موضوع مهم اینه که توی کد نویسی بروز باشن. زبانهای برنامه نویسی دارن به سرعت تغییر میکنن و مهمه که برنامه نویس از بروزترین تکنیکها استفاده کنه.<br />
مسئولیت بعدی اینه که پیاده سازی طرح رو به صورت پیکسل پرفکت (یعنی با توجه بسیار زیاد به جزییات) انجام بدن. غیر از این باشه کار نهایی اصلا جالب از آب در نمیاد.<br />
<br />
<br />
توی این سالها من با توسعه دهندههای فرنتاند زیادی کردم و به اینکه در کنارشون بودم افتخار میکنم، اما اونها هم باید یاد بگیرن که باید به کیفیت کدی که مینویسن خیلی توجه کنن. یاد بگیرن که هر پیکسل توی کیفیت نهایی کار مهم و اثرگذاره. بنابر این باید با حوصلهتر کدنویسی کنن و سعی کنن همه جزیییات رو در نظر بگیرن.توی این سالها من با توسعه دهندههای front-end زیاد کار کردم. کسانی که توی اولین گفتگوها میگن من عاشق HTML و CSS هستم. معمولا کار ما با این افراد با ارائه یه طرح در قالب PSD شروع میشه که قراره به یه صفحه HTML تبدیلش کنن. توسعه دهندههای فرنتاند توجهی به جزییات ندارن من نمیدونم توسعه دهندههای فرنتاند سطح تخصص خودشون رو چطور تفکیک و تعیین میکنن، اما از نظر من یکی از مشخصههای یه متخصص فرنتاند اینه که باید بین کار اون و یه تازه کار تفاوت زیادی از نظر میزان توجه به جزییات باشه. توی 90% موارد وقتی طرح PSD رو به توسعه دهنده فرنتاند ارجاع دادیم، نتیجه نهایی با چیزی که ازش خواستیم تفاوتهای فاحشی داره. واقعیت اینه که در نهایت کار همین افراده که حال و هوای محصولات دیجیتالی رو شکل میده. یعنی حتی اگه بهترین طراحی انجام شده باشه، خیلی مهمه که چطور به اجرا در بیاد. نتیجه کار اغلب توسعه دهندههای فرنتاند، اونها رو خیلی بی ذوق و علاقه نشون میده. من وقتی نتیجه اجرای یه طرح PSD رو از توسعه دهندههای فرنتاند میگیرم، متوجه میشم که اغلب اونها نسبت به کارشون خیلی بی ذوق هستن و انگار علاقه ایی به کاری که انجام میدن ندارن. این رو میشه از میزان توجهشون به جزییات فهمید. تقریبا انگار برای اغلب اونها پیکسلها، المانها و شدت و ضعف رنگها هیچ معنایی نداره. بیشتر اونها هیچ تلاشی برای پیاده سازی پیکسل پرفکت (Pixel Perfect) طرح ندارن و نسبت به کار خیلی بی حوصله عمل میکنن. رایجترین اشتباهات چه چیزهایی هستن؟ عدم توجه به جزییات باعث بروز اشتباهاتی در اجرا میشه. اشتباهاتی که مربوط به المنتهایی مثل متنها، عکسها، آیکنها، دگمهها، باکسها، منوها و … هستن و رایجترین اونها عبارتند از: اشتباه در اندازه و سایز اشتباه در فواصل (Margin و Padding) اشتباه در ترازبندی اشتباه در شدت و ضعف (رنگ، حاشیه و خمیدگی گوشهها) من خیلی دارم تند میرم؟ شاید با خودتون فکر میکنید که من خیلی دارم تند میرم و دیگه اینطورام نیست. اما اگه دقت کنید میبینید خیلی از وبسایتهایی که اجرا شدن توی طرح اولیه بسیار زیبا بودن، اما وقتی به اجرا در اومدن اونقدرها هم تو دل برو نیستن. اون وقت ممکنه متوجه منظور من بشید. من فکر میکنم توسعه دهندههای فرنتاند باید در مقابل این دو مسئولیت پاسخگو باشن: کد نویسی فرنتاند رو تر و تمیز و ماژولار انجام بدن. اگه کدی که نوشتن قابل بسط نباشه، کار برای توسعههای بعدی سخت میشه. طبیعتا یه موضوع مهم اینه که توی کد نویسی بروز باشن. زبانهای برنامه نویسی دارن به سرعت تغییر میکنن و مهمه که برنامه نویس از بروزترین تکنیکها استفاده کنه. مسئولیت بعدی اینه که پیاده سازی طرح رو به صورت پیکسل پرفکت (یعنی با توجه بسیار زیاد به جزییات) انجام بدن. غیر از این باشه کار نهایی اصلا جالب از آب در نمیاد. توی این سالها من با توسعه دهندههای فرنتاند زیادی کردم و به اینکه در کنارشون بودم افتخار میکنم، اما اونها هم باید یاد بگیرن که باید به کیفیت کدی که مینویسن خیلی توجه کنن. یاد بگیرن که هر پیکسل توی کیفیت نهایی کار مهم و اثرگذاره. بنابر این باید با حوصلهتر کدنویسی کنن و سعی کنن همه جزیییات رو در نظر بگیرن.تجربهکاربر درست جلوی چشم شماست2015-03-14T01:30:00+03:302015-03-14T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%AC%D9%84%D9%88%DB%8C-%DA%86%D8%B4%D9%85-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B3%D8%AAبه عنوان یه طراح تجربهکاربر همیشه این سوال ازم پرسیده شده که شما دقیقا قراره چه کار مهمی انجام بدید که روی کسب و کار، محصول و یا خدمات ما تاثیرگذار باشه. قصد دارم ضمن رفع دو تا ابهام کلی، با ذکر مثالی بهتون تاثیر تجربهکاربر رو نشون بدم.<br />
<br />
طراحان تجربهکاربر حواسشون جمعه<br />
<br />
ابهام اول، فکر نکنید وقتی میگیم طراح تجربهکاربر، داریم در مورد یه موجود فضایی با تواناییهای عجیب و غریب صحبت میکنیم. طراحان تجربهکاربر هیچ توانایی متافیزیکی و یا خارقالعادهایی ندارن.<br />
<br />
<br />
تفاوت طراحان تجربهکاربر با سایرین اینه که همیشه حواسشون جمع تجربههای کاربران شماست.<br />
<br />
<br />
وقتی به یه چیزی خیلی نزدیک و محوش میشید، باعث میشه از وجود یک سری مسايل غافل بشید. طراحان تجربهکاربر کسانی هستن که محصول شما رو با یه نگاه دیگه مورد قضاوت قرار میدن و تفاوتشون با سایرین اینه که همیشه حواسشون به تجربههای کاربران شماست.<br />
<br />
توجه به جزییات ظاهرا کم اهمیت<br />
<br />
ابهام دوم، فکر نکنید برای بهینه سازی تجربهکاربر باید حتما یه تغییر خیلی بزرگ توی محصول یا خدماتتون داشته باشید. درواقع بیشتر تغییرات مهم توی جزییاتی هستن که در ظاهر خیلی هم کم اهمیت به نظر میرسن.<br />
<br />
<br />
بیشتر تغییرات مهم توی جزییاتی هستن که در ظاهر خیلی هم کم اهمیت به نظر میرسن.<br />
<br />
<br />
احتمالا شما هم مثل من بارهای بار پرداخت اینترنتی داشتید. حتما دیدید که وقتی به درگاه بانکها مراجعه میکنید، اغلب اونها این امکان رو فراهم کردن که شما تا جایی که ممکنه از موس استفاده نکنید. وقتی شماره کارت رو وارد میکنید، اشارهگر خودش بین ورودیها جابجا میشه تا شما فقط روی وارد کردن پشت سر هم اعداد تمرکز کنید.<br />
<br />
خب این خیلی خوبه، اما طراحی تجربهکاربر هیچ وقت متوقف نمیشه. یعنی شما همیشه باید دنبال راهحلهای بهتر برای ارائه تجربههای بهتر باشید. مثلا بانکها چون نمیدونن رمز دوم کاربر ممکنه چند رقمی باشه، شما رو مجبور میکنن که برای عبور از ورودی رمز دوم خودتون با استفاده از موس اقدام به جابجایی اشارهگر کنید. یا مثلا اگه رمز CCV2 کارتتون ۳ رقمی باشه (چون بعضی کارتها ۴ رقمی هستن) با وارد کردن رقم سوم به ورودی بعدی منتقل نمیشید.<br />
<br />
درگاه پرداخت بانکملت اشارهگر موس رو بعد از وارد کردن رمز دوم، اتوماتیک به ورودی بعدی منتقل نمیکنه.## به دنبال راهی برای زندگی راحتتر<br />
<br />
طراحان تجربهکاربر همیشه به دنبال راهی برای راحت کردن کاربران شما هستن. مثلا شاید در همین مثال بانکملت به نظر برسه که این موضوع خیلی کم اهمیت باشه. اما حجم زیادی از کاربران هر روزه باهاش مواجه هستن.<br />
<br />
اطلاعاتی مثل رمز دوم کارت و همینطور CCV2 اطلاعاتی هستن که خیلی به ندرت تغییر میکنن و اغلب کاربرا تا پایان انقضای کارتشون (که بین ۳ تا ۵ سال هست) یه رمز ثابت دارن.<br />
<br />
بانکملت میتونه خیلی راحت با کمی هوشمندی بیشتر، با در نظر گرفتن اینکه معمولا مشتریان روی کامپیوترشون از یک سری کارتهای مشخص استفاده میکنن، با توجه به شماره کارتی که کاربر وارد کرده متوجه بشه که احتمالا رمز دوم و CCV2 اون چند رقمیه و کاربر رو به فیلد بعدی منتقل کنه.<br />
<br />
همین تغییر کم اهمیت و جزیی باعث میشه که فرایند پرداخت حدودا ۲ تا ۳ ثانیه سریعتر انجام بشه. یعنی اگه روزانه فقط ۱ میلیون تراکنش از طریق این درگاه انجام بشه، زمان صرفهجویی شده حدودا برابر با ۲۸ شبانه روز از عمر یک انسانه.فکر نکنید برای بهینه سازی تجربهکاربری باید حتما یه تغییر خیلی بزرگ توی محصول یا خدماتتون داشته باشید. درواقع بیشتر تغییرات مهم توی جزییاتی هستن که در ظاهر خیلی هم کم اهمیت به نظر میرسن.چه زمانی باید یه طراح رابطکاربر استخدام کنید2015-03-05T01:30:00+03:302015-03-05T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D9%87-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%DB%8C%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AFطی ۴−۵ سال گذشته که مفهوم تجربهکاربر وارد کشور ما شده، مثل سایر نقاط دنیا این واژه UX/UI رو هم همراه خودش وارد کرده که باعث شده خیلیها در مورد مفهوم تجربهکاربر دچار اشتباه بشن.<br />
<br />
در واقع اغلب کسانی که میخوان یه طراح تجربهکاربر استخدام کنن، فکر میکنن که تنها کاری که انجام میشه روی رابطکاربر (یا همون UI) هست.<br />
<br />
رابطکاربر آخرین چیزیه که طراحی میشه<br />
<br />
اگه مطالب قبلی ما رو دنبال کرده باشید، احتمالا میدونید که تجربهکاربر یه مقوله بین علومیه و خودش به صورت مستقل یه فیلد تخصصی نیست. در واقع به تلفیق و اثرگذاری چند رشته تخصصی دیگه (مثل معماری اطلاعات، طراحی تعامل، کاربردپذیری و …) در طراحی یه محصول، طراحی تجربهکاربر گفته میشه.<br />
<br />
<br />
رابطکاربر آخرین چیزیه که توی یه محصول دیجیتالی طراحی میشه.<br />
<br />
<br />
رابطکاربر هم یکی از اون چند رشته تخصصیه که در مجموع در کنار همه اونها روی تجربه کاربر اثرگذاره. با اینکه نقش مهمی داره، اما تا اونجایی که به طراحی مربوط بشه، آخرین چیزیه که توی یه محصول دیجیتالی طراحی میشه.<br />
<br />
البته این باعث نمیشه از اهمیت رابطکاربر کاسته بشه، اما خیلی مهمه که مالکان یه محصول بدونن برای بهینهسازی تجربهکاربر نباید فورا برن و یه طراح رابطکاربر استخدام کنن.<br />
<br />
اول معماری اطلاعات و طراحی تعامل<br />
<br />
بیشتر کسب و کارها به جای «معماریکاربردی» روی «طراحیتاثیرگذار» تمرکز میکنن. شما میخوایید محصولتون کاربر رو شگفت زده کنه، اما کاربر میخواد از محصول شما استفاده کنه. معمار اطلاعات اولین شخصیه که باید وارد تیم شما بشه و معماری اطلاعات اولین چیزیه که باید بهش بپردازید.<br />
<br />
اگه قبل از ورود معمار اطلاعات به تیم شروع کنید به طراحی رابطکاربر، در واقع شما کار رو از آخر به اول شروع کردید و در نهایت اصلاح و تغییرات هزینه تولید محصول رو ۲ تا ۳ برابر میکنه.<br />
<br />
معمار اطلاعات با مهارتی که در طراحی، آنالیز، کار تیمی، تحقیق و کاربردپذیری داره، محصول دیجتالی شما رو از نظر ساختار اطلاعاتی، روش دسترسی (ناوبری)، استراتژی، پیش نیازها و محتوا بررسی میکنه. در نهایت به شما میگه که کاربرا چطوری از محصول شما استفاده میکنن و شما چطور باید با اونها تعامل داشته باشید.<br />
<br />
تازه بعد از همه اینها باید برید سراغ روش پاسخگویی به نیازهای کاربر. یعنی یه طراح تعامل باید روشی رو برای تعامل محصول شما با کاربر اتخاذ کنه که در نهایت منجر به تحقق اهداف اون کاربر بشه.<br />
<br />
طراح تعامل کسیه که میدونه وب سایت شما باید چه شخصیتی داشته باشه و چطور باید با کاربر تعامل پیدا کنه.<br />
<br />
زمان ورود طراح رابطکاربر به تیم<br />
<br />
حالا بعد از همه اینها تازه وقتش میرسه یه طراح رابطکاربر (که معمولا مهارتهای طراح دیداری رو هم داره) به تیم وارد بشه و اون چیزی که قراره رابط بین محصول شما و کاربر باشه رو طراحی کنه، که بهش میگن رابطکاربر.<br />
<br />
<br />
اشتباهی که ممکنه شما هم مرتکب بشید اینه که فکر کنید هر گرافیستی طراح رابطکاربر هم هست.<br />
<br />
<br />
معمولا اغلب افراد مفهوم رابطکاربر و طراحی دیداری (گرافیک) رو به اشتباه با هم قاطی میکنن. اینجا اشتباهی که ممکنه شما هم مرتکب بشید اینه که فکر کنید هر گرافیستی طراح رابطکاربر هم هست و برید یه گرافیست رو به جای متخصص رابطکاربر استخدام کنید.<br />
<br />
وقتی دارید طراح رابطکاربر (UI Designer) استخدام میکنید، دقت کنید که:<br />
<br />
<br />
با اصول رابطکاربر من جمله الگوها، پایداری، سلسله مراتب دیداری، شناخت کاربر، سادگی، ناوبری و .. آشنا باشه<br />
ترندهای روز طراحی مثل Falt design (طراحی تخت) و Material design رو بشناسه.<br />
با HTML, CSS و Javascript آشنایی کافی داشته باشه.<br />
از محصول و یا خدمات شما شناخت لازم رو داشته باشه (ترجیحا قبلا کار مشابهی انجام داده باشه).<br />
همه کار طراحی رو از رابطکاربر شروع می کنن در حالی که این یکی از آخرین کارهایی هست که باید انجام داد. پس چه زمانی باید برید سراغ طراحی رابطکاربر؟صفحات سوالات متداول (FAQ) مثل دایناسورهای وب هستن2015-02-22T01:30:00+03:302015-02-22T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D8%B3%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%84-faq-%D9%85%D8%AB%D9%84-%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D8%A8-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86ایده اولیه صفحه «سوالات متداول» (FAQ) کاملا غیر منطقی به نظر میرسه. این صفحات توی نخستین روزهای فناوری اطلاعات و به وسیله طراحان بی تجربهایی طراحی شدن که چیز زیادی در مورد معماریاطلاعات نمیدونستن.<br />
<br />
فکر کنید شما یه شرکت تکنولوژیک دارید و مشتریانتون در مورد قیمت محصولات یا نحوه استفاده اونها ازتون سوالاتی پرسیدن. آیا شما پاسخ این سوالات رو توی صفحات FAQ میگذارید یا بهشون یه لینک میدید که برن قیمتها و یا نحوه استفاده رو ببینن؟ خیلی واضحه که اگه چیزی به طور مداوم درخواست شده، شما باید روش تمرکز بیشتری کنید و بیاریدش توی منوی اصلی وبسایت.<br />
<br />
موضوع رو از نگاه مشتری هم بررسی میکنیم. مثلا مشتری یه سوالی داره. میاد توی وبسایت شما و یه لینک با عنوان «سوالات متداول» میبینه. حالا این مشتری از کجا باید بدونه که سوالش متداوله یا نه؟ در واقع این صفحات FAQ یه نوع کاملا سازمان محور از منوها هستن. درست شدن تا کار طراحان و نویسندهها رو راحت تر کنن، نه کار مشتریان رو.<br />
<br />
یه موضوع دیگه اینکه اغلب صفحات FAQ که من توی این سالها باهاشون برخورد کردم در واقع اصلا سوالات متداول نیستن. در فقط یه سری سوالاتی هستن که بیشتر جنبه تبلیغاتی دارن. مثلا من یادمه اون زمان که کاربر ویندوز بودم، یه بار خواستم لایسنس ESET Smart Security رو بخرم. وقتی به صفحه FAQ مراجعه کردم، یکی از سوالات این بود که «چرا باید لایسنس ESET رو بخرید؟»<br />
<br />
وقتی مشتری با یه لیست از سوالات برخورد میکنه، دیدن چیزایی مثل «چرا باید» و «چطور میتونم» اول همه جملهها براش مثل یه کابوس میمونه. اسناد و دلایل زیادی وجود داره که نشون میدن توی وب فقط ۲−۳ کلمه اول هستن که واقعا مهمن. این کلمات هم باید تا جایی که ممکنه کلمات مشخصی (مثل قیمت، نحوه استفاده و …) باشن. در غیر این صورت کاربر از خوندن بقیه متن چشم پوشی میکنه.<br />
<br />
خانوم Sarah Richards یکی از افرادیه که به GOV.UK توی تولید محتوا کمک زیادی کرده. ایشون توی یکی از صحبتهاش دلایل متعددی رو در رد صفحات FAQ آورده. ایشون میگه:<br />
<br />
<br />
صفحات FAQ فقط کار نویسندهها رو راحت میکنن. در این صفحات همه چیز توی یه لیست بلند قرار میگیره که خوب سازماندهی شدن اما زحمت خواننده رو زیاد میکنن. سوالات نسبت به یه تیتر ساده سخت تر مرور میشن و توی نگاه اول خیلی نمیتونید معنای زیادی رو ازشون متوجه بشید.<br />
<br />
<br />
حالا یه خاطره خنده دار هم تعریف کنم براتون. یه بار که با یه سازمانی در مورد تعداد خیلی زیاد سوالات توی صفحه «سوالات متداول» صحبت میکردم، در نهایت تصمیم گرفتن که یه صفحه جدید درست کنن و اسمش رو بزارن «متداولترین سوالات».اغلب صفحات سوالات متداولی که من توی این سالها باهاشون برخورد کردم در واقع اصلا سوالات متداول نیستن و فقط یه سری سوالاتی هستن که بیشتر جنبه تبلیغاتی دارن.بازاریابی محتوا چیه و چرا برای شما مهمه2015-02-07T01:30:00+03:302015-02-07T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7-%DA%86%DB%8C%D9%87-%D9%88-%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%85%D9%87%D9%85%D9%87آیا شما یه شرکت طراحی وبسایت دارید؟ یا اینکه هدایت دیجیتالی یه سازمان رو به عهده گرفتید؟ اگه اینطوره پس بازاریابی به ناچار بخشی از شغل شما به حساب میاد.<br />
<br />
یه آزادکار (Freelancer) باید روی برند شخصیش کار کنه و مالک یه شرکتم باید روی هویت و شناختهتر شدن شرکتش. هر دوی اینها نیاز دارن که برای خودشون یه شبکه از طرفداران بسازن که منجر به ترافیک بیشتر میشه. اما انجام این کار به یه درک پایه از بازاریابی نیاز داره.<br />
<br />
شاید شما اصلا از بازاریابی خوشتون نیاد، اما این یه واقعیته که باید قبولش کنید.<br />
<br />
دنیای بازاریابی در حال تغییره. شما چطور؟<br />
<br />
دنیای بازاریابی به واسطه دنیای دیجیتال دستخوش تغییراتی شده، اما متاسفانه طرز فکر ما باهاش منطبق نشده. من هنوز کسب و کارهایی رو میبینم که همه فکر و ذکرشون ساختن چند تا صفحه زرد و یا نهایتا تبلیغات توی گوگله. شرکتهای زیاد دیگهایی رو هم میبینم که هزینههای بالایی توی تبلیغات بنری میکنن. درحالی که همه اینها فقط نسخه آنلاین از همون تبلیغات سنتی هستن.<br />
<br />
همه این روشها دارن به صورت مشترک یه چیز میگن. هرکس پول بیشتری داشت، صدای بلندتری داره و میتونه توجه بیشتری رو به خودش جلب کنه. اما این رویکرد خیلی ناکارامده. کاربرا دارن هر روز باهوشتر میشن و خیلی ساده یه راهی برای بلاک کردن تبلیغات این شکلی پیدا میکنن.<br />
<br />
روش مدرن بازاریابها برای حل کردن این مشکل رو بهش میگن بازاریابیمحتوا. این همون چیزیه که شما برای جلب توجه مخاطبانتون بهش نیاز دارید. در عین حال توی این کار ممکنه خیلی ساده مرتکب اشتباه بشید.<br />
<br />
بازاریابیمحتوا چیه؟<br />
<br />
مثل خیلی از اصطلاحات دیگهایی که سر زبونها افتاده، بازاریابیمحتوا هم یه سری ابهاماتی داره. اما تا اونجایی که به این مطلب مربوط میشه، یعنی روشی از بازاریابی که با هدف درگیر کردن و ارايه ارزش به کاربر انجام میشه.<br />
<br />
مثلا همین مطلب خودش یه نمونه از بازاریابیمحتواست. در اصل قراره یه ارزشی به شما (به عنوان خواننده) اضافه کنه، اما از طرف دیگه هدف اینه که شما تصمیم بگیرید و من رو به عنوان مشاور استخدام کنید.<br />
<br />
این روش چیزی ورای اون مدل پر سروصدای تبلیغاته. تو این روش تلاش میشه که یه رابطه خوب با مشتریان بالقوه ایجاد بشه. این کارهم با ابزارهایی مثل پستهای وبلاگی، استتوسهای شبکههای اجتماعی، ویدئو آپارات و … انجام میشه.<br />
<br />
فکر میکنید متوجه همه ماجرا شدید؟<br />
<br />
متاسفانه خیلیها کار بازاریابیمحتوا رو شروع کردن، بدون اینکه فلسفه وجودیش رو متوجه شده باشن. مثلا شروع میکنن به نوشتن پستهای وبلاگی و یا فعالیتشون رو توی شبکههای اجتماعی زیادتر میکنن، صرفا به این جهت که خدماتشون رو معرفی کنن، نه اینکه یه ارزشی به کاربر ارائه بدن.<br />
<br />
بلاگشون فقط داره امکانات محصولشون رو معرفی میکنه. ویدئوهاشونم فقط تبلیغات خالصه. حتی شبکههای اجتماعیشون هم فقط برای جذب ترافیک بیشتره، نه اینکه به کاربر یه کمکی کرده باشن.<br />
<br />
اگه بازاریابیمحتوا به روش درستش انجام بشه، از تبلیغات رسانهایی خیلی قدرتمندتره. باعث میشه شما بتونید برای خودتون شهرت بدست بیارید، تواناییهاتون رو ثابت کنید و همچنین یه ارتباط واقعی و موثر با مخاطبانتون داشته باشید. اما برای رسیدن به این نتایج، اول باید تصمیم بگیرید که روی این کار زمان مناسبی بگذارید. برخلاف تبلیغات سنتی، شما نمیتونید برای حل مشکلات فقط از پول استفاده کنید و اینم چالش مهمیه که توی این صنعت وجود داره.<br />
<br />
## شما حاضرید هزینه این کارو بپردازید؟<br />
<br />
معمولا شرکتها خیلی سریع و راحت هزینههای بازاریابی سنتی رو میپردازن، اما در مورد استخدام نیروی جدید خیلی محتاط و کند عمل میکنن. حقیقت اینه که برای انجام درست بازاریابیمحتوا، باید زمان مناسبی بهش اختصاص بدید. اگه آزادکار هستید باید چند ساعت در هفته رو نظر بگیرید و اگه یه شرکت هستید، باید یه نیروی دائمی برای انجام این کار داشته باشید.<br />
<br />
مثلا نقش خود من رو توی وب ادوایس در نظر بگیرید. تقریبا هفتهایی ۱۰ ساعت صرفا به بازاریابیمحتوا اختصاص میدم. همن وبلاگ، شبکههای اجتماعی و چندتایی پادکست که تولید شده. تازه غیر از سخنرانی توی همایشها و رویدادهای مختلف.<br />
<br />
بله، سرمایهگذاری زیادی لازمه، اما دستاوردش زیادتره. سرمایهگذاری من روی بازاریابیمحتوا باعث شده که یه درآمد متداول و خوب توی این چندسال در وبادوایس جاری باشه. این کار باعث شده که ما معروفیت و محبوبیت خوبی بدست بیاریم و مهمتر اینکه مشتریهای با اعتبارتری داشته باشیم. هیچ وقت نمیشد یه همچین نتیجهایی رو با تبلیغات توی گوگل بدست آورد.<br />
<br />
رمز موفقیت در بازاریابیمحتوا<br />
<br />
حالا سوال اینه که رمز موفقیت توی بازاریابیمحتوا چیه؟ همونطور که قبلا توضیح دادم، رمزش توی تمرکز روی ارائه ارزش به کاربره. شما باید کمتر به این فکر کنید که خدمات یا محصولتون رو معرفی کنید.<br />
<br />
اما پشت این تمرکز، بزارید من یه نکته دیگم هم بهتون بگم و اونم انضباطه. حتی اگه محصول شما یه چیز کاملا منحصر بفرده، خیلی مهمه که مشتری در زمان نیازش فورا شما رو به خاطر بیاره. باید به طور منظم باهاشون حرف بزنید و کاری کنید که وقتی میخوان خرید کنن، فورا بیان سراغ شما.<br />
<br />
<br />
یه وبلاگی که گهگاهی توش مینویسید، بیشتر از اینکه کمک کنه به کارتون آسیب میزنه.<br />
<br />
<br />
داشتن یه وبلاگ که هر چند ماهی یه بار توش یه چیزی مینویسید خیلی چیز خوبی نیست. در واقع یه همچین چیزی بیشتر به کسب و کارتون آسیب میزنه. اینطور به نظر میرسه که شما توانایی اراده کردن وبسایتتون رو ندارید. از طرف دیگه یه تعداد معدود نوشته خیلی ارزشی به شما هم اضافه نمیکنه و فقط وقتتون تلف شده.<br />
<br />
اگه نمیتونید یه نفر رو برای انجام این کار استخدام کنید، پس یه زمانی رو در طول هفته به این کار اختصاص بدید. یه زمانی که بشینید پشت صندلی و فقط به تولید ارزش برای مخاطبانتون فکر کنید. حالا چه یه مطلب وبلاگی باشه یا یه ویدئوی آموزشی، هر هفته باید یه چیزی منتشر کنید.<br />
<br />
در مورد شبکههای اجتماعی این کارو باید هر روز انجام بدید. یه سری اطلاعات بدرد بخور، یه لینک مفید و یا یه نقل قول جالب رو به اشتراک بگذارید. کاری کنید که مخاطبانتون بخندن، بهشون آموزش بدید یا اینکه براشون الهام بخش باشید. اینکارو ادامه بدید تا وقتی میخوان یه چیزی بخرن، اولین کسی که به ذهنشون میاد شما باشید.<br />
<br />
<br />
درگیرانه کردن محتوا به این معنی نیست که اونها رو چالشی و غلط انداز کنید تا همه توجهها رو جلب کنه.<br />
<br />
<br />
در نهایت کاری کنید که محتواها درگیرانه باشن. «درگیرانه بودن» هم یه واژهاییه که درست فهمیده نشده. درگیرانه بودن یعنی اینکه صداقت داشته باشید و نشون بدید که برای وقت کاربر ارزش قائلید. نشون بدید که به خودشون، نظرات و مشکلاتشون علاقهمندید.<br />
<br />
در نهایت مردم از کسانی خرید میکنن که دوستشون دارن. اگه دوستتون داشته باشن بهتون اعتماد میکنن و اگه بهتون اعتماد کردن شما رو استخدام میکنن. البته فقط در شرایطی شما رو دوست دارن که نشون بدید واقعا بهشون علاقهمندید و میخوایید کمک کنید.<br />
<br />
کلا وقتی در مورد بازاریابی حرف میزنیم، همه دنبال یه سری راهحلهای فوری فوتی میگردن. من نمیدونم یه همچین چیزی وجود داره یا نه، اما بازاریابی این روزها یعنی صرف زمان و ثبات توی انجام درست کار. حالا آیا این کاریه که شما هم تصمیم دارید انجام بدید؟هر نوع کسب و کاری هم که داشته باشید، بازاریابی یه موضوع خیلی مهمه. اما روشهای بازاریابی داره تغییر میکنه و ما هم باید متفاوت فکر کنیم.چرا طراحان تجربهکاربر حوصله شما رو سر میبرن؟2015-02-03T01:30:00+03:302015-02-03T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%AD%D9%88%D8%B5%D9%84%D9%87-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D9%88-%D8%B3%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D9%86تقریبا همه کسب و کارهایی که من باهاشون کار میکنم توی نگاهشون به طراح تجربهکاربر یه نقطه مشترک دارن و اونم اینه که فکر میکنم طراحان تحربه کاربری خیلی حوصله سربر هستن. این موضوع دلایلی داره که من توی این مطلب بهشون اشاره میکنم.<br />
<br />
یه تغییر بزرگ اتفاق میفته<br />
<br />
<br />
وقتی پای تجربهکاربر به میون میاد، باید برای هر کاری تحقیق بشه تا شناخت مناسبی از خواستهها و رفتارهای کاربران پیدا کنیم.<br />
<br />
<br />
همه سازمانها تا قبل از اینکه بخوان روی موضوع تجربهکاربر کار کنن تا حد زیادی خود محور هستن. بنار این بیشتر به اطلاعات سازمانی خودشون متکی هستن. پس اگه بخوان تصمیمی بگیرن، همون اطلاعات رو مبنا قرار میدن. اما وقتی پای تجربهکاربر به میون میاد، مسئله متفاوت میشه. از این به بعد برای هرکاری باید ساعتها تحقیق بشه تا شناخت مناسبی از خواستهها و رفتارهای کاربران پیدا کنیم.<br />
<br />
معمولا در این شرایط مدیران سازمانها یه جور حس رقابت با کاربر پیدا میکنن. اغلب اونها میگن که چرا باید اینقدر به کاربر توجه بشه؟ ما خودمون میدونیم کاربر چی میخواد و در مواردی هم حق دارن. چون واقعا به واسطه تجربهشون شناختی بهتری نسبت به بعضی از خواستههای کاربران دارن.<br />
<br />
اما دانستههای مدیران باعث نمیشه که طراحان تجربهکاربر تحقیقات خودشون رو متوقف کنن و همین باعث میشه که کار طراح یه جور دوباره کاری منزجر کننده به نظر برسه. برای همین من اکیدا به طراحان توصیه میکنم که حتما با مدیران و سهام داران مصاحبه کنید.<br />
<br />
تفاوت بین طراحی وبسایت و طراحی تجربهکاربر<br />
<br />
اصلا تعجب نکنید اگه بگم بیشتر کسانی که میخوان یه طراح تجربهکاربر استخدام کنن، در واقع فکر میکنن طراح تجربهکاربر همون طراح وبسایته. بنابر این وقتی کار رو شروع میکنن انتظار دارن همون روال همیشگی در طراحی وبسایت طی بشه.<br />
<br />
<br />
تجربهکاربر با طرح سوالات اساسی شروع میشه که پاسخشون رو باید توی سیاستهای کلی اون کسب و کار پیدا کرد.<br />
<br />
<br />
رایج اینه که مدیران به طراح وبسایت میگن ما چه امکاناتی رو روی وب سایتمون میخواییم. بعد طراح وبسایت میره و اون امکانات رو فقط پیادهسازی میکنه. توی این مدل خیلی کم اتفاق میفته که طراح توی کار نهایی اعمال نظر کنه و یا سوالی فراتر از موضوعات اصلی بپرسه.<br />
<br />
اما طراح تجربهکاربر کارش صرفا با دونستن لیست امکانات وبسایت راه نمیافته. تجربهکاربر با طرح سوالات اساسی شروع میشه که پاسخشون رو باید توی سیاستهای کلی اون کسب و کار پیدا کرد.<br />
<br />
اینجاست که طراحان تجربهکاربر به نفوذ بیشتری نیاز دارن و اغلب مدیران مقاومت میکنن.<br />
<br />
تجربهکاربر نفوذ متفاوتی نیاز داره<br />
<br />
برای مدیران کسب و کارها خیلی خوشایند نیست که طراحان وبسایت بخوان سر از کار سیاستهای اصلی و کسب و کاری اونها در بیارن. اما طراحی تجربهکاربر با طرح این سوال شروع میشه که شما قراره چه مشکلی رو حل کنید؟ این یعنی شما باید اساسی ترین علت وجود و پیدایش کسب و کارتون رو به طراح توضیح بدید.<br />
<br />
نیاز به اطلاع از مسایل بنیادی کسب و کار اغلب باعث میشه که مالکان فکر کنن حریم و سیاستهای بیزینسشون داره شکسته میشه. بنابراین خیلی عادیه اگه بخوان در مقابل طراح تجربهکاربر مقاومت کنن و یا شاید حتی بگن که این مسایل به شما مربوط نیست.<br />
<br />
اما واقعیت اینه که طراح تجربهکاربر نیومده تا یه وبسایت طراحی کنه. بلکه هدف اینه که به همین مسایل بنیادی کسب و کار بپردازه. مسایلی که در نهایت منجر به تجربهکاربر محصول یا خدمات شما میشن.<br />
<br />
نتیجه گیری<br />
<br />
خود طراحی تجربهکاربر به واقع کار حوصله سر بریه چون کلا تحقیق حوصله زیادی نیاز داره. اما غیر از این، هم مدیران کسب و کارها و هم طراحان تجربهکاربر باید توی نگاه و روششون در برخورد با موضوع تغییراتی ایجاد کنن.<br />
<br />
از یه طرف طراحان تجربهکاربر باید مصاحبه با این مدیران رو جدی بگیرن و بدونن که صحبت کردن با مدیران میتونه گره گشای خیلی از مشکلات باشه. از طرف دیگه مدیران باید به طراحان تجربهکاربر قدرت نفوذ و اطلاعات بیشتری بدن. همینطور متوجه باشن که اگه قرار بود بازم همون پروسه قبلی طراحی وبسایت تکرار بشه، نیازی نبود یه طراح تجربهکاربر استخدام کنن.تجربهکاربری کسب و کار رو با تغییر الگو مواجه میکنه، تغییر الگویی که خیلی هم برای مدیران پذیرفتنی نیست و در مواردی کسالت آوره.مصاحبه با ذینفعان برای موفقیت پروژه ضروریه2015-01-31T01:30:00+03:302015-01-31T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D9%87%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82%DB%8C%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DA%98%D9%87-%D8%B6%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87توی ماههای اخیر من با سهامداران زیادی در خصوص پروژههاشون مصاحبه داشتم و فهمیدم که نهتنها باعث میشن مسیر برای ما روشنتر بشه، بلکه یکی از المنتهای اساسی برای تحقیقات تجربهکاربر هستن. اونها باعث میشن که ما بتونیم:<br />
<br />
<br />
مشکلاتی که بایدحل بشن رو شناسایی کنیم<br />
اولویتها رو روشن و شفاف کنیم<br />
آرمانها، اهداف و چشم اندازها رو نمایش بدیم<br />
زیرخاکیهای کسب و کار رو بکشیم بیرون<br />
<br />
<br />
من فکر میکنم یه کسب و کار سه جور سهامدار داره که باید با هر کدومشون با رویکرد متفاوتی مصاحبه کرد.<br />
<br />
<br />
مدیران ارشد<br />
افراد در تماس با کاربر<br />
کاربران<br />
<br />
<br />
مصاحبه با مدیران ارشد<br />
<br />
خیلی مهمه که ما برداشت و چشمانداز مدیران ارشد رو در مورد کسب و کار بشناسیم. این افراد میتونن باعث بشن که یه چیزی اتفاق بیفته یا اینکه کل پروژه رو متوقف کنن. البته برداشتها ممکنه تغییر کنن، اما نکته مهم اینه که شما حواستتون به برداشتهای این افراد کلیدی باشه که ممکنه پروژه رو از مسیرش خارج کنه.<br />
<br />
<br />
یه خط فکری اشتباه توی تیم مدیریتی میتونه باعث بشه که در زمان گرفتن تاییده با مشکل روبرو بشید.<br />
<br />
<br />
مهمه که حواستون به اختلاف نظرها باشه. یه خط فکری اشتباه توی تیم مدیریتی میتونه باعث بشه که در زمان گرفتن تاییده با مشکل روبرو بشید. پس بهتره که زودتر مشکل رو شناسایی و برطرف کنید.<br />
<br />
مصاحبه با افراد در تماس با کاربر<br />
<br />
توی یه سازمان همیشه افرادی وجود دارن که با کاربرا و مخاطبا ارتباط مستقیم دارن. این افراد معمولا بینش عمیقی نسبت به خواستههای کاربران دارن و بهتر میدونن که چی براشون مهمه.<br />
<br />
افرادی که با کاربران در تماس هستن، منبع خوبی برای داستانهای شگفت انگیز و گره گشا هستن.<br />
<br />
مصاحبه با کاربران<br />
<br />
تست از راه دور کاربر خیلی هم خوبه، اما گفتگوی نزدیک و رودررو با کاربر باعث کشف کردن مسایلی میشه که به وسیله سایر روشها ممکن نیست. خیلی عالیه اگه با یه روش تسهیل شده کار تست کاربر رو تسهیل کنید.<br />
<br />
تست کاربردپذیری در محیطی که کاربر توش راحته میتونه منافع خیلی بیشتری رو هم برای شما داشته باشه. معمولا وقتی کاربر از یه ابزار ناشناخته برای پیمایش وبسایت استفاده میکنه، رفتارهاش هم غیر قابل پیش بینی و متغیر میشن.<br />
<br />
طراحی و انجام مصاحبه<br />
<br />
بهترین راه برای طراحی یه مصاحبه اینه که اونها رو نیمه ساختاریافته ایجاد کنیم. به عبارتی خود من به جای اینکه پرسشنامه تنظیم کنم، یه سناریو نیمه ساختاریافته تدوین میکنم و اجازه میدم بر اساس پاسخهایی که میگیرم روندش تغییر کنه.<br />
<br />
من در طول مصاحبه نوت برداردی میکنم. قبلا سعی میکردم که حرفاشون رو ضبط کنم، اما این باعث میشد که یه جور استرس به سراغشون بیاد. حداقل من توی این کار تجربیات خوبی نداشتم.<br />
<br />
من معمولا مدیران ارشد رو تک به تک مصاحبه میکنم. مدیرای ارشد توی یه موقعیت جمعی موضع رقابتی دارن. اما وقتی تنها هستن خیلی باز و آزادتر پاسخ میدن. اما افراد مرتبط با کاربر و خود کاربران معمولا توی گروههای ۲ یا ۳ نفری بهتر جواب میدن. معمولا برای این افراد حضور توی یه جلسه ۱ به ۱ با یه مشاور کمی دلهرهآوره.<br />
<br />
در نهایت اینکه مصاحبه با سهامداران یه کسب و کار از کارهای ضروری در طراحی تجربهکاربره. این کاریه که اگه انجامش ندید در نهایت باید هزینه خیلی بیشتری برای جبرانش بپردازید.یه مصاحبه خوب با سهامداران باعث میشه که بفهمید دقیقا توی قلب سازمان داره چه اتفاقاتی میافته.دسترسی پذیری یا قابلیت دسترسی در وب (Accessibility)2015-01-26T01:30:00+03:302015-01-26T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/accessibility-in-webهمه ما دوست داریم که به سادهگی و با سرعت بالا از اینترنت استفاده کنیم. برای بیشتر ما خیلی مشکلی خاصی وجود نداره که از این صفحه به اون صفحه بریم. معمولا بعد از چند دقیقه جستجو بالاخره اطلاعاتی رو که میخواییم پیدا میکنیم.<br />
<br />
اما برای افرادی که به نوعی از ناتوانی مبتلا هستن، شرایط به همین خوبی پیش نمیره. با این حال خوشبختانه یه سری اصول و قواعد وجود دارن که برای پاسخ دادن به نگرانیهای این دسته از افراد تنظیم شدن و بهشون میگن دسترسیپذیری در وب.<br />
<br />
دسترسیپذیری یعنی چی؟<br />
<br />
دسترسیپذیری یه جور تفکر در طراحی وبسایتهاست که باعث میشه وبسایت برای یه طیف خاص از افراد در دسترس باشه. به صورت کلی یعنی وبسایت باید برای هر کسی که ازش بازدید میکنه قابل پیمایش باشه و بتونه اطلاعاتی رو که میخواد به سرعت بدست بیاره. البته دسترسیپذیری بیشتر روی کاربران با عدم توانایی تمرکز داره.<br />
<br />
به عنوان مثال دسترسیپذیری روی افرادی نابینایی تمرکز داره که برای استفاده از وب از صفحه خوان (Screen reader) استفاده میکنن. یا میگه ویدئوها باید زیرنویس داشته باشن تا افراد ناشنوا هم بتونن ازشون استفاده کنن.<br />
<br />
اصول چهارگانه دسترسیپذیری<br />
<br />
تکنیکهای مختلف و معیارهای اساسی دسترسیپذیری همه حول ۴ تا اصل شکل گرفتن. این ۴ اصل روی این تمرکز دارن که وبسایت باید برای افراد مختلف در شرایط مختلف قابل دسترسی باشه. هر کسی که میخواد از وبسایت شما استفاده کنه، باید به محتواهایی دسترسی داشته باشه که این چهار خصوصیت رو دارن:<br />
<br />
<br />
احساس پذیر: اطلاعات و المنتهای رابطکاربر باید جوری به کاربر معرفی بشن که بتونه اونها رو حس کنه. منظور اینه که این اطلاعات قابلیت حس شدن توسط حواس ۵ گانه رو داشته باشه.<br />
عمل پذیر: رابطکاربر و ناوبری (Navigation) باید عمل پذیر باشه. یعنی رابطکاربر نباید از کاربر چیزی رو بخواد که قابلیت انجام نداره.<br />
فهم پذیر: اطلاعات و عملکردهای رابطکاربر باید برای کاربر قابل فهم باشن.<br />
ریشهدار و تنومند: محتوا باید به شکلی ریشهدار باشه که به وسیله همه ابزارهای کاربری (منجمله تکنولوژیهای مکمل) قابلیت تفسیر داشته باشه. یعنی به موازات پیشرفت تکنولوژی، دسترسی به محتوا از بین نره.<br />
<br />
<br />
اگه هرکدوم از این خصوصیات وجود نداشته باشه، باعث میشه کاربران ناتوان به وبسایت شما دسترسی نداشته باشن.<br />
<br />
دسترسیپذیری و انواع ناتوانیها<br />
<br />
ناتوانی به طور کلی یعنی اختلال در توانایی فرد برای عمل کردن، به دلیل تغییر در عوامل بدن و یا سلامت مغز. بعضی از انواع مهم و رایج ناتوانی در بین کاربران اینترنتی، که باعث میشه دسترسی اونها به وبسایتها کاهش پیدا کنه اینها هستن:<br />
<br />
<br />
ناتوانی دیداری (مثل: کوری، ضعف بینایی و کوررنگی)<br />
ناتوانی شنیداری (مثل: سنگینی گوش و یا ناشنویی)<br />
ناتوانی جسمی (مثل: لرزش یا رعشه اندام و نقص عضو)<br />
ناتوانی گفتاری (مثل: لکنت زبان)<br />
ناتوانی شناختی، زبانی و آموزشی (مثل: اختلال در توجه)<br />
<br />
<br />
در مواردی پیش میاد که ممکنه حتی فرد به بیش از یکی از انواع ناتوانی مبتلا باشه.<br />
<br />
بهترین تمرین برای افزایش قابلیت دسترسی<br />
<br />
درسته که دستیابی به دسترسیپذیری کامل بسیار پرهزینه است، اما با توجه به یه سری نکات کلی و اولیه، میشه وبسایت رو تا حد مطلوبی دسترسیپذیر کرد. من این نکات رو به صورت لیست وار مینویسم و در فرصتهای بعدی در موردشون مفصلتر صحبت میکنیم.<br />
<br />
<br />
احساس پذیر:<br />
<br />
برای همه مولفههای غیر متنی مثل تصاویر و یا سمبلها، یه توضیحی متنی قرار بدید. تا اونها رو به زبان سادهتر ترجمه کنه.<br />
برای رسانههای زمان دار (مثل ویدئو یا صدا) یه جایگزین مثل زیرنویس تنظیم کنید.<br />
با بازی رنگها و کمک به تشخیص راحت تر پیش زمینه و پس زمینه، کاری کنید که کاربر محتواها رو بهتر ببینه و بشنوه.<br />
<br />
<br />
<br />
عمل پذیر:<br />
<br />
<br />
همه عملکردها رو به وسیله صفحه کلید قابل اجرا کنید.<br />
به کاربر زمان کافی بدید که محتوا رو بخونه و ازش استفاده کنه.<br />
محتوا رو جوری طراحی نکنید که باعث تشنج و اعصاب خوردی بشه.<br />
راهی ایجاد کنید که کاربر بتونه پیمایش کنه، محتواها رو پیدا کنه، و تشخیص بده که کجا هستن.<br />
<br />
<br />
<br />
فهم پذیر:<br />
<br />
<br />
محتواهای متنی رو قابل خوندن و فهمیدن کنید.<br />
کاری کنید که عملکرد و ظاهر صفحات قابل پیشبینی باشه.<br />
به کاربر این امکان رو بدید که اشتباهاتش رو اصلاح کنه.<br />
<br />
<br />
<br />
ریشهدار و تنومند:<br />
<br />
<br />
وبسایت رو برای نمایش در مرورگرهای مختلف بهینه سازی کنید.<br />
کاری کنید که وبسایت از طریق صفحهخوانها قابل دسترسی باشه.<br />
استاندارد و قابل حمل کدنویسی کنید و تکنولوژیهای میانه رو به کار بگیرید.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
من میدونم که با یه جستجوی کوچیک میشه اطلاعات خیلی زیادی بیشتری رو در مورد دسترسیپذیری بدست آورد و هنوز نکات خیلی هست که توی این مطلب بهشون نپرداختیم، اما این رو به خاطر ایمیلهای زیادی نوشتم که شما فرستاده بودید و سوال کردید که چرا یه مقاله کلی در تعریف دسترسیپذیری نداریم.دسترسیپذیری یه جور تفکر در طراحی وبسایتهاست که باعث میشه وبسایت برای یه طیف خاص از افراد در دسترس باشه.رویارویی با مصرفکنندههای دیجیتالی2015-01-01T01:30:00+03:302015-01-01T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B5%D8%B1%D9%81-%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D8%AC%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8Cکلمه دیجیتال اغلب به اشتباه صرفا تکنولوژی محض تعریف شده، درحالی که در واقع یه پدیده اجتماعیه. یه پدیده که رفتار و نحوه کسب و کار ما رو تغییر میده. استراتژي دیجیتال میگه ما با نسل جدیدی از مصرفکنندهها در ارتباطیم که به وسیله موبایل، شبکههای اجتماعی و وب به ما متصل شدن و انتظارات متفاوتی دارن.<br />
<br />
این نسل از مشتریان که من بهشون میگم «مصرفکنندههای دیجیتالی»، به رقبای شما هم به همون شکل متصل هستن. بنابر این از شما انتظار یه سرویسدهی خیلی استثنایی رو دارن.<br />
<br />
امروزه موازنه قدرت تغییر کرده و قدرت از سمت تولیدکننده به سمت مصرفکننده رفته. مصرفکنندههای دیجیتالی هم از این موضوع به خوبی با خبرن. با این اوصاف ما چطور میتونیم اونها رو راضی نگه داریم؟<br />
<br />
اول باید بفهمیم مصرفکنندههای دیجیتالی چی میخوان<br />
<br />
Razorfish توی یه گزارش اعلام کرده که مصرفکنندههای دیجیتالی ۶ تا خواسته از یه برند دارن که اینها هستن:<br />
<br />
<br />
حس اینکه بهشون ارزش داده میشه<br />
بهرهوری و موثر بودن اون برند<br />
قابلیت اعتماد به برند<br />
پایداری در ارائه خدمات<br />
عرضه محتواهای مرتبط<br />
امکان کنترل بیشتر برای مصرف کننده<br />
<br />
<br />
من میدونم که توجه به همه این موارد برای سازمانها خیلی هم ساده نیست. چون لازمه توی مدل کسب و کار آنلاین و آفلاینشون تغییرات قابل توجهی داده بشه. اما بزارید ما فعلا توجهمون به سمت همون کاربران آنلاین و انتظاراتی که دارن باشه. یعنی سوال اینه که وقتی مصرفکنندههای دیجیتالی از طریق وبسایت یا شبکههای اجتماعی با ما ارتباط برقرار میکنن، چطور میتونیم راضی نگهشون داریم؟<br />
<br />
از این شروع میکنیم که چطور میشه نشون بدیم براشون ارزش قائلیم.<br />
<br />
نشون بدید که برای مشتری ارزش قائلید<br />
<br />
خیلی از کسب و کارها مشتری رو فقط پول میبینن. متاسفانه این طرز نگاه رو میشه توی رفتارهای آنلاینشون به وضوح دید. از التماس کردن برای به اشتراک گذاری صفحه تا درخواستهای مکرر و بیجا برای عضویت در خبرنامه.<br />
<br />
خیلی واضحه که بالاخره هر وبسایتی از کاربرانش یه چیزی میخواد. اشکالی هم نداره که از کاربر بخواییم تا اون کار رو انجام بده، اما باید یاد بگیریم این کارو درست انجام بدیم. باید قبل از اینکه ازشون بخواییم کاری انجام بدن، بهشون نشون بدیم که براشون ارزش قائلیم.<br />
<br />
به عنوان مثال سرویس Trello از کاربراش میخواد که این سرویس رو به دوستانشون پیشنهاد بدن. اما اونا میدونن که این کار باید برای کاربر یه ارزشی داشته باشه. بنابر این به جای التماس کردن، باهاش وارد یه معامله میشن.<br />
<br />
اگه شما Trello رو به یه نفر معرفی کنید و اونم از سرویس استفاده کنه، به ازای اون یک نفر ۱ ماه حساب کاربری ویژه دریافت میکنید. بنابر این اگه ۱۲ نفر رو به Trello معرفی کنید، برای ۱ سال یه حساب کاربری ویژه دارید که در حالت عادی باید ۴۵ دلار برای خریدنش هزینه کنید.<br />
<br />
قرار نیست توی وبسایتتون داد بزنید که ما برای شما ارزش قائل نیستیم. ارزش دادن هم فقط چیزایی مثل دادن حساب کاربری ویژه نیست. گاهی همین که در مقابل یه کار اشتباه از کاربر عذرخواهی کنید یعنی بهش ارزش دادید. یا مثلا وقتی شماره تلفنتون رو توی سایت میگذارید این خودش یعنی ارزش دادن به کاربر.<br />
<br />
<br />
گوش دادن به مشتری یکی از بهترین راهها برای اینه که نشون بدید براش ارزش قائلید.<br />
<br />
<br />
از شبکههای اجتماعی برای صحبت کردن با مشتریانتون استفاده کنید. اگه میخوایید بازخورد کاربران رو بگیرید، صرفا یه پرسشنامه توی گوگل درست نکنید و بدید دست کاربر، بلکه توی شبکههای باهاشون گفتگو کنید. گوش دادن به مشتری یکی از بهترین راهها برای اینه که نشون بدید براش ارزش قائلید.<br />
<br />
موثر باشید<br />
<br />
پاسخهایی مثل «ما فقط از ۹ تا ۱۴ به تماسها جواب میدیم»، «رسیدگی به این موضوع حداقل ۷۲ ساعت طول میکشه»، «بازگشت وجه طی ۳ روز کاری انجام میشه» و از این قبیل؛ به هیچ وجه نشون دهنده موثر بودن شما برای مشتری نیستن.<br />
<br />
یکی از مشتریهای ناراضی ایرانسل از اینکه به درخواستش در زمان مناسبی پاسخ داده نشده شکایت داره. در نهایت به وسیله توییتر از عملکرد این شرکت شکایت میکنه. خب اگه درست بهش نگاه کنیم این برای ایرانسل یه فاجعه برندینگ به حساب میاد.<br />
<br />
نارضایتی یه کاربر از اینکه ایرانسل به شکل موثری به توییتها جواب نمیده.شما باید شکایات مشتریان رو مدیریت کنید. برای انجام اینکار مهمه که پشتیبانیتون سریع و موثر باشه. موثر بودن یعنی اینکه زمان کاربر رو هدر ندیم. کاری که ایرانسل در این مورد نتونسته انجام بده.<br />
<br />
وقتی Steve Jobs از توسعه دهندگان Mac خواست که سرعت بوت شدنش رو افزایش بدن، اینطور استدلال کرد که اگه فقط ۱۰ ثانیه سرعت بوت شدن Mac رو افزایش بدن، اثرش توی زندگی یه آدم به اندازه یک ساله. یعنی Mac سریعتر باعث صرفهجویی در عمر و زندگی میشه. میبینید چقدر استدلال جالبیه؟<br />
<br />
چیزای خیلی بیشتری هم هستن که وقت کاربر رو تلف میکنن. مثلا زمانی که برای بستن پنجره «امتیاز دادن به یه برنامه موبایل» هدر میده. یا زمان لازم برای پر کردن فیلدهای غیر ضروری توی یه فرم سفارش.<br />
<br />
یا مثلا اون چک باکسهای مخفی. میدونید که کدوما رومیگم. همونا که باید حواست باشه تا تیکشون رو ورداری وگرنه اسپم میشی. چک باکسهایی که هم وقت رو تلف میکنن هم اعتماد رو کاهش میدن.<br />
<br />
ایجاد اعتماد آنلاین<br />
<br />
مصرف کننده دیجیتالی خیلی دیرتر اعتماد میکنه، در مقابل تبلیغات سنتی خیلی موشکافی میکنه، و بجای حرفها بیشتر به رفتار ما توجه داره. به عنوان مثال در مقابل الگوهای سیاه تحمل کمتری داره. الگوهای سیاه یه سری تکنیکهای رابطکاربر هستن برای گول زدن کاربر. مثلا چک باکسهایی که توی بخش قبلی گفتم از این نمونه هستن. یا مواردی مثل:<br />
<br />
<br />
بدون اجازه اضافه کردن چیزی به سبد خرید<br />
تبلیغات پنهان (نا محسوس)<br />
اسپم کردن دوستان توی شبکههای اجتماعی<br />
مخفی کردن هزینه پست<br />
استفاده از اصطلاحات خاص برای مخفی کردن چیزایی مثل سیاست حریم خصوصی<br />
<br />
<br />
البته اینا همش نیست و این لیست میتونه خیلی طولانیتر باشه …<br />
<br />
حریم خصوصی یکی از اون چیزاییه که مصرف کننده دیجیتالی نسبت بهش محتاطه. اونها میدونن که هر سروری ممکنه هک بشه، اما اصلا در مورد شرکتهایی که اطلاعات اونها رو میفروشن کوتاه نمیان. اینجور رفتارها اعتماد مصرفکنندههای دیجیتالی رو به کلی از بین میبره.<br />
<br />
بزارید بهتون یه استراتژی کارآمد برای ایجاد اعتماد نسبت به برند معرفی کنم. مصرفکنندههای دیجیتالی ممکنه به برندها اعتماد نکنن، اما با افرادی که پشت این برندها هستن رفتار گرمی دارن. از اینکه افراد پشت کسب و کارتون رو بهشون نشون بدید نترسید. آدمهای واقعی با داستانهای واقعی باعث میشن که ارتباط خوبی بین شما و مشتری برقرار بشه.<br />
<br />
غیر از این میتونید با داشتن ثبات توی سرویس دهی هم اعتماد ایجاد کنید. کارای یهویی و دور از انتظار اعتماد رو از بین میبرن چون باعث میشن که شما غیر قابل پیش بینی باشید.<br />
<br />
پایداری و ثبات در سرویس دهی<br />
<br />
به چند روش میتونید ثبات خودتون رو به مشتری نشون بدید. ثبات توی طراحی یکی از اون چیزاییه که خیلی مهمه و باید بهش توجه خاص کنید. بعضی از وبسایتها ترکیبی از طرحهای قدیمی و جدید هستن و همینطور روش پیمایش اونها مدام در حال تغییره که این موضوع باعث سردرگمی کاربر میشه.<br />
<br />
یه دسته دیگه از وبسایتها اونهایی هستن که میخوان متفاوت باشن. معمولا برای اینکه خودشون رو تافته جدا بافته نشون بدن، فورا شروع میکنن به تغییر دادن مفاهیم و واژههایی که جمعیت زیادی از کاربر دارن ازشون استفاده میکنن.<br />
<br />
یه مدل دیگه از ثبات به کیفیت محصول شما مربوط میشه. آیا شما از اون دسته افرادی هستید که با مشتریهای جدید خوبید، اما بعد از یه مدت یواش یواش در مقابل خواسته هاشون تنبلی میکنید؟ مصرفکنندههای دیجیتالی این بی ثباتی رو به خوبی میبینن.<br />
<br />
ثبات درمورد محتوا هم صادقه. بعضی از کسب و کارها یه وبلاگ راه میندازن و بعد یه خط در میون مطالبی توش مینویسن. یه وقت میبینی توی وبلاگشون نوشته: آخرین بروز رسانی ۱۰ شهریور ۱۳۹۲.<br />
<br />
اگه میخوایید مخاطبای وفاداری داشته باشید باید توی عرضه محتوا با ثبات باشید. نه تنها با ثبات بلکه مرتبط.<br />
<br />
مطمئن بشید که حرفهای مرتبط میزنید<br />
<br />
مصرفکنندههای دیجیتالی بیشتر از تمام تاریخ بشریت به اطلاعات دسترسی داشتن. بنابر این در خصوص چیزایی که میخونن خیلی ظالم و بی رحم هستن. به عنوان مثال کافیه یه ایمیلی براشون بفرستید که به موضوع اصلی ربط نداره. فکر میکنید که لغو اشتراک میکنن؟ نه! ایمیل رو به عنوان اسپم گزارش و کل اعتبارتون رو خراب میکنن.<br />
<br />
شبکههای اجتماعی هم همینطوره. اگه پستهایی که توی شبکههای اجتماعی میگذارید فقط یه سری نوشتههای خبرگونه باشن، به سرعت شما رو آنفالو میکنن (یعنی مطالبتون رو دنبال نمیکنن). بنابر این هرچی که توی ایمیل و شبکههای اجتماعی منتشر میکنید، باید کاربر محور باشه.<br />
<br />
مصرف کنندههای دیجیتالی هیچ علاقه ایی به شما و برندتون ندارن. اونها فقط محتواهایی رو میخوان که بهشون مرتبطه و کمکشون میکنه. محتواهایی که به سوالاتشون پاسخ میده و باعث میشه راحتتر زندگی کنن.<br />
<br />
اگه یه روزی کاربرا نخواستن دیگه محتواهای شما رو دریافت کنن، بهشون قدرت کنترل بدید.<br />
<br />
به کاربر قدرت کنترل بدید<br />
<br />
هیچی مثل نداشتن کنترل مصرف کننده دیجیتالی رو عصبانی نمیکنه. حالا چه کنترل روی چیزی باشه که دریافت میکنن، چه روی زمان دریافتش. اگه کاربر قصد داشت مشترک خبرنامه شما بشه، براش توضیح بدید که هر وقت بخواد با یه کلیک میتونه لغو اشتراک کنه. مصرف کننده دیجیتالی متنفره از اینه که بخواد برای لغو اشتراک به حساب کاربریش وارد بشه (login کنه).<br />
<br />
خیلی شفاف به کاربر توضیح بدید که با یه کلیک میتونه اشتراکش رو در خبرنامه لغو کنه.همچنین اگه یه کاربری تصمیم گرفت که لغو اشتراک کنه یا محصولتون رو کنار بزاره و دیگه از خدماتتون استفاده نکنه، باهاش مهربان و بخشنده برخورد کنید. اگه کار حذف حساب کاربری رو برای کاربر سخت کنید باعث میشه باهاتون خصومت پیدا کنه. اینکار باعث میشه بر علیه شما به صورت عمومی شکایت کنه و اگه اینطور بشه دیگه شانس بازگشتش رو از دست میدید.مصرفکنندههای دیجیتالی انتظارات جدیدی دارن. باید بهشون ارزش و امکان کنترل بیشتری بدید تا به برند شما اعتماد کنن.نکاتی برای بهینهسازی تجربهکاربر محصول شما2014-12-24T01:30:00+03:302014-12-24T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%86%DA%A9%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%B5%D9%88%D9%84-%D8%B4%D9%85%D8%A7من خودم استارتاپهای شکست خورده زیادی داشتم که وقتی بهشون فکر میکنم نکات زیادی رو به یادم میارن. توی این مطلب میخوام نکاتی رو در مورد چند اشتباه بنویسم که خود شما هم میتونید با کمی دقت برطرفشون کنید و تجربهکاربر بهتری رو برای کاربرانتون رقم بزنید. این اشتباهات اینها هستن:<br />
<br />
تمرکز روی «طراحیتاثیرگذار» بجای «معماریکاربردی»<br />
<br />
اگه یه کم برگردید عقب خیلی راحت علت این اشتباه رو پیدا میکنید. شما میخوایید که کاربرا توی خونه، خیابون و جمعهای خودمونی که دور هم نشستن، در مورد محصول شما حرف بزنن و از خوبیهاش بگن.<br />
<br />
شما میخوایید که کاربرانتون بگن وای عجب برنامه جالبی. بنابر این میرید و یه گرافیست خیلی خوب رو پیدا میکنید و بهش میگید برام یه طرح خیلی زیبا و جذاب بزن. شما فکر میکنید اگه ظاهر برنامهتون خیلی خوب و عالی باشه، کاربرا هم دیگه همه عاشق و شیفته اون میشن. درسته؟ خب این اشتباهه!<br />
<br />
<br />
شما میخوایید محصولتون کاربر رو شگفت زده کنه، اما کاربر میخواد از محصول شما استفاده کنه.<br />
<br />
<br />
راه حل:<br />
<br />
بهترین رابطکاربری اونه که به کاربر ابزارهایهای ساده و قابل فهم بده و طراحی یه همچین رابطکاربری نیاز به این داره که شما یه طراحی تجربهکاربر و معمار اطلاعات پیدا کنید. برای اینکه این مشکل رو حل کنید، (قبل از یکی از این دو تا) از ورود گرافیست به تیم جلوگیری کنید.<br />
<br />
اگه یه تجربهکاربر خوب و یه طراحیگرافیکی متوسط و حتی ضعیف داشته باشید، خیلی بهتر از اینه که گرافیک خوب باشه و تجربهکاربر ضعیف باشه. چون گرافیک در مرحله اول کاربر رو جذب میکنه، اما در نهایت همون کاربر خیلی زود استفاده از محصول رو کنار میزاره. علتش هم اینه که رابطکاربری محصولتون خیلی کاربردی نیست.<br />
<br />
اضافه کردن امکاناتی که اعتبارسنجی نشدن<br />
<br />
بله، اعتبارسنجی فقط برای ایده نیست. وقتی دارید یه محصولی طراحی میکنید، اصلا چیز عجیبی نیست که توی سرتون پر از امکاناتی باشه که میخوایید بهش اضافه کنید. مخصوصا اینکه یکی از کاربرا پیشنهاد اضافه کردنش رو داده باشه. شما فکر میکنید که اضافه کردن امکانات حتما باعث اضافه شدن ارزش به محصولتون میشه.<br />
<br />
بزارید یه مثال بزنم. وقتی ما میریم توی یه مغازه کفش فروشی، میخواییم که کفش بخریم، نه همبرگر. حالا ممکنه یکی از مشتریها گفته باشه که گرسنشه، اما آیا به نظرتون فروشنده باید یه دکه همبرگر فروشی هم توی مغازهاش داشته باشه؟ معلومه که.<br />
<br />
از طرف دیگه حتی اگه دکه همبرگر فروشی هم توی مغازه بزاره، آیا اگه کسی ازش همبرگر نخره بازم معقوله که همونجا نگهش داره؟<br />
<br />
راه حل:<br />
<br />
یه جملهایی از Eric Reis در سایت لین استارتاپ دیدم:<br />
<br />
<br />
هرچیزی که به محصولتون اضافه میکنید، برای اینکه سرجاش بمونه باید اعتبارسنجی شده باشه.<br />
<br />
<br />
وقتی یه امکاناتی رو به محصول اضافه میکنید، خیلی مهمه که سیستمهای آماری رو هم چک کنید و ببینید آیا کسی از این محصول استفاده کرده یا نه و اگه نکرده حذفش کنید.<br />
<br />
من میدونم که خیلی سخته بخوایید یه امکانی رو که چند میلیون تومن خرج تولیدش کردید رو حذف کنید، اما فقط یه لحظه اون دکه همبرگر فروشی رو گوشه مغازه کفش فروشیتون تصور کنید، احتمالا راحت حذفش میکنید.<br />
<br />
شخصی کردن (به خود گرفتن) بازخوردهای کاربران<br />
<br />
دقیقا خود من قبل از اینکه با تجربهکاربر (UX) آشنا بشم همین شکلی بودم. از اینکه کاربرا نمیتونستن با چیزی که طراحی کرده بودم کار کنن متنفر بودم. همیشه نق میزدم که چرا کار کردن با یه همچین محصول سادهایی رو بلد نیستن. ذهنیت من این بود که: به من ربطی نداره که کاربرا نمیفهمن، بهتره برن و یه کمی یاد بگیرن.<br />
<br />
وقتی کاربر نظرش رو در مورد محصول میده، در واقع داره میگه که من علیرغم تمام علاقهایی که به شما دارم، ولی نمیتونم از محصولتون استفاده کنم. اینجا بدترین اتفاق اینه که ما فکر کنیم داره در مورد خود ما بد میگه و در مقابلش واکنش شخصی نشون بدیم.<br />
<br />
<br />
شما هرچقدر هم که توی تجربهکاربر متخصص باشید، باز هم نمیتونید همون بار اول بهترین محصول رو تولید کنید.<br />
<br />
<br />
اما امروز ما فهمدیم که افراد مثل هم رفتار نمیکنن. افراد مختلف در مقابل اهداف مختلف رفتارهای مختلفی رو نشون میدن. شما هرچقدر هم که توی تجربهکاربر متخصص باشید، باز هم نمیتونید همون بار اول بهترین محصول رو تولید کنید.<br />
<br />
راه حل:<br />
<br />
با تیمتون تعامل داشته باشد و در مورد مشکلات بحث و تبادل نظر کنید. با این وجود یادتون باشه چیزی که شما میسازید فقط قدم اول از طراحی اون چیزه و باید بارهای بار این کارو تکرار کنید.<br />
<br />
بازخوردهای منفی کاربران فوقالعاده هستن. باور کنید که ارزش و سازندگی یه فیدبک منفی به اندازه ۱۰ فیدبک مثبته. کاربرای شما میان بهتون میگن که مشکلات کار شما دقیقا کجاست و شما باید از این فرصت برای بهینهسازی استفاده کنید چون خیلی بندرت اتفاق میفته که کاربری وقت بزاره و نارضایتیش رو به شما اعلام کنه.<br />
<br />
بهینهنبودن وبسایت برای موبایل<br />
<br />
حدود ۲۰٪ از ترافیک وبسایتها مربوط به کاربرانیه که با موبایل اینترنت گردی میکنن. طبیعتا وقتی وبسایتی برای پذیرش کاربران موبایل آماده نیست، این ۲۰٪ رو از دست میده.<br />
<br />
غیر از این تعداد کاربران موبایل هر روز داره افزایش پیدا میکنه. طراحی برای موبایل نه تنها باعث میشه اون ۲۰٪ رو هم داشته باشید، بلکه بهتون امکان میده برای آینده هم برنامهریزی کنید.<br />
<br />
راه حل:<br />
<br />
قبل از طراحی وبسایت حتما مطمئن بشید که برای موبایل بهینهسازی میشه. این روزها به لطف فریمورکهایی مثل Bootstrap و Foundation خیلی راحتتر میشه یه وبسایت واکنشگرا طراحی کرد.<br />
<br />
البته صرف استفاده کردن از این فریم ورکها به این معنی نیست که وبسایت کاملا برای موبایل بهینه شده باشه. هنوز هم لازمه که برنامه نویس وبسایت شما از تکنیکهایی مثل Media query استفاده کنه. این تکنیک به شما اجازه میده که مثلا وبسایتتون رو برای وقتی که پهنای صفحه ۶۴۰ پیکس (و یا بیشتر) باشه بهینه سازی کنید.<br />
<br />
بین برند شما و کاربرانتون ارتباط احساسی وجود نداره<br />
<br />
تجربهکاربر خوب فقط به این معنی نیست که مطمئن بشید کاربرا میتونن از محصول شما استفاده کنن، بلکه یعنی دلیل استفاده رو هم پیدا کنید. وقتی کاربر با برند ارتباط احساسی خوبی داره، خیلی راحتتر از اشکالات کوچیک چشم پوشی میکنه.<br />
<br />
<br />
وقتی کاربر با برند ارتباط احساسی خوبی داره، خیلی راحتتر از اشکالات کوچیک چشم پوشی میکنه.<br />
<br />
<br />
برند Apple یکی از اون برندهاییه که به شدت روی مسايل مربوط به سادگی استفاده و زیبایی محصولاتش کار میکنه. Apple خیلی دقت میکنه که شکل و ظاهر محصول با کاراییش و احساسی که شما نسبت بهش دارید همخوانی داشته باشه.<br />
<br />
راه حل:<br />
<br />
برند سازی به همون سادگی که به نظر میرسه نیست. کاربرای شما هستن که هویت برندتون رو تعریف میکنن. اونها این هویت رو بر اساس شکل و سطح تعامل با شما تعریف میکنن.<br />
<br />
اینا مراحلیه که باید برای ایجاد یه برند و رابطه حسی خوب با کاربر دنبال کنید:<br />
<br />
<br />
تعیین کنید که شما چه تفاوتی با بقیه دارید<br />
یه پیام برای برندتون تعریف کنید<br />
یه ژست خاص بگیرید<br />
یه اسم انتخاب کنید<br />
بدید یه لوگو براتون طراحی کنن<br />
یه فرم کلی گرافیکی طراحی کنید<br />
یه شبکه از طرفدارنتون ایجاد کنید<br />
از برندتون محافظت کنید و توسعهاش بدید<br />
<br />
<br />
به طور خلاصه<br />
<br />
کاربری که با تجربه خوش از محصول شما استفاده میکنه، تمایل بیشتری داره که مشتری شما بمونه و محصول شما رو هم به دیگران پیشنهاد بده. اما ممکنه شما با اشتباهاتی باعث بشید که تجربههای بدی هم وجود داشته باشن. اشتباهاتی که ممکنه توسط شما اتفاق بیفتن در حالی که متوجهشون نشدید.<br />
<br />
اینجا ۵ تا از این اشتباهات رو که خود من قبل از آشنایی با تجربهکاربر مرتکب شده بودم رو به همراه راه حل نوشتم.<br />
<br />
<br />
�بهجای «طراحی تاثیرگذار» روی «معماری کاربردی» تمرکز کنید. اگه یه تجربهکاربر خوب و یه طراحیگرافیکی متوسط و حتی ضعیف داشته باشید، خیلی بهتر از اینه که گرافیک خوب باشه و تجربهکاربر ضعیف.<br />
بدون اعتبارسنجی هیچ امکاناتی رو به محصولتون اضافه نکنید. وقتی یه امکاناتی رو به محصول اضافه میکنید، خیلی مهمه که سیستمهای آماری رو هم چک کنید و ببینید آیا کسی از این محصول استفاده کرده یا نه و اگه نکرده حذفش کنید.<br />
بازخوردهای کاربرانتون رو به خودتون نگیرید. وقتی کاربر نظرش رو در مورد محصول میده، در واقع داره میگه که من علیرغم تمام علاقهایی که به شما دارم، نمیتونم از محصولتون استفاده کنم.<br />
وبسایت رو برای موبایل بهینه سازی کنید. حدود ۲۰٪ از ترافیک وبسایتها مربوط به کاربرانیه که با موبایل اینترنت گردی میکنن. طراحی برای موبایل نه تنها باعث میشه اون ۲۰٪ رو هم داشته باشید، بلکه بهتون امکان میده برای آینده هم برنامهریزی کنید.<br />
بین برند و کاربرانتون ارتباط احساسی ایجاد کنید. وقتی کاربر با برند ارتباط احساسی خوبی داره، خیلی راحتتر از اشکالات کوچیک چشم پوشی میکنه.<br />
گاهی ممکنه شما با اشتباهاتی باعث بشید که تجربههای بدی برای کاربران رقم بخوره. اشتباهاتی که ممکنه توسط شما اتفاق بیفتن در حالی که متوجهشون نشدید.زمان حضور کاربرا توی صفحات وبسایت چقدره؟2014-12-13T01:30:00+03:302014-12-13T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D9%88%DB%8C-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%DA%86%D9%82%D8%AF%D8%B1%D9%87سوال اینه که کاربرای ما چقدر توی صفحات وبسایتمون میمونن؟ این سوالیه که همیشه پرسیده شده و همیشه هم یه جواب داشته: خیلی زیاد نیست. متوسط حضور کاربرا توی یه صفحه کمتر از یک دقیقه است.<br />
<br />
وقتی کاربرا به یه صفحه از وبسایت سر میزنن، فقط برای خوندن یک چهارم از متنهای توی این صفحه زمان میزارن. بنابراین اگه نوشته شما خیلی تر وتمیز و متمرکز نباشه، بیشتر حرفهایی که میزنید به گوش مشتریتون نمیرسه.<br />
<br />
اما با اینکه کاربرای اینترنتی کلا عجول هستن، زمان حضورشون توی یه صفحه خیلی متفاوت و متغیره. بعضی وقتها فورا خارج میشن، اما بعضی وقتها بیشتر از یک دقیقه هم منتظر میمونن. بنابراین عدد متوسط حضور خیلی برای آنالیز رفتار اونها مفید نیست. کاربرای ما انسان هستن و میتونن رفتارهای بسیار متغیری داشته باشن.<br />
<br />
خروج از صفحه و تئوری توزیع وایبول<br />
<br />
Chao Liu و همکارانش توی یه تحقیق جدیدی که در مایکروسافت انجام دادن، فهمیدن که رفتار کاربر تابع یه سری قواعد ریاضیه. اومدن دادهها رو به وسیله «یکی از افزونههایی که کاربرا روی مرورگرشون نصب میکنن» گرفتن و زمان حضور در ۲۰۵,۸۷۳ صفحه مختلف که هرکدوم بیشتر از ۱۰,۰۰۰ بازدید داشتن روبررسی کردن (یعنی یه آزمایش بسیار دقیق به واسطه حدود ۲ میلیارد بازدید).<br />
<br />
نتیجه تحقیق این شده: زمان حضور کاربرا توی صفحات وبسایت، از تئوری توزیع وایبول پیروی میکنه.<br />
<br />
من وقتی این رو توضیح میدم ۹۹٪ افراد میپرسن که این توزیع وایبول اصلا چی هست؟ وایبول یه مفهوم مهندسی بر مبنای اطمینان پذیریه که تعداد دفعات شکست (failure) یه عنصر از سیستم رو آنالیز میکنه. توی این مدل یه چیزی هست به نام تابع خطر که احتمال شکست در یه فرایند سیستم رو تا زمان t مشخص میکنه. بر این مبنا سیستم تا قبل از زمان t درسته کار میکرده. بنابراین وقتی یه قطعه یدکی از یه سیستم عوض میشه، آنالیز وایبول مشخص میکنه که اون قطعه کی باید دوباره عوض بشه.<br />
<br />
حالا ما توی وب مفهوم «شکست عنصر» رو با «خروج از صفحه» جایگزین میکنیم. اینجا Chao Liu و همکارانش آماری رو ارائه کردن که نشون میده نتایج تجربه اونها در مشاهده رفتار کاربر با مدل وایبول خیلی خیلی نزدیکه.<br />
<br />
اینطور که من تحقیق کردم، دو نوع مختلف از توزیع وایبول وجود داره:<br />
<br />
<br />
پیری مثبت (Positive aging): هرچی یه عنصر توی سیستم بیشتر عمر کرده باشه، احتمال اینکه شکست بخوره بیشتره. توی این حالت تابع خطر در ازای مقادیر بالاتر t افزایش پیدا میکنه. این به صورت حسی منطقی به نظر میرسه، چون هرچی یه قطعهایی بیشتر کار کرده باشه، زودتر از دور خارج میشه. پس هر چیزی که بیشتر کار کنه، زدوتر به نقطه شکست نزدیک میشه.<br />
پیری منفی (Negative aging): هرچی یه عنصر توی سیستم بیشتر عمر کرده باشه، احتمال اینکه شکست بخوره کمتره. توی این حالت تابع خطر در ازای مقادیر بالاتر t کاهش پیدا میکنه. این موضوع وقتی منطقیه که یه عنصر بخصوص از نظر کیفیت متغیر باشه. عناصر کم کیفیت خیلی زودتر با شکست روبرو میشن، پس وقتی قراره یه عنصری عمر طولانی داشته باشه، باید با کیفیت و قدرت بیشتری تولید بشه.<br />
<br />
<br />
پیری منفی: هر چی بیشتر بمونید ماندگارترید<br />
<br />
تحقیقات نشون دادن که ۹۹٪ از صفحات وب تاثیرشون به صورت پیری منفیه. ما توی علم تعامل انسان و کامپیوتر خیلی این موضوع رو نمیدونستیم و به همین دلیله که این رو میشه تقریبا یه دستاورد جدید به حساب آورد.<br />
<br />
<br />
۱۰ ثانیه اول حضور کاربر نقش تعیین کنندهایی در ماندگاری و یا خروجش داره.<br />
<br />
<br />
حالا چرا پیری منفی؟ دلیلش اینه که صفحات وب در واقع کیفیتهای متفاوتی دارن. کاربرا هم اینو میدونن و به همین دلیل توی لحظات اولیه حضورشون به شکل بیرحمانهایی مستعد خروج هستن. خیلی کم اتفاق میافته که کاربرا توی یه صفحه منتظر بمونن، اما وقتی یه نشونههایی کیفیت رو میبینن تصمیم میگیرن بیشتر صبر کنن.<br />
<br />
این چارت نشون میده که بر اساس دادهها، زمان حضور کاربران در صفحات وب چطور با نوع پیری منفی درمدل وایبول مطابقت پیدا میکنه.بنابراین همونطور که میبینید توی این چارت به وضوح معلومه که ۱۰ ثانیه اول حضور کاربر نقش تعیین کنندهایی در ماندگاری و یا خروجش داره. توی این ثانیهها احتمال اینکه کاربر صفحه رو ببنده خیلی زیاده چون تجربههای بد اونها در صفحاتی که بد طراحی شدن به صورت پیش فرض بهشون یه موضع تهاجمی و شکاک داده. کاربرا میدونن که بیشتر صفحات وب بیمصرف هستن، به همین دلیل رفتارشون جوریه که میخوان از تلف شدن وقتشون جلوگیری کنن.<br />
<br />
حالا اگه یه صفحهایی بتونه از این ۱۰ ثانیه خیلی سخت عبور کنه (یعنی زمان قضاوت)، کاربرا باهاش ارتباط بیشتری برقرار میکنن. هرچند که هنوزم تا ۲۰ ثانیه اول احتمال خروج بالاست. تقریبا میشه گفت وقتی که کاربرا بیشتر از ۳۰ ثانیه توی یه صفحه میمونن، منحنی شروع میکنه به تخت شدن.<br />
<br />
بنابراین اگه شما بتونید یه کاربری رو متقاعد کنید که حدود نیم دقیقه توی یه صفحه بمونه، این شانس رو دارید که بتونید تا ۲ دقیقه و گاهی هم بیشتر نگهش دارید، که توی وب این یعنی خیلی ;) مثلا همین که شما تا اینجای متن رو خوندید یعنی حداقل حدود ۲ تا ۳ دقیقه توی این صفحه بودید و این خیلیه :)کاربرا اغلب بیشتر از ۱۰ تا ۲۰ ثانیه توی صفحات وبسایت نمیمونن. اما اگه ما بتونیم ارزش رو به درستی منتقل کنیم، میتونیم اونها رو زمان بیشتری نگه داریم.چرا چیزی مثل اپ بافر (Buffer) برای استراتژیمحتوا ضروریه2014-12-07T01:30:00+03:302014-12-07T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DA%86%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D9%85%D8%AB%D9%84-%D8%A7%D9%BE-%D8%A8%D8%A7%D9%81%D8%B1-buffer-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DA%98%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7-%D8%B6%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87من از طرفداران اَپ بافر (Buffer) هستم. چه از نظر ساختار بیزینسی و مدل سازمانی، چه از نظر کاربردش توی شبکههای اجتماعی. اما توی این مطلب نمیخوام در مورد هیچ کدوم از این دو ویژگی صحبت کنم. میخوام به کاربردی از بافر بپردازم که شاید تا بحال نشنیده باشید.<br />
<br />
اَپ بافر استراتژیمحتوا رو تقویت میکنه<br />
<br />
یکی از شاخصههای یه استراتژیمحتوای خوب، داشتن برنامهریزی و مدیریت در عرضه محتواست. یعنی شما باید بدونید که کی در مورد چی بنویسید. برای محقق شدن این هدف لازمه توی عرضه محتوا مداومت و نظم داشته.<br />
<br />
<br />
عرضه منظم محتوا هم ساختار و تمرکز ذهنی رو تقویت میکنه، هم بهتون امکان اندازه گیری دقیقتری از موفقیت استراتژیمحتوا رو میده.<br />
<br />
<br />
عرضه منظم محتوا دو دستاورد مهم داره. اول اینکه ساختار ذهنی شما رو تقویت میکنه و باعث افزایش تمرکزتون میشه. دوم اینکه باعث میشه راحتتر بتونید موفقیت استراتژیمحتوای خودتون رو اندازهگیری کنید.<br />
<br />
بافر اون انظباطی که برای عرضه محتوا نیاز هست رو به شما میده. مثلا ما بافر روی ۹ بار در روز تنظیم کردیم و تمام توییتهای ما در این ۹ زمان (از قبل تعیین شده) انجام میگیرن. البته ما هروقت چیزی به ذهنمون رسید توییت میکنیم، اما این بافره که وظیفه توزیع محتوا رو به عهده داره و نظم رو برقرار میکنه.<br />
<br />
بافر باعث میشه کمتر پرحرفی کنید<br />
<br />
اگه من بگم بعضی از بیزینسها بیشتر توی توییتر دارن پرحرفی میکنن شما ناراحت میشید؟ خب اگه مخاطب مطالب ما بوده باشید و بدونید که چرا این حرف رو میزنم، احتمالا ناراحت نمیشید. وقتی توی شبکههای اجتماعی از یه استراتژی ابن الوقتی (یعنی در لحظه تصمیم گرفتن) استفاده میکنید، دو تا اتفاق بد میفته:<br />
<br />
<br />
چیزهایی میگید که نباید بگید و به برندتون آسیب میزنید.<br />
یادتون میره که کی باید ساکت باشید و دیگه حرف نزنید.<br />
<br />
<br />
خب نتیجه این دو اتفاق بد میشه پرحرفی توی شبکههای اجتماعی. یعنی بیش از حد حرف زدن و معمولا هم پرداختن به موضوعاتی که شاید اصلا لزومی نداره در موردشون بنویسید.<br />
<br />
چرا این اتفاق میافته؟ چون همه ما احساساتی داریم که در زمان نوشتن روی محتوا و لحن نوشتارمون تاثیر مستقیم میگذاره. وقتی از یه سرویس مثل بافر استفاده میکنید، این فرصت رو دارید که قبل از انتشار محتوا (در یه حالت روحی متفاوت) متن خودتون رو چند بار بخونید و متوجه اشکالاتش بشید.<br />
<br />
برای ما خیلی اتفاق میافته که چیزی رو توی بافر بفرستیم و چند ساعت بعد حذفش کنیم. چون معمولا این مطالب ۲۴ ساعت بعد توییت یا توی فیسبوک منتشر میشن، توی این ۲۴ ساعت ما چند بار اونها رو میخونیم و گاهی متوجه میشیم که این حرف رو اصلا نباید میزدیم.<br />
<br />
باور کنید ما هیچ پولی از بافر نگرفتیم<br />
<br />
حالا اگه باورتون میشه که ما برای نوشتن این مطلب هیچ پولی از بافر نگرفتیم، توصیه میکنم همین حالا برید و یه حساب کاربری توی این سرویس برای خودتون ایجاد کنید. از این به بعد با انضباط بیشتری توییت کنید یا توی فیسبوک بنویسید. ضمن اینکه تا وقتی که فرصت دارید خودتون چندبار مطالب رو بخونید و مرور کنید. ممکنه اشتباهی کرده باشید.یه استراتژیمحتوای خوب نیاز به نظم در عرضه داره و بافر این نظم روبرای شما به ارمغان میاره.استراتژی محتوا با بازاریابی محتوا فرق داره2014-12-04T01:30:00+03:302014-12-04T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DA%98%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D9%82-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87شاید ما اولین منبع فارسی زبان هستیم که از ۱۳۹۱ داریم در مورد استراتژیمحتوا مینویسیم. توی این مدت من افراد زیادی رو دیدم که به این حوزه علاقهشدن و خودشون رو یه استراتژیستمحتوا معرفی کردن. این خیلی خوبه، اما من میبینیم که در خیلی از موارد برداشتهای اشتباهی در مورد استراتژیمحتوا میشه و خیلی از این افراد در واقع اون رو با بازاریابیمحتوا اشتباه گرفتن.<br />
<br />
منظور از استراتژیمحتوا چیه؟<br />
<br />
آیا استراتژیمحتوا یه چیزی مثل بازاریابیمحتوا هست؟ آیا استراتژیمحتوا یه مدل کوچیک شده از معماری اطلاعاته؟ در جواب این سوالات باید گفت: نه، ابدا اینطور نیست!<br />
<br />
خانوم Kristina Halvorson که موسس Brian Traffic هست و یه استراتژیستمحتوای شناحته شده، توی مطلبی که در A List Apart نوشته میگه: «استراتژیمحتوا برای تولید و انتشار محتواهای مفید و قابل استفاده برنامهریزی میکنه».<br />
<br />
من فکر میکنم کلمه «برنامهریزی» نقش کلیدی رو توی این تعریف داره. برنامهریزی یه مهارت ضروری برای یه استراتژیستمحتوا به حساب میاد که اغلب داره توی سازمان تحقیق میکنه تا استانداردها، گردشکار، فرایند طراحی و یه سری فاکتورهای دیگه مثل این رو بررسی کنه.<br />
<br />
اما یه استراتژیستمحتوا کاراهای بیشتری هم انجام میده و فقط برنامهریزی نیست. اینجا باید توی تعریفی که خانوم Halvorson ارائه میکنه، بریم سراغ دو کلمه «مفید» و «قابلاستفاده». دقیقا استراتژیمحتوا کارش اینه که محتوا رو مفید و قابلاستفاده کنه.<br />
<br />
محتوا پویا و زنده است<br />
<br />
Rachel Lovinger هم مطلبی رو توی Boxes and Arrows نوشته که دو تا تعریف دیگه رو هم اضافه میکنه. میگه که یه استراتژیمحتوا «از کلمات و دادهها استفاده میکنه تا محتوایی بدونه ابهام تولید کنه که از تجربههای معنادار و تعاملی حمایت میکنه».<br />
<br />
<br />
همونطور که معماری اطلاعات در ارتباط با طراحیه، استراتژیمحتوا هم در ارتباط با رونویسی (Copywriting)ـه<br />
<br />
<br />
توجه داشته باشید که اینجا خانوم Lovinger به زبان و داده اشاره کرده که مشخص میکنه ما داریم در مورد محتوای پویا و زنده حرف میزنیم، نه فقط یه تیکه متن. یعنی ما داریم در مورد تجربههای جامعی حرفی میزنیم که به کاربرای ما کمک میکنن تا در رسیدن به اهدافشون موفق باشن.<br />
<br />
خانوم Lovinger میگه «همونطور که معماری اطلاعات در ارتباط با طراحیه، استراتژیمحتوا هم در ارتباط با رونویسی (Copywriting)ـه» و این باعث میشه این تفکر غلط رو کنار بگذاریم که استراتژیستمحتوا فقط به متن فکر میکنه.<br />
<br />
ما به محتوا به عنوان یه تجربه (کاربر) نگاه میکنیم. برای همینه که به استانداردها، لحن و تون صدا، ممیزی محتوا، گردشکار، طراحی سرویس، سیستمها، فرایندها، طراحی متادیتا، مدل سازی محتوا، کانالهای توزیع و غیره فکر میکنیم.<br />
<br />
استراتژیمحتوا بازاریابیمحتوا نیست<br />
<br />
این دو کلمه رو یادتون باشه: مفید و قابل استفاده. به خاطر همین دو کلمه است که استراتژیستهایمحتوا به هیچ وجه بازاریابمحتوا نیستن. به همین خاطره که استراتژیمحتوا به هیچ شکلی شبیه بازاریابیمحتوا نیست.<br />
<br />
بعلاوه، اونطور که توی خیلی از وبسایتها نوشته یه استراتژیستمحتوا به هیچ وجه یه شبه معمار اطلاعات یا شبه طراح نیست. در واقع استراتژیمحتوا به اون اصول و مباحث اساسی میپردازه که معماریاطلاعات و طراحی بهش بیاعتنا بودن.<br />
<br />
در نهایت، همونطور که معماراناطلاعات و طراحان برای خلق تجربههای بهتر روی موضوعات مختلفی کار میکنن، استراتژیمحتوا هم روی زبان، داده و سیستمهای تولید محتوا کار میکنه. در حالت ایدهآل، هر سه این نقشها توی یه تیم تجربهکاربر در کنار هم هستن و تلاش میکنن تا قبل از هر «چطور» یه «چرا» بزارن.نه استراتژیستهایمحتوا به هیچ وجه بازاریابمحتوا هستن و نه استراتژیمحتوا به هیچ شکلی شبیه بازاریابیمحتوا هست.چطور باید رضایت مشتری رو در مورد طرح وبسایت جلب کرد2014-11-24T23:00:00+03:302014-11-24T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D8%B7%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D9%88-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D9%84%D8%A8-%DA%A9%D8%B1%D8%AFخیلی ضد حاله که چند روز روی یه طرحی کار کنید و بعد مشتری ردش کنه. خب شما کلی وقت هزینه کردید و بعد مشتری بدون هیچ دلیل منطقی ردش میکنه. اما من فکر میکنم این رد کردن طرح به این دلیل نیست که مشتری نمیفهمه، بلکه دلیل اصلی اینه که شما دارید فرایند طراحی رو به شکل اشتباهی انجام میدید.<br />
<br />
<br />
هیچ کس به ما یاد نداده که چطور باید با مشتری کار کنیم. ما فقط خودمون با آزمون و خطا جلو رفتیم.<br />
<br />
<br />
مشکل اینجاست که هیچ کس به ما یاد نداده که چطور باید با مشتری کار کنیم. توی اینترنت میتونید آموزشهای بی انتهایی رو در مورد CSS ببینید، اما کجا میشه مهارت های نرم افزاری لازم برای کار با مشتری رو پیدا کرد؟<br />
<br />
من در مورد این موضوع با افراد زیادی گفتگو کردم، در جلسات متعددی مثل نشست تجربهکاربر شیراز هم اشاراتی بهش داشتم. اما حالا میخوام کمی مفصلتر در این مورد بنویسم و اولین کسی باشم که داره در این مورد مینویسه.<br />
<br />
اول اینکه اصل مشکل چیه؟<br />
<br />
به صورت خلاصه اینکه توی دنیای طراحی کار با مشتری مثل یه کابوس میمونه. گرفتن رضایت مشتری در مورد طرح یکی از سختترین کارایی هست که یه طراح باید انجام بده. طراح میخواد کاری رو انجام بده که فکر میکنه درسته و مشتری چیزی میخواد که طراح مایل به انجام دادنش نیست.<br />
<br />
من فکر میکنم اشکال اینه که ما کار طراحی رو به صورت ایزوله انجام میدیم. ما مشتری رو توی این کار دخیل نمیکنیم.<br />
<br />
با مشارکت دادن مشتری میشه طرح رو به سرانجام رسوند<br />
<br />
ما اغلب یه خلاصهایی از وضعیت کار رو از مشتری میشنویم و بعد میریم توی خلوت خودمون و شروع میکنیم به طراحی کردن. به اعتقاد من این بدترین روش انجام کاره.<br />
<br />
اول اینکه معمولا بعد از این کار یه اتفاقی میافته و اونم اینه که طرح اصلا به چیزی که مشتری انتظارش رو داره شباهت نداره. خب این باعث میشه که از دیدن طرح خیلی متعجب بشه.<br />
<br />
دوم اینکه مشتری هیچ احساس مالکیتی نسبت به طرحی که بهش میدین نداره. خب طبیعتا وقتی خودش هیچ نقشی توی این طراحی نداشته، توی رد کردنش هم هیچ احساس نگرانی یا تردیدی نداره.<br />
<br />
شما هرچی مشتری رو بیشتر توی طراحی درگیر کنید، احساس مالکیت بیشتری نسبت به طرح داره. توی این حالت اونها خیلی بندرت طرح رو رد میکنن چون ما اصلا تمایلی به رد کردن چیزی که خودمون روش کار کردیم نداریم.<br />
<br />
تازه از این بهتر اینه که با این کار اونا احساس میکنن روی طرح سرمایه گذاری کردن و حتی در مقابل دیگران ازش دفاع هم میکنن. بنابر این تقریبا هیچ کدوم از سهام داران، مدیران یا کارمندا نمیتونن طرح رو به خاطر اینکه یه رنگی رودوست ندارن منحرف کنن.<br />
<br />
در نهایت این کار باعث میشه که طرح مطابق انتظار مشتری باشه. منظورم اینه که دیگه از دیدنش بهت زده نمیشن. معمولا مشتری ها دوست دارن چند تا طرح مختلف رو ببینن و از بینشون یکی رو انتخاب کنن. اما وقتی ما توی تک تک مراحل کار دخالتشون میدیم دیگه به این فکر نمیکنن.<br />
<br />
اما مزایای مشارکت دادن مشتری فقط به گرفتن رضایت ختم نمیشه.<br />
<br />
سایر مزایای مشارکت دادن مشتری<br />
<br />
من به هیچ وجه اینو رد نمیکنم که کار کردن با مشتری میتونه در مواقعی دردسر ساز و همراه با ریسک باشه، اما دستاوردهاش هم واقعا خیلی زیاد و قابل توجه هست.<br />
<br />
می تونید مطمئن باشید در بلند مدت از طرح رضایت داشته باشن<br />
<br />
خب گرفتن رضایت اولیه از مشتری بالاخره یه جوری اتفاق میافته، اما مهمتر از اون اینه که مشتری بخواد این طرح رو برای مدت طولانی روی وبسایتش تحمل کنه و از بودنش لذت ببره. به نوعی باید به شکل بلند مدت با این وبسایت زندگی کنه.<br />
<br />
یکی از مزایای مهم دخالت دادن مشتری توی کار طراحی اینه که دقیقا متوجه میشن چرا طرح این شکلی انجام شده. بنابر این در طی یک مدت طولانیتر بهش علاقه نشون میدن و پذیرشش رو دارن.<br />
<br />
شما مشتری رو در طول کار آموزش میدید<br />
<br />
وقتی مشتری توی تمام مراحل طراحی هست، در واقع داره در مورد کار طراحی و کاری که وبسایت قراره انجام بده آموزش میبینه. نتیجه این آموزش اینه که نهتنها میفهمه طراحی یعنی چی، بلکه از این به بعد برای نگهداری و بهینهسازی وبسایت هم تمایل بیشتری داره.<br />
<br />
کیفیت طراحی بالاتر میره<br />
<br />
در نهایت کار با مشتری کیفیت طراحی رو هم بالاتر میبره. طراح میتونه خیلی راحت توی یه الگوی (Pattern) طراحی گرفتار بشه. مخصوصا وقتی روی یه قسمت از کار خیلی تمرکز میکنیم، ممکنه اسیر یکنواختی و یکسانی بشیم. نتیجش هم میشه سر هم بندی کردن طرح.<br />
<br />
اما کار کردن با مشتری جلوی این عارضه رو میگیره. مشتری کمک میکنه به جای شخصیت خودمون، شخصیت سازمان رو توی وبسایت لحاظ کنیم. باعث میشه به جای تکرار کردن الگوی های شخصیمون، الگوی های سازمان رو توی هر بخش پیادهسازی کنیم.<br />
<br />
یک همکاریتر و تمیز با مشتری<br />
<br />
خب حالا ممکنه بگید که مزایای همکاری خیلی شفاف و واضحه، اما چطوری میشه خیلی شیک وتر و تمیز با مشتری همکاری کنیم؟ خب واقعیت اینه که باید سبک خودتون رو داشته باشید، اما من یه سری نکاتی که خودم توی این سالها فهمیدم رو باهاتون به اشتراک میگذارم.<br />
<br />
با مشتری زندگی کنید<br />
<br />
خوبی کار طراحی اینه که میشه به صورت دورکاری انجامش داد، اما من توصیه میکنم اگه میتونید برید و چند روزی توی دفتر کار مشتری باهاش باشید. نه اینکه لازم باشه تمام وقت اونجا بمونید، اما اگه برید و ببینید کارای روزانهشون چیه و چطور دارن زندگی میکنن خیلی میتونه براتون مفید باشه.<br />
<br />
با هم روی محتوا کار کنید<br />
<br />
می دونم که تامین محتوا مشکل خود مشتریه، اما اگه میتونید باهاش یه قرار ملاقات بزارید و در مورد محتوا صحبت کنید. توی این جلسه اول در مورد این صحبت کنید که به نظرتون کاربر چه چیزهایی رو میخواد بدونه؟ بعد حول همون صحبتها، معماری اطلاعات و سلسه مراتب دیداری سایت رو طراحی کنید. اینطوری خودش متوجه میشه که چه جور محتوایی رو باید آماده کنه.<br />
<br />
وقتی برای تولید محتوا به مشتری کمک میکنید، باعث میشید که توی مسیر درست قرار بگیره. مهمتر اینکه میتونید مطمئن باشید طراحی بر اساس محتوایی که واقعا قراره عرضه بشه صورت میگیره.<br />
<br />
در مورد زیبایی توافق کنید<br />
<br />
بعد از کار روی محتوا یه مقدار هم در مورد زیبایی و گرافیک وبسایت حرف بزنید و یه سری توافقات شفاهی داشته باشید. در مورد رنگ بندی، نوع تصاویری که باید استفاده بشه، تایپوگرافی و موارد این شکلی به زبان ساده گفتگو کنید. اینکار باعث میشه که بعدا به خاطر اینکه مشتری یه رنگی رو دوست نداره مجبور به دوبارهکاری نشید.<br />
<br />
به مشتری یه نقش بدید<br />
<br />
یادتون باشه که مشتری تجربهایی توی کار کردن با وبسایت نداره. حتی اگه هم داشته باشه، هیچ وقت با شما کار نکرده و روشهاتون رو نمیشناسه. بنابر این لازمه شما بهشون یه نقش بدید.<br />
<br />
من معمولا به مشتری هام یکی از این سه نقش رو میدم:<br />
<br />
<br />
تمرکز روی کاربر. خیلی خوبه که از مشتری بخواییم تا روی نیازهای کاربر تمرکز کنه.<br />
تمرکز روی کسب و کار. این میتونه نقش خوبی برای مشتری باشه تا بررسی کنه که آیا طرح اهداف کسب و کار و کار رو تامین میکنه یا نه.<br />
تمرکز روی مشکلات. کار مشتری اینه که روی پیدا کردن مشکلات تمرکز کنه و کمک کنه که راه حلی براش پیدا کنید. به عنوان مثال مشتری قرار نیست بگه فلان رنگ رو به سبز تغییر بدید. فقط باید بگه که این رنگ خوب نیست.<br />
<br />
<br />
به نظر مشتری ارزش بدید<br />
<br />
اصلا اینطور فکر نکنید که مشتری نمیتونه نظر خوبی برای حل کردن یه مشکل داشته باشه. این ما هستیم که با غرور بیجا این نظرات رو نمیپذیریم. اتفاقا در اغلب موارد مشتری میتونه خیلی از مشکلات رو حل کنه.<br />
<br />
ما فکر میکنیم اگه مشتری نظر خوبی داشته باشه و ما بپذیریم، باعث کمرنگ شدن نقش ما میشه، اما در واقع داشتن یه نظر خوب فقط یه تئوریه و اجرا کردنش نیاز به مهارتی داره که مطمئنا مشتری نداره و به همین خاطر هم شما رو استخدام کرده.<br />
<br />
شما راه حل بهتری دارید؟<br />
<br />
من اصلا منکر این نیستم که دخالت دادن مشتری باعث طولانیتر شدن فرایند کار میشه و مشتری هم حاضر نیست بابتش پولی بده، اما این بهترین کاریه میشه انجام داد. در نهایت این روش خیلی به صرفهتر از اینه که چندین طرح بزنید و هی مشتری اونها رو رد کنه.من خیلی زیاد میشنوم که طراحان وب از مشتریهاشون گلایه میکنن. اما مشکل اصلی اینه هیچ کس به ما یاد نداده چطور باید با مشتری کار کنیم.احتمالا دانستههای شما در مورد معماری اطلاعات درست نیست2014-11-21T23:00:00+03:302014-11-21T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AAخیلی وقته که دیگه کلمه «معماریاطلاعات» زیاد به گوشمون نمیخوره. این روزها بیشتر همه دارن در مورد درک نیاز کاربر و عرضه محتوای مناسب حرف میزنن، اما خیلی کم در مورد این حرف میزنن که کاربر چطور باید این محتواها رو پیدا کنه.<br />
<br />
مشکل از اینجا شروع میشه که وقتی یه علمی منابع خیلی زیادی داره و مدتهای زیادی در موردش صحبت شده، یواش یواش همه فکر میکنن که دیگه کاملا فهمیدنش. مثلا ما اکثرا فکر میکنیم معماریاطلاعات رو فهمیدیم، ولی درواقع بیشتر چیزایی که ما در مورد معماریاطلاعات میدونیم درست نیستن.<br />
<br />
<br />
ما اکثرا فکر میکنیم معماریاطلاعات رو فهمیدیم، ولی درواقع بیشتر چیزایی که ما در موردش میدونیم درست نیستن.<br />
<br />
<br />
وقتی یه علمی به شکل گسترده پوشش داده میشه، یواش یواش سر و کله یه سری اطلاعات غلط هم پیدا میشه. یکی مثل همین که اطلاعات مهم رو باید بزارید بالای صفحه چون کاربر اسکرول نمیکنه.<br />
<br />
معماریاطلاعات هم دستخوش این اتفاقات شده و من قصد دارم توی این مطلب در مورد بعضی از این اطلاعات غلط (خرافهها) حرف بزنم. صحبتم رو هم میخوام با این یکی شروع کنم که وبسایت باید یه ساختار منطقی داشته باشه.<br />
<br />
وبسایت باید یه ساختار منطقی داشته باشه<br />
<br />
معمولا من خودم وقتی روی ساختار وبسایت کار میکنم، مشتری و همکارام رو عصبی میکنم. علتش اینه که من اصلا با یه ساختار منطقی شروع نمیکنم. خیلیها فکر میکنن که معماریاطلاعات یعنی اینکه شما محتواها رو با یه ساختار منطقی سازماندهی کنید، اما در واقع اینطور نیست.<br />
<br />
<br />
بعضیها خودشون رو متقاعد میکنن که معماریاطلاعات یعنی سازماندهی محتوا، اما این درست نیست.<br />
<br />
<br />
علت اینه که آدما منطقی نیستن. درسته که ما وانمود میکنیم منطقی هستیم، اما در واقع تصمیماتمون رو بر اساس تعصبات فرهنگی، روش تربیتیمون، باورها، اعتقادات و یه سری فاکتورهای دیگه میگیریم.<br />
<br />
بزارید یه مثالی بزنم که شمام حتما باهاش برخورد کردید. وقتی میرید میوه فروشی، توی قسمت سبزیجات دنبال گوجه فرنگی میگردید، اینطور نیست؟ اصلا خود میوه فروشیها هم گوجه فرنگی رو میزارن تو بخش سبزیجات. مگه گوجه فرنگی میوه نیست؟ منطق میگه میوه است، اما میوه فروشا میزارنش تو بخش سبزیجات چون مردم ما همه به خاطر یه عادت قدیمی انتظار دارن توی سبزیجات باشه.<br />
<br />
<br />
<br />
چرا ما گوجه فرنگی رو میزاریم بین سبزیجات؟ به نظر میرسه سازماندهی محتوا توی دنیا خیلی بر اساس منطق نیست.<br />
<br />
ما باید این تفکر غلط رو کنار بزاریم که ساختار سایت باید بر اساس منطق باشه. در عوض باید بر اساس مدل ذهنی کاربر طراحی بشه. حالا چه درست باشه چه غلط.<br />
<br />
کاربر باید بتونه با سه کلیک به محتوا دست پیدا کنه<br />
<br />
در مورد منطق صحبت کردیم. یکی دیگه از قوانینی که منطقی به نظر میرسه اینه که کاربر باید بتونه با سه کلیک به محتوا دست پیدا کنه. متاسفانه با اینکه این موضوع منطقیه اما درست نیست.<br />
<br />
این موضوع ریشه در زمانی داره که کاربرای اینترنتی داشتن از dial-up (خطوط کم سرعت اینترنت) استفاده میکردن. وقتی میخواستن بین صفحات مختلف پیمایش کنن به خاطر سرعت پایین اینترنت کلافه میشدن. خب این موضوع به اشتباه با عنوان تعداد کلیک تفسیر شد. یعنی گفتن تعداد صفحات قابل پیمایش مساوی تعداد کلیک.<br />
<br />
ما هیچ مدرکی نداریم که بگه تعداد کلیکها مهم نیستن، اما هیچ مدرکی هم نداریم که بگه مهمه. در عوض چیزی که مهمه اینه که کاربر حس کنه کارش داره پیش میره. اگه کاربر کلیکهاش رو پیش برنده ببینه اتفاقا براحتی قانون سه کلیک رو در هم میشکنه.<br />
<br />
وبسایت باید ۷ (بعلاوه یا منهای ۲) منو داشته باشه<br />
<br />
یکی دیگه از قوانین افسانهایی اینه که شما هیچ وقت نباید بیشتر از ۷ (بعلاوه یا منهای ۲) گزینه توی منوها داشته باشید.<br />
<br />
این موضوع از مقاله آقای جورج میلر شروع شده که میگه ما نمیتونیم بیشتر از ۷ (بعلاوه یا منهای ۲) گزینه رو توی حافظه کوتاه مدتمون نگه داریم. اما به نظر من این استدلال به دو دلیل غلطه.<br />
<br />
اول اینکه یه تحقیق دیگه میگه ما به سختی میتونیم چیزایی با بیشتر از ۴ جزء رو توی حافظه کوتاه مدتمون نگه داریم. دقیقا به همین خاطره که شماره کارتهای اعتباری توی گروههای ۴ رقمی تنظیم شدن.<br />
<br />
<br />
<br />
حافظه کوتاه مدت ما ضعیف تر از اونیه که فکر میکنیم. به همین خاطره که شماره کارتهای اعتباری توی گروههای ۴ رقمی تنظیم شدن.<br />
<br />
دوم اینکه اصلا توی صفحات وبسایت کاربر نیازی نداره چیزی رو به حافظه کوتاه مدتش بسپاره چون همه چیز داره به صورت دیداری بهش نمایش داده میشه. یا بهتره بگیم کاربر نیازی نداره که منویهای وبسایت رو به خاطر بسپره.<br />
<br />
<br />
آدما قوانین رو دوست دارن. قوانینی که مثلا با دنبال کردنشون دیگه لازم نیست تست کاربردپذیری انجام بشه.<br />
<br />
<br />
متاسفانه آدما اغلب دوست دارن قوانین رودنبال کنن چون این کار باعث میشه دیگه نیاز به انجام کارایی مثل تست کاربردپذیری نداشته باشن.<br />
<br />
اجتناب از اولویت بندی غیر ممکنه<br />
<br />
من نمیدونم چرا سازمانها اینقدر از اولویت بندی بدشون میاد. وقتی در مورد اولویت بندی کردن اهداف تجاری یا مخاطبانشون حرف میزنیم به نظر میرسه از این کار متنفر هستن.<br />
<br />
علت اینه که اولویت بندی نیاز به تقسیم کردن مسائل داره. معنی اولویت بندی اینه که باید بگید یه بخش از سازمان مهمتر از بقیه است یا یه گروه از کاربران ارزش بیشتری دارن. این مشکل توی خیلی از سازمانها هست که همش نگاهشون به گذشته است و چیزایی که به دست آوردن و میخوان همش رو هم تا همیشه نگه دارن.<br />
<br />
نتیجش میشه یه وبسایتی که در ظاهر قراره همه رو راضی نگه داره اما در حقیقت هیچ کس راضی نمیشه. مثلا میان منوها رو بر اساس لیست الفبا میزارن که هیچ بخشی ناراحت نشه. یا مثلا همه المنتها رو توی صفحه اصلی یه اندازه میگیرن که یه موقع تبعیض نشده باشه.<br />
<br />
اما چیزی که این سازمانها متوجهش نیستن اینه که اجتناب از اولویت بندی غیر ممکنه. شما میتونید لیست بخشها رو بر اساس حرف الفبا بزارید، اما هنوزم اونایی که اول لیست هستن بیشتر ارزش پیدا میکنن. شما میتونید سایز همه عناصر رو یه اندازه بزارید، اما در نهایت کاربر از سمت بالا-راست شروع به مرور کردن صفحه میکنه.<br />
<br />
شما نمیتونید جلوی اولویت بندی رو بگیرید. پس تا جایی که ممکنه موضوعات رو اولویت بندی و مهمترها رو مشخص کنید.<br />
<br />
ما اصلا کمبود خرافه نداریم<br />
<br />
دانش کم خیلی خطرناکه. توی معماریاطلاعات هم همینطوره و ضعف دانش باعث شده پر از خرافه بشه. البته توی دنیای تجربهکاربر کلا این موضوع عادیه. ما باید خیلی مراقب تئوریهایی که بهشون باور داریم باشیم. باید تا جایی که میتونیم در مورد شنیدهها تحقیق کنیم و با استفاده از تست کاربردپذیری برای خودمون اثباتشون کنیم.ما اکثرا فکر میکنیم معماری اطلاعات رو فهمیدیم، ولی درواقع بیشتر چیزایی که ما در مورد معماری اطلاعات میدونیم درست نیستن.5 ویژگی یک وبسایت خوب2014-11-18T23:00:00+03:302014-11-18T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/5-%D9%88%DB%8C%DA%98%DA%AF%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A8وقتی در مورد وب و طراحی وبسایت حرف میزنیم اغلب افراد میکنن همه چیز توی رنگ، عکس و متن خلاصه شده. البته اینها ضروریات یه وبسایت هستن، اما به تنهایی باعث نمیشن که یک وبسایت خوب باشه. خب پس چطور میتونیم یه وبسایت خوب رو از بد تشخیص بدیم؟ برای این کار من توصیه میکنم توی هر وبسایتی این ۵ ویژگی رو بررسی کنید.<br />
<br />
اول: کاربردپذیری<br />
<br />
تعریف من از کاربردپذیری خوب اینه که وبسایت باید دقیقا همون چیزی باشه که کاربر انتظارش رو داره. مثلا شما ممکنه خیلی وقتها چیزی رو توی گوگل جستجو کنید، روی یکی از لینکها کلیک کنید و بعد با یه صفحهایی مواجه بشید که ۹۹٪ اطلاعات موجودش هیچ ارتباطی با چیزی که جستجو کردید نداره. به عبارتی یعنی این وبسایت کاربردش چیزی نبوده که انتظار داشتید.<br />
<br />
<br />
برای کاربردپذیری بیشتر، تا میتونید همه چیز رو ساده کنید.<br />
<br />
<br />
سادگی یعنی کاری کنیم که کاربر بتونه به راحت ترین شکل ممکن به اهدافش برسه. یعنی به جای هدر دادن تمرکز کاربر با محتوا یا قابلیتهای غیرضروری و غیرمرتبط، تمرکزش رو روی موضوع اصلی حفظ کنیم. بنابر این یه وبسایت خوب باید به سادهترین شکل ممکنه طراحی شده باشه. البته سادگی اصلا به معنی این نیست که زیبا نباشه!<br />
<br />
دوم: زیبایی<br />
<br />
وقتی ما در مورد کارا بودن وبسایتها صحبت میکنیم، فورا بعضیها فکر میکنن که باید زیبایی رو فراموش کنیم. اما زیبایی اولین و موثرترین عامل برای جذب کاربره. در واقع کاربران شما در ۱ تا ۳ ثانیه اول ورودشون به وبسایت بیشتر به زیباییها توجه دارن. اگه با یه وبسایت زشت روبرو بشن ممکنه خیلی راحت ببندنش و برن.<br />
<br />
<br />
زیبایی وبسایت ما نشانه ارزش و شخصیتیه که ما برای کار خودمون قائل هستیم.<br />
<br />
<br />
لباسی که ما آدمها میپوشیم نشون دهنده ارزش و احترامیه که برای خودمون قائل هستیم. در مورد وبسایتها هم دقیقا همینه. زیبایی وبسایت ما نشانه ارزش و شخصیتیه که ما برای کار خودمون قائل هستیم.<br />
<br />
سوم: قابلیت دسترسی<br />
<br />
یه وبسایت خوب باید تا جایی که ممکنه برای بیشترین طیف از افراد قابل دسترس باشه. آیا میدونستید که ۵ تا ۸ درصد مردان به کوررنگی مبتلا هستن؟ میدونستید که بخش زیادی از کاربران شما نقص یا اختلال توجه دارن؟ یه وبسایت خوب باید طوری طراحی شده باشه که برای این افراد مشکلی در استفاده ایجاد نکنه.<br />
<br />
غیر از مسائلی که ناشی از مشکلات خود کاربره، یه وبسایت خوب باید این قابلیت رو داشته باشه که توی دنیای گوشیهای هوشمند برای کاربرانی که دارن وبسایت شما رو توی یه صفحه نمایش ۴.۷ اینچی (مثلا iPhone) میبینن هم قابل استفاده باشه. چیزی که بهش میگن طراحی واکنش گرا.<br />
<br />
چهارم: بهینه سازی برای موتورهای جستجو (SEO)<br />
<br />
اگه یه وبسایتی همه ویژگیهای بالا رو داشته باشه اما کاربرا نتونن پیداش کنن، خیلی بعیده که این وبسایت بتونه برای مالکینش مفید واقع بشه. یکی از چیزهایی که یه وبسایت خوب باید داشته باشه اینه که توسط موتورهای جستجو دیده بشه. یعنی طوری برنامه ریزی شده باشه که وقتی کاربران محصول یا خدمات شما رو توی Google، Yahoo، Bing و یا وبسایتهای مشابه جستجو میکنن براحتی پیدا بشه.<br />
<br />
موضوع بهینه سازی برای موتورهای جستجو این روزها بحث داغی به حساب میاد و خیلیها دارن در موردش حرف میزنن. با اینکه خیلی چیز پیچیدهایی نیست، اما ضروریه که حتما در موردش یه اقدامی صورت بدید.<br />
<br />
پنجم: حمایت شده باشه<br />
<br />
موضوع اینه که خیلی از وبسایتها اینطوری طراحی میشن که کارفرما از شرکت طراحی میخواد یه سایتی براش طراحی کنه. شرکت طراحی هم یه سری اطلاعات از کارفرما میگیره و میرن توی خلوت خودشون و یه چیزی طراحی میکنن و به کارفرما میدن.<br />
<br />
غیر از اینکه یه وبسایت خوب باید طراحیش با هماهنگی و همکاری نزدیک بین کارفرما و تیم طراحی انجام شده باشه، لازمه که این وبسایت توسط طراح حمایت شده باشه و در یک برنامه بلند مدت با توجه به نیازهای کاربران بهینه سازی بشه. اگر میخوایید بدونید دقیقا چه چیزهایی باید مد نظر قرار گرفته بشه میتونید این مطلب رو مطالعه کنید.یک وبسایت خوب چه ویژگیهایی باید داشته باشه؟ توی این مطلب با ۵ ویژگی یه وبسایت خوب آشنا میشید.طراحی نامرئی (نامحسوس)2014-11-12T23:00:00+03:302014-11-12T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A6%DB%8C-%D9%86%D8%A7-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%88%D8%B3وقتی مثانه کاملا پره، وقت خیلی کمی برای هدر دادن داریم. بنابر این به محض شناسایی سرویس بهداشتی میریم داخل، کارمون رو انجام میدیم، دستامون رو میشوریم، خشک میکنیم و میاییم بیرون - اونم در کمتر از دو دقیقه.<br />
<br />
توی هیچ کدوم از لحظاتی که ما این تجربه رو داریم به طراحی فکر نمیکنیم. ما فقط کاری رو که باید، انجام میدیم. بدون هیچ حساسیت، احساس نا امیدی و یا ترسی از عواقبش.<br />
<br />
خب حالا بیایید نوار رو به عقب برگردونیم و ماجرا رو با جزییات بیشتری بررسی کنیم.<br />
<br />
بازبینی مسئله با دور آهسته<br />
<br />
با وجود همه چیزهایی که میتونن تمرکز ما رو مختل کنن، اما تابلوی سرویس بهداشتی به اندازه کافی بزرگ و قابل رویته. برای اینکه بفهمیم حالا باید چکار کرد، لازم نیست چیزی رو توی گوگل سرچ کنیم. همین که ورودی رو دیدیم از نشانههای واضحی که بالای اون هست میفهمیم که کدومش برای آقایون یا خانومهاست. یعنی ما حتی برای یه لحظه هم در این مورد فکر نمیکنیم. فقط یک راست میریم تو قسمت سمت چپی.<br />
<br />
ما بدون اینکه بخوایم در رو باز کنیم وارد میشیم چون معمولا در ورودی همیشه خودش بازه. اطراف ما رو دیوارهایی فراگرفته که معمولا تا سقف پوشیده هستن و فقط یه پنجره خیلی کوچیک دارن تا ما نیاز نباشه نگران دیده شدن از بیرون باشیم. اگه شانس بیاریم و به ترافیک بر نخوریم، درب هر کدوم از اتاقکها از بالا و پایین یه فضای باز داره تا بتونیم سریع تشخیص بدیم که کسی توش هست یا نه. هر اتاقک حریم خصوصی ما رو هم تضمین میکنه.<br />
<br />
بعد از اینکه به آرامش رسیدیم از جامون بلند میشیم، (با کمی فانتزی) درب هیچ چفتی نداره. طراحی نامرئی این چفت رو بر میداره و بجاش یه سنسور مادون قرمز میگذاره که با بلند شدن ما خودش در رو باز میکنه. راحت باز میشه و ما میاییم بیرون.<br />
<br />
درست روبروی ما یه ردیف شیرآب هست که کنار هر کدوم هم یه ظرف مایع صابونه. همین که دستمون رو زیر نگهدارنده مایع صابون میگیریم خودش به اندازه کافی صابون خارج میکنه. بدون اینکه نیاز باشه شیر رو باز کنیم آب هم خودش جریان پیدا میکنه و ما دستامون رو میشوریم. دمای آب هم خودش جوری تنظیم شده که ما دیگه نخوایم بهش فکر کنیم.<br />
<br />
بعد ما دستمون رو میگیریم زیر خشک کن که اونم نیاز به هیچ کاری نداره. نه دگمهایی هست که بخواییم فشارش بدیم و نه چیزی که دمای باد رو تنظیم کنیم. تنها کاری که باید بکنیم اینه که دستمون رو بگیریم زیرش تا خشک بشه.<br />
<br />
طراحی نامرئی چیکار کرده؟<br />
<br />
حالا همه این تجربهایی که ما داشتیم رو بررسی کنید و ببینید که چقدر موثر و جالب بوده. ما بدون اینکه بخواییم به این فکر کنیم که هر قسمت از این ماجرا چطور اتفاق افتاده خیلی راحت و در یک زمان کوتاه رفتیم و کارمون رو انجام دادیم. تازه توی مصرف مایع صابون، آب و کاغذ توالت هم خیلی بهینهتر عمل کردیم.<br />
<br />
البته من سرویس بهداشتی طراحی نمیکنم، ولی میتونم تصور کنم که چه نیازهایی داره. به عنوان مثال توجه به فرهنگ، بودجه موجود، منابع انرژی، طول عمر مواد ساختمانی، کنترل هدر رفت آب و یه چیزایی شبیه این رو در نظر میگیرم. بعدش در نهایت چیزهایی مثل امنیت کاربران و نگهداری مطرحه.<br />
<br />
<br />
فقط یه لحظه تصور کنید که کاربرا بدون نیاز به فکر کردن بتونن از وبسایت شما استفاده کنن.<br />
<br />
<br />
مخلص کلام و منظور من اینه: چون یه نفر کارش رو دست انجام داده، من دیگه لازم نیست به این فکر کنم که چطور میشه از سرویس بهداشتی استفاده کرد. من فقط روزانه دارم چندین بار بکارش میگیرم. حالا فقط به این فکر کنید که وبسایت شمام همینطوری کار کنه.طراحی نامرئی یعنی فقط یه لحظه تصور کنید که کاربرا بدون نیاز به فکر کردن بتونن از محصول شما استفاده کنن.تفاوت وبلاگ و وبسایت2014-11-10T23:00:00+03:302014-11-10T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D9%88-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AAافراد زیادی بارهای بار از من پرسیدن که ما بهتره وبلاگ داشته باشیم یا وبسایت؟ برای داشتن هرکدوم باید چیکار کنیم؟ اصلا فرق این دو تا با هم چیه؟ به همین خاطر من قصد دارم توی این مطلب علاوه بر اینکه بهتون بگم فرق اصلی این دو تا چیه، نکاتی رو هم در مورد نحوه استفاده از این دو معرفی کنم.<br />
<br />
وبلاگ و وبسایت در مفهوم<br />
<br />
یه «وبسایت» یعنی هر چیزی که شما توی دنیای آنلاین میبینید. هرچیزی که یه آدرس اینترنتی با فرمت رایج «http://xxxxx.xxx» داشته باشه، مثلا google.com یا webadvice.ir یک وبسایت هستن.<br />
<br />
وبلاگ از دو کلمه «وب» و «لاگ» تشکیل شده. لاگ در انگلیسی یعنی ثبت وقایع به صورت سلسهوار و پشت سر هم. بنابر این «وبلاگ» یعنی جایی که وقایع وب بر اساس تاریخ وقوع اونها نمایش داده میشه. معمولا آخرین رویداد بالاتر از همه است.<br />
<br />
بله! درست حدس زدید. وبلاگها در واقع بخشی از وبسایت به حساب میان.<br />
<br />
وبلاگ و وبسایت در کاربرد<br />
<br />
وبسایتها همه جور کاربردی دارن. مثلا شما میتونید از وبسایت انتظار داشته باشید که یه فروشگاه اینترنتی مثل دیجیکالا، یه رزومه (portfolio) شخصی مثل وب سایت خود من، یه جامعه مجازی مثل فیسبوک، یه سرویس آنلاین مثل Gmail، یه پایگاه خبری مثل خبرگزاری فارس و یا پایگاه اطلاع رسانی یه شرکت یا سازمان مثل مخابرات باشه. همه این مواردی که مثال زدیم وبسایت هستن.<br />
<br />
اما وبلاگها اغلب برای انتشار یک سری محتواهای پشت سر هم مثل خبر، مقاله، عکس و یا ویدئو مورد استفاده قرار میگیرن. معمولا این محتواها بر اساس تاریخ انتشارشون مرتب میشن و آخرین چیزی که منتشر شده بالاتر از همه است. دقیقا یه چیزی شبیه پرتالهای خبری و اخباری که منتشر میکنن. به همین دلیل این روزها بیشتر پایگاههای خبری دیگه دارن به سمت استفاده از وبلاگها میرن. محتوای یه وبلاگ میتونه بوسیله تاریخ و یا دسته بندی از هم تفکیک بشه.<br />
<br />
چه موقع بایداز وبلاگ استفاده کنیم؟<br />
<br />
شاید اگر این سوال رو ۵ سال پیش میپرسیدید خیلی جواب واضحی براش نداشتم، اما امروز وبلاگها بهترین ابزار برای بازاریابی محتوا هستن. معمولا وبلاگها چون خیلی زود به زود بروزرسانی میشن قابلیت بیشتری برای تعامل با کاربر و دارن. مثلا شما توی وبلاگها سیستم نظردهی رو میبینید که کاربران میتونن بیان و نظرشون رو مورد محتوای منتشر شده اعلام کنن. همچنین وبلاگ ابزار خوبی برای انتشار اخبار مرتبط با یه وبسایته.<br />
<br />
<br />
برای هر کسب و کار دیجیتالی ضروریه که یه وبلاگ فعال و بروز داشته باشه.<br />
<br />
<br />
موتورهای جستجو وبلاگها رو خیلی بیشتر دوست دارن و معمولا براشون ارزش خاصی قائل هستن. به همین خاطر شما میتونید از وبلاگ به عنوان یه ابزار فوق العاده برای جذب ترافیک استفاده کنید. به نظر من این روزها برای هر کسب و کار دیجیتالی ضروریه که یه وبلاگ فعال و بروز داشته باشه.<br />
<br />
با وبلاگ شروع کنید یا وبسایت؟<br />
<br />
خب بستگی داره! اگه فقط قصد دارید خودتون رو معرفی کنید و میخوایید دیگران بدونن که چه تخصصی دارید بهتره با یک وبلاگ شروع کنید. برای راه اندازی یه وبلاگ فارسی میتونید از سرویس های رایگانی مثل بلاگفا و بلاگ و برای انگلیسی هم از سرویس رایگان مدیوم و یا مشابه اون استفاده کنید (کمی جستجو کنید میتونید سرویسهای بیشتری رو هم پیدا کنید).<br />
<br />
اگه نمیخوایید از سرویس رایگان استفاده کنید، باهزینه تقریبی ۱۵۰ هزار تومان (خرید هاست و دومین) و نصب یه اسکریپت رایگان وردپرس میتونید این کارو انجام بدید. مزیت یه وبلاگ غیر رایگان اینه که مستقله و کنترل بیشتری روش دارید. بعدا هم راحتتر میتونید به وبسایت تبدیلش کنید.<br />
<br />
اما اگه میخوایید کاری غیر از یه معرفی صرف انجام بدید، مثلا اگه میخوایید یه محصول رو بفروشید و در نهایت بتونید گزارشی از خریدهای انجام شده داشته باشید و کسبوکار آنلاینتون رو مدیریت کنید، در این صورت باید برید و یه وبسایت راه اندازی کنید. وبسایت به شما این امکان رو میده که روی اغلب جزییات کارتون مدیریت داشته باشید.<br />
<br />
برای سادهتر شدن مدیریت یه وبسایت سیستم هایی وجود دارن که بهش میگن سیستم مدیریت محتوا. سیستمهای مدیریت محتوای رایگان متعددی هم مثل جوملا ، وردپرس و دروپال وجود دارن که میتونید با کمی تحقیق در مورد اونها و فهمیدن اینکه کدوم بیشتر برای شما مناسب هستن یکیش رو انتخاب و استفاده کنید. توی انتخاب سیستم مدیریت محتوا هم بهتره به این ۱۰ نکته توجه کنید. البته همه این سیستمهای مدیریت محتوا رایگان هستن و شما نمیتونید مطمئن باشید که ۱۰۰٪ نیاز شما رو تامین میکنن. بنابراین برای طراحی یه وبسایت بهتره یه طراح خوب رو هم استخدام کنید تا در این مسیر بهتون کمک کنه.<br />
<br />
هنوز تردید دارید؟<br />
<br />
اگه هنوز در مورد اینکه وبلاگ بهتره یا وبسایت تردید دارید، یا اینکه میترسید توی ادامه مسیر به مشکل بر بخورید، __می تونید از کلینیک ما یه وقت مشاوره بگیرید.__ما این کلینیک رو برای کمک به شما راه اندازی کردیم تا بتونید تصمیم درستتری بگیرید. با یه مشاوره ۳۰ دقیقهایی این فرصت رو دارید تا همه سوالات خودتون رو از مشاورین ما بپرسید و ما هم کمک میکنید که راه براتون روشن بشه.وبلاگ یا وب سایت؟ کدوم بهتره؟ چه موقع بایداز وبلاگ استفاده کنیم؟ با وبلاگ شروع کنیم یا وبسایت؟آیا وبسایت شما به یه نظر خارج از گود نیاز داره؟2014-11-08T23:00:00+03:302014-11-08T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%DB%8C%D9%87-%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D9%88%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87پرسیدن نظر یه نفر که داره از خارج به وبسایت شما نگاه میکنه هیچ وقت به سایت لطمهایی وارد نمیکنه. شما ممکنه بهترین تیم طراحی رو در اختیار داشته باشید، اما یه تیم نمیتونه حواسش به همه چی باشه. حتی اگه چهار چشمی همه قسمتهای وبسایت رو پیمایش کرده باشن.<br />
<br />
تقریبا میشه گفت که ما توی وبادوایس بخش زیادی از زمانمون رو روی این موضوع صرف میکنیم. ما به وبسایتها و حتی شرکتهای طراحی کمک میکنیم که یه دیدگاه خارج از گود رو هم نسبت به وبسایتشون داشته باشن و اغلب اونها از این موضوع خوشحالن.<br />
<br />
مزایای گرفتن نظر خارج از گود<br />
<br />
وقتی برای مدت طولانی روی یه پروژهایی کار میکنید، یواش یواش محو در جزییات میشید و دیگه داشتن یه تصویر کلی براتون دشوار میشه. اینجاست که دیگه خیلی از مشکلات رو نمیبینید.<br />
<br />
<br />
وقتی نظر دیگران رو در مورد وبسایت بپرسید، میتونید اون رو از همون زاویهایی ببینید که کاربران شما دارن میبینن.<br />
<br />
<br />
اینکه نظر یه نفر رو از خارج از سیستم بپرسید به شما این امکان رو میده که ماورای کارتون رو هم ببینید. یعنی وبسایت خودتون رو از همون زاویهایی ببینید که کاربران شما دارن میبینن.<br />
<br />
این محو شدن در جزییات حتی توی روابط ما با مشتریان هم دیده میشه. معمولا وقتی برای یه مدت طولانی با یه مشتری در ارتباط هستید، یواش یواش بصیرت شما نسبت به ابعاد بیرونی اون مشتری کمتر میشه.<br />
<br />
خوشبختانه در مورد ما این مزیت وجود داره که مدیران اغلب خیلی کمتر نسبت به نظرات ما موضوع میگیرن، چون مارو استخدام کردن به این امید که در مورد وبسایتشون انتقادات سازنده بکنیم و بهشون نمای خارجی اون رو نشون بدیم.<br />
<br />
اما گرفتن یه نظر خارج از گود در چه مواردی کارآمده؟<br />
<br />
گرفتن یه نظر خارج از گود مستلزم چیه؟<br />
<br />
گرفتن یه نظر خارج از گود به این بستگی داره که شما توی وبسایتتون چه جور نگرانیهایی دارید (اگه اصلا دارید). مثلا اگه در مورد کاربردپذیری وبسایتتون نگران هستید، در این صورت از همین موضوع شروع کنید. اما گاهی شما خودتونم نمیدونید چی میخوایید. تنها چیزی که شما میخوایید دو تا چشم بیناست که حواسش به سایت شما باشه.<br />
<br />
یه وقتایی همین که با یه متخصص چت و گفتگو کنید برای اینکه بهتون یه دید متفاوت بده کافیه. لازم نیست گفتگو خیلی طولانی هم باشه و میتونه روی اسکایپ یا تلفن صورت بگیره. کلینیک مشاوره ما یه مثال از این نوعه. اما این متخصص نمیتونه وارد همه جزییات وبسایت شما بشه.<br />
<br />
چون آنالیز تخصصی (قبلی) به صورت ایزوله روی وبسایت شما انجام میشه، اینجاست که باید برید سراغ آنالیز رقبا. این آنالیز شما رو براساس یک سری معیارهای خاص بین رقباتون رده بندی میکنه. یعنی کمکتون میکنه بفهمید وبسایت شما چقدر توی بازار خوب عمل میکنه. اگه یه همین چیزی میخوایید، باید یه نفر یکی دو روزی بشینه و سایت شما رو آنالیز کنه و یه گزارش بهتون بده.<br />
<br />
بعدش میرسیم به آنالیز کاربردپذیری. بر اساس تستهای کاربردپذیری دیگه نیاز نیست به قضاوتهای مشاوران تکه کنید. به جاش ما یه سری دادههای واقعی رو در مورد نحوه عملکرد وبسایت جمع آوری میکنیم.<br />
<br />
<br />
یه وبسایت ممکنه زیبا باشه، حتی کار کردن باهاش هم ساده باشه، اما بازم نتونه شما رو به نتایج لازم برسونه.<br />
<br />
<br />
در نهایت یه آنالیز بیزینسی هم داریم. اینجاست که مشاور شما میاد وبسایت رو در کلیت بیزینس شما بررسی میکنه. یه وبسایت ممکنه زیبا باشه، حتی کار کردن باهاش هم ساده باشه، اما بازم نتونه شما رو به نتایج لازم برسونه. یه آنالیز بیزنسی میاد اندازهگیری میکنه که وبسایت چقدر تونسته به تحقق اهداف سازمان کمک کنه. همینطور روی این موضوع کار میکنه که ببینیم آیا وبسایت بهترین میزان بازگشت سرمایه رو داره یا نه.<br />
<br />
از کجا شروع کنید؟<br />
<br />
انتخاب این آنالیزها خودش یه کم گیج کننده است. من توصیه میکنم اول به بودجه خودتون نگاه کنید. اگه بودجه خیلی پایینی دارید بهتره از آنالیز تخصصی شروع کنید. در نهایت اگه دیدید مشکلات عمیق تره میتونید از آنالیز رقبا استفاده کنید. این آنالیز هم چون ۱−۲ روز بیشتر طول نمیکشه خیلی گرون در نمیاد.<br />
<br />
البته با همه این اوصاف من توصیه میکنم که نظر مشتریهاتون رو هم بپرسید. از اینکه اونها رو درگیر کنید نترسید. اینکار باعث میشه اونها به شما حس نزدیکتری پیدا کنن. ضمنا توی گرفتن نظر لازم نیست دنبال حل کردن همه مشکلات باشید. بالاخره همیشه یه چیزهایی هست که ممکنه حتی از چشم مشتریها مخفی بمونه. مهم اینه که شما دنبال بهینهسازی و ارائه خدمات بهتر باشید.وقتی به یه چیزی خیلی نزدیک میشیم وضوح خودش رو از دست میده. به همین خاطر شما به یه نظر خارج از گود در مورد وبسایتتون نیاز دارید.نزدیکتر شدن به مشتری باعث موفقیت شما در وب میشه2014-10-29T23:00:00+03:302014-10-29T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%86%D8%B2%D8%AF%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B9%D8%AB-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D9%88%D8%A8-%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87امروزه دیگه موفقیت یعنی همراه بودن با مشتری. هرچی به مشتری نزدیکتر باشید، یعنی قدرت و اثرگذاری بیشتری خواهید داشت. شما میخوایید برای این مشتری طراحی کنید پس باید برید و بهش نزدیک بشید و ببینید چجوری داره زندگی میکنه.<br />
<br />
داستان یه نویسنده که با خوانندهها زندگی میکرد<br />
<br />
من نویسنده یه مجلهایی رو میشناختم که هفتهایی چهار روزش رو اختصاص داده بود به اینکه با خوانندهها باشه. بهشون گوش میداد، باهاشون حرف میزد و همدلی میکرد. فقط روزای پنجشنبه میرفت توی دفتر کارش و خیلی هم نویسنده موفقی بود.<br />
<br />
چند سال بعد دیدمش که تحت تاثیر وب قرار گرفته و رفته بود توی یه موسسه بزرگ آنلاین و نویسندگی میکرد. اما به نظر خیلی مشتاق نمیرسید. یه کم خسته و افسرده شده بود. علتش این بود که حالا دیگه از شنبه تا پنجشنبه توی دفتر کار بود و یک سالی میشد که هیچ مشتری (خوانندهایی) رو ندیده بود.<br />
<br />
نتیجه چی بود؟ یه وب سایت خود محور، پر از محتواهای غیر ضروری و امکاناتی که استفاده کردن ازشون کار خیلی دشواری بود. یه وب سایتی که خیلی سخت میشد توش یه چیزی رو پیدا کرد، پیمایش توش کار تقریبا غیر ممکن و در کل بی فایده ایی بود. جالب اینکه خودشم این رو میدونست. کاری که قبلا میکرد خیلی متفاوت بود. قبلا دقیقا میدونست چی باید بنویسه چون چهار روز در هفته رو با همون خوانندهها سر میکرد.<br />
<br />
اما حالا یه حرفه ایی وب بود. یا بهتره بگیم یه نفر که کارش پر کردن فضای وب بود.<br />
<br />
این داستان همچنان ادامه داره<br />
<br />
این داستان رو من سال ۱۳۸۸ توی یه همایش تعریف کردم و اصلا فکر نمیکردم الان توی سال ۱۳۹۳ بازم لازم بشه در تکرارش کنم. اما متاسفانه هنوز هم همونطوره.<br />
<br />
برای تعداد بسیار زیادی از حرفه اییهای وب مشتری یه چیز مخفی و غیر قابل دیدنه. توی تمام این پنج سال گذشته که من دارم در این مورد حرف میزنم، حتی یه دونه از حرفه اییهای وب رو هم ندیدم که هفتهایی چهار روز با مشتریهاش باشه. حتی یه روزشم ندیدم.<br />
<br />
<br />
ما کسانی رو نمیخواییم که تکنولوژی دوست، محتوا دوست و یا طراحی دوست باشن. ما در وب کسانی رو میخواییم که انسان دوست باشن.<br />
<br />
<br />
تیمهای طراحی وب هر فرهنگی هم که داشته باشن مسلما فرهنگ مشتری محوری نیست. این وظیفه ماست که تغییر ایجاد کنیم. این ماییم که باید فرهنگ مشتری محوری رو توسعه بدیم. ما باید یه افرادی رو استخدام کنیم که در مقابل آدمای دیگه مشتاق باشن. ما کسانی رو نمیخواییم که تکنولوژی دوست، محتوا دوست و یا طراحی دوست باشن. ما کسانی رو میخواییم که انسان دوست باشن.<br />
<br />
ما هر کاری هم که میکنیم باز یه مانعی هست<br />
<br />
«متاسفانه اغلب سازمانها دوست ندارن تیمهای وبی با مشتری تماس و تعامل نزدیک داشته باشن. مدیران این سازمانها بیشتر سیاستمدار هستن تا مجری. رهبران این سازمانها با این فرهنگ بزرگ شدن» - Robert Fabricant<br />
<br />
معمولا وقتی تیمهای طراحی وب با مشتری ارتباط نزدیک ندارن، مجبور میشن شخصیتها رو اختراع کنن. مجبور میشن در مورد مشتری پیش داوری و قضاوت کنن و این قضاوتها رو همه جا تعمیم بدن.<br />
<br />
من خودم سالها با این قضاوتها درگیر بودم. اینکه همش باید حدس زد که مشتری چی میخواد. باید یه جور کف بینی بلد بود تا پیش بینی کنیم که چه کاری احتمالا ممکنه درست باشه و مشتری نسبت بهش واکنش مثبت نشون بده.<br />
<br />
سازمان ها باید موانع بین تیمهای طراحی وب و مشتریهاشون رو وردارن و اجازه بدن طراحان وب برن و با مشتریها صحبت کنن.هرچی رابطه با مشتری نزدیک تر باشه، موفقیت توی وب بیشتره. با این حال هنوز خیلی از سازمانها اجازه تعامل نزدیک با مشتریان رو نمیدن.طراحی اول باید کاربردی باشه2014-10-26T00:30:00+03:302014-10-26T00:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%87من این روزها توی هتلهای زیادی بودم. تقریبا همه این هتلها یه وجه مشترک دارن و اونم اینه که تلاش میکنن نمای بهتر و درستتری از برندشون نشون بدن. از رنگبندی گرفته تا وسایل تجملی توی اتاقها، تلاش برای زیبا کردن همه چیز رو میشه به وضوح دید. اونها تلاش میکنن که از هر چیزی تصویر بهتری نشون بدن. برای اینکه بتونن هویت برند رو بهتر به تصویر بکشن.<br />
<br />
بدون شک زیبایی اتاق یه هتل احساس ما رو نسبت بهش تغییر میده. اما این کاربردشه که تعیین میکنه چقدر ازش استفاده میکنیم. یکی از همین روزا توی یه هتلی بودم و تابلوی روی دیوار نظرم رو به خودش جلب کرد. خیلی چیز خاصی نبود، اما من رو به فکر فرو برد. برای انتخاب این تابلو چقدر بحث و تبادل نظر صورت گرفته؟ طراح داخلی هتل این طرح رو از بین چند تا گزینه دیگه انتخاب کرده؟<br />
<br />
نکته ناراحت کننده این بود که ما تا اون لحظه حتی متوجه وجود یه همچین چیزی توی اتاق نشده بودم. بعد که دیدمش به خودم گفتم «ببین این چه اثر هنری زیباییه» ولی من نمیدیدمش.<br />
<br />
فکر میکنید که نسبت به سایر جنبههای طراحی، چقدر وقت واسه انتخاب این تابلو هدر رفته؟ خیلیها نظرشون اینه که باید حتما به هنر هم در کنار مبل و پرده و تجملات این شکلی پرداخت. منم با نظرشون موافقم و فکر میکنم درست میگن. اما به نظرتون اگه طراحان این اتاق نیمی از وقتی رو که برای انتخاب این صرف کرده بودن برای تجربهکاربر صرف میکردن روی من اثر بیشتری نمیگذاشت؟<br />
<br />
مثلا اگه تصور میکردن که مشتریهای اونها چطور از گوشیشون استفاده میکنن. بیشتر ما گوشیمون رو برای بیدار شدن استفاده میکنیم، طبیعتا باید یه جایی باشه که بزاریمش بالای تختمون. تیم طراحی اصلا تصور اینم نکرده بود که باید یه پریز برق کنار تخت باشه. یعنی من برای استفاده از تبلت و شارژ کردن همزمانش هیچ راهی نداشتم جز اینکه از تختم فاصله بگیرم. بدتر از همه اینکه برای خاموش کردن زنگ موبایلم (Alarm) باید از تخت پاشم و خودم رو به میز برسونم.<br />
<br />
تجربهکاربر بیشتر در مورد کاربرده تا زیبایی. اما یه روز رفتم به یه هتل دیگه که کنار تختش یه سوکت USB بود. من نمیتونم بگم روی دیوارش چه جور اثر هنری گذاشته بود، اما قطعا میتونم بگم که دفعه بعد به کدوم یک از این هتلها میرم.<br />
<br />
<br />
زمان ارزیابی یه طرح، کاربرد رو نسبت به زیبایی در اولویت قرار بدید.<br />
<br />
<br />
منظور من اینجا خیلی روشنه. چه بخواییم یه هتل طراحی کنیم چه یه وبسایت، اول باید با موضوعات کاربردی شروع کنیم. مطمئنا زیبایی هم مهمه، اما بعد از اینکه مطمئن شدیم به اندازه کافی کاربردی هستیم. این قسمتهای کاربردیه که ذهنیت مارو نسبت به یه برند شکل میده. قطعا زیبایی هم یه ارزشی به کار اضافه میکنه، اما اگه پشتش یه کاربردی نباشه خیلی اثرگذار نیست.<br />
<br />
زمان ارزیابی یه طرح، کاربرد رو نسبت به زیبایی در اولویت قرار بدید. مدام این رو از خودتون بپرسید که آیا این نیاز کاربر رو پاسخ میده؟ خب البته میدونم که میدونید برای انجام این کار باید یه لیست از نیازهای کاربر رو هم داشته باشید، درسته؟وقتی میگیم طراحی همه فورا ذهنشون میره سمت زیبایی، اما مثل هر طراح دیگه ایی منم بهتون میگم که زیبایی نباید دغدغه اصلی شما باشه.چرا باید نگران بارشناختی توی وب سایتتون باشید2014-10-16T23:00:00+03:302014-10-16T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%D8%AA%D9%88%DB%8C-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D9%88%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%AFتوی ۱۵۰ مورد آنالیز اخیری که ما در وبادوایس داشتیم متوجه شدیم که اغلب وبسایتها مشکلی دارن که بهش میگن «بالا بودن بارشناختی». به نظر میرسه این مشکل یه مشکل خیلی فراگیره و به همین جهت من قصد دارم بهتون بگم که چرا باید نگران این مسئله توی وبسایتتون باشید.<br />
<br />
بارشناختی (Cognitive load) یعنی چی؟<br />
<br />
در طراحیتعامل مفهومی به نام «بارشناختی» وجود داره. «شناخت» یه اصطلاح علمیه که «فرایند فکر کردن» رو توضیح میده. در واقع بالا بودن بار شناختی به این معنیه که فرایند فکر کردن توی وبسایت شما زمان زیادی رو نیاز داره.<br />
<br />
هر کلمه، تصویر و یا حتی امکاناتی که توی وبسایت شما هست باعث میشه که کاربر نیاز به شناخت بیشتری شما داشته باشه. بنابراین هر کدوم از این المنتها یه بار شناختی تولید میکنن و بخشی از تمرکز کاربر رو به خودشون اختصاص میدن.<br />
<br />
<br />
در زمان طراحی باید سعی کنید تا جایی که ممکنه نیاز به «فکر کردن» رو برای انجام یه کار خاص به حداقل برسونید.<br />
<br />
<br />
هرچه بار شناختی توی یک صفحه از وبسایت بیشتر باشه تمرکز روی موضوعات مورد نظر شما کمتره. علت اینه که تمرکز کاربر روی المنتهای بیشتری تقسیم میشه. این چیزیه که اغلب تبدیل به چالش بیزنیسها توی طراحی صفحه اصلی وبسایت میشه. تمرکز کاربر مهمترین عامل برای اینه که شما به اهدافتون برسید. به همین دلیل در زمان طراحی باید سعی کنید تا جایی که ممکنه نیاز به «فکر کردن» رو برای انجام یه کار خاص به حداقل برسونید.<br />
<br />
دو نوع بار شناختی داریم، اصلی و فرعی<br />
<br />
مردم میان به وبسایت شما سر میزنن تا اطلاعات به دست بیارن. میان تا یه چیزی رو در مورد محصول، سازمان و محتواهای شما بفهمن. اغلب هم چیزیه که خودشون قبلا نمیدونستن. __بارشناختی اصلی__یعنی تلاشی که ما برای جذب این اطلاعات جدید و رسیدن به اهدافمون انجام میدیم.<br />
<br />
بعضی چیزهایی که طراحان استفاده میکنن باعث میشه که کاربر به پردازش ذهنی بیشتری نیاز داشته باشه در حالی که کمکی هم به فهم اونها از محتوا نمیکنه. مثلا نوع و حالتهای مختلف فونت که در واقع هیچ معنای مستقلی ندارن. به این میگن بار شناختی فرعی که طراح باید حداکثر تلاشش رو بکنه که یا حذف بشه یا به حداقل برسه.<br />
<br />
چطور میشه بارشناختی رو به حداقل رسوند؟<br />
<br />
توجه و تمرکز کاربر یه منبع بسیار با ارزشه و به همین جهت باید خیلی محتاطانه و به دقت ازش استفاده بشه. بارشناختی دشمن این تمرکز و توجه هست، اما با توجه به این سه نکته میتونید اون رو تا حد زیادی کاهش بدید:<br />
<br />
<br />
تراکم دیداری رو کاهش بدید: لینکهای بیش از حد، تصاویر بی ربط و تایپوگرافیهای بی معنی و تزیینی باعث میشن که سرعت پردازش کاربر خیلی پایین بیاد. (البته توجه داشته باشید که لینک، تصاویر و تایپوگرافیهای به جا از المنتهای مهم و با ارزش طراحی به حساب میان. فقط نباید زیاده روی کرد.)<br />
بر اساس مدل ذهنی کاربر طراحی کنید: همه کاربرا بر اساس تجربههای گذشته خودشون یه پیش فرضهایی در مورد عملکرد وبسایت شما دارن. مثلا وقتی شما از همون چهارچوب یا کلماتی استفاده میکنید که اونها توی وبسایتهای قبلی دیدن، این باعث میشه که خیلی مجبور نباشن چیزای جدیدی رو یاد بگیرن و سریعتر کاراشون رو توی سایت شما انجام بدن.<br />
__وظایف رو تعدیل کنید:__هرکاری مثل خوندن یه متن، به خاطر سپردن یه اطلاعات و یا گرفتن که تصمیمیکه کاربر باید انجام بده رو شناسایی کنید. بعد برید دنبال موارد مشابهی بگردید که امکان جایگزینی دارن. مثلا ممکنه بتونید یه عکس رو دوباره تکرار و یا دو تا کار مشابه رو یکی کنید. طبیعتا نمیشه همه وظایف رو تعدیل کرد، اما هرکاری رو که بشه دوتا یکی کرد توی کاهش بارشناختی موثره.<br />
<br />
<br />
البته که این همه چیزی نیست که میشه در مورد بارشناختی گفت و باز هم کارهای بیشتری هست که باید انجام داد. اما به نظر من اگه همین سه مورد رو توجه داشته باشید بخش مهمیاز کار رو انجام دادید.اغلب وب سایتها مشکلی به نام بالا بودن بارشناختی دارن. این اون چیزیه که خیلی باید نگرانش باشید چون باعث اختلال در توجه کاربر میشه.میگید کاربرمحور هستید؟ ببینید پولهاتون رو کجا خرج میکنید2014-10-12T23:00:00+03:302014-10-12T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%85%DB%8C%DA%AF%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D9%85%D8%AD%D9%88%D8%B1-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D9%BE%D9%88%D9%84-%D9%87%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%86-%D8%B1%D9%88-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%AE%D8%B1%D8%AC-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF<br />
همیشه حق با مشتریه. خدمت به مشتری قلب تپنده کسبوکار ماست. ما به مشتریهامون عشق میورزیم. نظر مشتری برای ما خیلی مهمه.<br />
<br />
<br />
احتمالا همه ما شعارهایی از این قبیل رو زیاد شنیدیم و اتفاقا کمتر کسی هم اونها رو باور میکنه. درعوض بیشتر این حس رو داریم که تبدیل شدیم به یه منبع پول برای پر کردن خزانه شرکتهای چند ملیتی.<br />
<br />
حالا ممکنه خود شما هم یه همچین حرفایی رو زده باشید. اما وقتی شما این حرف رو میزنید قضیه فرق میکنه. شما که مثل اون شرکتها نیستید، یا نکنه هستید؟ شمام فقط ادعای کاربر محوری دارید یا اینکه واقعا براش برنامه ریزی کردید؟<br />
<br />
یکی از چیزهایی که میتونه معلوم کنه یه شرکت به چی بیشتر اهمیت میده، اینه که ببینیم پولهاشو کجا داره خرج میکنه.<br />
<br />
پولها رو کجا خرج میکنید؟<br />
<br />
شما بجای اینکه تجربههای همین مشتریهای فعلی رو بهینهسازی کنید، چقدر تا حالا برای جذب مشتریهای جدید هزینه کردید؟ بازاریابی یعنی تلاش برای بدست آوردن، نه نگه داشتن. یعنی تلاش برای گرفتن پول بیشتر از مردم، نه ارائه خدمات به اونها.<br />
<br />
در مورد سیستم مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) که خریدید چطور؟ آیا این سیستم رو طوری تنظیم کردید که فقط بتونید از مشتری پول بیشتری بگیرید، یا اینکه طراحی شده تا یه سری تجربههای خوشایند رو به اونها عرضه کنه؟<br />
<br />
<br />
راهی که میشه فهمید یه سازمان به چی بیشتر اهمیت میده، اینه که ببینیم پولهاش رو در چه مسیری خرج میکنه.<br />
<br />
<br />
شما چقدر پول خرج شناخت مشتری کردید؟ چقدر تلاش کردید که بفهمید از چی خوشش میاد و از چی نمیاد؟ چقدر هزینه کردید که سوالاتشون رو کشف کنید؟ چقدر از تجربههای اونها توی تعامل با سازمانتون مطلع هستید؟<br />
<br />
کیا رو استخدام میکنید<br />
<br />
در نهایت و از همه مهمتر اینه که کیا رو استخدام میکنید. آیا بیشتر شرکتهای تبلیغاتی رو به کار میگیرید یا طراحان تحربهکاربری رو؟ آیا پول میدید تا براتون یه برند بسازن؟ یا اینکه پول میدید تا تجربههای مشتریانتون بهینهسازی بشن؟<br />
<br />
کارمندای داخلی تون چطور؟ واحد بازاریابی شما چقدر از واحد تجربهکاربر بزرگتره؟ اصلا واحدی به نام تجربهکاربر توی سازمانتون دارید؟<br />
<br />
تیم دیجیتالیتون چطور؟<br />
<br />
بزارید یه کمیهم از تیم دیجیتالیتون صحبت کنیم. اعضای تیم دیجیتالی شما کیا هستن؟ طراحان، توسعه دهندگان، برنامهنویسها، تولید کنندگان محتوا؟ محققین تجربهکاربر چطور؟<br />
<br />
آیا کسی رو دارید که همیشه در تلاش باشه تا بفهمه دغدغههای کاربران شما چی هستن؟ آیا کسی رو دارید که نتایج آمارها و بازخوردهای کاربران رو بررسی کنه؟ آیا هیچ کسی هست که مدام تست کاربردپذیری روی محصول و یا خدماتتون انجام بده؟<br />
<br />
دقیقا به همین دلیله که وقتی من به تیمها برای تشکیل شدنشون کمک میکنم، میگم که یه محقق تمام وقت داشته باشن. برای همینه که وقتی یه مشتری از ما میخواد که روی محصول یا سرویس دیجیتالیش کار کنیم، ما تحقیقات خیلی زیادی روی کاربران انجام میدیم.<br />
<br />
<br />
شاید وقتشه که دست از شعار دادن بردارید و پولها رو همون جایی خرج کنید که حرفش رو میزنید.<br />
<br />
<br />
اینجاست که معلوم میشه یه سازمان واقعا به چی فکر میکنه. کاربر محوره یا فقط شعار میده. شاید وقتشه که دست از شعار دادن بردارید و پولها رو همون جایی خرج کنید که حرفش رو میزنید.تقریبا همه سازمانها این ادعا رو دارن که کاربر محور هستن و تمرکزشون روی مشتریه. اما وقتی به روش خرج کردن پولاشون توجه میکنید ، میبینید که همخوانی نداره.فراخوانها (Call-to-action) مهم هستن، اما ازشون بجا استفاده کنید2014-09-29T23:00:00+03:302014-09-29T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7-call-to-action-%D9%85%D9%87%D9%85-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%8C-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%A7%D8%B2%D8%B4%D9%88%D9%86-%D8%A8%D8%AC%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%A7%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AFاگه از هر بازاریاب حرفهایی بپرسید میگه تو کار بازاریابی زمان خیلی مهمه. اگه خیلی زود بخوایید مشتری رو به خرید مجبور کنید احتمالا فراریش میدید، اگه هم دیر بجنبید از دستش میدید. یعنی یه بازاریاب ماهر باید بتونه بین این دو تا تعادل برقرار کنه و در زمان مناسب وارد عمل بشه.<br />
<br />
<br />
اگه وقتی کاربر هنوز آماده نیست چیزی رو ازش بخوایید، این ریسک وجود داره که فراریش بدید. اگه هم خیلی لفتش بدید از دستتون میره.<br />
<br />
<br />
همین مسئله رو توی وب هم داریم. اگه قبل از اینکه کاربر آمادگیش رو داشته باشه ازش بخوایید یه کاری رو انجام بده این ریسک وجود داره که باعث آزارش بشید. اگه خیلی هم لفتش بدید بدون اینکه کاری انجام بده از دستتون میره. به نظر من، ما اغلب به این سمت تمایل داریم که خیلی زود درخواستمون رو مطرح کنیم و به همین خاطره که کاربرا از ما فراری میشن.<br />
<br />
به عنوان مثال بعضی از این پاپآپهای آزار دهنده رو توی برنامههای اندروید و آیفون میتونید ببینید. همینهایی که یکهو بالا میان و میپرسن - از این اپ خوشتون اومده؟ میخوایید به ما امتیاز بدید؟ اینها در واقع هیچ کاری جز اختلال توی کار کاربر انجام نمیدن.<br />
<br />
یه فراخوان بدموقع رو به کاربر نشون بدید و موفقیت خودتون رو توی آزار دادنش تضمین کنید. اینکه از کاربر بخوایید توی خبرنامهتون عضو بشه یا شما رو توی شبکههایاجتماعی دنبال کنه هم میتونه حس مشابهی رو ایجاد کنه. کاربرا نمیان تو سایت شما که این کارا رو انجام بدن. اما ما معمولا به محض ورودشون به وبسایت، غیرمستقیم داریم همین رو ازشون میخواییم.<br />
<br />
مهمترین دلیل اینکه ما اینقدر عجولانه عمل میکنیم اینه که در مورد زمان حضور کاربرا کمی بدبین شدیم. مثلا BBC توی یکی از تحقیقاتش میگه: - تحقیقات نشون میده که کاربرای اینترنتی توی یه چشم بهم زدن در مورد کیفیت وبسایت شما قضاوت میکنن.<br />
<br />
این تحقیق شاید درست باشه، اما اصلا به این معنی نیست که باید همون دقیقه اول که از راه رسیدن سرشون فریاد بزنید. بجاش یه نگاهی به آمارها بندازید. ممکنه کاربرای وبسایت شما یک یا دو دقیقهایی توی وبسایتتون بمونن و این شانس رو داشته باشید که زمان بیشتری با اونها باشید.<br />
<br />
بهرحال ممکنه کاربرا توی همون بار اولی که به وبسایت شما سر میزنن به فراخوانتون پاسخ ندن. بنابراین بجای اینکه تلاش کنید با تمام قوا سرشون داد بزنید، بهشون یه دلیل خوب بدید که دوباره برگردن و وبسایت شما رو ببینن.<br />
<br />
مثل یه بازاریاب خوب باید دنبال زمان مناسب باشید. یکی از نمونههای خوب توی این زمینه اپ Feedly هست.<br />
<br />
Feedly صبر میکنه تا شما مطلب رو تا آخر بخونید و بعد ازتون میخواد که به اپشون امتیاز بدید. توی وبسایت هم دقیقا همینطوره. اگه میخوایید کاربر شما رو توی توییتر فالو کنه، نباید قبل از اینکه از سایتتون استفاده کرده باشه اینو ازش بخوایید. مثلا بهتره صبر کنید تا ثبت نام کنه بعد این کارو انجام بدید.<br />
<br />
همینطور در مورد خبرنامهها، بهتره صبر کنید تا کاربر یه نگاهی به محتواهای وبسایتتون بندازه و نظرش جلب بشه، بعد بهش بگید که برو مشترک خبرنامه شو. حتی ایده بهتر اینه که این نوع فراخوانها رو فقط به کاربرایی نشون بدید که بار دوم یا چندمه به وبسایت شما سر میزنن.<br />
<br />
<br />
<br />
مثلا حالا شما اگه این مطلب رو جالب و مفید دیدید میتونید مشترک خبرنامه ما بشید<br />
<br />
<br />
<br />
حواستون به فراخوان (call-to-action)های ثانویه باشه<br />
<br />
در مورد فراخوانهای اصلی خیلی مهمه که بدونید کی نباید حرف بزنید، اما این موضوع حتی در مورد فراخوانهای ثانویه ضروریتره. مطمئنا یه فراخوان عجولانه باعث آزار کاربر میشه، اما اگه یه فراخوان ثانویه باعث اختلال توی انجام یه کار اصلی بشه، این دیگه ممکنه کل کسب و کارتون رو خراب کنه.<br />
<br />
به عنوان مثال سایتهای فروشگاهی. تا حالا چندین بار شده که من میخواستم توی این وبسایتها یه چیزی رو بخرم، که یکهو یه فراخوانی برای عضویت توی خبرنامه باز شده و نگذاشته من کارم رو انجام بدم. واقعا این کار چقدر مسخره است! من اومدم یه چیزی بخرم، بعد اونا جلوی منو میگیرن و میگن بیا عضو خبرنامه شو تا بعد ما بهت یه چیزی بفروشیم. این یه کار کاملا غیرمنطقیه. به جاش بهتره صبر کنن تا من سفارشم رو انجام بدم، بعد ازم بخوان که برم و عضو خبرنامهشون بشم.<br />
<br />
توی سایت فروشگاهیتون با یه فراخوان ثانویه مزاحم خرید کاربر نشید. ## ترس بی مورد از عدم تبدیل<br />
<br />
خب من میدونم الان دارید به چی فکر میکنید - اینکه اگه لفتش بدیم تبدیل اتفاق نمیافته. اما لزوما اینطور نیست.<br />
<br />
سه سال پیش کاری رو با یه موسسه خیریه شروع کردیم. مثل هر موسسه خیریه دیگهایی تمرکز اونها توی سایت روی افزایش اهدای پول (دونیت) از طرف کاربرا بود. اما این یه حقیقته که کاربر برای اهدا کردن پول به وبسایت اونها سر نمیزد. کاربرا میومدن تا در مورد علائم و یا علاج سرطان اطلاعاتی بدست بیارن، نه اینکه از موسسه حمایت کنن.<br />
<br />
در نهایت موسسه اومد یه کار خیلی شجاعانه کرد. اونها به جای اینکه روی اهداف کسبو کارشون تمرکز کنن، اومدن روی اهداف کاربر تمرکز کردن. اونا اومدن حتی به این قیمت که حجم اهدای پول پایین بیاد، اطلاعات کاربردی رو در مورد سرطان افزایش دادن. بعدش هم صبر کردن تا کاربر مطلب رو بخونه و بعد بهش بگن که بیا و پولی اهدا کن.<br />
<br />
چیزی که اتفاق افتاد این بود که تعداد دونیت (اهدای پول) و درآمد ماهانه موسسه نزدیک به ۷۰٪ افزایش پیدا کرد. وقتی اونا صبر میکردن تا کاربر اول اطلاعات مورد نیاز رو به دست بیاره، در عوض کاربران هم پذیرش بیشتری برای کمک کردن داشتن. درو اقع حالا کار توی زمان درستی انجام شده بود.<br />
<br />
<br />
بهترین کار برای افزایش نرختبدیل اینه که اول صبر کنید کاربر به خواسته خودش برسه و بعد شما ازش چیزی بخوایید.<br />
<br />
<br />
بنابر این دفعه بعدی که میخوایید یه فراخوان (call-to-action) برای وبسایتتون طراحی کنید، به این فکر کنید که آیا این کار رو در زمان مناسبش انجام میدید؟ بهترین کار برای افزایش نرختبدیل اینه که اول صبر کنید کاربر به خواسته خودش برسه و بعد شما ازش چیزی بخوایید.ما همه میدونیم دیگه که call-to-action ها یه عنصر ضروری برای هر وبسایت هستن. اما خوبه که یاد بگیریم چه موقع باید ساکت باشیم و ازشون استفاده نکنیم.نقش وب سایت شما توی افزایش آگاهی چیه؟2014-09-18T00:00:00+04:302014-09-18T00:00:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D9%86%D9%82%D8%B4-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%AA%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D9%87جدیدا دو تا مشتری داشتیم که خیلی اصرار داشتن آیکنهای شبکههایاجتماعی توی سایتشون باشه. من همیشه توی این شرایط یه کم عصبی میشم. عصبی میشم چون معمولا این آیکنها تبدیل به یه جریان فرعی و کم اهمیت میشن.<br />
<br />
اما حداقل توی یکی از این دو مورد جریان کمی متفاوت بود. خوشبختانه برای اونها افزایش آگاهی در مورد محصولاتشون بواسطه اشتراکگذاری توی شبکههایاجتماعی هدف اصلی بود. اونا میخواستن که این کارو با تشویق کردن مردم به اشتراکگذاری محتواهاشون انجام بدن. این منو دوباره وارد همون معضل، آیا آیکن شبکههایاجتماعی برای انجام این کار خوبه یا باید دنبال یه راه دیگه باشیم؟ برای همین توضیحی که به اونها دادم رو برای شما اینجا توی یه مطلب مینویسم.<br />
<br />
مشکلی که من با آیکن شبکههایاجتماعی دارم<br />
<br />
گذشته از اینکه اشتراکگذاری مطالب فراخوان اصلی یه وبسایت باشه یا نباشه، نظر من این بود که آیکن شبکههایاجتماعی اون چیزی نبود که ما لازم داشتیم. من به چند دلیل این نظر رو داشتم:<br />
<br />
<br />
این آیکنها اثر منفی قابل توجهی روی کارایی دارن<br />
تحقیقات نشون میده که به ندرت استفاده میشن<br />
این سوال که «چرا من باید اینو به اشتراک بگذارم؟» رو جواب نمیدن<br />
هیچ کمکی به کاربر نمیکنن که بفهمه چه چیزایی برای به اشتراکگذاری ارزشمندترن<br />
محتواهایی که هیچ وقت به اشتراک گذاشته نشدن کم ارزش به نظر میرسن<br />
<br />
<br />
<br />
قراردادن آیکن شبکههایاجتماعی توی سایت باعث میشه این احساس غلط رو پیدا کنید که دیگه مشکل بهاشتراکگذاری حل شده.<br />
<br />
<br />
به عبارتی این راهکار آدمای تنبله. با قراردادن آیکن شبکههایاجتماعی توی سایت شما این احساس غلط رو پیدا میکنید که دیگه مشکل به اشتراکگذاری محتواها رو حل کردید. در واقع کار به اشتراکگذاری، توی شبکههایاجتماعی شروع و همونجا هم تموم میشه. چیزی که اینجا مهمتره اینه که شما با مردم و افرادی که دارن این کارو میکنن ارتباط برقرار کنید.<br />
<br />
شما برید به استقبال مردم، نه اینکه انتظار داشته باشید اونا بیان<br />
<br />
وقتی یه پیامی دارید و میخوایید اونو به گوش دیگران برسونید، برای انجامش دو تا رویکرد میتونید داشته باشید.<br />
<br />
رویکرد اول اینه که توجه مردم رو به سمت خودتون جلب کنید و د رنهایت حرفتون رو بزنید. اینو بهش میگن طراحی وبسایت محور. توی این روش شما دارید میپرسید: «چطور میشه کاری کرد که مردم بیان و محتواهای ما رو ببینن؟» خب این یعنی امیدوار هستید که بیان ببینن و بعدم روی آیکنها کلیک کنن و به اشتراک بگذارن. به این میگن تلاش برای هدایت جریان کاربران به داخل.<br />
<br />
البته وقتی قراره از کاربر بخوایید کاری رو انجام بده که فقط توی سایت میشه انجامش داد، این کار خیلی منطقی به نظر میرسه. یه کاری مثل خرید محصول یا دونیت (اهداکردن) یه مبلغی. اما وقتی تصمیم دارید آگاهی کاربران رو در مورد خودتون افزایش بدید، این روش شکست میخوره.<br />
<br />
<br />
اگه هدفتون اینه که به دیگران در مورد کارتون آگاهی بدید، وبسایت فقط باید یه ابزار حمایتی باشه.<br />
<br />
<br />
رویکرد دوم اینه که برید اونجایی که مردم هستن و پیامتون رو به گوششون برسونید. همین چالش سطل آب یخ یه نمونه خیلی خوبه. اونا همه دنیا رو در مورد یه اختلالی عصبی آگاه کردن، بدون اینکه حتی کسی به وبسایتشون سر بزنه.<br />
<br />
خلاصه و کوتاه، اگه هدفتون اینه که به دیگران در مورد کارتون آگاهی بدید، وبسایت فقط باید یه ابزار حمایتی باشه.<br />
<br />
نقش حمایتی وبسایت در افزایش آگاهی<br />
<br />
خب حالا نقش حمایتی یه وبسایت توی افزایش آگاهی چیه؟ من فکر میکنم این توی دو تا حوزه اتفاق میافته:<br />
<br />
<br />
پوشش دادن ضعفهای شبکههایاجتماعی<br />
هدایت کردن توجهات به سمت شبکههایاجتماعی<br />
<br />
<br />
حالا هر کدوم رو مجزا بررسی میکنیم.<br />
<br />
پوشش دادن ضعفهای شبکههایاجتماعی<br />
<br />
هرکدوم از شبکههایاجتماعی یه سری نقاظ ضعف دارن. وبسایت میتونه کمک کنه تا این نقاظ ضعف رو پوشش بدید.<br />
<br />
مثلا یوتیوب اصلا جای خوبی برای گفتگو نیست. معمولا کامنتها توی یوتیوب خیلی زود تبدیل میشن به بحثهای بچه گانه و بی ارزش. اگه میخوایید یه ویدئو درست کنید تا جرقه یه بحث رو بزنه، بهتره ویدئو رو تو سایت نمایش بدید تا بحثها همونجا شکل بگیره.<br />
<br />
توییتر هم یه ضعف خیلی واضح داره، اونم اینکه بیشتر از ۱۴۰ کاراکتر نمیشه نوشت. بنابر این شما میتونید توی سایتتون یه بلاگ داشته باشید و حرفاتون رو اونجا بزنید، بعد لینکشون رو توی توییتر به اشتراک بگذارید.<br />
<br />
البته این به این معنی نیست که وبسایت هیچ نقشی نداره. ولی وقتی هدف افزایش آگاهیه، ین شبکههایاجتماعی هستن که باید هدایت کننده جریان باشن. وبسایت باید یه بلاگ با کیفیت داشته باشه که به طور منظم آپدیت میشه. شبکههایاجتماعی نباید فقط یه ابزاری برای هدایت کاربرا به این بلاگ باشن.<br />
<br />
هدایت کردن توجهات به سمت شبکههایاجتماعی<br />
<br />
وقتی هدف اینه که آگاهی ایجاد کنیم، وبسایت شما باید کاربرا رو به سمت شبکههایاجتماعی هدایت کنه. اما بازم آیکن شبکههایاجتماعی راه حل موضوع نیست. صرفا گذاشتن یه آیکن توی همه صفحات که میگه «صفحه ما رو لایک کنید» کار زیادی انجام نمیده. شما باید یه کم بیشتر وقت بگذارید و به کاربراتون بگید که چرا باید شما رو دنبال کنن. اگه شما رو توی توییتر یا فیس بوک دنبال کنن چی بدست میارن؟ باید بهشون طعم این کارو بچشونید.<br />
<br />
<br />
صرفا گذاشتن یه آیکن توی همه صفحات که میگه «صفحه ما رو لایک کنید» کار زیادی انجام نمیده.<br />
<br />
<br />
البته این اصلا به این معنی نیست که هرچی توی توییتر توییت میکنید رو بزارید توی صفحه اصلی سایتتون. به جاش باید یه سری از فعالیتهای اجتماعیتون رو به کاربر نشون بدید. مثلا توی یه نمونه همکاری که با یه موسسه خیریه داشتیم، اومدیم یه همچین چیزایی رو توی یه باکس نشون دادیم:<br />
<br />
<br />
پرویز پرستویی بیانیه ما رو امضا کرد<br />
سرکار خانوم افسانه بایگان به کمپین کودکان سرطانی پیوستن<br />
داوود رشیدی تقاضای ما رو برای حضور در تیزر تبلیغاتی پذیرفت<br />
<br />
<br />
وجود یه همچین باکسی به چند دلیل مفید بود. اول اینکه به کاربرا این احساس رو میداد که بفهمن توی شبکههایاجتماعی چه خبره. دوم و از نظر من مهمتر اینکه به کاربر این حس رو میداد که عضو یه جامعه بزرگ هستن.<br />
<br />
این رویکرد خیلی قوی تر از اینه که فقط یه دکمه بزاریم و بگیم «مارو دنبال کنید». حالا سوال اینه که دیگه چی میتونه کاربرا رو به اشتراکگذاری مطالب یه وبلاگ تشویق کنه؟<br />
<br />
چطور میشه دیگران رو برای به اشتراکگذاری تشویق کرد؟<br />
<br />
اگه بخوام باهاتون صادق باشم، طرح و رابطکاربر یه وبسایت توی به اشتراکگذاری اثر خیلی زیادی نداره. اگه حتی زیباترین و جذابترین آیکنهای روهم برای شبکههایاجتماعی انتخاب کرده باشید، هیچ کس یه صفحه بیمحتوا رو به اشتراک نمیگذاره. این محتواست که تعیین میکنه کاربرا چیزی رو به اشتراک میگذارن یا نه.<br />
<br />
برای اینکه کاربر چیزی رو به اشتراک بگذاره یه سری کارا میشه انجام داد. مثلا اینکه میتونید بعضی قسمتهای مهم که ارزش به اشتراکگذاری دارن رو براشون برجسته کنید و بهشون بگید که این قسمتها رومی تونن توییت کنن، اما بازم در نهایت این خود اونها هستن که تصمیم میگیرن این کارو انجام بدن یا نه.<br />
<br />
شما به یه مقاله چالشی، یه آمار جالب، یه اینفوگراف زیبا و یا ویدئو مهیج نیاز دارید. اینا همون چیزایی هستن که کاربرا رو تشویق به اشتراکگذاری میکنن. و البته یه فراخوان (Call-to-action) خوب که با محتوا در ارتباط باشه.<br />
<br />
معنی همه این حرفا اینه که شما باید اختصاصا یه تولید کننده خوب محتوا برای این نقش داشته باشید. یه نفر که کاربرای شما رو میفهمه و میتونه به صورت ادامه دار محتواهای جذاب تولید کنه. یه نفر که بتونه براتون یه شبکه از طرفداران پروپاقرص توی شبکههایاجتماعی بوجود بیاره.<br />
<br />
میبینید که انجام این کار سخت به نظر میرسه. هم نیاز به هزینه مداوم و هم کار خیلی بیشتری نسبت به چند تا آیکن داره. انجام اینکار ممکنه حتی نیاز به تغییر رویه توی عملکرد شما به عنوان یه سازمان داشته باشه.<br />
<br />
حالا بعد از اینکه تونستید یه شبکه بسازید و تولید آگاهی کنید، تازه کار اصلی وبسایت شروع میشه.دنبال افزایشآگاهی در مورد محصول یا خدماتتون هستید؟ برید به سمت شبکههایاجتماعی و به وسیله وبسایت حمایتش کنید.اشکالاتی که مدل چابک (Agile) از نظر تجربهکاربر داره2014-09-08T02:30:00+04:302014-09-08T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A7%D8%B4%DA%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%D8%AF%D9%84-%DA%86%D8%A7%D8%A8%DA%A9-agile-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1من دارم این مطلب رو مینویسم چون موضوعیه که این روزها توی همکاریم با یه شرکت نرمافزاری باهاش درگیر هستم. من طرفدار خیلی از خصوصیات مدل چابک توسعه هستم. خصوصیاتی مثل تمرکز روی نیازها، سبکی و تکرارپذیری. اما فقط یه نکته هست که به نظر من تبدیل به مسئله شده، اونم موضوع کار با محور قابلیتهای محصول توی یه سری از اسپرینتهاست (Sprint).<br />
<br />
معمولا توی مدل چابک ما کار رو به یک سری اسپرینت تقسیم میکنیم و هر کدوم از این اسپرینتها روی یک سری از قابلیت و محتواها تمرکز داره.<br />
<br />
از نظر اصولی این منطقی به نظر میرسه، اما از نگاه تجربهکاربر یه مسئله یا چالش به حساب میاد. موضوع اینه که این روش مانع اینه که شما یه دید جامع از کلیت کار داشته باشید. اغلب وقتی ما تاثیر اسپرینتهای اولیه رو روی کارکرد و قابلیتهای محصول میبینیم، مجبور میشیم اونها رو توی اسپرینتهای بعدی تغییر بدیم.<br />
<br />
همینطور این روش کار تست کاربردپذیری رو یه خورده فریبنده میکنه، چون هنوز شما هیچ MVP (کمینه محصول)ی در اختیار ندارید تا با اون تستش کنید. مثلا شما چطور میتونید وقتی همه محتواها به صورت کامل وجود ندارن معماری اطلاعات رو تست کنید؟<br />
<br />
یه ویدئو خوب از خانوم Voychehovski هست با عنوان « The Simplicity Imperative » که ایشون توی صحبتهاشون یه راه حل ارائه کردن. خانوم Voychehovski پیشنهاد میکنه که ما به جای اینکه اسپرینتها رو بر اساس قابلیتها (Functionality) سازماندهی کنیم، بر اساس Fidelity (که من نمیدونم چی میشه ترجمش کرد) سازماندهی کنیم.<br />
<br />
به عبارتی اسپرینت ۱ باید یه مدل کامل از همه قابلیتهای MVP باشه. اسپرینت ۲ باید یه وایرفریم با Fidelity بالا و اسپرینت ۳ هم نسخه نهایی.<br />
<br />
هرچند لازم نیست که همه پروژه رو با این روش اجرا کرد، اما شروع کار بر این اساس به طراح تجربهکاربر اجازه میده که یه دید کلی داشته باشه و توی تستها خیلی سریعتر به یه نتیجه ملموس برسه.<br />
<br />
البته این روشی نیست که خود من ازش استفاده کرده باشم، اما به نظر میرسه میتونه اون اشکالی که من از منظر طراحی به مدل چابک (Agile) وارد میدونم رو پوشش بده. شما چی فکر میکنید؟ آیا هیچ وقت از این روش استفاده کردید؟ من دوست دارم قبل از اینکه خودم برم سراغ این روش نظر شما رو هم بدونم.بدون شک مدل چابک یکی از بهترین روشهای کار کردنه، اما وقتی از نگاه تجربهکاربری بهش نگاه میکنیم میتونه کمی مسئله ساز باشه.نکات ضروری برای طراحی یک تجربهکاربر موفق2014-08-24T02:30:00+04:302014-08-24T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D9%86%DA%A9%D8%A7%D8%AA-%D8%B6%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82وقتی ما اصلا حواسمون نبود، تجربهکاربر بوجود اومد و شد عزیز دردونه جامعه تجاری. باید از بیزینسهایی مثل Apple تشکر ویژه داشته باشیم که باعث شدن دنیا توجهش به سمت طراحی خوب جلب بشه.<br />
<br />
در مجموع ما به این حقیقت دست پیدا کردیم که صرف اضافهکردن امکانات به یه محصول اون را به بهترین محصول بازار تبدیل نمیکنه بلکه باید بتونه «تجربه» بهتری رو عرضه کنه. تجربه محصول یعنی احساسی که ما به واسطه در دست گرفتن اون محصول پیدا میکنیم.<br />
<br />
متاسفانه با اینکه اغلب کسبوکارها به اهمیت تجربهکاربر پی بردن، اما کار رو از یه نقطه اشتباه شروع میکنن.<br />
<br />
شروع کار بر اساس پیشفرضهای غلط<br />
<br />
بعضی از شرکتها و یا سازمانهایی که تحت تاثیر تجربهکاربر قرار گرفتن از من میپرسن که چی میتونه باعث بهتر شدن محصول اونها بشه. اما متاسفانه این سوال درستی برای شروع نیست.<br />
<br />
مسئله اینه که این روش خودش به جای اینکه کاربرمحور باشه، سازمان محوره. میگن: «ما یه محصولی داریم و میخواییم یه کاری کنیم که خوب به نظر برسه و مشتریها بخرنش». یعنی میخوان یه کاری کنن که همین امکانات فعلی محصولشون جذاب به نظر برسه.<br />
<br />
این رویکرد شما باعث میشه که یک سری تغییرات سطحی ایجاد کنید. مثلا ممکنه روی کاربردپذیری وبسایتتون کار کنید یا ظاهرش رو بهتر کنید، اما وقتی توی محتوا پاسخ مناسبی به سوالات کاربرانتون نمیدید، در واقع بازم شکست میخوره.<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر باید یه قدم بیادعقب تر و یه سوال اساسی رو مطرح کنه.<br />
<br />
یه سوال اساسی که پشت طراحی تجربهکاربر نهفته است<br />
<br />
قبل از اینکه محصول یا وبسایتی طراحی بشه باید یه سوال اساسی از خودتون بپرسید. شما چه مشکلی از کاربر رو قراره حل کنید؟ در نهایت طراحی تجربهکاربر همش اینه که برای اون مشکل یه راه حل پیدا کنید. اینکار باید به کاربر احساس قدرت بده، مثلا باعث بشه کاری که قبلا نمیتونستن انجام بدن رو حالا انجام بدن.<br />
<br />
همه ابزارهایی که من استفاده میکنم همین خاصیت رو دارن:<br />
<br />
<br />
Evernote به من این احساس رو میده که دیگه چیزی رو فراموش نمیکنم<br />
Buffer باعث میشه فکر کنم همه چیز طبق برنامه و منظم انجام میشه<br />
دیجی کالا باعث میشه احساس کنم هر چیز دیجیتالی که بخوام رو میتونم بخرم<br />
<br />
<br />
همه این سرویسها این فرضیه رو دارن که به من احساس قدرت بدن، نه اینکه فقط یه محصولی تولید کرده باشن. در واقع کمک میکنن که من فکر کنم الان آدم خیلی خاصتری هستم.<br />
<br />
بله! درست حدس زدید. تجربهکاربر کارش رو از اساس تفکرات شرکت یا سازمان شروع میکنه. منظورم اینه که طراحی رو باید از بالاترین سطوح اون سازمان شروع کرد.<br />
<br />
تفکر طراحی از بالاترین سطوح سازمان<br />
<br />
بجز بعضی استارتاپ های خاص، کمتر سازمانی رو میتونید پیدا کنید که افرادی با سابقه و تفکرطراحی رو توی هیات مدیره خودشون داشته باشن. منظور من صرفا فقط طراح گرافیست یا وبسایت نیست، بلکه طراح سرویس یا همون کسیه که نحوه تولید و ارائه خدمت رو برای سرویس دهی بهتر طراحی میکنه.<br />
<br />
این یعنی ما توی قرن ۲۱ام هنوز با کمبود مهارت روبرو هستیم. یک زمانی همین که محصولی تولید کرده بودید کافی بود و چون کاربرا بهش نیاز داشتن میخریدن، اما امروز کاربرا فقط یک کلیک تا خرید محصول یا خدماتشون فاصله دارن. بنابر این اون محصولی رو میخرن که به نیاز اونها بهتر پاسخ میده. خب این یعنی باید توی سازمان شما کسانی باشن که از قدرت نفوذ کافی برای سرو سامان دادن به محصول و خدمات برخوردار باشن. یکی از این خدمات وب سایت شماست.<br />
<br />
این حرفا چه ارتباطی به وب سایت دارن<br />
<br />
در اغلب موارد ما وب سایت رو با این نگرش ایجاد و راه اندازی میکنیم که «ما یه پیامی برای کاربر داریم، حالا چطور متقاعدش کنیم که این پیام رو ببینه و بخونه». حتی وقتی که خیلی فکر میکنیم «کاربرمحور» هستیم، بازم دنبال متقاعد کردن کاربر برای استفاده از محتوا و امکاناتی هستیم که فرض کردیم بهش نیاز دارن.<br />
<br />
خیلی کم اتفاق میافته که یه قدم بیاییم عقب و از خودمون بپرسیم که هدف نهایی کاربر چیه؟ یا چه مشکلی رو میخواد حل کنه؟ بندرت اتفاق میافته که ما بخواییم به کاربر همون احساس قدرت رو بدیم.<br />
<br />
اگر میخواییم اصول تجربهکاربر رو اعمال کنیم، باید بریم بالاتر و از پایه و اساس به محصول و خدمات سازمان نگاه کنیم. باید روی این تمرکز کنید که دارید کدوم مشکل کاربر رو حل میکنید؟ تا وقتی این کارو انجام ندید، هرچقدر هم که روی این موضوع هزینه کنید در واقع فقط وقت خودتون رو تلف کردید.برای خیلیها تجربهکاربری فقط همینه که یک رابطکاربری خوب و قابل پیمایش طراحی کنن. اما در واقع این اصل ماجرای تجربهکاربری نیست.این سئو (SEO) اونقدرها هم که فکر می کنید پیچیده نیست2014-08-22T02:30:00+04:302014-08-22T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A6%D9%88-seo-%D8%A7%D9%88%D9%86%D9%82%D8%AF%D8%B1-%D9%87%D8%A7-%D9%87%D9%85-%DA%A9%D9%87-%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D9%BE%DB%8C%DA%86%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AAیکی از مسائلی که این روزها من خیلی باهاش برخورد میکنم بزرگنمایی موضوع سئو (SEO) توسط شرکتها یا گروههای فعال در این زمینه است. من نمیخوام در مورد خوب یا بد بودن این موضوع صحبت کنم بلکه قصد دارم بگم سئو اون عصای موسایی که همه فکر میکنن نیست. لازم نیست برای فهمیدنش دست به دامن جادوگری بشید و یا گوش به جملاتی شبیه اجی مجی بدید:<br />
<br />
<br />
ببنید ما باید سانسکرال! وبسایت شما رو کرانچوایز! کنیم. شما نمیدونید که این موضوع چقدر ضروریه. اصلا الان همه سایتهای رقیبتون سانسکرالشون رو کرانچوایز کردن که موفق شدن.<br />
<br />
<br />
خب طبیعتا مشتری با شنیدن این جمله و کلماتی که در اون استفاده شده، به خاطر نوعی احساس حماقت که بهش دست میده حاضره هر کاری بکنه که حکایت پادشاه و لباس نامرئی براش پیش نیاد.<br />
<br />
وقتش رسیده که حقیقت رو بگیم<br />
<br />
اینکه سئو اینقدرها هم پیچیده نیست. بلکه در واقع فهمیدنش خیلی خیلی هم راحته. بله میدونم که «بهینهسازی برای موتورهای جستجو» کار پیچیدهایی به نظر میرسه. کلا هرچیزی که تو عنوانش «بهینهسازی» باشه کار سختی به نظر میرسه، درسته؟<br />
<br />
خب من میگم نه! گوگل خودش پیچیده است. مسلما باید دکترای کامپیوتر داشته باشید تا متوجه الگوریتم پیچیدش بشید. اما شما برای درک سئو به این سطح از ادراک نیاز ندارید (ما گوگل رو مثال میزنیم، چون اکثریت موتورهای جستجو دنباله روی اون هستن).<br />
<br />
البته شاید روزهای اولی که سئو بوجود اومد پیچیده بود، اما این روزها با وجود الگوریتمهای جدید گوگل مسئله خیلی سادهتر شده. تا حدی که با بلد بودن ریاضیات پایه هم میشه درکش کرد. موضوع همش همینه که کلیدواژههای مناسب + لینکهای بیشتر=سئوی خوب!<br />
<br />
بعبارتی هرچی الگوریتمها پیچیدهتر میشن، موضوع سئو سادهتر میشه و چیزهای کمتری برای فهمیدن وجود خواهد داشت.<br />
<br />
چیزی رو به گوگل بدید که دوست داره<br />
<br />
این هم کار خیلی سختی نیست. وقتی به این فکر میکنیم که الگوریتمهای گوگل هر روز در حال پیچیدهتر شدن هستن، به این نتیجه میرسیم که در تلاش هستن تا کیفیت نتایج جستجو را بالاتر ببرن. این کار هم با نشون دادن نتایجی انجام میشه که با جستجوی کاربر ارتباط بیشتری دارن. فهمیدن همین موضوع یعنی فهمیدن سئو.<br />
<br />
الان دارید به نوشتن یه مطلب تو وبلاگتون فکر میکنید که پره از کلیدواژههای مربوط به کسب و کارتون؟ این کار رو نکنید! چون اصلا به این نمیگن یه محتوای خوب و هیچ کس هم دنبال چنین محتوایی نمیگرده.<br />
<br />
دارید فکر میکنید که از ۱۰۰ تا وبلاگ نویس بخوایید تا به وبلاگتون لینک بدن؟ این کار رو هم نکنید! چون اگه اونها محتوای خوبی تولید نکرده باشن، این کارشون هیچ نفعی به حال هیچ کس نداره.<br />
<br />
آیا به این فکر میکنید که چون فروشنده مبلمان هستید عنوان همه صفحات رو به «مبل | مبلمان | خریدمبل» تغییر بدید؟ این کار رو هم نکنید! چون این نه رویکرد خوبی در برخورد با محتواست و نه مناسب همه صفحاته.<br />
<br />
کار خوب اینه که «مبلمان» رو تو عنوان صفحهایی قرار بدید که توش یک سری محتوای خوب برای افرادی هست که دنبال مبل میگردن.<br />
<br />
و اما مبانی سئو<br />
<br />
این دو کار رو انجام بدید چون اینا دو تا از مبانی سئو هستن که احتمالا به این زودیها تغییر نمیکنن.<br />
<br />
<br />
محتواهای خوبی تولید کنید که کاملا مرتبط با مخاطبانتون باشن.<br />
محتواها رو با مخاطبان و کسانی که به اونها اعتماد دارن به اشتراک بگذارید.<br />
<br />
<br />
روی این دو موضوع سرمایه گذاری کنید و بعد از مدتی میبینید که برای خودتون یه استراتژی سئو دارید که تا مدتهای طولانی کار میکنه. البته این چیزی که من گفتم مثال «خیر» در مقابل «شر» نبود. این فقط یه تاکتیکه که به شما کمک میکنه خیلی نگران آپدیتهای الگوریتمی توی موتورهای جستجو نباشید.<br />
<br />
حالا ممکنه بگید: «بله، البته، حرف زدن در مورد این دوتا ساده است. ولی حالا اصلا «محتوای خوب» یعنی چی؟ مخاطبان ما چه افرادی هستن و از کجا بدونیم چه چیزی به اونها مرتبط میشه؟ محتواها رو کجا و چطور به اشتراک بگذاریم و این کسانی که مورد اعتماد مخاطبان هستن چه افرادی هستن؟»<br />
<br />
خب من گفتم سئو فهمیدنش ساده است، نه اینکه انجام دادنش. بنابراین هنوز هم لازمه از یه متخصص کمک بگیرید. مثلا یه استراتژیست محتوا میتونه به شما کمک زیادی بکنه. فقط یادتون باشه اجازه ندهید که سانسکرال وبسایت شما رو کرانچوایز کنن ;)سئو اینقدرها هم پیچیده نیست. بلکه در واقع فهمیدنش خیلی خیلی هم راحته. موضوع همش همینه که کلیدواژههای مناسب + لینکهای بیشتر=سئوی خوب!طراحی تجربه یعنی تجربههای کاربر بدون اطلاع شما اتفاق نیفتن!2014-08-17T02:30:00+04:302014-08-17T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%A7%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%82-%D9%86%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%86روز جمعه به اتفاق خانواده وارد یه مجتمع تجاری شدیم. مثل همیشه شروع کردیم به گشتن توی این مجتمع تا ببینیم چه خبره و چی برای خریدن هست. مطلبی که برای شما مینویسم شرح اتفاقیه که توی این مجتمع افتاد و همینطور مثالی در مورد کاربرد تجربهکاربر.<br />
<br />
باید به کشف مشکل فکر کرد<br />
<br />
در حالی که ما مشغول گشت و گذار توی مجتمع تجاری بودیم، صدای فردی رو شنیدم که از ما میخواست تا بریم و یه چیزی رو تست کنیم. جلوتر که رفتیم متوجه شدیم که اون چیز انواع مختلفی از ترشک بود.<br />
<br />
آقای فروشنده گفت که این ترشکها خیلی ترش هستن و حتما خوشتون میاد. ما هم ترشکها رو تست کردیم. اما اتفاقی که افتاد این بود که در نهایت همگی به این نتیجه رسیدیم که اصلا هم ترش نیستن! فروشنده خیلی تعجب کرده بود چون به نظر خودش خیلی ترش بودن.<br />
<br />
<br />
چه اتفاقی داره میافته؟ چرا واکنش مخاطبان شما اونطور نیست که انتظار دارید؟ این سوالیه که باید بپرسید.<br />
<br />
<br />
چه اتفاقی داره میافته؟ چرا نظر ما همونی نبود که فروشنده انتظارش رو داشت؟ اینجا چی داره بدون اطلاع فروشنده اتفاق میافته که باعث این اختلاف دیدگاه شده؟ این سوالاتی بود که داشت توی سر من مطرح میشد و دنبال جوابشون میگشتم.<br />
<br />
حالا مشکل واقعا چی بود؟<br />
<br />
برای تست ترشکها قاشق کوچیکی مثل قاشقهایی که باهاش بستنی لیوانی میخوریم وجود داشت. فروشنده یه مقداری از ترشک رو توی اون قاشق میریخت و برای تست به مشتریان احتمالی میداد.<br />
<br />
همونطور که میدونید ما مزه ترشی رو با کنار زبون احساس میکنیم. اما شکل این قاشق جوریه که ترشک رو روی سطح زبان پخش میکنه و در نتیجه با توجه به حجم کم ترشک ما خیلی مزه ترش اون رو احساس نمیکردیم.<br />
<br />
کاری که آقای فروشنده باید انجام میداد این بود که به مشتریهاش بگه ترشک رو بریزن کنار زبونشون. یا اینکه به فکر طراحی قاشقی باشه که وقتی باهاش ترشک میخوریم اون رو به کنار زبون هدایت کنه.<br />
<br />
هیچ یک از تجربههای کاربر نباید بدون اطلاع شما اتفاق بیفته<br />
<br />
تجربهکاربر همش همینه که مواظب باشید هیچ کدوم از تجربههایکاربر بدون اطلاع شما اتفاق نیفتن. یعنی همیشه به این فکر کنید که الان چه اتفاقی داره میافته که باعث میشه نتایج دلخواهتون رو نگیرید.<br />
<br />
<br />
پیدا کردن راه حل برای مشکل همون کاریه که ما بهش میگیم طراحی و وظیفه یه طراح تجربهکاربر اینه که به شما راه حل بده.<br />
<br />
<br />
کاری که باید انجام بدید اینه که به کشف این تجربیات و دلایل اونها فکر کنید و بعد برای حل این مشکل راه حلی پیدا کنید. پیدا کردن راه حل برای مشکل همون کاریه که ما بهش میگیم طراحی و وظیفه یه طراح تجربهکاربر اینه که به شما راه حل بده.<br />
<br />
اگه اون ترشک فروش یه طراح تجربهکاربر در کنار خودش داشت، احتمال چند برابر شدن فروشش اصلا دور از ذهن نبود و اکثر مشتریانش همون چیزی رو حس میکردن که انتظار داشت.تجربهکاربری همش همینه که مواظب باشید هیچ کدوم از تجربههای کاربر بدون اطلاع شما اتفاق نیفتن. یعنی همیشه به این فکر کنید که الان چه اتفاقی داره میافته که باعث میشه نتایج دلخواهتون رو نگیرید.کاربران شما نیاز به سرنخی برای دنبال کردن دارن2014-08-07T02:30:00+04:302014-08-07T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D9%86%D8%AE%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86مجموع ۲۰۰ سایتی که طی ۱۰ روز گذشته برای آنالیز به وب ادوایس ارسال شدند به ما این نکته رو فهموند که اغلب این وبسایتها یه ضعف مشترک دارن و اونهم نبود یک سرنخ توی محتوای اونهاست. این یعنی کاربر نمیتونه توی نگاه اول متوجه اصل کارکرد اونها بشه.<br />
<br />
کاربر رو مجبور به قضاوت نکنید!<br />
<br />
واقعا شما هیچ نفعی از اینکه کاربر رو به قضاوت درمورد وبسایتتون مجبور کنید نمیبرید. این اصلا خوب نیست که بخواید به فکر کردن مجبورش کنید تا بفهمه که شما به طور کلی چه کاری انجام میدید.<br />
<br />
<br />
مجبور کردن کاربر به قضاوت به معنای آزادی دادن نیست و هزینه بسیار بالایی داره!<br />
<br />
<br />
خیلی از طراحان و یا حتی مدیران وبسایتها فکر میکنن اگر کارکرد خودشون رو توی دنیای دیجیتال مشخص کنن، چون یه خط فکری مشخص کردن پس آزادی رو از کاربر گرفتن. اما مجبور کردن کاربر به قضاوت به معنای آزادی دادن نیست و هزینه بسیار بالایی داره!<br />
<br />
کاری که شما باید انجام بدید اینه که توی یه جمله و یا شبه جمله کل کارکرد وبسایتتون رو به صورت خیلی صریح و شفاف توضیح بدید. باید به کاربر بگید که با مراجعه به وبسایت شما قراره چی نصیبش بشه. نه اینکه به حال خودش رهاش کنید تا مجبور به نتیجه گیری بشه.<br />
<br />
از جملات سوالی یا خبری کوتاه استفاده کنید<br />
<br />
برای اینکه به کاربر بگید شما چه کاری دارید انجام میدید، میتونید از جملات کوتاه خبری و یا سوالی استفاده کنید که مستقیما کاربر رو مخاطب قرار میدن. بزارید چند تا نمونه بهتون نشون بدم:<br />
<br />
<br />
ما به شما کمک میکنیم که شغل مورد علاقهتون رو پیدا کنید<br />
شما میتونید جستجو کنید و کسانی که میخوان اتومبیلشون رو بفروشن پیدا کنید.<br />
هنوز فکر میکنید برای خرید کتاب باید همه فروشگاهها رو بگردید؟<br />
ما به شما کمک میکنیم راحتتر در مورد خرید خونه تصمیم بگیرید<br />
<br />
<br />
اینها مثالهایی هستن که میتونید یه دونه شبیهاش رو برای وبسایت خودتون داشته باشید. مثلا ما توی وب ادوایس (بالای همین صفحه) نوشتیم: «مشاور شما برای حضوری مطمئنتر در دنیای آنلاین وب». یعنی شما با اومدن توی وبسایت ما یه سری مشاورهها میگیرید که بهتون کمک میکنه تا تصمیماتتون رو با خیال راحتتری بگیرید.<br />
<br />
<br />
جملاتتون رو مستقیما در مورد خود کاربر بنویسید.<br />
<br />
<br />
نکته مهم برای نوشتن این جملات اینه که باید اونها رو مستقیما در مورد خود کاربر بنویسید. یعنی مثلا نوشتن این جمله که «ما بزرگترین شرکت فروش لبنیات در ایران هستیم» کار درستی نیست. هرچند بزرگترین بودن ممکنه برای شما اعتبار به همراه داشته باشه، اما بزرگترین بودن کاری نیست که شما انجام میدید. کار شما تولید و فروش لبنیاته و اصلا لزومی نداره از فریاد زدن این موضوع شرمنده باشید.شما نباید کاربر هاتون رو به قضاوتکردن مجبور کنید. اغلب این وبسایتها یه ضعف مشترک دارن و اونهم نبود یک سرنخ توی محتوای اونهاست.شما چقدر می خوایید روی طراحی سرمایه گذاری کنید؟2014-08-03T02:30:00+04:302014-08-03T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B4%D9%85%D8%A7-%DA%86%D9%82%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%87-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AFهرکاری یه زمانی رو به خودش اختصاص میده. شما میتونید ماشینتون رو توی ۱۰ دقیقه بشورید یا ۲ ساعت. بستگی داره که شما چقدر بخوایید برای شستن اون وقت بزارید. هرچی زمان بیشتری رو صرف کنید (البته زمان موجه) نتایج بهتری رو میگیرید.<br />
<br />
همین موضوع در مورد رابطکاربر (UI) وبسایت هم صادقه. هرچی ما بیشتر روی جزییات کار کنیم، تجربهکاربر بهینهتری داریم. وبسایت Little Big Details پره از مثالهایی در مورد جزییات طراحی که ممکنه از نظر شما غیر ضروری به نظر برسن. در واقع اینها دارن تجربهکاربر رو دگرگون میکنن.<br />
<br />
Tumblr یه نسخه از متن توافقنامهاش رو به انگلیسی روان و عامیانه هم داره. مسلما برای نوشتن این نسخه یه زمانی سپری شده و خواستن که شفافیت خودشون روبه کاربر نشون بدن.گوگل توی پیش بینی وضعیت آب و هوا، برای نشون دادن شدت باد از فلشهای بزرگ و کوچیک استفاده میکنه. اینطوری دیگه رابطکاربر هم بیخودی شلوغ نمیشه.توی Medium اگه یه تیکه از متن رو انتخاب کنید، میتونید اون رو توی شبکههای اجتماعی به اشتراک بگذارید. حتما این کار یه زمانی رو صرف کرده، اما در نهایت باعث افزایش رضایت کاربرا میشه.این جزییات هستن که همه تفاوتها رو میسازن. مثلا اگه بتونید کاربرتون رو بخندونید، احتمال اینکه شما رو به خاطر بسپرن خیلی بیشتر میشه. یه بهینه سازی جزیی توی رابطکاربر میتونه باعث بشه که کار کاربر راحتتر بشه. یه اشاره ظریف توی طرح میتونه کاربر رو ببره به این سمت که یه کاری رو انجام بده. صیقل دادن طرح باعث میشه که کاربر به حرفه ایی بودن شما پی ببره و کیفیت خدماتتون رو درک کنه.<br />
<br />
اینها تغییرات خیلی کوچیکی هستن که تفاوتهای بزرگی رو ایجاد میکنن. اما انجام همین تغییرات کوچیک وقتگیره. یه زمانی برای فکرکردن میخواد و یه زمانی هم برای اجراش.<br />
<br />
آکهی مناقصه زدن هیچ کمکی نمیکنه<br />
<br />
مشکل از اونجایی شروع میشه که ما میخواییم طراح رو انتخاب کنیم. اینجاست که یه آگهی مناصه میزنیم و از طراحای مختلفی میخواییم پیشنهادهای خودشون رو برای ما بفرستن. جوابهایی که میگیریم همه مثل همه، فقط قیمتها فرق میکنه. هر کدوم از طراحان یه زمان متفاوتی رو به طراحی اختصاص میدن. اما سوال اصلی اینه که شما چقدر میخوایید برای طراحی پرداخت کنید؟<br />
<br />
اگه برید سراغ ارزونترین پیشنهاد، بایدانتظار کمترین توجه به جزییات رو داشته باشید. علتش اینه طراح وقت کافی نداره تا بره به جزییات طرح شما بپردازه. به همین سادگی!<br />
<br />
به همین دلیله که ما به شرکتهای طراحیوب میگیم اول در مورد بودجه سوال بپرسید. چون ما باید بدونیم که چه زمانی رو باید به طراحی اختصاص بدیم. ما باید بدونیم که شما چقدر میخوایید برای این کار پرداخت کنید.<br />
<br />
اگه شما بودجهتون رو مخفی نگه دارید ما مجبوریم بودجه شما رو حدس بزنیم. اینم اصلا منطقی نیست. چون برنده مناقصه شما در واقع بهترین طراح نیست، بلکه کسی هست که فقط حدسش به قیمت شما نزدیکتر بوده.<br />
<br />
<br />
دفعه بعد که میخوایید یه طراح استخدام کنید، یادتون باشه اولین صحبتی که میکنید در مورد بودجه باشه.<br />
<br />
<br />
دفعه بعد که میخوایید یه طراح استخدام کنید، یادتون باشه اولین صحبتی که میکنید در مورد بودجه باشه. ببنید که آیا کار طراح با بودجه شما همخوانی داره یا نه. این واقعا یه موضوع حیاتیه، بنابر این تحت هر شرایطی این مذاکره رو تا پایان ادامه بدید.قیمتی که طراح به شما می ده به میزان توجهش روی جزییات بستگی داره. موضوع همش اینه که شما چقدر میخوایید روی جزییات توجه بشه؟روشهای سنتی برندینگ چه بلایی سر وب میاره!2014-07-31T02:30:00+04:302014-07-31T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D9%86%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AF%DB%8C%D9%86%DA%AF-%DA%86%D9%87-%D8%A8%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D8%B1-%D9%88%D8%A8-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%87هرچیزی که شما توی این مطلب میخونید ساخته ذهن خود منه، چون در واقع اغلب مشتریهای اصلا به خودشون زحمت نوشتن نمیدن. تنها کاری که انجام میدن اینه که میرن و دیگه به شما مراجعه نمیکنن. بنابر این توی این مطلب من قصد دارم که نتیجه استفاده از تفکرات سنتی توی وب رو براتون شبیه سازی کنم.<br />
<br />
مشتری: سلام، من به سایتتون سر زدم که ببینم قیمت محصولاتتون چقدره. ولی هیچ اطلاعاتی در مورد قیمت ندیدم. فقط همین عکسای بزرگی هستن که اونام یه قرن طول میکشه تا لود (Load) بشن.<br />
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، احتراما به استحضار میرساند که ما قصد نداریم قیمتهامون رو منتشر کنیم. ببخشید که اطلاعاتی پیدا نکردید. جسارتا این عکسها هم جزیی از کمپین برندینگ ما هستن. روزتون بخیر.<br />
<br />
مشتری: گشتن توی وبسایتتون خیلی سخته. امکان جستجو هم که نداره. من میخواستم محصولتون رو بخرم، ولی دیگه نمیخرم.<br />
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، ببخشید که سرگیجه گرفتید. ولی ما توی سایت امکان جستجو هم داریم. فقط اسمش رو گذاشتیم «چیز یاب». آخه متخصص برندینگ ما بهمون گفته کلمه «جستجو» دیگه خز شده (همه ازش استفاده میکنن). بجاش چیزیاب به مشتریهای ما تجربههای بکر و جدید میده. روزتون بخیر.<br />
<br />
مشتری: محتوایهای توی وبسایتتون از نظر اصولی و طراحی عالی هستن. ولی من نمیدونم این نرمافزارتون رو چطور باید نصب کنم و چیزی هم در موردش نیست.<br />
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، ببخشید که حسابی حالتون گرفته شده. در واقع ما توضیحات مربوط به نصب رو توی بخش پشتیبانی گذاشتیم. اونجام باید برید و username و password وارد کنید تا بهش دسترسی داشته باشید. همینطوری الکی نیست که! این مطالبی که اینجا نوشتیم هم اصلا کاربردشون چیز دیگه ایی هست. اینا واسه اینه که با مشتریهامون رابطه عشقولانه بهتری داشته باشیم. روزتون بخیر.<br />
<br />
مشتری: میشه بگید کی حرف زدن در مورد خودتون روتموم میکنید؟ توییترتون که فقط یه ماشین تبلیغاتیه. به توییتهایی هم که توشون سوال باشه جواب نمیدید. فیس بوکتونم که فقط داره عکسای رییستون رو در حال خوردن شیشلیک نشون میده. شما توی وب چه کار مفیدی انجام میدید؟<br />
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، ببخشید که بهتون حالت تهوع دست داده. شبکههای اجتماعی بخشی از استراتژی برندینگ ما هستن برای اینکه بتونیم روی انسانیمون رو به مخاطبا نشون بدیم. ما اینجا همه مثل شما از گوشت و استخونیم و از فضا نیومدیم. حالا مدیرمون داره تلاش میکنه که موجبات خنده و شادی شما رو فراهم کنه، شد آدم بد؟ نمیبینید ماچقدر کاربر محوریم؟ روزتون بخیر.<br />
<br />
مشتری: سلام، ببخشید من اصلا نمیخوام App شمارو دانلود کنم. من فقط میخوام آدرستون رو از روی وبسایت بردارم. اما این وبسایت میگه باید App رو دانلود کنی.<br />
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، خیلی برات متاسفم که نمیخوای App ما رودانلود کنید. این App خیلی براتون مفیده. به عنوان یه برند و کمپانی خیلی بزرگ و موفق، ما فکر میکنیم که باید زندگی رو واسه کاربرامون راحت تر کنیم. خب برای همین این App رو نوشتیم دیگه. من امیدوارم شما بفهمید که باید حتما زندگی شما رو راحتتر کنیم. روزتون بخیر.<br />
<br />
مشتری: سلام، ببخشید من رفتم توی صفحه اصلی وبسایتتون. ولی اونجا فقط یه عکس بزرگ در مورد خانواده خوشحال شماست!<br />
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، نمیدونم میفهمییا نه، ولی به این میگن برندینگ!!!!!!!!!تفکرات سنتی برندینگ هنوز توی وب وجود داره. یه وقتایی این تفکرات کلا وب رو به سمت انحطاط و نابودی میبره.چطور به محتواهای وبسایتتون رنگ و بوی انسانی بدید2014-07-29T17:31:57+04:302014-07-29T17:31:57+04:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D8%B7%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D9%88%D9%86-%D8%B1%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D8%A8%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%AFتعداد هرزنامه (اسپم)های توی اینترنت هرروز داره بیشتر میشه و این ریسک برای محتواهای شما وجود داره که مثل یه کامپیوتر به نظر برسید که صرفا داره کپی میکنه. وقتی چندین دقیقه وقت میگذارید و یه محتوایی رو برای وبسایتتون آماده میکنید، آخرین کاری که باید انجام بدید اینه که یه کاری کنید تا توجه مخاطبا بهش جلب بشه.<br />
<br />
تجربه این سالهای من نکاتی رو بهم آموخته و یکی از اونها اینه که باید محتواهای شما رنگ و بوی انسانی داشته باشن. توی این مطلب قصد دارم که بگم چطور میشه این کار رو انجام داد.<br />
<br />
از زبان خودتون استفاده کنید<br />
<br />
اخیرا با شرکتی کار میکردم که برای ارتباط با کاربراش از چت آنلاین استفاده میکرد. تقریبا همه کارمندای پیشتبانی این شرکت وقتی میخوان به کسی کمک کننن با این جمله شروع میکنن که «سلام، وقت بخیر، چه کمکی از ما ساخته است؟».<br />
<br />
من از یکی از اونها خواستم که جملش رو تغییر بده و همونطوری حرف بزنه که خودش دوست داره. قرار شد از این به بعد ایشون به جای «سلام، وقت بخیر، چه کمکی از ما ساخته است؟» بگه «سلام، حالتون چطوره؟ کمک لازم دارید؟».<br />
<br />
استفاده از «حالتون چطوره» و «کمک لازم دارید» همون کاریه که ما توی زندگی عادی انجام میدیم و باعث میشه ارتباطمون دوستانه تر بشه. چیزی که من توی تست کردن این عبارتها به دست آوردم این بود که تقریبا کاربرا ۵۰٪ بیشتر تمایل به پاسخ دادن داشتن.<br />
<br />
من مطمئنم که هیچ برنامه نویسی توی روباتش (برای پاسخگویی اتوماتیک) از عبارت «سلام، حالتون چطوره؟ کمک لازم دارید؟» استفاده نمیکنه. بنابر این استفاده از این جمله لاعث میشه کاربرا بفهمن که یه آدم واقعی داره باهاشون ارتباط برقرار میکنه.<br />
<br />
چند تا جوک تعریف کنید!<br />
<br />
من اصلا قصد ندارم که بگم ادای حمید ماهی صفت (کمدین) رو در بیاریید، اما یه مقدار بزله گویی و شوخی به حرفایی که میزنید اضافه کنید. باور کنید که لازم نیست مثل وزیر امور خارجه حرف بزنید. تازه وزرا هم گاهی توی حرفاشون از شوخی استفاده میکنن.<br />
<br />
خب این یه تفکر اشتباهه که ما فکر میکنیم اگه یه مقداری حرفامون رو عامیانه تر بنویسیم روی بار علمیاونها تاثیر منفی میگذاره. شاید قبلا اینطور بود، اما این روزها اثری که شبکههای اجتماعی روی خوندن و نوشتن ما گذاشته، باعث شده که کاربرا به خوندن متنهایی که با همون لحن گفتاری نوشته شدن عادت کنن.<br />
<br />
من قصد ندارم بیشتر از این موضوع رو باز کنم چون قبلا در مورد اینکه چطور باید توی وب بنویسیم مطلبی رو منتشر کردیم.<br />
<br />
داستان سرایی کنید<br />
<br />
داستان ها خیلی قدرتمند هستن و ما هرکدوم به نوبه خودمون یه جور داستان برای تعریف کردن داریم. با گفتن این داستانها جنبههای شخصیتی شما خودش رو به وضوح نشون میده و این باعث میشه محتواهای شما حالت انسانی بیشتری به خودشون بگیره.<br />
<br />
معمولا ما هروقت میخواییم در مورد چیزی حرف بزنیم، چون اون چیز نشات گرفته از واقعیت زندگی ماست، پس احتمالا قبلا خودمون اتفاق مشابهی رو تجربه کردیم که میتونه تبدیل به یه داستان بشه. کاری که باید انجام بدین اینه که همون داستان رو تعریف کنید.<br />
<br />
اشتراکات رو مطرح کنید<br />
<br />
ما با اطرافیان خودمون یک سری اشتراکات فرهنگی، اجتماعی، تاریخی داریم. یعنی از یه جور ضرب المثلها، کنایهها، تشبیهها و روشهای مشخص برای تعامل استفاده میکنیم. مثلا اگه بگید «شما باید کاربرا رو حلوا حلوا کنید» نشون میده که شما با کاربراتون یه فرهنگ مشترک دارید.<br />
<br />
<br />
به مخاطبانتون نشون بدید که میدونید توی دنیای شما چه خبره!<br />
<br />
<br />
یا مثلا اگه بگیم «واقعا حق دسترسی به محتواهای خوب برای کاربر از انرژی هسته ایی هم مسلم تره»، علاوه بر اینکه به نوعی بازم یه جور اشتراک فرهنگی و اجتماعی رو مطرح میکنه، نشون میده که شما در جریان مسائل روز هم هستید و میدونید توی دنیا چه خبره.<br />
<br />
مستقیما با خود کاربرا صحبت کنید<br />
<br />
با استفاده از کلمات «تو» و «شما» کاربراتون رو مخاطب قرار بدید. یه چیزایی بنویسید که مستقیما به خود اونها مربوط میشه. میدونم که توی مدرسه ما رو از این موضوع منع کردن، اما اگه نمیخوایید حرفاتون مثل استادی که میومد سرکلاس همه رو به خواب ببره، باید ازشون استفاده کنید.شما نباید مثل یه کامپیوتر به نظر برسید. محتواهای شما باید رنگ و بوی انسانی داشته باشن و من قصد دارم بگم که چطوری می تونید این کار رو انجام بدید.شما صدای جیغ کاربرا رو نمیشنوید!2014-07-27T02:30:00+04:302014-07-27T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%DB%8C%D8%BA-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7-%D8%B1%D9%88-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%AFواقعیت اینه که همه ما در عمل از بازخوردهایی که کاربرای وبسایت برای ما میفرستن خوشمون میاد. حالا ممکنه در لحظه نسبت بهشون واکنش خوبی نشون ندیم، که این هم عمدتا به دلیل ترس ما از گرفتن بازخورده، اما در نهایت دوست داریم که بدونیم دیگران در مورد ما و خدماتمون چه فکری میکنن.<br />
<br />
اما یه مشکل بزرگ سرراه ما هست و اونم اینه که خیلی از این کاربرا هیچ وقت نظرشون رو به ما نمیگن.<br />
<br />
هیچ کس به شما نمیگه که از چی ناراضیه!<br />
<br />
متاسفانه ۸۰ تا ۹۰ درصد مخطبای وبسایت شما، هیچوقت نارضایتیشون رو به شما اعلام نمیکنن. تنها کاری که ممکنه انجام بدن اینه که سر مانیتورشون فریاد بکش و استفاده از وبسایت و خدمات شما رو برای همیشه کنار بزارن.<br />
<br />
من فکر میکنم این بدترین اتفاقیه که ممکنه برای شما بیفته و متوجه نشید که کاربرای شما از چی ناراضی هستن. اینجاست که نه تنها تلاشی برای رفع مشکل نمیکنید، بلکه هرروز با تکرار کارهای پیشین ناراضایتی مشتریها رو افزایش میدید. ## پیشگیری بهتر از درمان است!<br />
<br />
شاید راههای زیادی وجود داشته باشه که بتونیم از کاربر بخواییم تا نظرش رو برای ما بفرسته. اما من فکر میکنم پیشگری از نارضایتی کاربر خیلی بهتر از اینه که دلیل نارضایتیش رو بپرسیم. چون معمولا ۹۰٪ مشتریهای ناراضی هیچ وقت دیگه به سمت محصول شما بر نمیگردن که بتونید نظرشون رو بپرسید.<br />
<br />
<br />
همیشه شما اول باشید! قبل از اینکه کاربر تقاضای یه امکان جدید بکنه، قبل از اینکه بخواد بهش کمک کنید.<br />
<br />
<br />
یکی از چیزهایی که باعث میشه سطح نارضایتیها رو تا حد زیادی کاهش بدید اینه که برای خودتون الگویی تعریف کنید تا همیشه شما اول باشید. قبل از اینکه کاربر بخواد حرفی بزنه، قبل از اینکه تقاضای یه امکان جدید بکنه، قبل از اینکه بخواد بهش یه نمونه نشون بدید، قبل از اینکه بخواد بپرسه این چطوری کار میکنه و …متاسفانه ۸۰ تا ۹۰ درصد مخطبای وبسایت شما، هیچوقت نارضایتیشون رو به شما اعلام نمیکنن. صدای کاربرای ناراضی به گوش شما نمیرسه و این بدترین اتفاقیه که ممکنه برای شما بیفته.وب سایت و کسب و کار، چی در خدمت چیه؟2014-07-24T15:05:52+04:302014-07-24T15:05:52+04:30https://amraei.com/thoughts/%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%DA%A9%D8%B3%D8%A8-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%8C-%DA%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%AF%D9%85%D8%AA-%DA%86%DB%8C%D9%87حدودا ۱۲ ساله که من توی دنیای وب در حال فعالیت هستم. توی این مدت سوالات مختلفی ازم پرسیده شده. اما یکی از اونهایی که به نظر خودم جوابش از همه مهمتره این بوده که: به نظر شما مهمترین چالش دنیای طراحیوب چیه؟ توی این مطلب قصد دارم در مورد این موضوع و چیزی که خودم فکر میکنم بنویسم.<br />
<br />
ضعف تعامل بین طراح و مالک وبسایت<br />
<br />
من فکر میکنم اگر بخوام فقط یه دلیل برای شکست خوردن وبسایتها بیارم اونم اینه که بین طراح و مالک (که همون مدیران کسبوکار هستن) تعامل مناسبی وجود نداره. بخشی از این مشکل به دلیل اشکال توی مدل ارتباط این دو هست.<br />
<br />
متاسفانه هنوز روش طراحیوبسایت خیلی تفاوتی با خرید گوجهفرنگی نداره. یعنی مدیر کسبوکار به این فکر میافته که یه وبسایت برای بیزینس خودش طراحی کنه. پیشنهادات یه شرکت طراحیوب رو میبینه، اگه براش جالب بود کار رو واگذار میکنه، بعد از اتمام کار وبسایت رو تحویل و میگیره و هرکس میره پی کار خودش.<br />
<br />
<br />
طراح و مالکان وبسایت باید به فکر یه ارتباط ادامهدار باشن.<br />
<br />
<br />
مدیران کسبوکارها باید قبل از اینکه شروع به واگذاری کار برای طراحیوبسایت کنن، به این نکته توجه داشته باشن که ارتباطشون به طراحی یه قالب گرافیکی و نصب یه CMS محدود نشه. یعنی ارتباطشون رو قطع نکنن و به فکر یه رابطه ادامه دار باشن.<br />
<br />
طراحان از دخالت مدیران توی طرح ناراضی هستن<br />
<br />
یکی از چیزایی که من خیلی زیاد میبینم شکایت طراح از این موضوعه که بعد از اظهار نظر مالک وبسایت، طرح دیگه کارایی و زیبایی خودش رو از دست داده. اما واقعا چرا این مشکل پیش میاد؟ چه کاری هست که ما انجام نمیدیم؟<br />
<br />
<br />
وبسایت باید در خدمت کسبوکار باشه، نه کسبوکار در خدمت وبسایت!<br />
<br />
<br />
موضوع اینه که اغلب طراح میشینه و بر اساس تصورات خودش طرحی رو میزنه که پره از المنتهای کلیشه ایی مثل درباره ما، ارتباط با ما، آخرین اخبار و امثالهم بدون توجه به اینکه اصلا این کسبوکار میتونه محتوای لازم رو برای این بخشها تامین کنه یا خیر.<br />
<br />
این روندیه که من اسمش رو میزارم قالب کردن کسبوکار در وبسایت. یعنی حالا مدیران وبسایت باید هزینههایی رو انجام بدن تا نیازهای وبسایت رو برآورده کنن. درحالی که باید عکس این باشه.<br />
<br />
راهکار: محتوا رو در اولویت همه مسائل قرار بدید<br />
<br />
این کار تو مراحل اولیه خیلی سخت به نظر میرسه و علتش هم اینه که مدیران کسبوکارها تا حالا به صورت جدی روی محتوایی که میخوان در اختیار مخاطباشون قرار بدن فکر نکردن. طبیعتا همین شروع کار رو یه کم مشکل میکنه.<br />
<br />
<br />
هنر یه طراح اینه که راه حلی برای عرضه محتواهای موجود پیدا کنه.<br />
<br />
<br />
از طرف دیگه طراح باید به جای اینکه طرحی رو آماده کنه و بعد به دنبال محتواش باشه، اول محتواهای موجود رو بررسی کنه و بعد بره سراغ طرحی که مناسب اون محتوا باشه. به عبارتی هنر یه طراح اینه که راه حلی برای عرضه محتواهای موجود پیدا کنه.<br />
<br />
اگه طراح و صاحبان وبسایتها هر دو تابع قانون « اول محتوا » باشن، هم راهشون برای رسیدن به موفقیت هموارتره، هم خیلی کم اتفاق میافته که طرح بعد از تحویل به مالک نیاز به تغییرات اساسی داشته باشه.مهمترین چالش بین طراح و مالکان وبسایت اینه که تعامل مناسبی ندارن و محتوا رو در اولویت قرار نمی دن. اینطوریه که مجبور میشن کسبوکار رو توی وبسایت قالب کنن.بعضی از اصول طراحی هیچ وقت تغییر نمیکنن2014-07-18T23:00:17+04:302014-07-18T23:00:17+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A8%D8%B9%D8%B6%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D9%88%D9%82%D8%AA-%D8%AA%D8%BA%DB%8C%DB%8C%D8%B1-%D9%86%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D9%86شما می تونید ببینید که وب داره با سرعت خیلی بالایی تغییر می کنه. اما خوشبختانه آدمها با این سرعت تغییر نمیکنن. بنابراین چون این آدمها هستن که دارن از وب سایتهای ما استفاده میکنن، بعضی از اصول ثابت هم موندن.<br />
<br />
<br />
وب تغییر می کنه، اما آدم ها نه. چون ما برای آدم ها طراحی می کنیم، پس بعضی اصول هم بدون تغییر می مونن.<br />
<br />
<br />
توی این مطلب من میمی خوام بعضی از اصولی رو که زمان روی اونها اثر نداره رو با شما به اشتراک بگذارم. اصولی که نقطه قوت هر وب سایت خوبی هستن. در نهایت منتظرم ببینم شما توی قسمت نظرات چه اصول دیگه ایی رو به اشتراک می گذارید.<br />
<br />
طرح باید سریع باشه<br />
<br />
سرعت همیشه مهمه. فرقی نمی کنه که سایت رو توی دوره Dial up طراحی باشید (دهه هفتاد) یا برای اینترنت پرسرعت امروز. آدم ها انتظاراتشون بر اساس تجربه های قبلیشونه. مثلا وقتی گوگل تو کسری از ثانیه لود می شه، انتظار دارن که وب سایت شمام همینطور باشه.<br />
<br />
افراد اونقدر صبور نیستن که سرعت پایین وب سایت شما رو تحمل کنن. اونها اصلا دوست ندارن که بشینن و منتظر بمونن تا قسمت های مختلف وب سایت شما رو ببینن.<br />
<br />
طراحی یعنی درگیر بودن با محدودیت ها و سرعت یکی از اون محدودیت هاست. روز به روز تمایل گوگل به وب سایتهایی که سرعت بالاتری دارن بیشتر میشه. اما متاسفانه سرعت اینترنت اغلب کاربرای شما با همون سرعت بالا نمیره.<br />
<br />
طرح باید محتوا رو حمایت کنه<br />
<br />
یه طرح خوب باید از چشم خودآگاه ما مخفی باشه. بله، می دونم که طرح یک وب سایت احساس ما رو نسبت بهش رقم می زنه، اما خودآگاه ما باید درگیر محتوا باشه. باید درگیر پیامی باشه که قراره منتقل بشه.<br />
<br />
به عنوان مالک وبسایت، ما همیشه می خواییم که یه رابطکاربری فوقالعاده داشته باشیم. یه چیزی که کاربرا رو شگفت زده کنه. اما یه طرح خیلی جذاب میتونه باعث بشه که تمرکز کاربرا از پیام اصلی شما دور بشه.<br />
<br />
طرح نباید سرپوشی روی محتوای ضعیف باشه. بلکه باید محتوا رو تقویت کنه و باعث بشه که کاربر نسبت بهش واکنش های احساسی درستی رو نشون بده.<br />
<br />
طرح باید وب سایت رو به اهدافش نزدیک کنه<br />
<br />
طراحی یه جور هنر نیست چون هنر در خدمت یه هدف خارجی نیست. اما طراحی یه نقش مشخص به عهده داره. توی طراحی وب سایت نقش طراحی اینه که وب سایت رو به اهدافش نزدیکتر کنه.<br />
<br />
<br />
طرح وب سایت شما میتونه زیبا باشه، همه هم تاییدش کنن و حتی برنده جایزه فلان جشنواره هم بشه، اما بازم شکست بخوره.<br />
<br />
<br />
اگر طراحی روی اندازه گیری میزان دستیابی به اهداف تمرکز نداشته باشه، در اون صورت طرح شکست می خوره. یه طرح میتونه از نظر دیداری خیلی برجسته باشه، همه همکارنتون هم تاییدش کنن و حتی برنده جایزه فلان جشنواره هم بشه، اما بازم شکست بخوره.<br />
<br />
سبک و ترندهای طراحی میان و میرن. ما به این سبک ها علاقه نشون میدیم چون مد روز هستن و باعث میشن رقبای ما تحت تاثیر قرار بگیرن. اما اگه این طرحها نتونن سایت رو به اهدافش برسونن هیچ ارزش ندارن.<br />
<br />
طرح باید انعطافپذیر باشه<br />
<br />
طرح باید به سه شکل انعطاف پذیر باشه:<br />
<br />
اول، وب ذاتا یه رسانه سیاله. سایز صفحات نمایش فرق می کنه و معنیش اینه که وب سایت ها باید خودشون رو با ابزارهای مختلف تطبیق بدن. ما برای مدتی از این مسئله غافل بودیم، اما حالا باید حواسمون رو جمع کنیم و یادمون باشه که خودمون رو برای شرایط متغیر آماده کنیم.<br />
<br />
دوم، نیاز های کاربرا زیادن و وب سایت باید طوری انعطاف داشته باشه که اونها رو توی خودش جا بده. بعضی از کاربرای ما کورنگی دارن. بعضیها از ناتوانی شناختی رنج می برن. یکسری از اونها به دلیل کهولت سن عوارض مچ دست رو دارن. سایت باید بتونه در خدمت همه اونها باشه و با اونها منطبق بشه.<br />
<br />
سوم، طرح ما باید بتونه با تغییراتی که توی نیازهای کسبوکار (بیزینس) پیش میاد منطبق بشه. مثلا اگه تغییری توی برند دادید، آیا وب سایت میتونه خودش رو سازگار کنه؟ اگه یه محصول جدید اضافه شد، چه اثری ممکنه روی سایت بزاره؟ چه اتفاقی می افته اگه کسبوکار شما تصمیم گرفت توی سایت از ویدئوهای بیشتری استفاده کنه؟ و یک سری سوالات دیگه …<br />
<br />
طرح باید کار کاربر رو ساده کنه<br />
<br />
توی قسمت قبلی گفتیم که طرح باید پاسخگوی نیاز های فیزیکی کاربر باشه. اما کار به همینجا تموم نمی شه. موضوع دیگه اینه که طرح باید به کاربر کمک کنه به اهدافش برسه.<br />
<br />
<br />
بیشتر مواقع یه وب سایت به خاطر تفکرات سازمانی از ریل اصلیش خارج می شه. یعنی سایت به جای اینکه حول نیاز های کاربرا بسته بشه، بر اساس چهارچوب های سازمانی شکل می گیره.<br />
<br />
<br />
البته به عنوان یه طراح ما باید مواظب تفکرات خودمون هم باشیم. ما خیلی علاقه داریم بریم سراغ یک سری الگوهای طراحی، بدون اینکه از خودمون بپرسیم آیا برای کاربر ما (و توی این موقعیت) مناسب هستن یا نه.<br />
<br />
مختصرا یه طرح زمانی خوبه که در موردش از کاربر نظرخواهی شده باشه. تست کاربرد پذیری یه چیز دل بخواهی نیست، بلکه قلب تپنده یه طراحی خوبه.<br />
<br />
طرح باید بتونه تکامل پیدا کنه<br />
<br />
نهایتا، طرح باید تکامل پیدا کنه. طراحی هیچ وقت به آخر نمی رسه. طراحی وب سایت مثل باغبونی می مونه که با یه روند تست، اصلاح و تکرار ادامهدار همراهه.<br />
<br />
وقتی یه وب سایتی توی دنیای آنلاین ظاهر میشه، کاربرا میان که باهاش تعامل برقرار کنن. این همون چیزیه که به شما می گه چه کاری رو باید انجام بدید، کدوم استراتژی تون موفق تر عمل کرده و از چه ابزاری باید بیشتر استفاده کنید. نهایتا با دادههایی که بدست میارید می تونید قسمتهای مختلف رو تغییراتی بدید. مثلا سایز بنر تبلیغاتی رو بزرگ تر یا کوچیک تر کنید و یا محلش رو تغییر بدید.<br />
<br />
اینها بعضی از اصولی هستن که در طول زمان تغییر نمی کنن. اما هنوز هم از یه لیست کامل خیلی فاصله داریم. خیلی خوب می شه اگه شما هم توی تکمیل این لیست به ما کمک کنید و نظراتتون رو توی قسمت دیدگاه ها بنویسید.با این سرعت بالای تغییرات، طراحی وب سایت یه کار واقعا پر چالشه. اما خوشبختانه بعضی از این اصول همیشه ثابت میمونن.آیا شما دارید مخاطبانتون رو بمباران اطلاعاتی می کنید؟2014-07-06T16:53:53+04:302014-07-06T16:53:53+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86-%D8%B1%D9%88-%D8%A8%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AFاینکه ما چقدر و چطور باید محتوا تولید کنیم یکی از چالش های مهم هر کسب و کاره. چند وقت پیش من مقاله ایی رو توی وب سایت یک ادمین نوشتم و به این موضوع پرداختم که کمیت و کیفیت محتواهای تولیدی چطور میتونه باشه. اما توی این مطلب یه موضوع دیگه رو مطرح می کنم که کمتر بهش پرداخته شده.<br />
<br />
مواظب سربار شناختی مخاطبانتون باشید<br />
<br />
همه ما احتمالا یه زمانی دانشآموز بودیم. می تونید کلاسی رو تصور کنید که معلم هرروز در مورد یه موضوع متفاوت حرف میزنه؟ البته این کلاس احتمالا خیلی هم مفرحه چون هیچ کدوم از دانش آموزها دیگه حرفهای معلم رو نمیفهمن و به جای گوشدادن، به بازیهای ذهنی خودشون می پردازن.<br />
<br />
شناخت یه اصطلاح علمیه که فرایند فکر کردن ما رو توضیح میده. هرچی موضوعی بار شناختی بیشتری داشته باشه، یعنی به زمان بیشتری برای فکر کردن نیاز داره.<br />
<br />
<br />
هر محتوا یه بار شناختی ایجاد می کنه و به زمانی نیاز داره تا شناخته بشه.<br />
<br />
<br />
من واقعا فکر می کنم وقتی شما «۱۰ تکنیک طراحی یه وب سایت خوب» رو به مخاطبانتون معرفی کردید، لازمه حداقل دوهفته به اونها فرصت بدید و بعد در مورد «۷ کاری که نباید توی طراحی وب سایت انجام بدن» حرف بزنید. مگه اینکه هدفتون از معرفی هیچ کدومشون اطلاع رسانی نبوده باشه.<br />
<br />
توی تولید و مهمتر عرضه محتوا به این دقت داشته باشید که هر محتوا یه بار شناختی ایجاد می کنه و به زمانی نیاز داره تا شناخته بشه. بنابر این محتوای جدید اگر با فاصله مناسبی عرضه نشده باشه، می تونه سرباری برای شناخت محتوای قبلی به حساب بیاد.<br />
<br />
سطح عملکرد مخاطبانتون رو در نظر داشته باشید<br />
<br />
ما انسان ها سرشار از اطمینان و عدم اطمینان هستیم. عدم اطمینانها پتانسیلهای ما هستن که به محض تبدیل شدن به اطمینان عملیاتی می شن. اگر چیزی مانع این تبدیل باشه، احتمالا هیچ وقت وارد عمل نمی شیم.<br />
<br />
یکی از کارهایی که ممکنه مانع عملیاتی شدن باشه اینه که ما محتوایی کمتر یا بیشتر از حد توانمون دریافت کنیم. به عبارتی مثل یک انسان که اگر غذا کمتر یا بیشتر از حد نیاز خوردش باشه،در هر دو حالت بازدهی مناسبی نداره.<br />
<br />
<br />
عرضه بیش از حد محتوا، عملکرد مخاطبان شما رو مختل می کنه.<br />
<br />
<br />
همیشه باید به این نکته توجه داشته باشید که سطح فعلی عملکرد مخاطبان شما کجاست؟ آیا این محتوایی که دارید عرضه می کنید بیش از حد پذیرش اونها نیست؟ اگر به این نکته توجه نداشته باشید، نتیجتا عرضه بیش از حد محتوا، عملکرد مخاطبان شما رو مختل می کنه.<br />
<br />
بنابر این اگر به سطح عملکرد و بارشناختی مخاطبانتون توجه ندارید، احتمالا شما دارید اونها رو بمباران اطلاعاتی می کنید. البته من می دونم که بمباران اطلاعاتی خیلی بهتر از بمباران اتمیه، اما در هر حال به استراتژی دیجیتالی شما آسیب وارد می کنه.تولید و عرضه محتوا نیاز به توجه خاص به کاربر داره. باید بدونید که کاربرای شما سطح مشخصی از عملکرد دارن و بر این اساس اونها رو مخاطب قرار بدید.آیا شما نرخ تبدیل رو جدی میگیرید؟2014-06-21T01:43:16+04:302014-06-21T01:43:16+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%86%D8%B1%D8%AE-%D8%AA%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D9%84-%D8%B1%D9%88-%D8%AC%D8%AF%DB%8C-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AFمن خیلی وقتها تعجب می کنم که چطور صاحبان وب سایتها در مورد بازدهی وب سایتشون بی اهمیت هستن. می گن که ما انتظار داریم وب سایت بتونه سرمایه گذاری مارو بهمون برگردونه، اما برای این کار هیچ اقدامی نمی کنن. فقط سایت رو طراحی و بعد ولش می کنن به امون خدا!<br />
<br />
جذب ترافیک (بازدیدکننده) به تنهایی کافی نیست<br />
<br />
یه بخش از این مشکل اینه که اغلب شما فکر میکنید جذب ترافیک یعنی بازگشت سرمایه. اما در حقیقت ترافیک زیاد فقط نشونه بازاریابی خوبه، نه موفقیت وب سایت.<br />
<br />
جایی که شما می تونید بازگشت سرمایه رو ببینید توی «نرخ تبدیل» هست. یعنی اونجایی که کاربرای وب سایت شما از بازدید کننده به مخاطب، یا از مخاطب به مشتری تبدیل می شن.<br />
<br />
اما اغلب مردم به نظر نمی رسه که روی بهینه سازی نرخ تبدیل توی وب سایتشون سرمایه گذاری کرده باشن. بر اساس چیزی که ادوبی می گه ، تقریبا نیمی از سازمان ها کمتر از ۵٪ بودجه بازاریابی رو به بهینه سازی اختصاص می دن.<br />
<br />
بازاریاب ها به بهینه سازی اهمیت نمی دن!<br />
<br />
اگه بخوام صادق باشم من از این موضوع تعجب نمی کنم. تا قبل از ورود به دنیای دیجیتال، هزینه بهینهسازی خیلی بالا بود. به جاش بازاریاب ها سعی میکردن با آدمهای بیشتری در ارتباط و امیدوار به تبدیل شدن بعضی از اونها باشن.<br />
<br />
توی یکی از پروژه هایی که ما با یه موسسه خیریه داشتیم، متوجه شدیم که نرخ تبدیلشون نزدیک به نیم درصد بود. البته با نگاه کردن به وبسایتشون متوجه میشدید که خیلی هم تعجبی نداره. اصلا هیچ فراخوانی توی وبسایت نبود و روش اهدا (کمک مالی) هم خیلی ناگوار بود.<br />
<br />
وقتی ما داشتیم توی تدوین استراتژی دیجیتالی بهشون کمک می کردیم، اونها داشتند یه کمپین بازاریابی گسترده رو اجرا می کردن. اونها این کار رو دو یا سه بار در سال انجام می دادن و هزینهاش نزدیک به یک میلیارد تومن بود. تو هر کمپینی مردم رو به این تشویق می کردن که بیان و از وبسایت بازدید کنن. اونم همون وب سایتی که نرخ تبدیلش وحشتناک بود.<br />
<br />
ما به اونها پیشنهاد کردیم که بخشی از بودجه بازاریابی رو روی بهینه سازی نرخ تبدیل هزینه کنن. ما مطمئن بودیم (با توجه به تجربه های قبلی) که میتونیم نرخ تبدیل رو تا دو برابر (یعنی ۱٪) بهینه کنیم.<br />
<br />
بعضی وقتها اعداد می تونن ذهنیت ها رو عوض کنن<br />
<br />
متاسفانه ما با یه مقاومت قابل پیش بینی مواجه شدیم. فرهنگ ایجاد کمپین بازاریابی گسترده ریشههای خیلی بزرگی داشت و این باعث می شد تغییر طرز فکر اونها کار خیلی سختی باشه.<br />
<br />
در نهایت اعداد به کمک ما اومدن. بهشون گفتیم ما دو تا رویکرد رو می تونیم پیش بگیریم:<br />
<br />
<br />
سایت رو بدون تغییر رها کنیم و شما همچنان مثل قبل توی تلویزیون و روزنامه تبلیغ کنید.<br />
کمپین فعلی رو متوقف کنید و بخشی از پولش رو روی افزایش نرخ تبدیل به ۱٪ هزینه کنید. توی این سناریو به جای افزایش ترافیک، فقط باید در یه سطح پایه نگهش می داشتن.<br />
<br />
<br />
ما براشون محاسبه کردیم که اگه نرخ تبدیل رو ۰.۵٪ افزایش بدیم باعث می شه که درآمد اونها ۵۰۰ میلیون تومن افزایش پیدا کنه. تازه این بدون افزایش ترافیک پایه بود.<br />
<br />
در حالی که برای بدست آوردن همین مقدار درآمد با وب سایت فعلی، باید حداقل ۱۰ میلیون نفر دیگه رو به این وب سایت جذب می کردن و این چیزی بود که می دونستن اتفاق افتادنش خیلی بعیده.<br />
<br />
<br />
همه چیز خیلی واضح بود. هزینه کردن برای بهینه سازی نرخ تبدیل خیلی بهتر از جذب ترافیک بیشتر بود.<br />
<br />
<br />
اما بالاخره باید تصمیمی می گرفتن و به نظر من همه چیز خیلی واضح بود. هزینه کردن برای بهینه سازی نرخ تبدیل خیلی بهتر از جذب ترافیک بیشتر بود.<br />
<br />
هنجارهای فرهنگی خیلی سخت تغییر میکنن<br />
<br />
چیزی که بعدش اتفاق افتاد پذیرش جذابیت ماجرا بود. اونها به ما برای این آنالیزی که کرده بودیم تبریک گفتن و پیشنهاد ما رو پذیرفتن. هیات مدیره دستور داد که فورا تمهیدات لازم برای این تغییرات دیجیتالی دیده بشه. یه پیروزی بزرگ به دست اومده بود.<br />
<br />
اما در واقع هیچ تغییری ایجاد نشد. اونها فقط به صورت خردورزانه با چیزی که ما گفته بودیم موافقت کرده بودن، اما در عمل نمی تونستن توی طرز فکر قدیمیشون تغییری ایجاد کنن. اونها نمی تونستن روشی رو که تا حالا باهاش کار میکردن رو عوض کنن.<br />
<br />
آیا شما تصمیم دارید برای تغییر بجنگید؟<br />
<br />
خب در مورد سازمان شما چطور؟ آیا تصمیم دارید که وب سایتتون رو بهینه سازی کنید؟ اصلا تصمیم دارید کاری انجام بدید؟ آیا تصمیم دارید که تست کاربردپذیری انجام بدید؟ آیا می خوایید مثل قبل سرجاتون بشینید و همون روش های قبلی رو ادامه بدید، یا اینکه واقعا تصمیم گرفتید یه تغییری ایجاد کنید؟اگر شما می خوایید که توی وب سایتتون شاهد بازگشت سرمایه گذاری (ROI) باشید، لازمه که برای بهینه سازی اون یه تعهد بلند مدت داشته باشید.آیا کاربران واقعا به اخبار شما اهمیت می دن؟2014-06-12T14:52:19+04:302014-06-12T14:52:19+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%A7%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%86اخیرا داشتم گزارشی رو که در مورد ۲۰ دانشگاه برتر انگلیس میخوندم. اطلاعاتی که توی این تحلیل آماری بود همه جالب بودن اما یه نکته توجه منو بیشتر به خودش جلب کرد:<br />
<br />
<br />
فقط ۱٪ کاربرا روی خبر ها کلیک کردن.<br />
<br />
<br />
این نکته به این دلیل توجه منو جلب کرد، چون چیزی که خودم مدتها بود بهش فکر می کردم رو تایید می کرد. این یه واقعیته که خیلی از وقتها وجود اخبار توی وب سایت یه چیز کاملا بیهوده است.<br />
<br />
کاربرا برای سوال میان نه دنبال خبر<br />
<br />
بیشتر کاربرایی که به وب سایت شما مراجعه می کنن، میان که یه کاری رو انجام بدن. اگه وب سایت شما خدماتی ارائه می ده یا یه محصولی رو می فروشه، احتمال اینکه اون کار خوندن خبر باشه خیلی کمه. بجاش کاربرا میان که خرید کنن و یا مثلا در مورد خدماتی که قبلا بهشون دادید پشتیبانی بگیرن.<br />
<br />
ممکنه شما بخوایید بگید که اخبار میتونه به فروش محصول کمک کنه، چون اغلب توی خبر ها در مورد کیفیت محصولات و خدمات صحبت می شه. هرچند من این نظر شما رو رد نمی کنم و میفهمم که توی بعضی موقعیت های خاص درسته، اما به سه دلیل فکر می کنم که این موضوع به ندرت اتفاق میافته.<br />
<br />
خبرها خیلی غیر مستقیم هستند<br />
<br />
دلیل اول اینه که هر کاربری با یه سری از معیارها وارد وب سایت شما می شه تا در مورد خدمات یا محصول شما قضاوت کنه. یه وب سایت خوب باید مستقیما به این معیار ها بپردازه و این کاری نیست که خبر ها انجام میدن.<br />
<br />
خبرها ممکنه معیار های خرید کاربرا رو به صورت غیر مستقیم پوشش بدن (مثل تاکید کردن روی کیفیت خرید)، اما این باعث می شه که کاربر به جهش شناختی نیاز داشته باشه. بنابراین خیلی بهتره که به صورت مستقیم به این معیار ها بپردازید.<br />
<br />
خبرها توی استفاده از پتانسیل ها موفق نیستند<br />
<br />
دلیل دوم اینه که هرچند خبر ها پتانسیل خیلی خوبی برای دادن اطلاعات حمایتی دارن، اما اغلب موفق به آزاد سازی این پتانسیل ها نمی شن. محتوای این اخبار اغلب خیلی خشکه، قابلیت پایینی برای تعامل با کاربر داره و به جای اینکه به نیاز کاربران بپردازه در مورد این صحبت می کنه که شرکت شما چقدر خوب و عالیه. اصلا کافی نیست که یه خبر منتشر کنید و بگید شرکتتون چه جایزه ایی رو برده، بجاش باید بگید این موضوع چه نفعی برای کاربرا داره.<br />
<br />
خبرها نقطه کور هستند<br />
<br />
و دلیل آخر اینکه در نهایت چون خبرها اغلب بدون استفاده هستن، من این تردید رو دارم که این اخبار مثل بنرها از نقاط کور وبسایت شما به حساب میان (هرچند که نمیتونم ثابتش کنم). نظر من اینه که اغلب کاربرا از دیدن این خبر ها چشم پوشی می کنن.<br />
<br />
لطفا سوء تفاهم نشه. منظور من این نیست که باید خبر ها رو حذف کرد. بلکه من دارم سعی میکنم بگم خبرها اونقدر مهم نیستند که توی صفحه اصلی وبسایت شما باشن. من فکر می کنم سازمان ها باید نسبت به اخبارشون یه تجدید نظری داشته باشن و اونها رو ببرن به این سمت که چطور می تونن به سوالات کاربرا پاسخ بدن.<br />
<br />
<br />
سازمان ها باید نسبت به اخبارشون یه تجدید نظری داشته باشن و اونها رو ببرن به این سمت که چطور می تونن به سوالات کاربرا پاسخ بدن.<br />
<br />
<br />
من پیشنهاد می کنم که به جای بخش اخبار یه وبلاگ داشته باشید و این وبلاگ باید با هدف حمایت و پشتیبانی از مشتری های موجود راه اندازی بشه و تمرکزش روی افزایش وفاداری اونها باشه.<br />
<br />
هنوز قانع نشدید؟ پس بهتره برید یه سری به سیستم های آماریتون بزنید و ببینید که واقعا خبرهاتون چقدر از ترافیک رو به خودشون اختصاص دادن. من واقعا به این موضع مشکوک هستم که حتی با وجود موقعیت دهی خوب، باز هم کاربرای شما برای کلیک کردن روی خبر ها و خوندن اونها رغبتی داشته باشن.بعضی وب سایت ها انگار مجبور هستن که اخبارشون رو توی صفحه اصلی سایت بزارن. اما آیا واقعا این کار درستیه؟ آیا اصلا کاربرا به این اخبار اهمیت میدن؟3 اشتباهی که باعث افزایش هزینه طراحی وب سایت می شه2014-06-03T15:53:07+04:302014-06-03T15:53:07+04:30https://amraei.com/thoughts/3-%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B9%D8%AB-%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%87هر کسب و کار، شرکت و یا سازمانی که تصمیم به راه اندازی یه وب سایت داره باید به یه سری نکات توجه داشته باشه. گاهی نوع نگاه مدیران به وبسایت باعث افزایش هزینه طراحی میشه. در نتیجه بعد از اینکه چند میلیون تومن برای راه اندازی هزینه شد، نهایتا به این نتیجه می رسن که مقرون به صرفه نبوده.<br />
<br />
توی این مطلب من سه تا اشتباهی که باعث می شه هزینه های طراحی وب سایتتون بالا بره رو بهتون معرفی میکنم.<br />
<br />
طراحی رو فازبندی نمی کنید<br />
<br />
خیلی متداوله که صاحبان وبسایت ها می خوان یه وب سایت کامل داشته باشن. اینکه بخوایید ۱۰۰٪ ایدهتون رو توی همون فاز اول اجرا کنید اصلا به نفعتون نیست. به چند دلیل:<br />
<br />
ضرورت های شما تغییر میکنه<br />
<br />
شما یه هزینه ایی می کنید و تمام ایده هاتون رو اجرا می کنید. مثلا حتما یه فروم (تالار گفتگو) هم واسه وب سایتتون طراحی می کنید که کاربراتون بیان و با هم گفتگو داشته باشن. اما بعد از یه مدت سه ماهه متوجه می شید که کاربرای شما اصلا تمایلی به گفتگو ندارن. به همین دلیل مجبور می شید فروم رو حذف کنید و این در حالیه که برای راه اندازیش کلی هزینه پولی و زمانی کردید.<br />
<br />
کاربرا راه بهتری رو بهتون نشون می دن<br />
<br />
من فکر می کنم هیچ مشاوری برای وب سایت شما بهتر کاربراتون نیست. رفتارهای کاربرا اغلب منجر به این می شه که ما راههای خیلی بهتری برای سرویس دهی به اونها پیدا کنیم. مثلا ممکنه بعد از ۳ ماه متوجه بشید که به جای پرسش و پاسخ، کاربراتون خیلی تمایل دارن که نظر سایر مشتری ها رو در مورد خدمات یا محصولات شما بدونن. بنابر این یه بخش نظرات راه اندازی می کنید.<br />
<br />
به عنوان مثال ما توی وب ادوایس متوجه شدیم که کاربرا به طور متوسط بیشتر از ۵ دقیقه به خوندن یه مطلب ادامه نمی دن، بنابر این حجم مقالات رو توی همین بازه تدوین کردیم.<br />
<br />
انعطاف پذیریتون پایین میاد<br />
<br />
وقتی یه وب سایتی تو همون طراحی اولیه با حداکثر امکانات اجرا شده، تبدیل به یه هیولای غول پیکر شده که برای جابجایی و تغییر مشکلات خیلی زیادی رو داره. طبیعتا وب سایت های سبک تر خیلی چالاک تر هستن و خودشون رو به سرعت با شرایط روز وفق می دن. در حالی که وب سایت شما برای هر تغییری (که در زمان شروع بیشتر هستند) باید هزینه های بیشتری رو متقبل بشه.<br />
<br />
صرفا هزینه می کنید نه سرمایه گذاری<br />
<br />
متاسفانه برای خیلی از بیزینس ها وب سایت یه هزینه ایی به حساب میاد که فقط باید انجام بدن. یعنی این کار به منظور افزایش واقعی بهره وری و توسعه کسب و کار انجام نمیشه. گاهی هم فقط یه رقابت سطحی با سایر همکارانیه که وب سایت دارن.<br />
<br />
یه وب سایت مثل شعبه دوم از کسب و کار شماست. یعنی نیاز به مراقبت و نگهداری داره. لازمه یک نفر اونجا رو آب و جاور بزنه. محتوای جدید اضافه کنه و محتوای قدیمی و از رده خارج رو آرشیو یا حذف کنه. با این تفاوت که سطح سرویس دهی یه وب سایت خیلی خیلی بیشتر از یه کسب و کار فیزیکیه. یعنی شما می تونید با هزینه ایی کمتر به یک استان، کشور و حتی به تمام دنیا سرویس بدید.<br />
<br />
<br />
برای تبدیل کردن وب سایت به یه سرمایه گذاری موفق، باید همیشه کنارش حضور داشته باشید.<br />
<br />
<br />
وقتی یه کار جدیدی رو شروع می کنید باید برای طبعاتش هم یه فکری کرده باشید. اگه قراره یه وب سایت راهاندازی کنید، باید خودتون یا کی از همکارانتون مسئول این باشه که به طور مداوم بهش رسیدگی داشته باشه. برای تبدیل کردن وب سایت به یه سرمایه گذاری موفق، باید همیشه کنارش حضور داشته باشید.<br />
<br />
مدل کاری مناسبی روی انتخاب نمی کنید<br />
<br />
متاسفانه اغلب مدل های توسعه و طراحی وب سایت از نوع یک بار پرداخت در ازای انجام یه پروژه هستند. این مدل گرچه توی پرداخت اولیه خیلی ارزون تر به نظر می رسه، اما در بلند مدت نزدیک به ۳ برابر به شما هزینه تحمیل می کنه.<br />
<br />
همونطور که قبلا در یک مقاله در مورد طراحی تکاملی گفتم بودم، روش طراحی تکاملی وب سایت، نسبت به باز طراحی های مجدد و دوره ایی بسیار به صرفه و اقتصادی تره. ضمن اینکه یه سری دستاورد های بیزینسی هم برای شما داره.<br />
<br />
<br />
بیشتر سازمان ها وب سایتشون رو هر دو یا سه سال یه بار بازطراحی می کنن. سایت قدیمی تر رو دور می ریزن و یه سایت جدید جاش می گذارن.<br />
<br />
<br />
اینکه یکبار یه هزینه ایی پرداخت کنید و ارتباطتتون با گروه طراحی قطع بشه، یه هزینه سربار داره چون هر دفعه باید از ب بسم الله طراحی مجدد رو شروع کنید. درحالی که با رویکرد تکاملی، تمام سرمایه گذاری هاتون به نقطه شروع وب سایت بر می گرده و اون رو تقویت می کنه. با رویکرد تکاملی، ما بررسی می کنیم که قبلا چه اتفاقی افتاده، نه اینکه عوضش کنیم. اما متاسفانه بیشتر سازمان ها وب سایتشون رو هر دو یا سه سال یه بار بازطراحی می کنن. سایت قدیمی تر رو دور می ریزن و یه سایت جدید جاش می گذارن.هزینه های طراحی یه وب سایت گاهی باعث می شه که بیزنس ها اون رو مقرون به صرفه ندونن. این هزینه اغلب به خاطر سه تا اشتباه رایج افزایش پیدا می کنه.رابطکاربر ( UI ) چیست؟2014-05-30T00:45:38+04:302018-06-15T12:58:32+04:30https://amraei.com/thoughts/what-is-uiهر محصولی که برای انسان طراحی شده باید توسط انسان قابل استفاده باشه. وقتی میخوایید یه در رو باز کنید، دستگیره چیزیه که باعث میشه بتونید بازش کنید. اگه دستگیره (یا هر چیز جایگزین) نبود، «در» قابل استفاده نبود.<br />
<br />
وقتی میخوایید تلویزیون رو از جاش بلند کنید، کنارههاش دو تا جای دست هست که باعث میشن انجام این کار راحتتر بشه.<br />
<br />
پس به بیان ساده: هر چیزی که باعث میشه بتونید از یه محصول استفاده کنید (بکارش بگیرید) رو رابطکاربر میگیم.<br />
<br />
رابطکاربر در علوم کامپیوتر<br />
<br />
با مثالهایی که زدم احتمالا به این فکر میکنید که رابطکاربر از اولین باری که بشر یه محصول اختراع کرده مطرح بوده. نه، نه بشکل امروزی.<br />
<br />
تعریف ویکیپدیا اینطوریه:<br />
<br />
<br />
«رابطکاربر فضاییه که تعاملات بین انسان و ماشین درش اتفاق میفته.»<br />
<br />
<br />
مفومی که امروزه به عنوان رابطکاربر میشناسم بین سالهای ۱۹۴۵–۱۹۶۸ میلادی در مواجهه با کامپیوترها شکل گرفت. بنابر این هرچی در این حوزه میبینیم با فناوری اطلاعات و محصولات دیجیتالی (نرم افزاری) گره خورده.<br />
<br />
با اینکه خیلیها UI Design رو به خاطر داشتن عنوان «طراحی» تو خودش زیرمجموعه هنر و طراحی صنعتی به حساب میارن، اما واقعیت اینه که امروزه در دانشگاههای بزرگ دنیا مثل MIT، رابطکاربر در دانشگدههای علوم مهندسی و کامپیوتر تدریس میشه.<br />
<br />
اصول طراحی رابطکاربر<br />
<br />
اصول اولیه طراحی رابطکاربر اینها هستن: <br />
<br />
<br />
<br />
اصل ساختار: رابطکاربر باید معنادار، هدفمند، کاربردی و تر و تمیز باشه. باید یک مدل ثابت و مشخص داشته باشه که برای کاربر قابل درک باشه. چیزهایی که به هم ربط دارن باید کنار هم باشن و چیزهایی که به هم ربط ندارن جدای از هم.<br />
<br />
<br />
اصل سادگی: رابطکاربر باید ساده باشه، کارهای متداول رو باید بشه به آسانی انجام داد، به همون زبانی باشه که کاربر میفهمه و راههای میانبر مناسب واسه فرایندهای دشوار یا طولانی ارائه بده.<br />
<br />
<br />
اصل پدیداری (قابلیت دیده شدن): طراحی باید همه اطلاعات و گزینههای لازم برای انجان شدن یک کار رو در اختیار کاربر قرار بده، بدون اینکه با اطلاعات فرعی یا غیرضروری براش مزاحمت ایجاد کنه.<br />
<br />
<br />
اصل بازخورد: طراحی باید کاربر رو به زبانی که براش قابل فهم باشه نسبت به تغییرات، وضعیتها، عملیاتها، خطاها و استثنائات آگاه نگه داره.<br />
<br />
<br />
اصل تحمل: طراحی باید انعطافپذیر و تحملپذیر باشه، هزینه خطاها و اشتباهات رو کاهش بده (مثل امکان undo کردن)، در عین حال تا جایی که ممکنه از بروز اشتباه پیشگیری کنه.<br />
<br />
<br />
<br />
تفاوت طراح رابطکاربر با گرافیست چیه؟<br />
<br />
طراحی رابطکاربر کارش رو با وایرفریمهای با جزییات پایین (low fidelity) شروع میکنه که ممکنه رنگ و لعابی نداشته باشن.<br />
<br />
<br />
<br />
با خودش فکر می کنه: المانهای مختلف کجای صفحه قرار میگیرن؟ اگه یه فرم ارسال شد چه اتفاقی باید بیفته؟ خطا ها رو کجا و چطور به کاربر نمایش بدیم؟ آیا اطلاعات فرم به یه صفحه جدید ارسال می شه؟ دکمه ارسال فرم کجا باشه؟<br />
<br />
اما گرافیست یا بهعبارت دیگه طراح دیداری (Visual designer) کارش اینه که رنگبندی، تصاویر مناسب و حس و حال زیباییشناسانه رو طراحی کنه.<br />
<br />
گرافیک خوب یعنی نرم افزار باید خوشگل باشه. رابطکاربر خوب یعنی کار با نرم افزار باید ساده باشه.<br />
<br />
یه طراح UI چی باید بلد باشه؟<br />
<br />
با اینکه گفتیم طراحان دیداری (گرافیست ها) با طراحان رابطکاربر متفاوت هستن، اما واقعیت اینه که معمولا یه طراح UI باید طراحی دیداری رو هم بلده باشه. علتش اینه که معمولا اغلب شرکتها یه نفر رو استخدام میکنن تا کار هر دو رو انجام بده. بنابراین طراح رابطکاربر نیاز داره که بتونه با ابزارهای گرافیکی مثل Photoshop و یا Illustrator کار کنه.<br />
<br />
<br />
البته منظور من اصلا این نیست که برای طراحی فوری فتوشاپ رو باز کنید. باید اول از همون وایرفریمها شروع کنید.<br />
<br />
<br />
اما امروزه یه مفهوم جدید به اسم UI Developer هم بوجود اومده. این دسته متخصصین افرادی هستن که هم مهارتهای یه طراح رابطکاربر رو دارن و هم یه برنامهنویس front-end.<br />
<br />
توسعهدهندههای رابطکاربری باید در HTML، CSS و Javascript مهارت کافی داشته باشن. بعلاوه اینکه یکی از فریمورکهای React، VueJS یا Angular رو کار کنن. البته اگه بخوان توسعه دهنده باشن، که هنوز خیلی واجب نیست.<br />
<br />
اگه تمرکزتون روی وب سایته، خیلی خوبه که سبک های مختلف طراحی رو بشناسید. به عنوان مثال بهتره به مزایا و معایب سبک هایی مثل تخت، رئالیسم، سه بعدی و .. آشنایی کافی داشته باشید.<br />
<br />
تست کاربردپذیری<br />
<br />
اینم یکی از چیزهایی هست که یه طراح رابطکاربر باید بلد باشه. اما چون اغلب علیرغم اهمیتش بهش بیتوجهی میشه ترجیح دادم جداگانه بهش بپردازم.<br />
<br />
<br />
کاربردپذیری بخشی از یک مفهوم وسیعتر به نام «تجربهکاربر» هست و اشاره داره به سادگی دسترسی یا استفاده از یک محصول یا وبسایت خاص.<br />
<br />
<br />
کاری که یه طراح رابطکاربر قبل از گرافیکی شدن وبسایت انجام میده اینه که کاربردپذیر بودنش رو با استفاده از ابزارهای نمونهسازی بارهای بار تست می کنه، تا مطمئن شه همه چیز همونجوری کار میکنه که کاربر انتظارش رو داره و میفهمه.<br />
<br />
تست کاربردپذیری یکی از اون چیزهایی هست که باید خیلی بهش توجه ویژه داشته باشید. نتایجی که بعد از آزمایش بهدست میاد اغلب براتون قابل پیشبینی نیست.<br />
<br />
بازار کار برای طراح رابطکاربر<br />
<br />
در یک کلام: خیلی خوبه!<br />
<br />
من روزانه با چندین درخواست از طرف کارفرماهای مختلف مواجه میشم که ازم میخوان بهشون یه طراح رابطکاربر معرفی کنم، که البته متخصص به اندازه کافی وجود نداره.<br />
<br />
چیزی که من در طول این سالها فهمیدم اینه که توی استخدام شدن به عنوان یه طراح رابطکاربر چهار تا چیز مهم هستن: کیفیت نمونهکارهای شما، رزومه تون (یعنی قبلا واسه چه شرکت هایی کار کردید)، کیا (کدوم طراح های مطرح) رو میشناسید؟ و اینکه توی مصاحبه چقدر اعتماد به نفس دارید.<br />
<br />
یه اشتباهی که اکثر طراحای تازهکار میکنن اینه که منتظر می مونن تا پروژه های مختلفی رو انجام بدن و اونها رو بزارن توی نمونه کاراشون. اما به نظر من یه مزیتی که برای شما به عنوان یه طراح UI هست اینه که لازم نیست نمونه کاراتون یه پروژه واقعی باشن. سطح مهارت شما رو می شه خیلی راحت از هر نمونه کاری تشخیص داد. بنابر این شمام می تونید شروع کنید و چند تا وب سایت فرضی طراحی کنید. البته فراموش نکنید که وقتی دارید اونها رو به کسی نشون می دید، بگید که اینها فرضی هستن.<br />
<br />
نهایتا اگه نتونستید جایی استخدام بشید، می تونید آزادکاری کنید. شاید زمان ما خیلی مرسوم نبود اما الان خیلی راحت تر می شه توی خونتون بشینید و پروژه هایی رو بگیرید و انجام بدید. یعنی کار به ازای یه پروژه مشخص. می تونید با افراد سرشناس توی این کار ارتباط برقرار کنید. سعی کنید نزدیکشون بمونید چون اونها پروژه های زیادی رو دارن که ممکنه بخوان بخشی رو به شما بسپارن. حتی بهتره ازشون بپرسید که کاری براتون دارن یا نه؟ کمی جسارت داشته باشید بد نیست.<br />
<br />
<br />
UX Shiraz بزرگترین و فعالترین تشکل سازمانی کشوره که سالانه رویدادهای متفاوتی رو با موضوع تجربهکاربر (UX) برگزار میکنه. متخصصین زیادی رو میتونید توی این گروه پیدا کنید.<br />
<br />
به جمع اعضای این جامعه بپوندید<br />
فرق طراح رابطکاربر با گرافیست چیه؟ چرا اصلا بهش رابطکاربر می گن؟ یه رابطکاربر خوب چه ویژگی هایی داره؟ و بازار کارش چطوره؟طراحی تجربهکاربر چطور زندگی رو راحت می کنه؟2014-05-26T12:58:03+04:302014-05-26T12:58:03+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%DA%86%D8%B7%D9%88%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B1%D9%88-%D8%B1%D8%A7%D8%AD%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D9%87«آقا شما که هر روز دم از تجربهکاربر می زنید و میگید جز وب توی بقیه زمینه ها هم کاربرد داره، به من بگید نفع این کار در نهایت چیه؟ این طراحی تجربهکاربر به من و زندگی من چه کمکی ممکنه بکنه که ازش بی خبرم؟»<br />
<br />
اینها سوالاتی هستن که خیلی ها از من می پرسن و شاید برای شما هم مطرح باشن. آیا طراحی تجربهکاربر فقط مختص محصولات حوزه فناوری اطلاعاته؟ اگه یه کار خدماتی داشته باشیم چطور؟ برای گرفتن جواب به داستان امروز من توجه کنید.<br />
<br />
یه اشکال متداول در تعاملات ما<br />
<br />
یه اشکالی که توی تعاملات روزمره ما متداوله اینه که نسبت به مخاطبانمون پیش فرض هایی داریم که اغلب اونها ممکنه درست نباشن. مثلا امروز من پسر کوچولوم رو برای معاینه پیش پزشکش بردم. توی برنامه پزشکی نوشته بودن که پزشک روز های دوشنبه از ساعت ۸ تا ۱۲ ظهر توی مطبشه.<br />
<br />
با اطلاع قبلی از برنامه حضور پزشک توی مطبش، ساعت ۱۰:۳۰ اونجا حاضر شدم و دیدم که دکتر رفته. چون قبلا یه هم بار این اتفاق افتاده بود، پرسیدم چرا دکتر رفته؟ خانوم منشی جواب داد که چون مشتری نداشته رفته و همیشه همینطوره. من از منشی پرسیدم: «بهتر نیست بنویسید از ۸ صبح تا هر وقت مشتری بود؟» و جواب این بود که اینو که دیگه باید خودتون بدونید! اما من اصلا متوجه نشدم که من این رو باید از کجا و چرا بدونم؟<br />
<br />
اگه توی برنامه دکتر نوشته بودن «از ۸ صبح تا هر وقت مشتری باشه»، احتمال اینکه وقت من امروز کمتر تلف بشه کمتر نبود؟ آیا وجود این پیش فرض که «مردم خودشون می دونن» کمکی به درک مخاطبان ما می کنه؟<br />
<br />
شفاف تر برخورد کنید؟<br />
<br />
ما توی وب ادوایس یه هفته نامه داریم. اگه سعی کرده باشید مشترک ما بشید می بینید که ما خیلی شفاف به مخاطبانمون می گیم که بعضی هفته ها ممکنه هفته نامه رو ارسال نکنیم. خب بیزینس ما هنوز خیلی کوچیکه و منابع کافی برای ارسال مرتب هفته نامه رو در اختیار نداریم. بنابر این انتظارات مخاطبانمون رو به چیزی که در واقعیت وجود داره نزدیک می کنیم.<br />
<br />
توی اغلب سازمان ها آیتمی به نام شفافیت وجود نداره. خیلی اتفاق می افته که شما به اداره ایی جهت انجام یه کاری مراجعه کنید و ببینید در حال خوردن صبحانه و یا توی یه جلسه هستن، بنابر این نمی تونن پاسخگوی شما باشن. خب اگه مدیران و کارکنان اون سازمان، ساعاتی که براشون پاسخگویی ممکن نیست رو به مخاطبانشون اطلاع بدن، چه اتفاقی می افته؟<br />
<br />
تا کجا به کاربر مربوط می شه؟<br />
<br />
توی یکی از سمینار هایی که در مورد دگرگونی دیجیتالی صحبت می کردم، وقتی به موضوع شفافیت رسیدم همه این سوال براشون پیش اومده بود که تا کجا و چقدر باید شفاف باشیم؟ واقعا این سوال مطرحه که شفافیت گاهی باعث می شه ما بخشی از مسائل سازمانیمون رو فاش کنیم. پس باید یه حدی هم براش قائل باشیم. اما این حد تا کجاست؟<br />
<br />
<br />
اگر موضوعی به کاربر شما مربوط می شه، یعنی باید در موردش شفاف برخورد کنید.<br />
<br />
<br />
شما می تونید مسائل رو با این کلید بسنجید که آیا این موضوع خاص به کاربر ما و یا کاربری محصول یا خدمات ما مربوط می شه؟<br />
<br />
<br />
آیا مخاطب با بخش مالی سازمان ارتباط مستقیم داره؟<br />
تعداد پرسنل و سطح تحصیلات اونها چه کمکی به مخاطب می کنه؟<br />
جلسات ماهانه ما تغییری در روند سرویس دهی ایجاد می کنه؟<br />
<br />
<br />
اینها سوالاتی هستند که شما می تونید از خودتون بپرسید و سطح شفافت رو تعیین کنید. کلید تشخیص اینه که اگر موضوعی به کاربر شما مربوط می شه، یعنی باید در موردش شفاف برخورد کنید.<br />
<br />
نتیجه گیری<br />
<br />
همه مسائلی که به شکلی با کاربر شما در ارتباط هستند منجر به خلق یه تجربه می شن. اگه من می دونستم دکتر تا وقتی مشتری داره توی مطلب حاضره، احتمالا اول وقت مراجعه می کردم. اگر با مخاطبانتون شفاف تر برخورد کنید، باعث می شه تجربه بهتری رو برای اونها فراهم کنید و این باعث آرامش و راحتی هر دو طرف می شه. اونها وقت کمتری رو از دست می دن، به شما ساده تر دسترسی پیدا می کنن و شما هم بسیاری از چالش های مشتری رو از سازمانتون حذف کردید.آیا طراحی تجربهکاربر فقط مختص محصولات حوزه فناوری اطلاعاته؟ اگه یه کار خدماتی داشته باشیم چطور؟ برای گرفتن جواب به داستان امروز من توجه کنید.برخوردی که ما باید در مقابل مدیران داشته باشیم2014-05-24T13:13:33+04:302014-05-24T13:13:33+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%85من امروز درحال گفتگو با مدیر یکی از شرکت ها بودم. توی این گفتگو من سعی داشتم که بگم داشتن یه وب سایت فعال و موثر چقدر برای یه کسب و کار ضروریه. چیزی که من رو متعجب کرد این بود که ایشون گفتند: «ما کاملا می دونیم که داشتن وب سایت ضروریه.»<br />
<br />
من سعی کردم بفهمم که ریشه تردید های اونها کجاست و پرسیدم که چرا تا حالا یه وب سایت راه اندازی نکردن؟ در نهایت متوجه شدم که دلیل اصلی اونها کمبود اطلاعات از فضای آنلاینه و این کمبود اطلاعات باعث ترس میشه.<br />
<br />
مدیرانتون رو تمرین بدید<br />
<br />
من فکر میکنم برای یه کسب و کاری که بیشتر از ۲۰ ساله داره کارمی کنه، خیلی سخته که یهو با یه پدیده جدید روبرو بشه و بخواد یه تغییر الگوی اساسی رو توی سیستمش اعمال کنه.<br />
<br />
کار ما به عنوان یه طراح اینه که این افراد رو تمرین بدیم و بهشون کمک کنیم که یه درک مناسب و معقولی از وب داشته باشن. هرچند که در ابتدا همه اونها مقاومت می کنن، اما خوشبختانه اغلب این افراد کسانی هستن که از هوش و استعداد خوبی برخوردارن و می شه اونها رو خیلی خوب آموزش داد.<br />
<br />
البته، من فکر می کنم بهتره به جای تمرکز روی تعلیم دادن یه شخص، هر هفته و یا هر ماه یک سری برنامه های دوره ایی تدارک دیده بشه و قسمت های درگیر سازمان شرکت داشته باشن. این کار می تونه باعث بشه که یه جو خاصی برای گفتگو در مورد وب سایت ایجاد بشه و یخ مدیران ارشد رو آب می کنه.<br />
<br />
سوالی که باید بهش جواب بدیم<br />
<br />
فرض کنیم که واقعا مدیران با مسئله وب به اندازه کافی درگیر نشدند، در این صورت ما از اونها انتظار داریم که دقیقا چکار کنن؟ ما همیشه شکایت داریم که اونها وب رو درست متوجه نشدن، خب این مشکل رو چطور می شه حل کرد؟ آیا باید اونها رو به یه دوره آموزشی بفرستیم یا اینکه اقدامات بیشتری لازمه؟<br />
<br />
<br />
بیایید ببینیم از ما به عنوان یه حرفه ایی وب چه کاری ساخته است؟ چطور می تونیم برای تغییر برنامه ریزی کنیم؟<br />
<br />
<br />
در واقع من می خوام که از نظرات شما برای پرداختن به این ماجرا استفاده کنم. پس بیایید تجربه های خودتون رو توی قسمت نظرات بنویسید و بگید که به نظر شما چطور می شه این موضوع مدیران رو حل کرد؟<br />
<br />
بیایید ببینیم از ما به عنوان یه حرفه ایی وب چه کاری ساخته است؟ چطور می تونیم برای تغییر برنامه ریزی کنیم؟به عنوان یه حرفه ایی وب ما همیشه اعتراض داریم که مدیرانمون اهمیت وب رودرک نکردن. اما وظیفه ما این بین چیه؟تکامل وب سایت ها2014-05-14T14:19:50+04:302014-05-14T14:19:50+04:30https://amraei.com/thoughts/websites-evolutionمن توی یکی از مقاله های قبلی در مورد ارتباط بین مشتری و طراح نوشتم که چطور می تونه از مدل «کار به ازای هر پروژه» به یه مدل همکاری پویا، ادامه دار و تکاملی تغییر پیدا کنه. حالا قصد دارم همون ایده رو بیشتر بسط بدم و به شما بگم که چطور به جای باز طراحی های دوره ایی، یه وب سایت می تونه در طول زمان تکامل پیدا کنه.<br />
<br />
مزایای تکامل<br />
<br />
قبل از اینکه بخواییم به روش طراحی تکاملی بپردازیم، بزارید ببینیم این روش چه مزایای داره که اون رو به یه روش کارآمد تر تبدیل می کنه.<br />
<br />
چرا پولتون رو دور بریزید؟<br />
<br />
همونطور که توی مقاله قبلی گفتم بودم، این روش طراحی تکاملی وب سایت، نسبت به باز طراحی های مجدد و دوره ایی بسیار به صرفه تر و اقتصادی تره. بیشتر سازمان ها وب سایتشون رو هر دو یا سه سال یه بار بازطراحی می کنن. سایت قدیمی تر رو دور می ریزن و یه سایت جدید جاش می گذارن. این یه هزینه سربار داره چون هر دفعه سایت باید از ب بسم الله طراحی مجدد بشه. درحالی که با رویکرد تکاملی، تمام سرمایه گذاری ها به نقطه شروع وب سایت بر می گرده و اون رو تقویت می کنه. با رویکرد تکاملی، ما بررسی می کنیم که قبلا چه اتفاقی افتاده، نه اینکه عوضش کنیم.<br />
<br />
همیشه یه حرفی برای زدن دارید<br />
<br />
از نگاه بازاریابی، تکامل یه سری فرصت ها رو برای شما فراهم می کنه. بازطراحی باعث می شه که هر چند سالی یه بار یه لیست طولانی و خسته کننده از تغییرات رو به کاربر ارائه کنید. دلیلش هم اینه که همه چیز یکهو منقلب شده. اما با تکامل، شما بطور مداوم با کاربر ارتباط دارید و تغییرات رو گام به گام می بینه. هر دفعه که یه تغییری توی سطح دسترسی یا کاربردپذیری وب سایت میدید، می تونید به همه مشتری هاتون اطلاع بدید. این باعث می شه که همیشه یه حرفی برای زدن داشته باشید و ارتباطتتون با مخاطبانتون همیشگی باشه. به همین دلیل، تکامل یه رشته از فرصت های ادامه دار رو برای سیستم بازاریابی شما فراهم می کنه.<br />
<br />
بر می گردن که چیزای بیشتری ببینن<br />
<br />
روش سنتی برای برگردوندن مخاطب اینه که از بروز شدن محتوا ها استفاده کنید. نوشتن یه مقاله جدید، بروز رسانی رویداد ها و … از جمله روش هایی هستند که استفاده می شه. اما تکامل یه چیز جدیدتری هم برای شما داره که اونم بروز رسانی امکانات و ظاهر وب سایته. کاربرای شما هر دفعه (طی یه بازه کوتاه) به وب سایتتون بر می گردن تا ببینن شما چه تغییرات جدیدی توی امکانات و یا ظاهر وب سایتتون دادید. انجام تغییرات کوچیک باعث می شه که بتونید نشون بدید وب سایتتون مدام در حال رشده و ارزش بازبینی مجدد رو داره.<br />
<br />
کاری با پایه واساس درست<br />
<br />
<br />
اگه دارید پولی رو برای طراحی وب سایت پرداخت میکنید، حیاتیه که همون اول اطمینان پیدا کنید که طراح به جای بازطراحی به تکامل وب سایتتون فکر می کنه.<br />
<br />
<br />
مزایای تکامل خیلی روشنه، اما شما چطور در طول زمان این کار رو انجام میدید؟ کلیدش اینه که کاری با پایه و اساس درست انجام بدید. بسیاری از وب سایت ها با این نگرش ایجادشدن که احتمالا تا ۲−۳ سال آینده خیلی نیازی به تغییر ندارن. اگه هم تغییری لازم شد می شه دوباره از اول طراحیش کرد. سایتهایی که با این روش ساخته شده باشن رو خیلی سخت می شه تکامل داد چون المنت های اساسی تکامل رودر خودشون ندارن.<br />
<br />
اگه دارید پولی رو برای طراحی وب سایت پرداخت میکنید، حیاتیه که همون اول اطمینان پیدا کنید که طراح به جای بازطراحی به تکامل وب سایتتون فکر می کنه. تنها در این صورته که می شه به رشد افزایشی امیدوار بود.<br />
<br />
ایجاد المنت های تکامل<br />
<br />
قبلا در مطالب مختلفی در مورد اصول طراحی نوشتیم. برخی از اونها که از المنت های تکامل به حساب میان بطور خلاصه اینها هستند:<br />
<br />
<br />
جداسازی محتوا از طراحی<br />
عملکرد ها از محتوا<br />
محتوا های خوش فرم<br />
مدیریت قالب و محتوا<br />
انعطاف پذیری طرح<br />
<br />
<br />
مهمه که به یاد داشته باشید که کار از پایه و اساس خیلی اهمیت داره و المنت های طراحی تکاملی باید قبل از هر تصمیم دیگه ایی باشن. تکامل دادن سایتی که با این رویکرد ساخته نشده کار واقعا سختیه. اطمینان از اینکه طرح، محتوا و کاربرد ها هر کدوم به صورت مجزا نگهداری شده باشن کلید موفقیت یه وب سایت در روند تکامله. بدون اینها، سربار تکامل وب سایت شما خیلی خیلی زیاد خواهد بود.توی این مطلب من به تکمیل این ایده می پردازم که چطور به جای باز طراحی های دوره ایی، یه وب سایت می تونه در طول زمان تکامل پیدا کنه.طراحی برای همه تجربه های کاربران2014-05-08T23:16:04+04:302014-05-08T23:16:04+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86صرفا اضافه کردن امکانات جدید، تکنولوژی های بهتر کافی نیست. شما باید یه تجربه موثر رو ارايه بدید. مشتری ها بیشتر از اینکه محصول رو بخرن، تجربه اون محصول رو می خرن. اینم اصلا چیز جدیدی نیست و همه برند های موفق همین رویکرد رو پیش گرفتن.<br />
<br />
مشتری ها انتظار همین کیفیت رو در تمام جنبه های زندگیشون دارن. اونها به این فکر نمی کنن که چرا خدمات شما خسته کننده است و یا چرا یه عرضه کننده دیگه داره همین خدمات رو با کیفیت لذت بخش تری ارائه می ده. عدم رضایت اونها باعث می شه که برن دنبال یه جای دیگه بگردن. سطوح خیلی زیادی برای بهبود تجربه مشتری ها وجود داره. خیلی بیشتر از اونکه من بتونم توی یه مطلب بهشون بپردازم. اما اگه بخوایم صرفا به تجربه های آنلاین نگاهی داشته باشیم، می شه یه مروری به چند تا چالش جذاب و اصلی داشته باشیم.<br />
<br />
بهینه سازی تجربه آنلاین<br />
<br />
در پایه ایی ترین سطح، آیا شما توی همه وب سایت هاتون دارید یه تجربه پایدار (با ثبات) و یکپارچه رو ارایه میدید؟ وقتی یه کاربری به یکی از قسمت های سایت ورود می کنه، آیا ورودش توی بقیه قسمت ها هم به خاطر سپرده می شه؟ خیلی وقت ها زیر قسمت های مختلف از سایت ها از هم گسیخته هستن. علتش هم اینه که یه نگاه کلی در مورد همه اونها وجود نداره. شاید هم به این دلیله که هر سایتی واسه خودش یه جوری ایزوله شده.<br />
<br />
موضوع بعدی اینه که سایت شما چطور با سایر کانال ها مثل فیس بوک و توییتر ارتباط برقرار می کنه؟ آیا کاربرای شما بدون هیچ مشکلی می تونن بین این کانال های مختلف جابجا بشن؟ آیا سایت شما با شبکه های اجتماعی یکپارچه شده؟ آیا توی همه این شبکه ها از یه سبک و سیاق استفاده می کنید؟<br />
<br />
در مورد تجربه ابزار های مختلف چکار کردید؟ با توجه به تحقیقی که گوگل انجام داده ، اغلب مردم برای انجام یه کار خاص، بیشتر از یک ابزار رو به کار می گیرن. شما همیشه باید انتظار افزایش تعداد کاربرایی که از تبلت و اسمارت فون استفاده می کنن رو داشته باشید. بعدش این مهمه که شما توی همه این ابزار ها یه تجربه یکپارچه رو ارائه کنید. به عنوان مثال اگه من با موبایلم یه چیزی رو به سبد خرید اضافه کنم، توی تبلت هم بتونم توی سبد خرید ببینمش.<br />
<br />
در نهایت اینکه آیا تجربه های آنلاین با تعاملات آفلاین مطابقت دارن؟ مثلا اگه من یه بلیط رو آنلاین می خرم، می تونم با اطمینان از اینکه توی سیستم آفلاینشون ثبت شده برم و بهشون مراجعه کنم؟<br />
<br />
تغییرات بزرگ، چالش بزرگ<br />
<br />
همونطور که احتمالا دیدید، این یه سوال مهم واسه اکثر سازمان هاست. اونها باید تغییرات زیادی رو توی طرز عملکرد و حتی فکر کردنشون ایجاد کنن. اگر الان برای تغییر اقدام کنید، خروجی های بیشتری نصیبتون می شه. اما اگه خیلی طولش بدید، ممکنه مزایای رقابتی رو از دست بدید.<br />
<br />
حالا از کجا شروع کنید؟ من چند تا نکته رو خدمتتون عرض می کنم.<br />
<br />
طراحی دوره ایی رو کنار بزارید<br />
<br />
بیشتر سازمان ها و بیزینس هایی که من باهاشون کار کردم، یه وب سایتی دارن که حاصل چند دوره طراحی مجدد بوده. وقتی به سایتشون نگاه می کنی، می تونی برگشت زمان رو توش ببینی. هرچی هم عمیقتر دقت کنی، طرح های قدیمی تری پیدا می کنی. علتش اینه که وقتی ما یه طرح جدید ارائه می دیم، قسمت های اصلی به یه سطح بالاتر ارتقا پیدا می کنن، اما سایر قسمت بروز نمی شن.<br />
<br />
سازمان هایی که توی چنین شرایطی قرار دارن، باید بجای اینکه مرتبط طراحی جدید انجام بدن، یه رویکرد تکاملی رو توی توسعه وب سایت و بهینه سازی قسمت های مختلفش پیش بگیرن.<br />
<br />
تغییر نگاه ما نسبت به طراحان<br />
<br />
برای بعضی دیگه از سازمان ها، تغییر توی نگاه اونها نسبت به طراحانیه که باهاشون کار می کنن. خیلی از این سازمان ها طراحان رو کسی می بینن که مثل یه نقاش یا استاد دکوراسیون داخلی ساختمون، قراره ظاهر کار رو زیباتر کنه.<br />
<br />
در واقع طراحان چیزی بیشتر از این حرف ها هستند. اونها تجربهکاربر محصول شما رو خلق می کنن. اونها تلاش می کنن که تجربه به بهترین شکل ارائه بشه. ولی متاسفانه ما خیلی وقتها اونها رو به انجام کارای خیلی سطحی محدود می کنیم.<br />
<br />
دیگه زمانش رسیده که ما به طراحانمون آزادی بیشتری بدیم. لازمه که طراحان رو بیاریم و در بالاترین رده های تصمیم گیری قرار بدیم و اجازه بدیم که در مورد کاربران ما قدرت مذاکره و دخالت داشته باشن. البته اغلب این طراح ها ابتدا به ساکن نیاز به یه کم حمایت و تشویق دارن، اما من باور دارم که اگه یه کم زمان داشته باشن می تونن نظرات خیلی جالب و مهمی توی شکل ارائه تجربه کاربر داشته باشن.<br />
<br />
ریسک پذیری بالاتر در مورد پروژه های پایلوت<br />
<br />
بعضی دیگه از این سازمان ها باید ریسک پذیریشون رو بالا ببرن. این موضوع نسبتا در مورد سازمان های بزرگتر بیشتره و معمولا انگیزه کمتری برای تغییر دارن. خوب وقتی دارن کار فعلیشون رو بخوبی انجام می دن و نسبتا هم موفق بودن، پس دیگه چرا تغییر؟ مشکل اینه که دنیا در حال تغییره و کارهایی که امروز امن به نظر می رسن، فردا دیگه همین امنیت رو ندارن.<br />
<br />
یکی از تغییرات بزرگ اینه که به جای فکر کردن به محصول و خدمات، به تجربه مشتری فکر کنید. این تغییر به یه روحیه مشتاق و ریسک پذیر نیاز داره. البته یه روش معقول اینه که با یه پروژه پایلوت شروع کنن، چون بهشون اعتماد به نفس و امنیت بالاتری می ده.<br />
<br />
همکاری بین سازمانی<br />
<br />
نهایتا، برای بعضی دیگه از سازمان ها مسئله اینه که تفکیک پذیری خیلی بالایی وجود داره. مثلا دو واحد کاملا جدا برای مدیریت شبکه های اجتماعی و وب سایتشون دارن. البته من قصد ندارم در مورد پشتیبانی تلفنی و سایر روش های متدوال دیگه هم صحبت کنم.<br />
<br />
این روش از نظر اصولی هیچ مشکلی نداره، اما مسئله اینه که همه این بخش ها دارن به دنبال یه هدف مشخص حرکت می کنن. وقتی تا این سطح تفکیک پذیری وجود داشته باشه، خیلی سخته که بتونن یه تجربه یکپارچه رو ارائه کنن.<br />
<br />
هرکاری که ازتون ساخته است رو انجام بدید<br />
<br />
این امکان وجود داره که شما به عنوان خواننده این مطلب یه متخصص و طراح وب باشید. احتمالا اعمال بعضی از این تغییرات برای شما حتی نزدیک به غیر ممکن باشه. اما کاری که شما حتما می تونید انجام بدید، تلاش برای اینه که یه تجربه آنلاین پایدار ارائه بشه.<br />
<br />
شما می تونید به این فکر کنید که کاربرا چطور بین ابزار های مختلف جابجا می شن. بعد می تونید با همکارانتون همفکری کنید و ببینید چطور می شه که توی تجربه مخاطبانتون، در زمان استفاده از ابزار های مختلف، پایداری ایجاد کنید.همینطور که مشتری های شما در حال تعامل با شما هستند، انتظاراتشون هم بالاتر می ره. آیا شما به این انتظارات پاسخ میدید؟آیا شما طراح رابطکاربر هستید یا طراح تجربهکاربر؟2014-05-04T11:35:44+04:302014-05-04T11:35:44+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%AF-%DB%8C%D8%A7-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C“به نظر من شما بهتره به کار طراحی سایتتون برسید. من نمی فهمم چرا شما اینقدر در مورد تحول کسب و کار حرف می زنید؟ مگه مشکل مشتری اینه؟” این سوالیه که توی این چند سال مرتبط از من و حالا وب ادوایس پرسیده شده.<br />
<br />
به نظر می رسه برای مردم کمی عجیبه که یه طراح سایت بخواد یه وب سایتی مثل وب ادوایس داشته باشه و در مورد تحول در کسب و کار بنویسه. من فکر می کنم تقریبا علت این سوال رو می دونم. اغلب مردم نظرشون اینه که مشتری ها طراحان سایت رو استخدام می کنن که فقط براشون یه سایت طراحی کنن نه اینکه کسب و کار اونها رو متحول کنن. اما آیا واقعا همینطوره؟<br />
<br />
مشتری ها یه وب سایت موفق می خوان<br />
<br />
آیا مشتری ها ما رو استخدام نمی کنن که براشون یه سایت موفق طراحی کنیم؟ ممکنه این رو مستقیما به ما نگن، اما مفهوم کارشون در واقع همینه. از اونطرف طراحی یه وب سایت موفق یه چیزی بیش از یه طرح گرافیکی زیبا و استفاده از آخرین تکنیک های CSS هست. حتی گاهی بیشتر از اینم هست که بفهمید کاربرا چی می خوان.<br />
<br />
اغلب وقتی یه وب سایت (یا یه استراتژی دیجیتالی) شکست می خوره، علتش اینه که سازمانی که پشت اون قرار گرفته، ظرفیت های لازم برای حمایتش رو نداره.<br />
<br />
برای ارائه یه تجربه عالی، باید بیزینس رو اصلاح کنید<br />
<br />
دلیل اینکه من مدام در مورد این نگرش های سازمانی و تحولاتش می نویسم همینه. برای طراحی تجربه عالی، گاهی باید کل یا قسمتی از بیزینسی که داره اون تجربه رو ارايه می کنه رو اصلاح کرد.<br />
<br />
به عنوان مثال، اگه یه وب سایت هیچ برنامه بلند مدتی برای تکاملش نداشته باشه، خیلی زود شکست می خوره. به همین دلیله که ما به مشتری ها کمک می کنیم که یه استراتژی دیجیتالی تدوین کنن. وقتی مشتری می خواد اخبار کسب و کارش رو از طریق توییتر منتشر کنه، ما خودمون رو موظف می دونیم که برای شبکه های اجتماعی آموزشش بدیم و آمادش کنیم.<br />
<br />
یکی از بزرگترین مثال هایی که می شه زد به موضوع محتوا مربوط می شه. یه رابط گرافیکی فوق العاده بدون محتوا هیچ کاری ازش ساخته نیست. به همین دلیله که ما با مشتری ها شروع به تدوین استراتژی محتوا می کنیم.<br />
<br />
<br />
ممکنه بگید وظیفه ما اینه که رابطکاربر رو طراحی کنیم و بریم دنبال کارای دیگه مون. اما اگه خودتون رو یه طراح تجربهکاربر می دونید این اصلا کافی نیست.<br />
<br />
<br />
ممکنه بگید وظیفه ما اینه که رابطکاربر رو طراحی کنیم و بریم دنبال کارای دیگه مون. اما اگه خودتون رو یه طراح تجربهکاربر می دونید این اصلا کافی نیست. در واقع باید بدونید که خیلی از مسائلی که در آینده باید حل بشن، مستقیما به رابطکاربر مربوط نمی شن.طراحی توی یه چشم به هم زدن اتفاق نمی افته. برای ایجاد یه تجربه موثر، باید وارد متن ماجرای کسب و کار بشید.طراحی تجربه کاربر آسان اما پیچیده است2014-04-17T13:13:00+04:302014-04-17T13:13:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%DA%86%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AAاخیرا به موضوع ساده و در عین حال پیچیده بودن طراحی تجربه کاربر ی و همینطور طراحی کاربر محور اشاره کردم که باعث شد سوالاتی توی فیس بوک ، توییتر و ایمیل پرسیده بشه که دقیقا منظورم چیه؟<br />
<br />
ساده آسان نیست، پیچیده سخت نیست<br />
<br />
این موضوع رو از دو جهت می شه بررسی کرد. اولیش اینه که پیچیده سازی کار خیلی ساده اییه. شما می تونید با اضافه کردن چند تا آیتم دیگه، وب سایتتون رو به پیچیده ترین وب سایت دنیا تبدیل کنید. در عوض ساده سازی کار سختیه. اینکه به ساده ترین شکل ممکن پیامتون رو به مخاطب برسونید و همینطور کمک کنید که اونم به هدفش برسه، کاری نیست که هر کسی از عهدش بر اومده باشه.<br />
<br />
<br />
فوتبال یه بازی ساده است و به همین علته که هرکسی تقریبا یک بار این بازی رو انجام داده. اما همین بازی ساده واقعا پیچیده است.<br />
<br />
<br />
موضوع بعدی اینه که لزوما هر چیز ساده ایی آسون و هر چیز پیچیده ایی سخت نیست. فوتبال یه بازی ساده است و فرقی نمی کنه که از یه بچه ۴−۵ ساله بپرسید یا یه مرد ۶۰ ساله، تقریبا همه اونها می دونن که پاس، شوت، سانتر و گل چیه و البته فوتبال هم چیزی بیشتر از اینها نیست. اما وقتی همین افراد وارد یه بازی حرفه ایی فوتبال می شن تازه می فهمن که پیچیده تر از اونیه که به نظر می رسه.<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر ساده اما پیچیده است<br />
<br />
تقریبا شما هر گرافیستی رو ببینید که به جریان تجربهکاربر یه آشنایی مختصری داشته باشه، خودش رو طراح تجربهکاربر هم می دونه. علتش اینه که طراحی تجربه کاربر کار واقعا سادیه. چه درست چه غلط، شما همیشه می تونید یه تجربه ایی رو برای کاربر رقم بزنید. این درست مثل آشپزیه که چه شور چه بی نمک، به هر ترتیب همیشه می تونه یه غذایی رو بپزه. چون آشپزی هم کار واقعا سادیه.<br />
<br />
<br />
طراحی تجربه کاربر یه کار ساده است. اما همین کار ساده در مواردی فوق العاده پیچیده است.<br />
<br />
<br />
اما همین کار ساده گاهی پیچیدگی هایی دارن که از چشم یه طراح حرفه ایی هم مخفی می مونن. اگه بخوایید از بین تمام شاخه های تجربهکاربر، از بین تمام مقولات شاخه طراحی، تنها بعضی از پیچیدگی های مقوله انطباق پذیری رو بررسی کنید، بهتره مقاله ایی که علیرضا جهاندیده در خصوص توجه به شرایط کاربر نوشته رو مطالعه کنید.طراحی تجربه کاربر یه کار ساده است، اما همین کار ساده گاهی پیچیدگی هایی دارن که از چشم یه طراح حرفه ایی هم مخفی می مونن.5 چیزی که اغلب افراد در مورد تجربهکاربر نمی دونن2014-04-07T02:30:00+04:302014-04-07T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/5-%DA%86%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%BA%D9%84%D8%A8-%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%86%D9%86�خیلی از مردم ابهاماتی در مورد تجربهکاربر دارن که باعث شده نسبت به اهمیت اون بیتفاوت باشن. توی این مطلب ۵ تا از رایجترین چیزهایی که خیلی ها در مورد تجریهکاربری نمیدونن رو بهتون معرفی میکنم.<br />
<br />
طراح تجربهکاربر با گرافیست یا برنامهنویس فرق داره!<br />
<br />
این مهمترین اشتباه و شاید هم رایجترین اونها باشه که اغلب مردم طراح تجربهکاربر رو همون طراح گرافیست یا برنامه نویس همهکاره میبینن. برای اونها لزوم وجود یه همهکاره دیگه بین سایر اعضای تیم مشخص نیست و به همین دلیل احساس میکنن نیازی به حضور یه طراح تجربهکاری ندارن.<br />
<br />
<br />
توجه یه طراح تجربهکاربر بیشتر متوجه جنبههای بیزینسی محصول شماست.<br />
<br />
<br />
شاید در نگاه اول خیلی تفاوتی بین یه برنامهنویس یا گرافیست با طراح تجربهکاربر دیده نشه. ممکنه شما فکر کنید یه طراح تجربهکاربر لابد مهارتهایی مثل یه طراح وب سایت داره. مثلا HTML, CSS, PHP, jQuery, Photoshop. اما در واقع توجه یه طراح تجربهکاربر خیلی بیشتر متوجه جنبههای بیزینسی محصول شماست. بعضی از مهارتهای یه طراح تجربهکاربر به اختصار اینها هستن:<br />
<br />
<br />
تحقیقات بازار<br />
استراتژی تولید و نگهداری محتوا (بازاریابی محتوا)<br />
مصاحبه با کاربر<br />
جمع آوری و سازمان دهی آمارها<br />
بهینهسازی نرخ تبدیل کسب و کار<br />
ایجاد شخصیت برای برند و محصول<br />
تولید ترمینولوژی و طبقه بندی<br />
تعیین امکانات و پیش نیازها<br />
وایرفریم، گرافیک و رابطکاربر<br />
طراحیتعامل<br />
معماری اطلاعات<br />
کاربردپذیری<br />
هماهنگی و پاسخ<br />
و …<br />
<br />
<br />
اگه خوب به این مهارتها توجه کنید میبینید که جز در یک مورد هیچ شباهتی بین یه طراح تجربهکاربر با برنامه نویس یا گرافیست نیست. تجربهکاربر بیشتر به جنبههای کارکردی و بیزینسی توجه داره. به عنوان مثال استراتژی محتوا به عنوان یکی از المنتهای بسیار مهم در SEO (بهینهسازی برای موتورهای جستجو) شناخته میشه. یا بهینهسازی نرخ تبدیل یکی از فاکتورهای مهم و اثرگذار در سودهی کسب و کار شماست. یا اینکه تولید شخصیت برای محصول بخش مهمی از روند برندینگ و بازاریابی به حساب میاد.<br />
<br />
من تلاش میکنم حتما در یه مطلب جداگانه لیست تمام مهارت های کلیدی یه طراح تجربهکاربر رو در اختیار شما قرار بدم.<br />
<br />
تجربهکاربر نزدیک به ۷ دهه قدمت داره<br />
<br />
خیلیها فکر میکنن تجربهکاربر یه موضوع جدیده که طی چند سال اخیر روی زبونها افتاده. من برای روشن تر شدن این موضوع، به توضیحی که به عنوان تاریخچه طراحی تجربهکاربر در ویکیپدیای انگلیسی نوشته شده اکتفا میکنم.<br />
<br />
ریشه طراحی تجربهکاربر به علم آرگونومی و عوامل انسانی بر میگرده که تقریبا از ۱۹۴۰ میلادی (۱۳۱۹ شمسی)، یعنی بیش از ۷۰ سال پیش شروع شده و روی موضوع تعامل انسان با ماشین، محیط متنی و روش طراحی سیستمهایی که تجربهکاربر رو شکل میدن تمرکز داره. با شروع نفوذ کامپیوتر در اوایل ۱۹۹۰ میلادی به محیط کار، تجربهکاربر تبدیل به مهمترین دغدغه طراحان شد. از اون به بعد بود که Donald Norman واژه طراحی تجربهکاربر رو در سطح وسیع دانشی مطرح کرد و امروزه این رشته مشترکات زیادی با طراحی کاربر محور و همینطور تعامل انسان و رایانه داره.<br />
<br />
بنابراین طراحی تجربهکاربر بیش از ۷ دهه مورد توجه همه طراحان سیستمها، مخصوصا سیستمهای تجاری بوده که قراره تجربهایی رو برای کاربرانشون رقم بزنن. این به این معنیه که اگر ما امروز تازه متوجه چنین موضوعی شدیم، باید اون رو یکی از مهمترین دلایل عدم رشد کافی در صنعت نرم افزار و وب بدونیم. نه اینکه باهاش مقابله کنیم یا فکر کنیم خیلی هم مهم نیست.<br />
<br />
تجربهکاربر فازی اتفاق میافته<br />
<br />
بدترین ابهامی که در مورد تجربهکاربر وجود داره و اغلب منجر به مخدوش شدن فرایند طراحی میشه اینه که فکر کنید تجربهکاربر رو میشه در یک مرحله و با یک سری پیش فرضهای ذهنی خود طراح به انجام رسوند. من خیلی زیاد میبینم که یه طراحی میشینه و با خودش تصمیم میگیره که چی درسته و چی غلط!<br />
<br />
<br />
تجربهکاربر در طی فازهای مختلف و گام به گام با کاربر طراحی میشه.<br />
<br />
<br />
همونطور که از اسم «طراحی تجربهکاربر» مشخصه، ما به دنبال طراحی بخشی از تجربهکاربر هستیم. هیچ ابزاری برای شناخت دقیق و ۱۰۰٪ کاربران وجود نداره. بنابر این برای روند طراحی تجربهکاربر در واقع بیشتر یه روند بهینهسازیه تا طراحی. بعبارتی طراحی تجربهکاربر، طی فازهای مختلف و گام به گام با کاربر طراحی میشه.<br />
<br />
تجربهکاربر بر اساس بازخورد کاربران طراحی میشه<br />
<br />
من خیلی با این موضوع برخورد میکنم که وقتی به عنوان متخصص تجربهکاربر با یه گروهی شروع به کار میکنم، ازم میخوان که بشینم و تجربهکاربر رو با تکیه به نظرات خودم روی یه کاغذ بهشون نشون بدم. واقعا کار سختیه که در اون لحظه بخوام بهشون بگم همچین چیزی ممکن نیست! چون اغلب باعث میشه به خودشون بگن: «پس اصلا چه نیازی به طراح تجربهکاربر دارن؟».<br />
<br />
<br />
تجربهکاربر طراحی، سپس بر اساس بازخوردهای خودش بهینهسازی میشه.<br />
<br />
<br />
تجربهکاربر رو باید هر روز بهینهسازی کرد. این بهینهسازی هم اغلب با استفاده از بازخوردهایی که از خود کاربران گرفته شده انجام میشه. کاری که طراح انجام میده آنالیز این بازخوردها، کشف نیازها در دل بازخوردها، و پیدا کردن راه حلی برای پاسخ دادن به این نیازهاست.<br />
<br />
اگر یه طراح تجربهکاربر بشینه و همه اون چیزی که به نظر خودش درسته رو اجرا کنه، در واقع این خودش مخالف اصول تجربهکاربره. چون نیازهای کاربران هر روز در حال تغییره و ما نمیتونیم ۱۰۰٪ به دانش قبلی خودمون متکی باشیم. این موضوع مثل نوشتن چند خط CSS نیست که بشه بدون داشتن دانش کافی از نسخه ۳، به هر ترتیب کار رو انجام داد و یا بدنبال یه ترفند جایگزین باشیم. همینطور نمی شه توی اینترنت سرچ کرد و راه حل رو پیدا کرد.<br />
<br />
تجربهکاربر برای کسب و کارهای کوچک هم ضروریه<br />
<br />
اینکه فکر کنیم اهمیت دادن به تجربهکاربر فقط خاص تجارتهای کلان و یا شرکتهای بزرگی مثل اپل و یا گوگل هست از اون ابهاماتیه که به رشد صنعت در کشور آسیب وارد میکنه.<br />
<br />
در واقع من فکر میکنم موضوع عکس اینه. اگه شرکتهای بزرگ امروزی در دوران شروع کار خودشون به تجربهکاربر توجه نداشتن، هیچ وقت اینقدر بزرگ نمی شدن. به عنوان مثال شاید بد نباشه به ۱۰ چیزی که گوگل فکر میکنه درسته نگاهی داشته باشید. احتمالا برای شما جالب خواهد بود اگر ببینید که توجه به تجربهکاربر، از همون ابتدای شروع به کار (حدود ۱۵ سال پیش)، اولین چیزی بوده که گوگل فکر میکرده درسته.<br />
<br />
البته من میدونم که برای کسب و کارهای کوچیک، دغدغه دستمزد متخصصین تجربهکاربر مسئله مهمیه. اما همونطور که شما برای استخدام یه برنامه نویس لازم نیست حتما سراغ Scott Meyers برید، میتونید یه طراح تجربهکاربر در سطح کسب و کار خودتون استخدام کنید. هرچند برای استخدام طراح حرفهایی تر هم راههای دیگهایی مثل گرفتن مشاوره موردی، کار پروژهایی و غیره وجود داره که به شما به عنوان یه کسب و کار کوچیک اجازه میده از این متخصصین بهره مند باشید.<br />
<br />
در نتیجه لزوم یه متخصص تجربهکاربر در کنار یه کسب و کار کوچیک، به مراتب و از جهاتی بسیار مهمتر از شرکتهای بزرگه. چون رقابت بین شرکتهای کوچیک و بزرگ به مراتب جدی تر به نظر میرسه و اینجاست که توجه به تجربهکاربر به کمک شما میاد.بیشتر افراد بعضی از واقعیتهای تجربهکاربر رو نمیدونن که توی این مطلب من به ۵ تا از اونها اشاره میکنم.طراحی تعامل (Interaction design) چیست؟2014-04-03T04:30:00+04:302014-04-03T04:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%AA%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84-interaction-design-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AAطراحیتعامل در ویکیپدیا انگلیسی اینطور تعریف شده که عبارتست از: «روشی جهت مهیا ساختن محصولات، سیستم و سرویس های دیجیتالی، برای استفاده انسان». واژه طراحیتعامل اولین بار در سال ۱۹۸۰ میلادی توسط Bill Moggridge و Bill Verplank معرفی شد. اولین دانشگاهی هم که به صورت آکادمیک این رشته رو تدریس کرد دانشگاه Carnegie Mellon University بود که در سال ۱۹۹۴ با عنوان کارشناسی ارشد طراحی در طراحیتعامل ارايه شد.<br />
<br />
<br />
پنجمین کنفرانس تجربه کاربر شیراز <br />
فرصت حضور در بزرگترین گردهمایی طراحان تجربه کاربر کشور رو از دست ندید. این کنفرانس ۲۱ و ۲۲ آذر ماه ۱۳۹۷ برگزار میشه.<br />
اطلاعات بیشتر<br />
<br />
<br />
چرا طراحیتعامل مهمه؟<br />
<br />
طراحیتعامل به عنوان یکی از المنت های اصلی طراحی تجربهکاربر شناخته می شه. اگه به اهمیت طراحی تجربهکاربر آگاه باشید، پس احتمالا کمک زیادی می کنه که اهمیت طراحیتعامل رو هم متوجه بشید.<br />
<br />
<br />
وب سایت ها ذاتا ابزار های تکنولوژیک پیچیده و خشنی هستند. ارتباط انسان با چنین ابزار هایی به یه رویکرد تعاملی نیاز داره.<br />
<br />
<br />
اما طراحیتعامل یه اهمیت ویژه هم داره که مربوط می شه به روش تعامل وب سایت ها با انسان. چون وب سایت ها ابزار های تکنولوژیک خشنی هستند، ارتباط انسان با این ابزار ها کمی متفاوتر به نظر می رسه. معمولا کاربرای شما نمی تونن خیلی راحت به وب سایتتون اعتماد کنن. به همین دلیل ارتباط انسان با چنین ابزار هایی ( به عنوان یک موجود اجتماعی) نیاز به یه رویکرد تعاملی و دوطرفه داره.<br />
<br />
تعامل، راز همزیستی<br />
<br />
وقتی شما وب سایتی رو راه اندازی می کنید، باید دنبال مخاطبینی بگردید که به خدمات یا محصولات شما نیاز دارند و در نهایت اونها رو به مشتری خودتون تبدیل کنید. پیدا کردن این افراد واقعا کار سختی نیست، اونها سرچ می کنن و خودشون میان سراغ شما. اما تبدیل کردن اونها به مشتری کاری نیست که هر وب سایتی از پسش بر اومده باشه.<br />
<br />
<br />
مخاطبان باید نسبت به شما یه احساس ویژه داشته باشن. در این غیر این صورت تضمینی برای وفاداری اونها نسبت به شما نیست.<br />
<br />
<br />
ما معمولا تمایل داریم خریدهامون رو از جاهای خاصی انجام بدیم که نسبت بهشون احساس خوشایندی داریم. بدون شک احتمال اینکه شما کت و شلوارتون رو از یه فروشنده خوشرو و خوش صحبت بخرید خیلی بیشتره. دلیلش اینه که ما برای همزیستی با دیگران، نیاز به تعامل داریم و بدون تعامل خیلی سخته که در کنار همدیگه باشیم.<br />
<br />
روش تعامل شما با مخاطبانتون می تونه سطح وفاداری اونها رو به شما تعیین کنه. مخاطبان باید نسبت به شما یه احساس ویژه داشته باشن. در غیر این صورت تضمینی برای وفاداری اونها نسبت به شما نیست.<br />
<br />
کلمات مهمترین اجزای تعامل هستند<br />
<br />
کار انتقال مفاهیم برای یه وب سایت بدون کلمات، کار بسیار دشواری به نظر می رسه.در طراحیتعامل مفهومی به نام «بار شناختی» (Cognitive load) وجود داره. «شناخت» یه اصطلاح علمیه که «فرایند فکر کردن» رو توضیح می ده. در زمان طراحی باید سعی کنید تا جایی که ممکنه نیاز به «فکر کردن» رو برای انجام یه کار خاص به حداقل برسونید. یه جمله انگلیسی هست که میگه: __یه دستیار خوب با استفاده مهارت هاش به استاد کمک می کنه که روی مهارت هاش تمرکز کنه.__این منو یاد کتاب معروف Steve Krug یعنی «Don’t make me think» میندازه که جدیدا ویرایش سومش هم منتشر شده و پیشنهاد می کنم حتما این کتاب رو تهیه کنید.<br />
<br />
<br />
کلمات کمک مهمی به کاهش بارشناختی در وب سایت شما می کنند.<br />
<br />
<br />
اما به غیر از معنا و مفهوم، کلمات مهمترین عنصر هدایت کاربران به سمت اهداف تجاری شما هستند. در واقع شما با استفاده از این کلمات می تونید کاربران رو به انجام یک کار خاص فراخوانی کنید (Call-to-action) و خیلی مهمه که بتونید فراخوان های موثری رو ایجاد کنید .<br />
<br />
قابلیت کنترل، اعتماد و پیمایش<br />
<br />
این سه المنت به صورت بنیادی برای هر سیستمی ضروری هستن و فقط خاص یه وب سایت نیست. اما در مورد وب سایت شما، وقتی کاربر احساس کنه که روی فرایند ها کنترل داره، در استفاده از وب سایت احساس راحتی بیشتری می کنه. وقتی کاربر احساس راحتی می کنه و همه چیز رو تحت کنترل می بینه، خیالش از بابت بروز خطاها و حوادث غیر قابل پیش بینی راحت تره و در نتیجه به سایت شما اعتماد می کنه. نتیجه این اعتماد می شه اطمینان خاطر برای کاربر و اطمینان خاطر به کاربر اجازه پیمایش بیشتر می ده.<br />
<br />
پایداری و ثبات<br />
<br />
آخرین نکته ایی که توی این مطلب عرض می کنم موضوع ثبات در روش تعامل شما با کاربره.<br />
<br />
<br />
در تعامل با کاربرانتون ثبات داشته باشید. قانون ثبات شامل همه اشکال و فرایند های موجود در وب سایت می شه.<br />
<br />
<br />
انسان موجودی دارای احساس، اندیشه و رفتاره. شما باید نسبت هر سه این مقولات دارای ثبات باشید. یعنی هر قسمتی از وب سایت که ممکنه یکی از اینها رو تحت تاثیر قرار بده، باید در این اثرگذاری پایدار باشه. من مدیران و طراحان زیادی رو می بینم که به تغییرات ظاهری مداوم در وب سایتشون علاقه دارن. پایداری و ثبات در وب سایت شامل همه اشکال و فرایند های موجود می شه. به عنوان مثال باید در طرح، قالب گرافیکی، رنگ، ساختار، روش و تعداد کانال های تعاملی ثبات و پایداری داشته باشید. اصلا مناسب نیست که هر روز کاربرانتون رو با یه چیز جدید روبرو کنید و یا هر صفحه از وب سایت شکل و ساختار متفاوتی داشه باشه.<br />
<br />
<br />
UX Shiraz بزرگترین و فعالترین تشکل سازمانی کشوره که سالانه رویدادهای متفاوتی رو با موضوع تجربهکاربر (UX) برگزار میکنه. متخصصین زیادی رو میتونید توی این گروه پیدا کنید.<br />
<br />
به جمع اعضای این جامعه بپوندید<br />
طراحیتعامل بالاخره چیه و چه تاثیری داره؟ طراحی تعامل چطور می تونه باعث قابلیت اعتماد و پیمایش در وب سایت شما بشه؟تجربهکاربر قابل طراحی است!2014-03-17T17:30:24+03:302014-03-17T17:30:24+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AAطی هفته های اخیر با چند مقاله در حوزه تجربهکاربر مواجه شدم که به اتفاق روی یه عنوان تاکید داشتند: اینکه تجربهکاربر قابل طراحی هست یا خیر؟ در این بین توجهم بیشتر به اونهایی جلب شد که صراحتا گفتن تجربهکاربر قابل طراحی نیست و در بین مقالات فارسی زبان، مقاله سرکار خانوم کروبی در سایت کاریا یکی از اونها بود.<br />
<br />
ماجرا از کجا شروع شده؟<br />
<br />
این ماجرا از نوشته آقای Helge Fredheim شروع می شه که یه طراح front-end و متخصص تجربهکاربره و اعتقاد داره تجربهکاربر قابل طراحی نیست، بجاش می تونیم برای تجربه کاربر طراحی کنیم. Helge می گه:<br />
<br />
<br />
تفاوت بین طراحی تجربهکاربر و طراحی برای تجربهکاربر خیلی ظریف اما مهمه. این می تونه محدودیت های ما رو به یادمون بیاره. این می تونه به یاد ما بیاره که می خواییم تجربه کاربر چطوری باشه.<br />
<br />
<br />
غیر از این مقالات زیاد دیگه ایی هم با این عنوان نوشته شده و اغلب اونها با نظر Helge موافقن. در واقع این بحثی که بر سر امکان یا عدم امکان طراحی تجربهکاربر صورت گرفته به دلیل سطوح مختلف انتزاع در این صنعته. Paul Olyslager معتقده علت اینه که توی UX هر چیزی تجربه به حساب می یاد و هر کسی هم یه کاربره و هیچ استانداردی وجود نداره که بگه معنی طراحی چیه.<br />
<br />
اشکال این دیدگاه کجاست؟<br />
<br />
اول اینکه من فکر می کنم با توجه به دانش موجود در زمینه تجربهکاربر، ما توانایی جهت دهی به کاربرا رو برای استفاده از محصول، به نحوی که مد نظر ماست داریم. به عنوان مثال من متوجه شدم ۷۰٪ مشتری های Apple تابع محض تصمیمات این شرکت هستن و تقریبا خودشون رو با هر مدلی سازگار می کنن. اصلا مهم نیست که iPhone تنها ۱/۵ امکانات Galaxy S4 سامسونگ رو داشته باشه، چیزی که در نهایت اتفاق می افته فروش بیشتره اپله.<br />
<br />
من فکر می کنم Helge و موافقانش به دو علت معتقدند که تجربهکاربر قابل طراحی نیست:<br />
<br />
تکاملی بودن UX<br />
<br />
احتمالا این متخصصین به تکاملی بودن فرایند طراحی، اونطور که باید و شاید توجه نکردن. به عنوان مثال استدلال غالب اینه که حتی اگه ۹۰٪ مشتریان Apple ازش پیروی کنن، بازم ما هیچ تصوری از اون ۱۰٪ کاربرا نداریم. بنابر این هیچ وقت نمی تونیم تجربه مناسب رو برای همه کاربرا تضمین کنیم.<br />
<br />
اما من فکر می کنم این نوعی از ایده آل گراییه که ما بخواییم به ۱۰۰٪ کاربرا توجه کنیم. در واقع «عالی» هیچ وقت محقق نمی شه و اگر هم بشه بصورت تکاملی و در طول یک پروسه بلند مدته. بنابر این طراحی تجربهکاربر ابتداعا برای اون بخشی از کاربراست که مورد توجه ما هستند. یا به عبارتی ما فقط می تونیم به طراحی یه تجربه عالی برای کاربرانی بپردازیم که در فاز اول پروژه شناسایی شدند.<br />
<br />
طراحی برای تغییر<br />
<br />
اخیرا سرکار خانوم داداشی مقاله ایی نوشتند که در خصوص تفاوت تحقیقات و طراحی تجربهکاربر بود. چیزی که برای من جالب بود اینه که در این مقاله به چگونگی تغییر نیاز های کاربران اشاره شده بود. گاهی ما احساس می کنیم شاید طراحی به معنای تغییر باشه، اما در واقع طراحی به معنای برنامه ریزی، تحلیل و یافتن چاره ایی برای یه مسئله است. به نظر من ما طراحی نمی کنیم که چیزی رو تغییر بدیم، بلکه طراحی می کنیم تا به نیازی پاسخ بدیم. به طور خاص طراحی تجربهکاربر یعنی پیدا کردن راه حلی برای پاسخ دادن به نیاز های کاربران.<br />
<br />
آیا واقعا مفهوم تجربهکاربر مبهمه؟<br />
<br />
Sorin Pintilie در مقاله ایی که در مجله تجربهکاربر منتشر کرده بود در این مورد توضیحی داده که به نظر من جالب اومد. Sorin این واژه رو ابتدا از نظر لغوی مورد بررسی قرار داده و چند نکته جالب رو مطرح می کنه:<br />
<br />
<br />
تجربه<br />
یک رویداد یا اتفاقه که روی یک نفر اثر می گذاره.<br />
طراحی انجام دادن یا برنامه ریزی برای انجام (چیزی)، با وجود هدفی در ذهن.<br />
توانستن در مقابل نتوانستن<br />
تفاوت زیادی بین توانستن و نتوانستن وجود داره، هم از نظر معنایی و هم از نظر منطقی. توانستن در مورد امکان چیزی صحبت می کنه، در حالیکه نتوانستن به معنای نفی این امکانه. بنابر این اینکه بگیم چیزی رو __نمی تونیم__طراحی کنیم، یعنی مدعی شدیم که تحت هیچ شرایطی نمی شه اثرگذاری روی کاربر رو برنامه ریزی کنیم و یا تخمین بزنیم.<br />
<br />
<br />
خب البته توضیح Sorin در این مورد بیشتر به عنوان انگلیسی که بکاربرده شده (User Experience Cannot Be Designed) بر می گرده. ولی به نظر من همین تعاریف در مورد «قابل طراحی بودن» هم صدق می کنه. در واقع قابل بودن یا نبودن در فارسی به همون معنای امکان یا عدم امکانه.<br />
<br />
چرا تجربهکاربر قابل طراحیه؟<br />
<br />
من تجربهکاربر و طراحان تجربهکاربر رو ساختارگرا می دونم. ساختارگرایی یعنی روشی برای تحلیل ابعاد مختلف تجربه های حسی، ادراکی و رفتاری انسان که با تاثیر گرفتن از یک سری تفاوت های سطحی، باعث تولید الگو ها می شه. بنابر این ساختارگرایی مفاهیمی مثل زبان، معماری، گرافیک، جامعه شناسی و انسان شناسی رو در خودش گنجونده.<br />
<br />
<br />
ساختارگرایی به طراحی تجربهکاربر کمک می کنه.<br />
<br />
<br />
از نظر علمی، یک سری سلول هایی در نیم کره راست مغز ما هستند که می تونن احساس و تجربه های ما رو رقم بزنن. بنابر این اگر ما بتونیم محرک های مغزی رو در جای مناسب و به شکلی که می خواییم تحریک کنیم (مثل کاری که یه آهنگ و یا فیلم با شما می کنه)، می تونیم عینا پاسخی رو که مد نظرمون هست دریافت کنیم. پاسخی که درواقع همون تجربه است.<br />
<br />
ساختارگرایی و توانایی برقراری ارتباط، چیزیه که مارو تبدیل به خالق نظام های هوشمند یا همون سیستم کرده. چیزی که Milton Glaser بهش می گه: «راهی برای وحدت رویداد ها و ایجاد یک گشتالت، و تجربه توی این وحدت جدید تولید بینش می کنه.» بنابر این بینش جدید منجر به توانایی کشف و خلق وحدت جدید، نهایتا تجربه های بهتر می شه و این سیکل ادامه داره.<br />
<br />
نتیجه گیری<br />
<br />
باید بگیم که «بله، تجربهکاربر رو می شه طراحی کرد». البته نه همش رو اما یه قسمتیش رو می شه طراحی کرد و البته لزومی هم نداره که در همون فاز اول همش طراحی بشه. ما با یه رویکرد تکاملی که در طول زمان اتفاق می افته، می تونیم هر روز روی طراحی قسمت های بیشتری از تجربه کاربران سرمایه گذاری کنیم.<br />
<br />
لازمه چند تا ابهام رو هم برطرف کنیم:<br />
<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر اون آیینه جادویی نیست که بتونید توش احساس کاربراتون رو ببینید یا پیش بینی کنید. بلکه یه شکلی از تفکر طراحی بر اساس بازخورد های کاربرانه که در فازهای مختف پروژه محقق می شه.<br />
هرچی تجربه شما توی تست کاربرا بیشتر باشه، بهتر می تونید از بازخوردها استفاده کنید.<br />
هرچی تجربه شما در استفاده از بازخورد ها بیشتر بشه، هماهنگی بیشتری توی پروسه طراحی شما دیده می شه.<br />
<br />
<br />
ساختارگرایی می تونه یه راه حل کلیدی برای طراحی باشه. همینطور که متدولوژی ها دارن اصلاح می شن، سروکله آلترناتیوهای جدیدی هم پیدا می شه. بنابر این ما باید با همین دانشی که امروز در اختیار داریم برای بهبود تجربهکاربر و طراحی اون بخش از تجربه کاربر که ممکن باشه تلاش کنیم.طراحی به معنی تغییر نیست و به صورت تکاملی اتفاق می افته. بنابر این می شه با ساختارگرایی قسمتی از تجربهکاربر رو طراحی کرد.3 اشتباه رایج شرکت ها در استخدام طراح تجربهکاربر2014-03-13T11:35:45+03:302014-03-13T11:35:45+03:30https://amraei.com/thoughts/3-%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%D8%B4%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8Cاین روز ها مدیران شرکت ها و سازمان ها هرچه بیشتر با موضوع تجربهکاربر آشنا می شن، اشتیاقشون برای استخدام یه متخصص تجربهکاربر هم بیشتر می شه. با اینکه تجربهکاربر فقط به طراحی وب سایتها و نرم افزار ها مربوط نمی شه، اما اغلب توجه ها به این سمت بوده. با این حال این مدیران اغلب دچار اشتباهاتی می شن که در ادامه خدمتتون عرض می کنم:<br />
<br />
طراح تجربهکاربر برنامه نویس نیست<br />
<br />
طی دو سال اخیر دو بار این موضوع رو تجربه کردم که به عنوان طراح تجربهکاربر استخدام شدم، اما در نهایت ازم خواستن که بشینم و کدنویسی انجام بدم. یادمه در مورد آخری استدلالشون این بود که می خواییم شما رو تست کنیم و ببینیم آیا واقعا یه برنامه نویس حرفه ایی هستید یا نه؟<br />
<br />
یه طراح تجربهکاربر باید با برنامه نویسی در حدی که نیازه آشنا باشه. بدونه مدل و الگو های توسعه چیا هستن. پلتفرم ها و فریم ورک ها رو با مزایا و معایبشون بشناسه. تفاوت بین چند ریختی و انتزاع رو در برنامه نویسی شی گرا بخوبی درک کنه. با ابزار های Benchmark و آنالیز کار کرده باشه و حتی در مواردی هم اطلاعاتی در حوزه سخت افزار داشته باشه.<br />
<br />
اما مواردی که ذکر کردیم کار اصلی طراح تجربهکاربر نیستن. طراح تجربهکاربر باید با همه اینها آشنا باشه تا بتونه توی طراحی که انجام می ده همه اینها رو مد نظر قرار بده. طبیعتا باید طرحش با حداقل های سخت افزاری و نرم افزاری سازمان شما قابل اجرا باشه. اما این اصلا به این معنی نیست که ازش بخوایید یه ریز تراشه بسازه.<br />
<br />
طراح تجربهکاربر گرافیست نیست<br />
<br />
خب ما وقتی می گیم طراحی، احتمالا شما فکر میکنید که منظورمون یه طراح گرافیست یا طراح وب سایته؛ اما در واقع هیچ کدوم از اینها نیست بلکه منظور ما طراح سرویسه. طراحی سرویس، یعنی برنامه ریزی و سازمان دهی نیرو ها، زیربنا، ارتباطات و سایر مولفه های سرویس، در جهت بهبود خدمت رسانی و تعامل بین سرویس و مشتری. وب سایت، رابطکاربر، گرافیک و … همه جزیی از این سرویس هستند.<br />
<br />
<br />
طراحی سرویس، یعنی برنامه ریزی و سازمان دهی نیرو ها، زیربنا، ارتباطات و سایر مولفه های سرویس، در جهت بهبود خدمت رسانی و تعامل بین سرویس و مشتری.<br />
<br />
<br />
با این توضیح، استخدام یه طراح تجربهکاربر صرفا با هدف طراحی یه پوسته گرافیکی خارق العاده، اشتباهیه که خیلی از مدیران انجام می دن. این اشتباه اغلب به دلیل گرون بودن این متخصصین تجربهکاربر، باعث سرخوردگی هر دوی اونها می شه. چون در نهایت هیچ کدوم به هدف مطلوبشون دست پیدا نمی کنن. قبلا هم گفته بودیم که نقش اصلی طراحی در وب سایت چیه .<br />
<br />
طراح تجربهکاربر رو سوپرمن می دونن<br />
<br />
من یک سری برنامه های مشاوره رایگان دارم. خیلی اتفاق می افته که افرادی بیان و ۳۰ دقیقه مشاوره رایگان بگیرن، با این رویکرد که احتمالا می تونن چند تا نکته رو دریافت و طی یکسال آینده روش کار کنن. اما به واقع اصلا اینطور نیست. تجربهکاربر رو نمی شه طی یه دوره کوتاه مدت، با استفاده از یه سری پیش فرضهای ذهنی ایجاد کرد. طراحی تجربهکاربر یه پروسه بلند مدته و سرمایه گذاری کوتاه مدت نتیجه ایی در بر نداره.<br />
<br />
کار طراح تجربهکاربر، با انتشار نسخه نهایی از سرویس یا محصول شما تمام نمی شه؛ بلکه تازه این اول راهه و از این به بعد باید با در نظر گرفتن نیاز های جدید کاربران، به تکامل و توسعه هرچه بیشتر سرویس، برای پاسخگویی بهتر به این نیاز ها بپردازه. اغلب باید برای یک سرویس کوچیک تا متوسط، حداقل یک سال برنامه ریزی کنید.شرکت های زیادی دنبال استخدام طراحان تجربهکاربر هستن، اما اغلب دچار اشتباهاتی می شن که ممکنه نتیجه معکوس داشته باشه.استراتژی محتوا چیست؟2014-03-11T01:30:00+03:302014-03-11T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/what-is-content-strategyدر صنعت وب هر چیزی که اطلاعات معناداری رو به کاربران ارائه می کنه رو محتوا می گن. همه وب سایت ها محتوا دارند، چه یک وب سایت سه صفحه ایی باشه، چه یک پایگاه تحقیقاتی آنلاین. طبیعتا وب سایت یه شرکتی که فقط سه تا صفحه داره، احتمالا فقط به یه نفر نیاز داره که براش بنویسه. اما وب سایتی که ده ها محتوای مختلف رو ارائه می کنه، به کسی نیاز داره که عقب بایسته و تصمیم بگیره که چه محتوایی و در چه زمانی باید عرضه بشه. همچنین به فردی نیاز داره که بتونه بهترین روش برای ارائه محتوا و اینکه توسط چه کسی نوشته بشن رو تعیین کنه. کسی که بهش می گن استراتژیست محتوا.<br />
<br />
چرا استراتژی محتوا باید مهم باشه؟<br />
<br />
ارزش استراتژی محتوا توی مقالات مختلفی در وبلاگ ها و همینطور کتاب ها توضیح داده شده، اما تکرار این موارد خالی از لطف نیست. به طور کلی استراتژی محتوا:<br />
<br />
<br />
به شرکت ها کمک می کنه تا محتواهایی رو تولید کنن که مخاطبانشون بهش نیاز دارن.<br />
به سازمان ها اجازه می ده که یک برنامه بلند مدت واقع گرایانه، تحمل پذیر و قابل اندازه گیری برای ارائه محتوا داشته باشن.<br />
با جلوگیری از انتشار محتوا های نامربوط و افزایش اثر بخشی محتواهای موجود، هزینه های ناشی از محتواهای اضافی رو کاهش میده.<br />
کانال های محتوایی مثل وب سایت و شبکه های اجتماعی رو در یک مسیر هماهنگ قرار میده. به شکلی که همه در جریان رسیدن به یک هدف مشترک باشن.<br />
جلوگیری می کنه از خارج شدن وبسایت ها از مسیر اصلی، که اغلب به دلیل دست کم گرفتن زمان و هزینه تولید محتوا اتفاق می افته.<br />
<br />
<br />
تازه این اول ماجراست و من هنوز خیلی از مزایایی رو که استراتژی محتوا به همراه داره عنوان نکردم. هر روز شرکت های بیشتری دارن متوجه می شن که به تعامل با کاربر نیاز دارن و تولید محتوای مناسب یکی از مهمترین راه حل هاست. این نیاز هر روز بیشتر هم می شه، مگه اینکه یه شهاب سنگی چیزی به زمین بخوره و همه چیو برعکس کنه.<br />
<br />
محتوای خوب باید درخور مخاطبش باشه<br />
<br />
در واقع من فکر می کنم فقط یه اصل برای تولید محتوای خوب وجود داره و اونم اینه که محتوا باید درخور (مناسب) کسب و کار،تجارت، کاربران و موضوع کاری شما باشه. مناسب در روش ارائه، شکل و ساختار و در راس همه ذات محتوا (معنا و مفهوم کاربردی). استراتژی محتوا شامل الگو هاییه که به شما می گه هر کدوم از این موارد چطور در مورد شما صدق پیدا می کنن و چطور می تونید بهشون دست پیدا کنید.<br />
<br />
<br />
یک محتوا وقتی درخور کاربره، که بهش کمک کنه به هدفی که می خواد برسه.<br />
<br />
<br />
محتوا وقتی درخور کاربره که درست وقتی که یه وظیفه مهم رو دوششه، باعث بشه احساس غرور کنه. یا اینکه دقیقا چیزی رو در اختیارش بزاره که بهش نیاز داره. برای همه اینها لازمه که شما عمیقا بدونید چی تو سر کاربرتون می گذره.<br />
<br />
محتوای خوب باید کاربردی باشه<br />
<br />
بعضی از مردم به ارائه محتواهایی که کاربر رو خسته، گیج و عصبانی می کنه علاقه دارن. متاسفانه هنوز هم وب سایتهای زیادی با محتواهای بی کاربرد، بی هدف و آزاردهنده دیده می شه. محتواهایی که نه تنها اثر بخش نیستن، بلکه باهدر دادن وقت و پول، مانع از تحقق اهداف کاربر می شن.<br />
<br />
برای اینکه بدونید آیا واقعا یه محتوا مناسب هست یا نه، باید به این فکر کنید که قراره چی بدست بیارید؟ هرچی محتوا خاص تر باشه، یعنی گروه خاص تر و مشخص تری رو هدف قرار بده، نتیجه بهتری هم خواهید گرفت. بنابر این یک چک لیست از نتایجی رو که قراره بدست بیارید تهیه کنید و هر قسمت از محتوا رو با اون تطبیق بدید.<br />
<br />
محتوای خوب باید کاربر محور باشه<br />
<br />
توی طراحی وب سایت، «طراحی کاربر محور» یعنی اینکه محصول نهایی باید اهداف، تمایلات و نیاز های کاربران شما رو تامین کنه. به عنوان یه نمونه عملی، دیگه دوران اینکه یه وب سایت طراحی کنید تا چارت سازمانیتون رو نشون بدید به سر اومده.<br />
<br />
دانشمند علوم شناختی آقای Donald Norman در کتابی به نام The Psychology of Everyday Things در مورد اهمیت درک مدل ذهنی کاربر قبل از طراحی محصول می نویسه. ایشون می گه که در طراحی کاربر محور «باید مطمئن بشیم که کاربر می دونه چکار باید بکنه و همینطور میتونه بگه که چه اتفاقی داره می افته.»<br />
<br />
بزارید من یه مثال ساده بزنم که نظر آقای Donald رو براتون روشن تر می کنه.<br />
قفل در اتاق من خراب شده و باز نمی شه. من مجبور می شم زنگ بزنم به یه کلید ساز که بیاد و در رو باز کنه. با اینکه خونه ما اینور شیرازه و ایشون اونور شیراز بودن، اما خیلی زود رسیدن. بالاخره در رو باز کرد اما بهم گفت که این مدل قفل از اصلا مناسب این در نیست و بهتره عوضش کنم.<br />
<br />
«من: خب استاد پس من چه نوع قفلی باید بگیرم؟»<br />
«کلیدساز: قفل ۲ور خم! (نمونه هم نشونم داد)»<br />
[رفتم به یکی از مراکز شهر که پر بود از فروشگاه های ابزار ساختمانی.]<br />
«من: آقا من کجا می تونم قفل ۲ور خم واسه در تهیه کنم؟»<br />
«مغازه دار: برو ته این کوچه مغازه حسن آقاست، ایشون داره.»<br />
[رفتم ته کوچه و مغازه حسن آقا رو پیدا کردم.]<br />
«من: حسن آقا شما قفل ۲ور خم دارید؟»<br />
«حسن آقا: والا ۲ور خم ۳ور خمشو نمی دونم، من فقط از این مدل دارم.»<br />
[خطا: اطلاعات مورد نظر یافت نشد. برگشتم پیش مغازه دار اولی.]<br />
«من: آقا این حسن آقا اصلا نمی دونست قفل ۲ور خم چیه!»<br />
«مغازه دار: شما چه جور قفلی می خوای؟ در لولاییه یا کشویی؟ صنعتی یا خونگی؟ بزرگه یا کوچیک؟»<br />
[تا اون داشت توضیح می داد من چشمم افتاد به قفلی که پشت سرش توی قفسه بود]<br />
«من: آها همین قفلی که پشت سرتونه. یه دونه از همین رو بهم بدید لطفا.»<br />
[بعد از کلید ساز خواستم که بیاد نصبش کنه]<br />
«من: استاد هیچ کس نمی دونست قفل ۲ور خم چیه!!»<br />
«کلید ساز: شاید چیز دیگه ایی بهش می گن. من خودم می گم ۲ور خم!!!»<br />
<br />
تولید و انتشار محتوا های خود ساخته (من درآوردی)، باعث انحراف مخاطبان شما می شه. خیلی از سازمان ها به این موضوع پی بردن، اما بعضی ها هنوز دنبال چارت سازمانی و محتوا های از رده خارج، برای ارضای تمایلات شخصی و درون سازمانی خودشون هستند.<br />
<br />
محتوای خوب باید واضح و شفاف باشه<br />
<br />
محتوای خوب با مخاطباش صحبت می کنه؛ تعامل برقرار می کنه؛ به زبانی نوشته شده که اونها می فهمن و به شکلی ارائه شده که بشه خیلی راحت ازش استفاده کرد.<br />
<br />
توی پروژه های بزرگ، ما با بیشتر مخاطبانمون هیچ وقت رو در رو نشده و فرصت گفتگو پیدا نمی کنیم. بنابر این اگه قراره بهشون کمک کنیم که به نتیجه برسن، نمی شه فقط یه برنامه ایی تنظیم کنیم و بدیم دست نویسنده و بگیم: بنویس! اینجاست که باید یه استراتژیست محتوا در کنار نویسنده ها و ویراستار ها قرار بگیره.<br />
<br />
محتوای خوب باید ثبات داشته باشه<br />
<br />
برای اغلب مردم، «زبان» بهترین راه ارتباط با جهان خارجه. ثبات در زبان باعث می شه که سربار ادراکی کاربر پایین بیاد (یا به قولی به پردازش کمتری نیاز داشته باشه) و در نتیجه راحت تر متوجه بشه که چی داریم بهش می گیم. در عوض بی ثباتی باعث بروز مشکلات شناختی، موانع ادراکی و انحراف کاربر می شه.<br />
<br />
البته ثبات به هر شکلی هم خوب نیست. به عنوان مثال، سایتی که داره به بیماران، دکتر ها و شرکت های بیمه به صورت همزمان سرویس می ده، طبیعتا باید سه سبک مختلف در مقابل این سه نوع مخاطب داشته باشه. حتی ممکنه یه سبک چهارم برای کاربران عمومی هم لازم بشه. به این روش می گن ثبات کاربر محور یا ثبات خواننده محور.<br />
<br />
از اونطرف، شرکت که به تیم های تولید محصولش اجازه می ده هر کدوم یه جور محتوا برای عرضه تولید کنن، در واقع قواعد ثبات و پایداری رو به هم می زنه. به این نوع ثبات در تولید محتوا می گن ثبات خود محور که بجای ثبات کاربر محور قرار می گیره و بسیار مخربه.<br />
<br />
محتوای خوب باید سرراست و مختصر باشه<br />
<br />
خیلی از سازمان ها علاقه دارند که محتواهای زیادی رو تولید کنن. شاید دلیلش این باشه که فکر می کنن صرف داشتن یه چارت سازمانی، یه بیانیه ماموریت، یه چشم انداز تجاری و همینطور یه ویدئو توی صفحه درباره ما، جبران می کنه همه ساعاتی رو که صرف تولید محتوا می کنن. شاید هم دلیلش اینه که فکر می کنن برای گوگل هیچ اهمیتی نداره که یه وبلاگ داشته باشن و چند بار در هفته یه چیزی توش بنویسن.<br />
<br />
من فکر می کنم در اغلب موارد یه سوء تفاهم هم وجود داره. بعضی ها بخودشون می گن که وب یه فضای بی نهایته که ما هرچی توش بنویسیم تموم نمی شه. پس چه اشکالی داره اگه ما تعداد زیادی محتوا داشته باشیم؟ غافل از اینکه هرچی محتوا بیشتر باشه، پیدا کردنشم سخت تر می شه. به عنوان مثال شما اگه توی گوگل سرچ کنید « طرحی تجربهکاربر چیست؟ »، احتمالا اولین چیزی که پیدا می کنید مقاله اییه که ما در مورد تجربهکاربر نوشتیم اما این دلیل نمی شه که ما ۱۰ تا مقاله دیگه هم با همین عنوان بنویسیم و فقط کمی متنش رو تغییر بدیم. به جاش ما هر چند هفته یک بار، محتواش رو بروز رسانی می کنیم.<br />
<br />
محتوای خوب باید حمایت شده باشه<br />
<br />
محتواهای واقعی باید همین که اطلاعات جدید بدست اومد، بروز رسانی بشن. توی پاراگراف قبلی نمونه ایی رو ذکر کردیم که چطور ما مطلبی رو در مورد تجربهکاربر نوشتیم و بروزش می کنیم. محتواهایی که محدودیت زمانی دارن، مثل خبر هایی که مربوط به یه رویداد خاص می شن، باید طوری برنامه ریزی بشن که بعد از اتمام محدوده زمانی کنار برن. خیلی مهمه که محتواهای شما دارای یه چرخه حیاتی تکاملی باشن. یعنی در طول یک زمان مشخص، مرتب بروز بشن، رشد کنن و بعد هم آرشیو بشن و کنار برن.<br />
<br />
حرف زدن در مورد همه اینها ساده است، اما در واقع دلیل اینکه خیلی از محتوا ها درست نگهداری و حمایت نمی شن اینه که در زمان مناسب و به روش صحیحی جمع آوری، منتشر و ویراستاری نشدن. من واقعا امیدوارم که سیستم های مدیریت محتوا بتونن به جای انسان ها خیلی از کار ها رو انجام بدن، اما صرفا داشتن یه سیستم مدیریت محتوا همه چیز رو تمام نمی کنه. تراکتور ها خیلی بهتر از گاوآهن ها هستن، اما همچنان یه انسان باید تصمیم بگیره که کی، کجا و چطور ازشون استفاده کنه.استراتژی محتوا چیست؟ چرا باید برای شرکت و سازمان ها مهم باشه؟ و در نهایت یه استراتژیست محتوا چطور به شما کمک می کنه؟آیا مشتری باید حرف آخر رو در مورد طرح وب سایت بزنه؟2014-02-27T11:09:03+03:302014-02-27T11:09:03+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B1%D9%88-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D8%B2%D9%86%D9%87معمولا طراحان همیشه از دخالت مشتری توی طراحی شکایت دارن. خیلی از طراحان ابراز ناراحتی می کنن که به خاطر تخصصشون استخدام شدن، اما در نهایت نظراتشون توسط مشتری وتو (نقض) می شه.<br />
<br />
<br />
تخصص بسیاری از طراح ها، توسط مشتری ها نادیده گرفته می شه.<br />
<br />
<br />
به طراح خودتون اعتماد کنید<br />
<br />
توی یه پروسه طراحی، قاعده اینه که مشتری باید به تخصص طراحش اعتماد داشته باشه. بهتره مشتری بیشتر به تست و آزمایش برای اعتبار سنجی تصمیمات طراحش اتکا کنه.<br />
<br />
یه موضوع خیلی مهم اینه که بندرت اتفاق می افته خود مشتری کاربر نهایی باشه. این اصلا غیر معمول نیست که مشتری از یه طرحی خوشش نیاد، اما کاربر نهایی از اون طرح خوشش بیاد و منجر به تامین اهداف تجاری وب سایت بشه. من در زمان طراحی، تجربه های زیادی رو به یاد میارم که نه من و نه مشتری هیچ کدوم طرح رو خیلی دوست نداشتیم. اما در نهایت تعجب دیدیم که کاربر طرح رو خیلی خوب پسندیده و نتیجه این شد که وب سایت به خوبی عمل کرد.<br />
<br />
البته، نباید فراموش کنیم که این تمام ماجرا نیست!<br />
<br />
احساس مشتری، اهمیت داره<br />
<br />
اگه مشتری طرح نهایی رو دوست نداشته باشه، احتمالا کمتر روی اون سرمایه گذاری می کنه. اگر واقعا به طرح ایمان نداشته باشه، احتمالا تلاشی هم برای توسعه و نگهداریش نمی کنه. این طبیعت بشره.<br />
<br />
به علاوه، مشتری ها همیشه باید یه سری سهام دار رو هم راضی نگه دارن. هرچند این افراد هم کاربر نهایی نیستند، اما رضایت اونها برای موفقیت وب سایت ضروری و حیاتیه. اگه طرح وب سایت رو دوست نداشته باشن، احتمالا به سرمایه گذاری روی اون تشویق نمی شن و براش حمایت داخلی که نیازه رو تامین نمی کنن.معمولا مشتری دوست داره حرف آخر رو در مورد انتخاب طرح وب سایت بزنه؟ اما آیا اونها واقعا برای این کار مناسب هستند؟ اگه نه، پس چه کار می شه کرد؟چرا اول محتوا و چطور؟2014-02-24T19:21:44+03:302014-02-24T19:21:44+03:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7-%D9%88-%DA%86%D8%B7%D9%88%D8%B1خیلی از وب سایت ها با روندی وارونه طراحی می شن. منظور اینه که ابتدا به طراحی ساختار می پردازند و بعد وارد مرحله عرضه محتوا می شن. اشکالی که پیش میاد اینه که در نهایت ساختار و محتوای منسجمی نخواهند داشت.<br />
<br />
«اول محتوا» یعنی چه؟<br />
<br />
در طراحی رسانه ها مفهومی هست به نام Content First یا «اول محتوا». این مفهوم به این می پردازه که محتوا باید در راس مسائل قرار بگیره. اما این موضوع جنبه های متفاوتی داره.<br />
<br />
<br />
محتوا صرفا تولید نمی شه<br />
هر محتوایی ارزش تولید و عرضه نداره<br />
ساختار در خدمت محتواست<br />
<br />
<br />
<br />
ساختار، در خدمت محتواست و محتوا، در جریان تکامل وب سایت تولید می شه.<br />
<br />
<br />
این یه اشتباه رایجه که شما اول دنبال یک طرح مناسب برای وب سایتتون باشید. به عبارتی مثل اینه که اول راه حل رو پیدا کنید و بعد دنبال صورت مسئله بگردید. کار درست اینه که اول محتوا داشته باشید و بعد به روش عرضه اون فکر کنید.<br />
<br />
اما تصمیم گیری برای «اول محتوا» کار چندان ساده ایی هم نیست. دلیلش هم اینه که محتوا واقعا یک شبه تولید نمی شه. معمولا ما برای راه اندازی یک وب سایت در همون مرحله اول، جز چند تا توضیح ساده در مورد کاری که میخواییم انجام بدیم، خیلی حرف دیگه ایی برای گفتن نداریم. اینجاست که دست به دامنه طراحی می شیم.<br />
<br />
با عرضه کمترین محتوا شروع کنید<br />
<br />
یه راه حل ساده برای مشکل کمبود محتوا وجود داره که من اسمش رو می زارم «عرضه محتوای خالص». در واقع عرضه محتوای خالص یه تمرینه برای حذف اون دسته از محتواهایی که:<br />
<br />
<br />
قرار نیست واقعی باشند<br />
برای امروز طراحی نشدند<br />
هنوز روش مشخصی برای عرضه اونها نداریم<br />
<br />
<br />
به عنوان مثال، اگه امروز شما بخوایید یه وب سایت خبری طراحی کنید؛ احتمالا بخشی از وب سایت شما به «پربازدیدترین خبر ها» اختصاص پیدا می کنه. در حالی که هنوز خبری شایسته گرفتن این عنوان نیست و انتظار کاربران شما هم این نیست که خبری صرفا با ۵ تا بازدید، برچسب پربازدید داشته باشه. معمولا این قسمت به صورت کلیشه ایی و غریزی در ساختار وب سایت قرار می گیره.<br />
<br />
اما راه دیگری هم هست واونم اینه که اجازه بدید مدتی از عمر وب سایت و خبر های منتشر شده در اون بگذره، بعد با در دست داشتن یه آمار واقعی و یه دید کلی بهتر نسبت به وضعیت اونها، اقدام به ایجاد این قسمت کنید.خیلی از وب سایت ها با روندی وارونه طراحی می شن. منظور اینه که ابتدا به طراحی ساختار می پردازند و بعد وارد مرحله عرضه محتوا می شن. اشکالی که پیش میاد اینه که در نهایت ساختار و محتوای منسجمی نخواهند داشت. «اول محتوا» یعنی چه؟ در طراحی رسانه ها مفهومی هست به نام Content First یا «اول محتوا». این مفهوم به این می پردازه که محتوا باید در راس مسائل قرار بگیره. اما این موضوع جنبه های متفاوتی داره. محتوا صرفا تولید نمی شه هر محتوایی ارزش تولید و عرضه نداره ساختار در خدمت محتواست ساختار، در خدمت محتواست و محتوا، در جریان تکامل وب سایت تولید می شه. این یه اشتباه رایجه که شما اول دنبال یک طرح مناسب برای وب سایتتون باشید. به عبارتی مثل اینه که اول راه حل رو پیدا کنید و بعد دنبال صورت مسئله بگردید. کار درست اینه که اول محتوا داشته باشید و بعد به روش عرضه اون فکر کنید. اما تصمیم گیری برای «اول محتوا» کار چندان ساده ایی هم نیست. دلیلش هم اینه که محتوا واقعا یک شبه تولید نمی شه. معمولا ما برای راه اندازی یک وب سایت در همون مرحله اول، جز چند تا توضیح ساده در مورد کاری که میخواییم انجام بدیم، خیلی حرف دیگه ایی برای گفتن نداریم. اینجاست که دست به دامنه طراحی می شیم. با عرضه کمترین محتوا شروع کنید یه راه حل ساده برای مشکل کمبود محتوا وجود داره که من اسمش رو می زارم «عرضه محتوای خالص». در واقع عرضه محتوای خالص یه تمرینه برای حذف اون دسته از محتواهایی که: قرار نیست واقعی باشند برای امروز طراحی نشدند هنوز روش مشخصی برای عرضه اونها نداریم به عنوان مثال، اگه امروز شما بخوایید یه وب سایت خبری طراحی کنید؛ احتمالا بخشی از وب سایت شما به «پربازدیدترین خبر ها» اختصاص پیدا می کنه. در حالی که هنوز خبری شایسته گرفتن این عنوان نیست و انتظار کاربران شما هم این نیست که خبری صرفا با ۵ تا بازدید، برچسب پربازدید داشته باشه. معمولا این قسمت به صورت کلیشه ایی و غریزی در ساختار وب سایت قرار می گیره. اما راه دیگری هم هست واونم اینه که اجازه بدید مدتی از عمر وب سایت و خبر های منتشر شده در اون بگذره، بعد با در دست داشتن یه آمار واقعی و یه دید کلی بهتر نسبت به وضعیت اونها، اقدام به ایجاد این قسمت کنید.وب سایت شما؛ چه نیازی به یک طراح تجربهکاربر داره؟2014-01-30T10:40:23+03:302014-01-30T10:40:23+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%9B-%DA%86%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87قبلا در مورد اینکه طراحی تجربهکاربر چیه و چند تا حوزه کلی داره مطالبی توی همین وب سایت نوشته شده. توی این مطلب قصد دارم به شما بگم که یه طراح تجربهکاربر چه کاری برای وب سایت شما انجام می ده و چرا شما بهش نیاز دارید. بنابر این با یه مقدمه در مورد وب سایت ها شروع می کنم.<br />
<br />
وب سایت ها ذاتا تکامل گرا هستند<br />
<br />
بارها دیدیم که صاحبان وب سایت ها می خوان همون ابتدا یه سایت کامل داشته باشن. می خوان تمام ایده هایی که به ذهنشون می رسه توی همون نسخه اولیه وب سایتشون پیاده سازی شده باشه. اما واقعا خیلی سخته که این اتفاق بیفته و وب سایت موفقی هم داشته باشید.<br />
<br />
<br />
ما در یک روند تکاملی نیاز ها و ضرورت های کاربران رو کشف می کنیم و در فازهای مختلف به اونها پاسخ می دیم.<br />
<br />
<br />
من به عنوان کسی که از ۱۳۸۰ با وب همراه بودم؛ معتقدم شما در طول زمان (یک ماه تا یک سال) و در یک روند تکاملی به نیاز ها و ضرورت های اساسی کاربران خودتون پی می برید و در فازهای مختلف به این ضرورت ها پاسخ میدید.<br />
<br />
شما چطور نیاز های کاربران رو کشف می کنید؟<br />
<br />
الگویی که به شما در کشف و درک نیاز های کاربراتون کمک می کنه رو «طراحی با محوریت کاربر» می گن. این الگو به طور کلی دو مفهوم رو در خودش داره:<br />
<br />
<br />
کاربر یعنی هرکس یا هرچیزی که مشتری شماست و یا می تونه در آینده به مشتری تبدیل بشه.<br />
محوریت کاربر یعنی توجه به رفتارها و تجربیاتی که کاربر در وب سایت داشته و یا خواهد داشت.<br />
<br />
<br />
خب این موضوع گاهی ساده و گاهی پیچیده به نظر می رسه و باید بگم که در مواردی هم واقعا پیچیده است. فرایند تحلیل و تحقیق در خصوص تجربیات گذشته کاربران کاریه که توسط __محققین تجربهکاربر__انجام می شه و __طراحان تجربهکاربر__با در نظر گرفتن اطلاعاتی که از محققین بدست میارن، به نیاز ها و ضرورت های کاربران پاسخ داده و تجربیات آینده اونها رو رقم می زنن. البته گاهی هم ممکنه تحقیق و طراحی، هر دو توسط یک نفر انجام بشه.<br />
<br />
طراح تجربهکاربر چه کاری برای شما انجام می ده؟<br />
<br />
کم اتفاق می فته که صاحبان مشاغل وقتی می خوان سایتشون رو طراحی کنن، از طراحان وب سایتشون بپرسن شما برای اینکه اهداف تجاری ما در این وب سایت محقق بشه چه ایده ایی دارید ؟ معمولا اولین درخواست ها با موضوع طراحی زیبا و جذاب (یا همون قالب وب سایت) و در نهایت اینکه از کدوم CMS یا زبان برنامه نویسی استفاده خواهد شد مطرح می شن. اما آیا واقعا این موضوعات تا این حد اهمیت دارن ؟<br />
<br />
<br />
وب سایت های موفق، بیش از طراحی زیبا، خالق تجربه های خوشایند بودند.<br />
<br />
<br />
ما همیشه با این سوال روبرو بودیم که چطور یک وب سایت می تونه موفق باشه و به کسب و کار ما کمک کنه؟ همیشه هم جواب مشخصی بوده که باید برای وب سایت استراتژی و هدفی رو تعیین کرده باشیم. اما بازم این سوال باقی مونده که:<br />
<br />
<br />
استراتژی یعنی چی؟<br />
وب سایت شما چه طرحی باید داشته باشه؟<br />
ساختمان وب سایت (Layout) باید چه شکلی باشه؟<br />
ساختار محتوا چطور تعیین بشه؟<br />
به چه شکلی با کاربر تعامل برقرار کنید ؟<br />
و …<br />
<br />
<br />
همه اینها سوالاتی هستن که توسط طراح تجربهکاربر (UX Designer) پاسخ داده می شن و نقش بسیار مهمی در پیشرفت و کاربردی شدن وب سایت شما دارن. البته در این بین سهم شما به عنوان مالک وب سایت و یا مدیر ارشد اصلا قابل چشم پوشی نیست. قبلا هم مطلبی در مورد نگاه مدیران ارشد به وب و اهمیتی که در پیشبرد اهداف دیجیتالی و آنلاین داره نوشته شده.<br />
<br />
یه نتیجه گیری ساده<br />
<br />
وب سایت ها ابزار های تکنولوژیک پیچیده ایی هستن. علیرغم ظاهر ساده، موفقیت اونها به برنامه ریزی های پیچیده ایی وابسته است. طراح تجربهکاربر (UX Designer) کسیه که با استفاده از منابع اطلاعاتی گرفته شده از محققین تجربهکاربر (UX Researcher)، به برنامه ریزی و طراحی روش های رسیدن به اهداف می پردازه.<br />
<br />
لطفا اگر شما فکر می کنید ضرورت های دیگه ایی هم وجود داره، یا با حرف های من مخالفید، نظرتون رو توی قسمت دیدگاه ها بنویسید.آیا واقعا لازمه که برای وب سایتتون یه متخصص تجربهکاربر داشته باشید؟ متخصصین تجربهکاربر چه کمکی به وب سایت و کسب و کار شما می کنن ؟تحقیقات تجربهکاربر vs طراحی تجربهکاربر ؟2014-01-23T13:40:37+03:302014-01-23T13:40:37+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-vs-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8Cمن حدودا دو هفته است که تصمیم گرفتم حوزه تخصصیم رو به طراحی تجربهکاربر تغییر بدم. بنابراین تصمیم دارم در مورد مسائل پایه ایی بنویسم که احتمالا برای شما هم سواله. من اولین کاری که کردم این بود که رفتم سراغ آقای امید امرایی و از ایشون سوالاتی پرسیدم. ایشون به من نکاتی رو گفتن و من رفتم تحقیق کردم و حالا نتیجه تحقیقاتم رو اینجا برای شما میزام که بخونید. لطفا نظرتون رو بگید.<br />
<br />
کلا ما چند نوع حوزه کلی در تجربهکاربر داریم ؟<br />
<br />
یه چیزی که واسه خود من کمی گیج کننده بود این بود که بالاخره این تجربهکاربر که می گن بحث بیزینسیه ؟ یا فنی و نرم افزاریه ؟ من شخصا به بحث های بیزینسی خیلی علاقه ندارم. البته نه اینکه نداشته باشم. منظورم اینه که موضوعات فنی برام جذاب تر هستن.<br />
<br />
وقتی داشتم فرصت های شغلی رو بررسی می کردم، دیدم که بعضی شرکت ها می خوان که شما یه سری مهارت ها مثل بازریابی، ارتباط با مشتری، تحلیل و آنالیز بازار و از این موارد رو داشته باشی. خب برای من که همه عمر حرفه اییم صرف کد نویسی شده این حرفا کمی عجیب بود. به همین دلیل سریع از بهترین فرصت زندگیم (کار کردن با آقای امرایی) استفاده کردم و پرسیدم که به صورت کلی چه جور تخصص هایی توی تجربهکاربر وجود داره ؟<br />
<br />
تحقیقات تجربهکاربر vs طراحی تجربهکاربر ؟<br />
<br />
توی جوابی که گرفتم این مفهوم وجود داشت که به طور کلی تخصص هایی که به تجربهکاربر مربوط می شن توی دو حوزه بزرگ قرار می گیرن. اول تحقیقات تجربهکاربر و دوم طراحی تجربهکاربر. به نقل از آقای امرایی:<br />
<br />
<br />
ما با تحقیق ضرورت ها رو کشف می کنیم و با طراحی به اونها پاسخ می دیم.<br />
<br />
<br />
وقتی در مورد تفاوت این دو حوزه پرسیدم متوجه شدم که ما با تحقیق ضرورت ها رو کشف می کنیم و با طراحی به اونها پاسخ می دیم. این شد کلید من برای شروع به تحقیق کردن و اولین چیزی که توی اینترنت سرچ کردم این شکل متعارف بود: تحقیقات تجربهکاربر vs طراحی تجربهکاربر ؟<br />
<br />
خب من چیزی پیدا نکردم برای همین عنوان مقاله رو همین گذاشتم تا اگه شما این کارو انجام دادید حداقل این مقاله رو پیدا کنید. پس بعدش رفتم و انگلیسی همین رو سرچ کردم و رسیدم به یه مقاله که توش به نقل از آقای کروث نوشته شده بود:<br />
<br />
<br />
ما تحقیق می کنیم که دنیا رو بشناسیم، طراحی می کنیم که دنیا رو تغییر بدیم.<br />
<br />
<br />
تفاوت تخصص ها از همین دو جمله ناشی می شه<br />
<br />
من اینطور فهمیدم که کلا ما دو جور متخصص تجربهکاربر داریم:<br />
<br />
<br />
محققین تجربهکاربر افرادی هستن که در مورد رفتار گذشته و حال کاربرا تحلیل و اونها رو آنالیز می کنن. توی این مورد هر دو جمله کاملا شفاف و واضح فهیمده میشن. یعنی محققین تجربهکاربر تحقیق می کنن که کاربر ها رو بشناسن و ضرورت های اونها رو تشخیص بدن.<br />
__طراحان تجربهکاربر__افرادی هستن که ابزار های لازم برای همون کاربرا رو طراحی می کنن. واقعیت اینه من اینجا نظر آقای امرایی رو که می گن «با طراحی به نیاز ها پاسخ می دیم» بهتر فهمیدم.<br />
<br />
<br />
قبل از اینکه به این تقسیم بندی برسم، وقتی داشتم دو جمله آقای امرایی و آقای کروث رو می خوندم، جمله آقای کروث (جمله دوم) خیلی ساده و تر قابل فهم تر به نظر می رسید. اما حالا بعد از این تقسیم بندی جمله آقای امرایی (جمله اول) قابل فهم تره. اینکه ما به ضرورت های کاربرا چطور با طراحی پاسخ می دیم به نظر موضوع قابل هضم تری میاد.<br />
<br />
حالا سوالی که اینجا پیش میاد اینه که چطور می شه هم به ضرورت های کاربران پاسخ بدیم و هم اونها رو تغییر بدیم؟ من منتظرم که نقطه نظرات شما رو توی قسمت نظرات (زیر باکس خاکستری رنگ) داشته باشم و این بحث رو به جمع بندی برسونیم. لطفا هر چی در این مورد فکر میکنیم رو کامنت بزارید.طراحی تجربهکاربر در نگاه اول ساده است. اما وقتی وارد عمل می شید پیچیده به نظر می رسه و در مواردی واقعا هم پیچیده است.رابطکاربر کجای تجربهکاربر قرار گرفته ؟2013-12-12T23:00:00+03:302013-12-12T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87دیروز در جلسهایی بودم که به طور طبیعی مباحثی در ارتباط با تجربهکاربر در وب رو در خودش داشت. آقای سعید بهزادی گزارش خوبی از این گردهمایی و نتایجی که داشت ارائه کردند. سوالاتی که مطرح شد نشون میداد که همچنان این موضوع مطرحه که تجربهکاربر چی هست و چی نیست ؟<br />
<br />
آیا تجربهکاربر قابل تعریف نیست ؟<br />
<br />
من قبلا مطلبی رو در مورد اینکه طراحی تجربهکاربر چیه نوشته بودم. اینکه چرا امروز قصد دارم مجددا در این مورد بنویسم به این بر میگرده که معتقدم تعاریف انتزاعی از تجربهکاربر حداقل در وب ضرورتی ندارن. ما امروز مولفههای تجربهکاربر رو خیلی خوب میشناسیم.<br />
<br />
با این رویکرد شما میدونید که برای تجربهکاربر بهتر، باید کدوم المنتها رو مورد توجه خاص قرار بدید و نکات ضعف و قوت وبسایت شما کجاست. شاید لازم بشه بعضی از این قسمتها رو بازبینی کنید. یکی از این بحثهای مهم موضوع رابطکاربریه که سوالاتی زیادی در موردش میشه.<br />
<br />
رابطکاربری بالاخره تجربهکاربر هست یا نیست ؟<br />
<br />
من واقعا نمیخوام اسمی از اون دسته سایتها ببرم که در مورد تجربهکاربر مینویسن و رابطکاربری مناسبی ندارن، اما خیلی تمایل دارم که بگم رابطکاربری مهمترین بخش از تجربهکاربره و امیدوارم باشم که تا وقتی که بدونیم دقیقا چه میزان از این تجربه است، مشکلی پیش نمیاد.<br />
<br />
درسته که سهم رابطکاربری از تجربه نهایی کاربر خیلی زیاد نیست، اما به عبارتی میشه گفت هماهنگ کننده فرایندهای کلی تجربهکاربره. درسته! در واقع من دارم سعی میکنم بگم رابطکاربری (UI) مهمترین بخش از تجربهکاربره. ## بازم چیزی مونده که در مورد تجربهکاربر نگفته باشیم ؟<br />
<br />
خیلی حرفای دیگه مونده اما الان لازمه بگم که تجربهکاربر فقط همون المنتها نیستند. ماهیت طراحی تجربهکاربر در واقع بر مبنای هدفمند و با برنامه بودن یک وبسایته.<br />
<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر به شما اطمینان میده هر اتفاقی که توی وب سایت شما میافته هدفمنده و براش برنامهریزی شده.<br />
<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر به شما اطمینان میده هر اتفاقی که توی وب سایت شما میافته هدفمنده و براش برنامه ریزی شده. Jesse James Garrett این رو به ۵ سطح قابل فهم و ساده تقسیم کرده که در مطلب بعدی هر کدوم از این ۵ سطح رو به تفصیل بررسی میکنیم و میبینیم که چطور روی تجربهکاربر تاثیر گذار هستند. لطفا اگر پیشنهادی در این خصوص دارید، نظرتون رو با من و سایر خوانندههای این مطلب به اشتراک بگذارید. قطعا نظرات شما راهگشا و محور بحثهای بعدی ماست.ما امروز المنت های طراحی تجربهکاربر وب رو واضح تر از دیروز می شناسیم و من فکر می کنم رابطکاربر مهمترین بخش از تجربه کاربره.جلسه آزاد علاقه مندان وب در شیراز2013-12-08T18:38:11+03:302013-12-08T18:38:11+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%82%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2در چند هفته اخیر موضوعی با عنوان برگزاری جلسات باز نرم افزاری در شیراز توسط فرهیختگان این عرصه مطرح شد. نتیجه تبادل نظرها این شد که در ادامه دستاورد های درخشان استارتاپ ویکند شیراز، اولین جلسه آزاد برای علاقه مندان به وب روز پنجشنبه 21 آذر 1392 برگزار بشه.<br />
<br />
صنعت وب باید چالش اصلی فعالان وب باشه<br />
</span></span><br />
<br />
قطعا اگر بخواییم به موضوعات قابل طرح در این جلسه فکر کنیم مسایل بی شماری قابل ذکره، اما اهمیت بعضی از اونها بیشتر از بقیه است. شما به عنوان یک طراح، توسعه دهنده و یا برنامه نویس وب ممکنه دغدغه های زیادی داشته باشید اما یک موضوع بین همه ما مشترکه و اون آینده وبه.<br />
<br />
<br />
شما احتمالا به این فکر می کنید که آینده شما و وب چطوریه ؟ وب فعلی تا کی می تونه پاسخگوی نیاز های شما باشه ؟ شما چه نقشی در آینده وب دارید ؟ و سوالات بی شمار دیگه.<br />
<br />
<br />
اقتصاد وب و مسایل کلیدی موثر<br />
</span></span><br />
<br />
فکر نمی کنم کسی باشه که بخواد بگه وضعیت اقتصادی فعلی وب قابل قبوله. البته حتما وقتی به این موضوع می رسیم، همه شما نقاط ضعف و قوتی رو می شناسید که اگر بهشون توجه بشه ممکنه منجر به بازدهی اقتصادی بهتر بشه. در این صورت باید خودتون رو برای اون روز آماده کنید.<br />
<br />
<br />
کاربران آینده نگر و فعال وب رو دعوت کنیم<br />
</span></span><br />
<br />
این روز ها در حال مواجهه با پدیده جدیدی هستیم که من اسمش رو می گذارم “کاربران آینده نگر و فعال وب”. شما به عنوان طراح، توسعه دهنده و یا برنامه نویس وب باید به این بخش از پیکره وب توجه داشته باشید و سعی کنید اگر افرادی رو می بینید که ممکنه تخصص فنی نداشته باشند، اما در دنیای وب فعالیت می کنن، اونها رو به این گردهمایی دعوت کنید.<br />
<br />
<br />
نتیجه گیری<br />
</span></span><br />
<br />
نتیجه گیری بماند برای روز پنجشنبه و اونچه از کلام شما دریافت می کنیم ;) فعلا لطفا تو کامنت به من و سایر مخاطبان این وب سایت بگید نظرتون در مورد این موارد چیه ؟ چون من امیدوارم که خط مشی های کلی تا قبل از برگزاری، برای شرکت کننده ها مشخص بشه.<br />
اولین جلسه آزاد علاقه مندان وب در شیراز برگزار می شه. خوبه که ببینیم چه فرصت بزرگی پیش روی ما قرار گرفته.نوع برخورد ما در مقابل ترسمون از بازخورد ها2013-11-29T00:01:48+03:302013-11-29T00:01:48+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%86%D9%88%D8%B9-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%AA%D8%B1%D8%B3%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%87%D8%A7هر تخصصی هم که داشته باشید، باز کردن کارتون جلوی دیگران و گرفتن نظراتشون یه معامله ترسناکه. ما اغلب از بازخورد ها می ترسیم و ترسمون از این بابته که باعث کشف عیب های کارمون بشن و یا اون رو از رده خارج کنن.<br />
<br />
طراحان وب هم تو این زمینه با دیگران متفاوت نیستن. اونها معمولا نگران بازخورد های مدیران سازمان ها هستن و می ترسن که اونها بخوان مسائل ناخوشایندی رو از تجربه هاشون در استفاده از وب سایت بگن.<br />
<br />
<br />
ما اغلب از اینکه نظر مدیران رو بدونیم و یا اینکه به ما بگن تجربشون از وب سایت چی بوده، می ترسیم.<br />
<br />
<br />
افراد مختلف، واکنش های متفاوتی نسبت به این ترس دارن. بعضی ها سعی می کنن از این رودرویی ها اجتناب کنن و فقط زمانی که مجبور بشن یا طرح کامل شده باشه اون رو به دیگران نشون می دن. بعضی دیگه هم کارو نشون می دن اما از بازخورد هایی که می گیرن چشم پوشی می کنن. در واقع هر دوی این رویکرد ها به صورت بنیادی اشکالاتی داره.<br />
<br />
سیستم دفاعی با عنوان “عدم نمایش”<br />
<br />
مشکلی که در مورد عدم نمایش وب سایت وجود داره اینه که دیر یا زود مجبورید این کار رو انجام بدید. بالاخره وقتی که سایت کامل و آنلاین شد مدیران میان و میبینن. اونوقت نظرشون رو می گین، چه شما دوست داشته باشید چه نداشته باشید.<br />
<br />
متاسفانه هرچه این نمایش رو به تاخیر بندازید باید تلاش و کار بیشتری رو انجام بدید. اونوقت اگه مدیران طرح شما رو دوست نداشتن، کار و تلاش بیشتری از شما به هدر می ره.<br />
<br />
اگه تو این زمان کسی بیاد و یه مشکل رو توی کار بهتون یادآوری کنه، کاری که باید برای حل مشکل انجام بدید خیلی وسیع تره. در واقع هرچه زودتر به وجود مشکلات پی ببرید، حل کردنشون آسون تر می شه.<br />
<br />
<br />
مشکلات هرچه زودتر کشف بشن، راحت تر حل می شن.<br />
<br />
<br />
پاسخی به نام “عدم توجه” به بازخورد ها<br />
<br />
یه پاسخ متداول به بازخورد ها اینه که کلا ازشون چشم پوشی کنیم. اگه به هر بازخورد یه برچسب “بی ربط” یا “مغرضانه” بزنیم، دیگه لازم نیست در قبال اونها هیچ حرکت خاصی بکنیم. صد البته که این کار یه توهین به فردیه که نظرش رو برای شما ارسال کرده.<br />
<br />
البته بعضی وقتها هم واقعا یه نظری ممکنه بی ربط و یا حتی کلا غلط باشه. اما این واقعا اشکال از فردی نیست که داره نظر می ده. بلکه اشکال از شماست که نتونستید نظرات صحیحی رو به سمت خودتون جلب کنید.<br />
<br />
جلوگیری از گرفتن نظرات بی ربط<br />
<br />
معمولا فقط در یه حالت ممکنه نظر بی ربطی دریافت دریافت کنید و اونم زمانیه که یه سوال اشتباه می پرسید. به چند دلیل، هیچ وقت از کسی نپرسید که نظرش در مورد کارتون چیه: اول اینکه نظر شخصیش رو خواستید و خیلی بعیده بتونه بی طرفانه نظر بده. دوم اینکه با یه سوال تا این حد کلی، خیلی مبهمه که بتونید نظر مفیدی دریافت کنید.<br />
<br />
<br />
هیچ وقت بصورت کلی از کسی نپرسید که در مورد کارتون چه نظری داره.<br />
<br />
<br />
وقتی دارید در مورد نسخه آلفای وب سایت نظر سنجی میکنید، می تونید به صورت مشخص این سوالات رو بپرسید:<br />
<br />
<br />
هیچ محتوایی هست که ما فراموش کرده باشیم ؟<br />
چه چیز هایی ممکنه باعث بشه که این صفحه به نیاز های کاربر شما پاسخ نده ؟<br />
چه چیز هایی ممکنه باعث بشه که این صفحه نیاز های کسب و کار شما رو تامین نکنه ؟<br />
به چه دلایلی ممکنه این صفحه با ارزش های شما سازگاری نداشته باشه ؟<br />
<br />
<br />
در واقع ما داریم با طرح این سوالات سعی می کنیم که نظرات مفید رو دریافت کنیم. ما نمی خواییم نظری شبیه به این بگیریم که “من از رنگ آبی خوشم نمیاد” چون این اصلا برای ما موضوعیتی هم نداره. بالاخره ما این ترکیب رنگی رو بر اساس رنگ سازمانی و برند اونها انتخاب کردیم و خیلی هم اثری روی کل کار نداره. اون چیزی که برای ما مهمتره اینه که بفهمیم چه چیز هایی رو ممکنه فراموش کرده باشیم که به کاربری وب سایت آسیب می زنه ؟<br />
<br />
درسی که ما یاد می گیریم<br />
<br />
همه این بحث ها به خاطر اینه که بگیم ما باید به ترس خودمون در قبال نظرات و بازخورد ها غلبه کنیم. بازخورد ها یه موضوع حیاتی برای طراحی وب سایت هستن و نه یه چیزی که بخوایم ازش شرم کنیم با بترسیم. بهتره روی مکانیزم های دریافت بازخورد ها کار کنیم و همونطور که داریم طراحی رو انجام می دیم، به این فکر کنیم که چطور می شه این بازخورد ها رو بگیریم و در جهت توسعه بهتر استفاده کنیم.هر کسی از گرفتن بازخورد های منفی می ترسه و همه ما میخواییم که ازش پیشگیری کنیم. اما بازخورد ها برای طراحی وب سایت ضروری هستند و این ما هستیم که باید یاد بگیریم ترسمون رو مدیریت کنیم.مدل جدید ارتباط بین مشتری و طراح2013-11-06T11:04:46+03:302013-11-06T11:04:46+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%85%D8%AF%D9%84-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B7-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%ADمن مطالب زیادی رو توی این وب سایت مینویسم اما این یکی کمی متفاوته چون در مورد رویکرد شخصی خودم در ارتباط با طراحی وب هست. قبل از استارتاپ ویکند شیراز ، مشغول نوشتن مطلبی بودم در این خصوص که باید به جای اینکه مدام وب سایت ها رو طراحی مجدد کنیم، اونها رو در طول زمان تکامل بدیم. خوب این مقاله تبدیل به یه شتاب دهنده شد تا رویکردم رو نسبت به نحوه ارتباط با مشتری تغییر بدم. همینطور باعث شد رویکردم نسبت به نحوه فروش سرویس های تحت وب خودم عوض بشه.<br />
<br />
من فکر می کنم یه شکاف بنیادی توی ارتباط مشتریان با شرکت های طراحی وب هست که باید بهش به طور جدی تری پرداخته بشه.<br />
<br />
مدل توسعه فعلی<br />
<br />
به طور معمول بیشتر پروژه های تحت وب به این شکل اجرا می شن:<br />
<br />
<br />
مشتری یک سری نیاز ها رو برای طراحی وب سایت خودش تعریف می کنه<br />
شرکت های طراحی وب قیمت های پیشنهادیشون رو اعلام می کنن<br />
مشتری قیمت پیشنهادی یه شرکت رو می پذیره<br />
شرکت وب سایت رو طراحی و اجرا می کنه<br />
مشتری یه سری تغییرات جزیی می خواد اما در نهایت کل کار رو می پذیره<br />
مشتری نیاز هاش بعد از مدتی تغییر می کنه و دوباره برمیگردیم به قدم اول<br />
<br />
<br />
این مراحل همه به نظر منطقی می رسن، اما واقعیت اینه که یه عیب اساسی توی سیستم طراحی و توسعه ما وجود داره.<br />
<br />
<br />
باور من اینه که دیگه وقتش رسیده این مدل رو بزاریم کنار و به جای دادن قیمت های ثابت، مدلی رو ارائه کنیم که ارتباط عمیق تری رو بین مشتری و شرکت های طراحی برقرار کنه.<br />
<br />
<br />
چیزی که من طی این سالها با مشتریان و WebAdvice تجربه کردم اینه که مشتری ها نیاز به رشد کردن دارن. چرخه فعلی بی نهایت ضد تولید و هزینه زاست چون شما هربار دارید از اول شروع می کنید و یه سری کارهای تکراری رو دوباره انجام می دید. رویکرد عاقلانه تر اینه که مرتب سایت رو بهینه سازی کنیم و سعی کنیم بروز نگهش داریم.<br />
<br />
سایت webadvice.ir یه مثال خوب از همین روند تکاملیه. من هر هفته سعی میکنم امکانات سایت رو جدیدتر و یا بهینه سازی کنم. همیشه از خودم سوال می پرسم که کجای سایت نیاز به بهینه سازی داره و این کار باعث می شه سایت همیشه بروز باشه و کاربرا همیشه برگردن و بهش مراجعه کنن.<br />
<br />
ما تا حدی این کارو قبلا در مورد محتوا انجام دادیم. مثلا خیلی از شرکت های طراحی وب، برای مشتری هاشون سیستم های مدیریت محتوا نصب می کنن که بشه محتوا رو تغییر داد و بروز نگهش داشت. اما همین رویکرد رو هیچ وقت درمورد طرح و کارکرد های وب سایت نداشتن.<br />
<br />
اما یه مدل بهتر<br />
<br />
مدل بهتر ارتباط رو ما می تونیم توی صنعت تبلیغات ببینیم. تو این صنعت ارتباط بین شرکت ها و مشتری خیلی متفاوته. تواین مدل به جای اینکه هرچند سال یک بار یه تعاملی برقرار بشه، مشتری یه بودجه سالانه تعریف می کنه و شرکت های تبلیغاتی هم طوری ازش استفاده می کنن که بهترین بهره وری از سرمایه گذاری ایجاد بشه.<br />
<br />
مشتری و شرکت تبلیغاتی یه استراتژی تبلیغاتی بلند مدت تعریف می کنن و با هم تصمیم می گیرن که این پول رو کجا و چطور خرج کنن که نتیجه بهتری بدست بیاد. این روش که مشتری به طور مداوم از تخصص شرکت تبلیغاتی بهره مند باشه، به مراتب خیلی بهتر از اینه که یه بار برای انجام یه پروژه مبلغی رو بپردازه. این روش باعث می شه که استراتژی تبلیغاتی با مدل کسب و کار یکپارچه تر باشه.<br />
<br />
اما چرا این مدل “ارتباط ادامه دار” با وجود این مزیت ها نتونسته جایی برای خودش پیدا کنه ؟ من این رو در چند موضوع می دونم:<br />
<br />
هزینه<br />
<br />
این احساس وجود داره که این فقط یه راه واسه افزایش درآمد شرکت های طراحی وبه. اما واقعیت اینه که این روش برای مدیریت وب سایت شما خیلی اقتصادی تره. همونطور که گفتم، توی مدل قدیمی شما هرچند سال یه بار باید کار رو بازآفرینی کنید و احتمالا نسخه قبلی رو دور بندازید. اما تو این روش شما بجای ساختن مجدد وب سایت و سرمایه گذاری جدید، بطور مرتب سرمایه گذاری قبلی خودتون رو تقویت می کنید.<br />
<br />
فناوری<br />
<br />
تا همین اواخر توسعه تکاملی یه وب سایت، به این دلیل که محتوا، طراحی و کارکرد ها در هم آمیخته شده بودن، واقعا کار سختی بود. واقعا ایجاد یه تغییر ساده باعث سردرد می شد. اما این روزها به لطف استاندارد و معماری های جدید مثل MVC، می شه به راحتی تغییراتی رو تو سراسر وب سایت ایجاد کرد.<br />
<br />
البته می دونم که ممکنه وب سایت شما هنوز این فناوری ها رو در احتیار نداشته باشه. اما می تونید از امروز شروع کنید و به این سمت هدایتش کنید.<br />
<br />
درک ما نسبت از وب<br />
<br />
وب هنوز خیلی جوونه و من فکر می کنم که خیلی از مشتری ها هنوز به پتانسیل واقعی اون پی نبردن. برای مدت زیادی، اکثرا فقط یه سایت طراحی می کردن و بعد ولش می کردن به امون خدا. اما حالا امروز همه ما تقریبا این رو متوجه شدیم که وب سایت یه ابزار تبلیغاتی خیلی مفیده که باید در قلب استراتژی کسب و کار ما باشه. حالا نیاز به برنامه ریزی بلند مدت خودشو خیلی بیشتر نشون میده.<br />
<br />
کار در خانه<br />
<br />
خیلی از شرکت های طراحی یه سری کارمند دارن که توی خونه مسئولیت تکامل وب سایت ها رو به عهده دارن. اما من اعتقاد دارم که این کارمند ها به جای اینکه به تکامل وب سایت در آینده فکر کنن، در واقع به صورت روزانه در حال نگهداری وب سایت هستن. اگه اجازه بدید که یه لحظه به قیاس شرکت های تبلیغاتی برگردم، شما صرفا به خاطر اینکه خودتون یه کارمند برای بازاریابی دارید، از کار با یه شرکت تبلیغاتی بی نیاز نمی شید. یه کارمند داخلی نمی تونه با همون وسعت و عمقی که شرکت تبلیغاتی سرویس می ده کار کنه.<br />
<br />
نتیجه گیری<br />
<br />
باور من اینه که دیگه وقتش رسیده این مدل “کار مفرد با قیمت ثابت” رو بزاریم کنار. ما به مدلی نیاز داریم که به شرکت های طراحی اجازه بده وب سایت مشتری رو در طول زمان تکامل بدن و ارتباط عمیق تری رو بین اونها برقرار کنه.تو این مطلب من قصد دارم به این بپردازم که چطور یه وب سایت به جای اینکه بطور مداوم طراحی مجدد بشه، می تونه در طول زمان تکامل پیدا کنه.رابطکاربر در وب، کتابی در دست تهیه2013-11-04T22:54:02+03:302013-11-04T22:54:02+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%88%D8%A8%D8%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%D9%87%DB%8C%D9%87احتمالا شما قبل از خوندن این مطلب تجربه های زیادی در خصوص طراحی رابطکاربر (UI) و مسائل مربوط به اون داشتید. این هفته من سوالات زیادی رو در خصوص UI دریافت کردم که اغلب اونها به مبهم بودن سرفصل های اصلی اون ارتباط داشت.<br />
<br />
چرا ما تا حالا در مورد رابطکاربر چیزی ننوشتیم ؟<br />
<br />
مثل همیشه باید بگم که من هر موضوعی رو اونطور که به وب مربوط می شه تحلیل می کنم. رابطکاربر هم از این موضوع مستثنا نیست. بنابراین همه رویکرد های این مطلب هم به حوزه وب مربوط می شه.<br />
<br />
اینکه چرا تا حالا مطلبی در مورد رابطکاربر ننوشتیم به این موضوع ارتباط داره که طی چند سال گذشته در حال جمع آوری اطلاعاتی در خصوص رابطکاربر وب و تبدیل اونها به یه کتاب بودم. هدف هم اینه که بتونیم به محتواهای موجود ساختار بدیم.<br />
<br />
خوب این موضوع کمی بیش از 3 سال طول کشیده و تا امروز دوستان عزیزی مثل مهندس داداشی و کرمی به من خیلی کمک کردن. با این حال هنوز احساس می کنم مواردی هستن که ممکنه نتونستیم اونها رو پوشش بدیم.<br />
<br />
شما رو به همکاری دعوت می کنیم<br />
<br />
ما به دنبال این هستیم که حداکثر منابع موجود رو بررسی کنیم و البته طبیعیه که به عنوان یک شخص احتمالا توانایی این رو نداریم که همه موارد رو شناسایی کنیم.<br />
<br />
شما چه جور UI رو می پسندید ؟ چه مدل تجربه ای داشتید ؟ چه منابعی رو می شناسید که ممکنه بخوایید به ما معرفی کنید ؟ می تونید نظرات خودتون رو برای ما به آدرس contact@webadvice.irارسال کنید و یا اونها رو توی کامنت بنویسید و مطمئن باشید که ما تک تک اونها رو به دقت می خونیم.ما در حال نوشتن کتابی در خصوص رابطکاربر و مبانی اصلی اون در وب هستیم. شما می تونید به ما در این مسیر کمک کنید ؟ فکر می کنید چطور می شه سرفصل ها اصلی رو جمع آوری کرد ؟قیمت گذاری وب سایت ها بر اساس نفر/ساعت2013-11-04T01:30:00+03:302013-11-04T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%82%DB%8C%D9%85%D8%AA-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AAتوی این مدتی که من در دنیای وب و نرم افزار مشغول به کار بودم متوجه شدم که هنوز خیلی از پروژهها با مبنای درستی قیمتگذاری نمیشن. یعنی روند اینطوریه که کارفرما از طراح یا برنامه نویس میخواد که یه کاری رو براش انجام بده، طراح یا برنامه نویس هم بر اساس شرایط اون روز خودش و گاهی هم با نگاه به وضعیت مشتری یه قیمتی رو تعیین میکنه.<br />
<br />
اما آیا واقعا این مدل قیمتگذاری استاندارده؟ چطور باید اینطور کارها رو قیمتگذاری کنیم؟<br />
<br />
از مدل قیمتگذاری نفر/ساعت استفاده کنید<br />
<br />
این مدل قیمتگذاری هنوز توی کشور ما یه کم غریبه است. یعنی اکثرا متخصصین عادت دارن یه قیمت خیلی کلی رو بدون در نظر گرفتن ساعت کار روی اون به مشتری بدن. البته خودشون فکر میکنن که زمان رو در نظر گرفتن، اما در واقع اینطور نیست.<br />
<br />
یکی از دلایل عدم تمایل به قیمتگذاری براساس ساعت کارکرد، اینه که کمی پیچیده و مبهم به نظر میرسه. اما در واقع اونقدرها هم پیچیده نیست. کل ماجرا اینه که طراح یا برنامه نویس باید مبلغی رو که در ازای هر ساعت کارش میگیره مشخص کنه. در نهایت قیمت کل پروژه بر اساس ساعت کارکرد مشخص میشه.<br />
<br />
فرض کنید شما در ازای هر ساعت کارکرد خودتون ۱۰ هزار تومان در نظر گرفتید. حالا اگر پروژه ایی ۱۰۰ ساعت کار ببره، مبلغ نهایی این پروژه میشه ۱۰۰×۱۰ هزار تومان که مساوی ۱ میلیون تومان هست.<br />
<br />
اگه در نهایت ارزشش رو نداشت چی؟<br />
<br />
این سوالیه که همه میپرسن: اگه پروژه اونطوری که من فکر میکردم نبود و در نهایت ارزشش رو نداشت چی؟<br />
<br />
اول اینکه من فکر میکنم این اشکال به مهارت شما توی زمان بندی بر میگرده. خیلی از متخصصینی که از این مدل فرار میکنن به این دلیله که نمیتونن زمان اجرای پروژه رو محاسبه کنن. اگه شما با تجربه باشید، که باید بتونید زمان اجرا رو با خطای کمتر از ۱۰ درصد تخمین بزنید. اگه هم با تجربه نیستید باید مدتی کار کنید تا تجربه بدست بیارید. طبیعتا هزینه تجربه کردن شما به عهده خودتونه.<br />
<br />
<br />
در هر حالت قیمت هر ساعت کار شما ثابت و مشخصه و فقط این زمان انجام کاره که تغییر میکنه.<br />
<br />
<br />
دوم اینکه پیچیده تر بودن پروژه روی زمان کار شما تاثیر میزاره نه قیمت هر ساعت. اگه پروژه ایی پیچیده تر از اونی بود که فکر میکردید، پس بجای ۱۰ ساعت باید ۲۰ ساعت روش کار کنید. در نتیجه همه پیچیدگیها و اتفاقات غیر منتظره رو توی ساعت کار روی پروژه پوشش میدید. در هر حالت قیمت هر ساعت کار شما ثابت و مشخصه و فقط این زمان انجام کاره که تغییر میکنه.<br />
<br />
مزایای استفاده از این مدل چیه؟<br />
<br />
استفاده از مدل قیمتگذاری بر اساس نفر/ساعت چند تا مزیت داره:<br />
<br />
یاد میگیرید چطور زمانبندی کنید<br />
<br />
اولین و مهمترین مزیتی که این مدل داره اینه که چون همیشه باید به ساعت کار روی پروژه توجه داشته باشید، یاد میگیرد که چطور زمان بندی کنید. یا اگه زمان بندی رو بلدید بهتون کمک میکنه که هر روز زمان بندیهای دقیق تری داشته باشید. من یه زمان بندی با خطای کمتر از +−۱۰٪ رو مطلوب میدونم. وقتی پروژه ایی رو ۱۰۰ ساعت زمان بندی کردید، اگر ۹۰ ساعت یا ۱۱۰ ساعت طول کشید، یعنی شما توی زمان بندی خیلی خوب عمل کردید.<br />
<br />
کلاس کاری خودتون رو میفهمید<br />
<br />
یکی از بدترین اتفاقاتی که ممکنه برای یه متخصص بیفته اینه که ندونه کارش بر اساس مهارت فعلیش چقدر میارزه. خیلی از ما اگه الان ازمون بخوان که روی هرساعت کارمون یه قیمت بزاریم، شاید باید چند دقیقه ایی فکر کنیم و تازه یه عدد خیلی تقریبی و اتفاقی به زبون بیاریم. اغلب مواقع هم این قیمت یا خیلی بالاتر یا خیلی پایین تر از قیمت واقعی کارمونه.<br />
<br />
اتفاقی خوبی که توی این مدل قیمتگذاری برای شما میافته اینه که متوجه ارزش کارتون میشید. این بهتون کمک میکنه تا خودتون رو با واقعیتی که توی کیفیت کارتون وجود داره متعادل کنید. چون اگه کیفیت کارتون در حد مهارتتون نباشه (چه بالاتر چه پایین تر)، کار کردنتون دشوار میشه.<br />
<br />
یاد میگیرید چطور با بازار منطبق بشید<br />
<br />
وقتی قیمتگذاری پروژههاتون بر اساس نرخ هر ساعت باشه، بجای اینکه برای بقا توی بازار کیفیت کارتون رو بالا پایین کنید، یاد میگیرد که برای هر پروژه به طول متداول چقدر باید زمان بزاریید. این باعث میشه قبل از اینکه به مشتری قیمتی بدید، زمان لازم برای کار روی پروژه و میزان توجه به جزییات رو مد نظر داشته باشید.<br />
<br />
اینطوری این شما هستید که با قیمت مشتری منطبق میشید و شانستون برای ربودن دل مشتری بیشتر میشه. طبیعتا اگه مشتری فقط ۱ میلیون تومان بودجه در نظر گرفته باشه، شما بازم میتونید کارش رو انجام بدید، اما این بار زمان کمتری روی جزییات وقت بگذارید.<br />
<br />
معایب این مدل چیه؟<br />
<br />
خب از مزایا گفتیم بزارید از معایب هم بگیم. من هیچ عیب خاصی توی این مدل ندیدم. جز اینکه بعضی از مشتریان شما خیلی دوست ندارن قیمت رو با ذکر ارزش هر ساعت بگید. راه حلش اینه که شما به اونها یه مبلغ و زمان کلی رو اعلام کنید، اما در نهایت خودتون همین روش رو در نظر داشته باشید.پروژههای مربوط به طراحی و برنامهنویسی وبسایت و یا نرمافزارها رو بهتره بر اساس نفر/ساعت قیمتگذاری کنید.استارتاپ ویکند آبان 92 در شیراز و اهواز، فرصت های بعد از اون2013-11-02T21:57:45+03:302013-11-02T21:57:45+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A7%D9%BE-%D9%88%DB%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D9%86-92-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%8C-%D9%81%D8%B1%D8%B5%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%88%D9%86بگذریم از اینکه من باز هم نتونستم توی حدس زدن تیم برنده موفق باشم، ولی حداقل نسبت به چیزی که به عنوان نتیجه دیدم احساس رضایت و خوشحالی زیادی داشتم. حالا موضوعی که برام اهمیت پیدا کرده اینه که تیم ها نسبت به فرصت های بعد از این آگاهی بیشتری داشته باشن.<br />
<br />
چه فرصت های جدیدی برای ما وجود داره ؟<br />
<br />
برخلاف اینکه شاید بعضی شرکت کننده ها تصورشون این باشه که با اتمام استارتاپ ویکند کار اونها هم تموم شده، باید بگم در واقع این شروع یه مرحله جدید برای همه اونها و به طور کل شهرهای میزبانه. این موضوع رو اختصاصا در مورد استارتاپ ویکند های اهواز و شیراز جدی تر می بینم چون به نظر می رسید هرکدوم در نوع خودشون منحصر به فرد بودن.<br />
<br />
حالا برای همه تیم ها فرصتی ایجاد شده که تبدیل به یه کامیونیتی فعال و موثر بشن. فعال از این جهت که برای حفظ ارتباط خودشون تلاش کنن و بدونن که شادابی و سرزندگی یه کامیونیتی با سطح تعامل اعضاش رابطه مستقیم داره. موثر هم با این رویکرد که تعامل اونها تنها صرفا به ارتباط با همدیگه محدود نشه.<br />
<br />
<br />
فعال و موثر بودن یه کامیونیتی یعنی حفظ تعامل و تولید خروجی<br />
<br />
<br />
البته من می دونم که نباید فقط از تیم ها انتظار داشته باشیم که برای استفاده از این فرصت ها تلاش کنن.<br />
<br />
نقش سایرین در استفاده از این فرصت ها چیه ؟<br />
<br />
همه ما میدونیم که برگزار کنندگان این رویداد به اندازه کافی در جریان برگزاری زحمت کشیدن و واقعا جای تقدیر و تشکر داره. شاید اینجا بد نباشه اگر مربیان به جای کنار کشیدن از جریان اتفاقات بعد از استارتاپ ویکند، با برگزاری یک یا دو جلسه دورهمی در ماه، به تیم ها کمک کنن.<br />
<br />
تا اونجایی که به شخص من مربوط می شه، نمی تونم اشتیاقم رو برای همراهی با تیم ها مخفی کنم. اما مایلم نظر شما رو هم در این مورد بدونم و شاید مجموع این نظر کمکی بکنه به جمع بندی این موضوع.<br />
<br />
لطفا نظرتون رو با سایر خواننده های این مطلب به اشتراک بگذارید.اولین استارتاپ ویکندهای شیراز و اهواز به پایان رسیدند اما کار تیم ها تازه شروع شده. تیم ها از امروز باید برای چالش های واقعی و احتمالا پیچیده تری آماده بشن.ما همه مبتکر و نوآوریم، پس یه حرف جدید بزنید!2013-10-16T15:51:54+03:302013-10-16T15:51:54+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%85%D8%A7-%D9%87%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%A8%D8%AA%DA%A9%D8%B1-%D9%88-%D9%86%D9%88%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%85%D8%8C-%D9%BE%D8%B3-%DB%8C%D9%87-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B2%D9%86%DB%8C%D8%AFماجرا از این قراره که من جلوی مشتری نشسته بودم. جو خیلی سنگین بود چون دور و برم پر بود از مبل های گرون قیمت و تابلو های خیلی حیرت انگیزی که روی دیوار بودن.<br />
<br />
جلسه ما با موضوع برند سازی شروع شد و منم چون قبلا یه سری تجربیات و اطلاعات در زمینه برند سازی داشتم، دیدم بهتره بازی رو تو دست خودم بگیرم و ازشون پرسیدم: برند خودتون رو چطور معرفی می کنید ؟<br />
<br />
یکی از اعضای اصلی شرکت گفت: “ما خلاق و انعطاف پذیر هستیم و مشتری هامون می گن که قابل اعتمادیم”.<br />
<br />
راستش رو بخواید تو دل خودم یه آهی کشیدم. خوب این اولین باری نبود که این کلمات خلاق، انعطاف پذیر و قابل اعتماد رو می شنیدم. خودمم یه سری کلمات دیگه مثل دوستانه، صادق، پویا، مجرب، با سابقه و حتی گاها با احساس رو تو سرم داشتم.<br />
<br />
شیره را خورد و گفت شیرین است<br />
<br />
خوب این خیلی چیز عجیبی نیست. شما وقتی وارد دنیای تجارت می شید باید خلاق باشید تا بتونید یه کاری انجام بدید. مطمئنا باید انعطاف پذیر باشید تا بتونید خودتون رو با موقعیت های مختلف وفق بدید. در نهایت هم اگه دوستانه برخورد نکنید که مشتری ها رو از دست می دید.<br />
<br />
گفتن یه همچین کلماتی مثل اینه که بگیم رستوران ما غذا سرور می کنه. اونوقت می شیم حکایت شیخی که شیره رو خورد و گفت، شیرینه. این کلمات باعث نمی شن محتوا و طرح وب سایت شما شکل بگیره یا کاربر توجهی بکنه.<br />
<br />
عکس این رو انجام بدید<br />
<br />
شرکت ها اغلب نمی دونن که چقدر کلیشه ایی صحبت می کنن. خوب اونها مثل من به شرکت های مختلف نمی رن که مدام یه سری حرف های تکراری رو بارهای بار شنیده باشن.<br />
<br />
حدس می زنم دفعه بعدی که بخوایید برند خودتون رو توصیف کنید، حتما به نقطه مقابلشم فکر می کنید. از خودتون بپرسید که آیا هیچ شخصی ممکنه بخواد در نقطه مقابلش قرار بگیره یا نه؟ اگه نه، بهتره اصلا هیچی نگید.<br />
<br />
<br />
می تونید شرکتی رو تصور کنید که می گه ما اصلا هیچ خلاقیتی نداریم، یا معتقدیم باید با مشتری بد صحبت کنیم ؟<br />
<br />
<br />
فقط یک دقیقه با خودتون فکر کنید. می تونید شرکتی رو تصور کنید که می گه ما اصلا هیچ خلاقیتی تو کارامون نداریم، خیلی خشک و بدون انعطاف هستیم و فکر می کنیم باید با مشتری بی ادبانه حرف بزنیم ؟<br />
<br />
به عنوان طراح وب، ما چیز متفاوتی نیستیم<br />
<br />
شاید به عنوان یه طراح وب ما داریم به این روش های تبلیغاتی می خندیم که چقدر ساده لوحانه هستن. اما بد نیست به وب سایت خودتون هم یه نگاهی بندازید. من وقتی به وب سایت خودم نگاه کردم، از چیزایی که کشف کردم وحشت زده شدم.<br />
<br />
<br />
<br />
اینها بعضی از جملاتی هستن که ما توی وب سایت هامون استفاده می کنم. حالا یه نگاهی هم به نقطه مقابلشون داشته باشیم.<br />
<br />
<br />
ما خیلی استراتژیک فکر میکنیم. کسی هم پیدا می شه که بگه : “ما فقط فوتوشاپ رو باز می کنیم و براتون یه قالب طراحی می کنیم ؟”<br />
ما با شما همکاری نزدیک داریم. هیچ طراح وبی هست که مشتری رو از چرخه کاری خارج کنه ؟<br />
ما یک تیم مجرب داریم. شرکتی هست که بگه: “ما یه تیم کاملا ناشی داریم، ولی به جاش حقوق کمی می گیرن”.<br />
ما بیشترین انعطاف پذیری را فراهم می آوریم. می شه کسی بگه: “ما فقط کار خودمون رو می کنیم و با هیچ چیزی سازگاری نداریم ؟”<br />
<br />
<br />
من شرط می بندم وب سایت شمام بهتر از این نیست. اینا کلماتی هستن که همه شرکت ها کم و بیش دارن استفاده می کنن.<br />
<br />
راه حل: روی نقاط منفی تمرکز کنید<br />
<br />
اگه شما هم به کلماتی که برای توصیف برندتون استفاده می کنید دقت کردید و متوجه شدید که خیلی عمومی و بی معنی هستن، می تونید به جاش روی نقاط منفی اونور ماجرا تمرکز کنید.<br />
<br />
<br />
اگه براتون راحت نیست که یه سری تعاریف منحصر بفرد پیدا کنید، به جاش می تونید بگید که شما چه کار نمی کنید!<br />
<br />
<br />
این تاکتیکیه که من خودم خیلی استفاده می کنم. من به مشتریهای آینده نگر می گم: “اگه یه طراح می خواید که فقط یه سایت راه اندازی کنه، پولش رو بگیره و بره، بهتره با ما کار نکنید” یا “اگه می خواید سایتی رو طراحی که کنید که فقط مطابق سلیقه شخصی خودتون باشه، بهتره برید سراغ یه تیم دیگه”.<br />
<br />
من این بیان منفی رو به دو دلیل دوست دارم.<br />
<br />
اول اینکه نشون می دن یه اصول کاری وجود داره. نشون می دن که شما برای هر شرکتی مناسب نیستید چون یه خط مشی مشخص رو طی می کنید. همینطور نشون می دن که شما فقط واسه شرکت هایی طراحی می کنید که می خوان یه تجربه خوب رو به کاربر نهایی عرضه کنن. این یعنی ما سایت فلش یا بروشور طراحی نمی کنیم.<br />
<br />
دوم اینکه این نکته های منفی در نهایت به موضوع مثبت تبدیل می شن. به عنوان مثال، کارگاه کاسیت درخواست هایی که مشتری نخواد توی طراحی مشارکت داشته باشه رو رد می کنه چون “ما می خواییم بهشون آموزش بدیم که چطور در بلند مدت می تونن خودشون رو مدیریت کنن”. همینطور وقتی کسی از ما طراحی فلش می خواد، رد می کنیم چون “ما میخواییم سایتی طراحی کنیم که به نیاز های کاربر پاسخ بده، نه اینکه برنده فلان جشنواره بشه”.<br />
<br />
بله، همیشه ممکن نیست که یه تعریف منحصر بفرد برای خودمون داشته باشیم. اما می تونیم بگیم که خط مشی ما چیه و بر اساس چه اصولی حرکت می کنیم. حالا شما می تونید تاکتیک های خودتون رو هم با ما و خوانندگان این مطلب به اشتراک بگذارید و بگید شما چطور برند خودتون رو معرفی می کنید ؟شرکت ها و سازمان ها همه دوست دارن خودشون رو با کلماتی مثل نوآور، خلاق، مجرب و صادق معرفی کنن. اما آیا واقعا این کلمات هیچ کاربردی دارن ؟مرغ مگس خوار، اولین الگوریتم جدید گوگل از 2001 تا امروز2013-10-05T15:13:55+03:302013-10-05T15:13:55+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%85%D8%B1%D8%BA-%D9%85%DA%AF%D8%B3-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%8C-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%AA%D9%85-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%84-%D8%A7%D8%B2-2001-%D8%AA%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2هرچند که گوگل هر از گاهی یه سری بروزرسانی توی موتور جستجوی خودش انجام میده (مثل Caffeine در سال 2010 و همینطور Penguin و Panda)، اما آخرین باری که یه الگوریتم جدید رو معرفی کرده به سال 2001 بر می گرده.<br />
<br />
مرغ مگس خوار، قراره چه تفاوتی داشته باشه ؟<br />
<br />
با اینکه گوگل خیلی در مورد جزییات “مرغ مگس خوار” حرفی نزده، اما گفته که این یه الگوریتم هوشمند برای رتبه بندی محتوا بر اساس درک بهتر از جستجوهاست. همینطور که حجم اطلاعات توی اینترنت داره بالا می ره، ما هم برای جستجو کردن باید کلمات بیشتری رو وارد کنیم تا نتایج دقیق تر بشن. خیلی وقت ها باید به چند شکل متفاوت جستجو کنیم تا به نتیجه برسیم و این یه مقدار خسته کننده است.<br />
<br />
علت این موضوع اینه که در حال حاضر نتایجی که از جستجو بدست میان، گذشته از اینکه معنی اون جمله واقعا درسته یا نه، بر اساس ترکیب کلماتیه که ما جستجو کردیم. اما توی نتایجی که قراره مرغ مگس خوار برگردونه، به معنای دقیق جملات هم توجه شده و این باعث می شه نتایج جستجو خیلی دقیق تر باشن.<br />
<br />
به عنوان مثال: مرغ مگس خوار کلماتی مثل “چرا”، “چطور”، “کی” و “کجا” رو خیلی بهتر می سنجه که با نتیجه نهایی مرتبط باشن. به همین جهت می شه گفت که می تونیم به جای “نتیجه”، بیشتر از مرغ مگس خوار انتظار “جواب” داشته باشم.<br />
<br />
مرغ مگس خوار گوگل با Apple Siri رقابت می کنه<br />
<br />
گوگل گفته که تعداد موبایل ها و موتور های جستجو بر اساس صدا، رو به افزایشه. بیشتر این موتورهای جستجو بر اساس زبان محاوره ایی کار می کنن. بنابر این در مورد کلماتی که ما با صفحه کلید تایپ می کنیم نتایج ضعیفی رو بر می گردونن.<br />
<br />
توانایی مرغ مگس خوار در جستجوی معنایی، قراره به این نیاز پاسخ بده. این رو هم باید در نظر داشته باشیم که یکی از محبوب ترین موتور های جستجو بر اساس صدا و تحت موبایل، نرم افزار Apple Siri هست که روی آیفون نصب می شه. این نرم افزار از WolframAlpha استفاده می کنه که از سال 2012 قابلیت سرچ معنایی رو هم پیدا کرده. بنابر این رقابت بین گوگل و Apple رقابت خیلی سختیه.<br />
<br />
مرغ مگس خوار با خودش چی میاره ؟<br />
<br />
یکی از امکاناتی که گوگل بهش اشاره داره امکان “جستجوی محاوره ایی” هست. گفته شده که مثلا می تونیم بگیم : “پیداش کن گوگل” و اونم بره بگرده و پیدا کنه. ;) یکی دیگه هم اینه که جستجو به عینک های گوگل هم اضافه می شه.<br />
<br />
گوگل از زمانی که این خبر رو منتشر کرده (همین اوایل مهر 1392)، تصمیم داره سریع تر موتور جستجوی خودش رو از تکیه بر کلیدواژه به سمت جستجوی معنایی تغییر بده. به نظر می رسه گوگل تمام جستجو های بعدی رو کد گذاری می کنه. این یعنی دیگه توی Google Analytics نمی شه متوجه شد که چی جستجو شده. بنابر این احتمالا گوگل قصد داره دسترسی به این اطلاعات رو پولی کنه.<br />
<br />
البته گوگل خیلی وقته که داره کاراشو بدون سر و صدا انجام می ده. مثلا کار کدگذاری نتایج رو از 2011 شروع کرده ویا اینکه مرغ مگس خوار حدودا 45 تا 60 روزی می شه که کار خودشو شروع کرده.<br />
<br />
یه نتیجه گیری یا پیش بینی<br />
<br />
یکی از فواید مرغ مگس خوار اینه که رقابت رو برای وب سایت های مختلف عادلانه تر می کنه. حالا دیگه همه شرکت ها و برند های موجود باید برای بردن رقابتی که از طرف گوگل شروع شده تلاش کنن. نتایج جستجو های معنایی قابل پیش بینی نیستن و همینطور به وب سایت های نو پا این امکان رو می ده که اگر از ترکیب دقیق تر واژه ها استفاده کنن، خیلی زود از رتبه بالاتری برخوردار بشن.<br />
<br />
یکی از نتیجه گیری هایی که ما می تونیم بکنیم اینه که گوگل قصد داره برای اهداف خودش، اطلاعات بیشتری رو نگهداری کنه. بنابر این داره مرغ مگس خوار رو با یه “مزیت رقابتی داده” عرضه می کنه. این باعث می شه گوگل بتونه مصرف کنندگان رو با تبلیغات خیلی دقیق تری هدف قرار بده.هفته گذشته گوگل از الگوریتم جدیدی برای موتور جستجوی خودش رونمایی کرد. اسم این الگوریتم «مرغ مگس خوار» (Hummingbird) است.درس گرفتن از مدل پیمایش در موبایل2013-10-02T15:33:13+03:302013-10-02T15:33:13+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%AF%D9%84-%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D9%84طراحی واکنش گرا فقط یه مجموعه از تکنیک های فنی نیست. این موضوع در خودش یه سری اصول و مفاهیم رو داره که دو تا از مهمترین هاشون عبارتند از “اول محتوا” و “محتوا بدون پیش داوری”.<br />
<br />
اول محتوا<br />
<br />
“اول محتوا” می گه که محتوا باید اولین موضوع مورد توجه ما باشه و رابطکاربر باید ازش حمایت کنه. ما باید بتونیم برای هر پلتفرمی، از سادگی رابطکاربر موبایل گرفته تا تبلت و کامپویتر های دسکتاب، محتوا تولید کنیم. هرچند که هر کدوم از این لایه ها می تونه یه سری پیچیدگی ها رو به کار ما تحمیل کنه، اما ما باید همیشه محتوا رو در راس قرار بدیم.<br />
<br />
محتوای وب سایت نمی تونه با پیش داوری عرضه بشه<br />
<br />
بعضی ها استدلال می کردن (و یه عده هنوز هم می کنن) که ما می تونیم در مورد پیش نیاز های کاربرا یه سری پیش فرض های مشخص بر اساس دستگاهی که دارن ازش استفاده می کنن داشته باشیم. به عنوان مثال، این استدلال که اگر کسی ازموبایل استفاده می کنه، حتما یه جایی خارج از خونه و محل کارش قرار گرفته و به کامپیوترش دسترسی نداره.<br />
<br />
طراحی واکنش گرا این فرض که کاربر فقط توی اتوبوس یا قطار از موبایل استفاده می کنه رو رد می کنه. استدلال طراحی واکنش گرا اینه که ما باید صرف نظر از اینکه کاربر از چه ابزاری استفاده می کنه، محتوای یکسانی رو عرضه کنیم.<br />
<br />
استفاده از اصول برای رسیدن به نتیجه<br />
<br />
اخیرا یکی از خواننده ها به نام هومن، موضوعی رو با عنوان اصول طراحی واکنش گرا پیشنهاد کرده بود. ایشون استدلال کرده بودن که اگه ما می گیم “اول محتوا” و اگه هیچ تفاوت مهمی بین عرضه محتوا در موبایل و دسکتاپ نیست، پس شاید ما بهتره کلا با طراحی دسکتاپ هم مثل موبایل برخورد کنیم.<br />
<br />
<br />
شاید بهتره با طراحی دسکتاپ هم مثل موبایل برخورد کنیم.<br />
<br />
<br />
وقتی برای موبایل طراحی می کنیم، همه عناصر غیر ضروری رو از طرح کنار می گذاریم. حالا با توجه به اینکه محتوا در اولویت قرار داره، پس چرا طراحی دسکتاپ باید چیز متفاوتی باشه ؟ یه نکته جالب هم که توی نظرات ایشون بود که:<br />
<br />
<br />
ابزار هایی با صفحه نمایش بزرگتر باید از موبایل یاد بگیرن و منو ها رو برای جلوگیری از شلوغ شدن وب سایت مخفی کنن.<br />
<br />
<br />
باید اعتراف کنم که من نمی تونم این یه مورد رو تو مغز خودم بگنجونم. از یه طرف منطقی به نظر می رسه و مخفی کردن عناصر پیمایشی مثل منو، باعث می شه توجه کاربر به سمت محتوا جلب بشه که قسمت اصلی سایت ما هستند. اما از طرف دیگه این خودش باعث بروز مشکلاتی می شه. مثل اینکه قابلیت دسترسی توی سایت کم می شه چون کاربر نمی تونه سایت رو مرور و خودش رو برای قدم بعدی آماده کنه.<br />
<br />
این از اون موارد جذابیه که بحث در موردش می تونه باعث مشخص شدن مسائل مختلف دیگه ایی هم بشه و من دوست دارم نظر شما رو هم بدونم. مثل همیشه نظر شما در نوشتن مطلب بعدی موثره و در نظر گرفته می شه. پس لطفا نظراتتون رو با ما در میان بگذارید.آیا ما باید از مدل های پیمایش در موبایل درس بگیریم و پیمایش های مینیمالیستی رو روی وب سایت هایی با صفحه نمایش بزرگ هم اعمال کنیم ؟کالای اولیه قابل عرضه (MVP) و کالای اولیه رضایت بخش2013-09-27T19:52:06+03:302013-09-27T19:52:06+03:30https://amraei.com/thoughts/%DA%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%87-%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%B9%D8%B1%D8%B6%D9%87-mvp-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D8%AE%D8%B4ایده “کالای اولیه قابل عرضه (MVP)”، طی سال های اخیر بین تولید کنندگان نرم افزار خیلی رواج پیدا کرده. به طور کلی با دست پیدا کردن به MVP، احتمال تولید محصولی که مشتری ها بهش نیاز نداشته باشن خیلی کمتر می شه.<br />
<br />
در ارزش اسمی، MVP یه ایده خیلی خوبه چون یکی از ضد الگو های مهم در فرایند تولید محصول یعنی “ایجاد امکانات خیلی زیاد و یا بعضا اشتباه و ناکارآمد که باعث می شن وقت زیادی برای توسعه تلف بشه و در ازای اون هم هیچ بازخورد مناسبی گرفته نشه” رو خطاب قرار می ده.<br />
<br />
تمرکز روی “minimum” بودن محصول کار ساده اییه که باعث کنترل اون دسته از تمایلات ما می شه که منجر به ایجاد امکانات صرفا جالب می شن. همینطور تمرکز روی “قابل عرضه بودن” محصول باعث می شه توجه داشته باشیم که اگه امکانات محصول از یه حدی پایین تر باشه، ممکنه غیر قابل فروش و/یا بدون کاربرد بشه.<br />
<br />
آیا این همه کاریه که باید انجام بدیم ؟<br />
<br />
برای یه سری از کارها این یه راه سر راسته. به عنوان مثال، یه سیستم کسب و کار سازمانی معمولا توی نوآوری در زمینه فن آوری، امکانات، فروش و یا بازاریابی برنده است. همین که یه محصول، حداقل امکانات لازم برای فروش رو داشته باشه، این یعنی همه چیز روبراهه.<br />
<br />
اما تو خیلی از موقعیت ها، صرفا دستیابی به MVP برای موفقیت کافی نیست.<br />
<br />
<br />
استفاده از یه محصول نرم افزاری که صرفا مقرون به صرفه است، مثل ملاقات کردن یه نفر تو بخش مراقبت های ویژه بیمارستانه. با اینکه زنده است اما گزینه خوبی برای خوش گذرانی و تفریح نیست.<br />
<br />
<br />
برای کالاهای مصرفی، برنامه های SMB، ابزار های نرم افزاری، سخت افزار و یا یه سری از محصولات دیگه، صرفا یه محصول قابل عرضه کافی نیست. استفاده از یه محصول صرفا مقرون به صرفه، مثل ملاقات کردن یه نفر تو بخش مراقبت های ویژه بیمارستانه. با اینکه زنده است اما گزینه خوبی برای خوش گذرانی و تفریح نیست. من شرکت های زیادی رو دیدم که روی تولید MVP تمرکز کردن اما در نهایت نتونسته اونها رو به هدفشون برسونه.<br />
<br />
راه جایگزین استفاده از کالای اولیه مورد رضایت مشتریه<br />
<br />
چند وقت پیش یه مقاله از Ian Lamont می خوندم که درباره یه مفهوم به نام “Minimum Delightful Product” بود. نمی دونم شما چی ممکنه ترجمه کنید، اما من اون رو “کالای اولیه رضایت بخش” ترجمه می کنم.<br />
<br />
اینجا هم minimum با همون مفهوم MVP یعنی “چیزی که نیازه” هست. اما قسمت جالب ماجرا تمرکز روی “رضایت بخش” بودن محصول به جای “قابل عرضه” یا “مقرون به صرفه” بودنه. کاربرا عاشق محصولات رضایت بخش می شن و خیلی سریع تبدیل می شه به قسمتی از کار و زندگی اونها.<br />
<br />
وقتی یه محصولی رضایت بخش باشه، چون همونجوری کار می کنه که ازش انتظار می ره، به سرعت احساسش می کنن. محصولات رضایت بخش سریعتر با نیاز های کاربر منطبق می شن، اسمشون دهان به دهان می چرخه و لذت بیشتری هم تولید می کنن.<br />
<br />
حالا این سوال پیش میاد که یه محصول رضایت بخش چه مشخصاتی رو باید داشته باشه ؟ این سوالیه که مسلما قبلا توسط اشخاصی بهش پاسخ داده شده و من می خوام نظر شما رو هم در موردش بدونم. پس لطفا نظراتتون رو در بخش دیدگاه ها با من و دیگران به اشتراک بگذارید. از جمع بندی نظرات شما بزودی مطلب جدیدی توی همین پایگاه منتشر می کنیم.در ارزش اسمی، MVP یه ایده خیلی خوبه و برای یه سری از کارها این یه راه سر راسته. اما برای کالاهای مصرفی، ابزار های نرم افزاری و یه سری از محصولات دیگه، صرفا یه محصول قابل عرضه کافی نیست.استارتاپ ویکند شیراز و ماجراهای پیش رو2013-09-20T20:35:55+04:302013-09-20T20:35:55+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A7%D9%BE-%D9%88%DB%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%B1%D9%88این مطلب رو من سال گذشته در مورد استارتاپویکند شیراز نوشته بودم که ۸ آبان ۱۳۹۲ برگذار شد. حالا این روزها ما مجددا قراره این رویداد رو در ۲۶ شهریور ۱۳۹۳ تجربه کنیم. به همین خاطر من این مطلب رو دوباره بروز رسانی کردم تا هم نکات جدیدی رو بهش اضافه کرده باشم و هم در خصوص رویداد امسال و ماجرای احتمالی پیش رو چند نکته رو یادآوری کنم.<br />
<br />
چرا استارتاپویکند و یعنی چی؟<br />
<br />
رویداد استارتاپویکند چند سالی میشه که به واسطه تلاشهای برخی دست اندرکاران پرتلاش وب وارد ایران شده و حداقل دستاوردی که داشته ایجاد روحیه کارآفرینی در جامعه بوده. اما هنوز خیلیها از کم و کیف برگزاری این رویداد بی اطلاع هستن و فرصت حضور پیدا نکردن.<br />
<br />
بزارید اول ببینیم خود استارتاپویکند یعنی چی؟ برای رسیدن به یه تعریف مشخص لازمه اول در مورد استارتاپ حرف بزنیم. سهیل عباسی مطلب خوبی رو توی سایت خوشفکری نوشته و در مورد مفهوم استارتاپ توضیح داده. سهیل میگه:<br />
<br />
<br />
استارتاپ یک سازمان موقته که با هدف بدست آوردن یک مدل کسب و کار تکرارپذیر و مقیاس پذیر بوجود اومده.<br />
<br />
<br />
من اگه بخوام سادهترش کنم باید بگم استارتاپ به کسب و کاری گفته میشه که به واسطه دانش بنیان بودن هر روز در حال توسعه و تکامل کسب و کارشه. شاید بگید مگه بقیه کسب و کارها نیستن؟ در این صورت توصیه میکنم حتما مطلبی که سهیل نوشته و همینطور توضیح ناصر غانم زاده رو در مورد استارتاپها مطالعه کنید.<br />
<br />
من میتونم توی استارتاپویکند شرکت کنم؟<br />
<br />
خب من که البته به عنوان مربی در خدمتتون هستم ولی منظورم از این «من» شما بودید.<br />
<br />
معمولا چه در ایران و چه در سایر نقاط دنیا، موضوع استارتاپویکندها کارآفرینی در حوزه IT و موبایل بوده. بنابر این اغلب افرادی که توی این رویداد شرکت کردن یا متخصصین حوزه IT و موبایل بودن، یا گرافیست و طراح و یا کارآفرین و سرمایه گذار. حالا اگه شما مثلا میخوایید در زمینه کشاورزی هم کارآفرینی کنید، بازم میتونید توی این رویداد شرکت کنید.<br />
<br />
<br />
استارتاپویکند علاوه بر آموزش، مکانی برای تمرین دادن مهارت هاست<br />
<br />
<br />
هدف از شرکت کردن در این رویداد این نیست که حتما یه محصول نرمافزاری تولید بشه. هدف اصلی در واقع اینه که یاد بگیرید چطور میشه یه استارتاپ ایجاد کنید. یا به عبارتی چطور میشه ایده اولیهتون رو ساخته و پرداخته و بعد وارد بازار کنید. بنابر این حتی اگه ایده شما مرتبط با IT نیست، اینجا میتونید روش رو یاد بگیرید و بعد برید بیرون روی ایده خودتون در زمینه کشاورزی اجراش.<br />
<br />
انتظار ما از استارتاپویکند چی میتونه باشه؟<br />
<br />
یکی از چیزای خیلی خوب در مورد استارتاپویکند اینه که هرکسی بتونه به این رویداد ملحق بشه. معمولا هم ملحق شدن به این رویداد به دو دلیل انجام میشه: راه اندازی یه کسب و کار و شبکه سازی.<br />
<br />
استارتاپویکند میتونه یک سری ابزار و منابع رو در اختیار شما قرار بده که مسیر درست رو برای شما روشن میکنه. حتی اگه خودتون هم در حال حاضر یه استارتاپ قوی و خوب دارید، میتونه اون رو به یه شبکه گسترده و نامحدود معرفی کنه.<br />
<br />
رقابت موضوع اصلی استارتاپویکند نیست. اما اگه جایی هم در متن جریان قرار میگیره باید مثبت باشه. رقابت مثبت و سازنده میتونه برای شکل دهی زندگی واقعی کمک کننده باشه. همونطور که این جمع شدن آخر هفته مهمه، مهمه که فشار و موانع اون هم مثل دنیای واقعی سازنده باشن.<br />
<br />
<br />
توی استارتاپویکند مهمه که فشار و موانع مثل دنیای واقعی باشن<br />
<br />
<br />
چه چیزایی رو باید پیش بینی کنید ؟<br />
<br />
اولین استارتاپویکندی که شرکت کردم برام کمی عجیب بود. خوب چیزایی که میدیدم اونی نبودن که انتظار داشتم. برای همین لازم میبینم اگه اولین باره به استاراپ ویکند میرید یه چیزایی رو بهتون بگم.<br />
<br />
یه نوت بوک (لپ تاپ) و یا تبلت<br />
<br />
اینو شاید به این دلیل میگم که توی اولین استارتاپی که خودم شرکت کردم همه یه لپ تاپ، تبلت یا حداقل یه آیفون داشتن. (باشه، میدونم که دیگه این روزا همه یه آیفونی چیزی دارن. این نکته خیلی هم مهم نبود )<br />
<br />
بیدار بودن تا آخرای شب<br />
<br />
این دیگه واقعا و اصلا عجیب نیست!<br />
<br />
ملاقات و کارکردن با افراد بزرگ<br />
<br />
هرچند که بعضیها به صورت تیمی وارد استارتاپویکند میشن و هیچ کس رو بین خودشون نمیپذیرن، اما در عوض یه عده هم هستن که مشتاق ارتباطهای جدیدن. اول یه کم کار مشکله چون همه خجالتی هستن، اما روز دوم همه خیلی راحت تر هستن. سعی کنید با افراد و شبکههای مختلف تعامل داشته باشید، مهمتر اینکه دوستای جدید پیدا کنید و البته روی پروژهتون هم کار کنید.<br />
<br />
مربی ها<br />
<br />
در این مورد خیلی صحبت نکردم. لازمه بدونید که توی استارتاپویکند سخنرانها و مربیانی هستن که میان اطراف شما و تیمتون میچرخن و به حرفاتون گوش میدن. ممکنه بهتون توصیه هایی بکنن یا چیزایی بگن که براتون الهام بخش باشه.<br />
<br />
اینا افرادی هستن که سالها خودشون در این زمینه کار و فعالیت داشتن و حالا اومدن که تجربیاتشون رو با شما به اشتراک بگذارد تا کارتون رو به بهترین شکل ممکنه انجام بدید. بنابر این ساده از دستشون ندید و از هر فرصتی برای بدست آوردن تجربیات بیشتر از اونها استفاده کنید. سوال بپرسید و اجازه بدید وارد کار تیمی شما بشن. در نهایت هم به توصیههاشون گوش بدید و عمل کنید.<br />
<br />
کمبود طراح و توسعه دهنده<br />
<br />
برای خود من خیلی عجیب بود که استارتاپویکند پره از توسعه دهندگان کسب و کار و کسانی که در زمینه تجارت کار میکنن. اما تعداد کدنویسها کمه و شاید به ندرت بشه یکیشون رو کنار خودتون ببینید. احتمالا مشغول انجام پروژه هایی هستن که نمیزاره برای این آخر هفته خیلی وقت داشته باشن.دومین استارتات ویکند شیراز ۲۶ تا ۲۸ شهریور ۱۳۹۳ برگزار می شه. کیا باید توی این رویداد شرکت کنن؟ چه چیزایی رو باید پیش بینی کنید ؟وب و حرکت های مینیمالیستی جدید !2013-09-17T02:30:00+04:302013-09-17T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D9%88%D8%A8-%D9%88-%D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AFمینیمالیسم به معنای ساده بودن نیست !<br />
<br />
قبل از هر چیز بزارید یه حرف جدید بزنم وبگم که مینیمالیسم به معنای ساده بودن نیست. اینکه یه وب سایتی عکس نداره، پس زمینه اش سفیده و فقط از متن های سیاه استفاده شده، نمی شه گفت که مینیماله. بلکه در واقع باید بگیم ساده است. مینیمالیسم یعنی نمایش عناصر با توجه به اهداف بنیادی اونها در حالی که ساده گرایی یا ساده بودن یعنی نمایش عناصر به ساده ترین شکلی که برای همه قابل فهم باشن.<br />
<br />
ذائقه ما عوض شده<br />
<br />
<br />
<br />
به این دلیل که تلفن های همراه می تونن همراه ما باشن، کاربرا می تونن هروقت و هرجا که می خوان برن سراغ اطلاعات و اونها رو به کار بگیرن. معنیش اینه که وقتی به صفحاتی پر از لینکهای غیر مرتبط بر می خورن، برای پیدا کردن چیزی که می خوان کمی بی حوصله تر از قبل هستن. موبایل ها دارن کاربرا رو طوری پرورش می دن که بدونن دقیقا چی می خوان و هوشیارتر و اجتماعی تر از قبل باشن (وقتی می گم اجتماعی تر منظورم اینه که دیگه یواش یواش ترجیح می دن واسه اینکه به همسرشون بگن یه لیوان آب بهم بده، به جای گفتنش موضوع رو توییت کنن).<br />
<br />
<br />
سطح تقاضای کاربرا بالا رفته. امروزه اونها یک وب سایت هدفمند، اثرگذار و کاربردی می خوان که وقتشون رو هدر نده.<br />
<br />
<br />
کاربرا دیگه اطلاعات رو به شکل های متفاوت و ساده تری استفاده می کنن. راحـت تـر به ایمیـل هاشون جـواب می دن. خیلی ساده تر به آخرین آلبوم شادمهر عقیلی گوش می کنن. هر چی بخوان توییت می کنن و همه اینها در حالیه که رو صندلیشون نشستن و هیچ موس و کیبوردی هم در کار نیست. صفحه های لمسی یه بار دیگه کار با اینترنت رو لذت بخش کردن. درست مثل دهه هفتاد و حس و حال وقتی که بعد از نیم ساعت کانکشن دایال آپمون وصل می شد.<br />
<br />
محدودیت های خاص موبایل (نمایشگر کوچیک تر، پهنای باند و سرعت کمتر) باعث شده که وب سایت ها به سمت مینیمالیسم برن. این روز ها سایت ها باید بتونن با سرعت های پایین تری هم بارگذاری بشن و یا اینکه خودشون رو با اندازه های مختلف نمایشگر مطابقت بدن.<br />
<br />
چطور مینیمالیسم رو اجرا کنیم ؟<br />
<br />
<br />
<br />
خوب من حدس می زنم الان سوال شما اینه که چطور با مینیمالیسم همراه بشیم ؟ منم می گم که بهتر طراحی کنید ! از شوخی گذشته ، دیگه دوره وب سایت های ضعیف سراومده (مگر اینکه برنامه ایی برای موفقیت نداشته باشید). این روز ها وب سایت باید هدفمند، اثرگذار و کاربردی باشه که وقت کاربر ها رو هدر نده.<br />
<br />
یه هدف داشته باشید<br />
<br />
قبل از اینکه فتوشاپ رو باز کنید و شروع به طراحی Layout کنید، بهتره یه دفترچه یاداشت وردارید و اهداف هر دو طرف، یعنی مالک وب سایت و کاربرانش رو بنویسید. مادامی که بجای سلایق فردی، در خدمت هدف باشید، روی طرحتون کنترل بیشتری دارید.<br />
<br />
موثر باشید<br />
<br />
از تمام ابعاد طراحی از رنگ بندی گرفته تا تایپوگرافی و فضاهای منفی به درستی استفاده کنید. بیش از حد رنگارنگ یا بدون رنگ کافی بودن، استفاده از رنگ های بیش از حد روشن یا بیش از حد تیره، همه عواملی هستن که حواس کاربرای موبایل رو پرت می کنه.<br />
<br />
استفاده از تصاویر و آیکون های زیاد هم یه موضوع خیلی بد توی موبایله. این تصاویر می تونن باعث کندتر شدن روند بارگذاری بشن، همینطور توی نمایشگر های کوچک تر ایجاد مزاحمت کنن. بهتره از __نوشتار__بجای آیکون استفاده کنید که در نهایت راحت تر هم فهمیده می شن.<br />
<br />
وجود فضای منفی (فضای خالی) مناسب در اطراف متنها، لینک ها و دکمه ها باعث می کشه که طرح شما یه نفسی بکشه. سایتهای خیلی شلوغ که فضالی منفی مناسبی ندارن، معمولا روی موبایل خیلی سخت دیده می شن. به نحوی از حاشیه های بیرونی و داخلی استفاده کنید که باعث راحتی هر چه بیشتر کاربر بشه.<br />
<br />
وب سایت رو کاربردی کنید<br />
<br />
در زمان طراحی، به جای اینکه کاربر رو با گزینه های پی در پی درگیر کنید به این فکر کنید که چطور قراره از طرح شما استفاده کنه. اگر مسیر ها به اندازه کافی شفاف و روشن باشه به طوری که کاربر بتونه در یک نگاه متوجه بشه که باید چه کاری انجام بده و کجا بره، احتمالا این باعث می شه که وقت بیشتری رو توی وب سایت بگذرونه و بخواد قسمت های بیشتری رو هم بازدید کنه.<br />
<br />
یه کاری کنید که وقتی کاربر یه مدتی توی سایت می چرخه، برای بازگشت به صفحات قبلی دچار سردرگمی نباشه. وقتی کاربر روی یه لینک یا دگمه کلیک می کنه، حتما باید یه راه برگشتی هم براش وجود داشته باشه.<br />
<br />
به تلف کردن وقت کاربرا پایان بدید<br />
<br />
از اونجایی که موبایل ها ذاتا ابزار های مینیمالیستی هستن، کاربرا می تونن با سپری کردن کمترین زمان بیشتری استفاده رو ببرن. بنابر این تمام عناصری رو که برای هدف اصلی وب سایت غیر ضروری هستن حذف کنید. مینیمالیست به معنای ساده بودن نیست. مینیمالیست یعنی نمایش و معرفی عناصر با توجه به اهداف بنیادی و اساسی اونها و موبایل ذاتا یک پدیده برای استفاده بیشتر از محتوا در کمترین زمان ممکنه.به نظر می رسه موبایل داره وب رو به سمت حرکت های جدید مینیمالیستی (حداقل گرایی) سوق می ده. هر روز شاهد ساده تر و معنا گرا تر شدن وب هستیم و در این مورد باید موبایل رو عامل اصلی بدونیم.چه چیز طراحی باید مهمتر باشه ؟2013-09-14T01:00:56+04:302013-09-14T01:00:56+04:30https://amraei.com/thoughts/%DA%86%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B2-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D9%87%D9%85%D8%AA%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%87یک وقتی به دفتر یه گروه طراحی دکوراسیون داخلی دعوت شدم. همونطور که انتظار می ره خودم رو توی یه سالن مبله با تابلو های خیلی هیجان انگیز روی دیوار دیدم. اتاق پر بود از طرح و نوشته هایی که با آدم حرف می زدن.<br />
<br />
بعد از چند دقیقه نشستن و انتظار کشیدن، نهایتا مدیر بازیابی و فروش اونها (یه خانوم خیلی مصمم و میان سال) اومد و به من گفت: “اینها همه خوب و عالی هستن، اما ما به یه طرحی نیاز داریم که ما رو شگفت زده کنه.”<br />
<br />
خوشبختانه من انتظار این حرف رو داشتم. خیلی عادیه که مشتری ها همیشه دنبال یه چیز خارق العاده باشن و همیشه هم در تلاشن که بگن این چیز خارق العاده چیه. البته اینکه کسی یه چیز خیلی خارق العاده بخواد هیچ وقت منو نا امید نمی کنه اما این طرز فکر که طراحی فقط برای شگفت زده کردن مردمه واقعا نا امید کننده است.<br />
<br />
<br />
چیزی که منو نا امید می کنه این طرز فکره که نقش طراحی فقط شگفت زده کردن مخاطب هاست.<br />
<br />
<br />
اگه یه طراحی باعث شد که یه کم هیجان زده بشیم و یه نفس عمیق بکشیم، این یعنی دیگه وظیفش رو انجام داده ؟ من فکر نمی کنم اینطور باشه. هرچند که داشتن یک سری محرک های احساسی بخشی از وظیفه طراحی به حساب میاد، اما این در واقع کوچکترین وظیفشه.<br />
<br />
طراحی وب سایت بازاریابی سنتی نیست<br />
<br />
اشکال اینجاست که برداشت بیشتر مردم از وب، تحت تاثیر بازاریابی های سنتیه. روش های سنتی تبلیغات مثل بروشور، کمپین های تلویزیونی، ایمیل و غیره .. همه باید برای جلب توجه شما خودشون رو به آب و آتش بزنن. باید بیشتر داد بزنن. بیشتر رو در روی شما قرار بگیرن.<br />
<br />
اما وب سایت یه رسانه سنتی نیست. مردم خودشون انتخاب می کنن که وارد یه وب سایت بشن. بنابر این لازم نیست سرشون داد بزنید که توجهشون رو جلب کنید. همین که دارن وب سایت شما رو می بینن یعنی می خوان که توجه داشته باشن. بله، باید این توجه رو نگه دارید، اما این یه موضوع متفاوته.<br />
<br />
یادتون نره که مشتری های خوب اینترنتی، اغلب از دسته آدمهای زرنگ و باهوشیی هستن که دیگه به تکنیک های سنتی بازاریابی جواب نمی دن و نمی شه اونها رو تحت تاثیر گرافیک های جذاب قرار داد. اینها نسلی هستن که بنر ها رو نمی بینن و بیشتر به سمت خدمات مشتریان دقت دارن و یه گرافیک خوب نمی تونه ضعف خدمات رسانی به مشتریان رو پوشش بده.<br />
<br />
<br />
یه گرافیک تجملی نمی تونه ضعف های مربوط به ارائه خدمات و ارتباطات رو بپوشونه.<br />
<br />
<br />
این نکته خیلی مهمه که وب یه واسطه تعاملیه. کاربرا باید تو سایت پیمایش کنن و با رابطکاربر آشنا بشن. اونها مثل زمانی که دارن به تلویزیون یا یه متن چاپ شده نگاه می کنن منفعل (بدون فعالیت) نیستن. این باعث می شه که نقش طراحی در ارائه تسهیلات تعاملی پررنگ تر بشه.<br />
<br />
خوب حالا این سوال پیش میاد که خانوم مدیر باید دنبال چه جور طراحی باشه ؟<br />
<br />
نقش طراحی چی باید باشه ؟<br />
<br />
به عنوان نقطه آغاز، ایشون باید بجای خیره کنندگی به دنبال این می بود که طرح کاربرا رو به خودش مشغول کنه. طرح باید انسانی، قابل هضم و باز می بود.<br />
<br />
همچنین باید صادقانه باشه. من باید به این باور برسم که این طراحی خوب قرار نیست در مورد کیفیت محصولات اغراق کنه. در عوض اونها رو به شفاف و ساده ترین شکل ممکن معرفی می کنه. ماجرای بدبینی مشتریان به ادعاهای اغراق آمیز تاریخچه طولانی داره و ثابت شده که به واقعیت های ساده بهتر پاسخ می دن.<br />
<br />
<br />
ماجرای بدبینی مشتریان به ادعاهای اغراق آمیز تاریخچه طولانی داره. اونها به واقعیت های ساده واکنش های بهتری نشون می دن.<br />
<br />
<br />
بیشتر طراحی ها باید در مسیر ساده سازی کار، کمک و تامین نیاز های کاربر باشه و مطمئن باشیم که تجربه کم دردسر و خوشایندی رو دارن. در یه جمله کوتاه، من اعتقاد دارم طرح وب سایت باید مثل یه پیش خدمت خوب توی یه رستوران شیک باشه.<br />
<br />
طرح وب سایت باید مثل یه پیش خدمت باشه<br />
<br />
یادمه یه روز به اتفاق همسرم به یه رستوران خیلی شیک و مجلل رفتیم. همه چی خیلی تر و تمیز و وضعیت تهویه هوا هم خیلی خوب بود. اما همه اینها با وجود یه گارسون مغرور بی فایده بود. گارسون اومد نشست روی صندلی و سعی داشت غذایی رو که ما هیچ علاقه ایی بهش نداشتیم به ما تحمیل کنه.<br />
<br />
در واقع سعی داشت که یه سری اطلاعات در مورد غذا به ما بده و ما رو یه جورایی سورپرایز (شگفت زده) کنه اما چیزی که در عمل اتفاق افتاد این بود که ما رو فراری داد.<br />
<br />
<br />
طراحی نباید شگفت انگیز باشه. در عوض باید به خاطر بمونه و تبدیل به یه تجربه خوشایند بشه.<br />
<br />
<br />
خوب اینو با یه پیش خدمت خوب مقایسه کنید. یه پیش خدمت خوب با مشتری ها دوستانه برخورد می کنه اما خیلی هم پسر خاله نمی شه. تواضع به خرج میده و سعی می کنه با حساسیت به نیاز های اونها توجه داشته باشه.<br />
<br />
از دیدگاه من یه طرح خوب برای وب سایت هم باید این شکلی باشه. لازم نیست غیر محسوس باشه، اما باید غیر مداخله گرایانه باشه. این یعنی نباید طوری باشه که انتخاب های کاربرا رو به شکل آزار دهنده ایی تغییر بده. باید نیاز های کاربران رو پیش بینی کنه و خودشون رو با اونها مطابقت بده. باید به کاربرا پیش نهاد بده اما پیشنهاداتش رو تحمیل نکنه.<br />
<br />
در یه جمله کوتاه، طراحی نباید شگفت انگیز باشه. در عوض باید به خاطر بمونه و تبدیل به یه تجربه خوشایند بشه.رسالت و نقش اصلی طراحی چیه ؟ باید ما رو تحت تاثیر بده، اغوا کننده باشه، شگفت زده کنه یا اینکه اصلا چیزی فراتر از این حرف هاست ؟ آیا ما واقعا برخوردمون با موضوع طراحی درسته ؟شجاع باشید و از خطر اشتباهات نترسید !2013-08-04T00:51:16+04:302013-08-04T00:51:16+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%88-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D8%B7%D8%B1-%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%AA%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AFموضوع اصلی ترسیه که ما از ریسک کردن داریم. ترسی که با فکر کردن به چیزهایی که قراره از دست بدیم بیشتر می شه. اما این خیلی شگفت آوره که بدونید خیلی از سازمان های موفق ریسک پذیر نیستن.<br />
<br />
مشکل با رویکرد های آزمون و خطا شده<br />
<br />
اجتناب از خطر کاریه که بیشتر سازمان های بزرگ و موفق همیشه انجام دادن. به این معنی که از راه های تست شده ایی استفاده می کنن که قبلا امتحان خودشون رو پس دادن. خوب این توی یه دنیای با ثبات جواب می ده اما متاسفانه دنیای ما خیلی هم با ثبات نیست. ما بوسیله تغییرات محاصره شدیم و وب هم داره بهشون سرعت می ده.<br />
<br />
چیز هایی که قبلا روی زمین امن بودن، الان دیگه نیستن و همینطور یه سری رویکرد ها دیگه کار نمی کنن. متاسفانه تصاویر ذهنی ما با تغییرات همگام نمی شن و هرچقدر هم که وضعیت فعلی خطرناک باشه هنوز هم تغییرات رو خطرناک می بینم.<br />
<br />
<br />
دنیای آنلاین و دیجیتال همه بخش ها رو تحث تاثیر قرار می ده. اگه بازیگران بزرگ این عرصه به خاطر ترس از خطر قدمی بر ندارن، شرکت های کوچیک تر به خاطر خطر کمتری که تهدیدشون می کنه جای اونها رو می گیرن.<br />
<br />
<br />
دنیای آنلاین بهترین مکان واسه خطر کردنه<br />
<br />
علیرغم همه حرف هایی که زدیم، دنیای آنلاین و دیجیتال بهترین مکان واسه خطر و اشتباه کردنه و این شرکت های بزرگ هستن که می تونن هزینه های این اشتباهات رو ببلعن و نادیده بگیرن.<br />
<br />
دو موضوع هست که وب رو تبدیل می کنه به یه مکان ایده آل برای آزمایش ایده ها و خطر کردن. اولیش اینه که هزینه اشتباه کردن خیلی پایینه. انتخاب یه رویکرد جدید نیازی به صرف هزینه، زمان و یا تبلیغات زیادی نداره.<br />
<br />
<br />
هزینه اشتباه کردن پایینه !<br />
<br />
<br />
دوم اینکه وب امکانات بی نظیری داره که می تونید باهاش موفقیت و یا شکست آزمون هاتون رو تحت نظر داشته باشید. با استفاده از سیستم های آماری، شبکه های اجتماعی و بازخورد هایی که از کاربرا می گیرید، می تونید خیلی سریع بفهمید که چی جواب می ده و چی نمیده.<br />
<br />
پس چرا سازمان ها نسبت به آزمایش کردن ایده هاشون تو دنیای آنلاین و اشاعه این فرهنگ بی میل به نظر می رسن ؟<br />
<br />
موانع آزمایش کردن<br />
<br />
بخش اعظم این مشکل به فرهنگ بر می گرده. روال های موجود توی DNA سازمان نهادینه شده و خیلی سخته که بخواییم تغییرش بدیم.<br />
<br />
موضوع بعدی ساختاریه. تصمیم گیری توی سازمان های بزرگ به خاطر ساختار سلسله مراتبی پیچیده ایی که دارن یه کم سخته. مخصوصا اگه قرار باشه چند تا لایه مدیریتی رو تحث تاثیر قرار بده.<br />
<br />
تیم های دیجیتالی باید ایجاد اختلال کنند<br />
<br />
اینجا می خوام بگم سازمان ها نیاز دارن یه اختلالی توی ساختار های فعلیشون ایجاد بشه. این کار رو می شه با دادن اختیارات لازم به یه تیم دیجیتالی انجام داد که شروع کنن به بدعت گذاشتن. اغلب این سازمان ها به یه رهبر آنلاین نیاز دارن که با داشتن دانش عمیق بتونه مسیر تغییرات رو مدیریت کنه.<br />
<br />
به طور خلاصه، سازمان ها به یه نفر آدم خود رای نیاز دارن که شروع کنه به بدعت گذاشتن و اونها هم اون رو توی هر شرایطی، حتی زمانی که تغییرات دردآور هستن، حمایتش کنن.<br />
<br />
راه جایگزین هم اینه که بشینید و منتظر یه رقیب نترس و سرسخت باشید که با شجاعت بیشتر از شما عبور می کنه.اغلب سازمان ها می ترسند ازاینکه با انجام اشتباهی موفقیت خود را در وب از دست بدهند. از قضا وب جای خوبی برای اشتباه کردن و درس گرفتن از آنهاست.طراحی موتور جستجوی وب سایت، یک بار برای همیشه2013-07-12T17:52:39+04:302013-07-12T17:52:39+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87Jared Spool می گه که کاربرا فقط وقتی از جستجو استفاده می کنن که ابزار های پیمایشی (مثل منوها) نتونن نیاز هاشون رو برآورده کنن. اون میگه افراد وقتی نمی تونن کلمه کلیدی مورد نظرشون رو برای رسیدن به مقصد پیدا کنن، می رن سراغ جستجو کردن تو وب سایت.<br />
<br />
<br />
اگه کاربر مجبور باشه حتما چیزی رو جستجو کنه، در 70% مواقع موفق به پیدا کردنش نمی شه.<br />
<br />
<br />
آیا باید جستجو رو از سایتتون حذف کنید ؟<br />
<br />
با توجه به انتقاد های زیادی که به خیلی از سایتها می شه، شاید بهتر باشه جستجو رو از سایت حذف کنن. واقعیت اینه که توی بیشتر این سایت ها جستجو بیشتر یه مانع هست تا کمک. این سایت ها معمولا ضعف های ساختاری اساسی دارن. اما اگه یه وب سایت بزرگ دارید، هنوز دلایلی وجود داره که وب سایت رو به موتور جستجو نیازمند می کنه.<br />
<br />
چطور می شه جستجو رو توی سایت بهینه کرد ؟<br />
<br />
اگه وجود یه موتور جستجو برای وب سایت شما ضروریه، چطور می شه اون رو بهینه سازی کرد ؟ من برای شما سه پیشنهاد دارم.<br />
<br />
طراحی موتور جستجو رو ساده کنید<br />
<br />
بعضی از رابط های جستجو خیلی شلوغ هستن. نتایجی که به دست میاد اغلب خیلی به هم چسبیده و پره از اطلاعات اضافه. بعضی ابزار های جستجو و یا فیلتر ها هم که اضافه می شن دیگه وضع بدتر از پیش می شه.<br />
<br />
کار رو با حذف قسمت هایی از رابط گرافیکی (تا جایی که امکان داره) شروع کنید. مثلا فقط به این دلیل که گوگل آدرس رو نشون می ده لازم نیست شما هم این کار رو انجام بدید. وقتی داریم جستجوی داخلی انجام می دیم نیازی به نمایش این رابط نیست چون می دونیم که مقصد جستجو کجاست.<br />
<br />
همچنین می تونید نشانگرهای میزان ارتباط رو حذف کنید. چیز های مثل حجم فایل یا از این دست اطلاعات، اگه باعث شلوغ شدن و تاثیر گذاری عمده روی رابط می شن بهتره حذف بشن. تنها چیزی که کاربر نیاز داره یه عنوان و یه توضیحه.<br />
<br />
<br />
<br />
همین موضوع برای فیلترها و نحوه مرتب سازی نتایج هم صادقه. اغلب کاربرا هیچ وقت روی این گزینه های کلیک نمی کنن. نباید یه سری گزینه ها برای مشخص کردن نوع جستجو وجود داشته باشه. مثلا نیازی نیست یه Radio داشته باشیم که مشخص می کنه می خواییم نام یه فرد رو جستجو کنیم. خود موتور های جستجو دیگه باید اینقدر هوشمند باشن که اینا رو بفهمن.<br />
<br />
نتایج جستجو رو بهینه سازی کنید<br />
<br />
تو خیلی از سازمان ها وقتی بحث جستجو پیش میاد فورا اولین چیزی که مطرح می شه فناوریه. خوب البته ما هم منکر این نیستیم که فناوری در جستجو موثره اما همه چیز نیست. بااینکه فناوری اولین قدم در ساخت موتور جستجو هست، اما نکته مهمتر تشخیص وزن محتوای وب سایته. Gerry Mcgovern در این مورد می گه :<br />
<br />
<br />
فناوری ها به خودی خود باعث نمی شن که ما چیزی رو سریعتر پیدا کنیم. ما نیاز داریم که از تخصص و مدیریت انسانی هم استفاده کنیم.<br />
<br />
<br />
اگه می خواید سیستم جستجوی وب سایت شما کارآمد باشه، اولین قدم اینه که خودتون نتایج رو از نظر میزان ارتباط با چیزی که جستجو می شه آزمایش کنید.<br />
<br />
ممکنه با خودتون فکر کنید که این حرف درستی نیست. اما وقتی به نتایج گوگل و مکانیزم جستجوی اون نگاه می کنید، می بینید که بهینه سازی انسانی تا چه حدی در اون مد نظر قرار داده شده. همین موضوع رو می تونید توی سیستم جستجوی توییتر هم ببینید.<br />
<br />
کاربری جستجو رو تحت نظر داشته باشید<br />
<br />
تحت نظر داشتن مداوم، یه موضوع خیلی اساسیه. شما باید مدام کنترل کنید که کاربرا چی چیزهایی رو جستجو می کنن و نتایج رو برای اون موارد بهینه سازی کنید. اما بهینه سازی نتایج تنها دلیل برای تحت نظر داشتن جستجو ها نیست. یه موضوع دیگه هم اینه که :<br />
<br />
<br />
تحت نظر داشتن جستجو به شما می گه که کاربرا از چه کلماتی استفاده می کنن و همینطور بیشتر میل دارن در مورد چه چیز های اطلاعات داشته باشن.<br />
<br />
<br />
این اصلا عجیب نیست که کاربرا بعد از جستجو هیچ نتیجه ایی به دست نیارن. علتش هم اینه که از واژه های متفاوتی نسبت به سازمان ها استفاده می کنن.<br />
کاری که ما بایدانجام بدیم اینه که اون واژه های آشنا برای کاربران رو استخراج کنیم.<br />
<br />
بعد از همه اینها حالا شما می تونید اگه تکنیک بهتری مد نظرتون هست رو در قسمت نظرات بزارید. بد نیست اگه بتونیم در این مورد با بقیه کاربرا بحث کنیم.اعتراف کنید. موتور جستجوی وب سایت شما به هیچ دردی نمی خوره ! اینو از کجا می دونم ؟ چون موتور جستجوی اکثر وب سایت ها همینطوره. اما خوشبختانه کارهایی هست که می شه برای حل این معضل انجام داد.فازهای طراحی یک سرویس دیجیتالی2013-07-07T16:56:50+04:302013-07-07T16:56:50+04:30https://amraei.com/thoughts/%D9%81%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B3-%D8%AF%DB%8C%D8%AC%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8Cساختن یک سرویس دیجیتالی یه پروسه مجتمع همراه با ریسک زیاده. اما با شکستن پروژه به فازهای مختلف و یاد گرفتن اینکه چی برای پروژه کارآمده و چی نیست، می شه این ریسک رو تا حد زیادی کاهش داد.<br />
<br />
همزمان که در مسیر توسعه سرویس حرکت می کنید نیاز های کاربران رو کشف می کنید. همینطور ضمن اینکه متوجه می شید که پیش نیاز های توسعه چی هستن، می فهمید که سرویس در چه شرایطی بهتر عمل می کنه. سطوح جزییات و ریسک در طول این مسیر کاهش پیدا می کنه.<br />
<br />
این رویکرد به تیم اجازه می ده تا جایی که ممکنه سرویس رو هرچه کوچک، سریع و مقرون به صرفه تر به دست کاربر نهایی برسونن.<br />
<br />
اکتشاف<br />
<br />
یه فاز کوتاه که در اون به تحقیق درمورد نیازهای کاربران سرویس می پردازیم. باید بفهمیم که چه چیزهایی باید اندازه گیری بشن. همچنین چه محدودیت های فنی و یا امنیتی وجود داره.<br />
<br />
این فاز نباید بیشتر از 2 تا 4 هفته طول بکشه. معمولا آخرین هفته باید حوزه عملکرد سرویس رو مشخص کنید که به صورت رایج بهش می گن “inception” و به معنی نقطه آغاز کار شماست. قاعده اینه که باید در مورد شروع فاز بعد تصمیم گیری کنید.<br />
<br />
خروجی های این فاز معمولا شامل این موارد می شه :<br />
<br />
<br />
یه لیست اولویت بندی شده از نیاز های کاربران<br />
درک اینکه تیم توسعه ظرفیت لازم برای انجام کار رو داره<br />
توانایی برنامه ریزی برای فاز بعدی<br />
شاید یه نسخه اولیه خیلی ضمخت و بی قواره<br />
یه لیست از سرویس های مشابه شامل اونهایی که غیر دولتی هستن<br />
درک اینکه چه تعداد از کاربرا ممکنه به پشتیبانی نیمه دیجیتالی نیاز داشته باشن<br />
<br />
<br />
پیش نمایش<br />
<br />
یه فاز کوتاه که در اون یک سری راه حل های اولیه برای نیاز های کاربران ارائه می کنید. شما پروژه رو بوسیله تعدادی از کاربران و سهام داران پروژه تست میکنید و در نهایت یک سری بازخورد ها در خصوص طراحی می گیرید.<br />
<br />
پیش نمایش هم یه مرحله نسبتا کوتاهه. ما سعی می کنیم این دوره رو تا 1.5 ماه کاهش بدیم. اگه بخواییم به هفته حساب کنیم حدود 3 تا 6 هفته در نظر می گیریم.<br />
<br />
در این فاز به یه تیم توسعه نسبتا کوچک نیاز دارید که بتونن با راه حل های سریع و مکرر بخش اول توسعه رو به پیش ببرن. البته احتمالا به دلیل نیاز به تخصص های بیشتری که باهاشون برخورد می کنید، مجبور می شید تیم رو یواش یواش بزرگتر کنید.<br />
<br />
نسخه پیش نمایش لازم نیست کامل باشه. شما فقط می خوایید یه نمایشی از سرویس داشته باشید که به کاربرا یه درک اولیه از سرویس می ده. باید بفهمید که آیا شرایط برای رشد سرویس مناسبه ؟ تونستید نیاز های کاربرا رو خوب درک کنید ؟ و اگه اینطور نیست باید یک سری راه حل های جدید پیدا کنید.<br />
<br />
آزمایش<br />
<br />
شما دارید بر علیه تقاضاهای محیط حرکت می کنید. حالا وقتشه که سرویس رو به فضای عمومی منتقل و درک کنید که چطور می شه همزمان با استفاده کاربران، برنامه رو هم توسعه بدید.<br />
<br />
هدف از اجرای این فاز اینه که یه نسخه کامل از سرویس رو در معرض آزمایش عمومی قرار بدید. شما باید چالش های فنی که ممکنه در زمان اجرای سرویس پیش بیاد رو حل و فصل کنید. این کار باید تا زمان پایدار شدن برنامه ادامه پیدا کنه.<br />
<br />
زمان انتشار نسخه آزمایشی معمولا وابسته به حجم و ساختار پروژه است. اما اگه تیم توسعه از امکانات و ابزار مناسب برخوردار باشه، معمولا نباید بیشتر 2 تا 3 ماه طول بکشه.<br />
<br />
نتایجی که بدست میاد شامل این موارده:<br />
<br />
<br />
یک نمونه نهایی از سرویس<br />
یک مجموعه از کارهای اولویت بندی شده برای انجام<br />
معیارهای دقیق و اندازه گیری شده برای تحت نظر داشتن سرویس<br />
سیستم پشتیبانی تست شده<br />
یه سیستم کارآمد که می تونه برای کار واقعی به کاربر نهایی ارائه بشه<br />
<br />
<br />
سرویس دهی<br />
<br />
حتی در زمان سرویس دهی هم کار متوقف نمی شه. بطور مداوم با تقاضاهای جدید برخورد و نیاز های جدیدی کشف می کنید. باید سرویس رو برای تامین این نیازها بهینه سازی کنید.<br />
<br />
حالا سیستم باید استاندارد های بازدهی و امنیتی لازم رو برای ارائه به کاربر نهایی داشته باشه. مهمتر اینکه حالا دیگه باید تمام نیاز های کاربران که در فاز های قبلی کشف شده بودند رو برطرف کرده باشید. کار اینجا تموم نمی شه، بلکه شما باید مرتب سیستم رو بر اساس اطلاعاتی که از بازخورد کاربران، سیستم های آماری و تحقیقات خودتون بدست میارید بهینه سازی کنید. چند کار اساسی که باید انجام بدید اینها هستند :<br />
<br />
<br />
وضعیت بازدهی سیستم رو تحت نظر داشته باشید<br />
کدنویسی رو بهینه سازی کنید<br />
مطمئن بشید که سرویس همچنان ایمنه<br />
<br />
<br />
اگه قرار شد یه تغییر کوچیک در زمان سرویس دهی اعمال بشه، لازمه تمام فاز ها (اکتشاف، پیش نمایش، آزمایش و سرویس دهی) رو درموردش تکرار کنید.<br />
<br />
بازنشستگی<br />
<br />
حتی بهترین سرویس ها هم یه روز بازنشسته می شن. حالا باید با همون دقتی که کار ساخت سرویس رو شروع کردید ازش نگهداری کنید. اولین قدم هم اینه که به کاربران توضیح بدید چرا سرویس بازنشسته شده.<br />
<br />
طبیعیه که معمولا ما وقتی شرایط عوض می شه به دنبال راه حل های کارآمد تر باشیم. این راه حل ممکنه تولید یه سرویس جدید باشه. پس قدم بعد اینکه که مخاطبان خودتون رو به سمت سرویس های جدید راهنمایی کنید.<br />
<br />
در نهایت باید توجه داشته باشید که در زمان اجرای سیستم، حجم زیادی از اطلاعات جمع آوری شده. حالا بعد از بازنشسته شدن سرویس، شما همچنان باید نسبت به اون اطلاعات و حفظ امنیت اونها مسئولیت داشته باشید.ساختن یک سرویس دیجیتالی یه پروسه مجتمع همراه با ریسک زیاده. اما با شکستن پروژه به فازهای مختلف و یاد گرفتن اینکه چی برای پروژه کارآمده و چی نیست، می شه این ریسک رو تا حد زیادی کاهش داد. همزمان که در مسیر توسعه سرویس حرکت می کنید نیاز های کاربران رو کشف می کنید. همینطور ضمن اینکه متوجه می شید که پیش نیاز های توسعه چی هستن، می فهمید که سرویس در چه شرایطی بهتر عمل می کنه. سطوح جزییات و ریسک در طول این مسیر کاهش پیدا می کنه. این رویکرد به تیم اجازه می ده تا جایی که ممکنه سرویس رو هرچه کوچک، سریع و مقرون به صرفه تر به دست کاربر نهایی برسونن. اکتشاف یه فاز کوتاه که در اون به تحقیق درمورد نیازهای کاربران سرویس می پردازیم. باید بفهمیم که چه چیزهایی باید اندازه گیری بشن. همچنین چه محدودیت های فنی و یا امنیتی وجود داره. این فاز نباید بیشتر از 2 تا 4 هفته طول بکشه. معمولا آخرین هفته باید حوزه عملکرد سرویس رو مشخص کنید که به صورت رایج بهش می گن “inception” و به معنی نقطه آغاز کار شماست. قاعده اینه که باید در مورد شروع فاز بعد تصمیم گیری کنید. خروجی های این فاز معمولا شامل این موارد می شه : یه لیست اولویت بندی شده از نیاز های کاربران درک اینکه تیم توسعه ظرفیت لازم برای انجام کار رو داره توانایی برنامه ریزی برای فاز بعدی شاید یه نسخه اولیه خیلی ضمخت و بی قواره یه لیست از سرویس های مشابه شامل اونهایی که غیر دولتی هستن درک اینکه چه تعداد از کاربرا ممکنه به پشتیبانی نیمه دیجیتالی نیاز داشته باشن پیش نمایش یه فاز کوتاه که در اون یک سری راه حل های اولیه برای نیاز های کاربران ارائه می کنید. شما پروژه رو بوسیله تعدادی از کاربران و سهام داران پروژه تست میکنید و در نهایت یک سری بازخورد ها در خصوص طراحی می گیرید. پیش نمایش هم یه مرحله نسبتا کوتاهه. ما سعی می کنیم این دوره رو تا 1.5 ماه کاهش بدیم. اگه بخواییم به هفته حساب کنیم حدود 3 تا 6 هفته در نظر می گیریم. در این فاز به یه تیم توسعه نسبتا کوچک نیاز دارید که بتونن با راه حل های سریع و مکرر بخش اول توسعه رو به پیش ببرن. البته احتمالا به دلیل نیاز به تخصص های بیشتری که باهاشون برخورد می کنید، مجبور می شید تیم رو یواش یواش بزرگتر کنید. نسخه پیش نمایش لازم نیست کامل باشه. شما فقط می خوایید یه نمایشی از سرویس داشته باشید که به کاربرا یه درک اولیه از سرویس می ده. باید بفهمید که آیا شرایط برای رشد سرویس مناسبه ؟ تونستید نیاز های کاربرا رو خوب درک کنید ؟ و اگه اینطور نیست باید یک سری راه حل های جدید پیدا کنید. آزمایش شما دارید بر علیه تقاضاهای محیط حرکت می کنید. حالا وقتشه که سرویس رو به فضای عمومی منتقل و درک کنید که چطور می شه همزمان با استفاده کاربران، برنامه رو هم توسعه بدید. هدف از اجرای این فاز اینه که یه نسخه کامل از سرویس رو در معرض آزمایش عمومی قرار بدید. شما باید چالش های فنی که ممکنه در زمان اجرای سرویس پیش بیاد رو حل و فصل کنید. این کار باید تا زمان پایدار شدن برنامه ادامه پیدا کنه. زمان انتشار نسخه آزمایشی معمولا وابسته به حجم و ساختار پروژه است. اما اگه تیم توسعه از امکانات و ابزار مناسب برخوردار باشه، معمولا نباید بیشتر 2 تا 3 ماه طول بکشه. نتایجی که بدست میاد شامل این موارده: یک نمونه نهایی از سرویس یک مجموعه از کارهای اولویت بندی شده برای انجام معیارهای دقیق و اندازه گیری شده برای تحت نظر داشتن سرویس سیستم پشتیبانی تست شده یه سیستم کارآمد که می تونه برای کار واقعی به کاربر نهایی ارائه بشه سرویس دهی حتی در زمان سرویس دهی هم کار متوقف نمی شه. بطور مداوم با تقاضاهای جدید برخورد و نیاز های جدیدی کشف می کنید. باید سرویس رو برای تامین این نیازها بهینه سازی کنید. حالا سیستم باید استاندارد های بازدهی و امنیتی لازم رو برای ارائه به کاربر نهایی داشته باشه. مهمتر اینکه حالا دیگه باید تمام نیاز های کاربران که در فاز های قبلی کشف شده بودند رو برطرف کرده باشید. کار اینجا تموم نمی شه، بلکه شما باید مرتب سیستم رو بر اساس اطلاعاتی که از بازخورد کاربران، سیستم های آماری و تحقیقات خودتون بدست میارید بهینه سازی کنید. چند کار اساسی که باید انجام بدید اینها هستند : وضعیت بازدهی سیستم رو تحت نظر داشته باشید کدنویسی رو بهینه سازی کنید مطمئن بشید که سرویس همچنان ایمنه اگه قرار شد یه تغییر کوچیک در زمان سرویس دهی اعمال بشه، لازمه تمام فاز ها (اکتشاف، پیش نمایش، آزمایش و سرویس دهی) رو درموردش تکرار کنید. بازنشستگی حتی بهترین سرویس ها هم یه روز بازنشسته می شن. حالا باید با همون دقتی که کار ساخت سرویس رو شروع کردید ازش نگهداری کنید. اولین قدم هم اینه که به کاربران توضیح بدید چرا سرویس بازنشسته شده. طبیعیه که معمولا ما وقتی شرایط عوض می شه به دنبال راه حل های کارآمد تر باشیم. این راه حل ممکنه تولید یه سرویس جدید باشه. پس قدم بعد اینکه که مخاطبان خودتون رو به سمت سرویس های جدید راهنمایی کنید. در نهایت باید توجه داشته باشید که در زمان اجرای سیستم، حجم زیادی از اطلاعات جمع آوری شده. حالا بعد از بازنشسته شدن سرویس، شما همچنان باید نسبت به اون اطلاعات و حفظ امنیت اونها مسئولیت داشته باشید.به توافق رسیدن روی صفحه اصلی وب سایت2013-06-24T06:01:06+04:302013-06-24T06:01:06+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%81%D9%82-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%86-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AAصفحه اصلی خیلی از وب سایت اصلا کاربردی نیست. دلیلش هم اینه که هر کدوم از قسمت های مختلف سازمان خواستن که یه چیزی توی صفحه اصلی برجسته بشه. این باعث تخریب برند شما میشه، کاربرا رو فراری می ده و همچنین به روحیه کسانی که دارن روی سایت کار می کنن آسیب می رسونه.<br />
<br />
چطور می تونید سهام دار ها رو مجبور کنید که بار زیادی به صفحه اصلی سایت متحمل نکنن ؟<br />
<br />
<br />
کاربر ها توجه محدودی دارن و حداکثر 20 امتیاز برای توجه هر کاربر وجود داره.<br />
<br />
<br />
یکی از رویکرد های من اینه که “کارگاه صفحه اصلی” راه بندازم. اسم کارگاه باعث می شه که مسئله جذاب تر بشه. من از همه کسانی که می خوان محتوایی رو توی صفحه اصلی داشته باشن می خوام که توی یه اتاق به صورت عادلانه گفتگویی داشته باشن.<br />
<br />
من با این توضیح شروع می کنم که کاربر ها توجه محدودی دارن و حداکثر 20 امتیاز برای توجه هر کاربر وجود داره. این یعنی شما 20 امتیاز بیشتر برای مصرف کردن در صفحه اصلی ندارید.<br />
<br />
هر عنصری که به صفحه اصلی اضافه می شه 1 امتیاز به خودش اختصاص می ده. عناصری مثل لوگو، جستجو، منو، خبر و یا محصولات هرکدوم 1 امتیاز مصرف می کنن. بعد به اونها اجازه می دن که المنت های مختلف رو به صفحه اصلی وب سایت اضافه کنن. در نهایت وب سایت یاهو و گوگل رو به اونها نشون میدم.<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
از اونها می پرسم که به نظرتون کدوم وب سایت موثرتره و همینطور کمترین آسیب رو به توجه کاربر وارد می کنه ؟ همه می گن گوگل. وقتی که می پرسم چرا ؟ می گن چون خیلی واضح و مشخص معلومه که قراره چیکار کنیم.<br />
<br />
حالا من بهشون می گم که شما یه چیزی مثل یاهو ساختید. یاهو توجه کاربر رو پخش می کنه بین قسمت های متخلف. در حالی که گوگل از بقیه امتیازات برای جلب توجه کاربر به سمت جستجو استفاده می کنه.<br />
<br />
<br />
اونها باید برای عناصری که می خوان توجه بیشتری بهشون بشه، امتیازات بیشتری مصرف کنن.<br />
<br />
<br />
من ازشون می خوام که کار امتیاز دهی و چیدمان رو از نو شروع کنن. این بار اونها باید برای عناصری که می خوان توجه بیشتری بهشون بشه، امتیازات بیشتری مصرف کنن. به عنوان مثال، گوگل قسمت عظیمی از توجه کاربر رو برای کادر جستجوی خودش استفاده می کنه.<br />
<br />
این یه کار خیلی جالبه که شما می تونید بشینید و نگاه کنید. اونها خودشون وارد بحث و مذاکره می شن که چطور از امتیازات به شکل بهتری استفاده کنن. خودشون خیلی زود متوجه می شن که برای جلب توجه بیشتر به یک سری از عناصر باید یکسری دیگه رو حذف کنن.<br />
<br />
در واقع شما علاوه بر اینکه اونها رو مجبور می کنید عناصر رو اولویت بندی کنن، بهشون سلسله مراتب بصری رو هم آموزش می دید. این باعث می شه شما کسی نباشید که وسط قرار گرفته و پیوسته درخواست های متناقضی دریافت کنید که چی باید تو صفحه اصلی از همه مهمتر باشه.<br />
<br />
اگه شما هم روش دیگه ایی برای جلوگیری از تخریب صفحه اصلی دارید، با ما در قسمت نظرات به اشتراک بگذارید.آیا کسانی هستن که شما رو برای قرار دادن یه محتوای خاص در صفحه اصلی سایت کلافه کردن ؟ یاد بگیرید چطور می شه کاری کرد که نتونن به وب سایت شما آسیب برسونن.آچار فرانسه همه تخصص ها2013-06-03T03:36:51+04:302013-06-03T03:36:51+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A2%DA%86%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%87-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5-%D9%87%D8%A7این سوالیه که مکرر پرسیده می شه و مثل همه سوال های دیگه هیچ جواب مطلقا بله یا خیری نداره. همیشه به شرایط کاری وابسته است. اغلب باید دید که کجا کار می کنید و یا کارتون چه التزاماتی داره.<br />
<br />
اگر آزادکار یا عضو یه تیم طراحی کوچیک هستید، احتمالا چند تخصصی بودن شما یه مسئله مهم و حیاتیه. معمولا در این شرایط افراد محدودی هستند که می تونن خلاء دانشی شما رو پر کنن.<br />
<br />
اما اگه عضو یه تیم طراحی بزرگ هستید، افراد متخصص زیادی در زمینه های مختلف وجود دارن. معمولا در این شرایط خیلی کم لازم می شه که شما تخصص های مختلفی رو داشته باشید.<br />
<br />
ما باید یه سطح مشخص از فهم داشته باشیم<br />
<br />
این جمله یعنی اگه یه شناخت مفید و سطحی از سایر تخصص ها هم داشته باشیم می تونه برامون سودمند باشه. این باعث می شه بتونیم سایر تخصص ها رو هم درک کنیم.<br />
<br />
به عنوان مثال، اگه من بلد باشم که چطور می شه با PHP برنامه نویسی کرد، حتی اگه شناختم در سطح پایه باشه، باعث می شه که بتونم راحت تر با یه متخصص PHP ارتباط برقرار کنم.<br />
<br />
این موضوع ارتباط های کاری رو بهینه می کنه، باعث شفافیت در پروژه و کار می شه و در نهایت ما رو به سمت طراحی وب سایت های بهتر هدایت می کنه.<br />
<br />
طراح ها باید بدونن چجوری می شه کدنویسی کرد<br />
<br />
به همین دلیله که من اعتقاد دارم همه طراحان باید بدونن چطور می شه کد نویسی کرد. حتی اگه قرار نیست کدنویسی قسمتی از کار اونها باشه، لازمه حداقل نسبت به نحوه انجام این کار یه شناخت مختصر داشته باشن.<br />
<br />
این معمولا مشکلیه که من با خیلی از طراح های متوسط و حتی خوب دارم. اغلب وقتی چیزی رو طراحی می کنن هیچ ایده ایی ندارن که اصلا می شه اجراش کرد یا نه ! معمولا هم این موضوع باعث می شه وقت زیادی برای بازبینی و طراحی مجدد تلف بشه.آیا طراحان وب باید همه مهارت های طراحی و توسعه، مثل UI, Layout, Copy, PHP, HTML, گرافیک و غیره .. رو داشته باشن ؟راهکار فوری برای قابلیت دسترسی2013-05-26T00:00:00+04:302013-05-26T00:00:00+04:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B1%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%B3%DB%8C�بر اساس اصل پارتو 80% از نتایج با 20% از تلاشهای ما به دست میان. این موضوع در مورد قابلیتدسترسی هم صادقه و تعداد محدودی از نکات باعث حل عمده مشکلات میشن. اما این نکات چی هستن؟ خوب جواب این سوال میتونه خیلی شخصی باشه، اما به نظر من این 5 مورد هستن.<br />
<br />
تصاویری که بد توضیح داده شدن<br />
<br />
هرچند که احتمالا همه ما میدونیم تصاویر باید خصیصه ایی به نام alt داشته باشند که مقدارش توضیحی در مورد تصویره و باعث راحت تر پیدا شدن تصاویر در موتورهای جستجو میشه، اما مشکل اصلی به محتوای این خصیصه بر میگرده.<br />
<br />
خیلی از افراد به مزیت خصیصه alt برای قابل جستجو شدن تصاویر پی بردن. بنابراین این خصیصه رو با مقادیر زیادی از کلیدواژهها پر میکنن که اغلب علاوه بر این که ارتباط معنایی ندارن خیلی هم طولانی میشه.<br />
<br />
<br />
هر تصویر باید یه خصیصه alt داشته باشه و فقط یه توضیح مختصر بده که چی داره نمایش داده میشه.<br />
<br />
<br />
لینک هایی که عنوان بدی دارن<br />
<br />
فقط تصاویر نیستند که گاها بد عنوان گذاری میشن. خیلی وقتها این اتفاق در مورد لینکها هم میافته. متنی که لینک شده باید بتونه محتوای خودش رو توضیح بده. دلیلش هم اینه که کسانی که از صفحه خوانها استفاده میکنن، همه لینکها رو به صورت یه لیست میبینن. این باعث میشه که کاربرا بتونن بدون نیاز به خوندن تمام وبسایت بین صفحات پیمایش کنن. وقتی یه لینکی با عنوان “کلیک کنید” ایجاد میشه، دقیقا معلوم نیست قراره ما رو به کجا هدایت کنه. عنوان بهتر برای این لینک “برای مشاهده اخبار کلیک کنید” یا در حالت ساده تر “مشاهده اخبار” هست. وقتی هم که توضیح بیشتری لازمه میتونید از خصیصه title استفاده کنید.<br />
<br />
<br />
لینک هایی که خوب توضیح داده شدن باعث میشن که کاربرای عجول زودتر راه ورود به صفحه مورد نظرشون رو پیدا کنن.<br />
<br />
<br />
نبودن جایگزین برای مدیا<br />
<br />
فقط این نیست که تصاویر رو توضیح بدیم. یه وقتایی میخواییم از ویدئو یا فایل صوتی تو سایت استفاده کنیم. وقتی که این مدیا به یه پلاگین خاص هم برای پخش شدن نیاز نداره (بخصوص که کاربر هم اون رو نصب نکرده باشه)، حتما باید یه راه جایگزین برای پخشش داشته باشیم. این جایگزین میتونه یه چیزی مثل متن فایل صوتی باشه.<br />
<br />
هرچند این موضوع ممکنه مسئولیت ساز به نظر بیاد، اما در نهایت نتیجه ایی که از رضایت کاربر گرفته میشه باعث میشه که احساس کنید ارزشش رو داره.<br />
<br />
اتکا به جاوا اسکریپت (Javascript)<br />
<br />
جاوا اسکریپت یه زبان برنامه نویسیه که خیلی از تعاملات ما رو روی وبسایتها شکل میده. از باز شدن یه پنجره بازشونده (Popup) گرفته تا نقشه گوگل. جاوااسکریپت به طور عجیبی انعطاف پذیره و در سطح وسیعی هم استفاده میشه.<br />
<br />
اینجا مشکل استفاده از فناوری نیست، بلکه روش استفاده است. خیلی از ماها توجه نداریم که بعضی از کاربران ما اصلا به جاوا اسکریپت دسترسی ندارن. گذشته از اینکه خیلی از این افراد ممکنه اون رو غیر فعال فعال کرده باشن، با فراگیر تر شدن Smartphoneها باید درنظر داشت که بعضی از اونها اصلا این فناوری رو پشتیبانی نمیکنن. اگه این شرایط پیش بیاد ممکنه نتونن بعضی لینکها باز کنن. همینطور محتوا هایی که به وسیله جاوا اسکریپت ایجاد میشن قابل رویت نیستند.<br />
<br />
<br />
یه قاعده ساده اینه که هیچ وقت برای دسترسی به محتوا، فقط به جاوا اسکریپت اتکا نکنید.<br />
<br />
<br />
زبان پیچیده و مبهم<br />
<br />
آخرین نکته اینکه که واقعا نباید در وبسایت از زبان پیچیده و خشک استفاده کرد. این چیزیه که خیلی از کاربرها رو آزار میده و نمیتونن با شما ارتباط برقرار کنن. همیشه لازم نیست از جمله بندیهای خیلی پیچیده و پر از اصطلاحات غیر قابل هضم استفاده کنید. باید باور کنید که نام بردن از 5 نویسنده یا اصطلاح علمی متفاوت در یک پاراگراف بار علمی اون مطلب رو بالا نمیبره.<br />
<br />
محتوای وبسایت نباید به گونه ایی باشه که احساس بشه فقط برای رفع تکلیف در سایت قرار داده شده. قبل از نوشتن هر عنوان یا توضیح باید به این فکر کنید که آیا این محتوا میتونه منظور و مفهوم رو به مخاطب شما انتقال بده؟<br />
<br />
با توجه به این پنج نکته میتونید به طرز باور نکردنی قابلیتدسترسی رو در وبسایتتون افزایش بدید. انجام دادن هیچ کدوم از اونها کار سختی نیست و به هزینه زیادی هم نیاز نداره. در نهایت این بهینه سازی باعث جذب بازدید کنندگان بیشتر میشه که میتونن به راحتی وبسایت شما رو پیمایش کنن.به نظر می رسه توجه به قابلیت دسترسی در وب سایت، ما رو به مسائل زیادی متعهد می کنه. با این حال توجه به 5 نکته ساده می تونه تغییرات خیلی زیادی رو ایجاد کنه.استراتژی دیجیتال چیست؟2013-04-22T00:00:00+04:302014-09-16T00:00:00+04:30https://amraei.com/thoughts/what-is-digital-strategyخیلی از سازمانهایی که من باهاشون تو حوزه تجربهکاربر همکاری دارم میگن ما وقتی به وبادوایس مراجعه میکنیم میبینیم که شما در مورد استراتژیدیجیتال خیلی صحبت کردید. اما واقعا برای ما سوالی پیش اومده که این استراتژیدیجیتال دقیقا چیه و چه لزومی داره که ما یه استراتژیدیجیتالی هم داشته باشیم؟<br />
<br />
متاسفانه این چیزیه که مدیران بیزینسها از طراحان و برنامه نویسای وبسایتشون میخوان که براشون یه استراتژیدیجیتالی تدوین کنن و حجم این درخواستها هم داره روز به روز زیادتر میشه. فرقی نمیکنه که دورکاری میکنن یا تمام وقت اونجا هستن. به هرحال دیر یا زود ازشون میخوان که یه استراتژی بهشون بدن.<br />
<br />
اما نترسید! استراتژیدیجیتال اونقدرها هم که به نظر میرسه وحشتناک نیست. فقط یه سنده که نقش شما و مشتریان شما رو توی برخوردتون با وبسایت، موبایل، ایمیل، رسانههایاجتماعی و بازاریابیدیجیتالی تعیین میکنه. اصلا هم لزومی نداره که همه چیز رو عمیقا تحت پوشش قرار بده (و اصلا اگه اینطوری باشه خواناییش رو از دست میده)، در عوض یه سری رویکردهای کلی رو برای هر کدوم از این حوزهها معین میکنه.<br />
<br />
در نهایت هر سازمانی برای حضورش توی دنیای آنلاین یه دلیل داره و اونم رسیدن به اهداف تجاریشه. آنلاین بودن صرفا به خاطر چشم و هم چشمی بین رقبا یا فقط به خاطر اینکه همه این کارو میکنن خیلی کمکی به شما نمیکنه. سازمان شما به یه استراتژیدیجیتالی نیاز داره. یه چیزی که به شما بگه وب چطور میتونه بهتون کمک کنه.<br />
<br />
تو این مطلب من قصد دارم بهتون بگم که از کجا باید شروع کنید و چه چیزهایی رو در نظر داشته باشید. امیدوارم در نهایت مفید باشه.<br />
<br />
استراتژیدیجیتال استراتژی بیزینس نیست<br />
<br />
اگر تصمیم دارید یه استراتژیدیجیتالی تدوین کنید احتمالا ممکنه رفته باشید و چند تا نمونه از اسناد استراتژی بیزینس رو هم دیده باشید. معمولا توی یه استراتژی بیزینسی سنتی روی دو تا موضوع تمرکز میشه: نقشه راه بلند مدت و پیش بینی بودجه. اما متاسفانه سخته که این تو تا المنت رو بخواییم توی یه استراتژیدیجیتالی بگنجونیم.<br />
<br />
تدوین یه استراتژی ۳ تا ۵ ساله یه چیز کاملا غیر واقع گرایانه است. سرعت رشد تکنولوژی خیلی بیشتر از اینهاست. به همون نسبت وقتی فضای کاری ما داره با این سرعت تغییر میکنه، پیشبینی دقیق بودجه کار خیلی دشواریه. بنابراین استراتژیدیجیتال رویکرد متفاوتی داره.<br />
<br />
<br />
یه استراتژیدیجیتالی باید روی افراد، سیاستها و اولویتها تمرکز داشته باشه.<br />
<br />
<br />
یه استراتژیدیجیتالی لازمه که بیشتر روی سیاستها، اولویتها و افراد تمرکز داشته باشه که وقتی یه تکنولوژی جدید ظهور میکنه، برای تصمیمگیری بشه بهشون اطمینان و اعتماد کرد. دقیقا مثل همون ضرب المثل «یاد دادن ماهیگیری» میمونه.<br />
<br />
افراد، سیاستها و اولویتها<br />
<br />
اینکه باید روی سیاستها، اولویتها و افراد تمرکز کنیم یعنی چی؟ چطور توی بیزینس شما اعمال میشه؟<br />
<br />
در اصل اگه شما میخوایید یه استراتژی تدوین کنید که میتونه خودش رو با سرعت بالای دنیای دیجیتال مطابقت بده، به یه فرایند تصمیمگیری انعطافپذیر و سریع نیاز دارید. برای این کار ضروریه که یه سری افراد با صلاحیت توی یه شرایط و بستر درست تصمیمگیری باشن و قابلیت این رو هم داشتن باشن که اونها رو سریعا پیادهسازی کنن.<br />
<br />
بنابر این خیلی مهمه که استراتژیدیجیتالی شما شامل این موارد باشه:<br />
<br />
افراد<br />
<br />
کی در مورد مسایل مختلف دیجیتالی تصمیم میگیره و کی در نهایت کار رو انجام میده؟ خیلی مهمه که تصمیمات درست توسط افراد با صلاحیت گرفته بشه. مثلا مدیر IT مجموعه که نباید در مورد طراحی تصمیمگیری کنه، یا مدیر بازاریابی نباید بره و برای سایت هوست (Host) انتخاب کنه. معمولا وقتی یه کاری داره در قالب گروه انجام میشه اتفاقات این شکلی زیادی میافته.<br />
<br />
تامین منابع هم توی استراتژیدیجیتال خیلی مهمه. مثلا اینکه کدوم کار باید توسط نیروهای توی خونه انجام بشه و یا کدوم رو میتونیم برون سپاری کنید؟ وقتی برون سپاری میکنید چه معیار هایی رو باید در نظر بگیرید؟<br />
<br />
سیاستها<br />
<br />
وقتی فرایند تصمیمگیری سریع رو توی سازمان فعال میکنید، بهتون کمک میکنه که چند تا سیاست رو با هم داشته باشید. سیاستها مثل یه چهارچوب عمل میکنن که تصمیمات عملیاتی در درون اون اتفاق میافتن. در واقع به جای اینکه هربار برای یه موقعیت جدید بخوایید تصمیمگیریهای جدید داشته باشید، تمصمیمات خودشون در چهار چوب سیاستها گرفته میشن.<br />
<br />
به عنوان یه نمونه خوب، سیاست رسانههایاجتماعی رو مثال میزنم. کیا اجازه دارن توی رسانههایاجتماعی حرف بزنن؟ چه جور محتوایی قابل قبوله و چی نیست؟ تعریف سیاست برای شبکههایاجتماعی به کارمندای اون بخش امنیت میده (چون میدونن که به انجام چه کاری مجاز نیستن) و همچنین باعث میشه که لازم نباشه قبل از هر توییت در موردش بحث کنید.<br />
<br />
همچنین سیاستها برای رفع تداخلات داخلی مفید هستن. به عنوان مثال تعریف یه سیاست در مورد اینکه چی میتونه توی صفحه اصلی وبسایت قراربگیره، میتونه از تداخلات بعدی پیشگری کنه. در واقع این سیاست بحثهای داخلی رو از دادن نظرهای ذهنی به سمت تصمیمات ملموستر هدایت میکنه.<br />
<br />
بعضی از این سیاستها شامل این موارد میشه:<br />
<br />
<br />
قابلیت دسترسی<br />
حذف محتواهای قدیمی<br />
استاندارهای توسعه (مثل استاندارهای کدنویسی)<br />
تست حداقلها (مثل تست روی مرورگرهای مختلف)<br />
سبک نوشتار<br />
<br />
<br />
توی استراتژیدیجیتال لازم نیست همه این سیاستها رو تعریف کنیم، اما باید شناسایی شده باشن. لازمه هر کدوم از این سیاستها مستند بشن و سهام دارها و مدیران مسئول هم روش به توافق برسن.<br />
<br />
اولویت ها<br />
<br />
عدم توافق روی اولویتها یکی از اون چیزهاییه که باعث کاهش سرعت تصمیمگیری سازمانها در مورد دنیای دیجیتال میشه. توی محیطی که تصمیمگیری سریع یه موضوع حیاتیه، ضروریه که اولویتهای کلیدی مشخص شده باشن.<br />
<br />
دو تا از مهمترین اولویت هایی که باید تعیین بشن عبارتند از اهداف بیزینس و کاربران هدف.<br />
<br />
برای خیلی از سازمانها حتی تعریف اهداف بیزینسی و گروه کاربران هدفشون کار مشکلیه، چه رسد به اینکه بخوان اولویت بندیشون هم بکنن. بنابر این توی تدوین استراتژیدیجیتالی حتما این کار انجام میشه.<br />
<br />
اگه این اولویتها رو به طور شفاف تعریف نکرده باشید، هربار که باهاشون برخورد میکنید باید در موردشون بحث کنید. حالا چه موضوع محتوای صفحه اصلی باشه چه تعداد منوها. وجود این اولویتها از تداخل دیدگاهها جلوگیری میکنه و باعث میشه که سریعتر به جلو حرکت کنید.<br />
<br />
یکی از جاهایی که این اولویتها خیلی کاربرد دارن توی بحث نگهداری هست. مثلا اگه مدیر میخواد که یه کاری به صورت اورژانسی انجام بشه، ما اون کار رو با اهداف اولویت بندی شده مطابقت میدیم و اونجاست که معلوم میشه آیا این موضوع اورژانسی به حساب میاد یا نه.<br />
<br />
ایجاد یه نقشه راه مقدماتی<br />
<br />
اتکای استراتژیدیجیتالی شما باید روی رسیدگی به مسائل فوری باشه. یعنی بپرسید کدوم حوزههای کاری رو باید بیشتر توجه کنید تا کار انجام بشه؟ چون باید به این مسائل خیلی فوری رسیدگی کنیم، در نتیجه این امکان رو داریم که میزان قابل توجهی از جزییات رو برای حل کردن مسئله ارائه کنیم.<br />
<br />
هرچی جلوتر میریم میتونیم سطح جزییات رو کاهش بدیم. این امکان رو داریم که یه جدول زمانی نه خیلی دقیق رو برای اولویتهای توسعه طی دو سال آینده تنظیم کنیم، اما در عین حال باید همیشه این رو به صورت شفاف توی این نقشه راه در نظر بگیریم که با تغییرات دنیای دیجیتال ممکنه نیاز به تغییر پیدا کنه.<br />
<br />
<br />
معمولا مدیران ارشد خیلی به دنیای دیجیتال اعتماد ندارن چون درکش نمیکنن. بنابراین نقشه راه باید برای اونها قوت قلب به همراه داشته باشه.<br />
<br />
<br />
نقشه راهی که تدوین میشه باید مورد رضایت اکثریت مدیران ارشد باشه. معمولا این مدیران خیلی به دنیای دیجیتال اعتماد ندارن چون درکش نمیکنن. بنابراین نقشه راه باید برای اونها یکجور قوت قلب به همراه داشته باشه.<br />
<br />
استراتژیدیجیتال یه چیزیه که میتونه کیفیت وب رو برای شما مشخص کنه و بهتون این احساس رو بده که روش کنترل کافی دارید. اگه استراتژیدیجیتالی شما تنها حرفش این باشه که «فقط به تیم طراحی وبسایت و سیاستهاشون اعتماد کنید» نمیتونه اون احساس کنترل رو ایجاد کنه. یه نقشهراه (مهم نیست چقدر مبهم باشه) این احساس رو به شما و سایر مدیران ارشد میده.<br />
<br />
اما نقشه راه باید چه حوزه هایی رو پوشش بده؟<br />
<br />
حوزه استراتژیدیجیتال<br />
<br />
حوزه دقیق استراتژیدیجیتال خیلی به سازمان شما و کاری که انجام میدید وابسته است. در واقع منظور اینه که استراتژیدیجیتال باید حوزههای بیشتری رو از یه صرفا وبسایت پوشش بده. برای یه طراح وبسایت خیلی راحتتره که فقط به وبسایت بپردازه. خوب طبیعی هم هست چون این کاریه که بلده. اما استراتژیدیجیتال خیلی بیشتر از طراحی یه وبسایته.<br />
<br />
در اغلب موارد استراتژیدیجیتال باید این موارد رو در نظر داشته باشه:<br />
<br />
<br />
موبایل - آیا میخوایید یه وبسایت واکنش گرا (responsive) داشته باشید؟ آیا به app هم نیاز دارید؟ اگه بله، چه پلتفرمهایی رو میخوایید پشتیبانی کنید؟<br />
رسانههایاجتماعی - کدوم شبکهها رو میخوایید پشتیبانی کنید؟ چقدر تمایل دارید که از شبکههایاجتماعی استفاده کنید؟ کی مسئول این کاراست؟ چجور رفتارهایی مورد قبول هستن؟ بازخوردهای منفی رو چطور میخوایید مدیریت کنید؟<br />
ایمیل - باید به هر جور ایمیلی از خبرنامه تا ایمیلهای اتوماتیک فکر کنید. باید به این موضوع رسیدگی کنید که کی مسئول مکاتبات ایمیلیه؟ لیست ایمیلها، امنیت و حریم شخصی خصوصی چطور حفظ میشه؟<br />
بازاریابی دیجیتالی - این موضوع شامل هر چیزی از SEO و PPC میشه تا تبلیغات بنری و طراحهای وابسته.<br />
وبسایت - چه امکاناتی قراره روی وبسایت داشته باشید؟ در مورد محتوا چطور تصمیمگیری میکنید؟ کی مسئول نگهداری از طرح، محتوا و جوانب فنی وبسایته؟<br />
<br />
<br />
یه استراتژیست دیجیتال توی هر کدوم از حوزهها به شما میگه که منافعش برای بیزینس شما چیه، کارایی فعلیش رو ارزیابی میکنه و برای بهینهسازیش در کوتاه و بلندمدت پیشنهاد میده. گاهی انجام همه این کارها برای یه نفر کار سختیه و میبینید که به چه دانش وسیعی نیاز هست. بنابراین در مواردی هم لازم میشه که هر کدوم از این حوزه ها رو به یه متخصص بسپارید تا استراتژیدیجیتالیتون ابهام کمتری داشته باشه.<br />
<br />
به نکته مهم اینه که برای رقابت و دیده شدن، وقتی که منابع محدود هست و رقابت سنگین، نوشتن یه استراتژیدیجیتالی بدون نگاه کردن به بودجه کار خیلی سختیه.<br />
<br />
نمی تونید در مورد پول صحبت نکنید<br />
<br />
هرچند که هیچ وقت نمیشه یه استراتژیدیجیتالی کاملا دقیق و منطبق با بودجه رو تدوین کرد، اما این اصلا به این معنی نیست که میتونید در مورد پول حرف نزنید. حتما باید توی استراتژیدیجیتالی از بودجه صحبت شده باشه تا هزینهها بر اساس اون برنامه ریزی بشن.<br />
<br />
یکی از مدل هایی که من پیشنهاد میکنم در موردش جدا فکر کنید مدل توسعه تکاملیه که روی هزینه و بودجه تاثیر مستقیم میگذاره. توی این روش باید به جای قیمت ثابت یه بودجه سالانه برای هر کدوم از حوزهها در نظر بگیرید. دقیقا مثل بودجهایی که برای بازاریابی در نظر گرفته میشه. با استفاده از این روش کار بودجهبندی خیلی سادهتر میشه.<br />
<br />
البته هنوزم میبینید که باز یه خورده ابهام هست و واقعا هم همینطوره. همونطور که در ابتدا هم عرض کردم کار بودجه بندی دیجیتالی کار واقعا سختیه. اما با این حال نمیتونیم ازش چشم پوشی کنیم. حتی یه حدس خیلی پرت هم بهتر از اینه که هیچی نباشه. حداقل اینه که به یه معیار اولیه برای تواناییتون در هزینهکردن میرسید.<br />
<br />
کی باید درگیر این کار باشه؟<br />
<br />
این یه واقعیت محضه که هیچ کس بهتر از شما (به عنوان مدیر بیزینس) نمیتونه به استراتژی درست اشراف داشته باشه. اما نکته خیلی مهم اینه که کار تولید این سند استراتژیک نباید بصورت ایزوله انجام بشه. کار تدوین استراتژیدیجیتال باید با همکاری نزدیک بین استراتژیستدیجیتال و سایر سهامدارها انجام بشه.<br />
<br />
این خیلی متداوله که مدیران از اهمیت استراتژیدیجیتال چشم پوشی کنن. حتی وقتی نیازش رو کاملا درک میکنن بازم به ندرت اتفاق میافته که برن سراغ یه استراتژیستدیجیتال و ازش کمک بخوان. حتی خیلی از اونها تدوین استراتژیدیجیتال رو شغل به حساب نمیارن.<br />
<br />
حالا من میخوام شما رو ترغیب کنم که توی این کار فعال تر باشید. یعنی فکر نکنید که این کار سادهایی هست و احتمالا خودتون هم از پسش بر میایید. پیشنهاد میکنم با یه استراتژیستدیحیتال مشورت کنید و از همین لحظه به فکر تدوین یه استراتژیدیجیتالی برای شرکت و یا سازمان خودتون باشید.این استراتژیدیجیتال دقیقا یعنی چی؟ ما مطالب زیادی در این مورد نوشتیم اما واقعا وقتی میگیم استراتژی دیجیتال منظورمون چیه؟سه راز مهم در سادگی2013-03-15T23:52:30+03:302013-03-15T23:52:30+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B3%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%87%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%AF%DA%AF%DB%8Cقبلا در این باره مطلبی نوشته بودم که خیلی از سازمان ها هزینه های زیادی برای اضافه کردن امکانات متعدد به سایتشون انجام می دن. این درحالیه که واقعا نیازی به این همه پیچیدگی نیست. اما چرا این اتفاق می افته ؟<br />
<br />
3 دلیل برای علاقه به پیچیدگی<br />
<br />
معمولا سه دلیل عمده وجود داره که باعث می شه صاحبان وب سایت ها از حذف کردن یه مطلب خودداری کنن.<br />
<br />
<br />
می ترسن که چیزی رو از دست بدن - صاحبان وب سایت ها فکر می کنن با آنلاین کردن همه چیز می شه به کاربران این امکان رو داد که به هر چیزی که نیاز دارن بدونن دسترسی داشته باشن. اما متاسفانه وقتی گزینه های در دسترس خیلی زیاد باشه، پیدا کردن یه مورد خاص خیلی سخت تر می شه.<br />
ترس از اینکه کاربران چیزی رو متوجه نشن - به دلیل ضعف اعتماد به نفس، مدیران وب سایت ها مدام فکر می کنن نیازه یه سری دستور العمل های بی پایان رو به کاربرانشون بدن. اما متاسفانه بیشتر کاربرا هیچ وقت اینا رو نمی خونن.<br />
نا امیدی از تلاش برای متقاعد کردن مخاطب - مدیران خیلی از وب سایت ها فکر می کنن اثر گذاری کار اونها خیلی پایینه بنابر این عمدتا نمی تونن با مخاطب هاشون ارتباط برقرار کنن. علت هم اینه که اطلاعات توی وب سایت اونها اغلب نارسه و ضعف اطلاعاتی داره.<br />
<br />
<br />
البته احتمالا دلایل بیشتری هم مثل تنبلی وجود داره. نوشتن یه مطلب ساده است اما حذف کردنش نیاز به مراقبت و مداومت بیشتری داره. همینطور میل به جلب رضایت مخاطب. وقتی یکی از کاربرا اضافه کردن یه امکان رودرخواست می کنه، مدیران وب سایت فکر می کنن مجبور هستن این کار رو انجام بدن.<br />
<br />
3 سوال که ما رو به سادگی تشویق می کنن<br />
<br />
اضافه کردن یه امکان به خاطر درخواست کاربرا همیشه ایده خوبی نیست. بهتره قبلش این 3 سوال رو از خودتون بپرسید :<br />
<br />
<br />
چند نفر دیگه خواستن که این امکان اضافه بشه ؟ - اگر فقط تعداد کمی از افراد خواستن که یه امکان خاص اضافه بشه احتمالا ارزش صف هزینه و زمان رو نداره.<br />
درخواست از طرف کی بوده ؟ - اگه این خواسته یکی از کاربران دائمی شما نیست، احتملا لازم نیست هیچ وقت بهش فکر کنید.<br />
اثراتش روی دیگران چیه ؟ - هر امکانی یه پیچیدگی به همراه خودش داره. بهتره ببینید که اثرات این پیچیدگی روی دیگران چطوره ؟ آیا فراخوان اصلی وب سایتتون رو تحت تاثیر قرار نمی ده ؟<br />
<br />
<br />
بعد از اون اگه وب سایتتون پیچیده شد، برای ساده کردنش چیکار می کنید ؟<br />
<br />
3 قدم برای ساده کردن وب سایت<br />
<br />
بر اساس قوانین سادگی 3 راه وجود داره که شما می تونید هر چیزی رو ساده کنید. تو وب سایت شامل این ها می شن :<br />
<br />
<br />
حذف عناصر<br />
مخفی کردن عناصر<br />
فشرده سازی عناصر<br />
<br />
<br />
حالا بیایید تمرین کنیم که چطور این 3 راه باعث ساده شدن می شن.<br />
<br />
1. حذف کردن عناصر<br />
<br />
<br />
<br />
اولین قدم تو ساده کردن وب سایت اینه که محتوا ها رو حذف کنید. این معمولا به دلایلی که بالاتر توضیح دادم سخت ترین کاریه که باید انجام بشه. Steve Krug در کتاب خودش به نام “Don’t Make Me Think” (عنوان رو انگلیسی نوشتم که راحتر تر پیداش کنید) به ضرورت های این مسئله خیلی خوب اشاره کرده. Steve می گه حذف محتواها دو مزیت داره : - سطح اصطکاک ذهنی رو تو سایت شما کاهش می ده<br />
<br />
اجازه می ده محتواهای مهم تر برجسته تر باشن<br />
<br />
<br />
حذف محتوا ها واقعا باعث ایجاد تغییر می شه. ما این کار رو روی محتوای کارگاه آنلاین کاسیت انجام دادیم و به طرز عجیبی دیدیم که سطح مذاکرات (درخواست های مشاوره و قیمت، همچنین سوالات) ما با مخاطبا افزایش پیدا کرد. همچنین خیلی نظرات مثبت در مورد خود وب سایت گرفتیم.<br />
<br />
حقیقتی که ممکنه شگفت زدتون کنه اینه که ما 40 صفحه یا بیشتر رو با هم ادغام کردیم و در یه صفحه قرار دادیم ! البته این کار رو در مورد هر وب سایتی نمی شه انجام داد، اما همیشه حذف یه سری از محتوا ها باعث یه تغییر مهم می شه.<br />
<br />
2. مخفی کردن بعضی عناصر<br />
<br />
متاسفانه همیشه این امکان وجود نداره که عناصر رو حذف کنیم. بعضی موقع ها لازمه بعضی عناصر رو واسه یه طیف دیگه از مخاطبا نگه داریم. اینجاست که مخفی کردن عناصر کاربردی می شه.<br />
<br />
مهمه که به مخاطبای ثانویه اهمیت بدیم اما باید طوری باشه که مخاطبای هدف رو تحت تاثیر قرار نده. اینجا می تونید بعضی عناصر رو در عمق سایت مخفی کنید و هر زمان لازم شد در دسترس این طیف از مخاطبا قرار بدید.<br />
<br />
<br />
<br />
خوب این مثال رو همه می شناسیم. اینجا می بینیم علیرغم اینکه گوگل سرویس های متعددی داره اما فقط چند تا دونه از اونها رو در سطح اول دسترسی قرار می ده. این سرویس ها معمولا همون سرویس هایی هستن که برای مخاطبای هدف طراحی شدن. گوگل نتنها سایر سرویس ها رو به سطوح مختلف می بره بلکه حتی خود اون ها رو به سطح 3 و 4 تقسیم می کنه. ### 3. فشرده سازی عناصر<br />
<br />
یکی از مثال های رایج سایت دانشگاه هاست. معمولا دانشگاه ها می خوان به دانشجویان آینده نگر اطلاعاتی درمورد آینده علمی - کاری اونها بدن (من تو سایت دانشگاههای ایران حتی یه مثال غلط هم نتونستم پیدا کنم بنابر این یه مثال انگلیسی رو انتخاب کردم).<br />
<br />
<br />
<br />
خوب اینجا یه اشکال وجود داره و اونم اینه که وقتی کاربرا با سایت آشنا هستن دیدن این اطلاعات اونها رو گیج می کنه و آزار دهنده است. به عبارتی لازم نیست اینها رو به کاربرای همیشگی سایت نشون بدیم. اینجا ما پیشنهاد می کنیم که این عناصر فشرده بشن.<br />
<br />
<br />
<br />
به این ترتیب اگه کاربری برای بار دوم وارد وب سایت شد دیگه لازم نیست بازم همون اطلاعات قبلی رو ببینه. این باعث می شه ضمن اینکه هنوز به اونها دسترسی داره، حواسشم پرت نشه. ## نتیجه گیری<br />
<br />
هرچند ایده آل ترین راه اینه که محتوا ها رو حذف کنیم. اما خوب راه های دیگه هم وجود داره. با این حال نباید تبدیل به بهانه ایی بشه که محتوا ها رو حذف نکنیم.<br />
<br />
حذف محتوا باید همیشه گزینه اول باشه و “مخفی” یا “فشره کردن” باید زمانی انجام بشه که مطمئن هستیم باعث انحراف مخاطب نمی شه. در هر صورت ما همیشه باید به جای اضافه کردن پی در پی محتوا به فکر راهی برای ساده کردن وب سایتمون باشیم.بیشتر صاحبان وب سایت ها درست زمانی که لازمه وب سایتشون ساده باشه با اضافه کردن مداوم امکانات و محتوا به وب سایتشون آسیب می رسونن. تو این مطلب من قصد دارم بگم که چرا این اتفاق می افته و همینطور چطور می شه وب سایت رو ساده کرد.10 تکنیک برای فراخوان (Call-to-action) های موثر2013-02-24T01:30:00+03:302013-02-24T01:30:00+03:30https://amraei.com/thoughts/10-%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-call-to-action-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%AB%D8%B1اخیرا ایمیلی دریافت کردم که توش نوشته شده بود :<br />
<br />
<br />
گاهی می بینم که در مورد اهمیت فراخوان ها صحبت می کنی، اما هیچ وقت توضیح کاملی نمی دی. من به اهمیت فراخوان ها پی بردم، اما چطور باید مخاطب رو به انجامشون تشویق کنم ؟<br />
<br />
<br />
فراخوان یکی از قسمت های ضروری هر وب سایته. فقط سایت های فروشگاهی و تجاری نیستن که باید فراخوان داشته باشن، بلکه هر وب سایتی باید یه هدفی مثل عضویت کاربران، ثبت نام در خبر نامه و یا پر کردم فرم تماس داشته باشه.<br />
<br />
یه فراخوان چند تا دستاورد داره …<br />
<br />
<br />
جلب توجه برای وب سایت شما<br />
راهی برای اندازه گیری میزان موفقیت شما<br />
جهت دهی به کاربرانتون<br />
<br />
<br />
حالا به معرفی 10 تکنیک متعارف برای ساختن یه فراخوان اثرگذار می پردازیم. من توی سایتهای فارسی خیلی گشتم ولی نمونه های مورد نظرم رو پیدا نکردم. برای همین مثال ها رو از سایت های انگلیسی انتخاب کردم.<br />
<br />
1. بستر رو مهیا کنید<br />
<br />
قبل از اینکه کاربر به فراخوان شما پاسخ بده، باید بدونه که نیاز شما چیه. بعضی از سایتها این کار رو خیلی خوب انجام می دن. اونها قبل از اینکه از کاربر چیزی بخوان، یه مشکل رو مطرح و بعد محصول یا خدماتی رو معرفی می کنن که مشکل رو حل میکنه.<br />
<br />
شما باید مزایای پاسخ دادن به درخواستتون رو توضیح بدید. چیزی باعث می شه که کاربر بدون پاسخ دادن به فراخوان از سایت خارج نشه. برای مثال یه نگاهی به وب سایت Skype میندازیم که بالای فراخوان (دکمه دانلود) این متن رو نوشتن :<br />
<br />
<br />
Make calls from your computer — free to other people on Skype and cheap to phones and mobiles around the world.<br />
<br />
از کامپیوتر خودتون در سراسر جهان با کسانی که Skype دارن بصورت رایگان و ارزان برای ارتباط با تلفن و موبایل، تماس بگیرید (یه همچین چیزی).<br />
<br />
<br />
خیلی شفاف توضیح دادن که با دانلود کردن Skype چی نصیب کاربرا می شه.<br />
<br />
Skype به وضوح مزایای دانلود نرم افزارشون رو توضیح می ده<br />
<br />
2. یکم بیشتر پیشنهاد بدید<br />
<br />
بعضی وقتها باید کمی پیشنهادها رو بچربونید تا مخاطب حاضر بشه به فراخوان شما پاسخ بده. معمولا پیشنهاد های بیشتر می تونه شامل یه تخفیف، وارد شدن به یه قرعه کشی و یا یه هدیه باشه. باراک اوباما تو سایت خودش یه همچین کاری واسه دریافت کمک انجام داده بود . نوشته بود اگر 30$ اهدا کنید، یه تیشرت رایگان هم بهتون می دیم.<br />
<br />
البته الان دیگه نیست ولی من آرشیوش رو پیدا کردم که نوشته بود در ازای 30 دلار هدیه کردن به کمپین تبلیغاتیش، یه تیشرت رایگان بهتون هدیه می ده.<br />
<br />
<br />
<br />
گذشته از اینکه این کار آمریکایی ها رو به اهدای پول تشویق می کنه، مهمتر اینه که اونها عملا به یه بیلبورد تبلیغاتی برای باراک اوباما تبدیل می شن.<br />
<br />
3. فراخوان ها کم، اما مشخص باشن<br />
<br />
مهمترین مسئله اینه که روی فراخوان های شما تمرکز بشه. نباید کاربرا غرق در فراخوان بشن. بررسی سوپر مارکت ها نشون می ده که وقتی فروشنده تمام در و دیوار رو پر تبلیغات کمی کنه، نهایتا کمتر موفق به فروش میشه.<br />
<br />
وقتی گزینه ها کمتر باشه مخاطب شما برای انتخاب به تلاش ذهنی (بار شناختی) کمتری نیاز داره. این یعنی شما کاربر رو راهنمایی می کنید که قدم به قدم به تمام قسمت های وب سایت مراجعه کنه و این خیلی موثرتره.<br />
<br />
<br />
تعداد مناسب فراخوان برای هر سایتی می تونه متفاوت باشه. اما هر تعدادی که هستن باید متمایز باشن<br />
<br />
<br />
این تنها موردی بود که تونستم توسایت های فارسی براش مثالی پیدا کنم اما ترجیح می دم اسمی ازش نبرم. تو این سایت سه تا فراخوان بود :<br />
<br />
<br />
خرید پستی<br />
بازدید از نمونه ها<br />
دریافت محصول<br />
<br />
<br />
گذشته از اینکه تعداد فراخوان ها غیر قابل قبوله، هیچ تفاوت مهمی هم بین “خرید پستی” و “دریافت محصول” وجود نداره. من کدوم کار رو باید اول انجام بدم؟ خرید پستی یا دریافت محصول!؟ کمی گیج شدم.<br />
<br />
4. از زبان رایج کاربرا استفاده کنید<br />
<br />
توی فراخوان باید به صورت خیلی واضح به کاربرا بگیم که ازشون چی می خواییم. بهتره از کلمات رایجی که برای اونها آشناست استفاده کنیم مثل:<br />
<br />
<br />
خرید یا سفارش<br />
ثبت نام<br />
اشتراک<br />
تماس<br />
<br />
<br />
تمام این موارد کاربر رو تشویق می کنه که یه کاری انجام بده. برای اینکه ضرورت انجام کار رو به کاربران نشون بدیم، می تونیم ایی کلمات رو در کنار چنین جمله هایی استفاده کنیم :<br />
<br />
<br />
فقط تا 15 اسفند فرصت دارید<br />
به مناسبت عید نوروز<br />
الان سفارش بدید و یه هدیه نوروزی از ما بگیرید<br />
<br />
<br />
Carsonified از یه همچین چیزی برای فروش ورک شاپ هاش استفاده می کنه. خیلی خوب هم می تونه فوریت موضوع رو به کاربراش منتقل کنه که سریع تر ثبت نام کنن.<br />
<br />
وب سایت Carsonified فوریت مسئله رو کاربراش نشون می ده و همین باعث می شه سریع تر ثبت نام کنن.<br />
<br />
<br />
<br />
5. محل مناسبی رو انتخاب کنید<br />
<br />
این واقعا خیلی مهمه که شما بتونید فراخوان رو در جای مناسب قرار بدید. ایده آل اینه که بالا و وسط صفحه قرار بگیره. مثل کاری که توی سایت picsengine.com انجام شده و دقیقا در یه همچین موقیعیتی قرار گرفته.<br />
<br />
با قرار دادن فراخوان در وسط صفحه، تمرکز بیشتری از کاربران می گیره.<br />
<br />
<br />
<br />
6. از فضاهای خالی استفاده کنید<br />
<br />
فقط این مهم نیست که فراخوان محل مناسبی داشته باشه. وقتی دور و بر فراخوان به اندازه کافی خالی باشه توجه بیشتری به خودش جلب می کنه. سعی کنید اطراف فراخوان ها رو محتوای زیادی قرار ندید تا به نقطه اصلی تمرکز تو وب سایت شما تبدیل بشن.<br />
<br />
PlanHQ با تعیین فضای خالی خیلی خوب دور فراخوان، واقعا یکی از بهترین نمونه هاست. این کار باعث شده در نگاه اول اولین چیزی که دیده می شه همین فراخوان باشه.<br />
<br />
PlanHQ با فضای خالی زیادی که دور فراخوان گذاشته، تمرکز رو به اون سمت افزایش داده<br />
<br />
<br />
<br />
7. از رنگ های متفاوت استفاده کنید<br />
<br />
رنگ ها یکی از موثرترین ابزار ها برای جلب توجه هستن. مخصوصا وقتی که نسبت به سایر قسمت های سایت کاملا متفاوت باشن. به عنوان مثال تو این مورد گوگل خیلی خوب عمل کرده. دکمه ثبت نام رو با رنگ قرمر ببینید.<br />
<br />
رنگ دکمه ثبت نام طوریه که واقعا متفاوته و توجه رو به خودش جلب می کنه.<br />
<br />
<br />
<br />
البته هیچ وقت صرفا به رنگ ها تکیه نکنید. چون خیلی از افراد به شکلی از کوررنگی مبتلا هستن و ممکنه درخشندگی ها رو نبینن.<br />
<br />
8. فراخوان رو بزرگ کنید<br />
<br />
به عنوان یه طراح همیشه این مشکل رو با مشتری ها داشتم که می خوان یه چیزی رو بزرگتر کنم. خوب همیشه هم من گفتم که اندازه متن ها همه چیز رو حل نمی کنه. چیز های دیگه هم مثل موقعیت، رنگ ها و فضای خالی به همون اندازه مهم هستن.<br />
<br />
اما از این موضوع هم نمی شه صرف نظر کرد که اندازه عناصر موضوع مهمیه. وقتی فراخوانی بزرگ باشه مسلما شانس بیشتری داریم که دیده بشه. شرکت موزیلا این کار رو تو قلب صفحه اصلی خودش انجام داده. وقتی می خوایید فایر فاکس رو دانلود کنید، دکمه دانلود تو صفحه حکمرانی می کنه.<br />
<br />
موزیلا از سایز بزرگ برای جلب توجه استفاده می کنه<br />
<br />
<br />
<br />
9. تو هر صفحه یه فراخوان داشته باشید<br />
<br />
فراخوان ها نباید فقط تو صفحه اصلی باشن بلکه باید هر صفحه یه نمونه داشته باشه که کاربر رو به قسمت های دیگه هدایت کنه. اگر کاربر به بن بست برسه وب سایت رو بدون انجام دادن فراخوان ترک می کنه.<br />
<br />
ضمنا نباید همه فراخوان ها یه شکل باشن اما می تونید تو صفحات بعدی شکل کوچکتری رو استفاده کنید که در نتیجه به یه هدف مشترک اشاره میکنن.<br />
<br />
توسعه دهنده های PHP احتمالا با Basecamp آشنا هستن. این سایت پایین هر صفحه یه فراخوان گذاشته که به کاربرا برای ثبت نام تو وب سایت و یا استفاده از راهنما سیگنال می ده.<br />
<br />
Basecamp پایین هر صفحه یه فراخوان گذاشته<br />
<br />
<br />
<br />
10. فراخوان رو آماده کنید<br />
<br />
در نهایت تصور کنید که اگر کاربر به فراخوان شما جواب داد چه اتفاقی قراره بیفته. بقیه ماجرا به این مربوط می شه که حالا خود فراخوان باید چه شکلی باشه.<br />
<br />
یه هشدار خیلی مهم در مورد زمانیه که قراره از کاربر یه سری اطلاعات شخصی بگیرد. اینجاست که باید در برابر این وسوسه مقاومت کنید و اطلاعات غیر ضروری از کاربر نخوایید.<br />
<br />
من اولین باری که خواستم یه بلاگ تو WordPress.com بسازم رو یادمه چون فرم ثبت نام خیلی مختصر و مفید بود. اونها یه سری اطلاعات محدود رو برای ایجاد یه بلاگ می پرسن.<br />
<br />
Wordpress اطلاعاتی رو که برای ساختن یه وبلاگ لازمه خیلی مختصر کرده.<br />
<br />
<br />
<br />
نتیجه گیری<br />
<br />
یه فراخوان موثر محور موفقیت یه وب سایته که عواملی مثل قابلیت کاربرد، طراحی خلاق بصری و محتوای قدرتمند رو یکجا جمع می کنه. اگر این کار واقعا درست انجام بشه می تونه بازدهی قابل اندازه گیری خوبی برای ما داشته باشه و این چیزیه که همه ما برای سرمایه گذاری هامون بهش نیاز داریم.<br />
<br />
با تشکر از امین کرمی و سرکارخانوم داداشی که زحمت پیدا کردن نمونه ها رو کشیدن.هر وب سایت باید حداقل یه فراخوان (Call to action) داشته باشه. فراخوان کاریه که مایلید کاربر انجامش بده. اما شما چطور کاربر رو به این کار تشویق می کنید؟ شما چطور یه فراخوان اثرگذار طراحی می کنید؟من می خوام برنامه نویس بشم !2013-02-13T23:32:54+03:302013-02-13T23:32:54+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%85%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D8%B4%D9%85اخیر توی یکی از شبکه های اجتماعی با گروهی برخورد کردم که عنوان جالبی داشت. جالب بودن عنوان برای من به دلیل نگاه عمل گرای اون به مسئله بود. یعنی علاوه بر اینکه شکل متداول انفعال گونه نداشت بلکه می تونه به مرور تبدیل به یه Start-up برای مخاطبانش بشه. به نظر میرسه اعضای این گروه در پی پاسخ دادن به این سوال اساسی تمام علاقه مندان به برنامه نویسی هستن که:<br />
<br />
من می خوام برنامه نویس بشم ! از کجا باید شروع کنم ؟<br />
<br />
<br />
قدم اول : تصمیم بگیرید و ثابت قدم باشید<br />
<br />
این سوال خیلی رایجه و بارها از خود من پرسیده شده. بگذارید چند تا نکته مهم و کلیدی رو براتون مشخص کنم که می تونه در تصمصم گیری موثر باشه.<br />
<br />
شروع دشوار و فشار های اولیه من از این موضوع راضی نیستم اما نمی شه ازش گذشت که این حرفه بسیار دیر بازده است. معمولا برای اینکه بتونید به بازدهی مطلوبی برسید نیاز به 5 سال کار و تجربه مهندسی موثر دارید. البته این به این معنی نیست که طی این 5 سال هیچ دستاوردی ندارید.<br />
<br />
برنامه نویس عمر کوتاهی داره واقعیت اینه که حداکثر بازدهی یک برنامه نویس در بهترین حالت 10 ساله و معمولا لازمه برای بعدش برنامه ریزی مشخصی داشته باشید. شاید بخوایید کار آزمایشگاهی بکنید. شاید هم آموزشگاه ها رو ترجیح بدید. به هر حال باید فکری داشته باشید.<br />
<br />
اما با همه این اوصاف اگر تصمیم خودتون رو برای برنامه نویسی گرفتید، قدم اول رو برداشتید. تنها چیزی که لازمه اینه که درک کنید برنامه نویسی نیاز به صبر و حوصله داره.<br />
<br />
قدم دوم : چه شاخه ایی از برنامه نویسی ؟<br />
<br />
اشتباه بزرگ خیلی از علاقه مندان به برنامه نویسی اینه که قبل از انتخاب و تشخیص شاخه های متفاوت، می رن و هفته ها و شاید ماه ها در خصوص زبان های مختلف تحقیق میکنن. خوب نتیجه این می شه که با سردرگمی زیادی در خصوص انتخاب بهترین زبان مواجه می شن.<br />
<br />
شاید تا بحال بارها به نظر سنجی و یا تحلیل های زیادی درخصوص مقایسه زبان ها برخورد کرده باشید ! که البته به ندرت هم به نتیجه مشخصی می رسند.<br />
از مطرح ترین شاخه ها می شه برنامه نویسی ویندوز، لینوکس، موبایل، شبکه، بازی، وب و __میکرو پروسسور__رو نام برد. که البته بازی، میکرو پروسسور و زیر شاخه هاش با ضعف منابع روبر هستن و پیشنهاد نمی کنم فعلا سراغشون برید.<br />
<br />
برای هر کدوم از این شاخه ها زبان های زیادی وجود داره که می تونید شروع به فراگیری کنید. بنابر این در قدم بعدی هم با یه انتخاب روبرو هستید<br />
<br />
قدم سوم: چه زبان برنامه نویسی ؟<br />
<br />
خوب من مایل نیستم در این مورد زبان خاصی رو پیشنهاد بدم. علت هم اینه که این مسئله کمی چالش زاست و اغلب مطرح کردنش توی یک رسانه عمومی بیشتر از اینکه انتخابی به شما بده ایجاد سردرگمی می کنه. طبیعتا قرار گرفتن در بین نظرات متعدد و گاهی هم متناقض چندان خوشایند نیست.<br />
<br />
اما با این حال می تونید اگر در خصوص شاخه کاریتون مطمئن هستید به من ایمیل بزنیدو من با کمال میل می تونم چند زبان برنامه نویسی مرتبط با اون شاخه رو بهتون معرفی کنم.<br />
<br />
قدم چهارم: مسئله های زیادی رو حل کنید<br />
<br />
هرچند برنامه نویسی از طرفی یک هنر به حساب میاد اما در نهایت باید اون رو رهیافت حل مسائل توصیف کرد. خوب این یعنی باید با روش حل کردن مسائل آشنا باشید. بهتره بدونید که هیچ چیز نمی تونه مثل نوشتن یک برنامه، دوباره نوشتن و مجددا دوباره نوشتن همون برنامه به پیشرفت یک برنامه نویس کمک کنه.<br />
<br />
برای پیشرفت، هیچ چیز بهتر از نوشتن یه برنامه و بارها بازنویسی مجدد همون برنامه نیست<br />
<br />
<br />
بد نیست که یه تکنیک شخصی رو هم در این مورد بهتون معرفی کنم. می تونید به سایت های بزرگ و مطرح برنامه نویسی مراجعه کنید. روزانه مسائل زیادی در این وب سایت ها مطرح می شه که ممکنه در آینده باهاش برخورد داشته باشید. سعی کنید اون مسئله ها رو مسئله خودتون بدونید و براشون راه حلی پیدا کنید.<br />
<br />
قدم پنجم : زبان های بیشتری رو یاد بگیرید<br />
<br />
وقتی که در کارتون خبره شدید دیگه وقت زیادی برای یاد گرفتن زبان های مختلف (به صورت همزمان) ندارید، مگر اینکه خیلی خوش شانس باشید. بنابر این سعنی کنید چند زبان مختلف دیگه رو هم در شاخه کاریتون یاد بگیرید. تلاش کنید که بفهمید چه وجه تمایزی با هم دارن و ضعف های همدیگرو چطور پوشش می دن؟<br />
<br />
یه زبان کاربردی رو هم یاد بگیرید. معمولا پیشنهاد می کنم چیزی مثل C رو یاد بگیرید چون خیلی کاربردیه و تقریبا اکثر زبان های کارآمد امروزی از این خانواده مشتق شدند.<br />
<br />
نهایتا یک زبان اعلانی رو هم یاد بگیرید. خوب در این بین SQL معمولا خیلی قدرت نمایی می کنه و اجازه نمی ده به چیز دیگه ایی فکر کنید اما من پیشنهاد می کنم به همین محدود نشید و تمرین کنید که زبان هایی مثل XAML, XSLT و XQuery رو هم بلد باشید.<br />
<br />
قدم ششم: یه زبان برنامه نویسی تولید کنید<br />
<br />
لازم نیست یه زبان خیلی پیچیده، ساختار یافته و یا حتی بروز باشه. حتی لازم نیست که چیز جدید و خاص خودتون هم باشه. می تونید یک زبان متن باز رو توسعه بدید و یا حداقل براش یه فریم وورک بنویسید. من خودم راه ساده تر رو انتخاب کردم و یه فریم وورک برای PHP نوشتم که بعدا منجر به تولید پلتفرم و سیستم مدیریت محتوای Gexek شد.<br />
<br />
من وب سایتم رو با همین سیستم راه اندازی کردم، هرچند که یه کم گرونه اما خوب برای خودم می تونستم یه تحفیف خوب بگیرم ;)<br />
<br />
<br />
قدم هفتم: یه چیزی یاد بگیرید که هیچ کس بلد نیست<br />
<br />
این سخت ترین قدم در پروسه کاری شماست. تا اینجای کار شما در حال یاد گیری چیز هایی بودید که دیگران بلد بودن. اما از این به بعد باید کاری بکنید که کسی در موردش چیزی نمی دونه. می تونید کدهای دیگران، کتاب ها و یا گزارش های آکادمیک رو بخونید و نکته هایی رو برداشت کنید.<br />
<br />
زمانش رسیده که قدم در راهی بگذارید که دیگران نگذاشتند. اما اشتباه نکنید، این چیزی نیست که شما تا قبل از اتمام سال دهم از تجربه کاریتون بهشون فکر کنید. علتش اینه که به دلیل ضعف دانشی بیشتر می تونید بازآفرینی کنید تا ابداع. چیزی مثل اینکه دوباره تلاش کنید که چرخ رو اختراع کنید.<br />
<br />
این چیزی نیست که هرکسی موفق به انجامش بشه، اما تمام کسانی که سعی کردن ازش عبور کنن، حداقل به یه نفع جنبی رسیدن. نتیجتا اجازه ندید چیزی شما رو منصرف کنه و به موازات اینکه در برنامه نویسی رشد می کنید به دنبال حل کردن یه مسئله حل نشده باشید.<br />
<br />
تبریک می گم، شما الان یه برنامه نویس خوب هستید<br />
<br />
اوه صبر کنید! … البته اگه تا حالا جان به جان آفرین تسلیم نکرده باشید. که اگه اینطوره براتون آرزوی موفقیت در سرای باقی دارم.<br />
<br />
از شوخی گذشته، این راه چندان هم طولانی نیست و خیلی زود این زمان برای شما سپری می شه. اگه امروز به فکر شروع باشید احتمالا خیلی زود من به وبلاگتون مراجعه می کنم و حتما نکات زیادی رو از شما یاد می گیرم. ضمنا! به این نکته خیلی مهم توجه داشته باشید که رشد محرمانه است بنابر این وقتی خودتون در قدم اول هستید به کسی در اون مورد توصیه ایی نکنید. این برای آرمشتون بهتره.<br />
<br />
در نهایت مثل همیشه منتظر نظرات شما هستم، امیدوارم من و مخاطبان این بلاگ رو در بهبود این توصیه ها کمک کنید.این یه سوال اساسی برای خیلی از علاقه مندان به برنامه نویسیه. بنابر این قصد دارم هفت قدم موثر و مهم در تبدیل شدن به یه برنامه نویس خوب رو به شما معرفی کنم.نکاتی برای بهتر نوشتن کدهای CSS2013-02-10T17:44:07+03:302013-02-10T17:44:07+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%86%DA%A9%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%DA%A9%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-css1. از بازنشانی های سراسری استفاده نکنید<br />
<br />
بازنشانی کردن حاشیه های (padding و margin) عناصر HTML به صورت سراسری، اصلا کار خوبی نیست. علت اینه که هم خیلی کنده و هم باعث می شه مجبور بشید برای عناصری که به این حاشیه ها نیاز دارند، مجددا اونها رو تعریف کنید. بجاش می تونید از بازنشانی های زیر مجموعه و مشخص استفاده کنید. مثل کاری که Eric Meyer انجام داده.<br />
<br />
این روش خوب نیست :<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">*{ margin:0; padding:0; }این بهتره :<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">html, body, div, dl, dt, dd, ul, h1, h2, h3, pre, form, label, fieldset, input, p, blockquote, th, td { margin:0; padding:0 }<br />
table { border-collapse:collapse; border-spacing:0 }<br />
fieldset, img { border:0 }<br />
ul { list-style:none }<br />
<br />
2. از هک های اینترنت اکسپلورر استفاده نکنید<br />
<br />
<pre class="brush: applescript; fontsize: 100; first-line: 1; html-script: true; "><pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">هرچند که هک های CSS می تونن برای مدیریت نحوه نمایش وب سایت روی مرورگر های قدیمی (مثل IE6) کارآمد باشن، اما باعث بروز مشکلاتی هم در نسخه های جدید تر می شن. مثلا به بدلیل اینکه IE8 استاندارد های CSS رو در سطح مطلوبی پشتیبانی نمی کنه، استفاده از این هک ها باعث اختلال در طراحی شما می شه.<br />
<br />
بجاش می تونید از دستور های شرطی برای هدف قرار دادن مرورگر های مختلف استفاده کنید. به عنوان مثال استفاده از دستور زیر باعث بارگذاری فایل ie-styles.css در اینترنت اکسپلورر 6 و یا نسخه های قدیمی تر می شه.<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص این دستورات شرطی به سایت quirksmode مراجعه کنید.<br />
<br />
3. از شناسه و کلاس های معنادار استفاده کنید<br />
<br />
فرض کنید برای پنل کناری وب سایت کلاس .rightboxرو انتخاب کردید. حالا به هر دلیل لازم شده این پنل رو به سمت چپ شناور کنید. در این صورت استفاده از کلاس <span class="gxui-ltr-text" style="background-color: #eeeeee; font-family: andale mono,times;">.rightbox</span> کمی گیج کننده است. بهتره قبل از انتخاب شناسه و کلاس ها کمی در مورد نام اونها فکر کنید و نامی رو انتخاب کنید که در آینده به خوانایی بیشتر برنامه کمک کنه.<br></br><br />
<br />
4. وارثت رو در CSS به کار بگیرید<br />
<br />
اگر چند عنصر فرزند همگی از یه استایل خاص استفاده می کنن، بجای اینکه این استایل رو برای تک تک اونها تعریف کنید بهتره فقط برای عنصر والد این کار انجام بشه. این باعث می شه هم در زمان و فضای کد نویسی صرفه جویی بشه و هم در آینده بهتر بتونید کدها رو بروز کنید.<br />
<br />
این روش خوب نیست:<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">#container li{ font-family: IranianSans, serif; }<br />
#container p{ font-family: IranianSans, serif; }<br />
#container h1{ font-family: IranianSans, serif; }<br />
<br />
این بهتره:<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">#container{ font-family: IranianSans, serif; }## 5. گزینشگر های چندگانه رو ادغام کنید<br />
<br />
گاها پیش میاد که یه گروه خاص از گزینش گر ها (Selectors) از یه استایل مشابه استفاده می کنن. اینجا هم ادغام کردن اونها صرفه جویی در زمان و فضا رو به همراه داره.<br />
<br />
این روش خوب نیست:<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">h1{ font-family: Tahoma, Helvetica, sans-serif; font-weight:normal; }<br />
h2{ font-family: Tahoma, Helvetica, sans-serif; font-weight:normal; }<br />
h3{ font-family: Tahoma, Helvetica, sans-serif; font-weight:normal; }<br />
<br />
این بهتره :<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">h1, h2, h3{ font-family: Tahoma, Helvetica, sans-serif; font-weight:normal; }## 6. تا حد امکان خلاصه نویسی کنید<br />
<br />
خیلی از خصیصه های CSS مثل <span style="font-family: andale mono,times;">margin, padding, border, font, background </span>و همینطور رنگ ها رو می شه به صورت خلاصه نوشت.<br></br><br />
<br />
این روش خوب نیست :<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">li{ <br />
font-family: Tahoma, sans-serif;<br />
font-size: 1.2em;<br />
line-height: 1.4em;<br />
padding-top: 5px;<br />
padding-bottom: 10px;<br />
padding-left: 5px;<br />
}<br />
<br />
این بهتره :<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">li{ <br />
font: 1.2em/1.4em Tahoma, sans-serif; <br />
padding: 5px 0 10px 5px;<br />
}<br />
<br />
می تونید یه راهنمای خوب رو هم درباره خصیصه های کوتاه و مختصر CSS بخونید.<br />
<br />
7. کدهای CSS رو سازماندهی کنید<br />
<br />
با قرار دادن توضیحات هرچند مختصر در کدهای CSS می تونید اونها رو سازماندهی کنید. این باعث می شه در مراجعه های بعدی راحت تر برید سراغ تکه کدی که مد نظرتونه. اینم یه مثال از سازماندهی که ممکنه بخوایید ازش استفاده کنید :<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">/*-------------------------<br />
بازنشانی ها<br />
-------------------------*/<br />
<br />
/*-------------------------<br />
کلاس های عمومی<br />
-------------------------*/<br />
<br />
/*-------------------------<br />
استایل های قالب<br />
-------------------------*/<br />
<br />
/*-------------------------<br />
بعضی کلاس های خاص<br />
-------------------------*/<br />
<br />
8. خوانا بنویسید<br />
<br />
سعی کنید دندانه دار بودن کد ها رعایت بشه. برای خوانایی بیشتر می تونید هر خصیصه و مقدارش رو در یک سطر و یا همه خصیصه ها رو در یه سطر قرار بدید. البته استفاده ترکیبی هم می تونه کارآمد باشه.<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">/*------------------------<br />
هر خصیصه در یک سطر<br />
---------------------*/<br />
div{ <br />
background-color: #3399cc; <br />
color: #666;<br />
font: 1.2em/1.4em Arial, Helvetica, sans-serif; <br />
height: 300px;<br />
margin: 10px 5px;<br />
padding: 5px 0 10px 5px;<br />
width: 30%;<br />
z-index: 10;<br />
}<br />
<br />
/*------------------------<br />
ترکیبی<br />
---------------------*/<br />
div{ <br />
background-color: #3399cc; color: #666; font: 1.2em/1.4em Arial, Helvetica, sans-serif; <br />
height: 300px; margin: 10px 5px; padding: 5px 0 10px 5px; width: 30%; z-index: 10; <br />
}<br />
<br />
9. خصیصه ها رو بر اساس الفبا مرتب نگه دارید<br />
<br />
البته این مورد کمی دشواره ولی می تونه در پیدا کردن خصیصه ها کمک زیادی بکنه.<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">div{ <br />
background-color: #3399cc; <br />
color: #666;<br />
font: 1.2em/1.4em Arial, Helvetica, sans-serif; <br />
height: 300px;<br />
margin: 10px 5px;<br />
padding: 5px 0 10px 5px;<br />
width: 30%;<br />
z-index: 10;<br />
}<br />
<br />
10. فایل های CSS رو تا حد امکان تقسیم کنید<br />
<br />
اگر روی یه پروژه بزرگ با ماژول های مختلف کار می کنید و هر ماژول استایل های متفاوتی داره، بهتره فایل های CSS رو تا جایی که می تونید به فایل های بیشتری تقسیم کنید. معمولا بر اساس کاربرد استایل ها می تونیم اونها رو توی فایل مجزایی قرار بدیم. مثلا یه فایل برای بازنشانی، یکی برای چهارچوب قالب و یکی هم برای نوشتار.<br />
<br />
البته در پروژه های بزرگ تعداد در خواست های HTTP اهمیت زیادی داره و طبعا زیاد شدن تعداد فایل ها یعنی زیادتر شدن درخواست ها. برای همین می تونیم از یه فایل برای Import کردن بقیه فایل ها استفاده کنیم. به عنوان مثال من اینجا یه فایل import.css ایجاد کردم که محتواش به این شکله :<br />
<br />
<pre class="brush: css; fontsize: 100; first-line: 1; ">@import "css/reset.css";<br />
@import "css/typography.css";<br />
@import "css/layout.css";<br />
<br />
11. فایل ها رو فشرده کنید<br />
<br />
ابزار های زیادی وجود داره که فایل های CSS شما رو فشرده می کنن. این کار باعث کوچک تر شدن فایل و در نتیجه افزایش سرعت وب سایت می شه. بخصوص توی پروژه های بزرگ سعی کنید از ابزاری مثل CSS Compressor برای فشرده سازی استفاده کنید.<br />
<br />
12. در سبک کاری ثابت قدم باشید<br />
<br />
وقتی روی چند تا پروژه وب کار می کنید، بهتره سعی کنید در نحوه چیدن و فرمت دهی کدها از یه روال مشخص استفاده کنید. البته به موازات بالا رفتن تجربه این موضوع خودش حل می شه.<br />
<br />
خوب این اولین مطلب تکنیکی در مورد CSS بود و امیدوارم تونسته باشه در نحوه نوشتن کد ها به شما کمک کنه.<br />
<br />
<br />
اگر مایل هستید که نکات مورد نظر خودتون رو هم با ما و سایر خوانندگان این مطلب به اشتراک بگذارید، در بیان دیدگاهتون توی کادر پایین تردید نکنید.زبان CSS برای برنامه نویس های متوسط خیلی ساده است اما وقتی برنامه بزرگ و پیچیده می شه قضیه کمی فرق می کنه. اینجاست که نداشتن یه رویکرد مناسب می تونه باعث بروز مشکلاتی بشه. برای همین قصد دارم نکاتی رو برای نوشتن CSS های بهتر یادآور بشم.وبلاگ شرکتتون رو سخت فعال نگه دارید2013-02-03T23:50:25+03:302013-02-03T23:50:25+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D8%B4%D8%B1%DA%A9%D8%AA%D8%AA%D9%88%D9%86-%D8%B1%D9%88-%D8%B3%D8%AE%D8%AA-%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84-%D9%86%DA%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AFیه وب لاگ می تونه ابزار خیلی قدرتمندی برای جذب مشتریان شما باشه. یه وبلاگ هم می تونه میزان تخصص و قدرت شما رو نشون بده، هم اینکه یه دید اجمالی از نحوه کار شما به مشتریان ارائه کنه. این موضوع باعث می شه خیلی راحت تر ارتباط برقرار کنید و ضمنا تیم شما از قدرت نفوذ بیشتری برخوردار باشه .<br />
<br />
متاسفانه خیلی از شرکت ها یا بلاگ ندارن یا اگه دارن موفق نیست. این عدم موفقیت دلایل زیادی می تونه داشته باشه اما محتوای نامناسب مهمترین دلیلیه که به نظر من می رسه.<br />
<br />
<br />
تشخیص اینکه چه جور محتوایی برای وبلاگ شما مفیده خودش یه چالش بزرگه. سوال اینه که چه محتوایی می تونه مخاطب شما رو جذب و مهتر اینکه تشویق به انجام یه کار خاص بکنه ؟<br />
<br />
<br />
ما بیشتر به احساسمون اعتماد می کنیم و تشخیص میدیم که چه محتوایی رو باید انتخاب کنیم. اما داشتن چند تا عدد آماری می تونه خیلی کمک کننده باشه. من خودم معمولا 4 تا معیار رو در نظر می گیرم که اینها هستن :<br />
<br />
<br />
واکنش های اجتماعی<br />
نظر دهی مخاطبان<br />
تحقق یه هدف<br />
جستجو های داخلی<br />
<br />
<br />
اجازه بدید هر کدوم رو یه بررسی بکنیم.<br />
<br />
واکنش های اجتماعی<br />
<br />
اینکه یه مطلب چقدر لایک گرفته، توییت شده و یا به اشتراگ گذاشته شده می تونه کمی فریبنده باشه. اما حداقل می تونه یه اطلاعاتی در مورد اینکه کیا به موضوع علاقه نشون دادن و همینطور آیا جزء مخاطبان هدف شما هستن یا خیر به شما بده. طبیعتا مطلبی که خیلی به اشتراک گذاشته شده می تونه موضوع نوشته های بعدی شما رو تحت تاثیر قرار بده.<br />
<br />
خوشبختانه تو این زمینه اصلا کمبود ابزار نداریم و خیلی سرویس ها هست که می تونن یه همچین اطلاعاتی رو به شما بدن. حتی ابزار هایی وجود داره که می تونه مثبت یا منفی بودن یه دیدگاه رو برای شما آنالیز کنه.<br />
<br />
سرویس AddThis یکی از گزینه های خوب و سبک برای هر وبلاگه. این سرویس علاوه بر امکان اشتراک گذاری بهتون یه اطلاعات آماری هم در مورد واکنش های اجتماعی می ده.## نظر دهی مخاطبان<br />
<br />
به طور کلی هرچه یه مطلب نظرات و یا دیدگاه های بیشتری رو دریافت می کنه به این معنیه که کاربرا بیشتر باهاش ارتباط برقرار کردن و اون موضوع پرطرفداره. البته با این پیشفرض که همه یا اکثریت نظرات ارسال شده منفی نباشن.<br />
<br />
یه متغیر مهم هم اینه که آیا از اونها خواستید نظر بدن یا خیر؟ اگه از مخاطبان درخواست کنید که نظر بدن احتمال نظر دادن اونها خیلی بیشتره. البته در این صورت برای مقایسه مطالب، باید در همه اونها این کارو انجام داده باشید. بیشتر سیستم های بلاگ نویسی این امکان رو دارن که مطالب رو بر اساس تعداد نظر ها مرتب کنید. این یعنی می تونید ببینید که مخاطبان شما با کدوم مطالب بیشتر درگیر شدن.<br />
<br />
دست یابی به هدف<br />
<br />
اگر تصمصم دارید فقط یکی از این معیار ها رو پیگیری کنید، بگذارید اون یکی همین میزان “دست یابی به اهداف” باشه. در مجموع شما نیاز به نوشتن مطالبی دارید که کاربران رو برای انجام یه فرایند خاص مشتاق کنه. مثلا درمورد بلاگ من، هدف افزایش ترافیک وب سایت شرکت کاسیت و ارجاع بیشتر به این سایته.<br />
<br />
برای بررسی این موارد باید تنظیماتی رو در Google Analytics انجام بدید. البته یکمی کار مشقت باریه اما در نهایت به زحمتش می ارزه.<br />
<br />
قدم اول: ایجاد یه رویداد<br />
<br />
قبل از اینکه بتونید یه فرایند رو ردیابی کنید باید به عنوان یه رویداد توی Google Analytics تعریف بشه. این شامل اضافه کردن چند خط به دکمه یا لینکی می شه که قراره این رویداد رو مدیریت کنه. برای اطلاعات بیشتر به مستندات گوگل در ایجاد و پیگیری یه رویداد مراجعه کنید.<br />
<br />
قدم دوم: ایجاد یک تقسیم بندی پیشرفته (Advanced segmentation)<br />
<br />
وقتی که داریم یه فرایند رو برای رسیدن به یه هدف مشخص پیگیری می کنیم، لازمه که اطلاعات رو ایزوله کنیم و ببینیم کاربرا در حال دیدن کدوم مطلب بودن.<br />
<br />
بنابر این توی Google Analytics این مراحل رو طی کنید :<br />
<br />
<br />
توی نوار ابزار اصلی Admin رو انتخاب کنید<br />
روی دامنه ایی که می خوایید مدیریتش کنید کلیک کنید<br />
روی Advanced segmentation کلیک کنید<br />
با کلیک روی New Segment یه تقسیم بندی جدید ایجاد کنید<br />
رویدادی رو که می خوایید پیگیری کنید انتخاب کنید<br />
<br />
<br />
یه تقسیم بندی جدید باعث می شه بتونید کاربرانی که به درخواست شما پاسخ دادن رو ایزوله کنید<br />
<br />
<br />
<br />
قدم سوم: آمار رو بر اساس تقسیم بندی هاتون فیلتر کنید<br />
<br />
بعد از اینکه تقسیم بندی رو ایجاد کردید، می تونید می تونید مشخص کنید که گزارش ها فقط بازدید هایی رونشون بدن که با انجام یه کار خاص انجام شدن. در مثال ما یعنی بازدید های که با کلیک روی لینک خاصی صورت گرفتن.<br />
<br />
متاسفانه این نوع پیگیری محدودیت های خودش رو هم داره. به عنوان مثال به شما امکان پیگیری فرایند هایی که با استفاده فناوری هایی مثل Ajax پیاده سازی شدن رو نمی ده. البته می شه حدس زدن که مطلب اونها رو ترغیب به این کار کرده باشه اما خوب در این موارد خیلی دقیق نیست.<br />
<br />
جستجو های داخلی<br />
<br />
تا حالا پیشنهاد های من بیشتر بر اساس تمرکز روی اطلاعاتی بود که از گذشته داشتیم. اما یه منبع دیگه هم از اطلاعات وجود داره. شما می تونید چیزهایی رو که کاربر در سایت شما جستجو کرده مرور کنید. یه مزیت Google Analytics اینه که خیلی راحت می تونه برای پیگیری چیزایی که کاربر توی سایت جستجو می کنه تنظیم بشه . این می تونه یه نشونه فوق العاده ارزشمند از چیزی باشه که می خواد در موردش بدونه یا بشنوه.<br />
<br />
البته، صرفا چون یه کاربر دوست داره چیزی رو از شما بشنوه به این معنی نیست که اون موضوع برای شما مناسبه. هیچ راهی نیست که تشخیص بدیم این کاربر جز مخاطبان هدف شماست. ضمنا هیچ معلوم نیست که اگر در مورد اون موضوع چیزی نوشتید به درخواست های شما عمل کنن.<br />
<br />
با این وجود حداقل اینه که جستجو یه منبع خیلی خوب برای الهام گرفتنه. به عنوان مثال ما تقریبا هرچیزی رو که کاربران این وبلاگ سرچ می کنن رو بررسی می کنیم و اگه به یه حجم مناسبی برسه، می شه موضوع مقاله بعدی ما.یه وبلاگ می تونه میزان تخصص شما رو نشون بده. تشخیص اینکه چه جور محتوایی برای وبلاگ شما مفیده خودش چالش بزرگه اما معیار هایی وجود دارن که میتونن در انتخاب به ما کمک کنن. قصد داریم این معیار ها رو بررسی کنیم.تیم های وبی به قدرت نفوذ و اعتبار واقعی نیاز دارن2013-01-29T17:24:47+03:302013-01-29T17:24:47+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D9%86%D9%81%D9%88%D8%B0-%D9%88-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86تصور کنید اگر مدیران یه روزنامه روی محتوای اون کنترل نداشتن چقدر روزنامشون متفاوت می شد. مثلا اگر آگهی دهنده می تونست هرجور دلش می خواد آگهی بده، چه آگهی بزرگی برای خودش تو صفحه اصلی آگهی ها می گذاشت. یا اگه مسئول تبلیغات سرپرست ویراستار ها رو کنار می زد ما باید همه روزنامه رو غرق در تبلیغات می دیدیم.<br />
<br />
متاسفانه این چیزیه که در بعضی از وب سایت ها هم دیده می شه. اینطور به نظر می رسه که تیم طراحی وب سایت یعنی چند تکنیسین که کارشون اجرای ایده های دیگرانه. اگر مدیر فروش، یا مدیر امور مالی بخواد که چیزی توی صفحه اصلی سایت قرار بگیره، تیم طراحی و توسعه هیچ قدرت نفوذی ندارن که حرفی غیر از اون بزنن.<br />
<br />
برای همینه که اکثر وب سایت ها انسجام لازم برای ارتباط با مخاطب رو ندارن. اما اگر قراره وبی سایتی موفق بشه، این وضعیت باید تغییر کنه.<br />
<br />
حل کردن مشکل<br />
<br />
باور من اینه که تیم طراحی باید در مورد اینکه چه چیزی باید توی وب سایت نمایش داده بشه حرف آخر رو بزنن. اونها باید قدرت نفوذ لازم برای رد کردن یا حذف یه محتوا، همین طور تعیین سرفصل های اصلی رو داشته باشن.<br />
<br />
لازمه یه سری سیاست ها برای کنترل روی نوشته ها و خط مشی کلی باشه. همچنین مهمه که وب سایت خالی از تصمیمات هوس بازانه بعضی مدیران بخش ها باشه.<br />
<br />
گرفتن کمک خارجی<br />
<br />
من می دونم که تعیین و اثبات چنین سیاست های می تونه سخت باشه، اما اینجاست که معمولا یه کمک خارجی اغلب می تونه نتیجه متفاوتی ایجاد کنه. معرفی یک مشاور بی طرف برای مدیریت این رویکرد، با توجه به بی طرفی اون می تونه نفوذ بیشتری رو نسبت به درخواست مستقیم نفوذ داشته باشه.<br />
<br />
اگر تا امروز یه چنین مشاوری ندارید، مسائل زیادی هست که باید در موردشون فکر و تصمیم گیری کنید. همچنین چنانچه در این خصوص تجربه یا نظری دارید، خوشحال می شم اگه اونها رو با ما و بقیه به اشتراک بگذارید.تصور کنید اگر مدیران یه روزنامه روی محتوای اون کنترل نداشتن چقدر روزنامشون متفاوت می شد. مثلا اگر آگهی دهنده می تونست هرجور دلش می خواد آگهی بده، چه آگهی بزرگی برای خودش تو صفحه اصلی آگهی ها می گذاشت. یا اگه مسئول تبلیغات سرپرست ویراستار ها رو کنار می زد ما باید همه روزنامه رو غرق در تبلیغات می دیدیم. متاسفانه این چیزیه که در بعضی از وب سایت ها هم دیده می شه. اینطور به نظر می رسه که تیم طراحی وب سایت یعنی چند تکنیسین که کارشون اجرای ایده های دیگرانه. اگر مدیر فروش، یا مدیر امور مالی بخواد که چیزی توی صفحه اصلی سایت قرار بگیره، تیم طراحی و توسعه هیچ قدرت نفوذی ندارن که حرفی غیر از اون بزنن. برای همینه که اکثر وب سایت ها انسجام لازم برای ارتباط با مخاطب رو ندارن. اما اگر قراره وبی سایتی موفق بشه، این وضعیت باید تغییر کنه. حل کردن مشکل باور من اینه که تیم طراحی باید در مورد اینکه چه چیزی باید توی وب سایت نمایش داده بشه حرف آخر رو بزنن. اونها باید قدرت نفوذ لازم برای رد کردن یا حذف یه محتوا، همین طور تعیین سرفصل های اصلی رو داشته باشن. لازمه یه سری سیاست ها برای کنترل روی نوشته ها و خط مشی کلی باشه. همچنین مهمه که وب سایت خالی از تصمیمات هوس بازانه بعضی مدیران بخش ها باشه. گرفتن کمک خارجی من می دونم که تعیین و اثبات چنین سیاست های می تونه سخت باشه، اما اینجاست که معمولا یه کمک خارجی اغلب می تونه نتیجه متفاوتی ایجاد کنه. معرفی یک مشاور بی طرف برای مدیریت این رویکرد، با توجه به بی طرفی اون می تونه نفوذ بیشتری رو نسبت به درخواست مستقیم نفوذ داشته باشه. اگر تا امروز یه چنین مشاوری ندارید، مسائل زیادی هست که باید در موردشون فکر و تصمیم گیری کنید. همچنین چنانچه در این خصوص تجربه یا نظری دارید، خوشحال می شم اگه اونها رو با ما و بقیه به اشتراک بگذارید.اشتباهات رایج در ساختار وب سایت ها2013-01-29T12:23:14+03:302013-01-29T12:23:14+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D9%88%D8%A8-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7هرچند که ایجاد یه ساختار مناسب کار معماران اطلاعاته اما این موضوع چیزیه که همه از طراح تا خود مالک وب سایت به نوعی درش دخالت دارن. خب حالا اشتباهات رایجی که در ساختن این ساختار وجود داره چیا هستن ؟<br />
<br />
در اندیشه من دو دام بزرگ وجود داره که اغلب افراد در زمان ساختار دهی به محتوا، توی این دام ها می افتن. یکی نام گذاری های گیج کننده و دیگری فراوانی بیش از حد انتخاب ها.<br />
<br />
نام گذاری های گیج کننده در وب سایت شما<br />
<br />
وقتی در مورد معماری اطلاعات صحبت می کنیم، بزرگترین مشکلی که من مشاهده می کنم توی نامگذاری صفحات و بخش های مختلف وب سایته. این مشکل خودش رو به سه شکل نشون می ده:<br />
<br />
__استفاده از اصطلاحات:__هر صنعت و یا شرکتی برای خودش اصطلاحاتی داره. طراحی وب هم از این قاعده مستثنی نیست. اما موضوع وقتی تبدیل به مشکل می شه که ما در نظر نمی گیریم که کاربرا ممکنه از اصطلاحات و الفاظ دیگه ایی برای تعریف معانی مد نظر ما استفاده کنن. نام و عنوان صفحات و بخش ها باید خالی از هر نوع اصطلاح باشه. حتی نام محصولات هم تا جایی که ممکنه باید بدون اصطلاحات باشه. این نام ها و عناوین باید بتونه به زبان عامیانه محتوا رو توصیف کنه.<br />
<br />
__نام های بلند:__هرچند که باید از نام ها و عناوین توصیفی استفاده کنیم اما در عین حال باید کوتاه هم باشن. گزینه های موجود در یک منو باید ۲ تا ۳ کلمه باشن که کاربر بتونه در سریع ترین زمان ممکنه صفحه رو مرور و منوی مورد نظرش رو پیدا کنه.<br />
<br />
__نام گذاری متناقض:__دقت داشته باشید که لینک های مختلف به یه صفحه مشخص باید همه از یه قاعده یکسان پیروی کرده باشن. وقتی مجبوریم متنی که توی منو می نویسیم کوتاه تر از عنوان صفحه باشه، مواظب باشید که به خوبی اون مفهوم رو منعکس کرده باشه. نامگذاری های متناقض باعث می شه که کاربر ندونه کجاست و یا اینکه احساس کنه این صفحه تکراریه.<br />
<br />
یه سایت با ساختاری پر از گزینه های قابل انتخاب<br />
<br />
دام دوم اینه که کاربر رو با سایتی پر از گزینه های انتخابی روبرو کنیم. من معمولا نمی پذیرم که خیلی توی سایت هایی با بیش از ۱۲منو بمونم. این مخالف این قاعده عمومیه که تعداد گزینه ها برای معرفی سایت به کاربر باید در یه حد مشخصی باشه. هر چیزی بیشتر از این باعث می شه که تلاش ما برای درک موارد انتخابی مشکل بشه.<br />
<br />
من فکر میکنم این موضوع گزینه های زیاد، به خاطر اینه که شما سعی می کنید کاربر کلیک های زیادی انجام نده. ما در یک دوره ایی این رو یه تصور غلط می دونستیم اما این روز ها به دلیل فراگیر شدن اسمارت فون ها موضوع دوباره مطرحه. با این حال توجه داشته باشید که اگه پیمایش توی سایت ساده و قابل فهم باشه، معمولا کاربرا یادشون نمی مونه که چند تا کلیک کردن.<br />
<br />
یه وب سایت خوب راه های متفاوتی رو برای دسترسی به محتواهای مورد نظر کاربر فراهم می کنه تا مطمئن بشه همه محتواهای کلیدی در دسترس هستن. وقتی راه های زیادی برای دسترسی به محتوا وجود داشته باشه، دیگه قرار گرفتن یه محتوا در ساختار سلسله مراتبی سایت مشکلی به حساب نمیاد.<br />
<br />
داشتن یه ساختار مناسب در وب سایت به طرز عجیبی مهمه و جلوگیری از اشتباهات رایج اولین قدم موثر برای رسیدن به این نتیجه است. اما شما از چه متدهایی برای معماری اطلاعات و ایجاد یه ساختار عالی در وب سایتتون استفاده می کنید ؟ لطفا اون ها رو توی نظرات بنویسید.داشتن یه ساختار مناسب در وب سایت به طرز عجیبی مهمه و جلوگیری از اشتباهات رایج اولین قدم موثر برای رسیدن به این نتیجه است.یک حکایت ترد و لذیذ از استراتژی محتوا2013-01-22T02:46:09+03:302013-01-22T02:46:09+03:30https://amraei.com/thoughts/a-crisp-and-delicious-tale-of-content-strategyیه محصول جدید، یه فرصت جدید<br />
<br />
توی قفسه سوپر مارکت درست روبروی من نشسته. در حالی که یه لبخند خیلی ملیح و دلنشین روی لباش داره توجه منو به بنری که دستش گرفته و چیزی که با رنگ قرمز تند روش نوشته شده جلب می کنه<br />
<br />
<br />
چیپس فلفل و سرکه … با طعمی متفاوت، هم اکنون در سراسر آسیا<br />
<br />
<br />
احتمالا هدف تولید کننده هم همین بوده که منو گول بزنه و شیفته این چیپس از خدا بی خبر بشم. منم که بدم نمیاد گول بخورم و فقط می تونم بگم بزن بریم!<br />
<br />
وب قابل حمل همه چیز رو تغییر میده<br />
<br />
مث هر آدم کنجکاو و وسواس دیگهایی با گوشیم یه “چیپس فلفل و سرکه” توی اینترنت جستجو کردم و در نهایت تعجب دیدم که فقط یه مورد پیدا شد که اونم خیلی کمکی به من نمیکرد. جز یه شماره مدل و قیمت چیز بدرد بخور دیگهایی نبود.<br />
<br />
پشت بستهبندی چیپس آدرس وب سایت کارخونه بود. اما متاسفانه محصول هیچ جای وب سایت لیست نشده بود. جستجو تو وب سایت هم که فقط یه سری خطاهای PHP بهم تحویل داد و اضافه شد به بقیه مشکلات.<br />
<br />
خیلی از اشتیاقاتم نسبت به چیپس کم شد اما علیرغم همه این معضلات خریدمش.<br />
<br />
بگذارید چیزی در مورد نام تولید کننده نگم و این مطلب بشه تنها مطلب در این مورد تو اینترنت.<br />
<br />
فاصله بین استراتژی آفلاین و آنلاین مشهود می شود<br />
<br />
پول ها و زمان زیادی روی طراحی و تولید خرج میشه اما در خصوص حضور در عرصه آنلاین چطور؟ خیلی زود شکاف بین استراتژی تولید و استراتژی آنلاین خودشو نشون میده.<br />
<br />
یه محصول جدید تولید شده، این خوبه. اما مردم علاقه دارن یه چیز خیلی مشخص بخرن. لازمه بدونن چند سال سابقه داره، ترکیباتش چیه، کجا تولید شده، پدربزرگ تولید کنندش چند تا بچه داشته و غیره.<br />
<br />
خوب اگه این اطلاعات یه جایی روی جلدی چیزی موجود نباشه باید بصورت آنلاین دنبالش بگردن. یه شکلی مثل همون کاری که من کردم. البته اگه اون اطلاعات سر جای خودش باشه!<br />
<br />
وقتی فروشنده ها در مورد یه محصول به صورت آنلاین یا آفلاین خوب و درست توضیح میدن، خریدار ها هم واقعا دوست دارن توجه کنن. اونها میشینن جلوی وب سایت شما و خوب میخونن، اما اگه چیزی از اطلاعات کم باشه ممکن برن سراغ رقیب شما.<br />
<br />
هر محصول یا برند باید یه نمایش آنلاین متناسب با خودش داشته باشه. این نمایش نیاز به یه استراتژی مشخص برای اطلاع رسانی، بازار هدف، توزیع، گردش کار و نگهداری داره.<br />
<br />
به پروژه استراتژی محتوا تزریق کنید<br />
<br />
من شنیدم که استراتژی آنلاین محتوا در اساس خودش، یعنی چینش صحیح اهداف تجاری و انتظارات مشتری:<br />
<br />
<br />
شرکت یه محصول یا خدمات ارائه میده<br />
مردم یه واکنش هایی نسب به اون نشون میدن (مثلا جستجو، خرید و …)<br />
<br />
<br />
دقیق تر اینکه ما چشم انداز اهداف تجاری و انتظارات مشتری رو در یه ردیف قرار میدیم و به اونها جهت میدیم. من فکر میکنم شرکتی که چیپس سرکهایی و بعد فلفلی رو تولید کرد در واقع در حال آماده کردن ذائقه من برای تولیدات بعدی خودش بود. تولید و فروش گوشی Xperia arc S داره هزینه تحقیقات روی محصول دیگهایی رو تامین میکنه.<br />
<br />
یه پیش داوری در مورد پروژه بعدی شما<br />
<br />
شاید همه کاری که باید انجام بشه اینه که تجارت شما به وسیله ابتکارات جدید و در خصوص فعالیتهای جاری بروز باشه. مثلا نمونهایی که در مورد چیپس فلفل و سرکه اوردیم یه نمونه خوب بود. همونطور که حدس زدید یعنی باید نسبت به محصول جدید بروز میبودن.<br />
<br />
حالا برای اینکه همچین وضعیتی پیش نیاد باید بشینید پشت میزتون و راهی پیدا کنید که همه کارکنان با پروژه درگیر بشن:<br />
<br />
<br />
سوالات زیادی بپرسید<br />
تلاش های یه شرکت نوپا رو برای برنامهریزی کوتاه و بلند مدت درنظر بگیرید<br />
برای همه تغییراتی که به ناچار از راه می رسن آماده بشید<br />
مطمئن بشید که همه تلاش های جدید قابل تحمل هستند<br />
<br />
<br />
یه استراتژیست محتوا اینجا میتونه اثر زیادی داشته باشه، اما فراموش نکنید که دوای همه درد ها نیست. بعضی پروژهها ممکنه از مسائل مربوط به مقیاس پذیری، تصمیمات غیر عاقلانه و یا مشکلات موروثی سازمان آسیب دیده باشن.<br />
<br />
کاری که یه استراتژیستمحتوا میتونه انجام بده دنبال کردن استانداردها برای ایجاد یه روند آنلاین خوبه. اونها میتونن مطمئن بشن که مخاطبان به اثر گذارترین روش ممکن هدایت شدن. همچنین میتونن پروژه رو در هر لحظه بررسی کنن که با یک چشم انداز متعادل حرکت کنه.<br />
<br />
حالا وقتی پروژهتون به موفقیت رسید من میتونم بهتون یه توصیه خیلی خوب هم بکنم. اونم اینه که حتما خودتون رو یه چیپس فلفل و سرکه مهمون کنید.یه استراتژی موثر می تونه پلی باشه بین فاصله دنیای آنلاین با آفلاین. وقتی استراتژیمحتوا درست و بجا باشه، دستیابی به اهداف تجاری هم میتونه خیلی راحت باشه. به عبارت انتظارات زودتر برآورده میشن.مدیران ارشد و وب، این وسط چی لازمه؟2013-01-17T01:11:46+03:302013-01-17T01:11:46+03:30https://amraei.com/thoughts/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D9%88-%D9%88%D8%A8%D8%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%88%D8%B3%D8%B7-%DA%86%DB%8C-%D9%84%D8%A7%D8%B2%D9%85%D9%87اخیرا یه مطلب خوب رو از Gerry McGovern می خوندم که در مورد مدیران ارشد و وب بود. خلاصه و مفیدش می شه این که :<br />
<br />
اخیرا کمتر سازمانی رو دیدم که مدیران ارشدش با مسئله وب واقعا درگیر شده باشن. وب هنوز هم یه مسئله حاشیه ایی به حساب میاد که با هسته اصلی کارشون (تجارتشون) ارتباطی نداره.<br />
<br />
اونها به وب به صورت استراتژیک نگاه نمی کنن و تمام برخورد ها تاکتیکیه. اینکه ما به یه سیستم مدیریت محتوا نیاز داریم، محتوا باید جذاب تر باشه و یا باید وارد شبکه های اجتماعی بشیم یا با یه نگاه تاکتیکیه یا از سر هیجان. کو استراتژی ؟<br />
<br />
<br />
باید بگم تجربیات Gerry با تجربیات خود من در جاهایی که کار کردم هم خوانی داره. می تونم احساس نا امیدیش رو خیلی خوب درک کنم. چیزی که مهم تره اینه که می دونم ما تنها نیستیم. اکثر تیم های وبی که با سازمان های بزرگ کار می کنن، به خاطر ارزش کمی که مدیران ارشد به وب می دن به نوعی با این نا امیدی روبرو هستن.<br />
<br />
شکایت کردن کافی نیست<br />
<br />
نق زدن به جان مشکل باعث حل شدنش نمی شه. مطمئنا یه راهی وجود داره که بتونیم به مدیران ارشد کمک کنیم موضوع رو متوجه بشن. هرچند خیلی هم مقصر نیستند. اونها با نسلی از وب سرو کار داشتند که واقعا با اکراه می شده در مقابلش قرار گرفت و هیچ کدوم از جذابیت های امروز رو نداشته.<br />
<br />
ما نمی تونیم از مدیران ارشد توقع داشته باشیم که بدون هیچ کمکی از این تحول عبور کنن. اگه ما به اونها کمک کنیم، اونوقت با خطر بزرگتری مواجه می شیم و اون خطر دریافت اطلاعات غلطه.<br />
<br />
<br />
ما چطور می تونیم به هیات مدیره و کادر اصلی شرکت کمک کنیم که تاثیر عمیق وب در پیشبرد تجارتشون رو متوجه بشن ؟ ما چطور می تونیم کمک کنیم که درک کنن وب چیزی نیست که در حاشیه تجارتشون قرار می گیره، بلکه چیزیه که تغییرات اساسی در مدل و استراتژی تجارت رو طلب می کنه ؟<br />
<br />
من با یک همکاران در این رابطه مذاکراتی داشتم و معتقد بود که این یه مسئله نسلیه، یعنی باید صبر کنیم این نسل فعلی مدیران بازنشسته بشن تا مشکل حل بشه. اما من واقعا با این موضوع موافق نیستم. فکر میکنم بیشتر مدیران ارشد آدم های روشنی هستند و مسئله اینه که بتونیم به زبوونی که باهاش راحتن باهاشون ارتباط برقرار کنیم.<br />
<br />
جلب کردن توجه مدیران<br />
<br />
بزرگترین مسئله اینه که با هیات مدیره رودررو بشیم. اینها معمولا مردمی با مشغله زیاد هستن و خیلی سخت می شه وقتی گیر اورد و باهاشون روبرو شد. و وقتی بین تیم وب و مدیران رده بالا چند رده فاصله باشه مسئله بغرنج تر هم می شه.<br />
<br />
این از اون موارده که یه عامل خارجی می تونه مفید باشه چون خارج از رده بندی های سازمانی می تونه خیلی راحت و مستقیم به رده های بالاتر وصل بشه. اما سوال اینه که چه عنصر خارجی اینجا مناسب تره ؟<br />
<br />
آیا مدیر شما قصد نداره به هیچ سمیناری (که برای مدیران تدارک دیده شده باشه) با موضوع مرتبط با وب بره ؟ مدیران شما قصد ندارند تو یه کارگاه یک روزه وب شرکت کنن ؟ یه کارگاه نصفه روزه چطور ؟ یه ساعته چی ؟ راه نداره ؟<br />
<br />
آیا طراحان وب باید در سمینار هایی که مدیران رو هدف قرار داده بیشتر صحبت کنن ؟ اصلا یه همچین کنفرانس هایی وجود داره ؟ اگه هست، کی و کجا ؟<br />
<br />
بیشتر سوال هست تا جواب<br />
<br />
همونطور که می بینید من بیشتر سوال دارم تا جواب. چیزی که من احساس می کنم اینه که حتما یه راهی هست. اگه می تونید چند دقیقه وقت بزارید فکر و ایده خودتون رو تو نظرات بنویسید. بگید به نظرتون بهترین راه برای متقاعد کردن مدیران چیه ؟ برگزاری کارگاه های رایگان هم یه ایده بود که یکی از دوستان داد و اگه واقعا کمکی به پیشبرد وب بکنه، من حاضرم مشارکت داشته باشم.<br />
<br />
پس موضوع اینه که می خواییم ببینیم چطور می شه به مدیران و مردم کمک کرد که بفهمن وب می تونه عمیقا چشم انداز تجارتشون رو عوض کنه ؟ما خیلی دوست داریم که مدیران ارشد به اهمیت و جایگاه واقعی وب پی ببرند، اما واقعا در این زمینه چه کار می تونیم بکنیم ؟توصیه هایی برای کاربران سیستم های مدیریت محتوا2013-01-12T20:38:39+03:302013-01-12T20:38:39+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7مقدمه<br />
<br />
هرچند که سیستم های مدیریت محتوا امکان انتشار مطالب رو برای کاربران ساده می کنند، اما هیچ ضمانتی برای کیفیت مطالب منتشر شده به ما نمی دن. در این مقاله سعی داریم نکاتی رو برای تولید محتوا بررسی کنیم. به طور خاص به این موضوع می پردازیم که چطور بنویسیم و آیا چیزی که تولید می شه برای ویجت ها قابل دسترس هست یا خیر.<br />
<br />
وب نویسی<br />
<br />
نوشتن محتوا های وبی یک مهارت خاصه و می تونه یک سری از مشخصات شخصیتی رو هم به اشتراک بگذاره. دو تا خصیصه هست که می تونه در وب نویسی بسیار حائز اهمیت باشه.<br />
<br />
اول فهمیدن اینکه بسیاری از مردم یک درک سرد و غیر شخصی از کامپیتور دارن این یعنی اونها به تکنولوژی به چشم یه دشمن نگاه می کنن، بنابر این یه کپی نویس باید در خصوص چیزی که کپی می کنه دقت کافی رو داشته باشه تا مطمئن بشه که متنش آهنگ زننده ایی نداشته باشه.<br />
<br />
دوم فهمیدن اینکه بسیاری از مردم محتوا ها رو در تمامیتی که باید نمی خونن و بیشتر به دنبال یک سرفصل و یا لینکی هستند که به هدف اونها نزدیک تر باشه.<br />
<br />
در ادامه ما این دو چالش رو عمیق تر بررسی می کنیم و چند راهکار ممکن رو پیشنهاد می دیم.<br />
<br />
فرم نوشتن<br />
<br />
یک محتوای خوب باید بتونه به اندازه کافی گیرا و قابل دسترس باشه. به عبارت دیگه باید بتونه از پس سوء ظن های ذاتی مخاطبان در خصوص تکنولوژی بربیاد. همچنین لازمه آزمایش بشه که برای طیف وسیعی از مخاطبان (تا جایی که امکان بررسی هست)، به همون شکلی که نوشته شده قابل درکه.<br />
<br />
درگیر شدن با مخاطب<br />
<br />
کامپیوتر ها فوق العاده خصمانه (خشن و بدون لطافت) هستند. دلیلش هم اینه که امکان انتقال لطافت های انسانی رو ندارند. من جمله می شه به مواردی مثل حرکت های بدنی (Body language) و یا تون و آهنگ صدا اشاره کرد.<br />
<br />
خوب نتیجش می شه این که اکثر مردم در مقابل کامپیوتر خیلی رغبتی نشون نمی دن. اما، تکنیک هایی وجود داره که می تونن به حل این مشکل کمک کنن. این تکنیک ها رو اینطور توضیح میدیم :<br />
<br />
استفاده از یک آهنگ شخصی<br />
<br />
با مطمئن شدن از اینکه یک محتوا دوستانه، غیر رسمی و خودمونیه میتونید قسمت زیادی از فقدان ذاتی شخصیت در کامپیوتر رو خنثی کنید. حتی در سایت های خیلی رسمی هم بهتره یک سری عناصر غیر رسمی باشن تا ادراک پیش فرض مخاطب رو تعدیل بدن.<br />
<br />
همونطور که حرف می زنید بنویسید<br />
<br />
اگر در نوشتن اسناد رسمی تجربه های دارید ممکنه براتون یه کم سخت باشه که غیر رسمی بنویسید. هرچند برای این موضوع در کل راهکار دیگه ایی نیست اما، اگه همونطور که حرف می زنید بنویسید، می تونید احساس غیر رسمی بیشتری تولید و در نهایت فهم بیشتری ایجاد کنید.<br />
<br />
مواظب باشید صمیمی نشید<br />
<br />
یکی از مشکلاتی که در غیر رسمی نوشتن ممکنه پیش بیاد صمیمیت غیر قابل کنترلیه که ممکنه منجر به بی ادبانه شدن نوشته شما بشه. اینجا هم اگه همونطوری که حرف می زنید بنویسید می تونه کمک زیادی بکنه. فقط از خودتون بپرسید و تصور کنید که اگر رو در رو بودید چطور صحبت می کردید.<br />
<br />
محتوا رو واضع و روشن طراحی کنید<br />
<br />
همونطور که راهنمای W3C در خصوص قابلیت دسترسی می گه :<br />
<br />
از شفاف، روشن و ساده ترین زبان ممکن برای محتوای وب سایت استفاده کنید<br />
<br />
<br />
به عبارت دیگه، مطمئن بشید که مخاطبان شما می تونن چیزی رو که نوشتید بفهمن.<br />
<br />
خیلی از مردم در خصوص چیزی که مخاطب هاشون متوجه می شن پیش فرض هایی دارن. برای همین باید در انتخاب موضوعات و تیتر ها دقت زیادی کرد. بعضی از این پیش فرض ها عبارتند از:<br />
<br />
اصطلاحات<br />
<br />
یکی از دام های متداول که ما ممکنه گرفتارش بشیم استفاده از اصطلاحات و مخفف ها در محتوای وب سایته. اینجا فرض میکنیم که مخاطب در مورد این اصطلاحات اطلاع کافی داره و این یک فرض غلطه.<br />
<br />
شما نباید هیچ وقت فرض بگیرید که مخاطب همه اصطلاحات رو می دونه. به عنوان مثال اصطلاحات زیادی در همین صنعت وب وجود داره که ممکن نیست یک نفر همه اون ها رو بدونه. گذشته از این ممکنه مخاطب شما تازه به جمع مخاطبان اومده باشه و با زبان خاص شما آشنایی نداشته باشه.<br />
<br />
وقتی از یک محتوای کپی شده استفاده می کنید، مطمئن بشید تا جایی که ممکنه از اصطلاحات استفاده نشده باشه و جایی هم که امکانش نیست حتما با یک توضیح همراه باشه. در قسمت “قابلیت دسترسی” در خصوص اصطلاحات و مخفف ها بیشتر صحبت می کنیم.<br />
<br />
سطح سواد<br />
<br />
اینکه بعضی از روزنامه ها مثل نیازمندی ها فروش خیلی خوبی دارن دلیل داره. دلیلش هم اینه که به سطح سواد پایینی نیاز دارن. حدود 40 تا 60 درصد از جمعیت مخاطب شما سطح سواد پایینی دارن. بنابر این باید توجه خاصی به نیاز اونها در خواندن بشه.<br />
<br />
حتی وقتی می خوایید برای مخاطبای تحصیل کرده بنویسید، نمی تونید در خصوص توانایی خواندن اونها پیش فرضی داشته باشید. خیلی از مردم از نقص توجه و یا نارساخوانی رنج می برند و این می تونه اونها رو در پردازش چیزی که نوشتید دچار اختلال کنه.<br />
<br />
در ادامه توصیه هایی خواهیم داشت که در افزایش گیرایی محتوای شما موثر هستند:<br />
<br />
<br />
تلفظ ساده- خیلی از افرادی که سطح سواد پایینی دارن با خوندن جملات طولانی که از کلمات مرکب تشکیل شدن مشکل دارن. مخصوصا اینکه تلفظ اون کلمات مشکل هم باشه.<br />
ثابت قدم باشید- بعضی از نسخه های کپی که از زبان دیگه ایی گرفته شدن به اندازه کافی محترمانه نیستند. سعی کنید از واژه ها به شکل سازگار در سراسر سایت استفاده کنید. به عنوان مثال در یک پاراگراف یک اصطلاح رو با یک ترجمه و در پاراگراف دیگه با ترجمه دیگه به کار نبرید.<br />
عددی بنویسید- به جای “هزار و سیصد و نود و یک” از 1391 استفاده کنید تا هم جمله کوتاه تر بشه و هم قابلیت مرور (در ادامه توضیح می دم) بدست بیارید.<br />
از دستور های واضح استفاده کنید- اگه قراره کاربر یک کار خاص رو انجام بده (به عنوان مثال کلیک کردن روی یه دکمه) خیلی شفاف بهش توضیح بدید و انتظار نداشته باشید خودش این موضوع رو متوجه بشه.<br />
استفاده از تصاویر- اینکه بگیم “یه عکس به اندازه 100 تا کلمه حرف می زنه” در مورد مخاطبان کم سواد خیلی درسته. اگر یه تصویر می تونه در درک محتوا کمکی بکنه، در استفاده از اون تردید نکنید.<br />
<br />
<br />
هرچند توصیه های بالا عمدتا در مورد مخاطبان کم سواد بودن اما در کل برای تمام مخاطبان دیگه هم کاربرد دارن. ساده بودن برای فهم یک مطلب باعث افزایش سرعت هضم مسئله و در نهایت قابلیت مرور می شه.<br />
<br />
به محتوا قابلیت مرور بدید<br />
<br />
این یه واقعیت تلخه که بیشتر کاربران محتوای شما رو به طور کامل و با دقت نمی خونن. اما هرچی زودتر این واقعیت رو بپذیرید، زدوتر می تونید سازگار کردن محتوا با ساختار های مخاطب رو شروع کنید.<br />
<br />
قابلیت مرور یعنی به کاربر این امکان رو بدیم که خیلی سریع اطلاعات کلی از محتوا بدست بیاره و برای این کار چند تا تکنیک وجود داره :<br />
<br />
پیش نویسی<br />
<br />
دو راه متعارف برای پیش نویسی وجود داره. اول اینکه یه خلاصه از محتوا رو درست همون ابتدا قرار بدید. این باعث می شه که کاربر خیلی زود متوجه بشه که آیا محتوای این صفحه براش کاربردی داره یا خیر. دوم اینکه برای هر پاراگراف یه خلاصه قبل از خودش بزارید که البته نیازمند اینه که پاراگراف ها یه اشاره گر منحصربفرد (مثل پاراگراف 2.2) برای خودشون داشته باشن.<br />
<br />
کوتاه بنویسید<br />
<br />
Steve Krug که یکی از متخصصین این موضوعه در کتابی با عنوان “Don’t Make Me Think!: A Common Sense Approach to Web Usability” به کپی نویس ها پیشنهاد می کنه که محتوا رو به نصف خلاصه کنید و دوباره همین کارو انجام بدید. البته انجام این کار غیر ممکن به نظر می رسه اما اغلب خیلی ساده تر از چیزیه که به نظر میاد. مثلا با حذف جملات تکراری، صحبت های تبلیغاتی و تعارفات (جملاتی مثل “به وب سایت من خوش آمدید”) می تونید حجم قابل توجهی از متن رو کاهش بدید.<br />
<br />
پاراگراف ها رو کوتاه کنید<br />
<br />
نه تنها باید همه محتوا کوتاه باشه، بلکه باید پاراگراف ها هم به طور خاص کوتاه باشن. هر پاراگراف باید تنها در مورد یه موضوع باشه تا بتونه قابلیت مرور و فهم بهتری به کاربر بده.<br />
<br />
جملات رو کوتاه نگه دارید<br />
<br />
یکی از چیز هایی که در پایین ترین سطح باید رعایت کنید اینه که جملات تا حدی که ممکنه کوتاه باشن. این مورد هم می تونه قابلیت فهم بیشتر به کاربر بده و هم پرچانگی رو از محتوا حذف کنه.<br />
<br />
محتوا رو بشکنید<br />
<br />
به همون شکلی که محتوا رو در پاراگراف ها و جملات کوتاه می شکنید می تونید در مورد هر پاراگراف این سوال ها رو از خودتون بپرسید :<br />
<br />
<br />
می تونم برای این قطعه یه عنوان یا زیر عنوان انتخاب کنم ؟<br />
آیا این پاراگراف می تونه به یه لیست کوتاه (مثل همین لیست) خلاصه بشه ؟<br />
آیا هیچ واژه کلیدی تو این پاراگراف هست که لازم باشه مخاطب بهش توجه مستقیم داشته باشه ؟<br />
<br />
<br />
اگه جواب سوالتون به مورد آخری “بله” باشه، شاید لازم بشه یه کادر محاوره ایی بسازید. این تکنیکیه که مجلات برای “گرفتار کردن کاربر” ازش استفاده می کنن. اونها معمولا یه خط کلیدی از متن رو برجسته می کنن (معمولا تو یه کادر مجزا) تا خواننده رو به خوندن بقیه ماجرا تشویق کنن. همین تکنیک می تونه توی وب سایت برای جلب توجه مخاطب به سمت موضوعی که احتمالا جستجو کرده استفاده بشه.<br />
<br />
بعضی از سیستم های مدیریت محتوا (مثل مدیریت محتوای گژک که توسط شرکت کاسیت تولید و وب سایت ما هم با همین برنامه طراحی شده) یه همچین امکاناتی رو در اختیار شما قرار می دن.<br />
<br />
قابلیت دسترسی<br />
<br />
زمانی که در خصوص نوشتن یه محتوای واضح و روشن صحبت می کردیم اشاره هایی هم به قابلیت دسترسی داشتیم. قابلیت دسترسی معمولا چیزیه که برای کپی کن ها اهمیت بیشتری باید داشته باشه.<br />
<br />
وقتی از سیستم های مدیریت محتوا استفاده می کنید، معمولا خیلی اتفاق میفته که متنی رو از جایی کپی و به سیستم انتقال میدید تا توی سایت نمایش داده بشه. این شما رو ملزم می کنه که نشانه گذاری های (markup) محتوا رو اصلاح کنید.<br />
<br />
اهمیت نشانه گذاری<br />
<br />
نشانه گذاری واقعا چیه ؟ نشانه گذاری روشی هست که بوسیله اون شما به مرورگر می فهمونید چیزی که باید نمایش بده چیه. نشانه گذاری ها معمولا به زبان HTML نوشته می شن.<br />
<br />
بنابراین وقتی می خواید به مرورگر بفهمونید که یه متنی باید به شکل عنوان نمایش داده بشه باید از چیزی شبیه این استفاده کنید:<br />
<br />
<pre class="brush: plain; fontsize: 100; first-line: 1; "><h1>این یک متن عنوان است</h1>و یا یک پاراگراف باید به شکل زیر نشانه گذاری بشه:<br />
<br />
<pre class="brush: plain; fontsize: 100; first-line: 1; "><p>این یک پاراگراف است</p>البته یکی از جذابیت های سیستم های مدیریت محتوا اینه که لازم نیست چیزی در مورد HTML بدونید و خود سیستم کار نشانه گذاری روانجام می ده.<br />
<br />
با یک نگاه تاریخی در واقع باید بگیم که سیستم های مدیریت محتوا نمی دونن شما چه جور محتوایی رو ایجاد می کنید، بلکه فقط این امکان رو فراهم می کنن که بتونید به محتوا شکل و حالت بدید. بنابر این به جای اینکه با نشانه گذاری به سیستم بفهمونید که این یک تیتره، به سادگی اون رو بزرگ، بر جسته و یا تغییر رنگ می دید.<br />
<br />
البته بعضی از سیستم های مدیریت محتوای مدرن، مثل مدیریت محتوای گژک که از اون نام بردیم، از شما می پرسند که می خوایید چه جور محتوایی رو ایجاد کنید و بعد خودشون بجای شما نشانه گذاری های HTML رو انجام می دن.<br />
<br />
کاری که کاربران سیستم های مدیریت محتوا انجام می دن باز کردن یه لیست کشویی از استایل هاست (حالتهای رنگ و شکل). یه چیزی شبیه به زمانی که دارید با مجموعه آفیس و نرم افزار Word کار می کنید. شما به سادگی یه قطعه از متن رو انتخاب و بعد براش یه استایل که بتونه حالتش رو بهتر توصیف کنه انتخاب می کنید.<br />
<br />
نشانه گذاری محتوا به این روش مزایای زیادی رو به همراه داره که شامل موارد زیر می شن:<br />
<br />
<br />
توانایی طراحی یک استایل خاص برای کل وب سایت، به جای طراحی هر صفحه<br />
توانایی تغییر استایل بر اساس اینکه محتوا از طریق چه ابزاری داره دیده می شه (به عنوان مثال استایل خاص موبایل)<br />
<br />
<br />
خلاصه اینکه یه محتوا که به صورت صحیح نشانه گذاری شده باشه قابلیت جذب مخاطبان بیشتری رو داره و خیلی راحت تر سازگاری پیدا میکنه.<br />
<br />
متن های جایگرین<br />
<br />
نشانه گذاری خوب تنها راه افزایش قابلیت دسترسی نیست. یه راه دیگه اینه که برای اون دسته از عنصر هایی (Element) که کاربر ممکنه نتونه بهشون دسترسی داشته باشه متن های جایگزین قرار بدیم.<br />
<br />
یکی از مثال های رایج استفاده از تصاویر در صفحه است. دلایل زیادی ممکنه باعث بشه که مخاطب شما نتونه تصاویر رو ببینه. ممکنه به دلیل استفاده از موبایل و یا یک اختلال در سیستم نمایش تصاویر باشه. اما در هر حال هرچه که علت باشه، اضافه کردن متن های جایگرین که تصویر رو توضیح بدن راه حل این مسئله است.<br />
<br />
متن های جایگرین رو فقط کسانی می بینند که قادر به دیدن تصاویر نیستن، بنابر این به طراحی شما آسیبی نمی زنن. روش اضافه کردن متن جایگزین ممکنه در سیستم های مدیریت محتوای مختلف متفاوت باشه. اما در مورد گژک زمانی که یه تصویر رو اضافه می کنید گزینه ایی هم برای مشخص کرد متن جایگزین هست و حتی در صورتی که متنی انتخاب نکرده باشید یه هشدار از سیستم دریافت می کنید. علت اینه که طراحان گژک به مسائلی که باعث افزایش قابلیت دسترسی می شن آگاه هستن.<br />
<br />
یه اشتباه رایج که در مورد متن های جایگزین می شه اینه که اغلب اونها رو به جای عنوان تصویر قرار میدن. به عنوان مثال عنوان تصویری که متعلق به “امیر امرایی” همکار منه می تونه این باشه : “امیر امروز در حال کار روی پروژه جدید خودشه” اما متن جایگزین فقط باید عکس رو توضیح بده و نه بیشتر. به عنوان مثال “عکس امیر امرایی - متخصص الکترونیک” یه متن جایگزین مناسبه.<br />
<br />
در نهایت خالی از لطف نیست که بگیم متن های جایگرین فقط مناسب تصاویر نیستند و باید به تمام عناصر بصری مثل فلش (Flash)، ویدئو و حتی فایل های صوتی اعمال بشن.<br />
<br />
لینک های معنی دار<br />
<br />
یکی از اشتباهات رایج دیگه به لینک های متنی بر می گرده. مثل زمانی که قرار بین دو صفحه لینکی ایجاد کنیم و اغلب کاربران سیستم های مدیریت محتوا این کار رو با یه متن با عنوان “کلیک کنید” یا “بیشتر بخوانید” انجام می دن. این کار به دو دلیل اشتباهه :<br />
<br />
اولا، کاربرانی که از طریق صفحه خوان ها به محتوا دسترسی دارن غالبا تمام لینک های موجود در صفحه رو به صورت یه لیست دارن. خوب اینجا قرار گرفتن یه لینک با عنوان “کلیک کنید” هیچ مفهومی برای این کاربران نداره چون نمی دونن به چه چیزی ممکنه لینک داده شده باشه.<br />
<br />
دوما، خیلی از مخاطبان صفحه رو با لینک ها مرور می کنن. اونها به نوشته های قبل و یا بعد از لینک توجهی نمی کنن، در نتیجه این لینک برای اونها هم مثل صفحه خوان ها هیچ معنایی نداره.<br />
<br />
مشکل به این شکل حل می شه که مطمئن بشیم همه لینک ها از نظر معنایی مستقل هستند. مثلا به جای “کلیک کنید” باید بنویسیم “برای خوندن خبر ها کلیک کنید”.<br />
<br />
سرنام ها، مخفف ها و اصطلاحات<br />
<br />
چند خط بالاتر در خصوص اینکه از مخفف ها و اصطلاحات نباید استفاده بشه صحبت کردیم. اما یه مواردی هستن که اجتناب ناپذیره.<br />
<br />
در موارد این چنینی تصمیمات شما خیلی به امکانات سیستم مدیریت محتوا محدوده. متاسفانه خیلی از این سیستم ها هیچ راهکار و یا ابزاری برای حل این مشکل ندارن. بنابر این شما فقط یه راه دارید و اونم اینه که توضیح رو داخل یه پرانتز بنویسید.<br />
<br />
اما بعضی از CMS های مدرن مثل گژک امکاناتی رو فراهم می کنن که بتونید توضیحات یک مخفف یا اصطلاح رو بنویسید. شما برای اصطلاح یه استایل انتخاب می کنید و توضیحاتش بدون اینکه در دنباله جمله شما اختلال ایجاد کنه به نمایش در میاد.<br />
<br />
شکل های مختلفی برای نمایش وجود داره اما رایج همینه که اصطلاح یا مخفف با یک خط زیر نقطه ایی مشخص می شه و وقتی که موس رو روش نگه می داریم یه علامت سوال کنارش ظاهر می شه و توضیحات مربوط به مخفف رو می بینیم.<br />
<br />
استفاده صحیح از جدول ها<br />
<br />
طراحی وب سایت در چند سال اخیر دست خوش تغییرات زیادی شد. به عنوان نمونه همین سیستم های مدیریت محتوا یکی از بزرگترین تغییرات بودند. یکی از مهمترین تغییرات جایگزینی ساختار جدولی (Table-based) بود که با طراحی بدون جدول (Tableless) جایگزین شد.<br />
<br />
ساختار جدولی یه تکنیک بود که در اون برای تعیین موقعیت های مختلف در محتوا، از جدول استفاده می شد. این قابلیت جدول ها می تونه باعث بروز مشکلات قابل توجهی روی سیستم های قدیمی و موبایل بشه. در هیچ حالتی استفاده از جداول را به این منظور توصیه نمی کنیم. بجاش می تونید از نشانه گذاری های توصیفی یا همون بدون جدول استفاده کنید.<br />
<br />
اما وقتی در مورد استفاده نکردن از جدول حرف می زنیم خیلی از ما ها ممکنه بپرسیم پس اصلا چرا جدول وجود داره و کجا باید استفاده بشه ؟ جواب خیلی سادست، و ما می گیم جایی که به جدول نیازه. وقتی قراره اطلاعات به صورت سطر و ستونی نمایش داده بشه (مثل برنامه اکسل) و اصلا جدول برای همین ساخته شده.<br />
<br />
کار با تصاویر<br />
<br />
هرچند در قسمت متن های جایگزین در خصوص تصاویر صحبت کرده بودیم، اما موضوعات دیگه ایی هم در خصوص قابلیت دسترسی و تصاویر وجود داره که لازمه در موردشون با اطلاع باشید:<br />
<br />
پویا نمایی (Animation)<br />
<br />
پویا نمایی ها یکی از عناصری هستن که می تونن در جای خودشون تبدیل به مشکل بشن. بنابراین پیشنهاد می کنیم تا جایی که ممکنه از اونها استفاده نکنید، مگه این بتونن محتوا رو به شکلی که لازمه بهتر توضیح بدن.<br />
<br />
علت اینکه استفاده از انیمیشن ها رو مشکل زا می دونیم اینه که حالت چشمک زن اونها اغلب باعث ایجاد اختلالات شناختی می شه. اونها می تونن باعث انحراف بشن و درک محتوا سخت تر بشه.<br />
<br />
اگه قراره حتما از یه انیمیشن استفاده بشه، پیشنهاد می کنیم :<br />
<br />
<br />
به کاربر این امکان رو بدید که اون انیمیشن رو غیر فعال کنه<br />
انمیشین خیلی سریع نباشه که انحراف کمتری ایجاد بشه<br />
<br />
<br />
رنگ ها<br />
<br />
در نهایت، لازم به ذکره که بدونید درصد قابل توجهی از کاربران شما از شکلی از کوررنگی رنج می برند. برای مثال از هر 10 مورد 1 نفر از آقایون کور رنگه. علاوه بر اون این امکان وجود داره که بعضی از مخاطبان شما از طریق مانیتور های سیاه و سفید موبایل به وب سایت شما دسترسی پیدا کنن. به همین دلیل تصاویر نباید برای توصیف محتوا به رنگ متکی باشن و بهتره از یک شفافیت کافی و مناسب بین پس زمینه و پیش زمینه برخوردار باشن.<br />
<br />
راهنمای W3C در خصوص قابلیت دسترسی در این مورد صحبت کرده :<br />
<br />
2.1 مطمئن بشید تمام اطلاعات رنگی بدون رنگ هم قابل دسترس هستند.<br />
<br />
2.2 مطمئن بشید رنگ پس زمینه و پیش زمینه از شفافیت کافی برخوداره، چرا که ممکنه بعضی از کاربران اختلال دید داشته و یا از مانیتور های سیاه و سفید استفاده کنن.<br />
<br />
<br />
اطلاعات بیشتر<br />
<br />
امیدواریم این مطلب برای شما مفید بوده باشه. البته بدیهیه که ما فقط تونستیم به موارد خیلی محدودی بپردازیم و موضوعات زیادی وجود داشت که در این یک مطلب نمی گنجید. با این حال در فرصت های آینده احتمالا سعی می کنیم موارد بیشتری رو هم مطرح کنیم.<br />
<br />
اگر به اطلاعات بیشتری نیاز داشتید در ارتباط با من (امیدامرایی نویسنده این مطلب) تردید نکنید. می تونید ایمیل های خودتون رو به آدرس omid@amraei.com بفرستید و مطمئنا من در اولین فرصت بهشون پاسخ می دم.<br />
<br />
مثل همیشه منتظر نظرات شما هستیم.من مطلبی رو تدارک دیدم که در اون یک سری توصیه های پایه ایی برای افرادی که با سیستم های مدیریت محتوا کار می کنند وجود داره. این مطلب موضوعاتی مثل وب نویسی و قابلیت دسترسی رو پوشش می ده.کد نویسی از پایه یا استفاده از فریم وورک ها2013-01-07T19:48:23+03:302013-01-07T19:48:23+03:30https://amraei.com/thoughts/%DA%A9%D8%AF-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D9%87-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D9%88%D9%88%D8%B1%DA%A9-%D9%87%D8%A7کد های دست نویس هنوز تعیین کننده هستند. پیش پردازشگر ها (Preprocessors)، فریم وورک ها و کتابخانه ها طراحی شدند تا کار رو برای شما آسون کنند ولی مهارتهای واقعی کدنویسی رو به شما نمی دن.<br />
<br />
استفاده از این سیستم ها به منظور راحت تر شدن کدنویسی و یا زمانی که قراره فرایند های تکراری در برنامه داشته باشیم بسیار منطقیه. هرچند، تکیه بیش از حد به اونها هم ریسک بالایی داره.<br />
<br />
قطع نظر از اینکه قراره یک کد CSS، جاوا اسکریپت و یا هر چیز دیگه ایی تولید بشه، خیلی زود ممکنه به چیزی نیاز پیدا کنید که سیستم به صورت پیش فرض ارائه نکرده. بنابر این باید بتونید اون رو اصلاح کنید، گسترش بدید و یا بعضی از ساختار ها رو بشکنید.<br />
<br />
همینطور در نظر داشته باشید که بعضی ابزار ها مثل jQuery نیاز به حجم قابل توجهی از دانلود دارند. بنابر این مقرون به صرفه نیست که صرفا برای استفاده از چند امکان ساده اونها و یا یک بار استفاده از یک امکان حتی پیچیده، سربار بارگذاری اونها رو به برنامه تحمیل کنید. بهتره یاد بگیرید با چند خط کد ساده خودتون این کار رو انجام بدید.آیا آینده به کدنویس دستی نیاز داره یا پیش پردازشگر ها، فریم وورک ها و کتابخانه ها مدیریت تولید کد ها رو در اختیار می گیرن ؟راز نشر محتواهای موفق2012-12-30T00:55:07+03:302012-12-30T00:55:07+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B4%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82چند هفته پیش کارگاهی (Workshop) با موضوع استراتژی محتوا و شبکه های اجتماعی برگذار کردیم. علت تلفیق این دو موضوع با هم این بود که امروز دیگه انتشارات ما در وب مثل انتشارات رسانه ایی گذشته نیست. انتشارات امروز بیشتر نیازمند داشتن گوشی شنوا و مذاکره با مخاطبه که این موضوع رو Mandy Brown در مقاله اخیر خودش به خوبی بحث کرده.<br />
<br />
ما دیگه نمی تونیم به انتشاراتمون مثل یک خبرنگار رسانه ایی نگاه کنیم. این روزها وب نیازمند اینه که ما خیلی خوب بشنویم و مذاکره کنیم.<br />
<br />
<br />
در واقع نشر در وب نیازمند یک اجتماع (Community) زنده است که امکان دریافت بازخورد، مذاکره و حتی بازتولید داشته باشه. اما چرا با وجود این همه کاربر که در این اجتماع وجود داره هنوز برخی ناشران ترجیح می دن از روش رسانه ایی استفاده کنند ؟ یه دلیل خیلی ساده داره که Mandy هم در موردش توضیح داده:<br />
<br />
البته، مدیریت کردن یک اجتماع و شبکه کار سختیه و ابدا ارزون نیست. نه تنها از نظر زمانی بسیار هزینه بره بلکه خیلی هم جان فرساست. چون شما مجبورید از خوانندگان خودتون مواظبت کنید.<br />
<br />
<br />
برای خیلی ها نگهداری و رشد دادن یه اجتماع مقرون به صرفه نیست. افراد زیادی هستند که در مورد شما صحبت می کنند (گذشته از مثبت یا منفی بودن) و شما هم نمی تونید اون ها رو نادیده بگیرید چون ممکنه یه پتانسیل عظیم رو از دست بدید. هرچند، اگر از پس نگهداری این اجتماع بر بیایید خیلی از همین افراد تبدیل به طرفدارای شما می شن.<br />
<br />
شما چه مسیری رو ترجیح میدید ؟ما دیگه نمی تونیم به انتشاراتمون مثل یک خبرنگار رسانه ایی نگاه کنیم. این روزها وب نیازمند اینه که ما خیلی خوب بشنویم و مذاکره کنیم.حقیقتی در مورد استراتژی های محتوا2012-12-13T23:00:00+03:302012-12-13T23:00:00+03:30https://amraei.com/thoughts/%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DA%98%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7عمدتا ما وقتی با مشتریانمون در خصوص طراحی مجدد وبسایتشون صحبت میکنیم، اونقدر در خصوص نوع طراحی به یک نمونه کپی شده وابسته هستند که باعث میشه نتونن به یک برنامه بلند مدت فکر کنند. این یه اشتباه خطرناکه که خانوم Kristina Halvorson در یکی از مقالههای خودش به روشنی در موردش صحبت کرده.<br />
<br />
بعضی از مردم فکر میکنن استراتژیمحتوا همون ایجاد و انتشار محتواست، اما در واقع این یه کم ساده انگاریه. این چیزیه که Halvorson بهش میگه “انباشتههای بهم ریخته���” و مهمترین چالش برای مدیریت بلند مدت محتوا به حساب میاد. اساسا چیزی که مطرح میکنه اینه:<br />
<br />
<br />
همیشه باید بپرسیم این محتوا از کجا اومده؟ مالک واقعیش کیه؟ بعد از انتشار چطوری نگهداری و مدیریت میشه ؟<br />
<br />
<br />
یعنی ما باید کاری کنیم که تمرکز سازمانها از انتشار محتوا به سمتی بره که محتواها رو یک مقوله زنده با یه چرخه زندگی دراز مدت ببینن و این به چیزی بیشتر از یک نویسنده و مدیر پروژه نیاز داره. این یه کلان معضله! به همین دلیله که ما به مشتریان پیش نهاد میدیم که برای استراتژیمحتوا یه مدیر، نویسنده یا ویرایشگر اختصاصی داشته باشن که حتی از نظر موقعیت فیزیکی هم دارای شرایط مستقل در درون سازمان باشه.<br />
<br />
<br />
این شخص نهتنها باید در قبال جمع آوری محتوا، بلکه در خصوص کیفیت وبسایت هم مسئول باشه. یک چنین شخصی در قبال ویرایش محتوایها و همینطور (یا شاید در واقع مهمتر) حذف کردن محتواهایی که دیگه سودمند نیستند هم مسئوله.<br />
<br />
اگر شما هنوز استراتژی خاصی ندارید، الان زمانش رسیده که تصمیم بگیرید یک برنامه بلند مدت برای مدیریت محتوای وبسایتتون داشته باشید و همونطور که Kristina میگه دقت داشته باشید که : مالک این محتوا کیه؟ بعد از انتشار چطوری نگهداری و مدیریت میشه ؟<br />
<br />
وقتی ما در مورد استراتژیمحتوا صحبت میکنم شما به چی فکر میکنید؟ آیا به راه اندازی یه وبسایت با محتوایهای کپی شده فکر میکنید یا یک استراتژی بلند مدت ؟کدوم زبان برنامه نویسی مناسب تره ؟2012-02-08T12:51:41+03:302012-02-08T12:51:41+03:30https://amraei.com/thoughts/%DA%A9%D8%AF%D9%88%D9%85-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%D9%87معمولا خیلی از افرادی که تصمیم دارن کار برنامه نویسی رو شروع کنن، وقتی به من می رسن یه سوال مشترک می پرسن.<br />
<br />
کدوم زبان برنامه نویسی ؟<br />
<br />
واقعیت اینه که تفاوت در زبان های برنامه نویسی بقدری غیر محسوسه که ممکنه با 10 سال تجربه کاری متوجه اونها نشید. این به این معنیه که اگر شما PHP رو انتخاب کنید ممکنه تا 10 سال آینده عملا به موضوعی بر نخورید که نیاز به تغییر زبان داشته باشید. البته معلوم نیست تا 10 سال آینده PHP اصلا مطرح باشه.<br />
<br />
این موضوع در مورد سایر زبان ها هم صادقه. مثلا من طی 10 سال گذشته هیچ وقت نیازی به یه زبان برنامه نویسی تحت سرور غیر از PHP پیدا نکردم. خوشبختانه روند توسعه زبان ها بقدری زیاده که این روز ها همه عقبتر از زبان حرکت می کنن.<br />
<br />
شاید اگه بر می گشتیم به 25 یا 30 سال پیش موضوع انتخاب زبان خیلی اهمیت داشت. علتش این بود که زبان به کندی رشد می کرد و شاید یه برنامه نویس بیشتر از اینکه وقتش رو با برنامش بگذرونه مجبور به توسعه زبان برنامه نویسی بود.<br />
<br />
اما حالا با یه نگاه اجمالی متوجه می شید که شاید 70% برنامه نویس های Java کمتر از 30% اون رو می شناسن و نیازی به بقیه امکانات اون حتی تا آخر عمرشون پیدا نمی کنن.<br />
<br />
چه چیزی اهمیت داره ؟<br />
<br />
بگذارید نگاهی به تاریخچه پیشرفت برنامه نویسی در یکی دو دهه گذشته داشته باشیم. بخصوص با گسترش وب ابتدا تقریبا هر 2 سال یه پدیده یا فناوری جدید می دیدیم و این روز ها شاید هر ماه این اتفاق تکرار می شه. با معرفی هر فناوری تعداد زیادی از برنامه نویس ها برای یادگیری و انطباق با اون حرکت می کنن اما در نهایت چه اتفاقی می افته ؟<br />
<br />
فناوری ها باید در مسیر جهانی قرار بگیرن و به همین خاطر خیلی زود خودشون رو با سایر زبان ها منطبق می کنند. یادمه یه زمانی خیلی ها می گفتن زبان AJAX . علت هم این بود که AJAX واقعا متمایز نشون داده می شد. اما امروز دیگه همه AJAX رو یه تیکه از جاوااسکریپت می دونن. این یعنی برنامه نویس های سنتی جاوا اسکریپت مالکین AJAX به حساب میان.<br />
<br />
بطور خاص باید بگم نیاز نیست مرتب خودتون رو با زبان های مختلف هماهنگ کنید و بیشتر از اینکه به فکر انتخاب ابزار باشید مسیر رو پیدا کنید<br />
<br />
در مسیر قرار بگیرید<br />
<br />
خیلی سخت نیست فهمیدن اینکه امروز دنیا داره به چه سمتی می ره. با فهمدن این موضوع ما باید در مسیر رفع نیاز های دنیا قرار بگیریم. مثلا امروز کمتر شرکت موفقی رو می بینید که وب سایت نداشته باشه. طبیعتا شرکت های نو پا هم دنباله روی شرکت های موفق هستند و این یعنی نیاز مبرم به وب سایت. اگر این مسیر باشه من باید برنامه نویسی وب سایت یاد بگیرم.<br />
<br />
حالا تمام کاری که باید انجام بشه شروع اولین قدم و نوشتن اولین برنامه است.<br />
<br />
نتیجه گیری<br />
<br />
ما بیشتر باید دغدغه فناوری داشته باشیم نه زبان. امروز دنیا به سمتی می ره که فناوری های نرم افزاری به سرعت به دل زبان ها راه پیدا می کنن. مثل فناوری .Netکه جای خودش رو بین اکثر زبان ها باز کرده. بنابر این بهتره هرچه سریع تر تمرکز روی حرکت و پیشرفت سریع در تسلط به یک زبان رو شروع کنید.فناوری ها باید در مسیر جهانی قرار بگیرن و به همین خاطر خیلی زود خودشون رو با سایر زبان ها منطبق می کنند. بنابر این به جای هماهنگی با زبان ها مسیر صحیح رو پیدا کنید.طراحی تجربهکاربر (UX Design) چیست؟2011-09-21T04:30:00+04:302014-10-05T22:58:32+03:30https://amraei.com/thoughts/what-is-uxاگه دارید این مطلب رو میخونید احتمالا دلیلش اینه که کلمه «تجربهکاربر یا ux» رو توی گوگل جستجو کردید و میخوایید بدونید این موضوعی که همه دارن در موردش صحبت میکنن بالاخره چیه؟ چه کاربردی داره؟ چرا اینقدر مهمه؟ کیا بهش نیاز دارن؟ و خیلی سوالات دیگه …<br />
<br />
تجربهکاربر (UX) چیست؟<br />
<br />
بزارید اینجوری بگم! توی سرتاسر دنیا همه شرکتهای بزرگ دارن محصولاتی رو طراحی میکنن که در نهایت به دست من و شما میرسه و ازشون استفاده میکنیم. وقتی برای اولین بار یه موبایل خریدید چه حسی داشتید؟ در مورد اینکه میتونستید گوشی تلفنتون رو توی جیبتون بزارید و هرجایی دور از خونه به تماسهاتون جواب بدید چه فکری میکردید؟ آیا داشتن یه گوشی تلفن با قابلیت حمل، باعث نمیشد در مقابل دوستان و نزدیکانتون یه حس خاص داشته باشید؟ شما یه حس برتری و قدرت در خودتون نمیدیدید؟<br />
<br />
بله میدونم که این حس به ۱۰−۱۲ سال پیش مربوط میشده و الان دیگه همه یه گوشی موبایل دارن و کسی به خاطر موبایلش احساس غرور نمیکنه. اما این موضوع رو همین الان هم میشه به شکل دیگهایی دید. فکر میکنید حس داشتن یه iPhone 6+ برای کسی که یه گوشی کلاسیک Nokia 2200 داره چجوریه؟<br />
<br />
قبلا وقتی میخواستیم ایمیلمون رو چک کنیم، اگه خودمون یه کامپیوتر شخصی داشتیم، باید منتظر یه فرصتی میشدیم تا بریم پشت کامپیوتر و ایمیل رو باز کنیم. اگه کامپیوتر هم نداشتیم که دیگه وضع بدتر بود و باید دنبال یه زمان آزاد و یه کافینت میگشتیم. اما حالا ما داریم با گوشی موبایلمون این رو تجربه میکنیم که خیلی راحت میتونیم هرجایی که هستیم گوشی رو از جیبمون دربیاریم و ایمیلها رو چک کنیم. فرقی نمیکنه در حال راه رفتن توی خیابون، توی اتوبوس، در حال مسافرت، یا حتی روی تختمون دراز کشیده باشیم.<br />
<br />
یه وقت هم میشه که این تجربهها بد باشن. مثلا این گوشی Xperia X10 mini من حافظه RAM خیلی پایینی داره. من هرموقع که میخوام با گوشیم به فیسبوک سربزنم، باید همه برنامههای جانبی رو ببندم تا گوشیم هنگ نکنه!<br />
<br />
<br />
تجربههای خوب و بدی که ما در استفاده از محصولات داریم باعث شدن که اونها رو بخریم یا نخریم.<br />
<br />
<br />
در یک جمله، تجربههایی که ما در استفاده از محصولات مختلف داریم باعث شدن که اونها رو بخریم یا نخریم. طبیعتا وقتی این تجربهها تا این حد مهم هستن که روی تصمیمگیریهای ما تاثیر مستقیم دارن، یک صعنتی هم بوجود میاد که تمرکزش روی خلق تجربههای شیرینتر برای کاربران باشه. به این صنعت میگن صنعت تجربهکاربر.<br />
<br />
تجربهکاربر در ویکیپدیا اینطور تعریف شده: «تجربهکاربر، خلق هر چیز معنا دار و به یاد ماندنی است که توسط یک سازمان برای مشتریان ایجاد میگردد.» آقای Jesse James Garrett هم در یکی از کتابهای خودش به نام « المنتهای تجربهکاربر » میگه:<br />
<br />
<br />
تجربهکاربر یعنی نگاه به کاربرد محصول از بیرون. یعنی از همون سمتی که مردم به نحوه عملکردش نگاه میکنن.<br />
<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر (UX Design) چیست؟<br />
<br />
کاربرا تجربههای متفاوتی در استفاده از یه محصول دارن. یعنی ممکنه تجربه من در استفاده از iPhone 6+ با تجربه شما متفاوت باشه. توی دنیای تجربهکاربر یکی از مهمترین موضوعاتی که همیشه باهاش در ارتباط هستیم اینه که بدونیم الان کاربران ما چه چیزی رو دارن تجربه میکنن. برای این کار لازمه که نیازهای کاربر رو شناسایی کرده باشیم و بدونیم که با چه مسائلی روبرو هستن. طراحی اینجا یعنی پیدا کردن راه حل برای این مسائل. بنابر این طراحیتجربهکاربر یعنی پیدا کردن راه حلی برای بهتر کردن تجربههای کاربران.<br />
<br />
مثلا یاهو و گوگل هر دو یه شرکت اینترنتی خیلی بزرگ هستن که سرویسهای زیادی رو برای کاربراشون دارن. برای این دو شرکت یکی از مهمترین دغدغهها اینه که همه سرویس هاشون در دسترس کاربر باشه. یاهو میخواد همه این سرویسها رو توی صفحه اصلی داشته باشه، اما گوگل رویکرد متفاوتی داره. اینکه چطور همه سرویسها در دسترس کاربر قرار بگیره بدون اینکه باعث سردرگمیش بشیم یه مسئله به حساب میاد.<br />
<br />
حالا یه طراح تجربهکاربر باید طرحی ارائه بده که این مشکل رو حل کنه. یعنی دو هدف رو دنبال کنه: اول اینکه کاربر بتونه به همه این سرویسها دسترسی داشته باشه و دوم اینکه شرکتهای یاهو و گوگل بتونن به اهداف تجاریشون برسن. میبینید که طراحان تجربهکاربر این دو شرکت بزرگ رویکردهای کاملا متفاوتی رو هم در پیش گرفتن.<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر چه حوزههایی رو پوشش میده؟<br />
<br />
یکی از چیزهایی که توی طراحی تجربهکاربر کمی فریبنده است اینه که اغلب افرادی که تازه باهاش آشنا میشن فکر میکنن تجربهکاربر یه موضوع مستقله. اما در واقع اینطور نیست و تجربهکاربر از ترکیب و هماهنگی بین چند حوزه دیگه به وجود میاد. حالا من چند تا از مهمترین این حوزهها رو بهتون معرفی میکنم.<br />
<br />
طراحیتعامل (Interaction Design)<br />
<br />
طراحیتعامل به عنوان یکی از المنتهای اصلی طراحی تجربهکاربر شناخته میشه و مربوط میشه به روش تعامل وبسایتها با انسان. چون وبسایتها ابزارهای تکنولوژیک خشنی هستند، ارتباط انسان با این ابزارها کمی متفاوتر به نظر میرسه. معمولا کاربرای شما نمیتونن خیلی راحت به وب سایتتون اعتماد کنن. به همین دلیل ارتباط انسان با چنین ابزارهایی ( به عنوان یک موجود اجتماعی) نیاز به یه رویکرد تعاملی و دوطرفه داره. توضیحات کاملتر در مورد طراحیتعامل رو میتونید اینجا ببینید.<br />
<br />
رابطکاربر و طراحی دیداری (User Interface Design)<br />
<br />
من نمیخوام مباحثی مثل روانشناسی گشتالت و یا ادراک دیداری رو بشکافم ولی به طور کلی طراحی دیداری (بهش طراحی گرافیکی هم میگن) یعنی روش استفاده از عناصر بصری مثل رنگ، تصاویر و سمبل ها، برای انتقال یه پیام به کاربر. غیر از این شامل روش استفاده کاربر از محصول هم میشه. موضوع رابطکاربر رو میتونید به طور کاملتری توی این مطلب دنبال کنید.<br />
<br />
کاربردپذیری (Usability)<br />
<br />
کاربردپذیری یعنی طرح این سوال که برای رسیدن به یه هدف مشخص، باید چه امکاناتی رو در اختیار کدوم دسته از کاربرا قرار بدیم که منجر به استفاده موثر، رضایت بخش و با بهره وری بالا بشه ؟ هرچند که کاربردپذیری خوب، برای خلق یه تجربهکاربر موثر ضروریه، اما به تنهایی هم تضمینش نمیکنه و باید به توانایی انسان در استفاده از وب سایت و یا یه نرم افزار خاص هم توجه داشته باشیم.<br />
<br />
قابلیت دسترسی (Accessibility)<br />
<br />
قابلیت دسترسی یعنی وجود سیستمی برای وصول، استفاده و درک آسون. وجود ابزارهای پیمایشی مناسب (مثل منو ها) که باعث بشن کاربر خیلی آسون به قسمتهای مختلف سایت دسترسی داشته باشه، همینطور بعد از دسترسی به هر قسمت برای استفاده از اون با پیچیدگی روبرو نشه و در نهایت اینکه بتونه در کمترین زمان به درک جامعی از وب سایت برسه، مجموعه مسائلی هستن که قابلیت دسترسی روی اونها تمرکز داره.<br />
<br />
تعامل انسان و کامپیوتر (HCI)<br />
<br />
شاید بشه گفت تعامل انسان و کامپیوتر موضوع اصلی تجربهکاربره. در واقع ما باید تجربه کاربر رو در طراحیها دخالت بدیم. میتونیم این بخش رو به عنوان نتیجه گیری هم در نظر بگیریم و بگیم به طور کلی در طراحی تجربهکاربر، درک احساسات بازدید کنندههای یه وب سایت، کلید اصلیه. اولین قدم در طراحی تجربهکاربر اینه که ببینیم چی میتونه باعث بشه کاربر مایل به بازدید از وب سایت ما بشه ؟<br />
<br />
معماری اطلاعات (Information Architecture)<br />
<br />
اگه بخوام تعریفی که انستیتو جهانی معماری اطلاعات ارائه میکنه رو ساده کنم، معماری اطلاعات علم و هنریه که کمک میکنه کاربران دسترسی بهتری به اطلاعات داشته باشن. به عبارتی معماری اطلاعات یعنی کمک به کاربر برای اینکه بتونه اطلاعات رو راحتتر پیدا کنه.<br />
<br />
طراح تجربهکاربر (UX Designer) کیست؟<br />
<br />
به هرکسی که داره توی یکی و یا همه حوزههای ذکر شده کار میکنه میتونیم بگیم متخصص و طراح تجربهکاربر. معمولا متخصصین تجربهکاربر دو دسته هستن. دسته اول اونهایی که به صورت عمومی تو همه و یا اکثر حوزهها تخصص دارن و میشن طراحان همه فن حریف (Generalist). دسته دوم هم اونهایی هستن که توی یکی از این حوزهها به صورت تخصصی وارد شدن و خودشون رو با همون عنوان معرفی میکنن. مثلا میگن طراح ربطکاربری، معمار اطلاعات و یا متخصص طراحیتعامل (Specialist).<br />
<br />
<br />
طراح تجربهکاربر کسیه که حواسش به تجربههای خوب و بد کاربران محصول شماست.<br />
<br />
<br />
میبینید که گوگل و یاهو دارن تجربههای متفاوتی رو به کاربرانشون ارائه میکنن و این چیزیه که طراحان تجربهکاربر این شرکتها طراحی کردن. طراح تجربهکاربر کسیه که حواسش به تجربههای خوب و بد کاربران محصول شما هست و تلاش میکنه اونها رو بهتر کنه.<br />
<br />
همین؟! فقط حواسش به تجربیات مشتریان هست؟ خب این رو که خودتون هم میتونید انجام بدید. پس دیگه چه نیازی هست که یه نفر دیگه این کارو انجام بده؟ پاسخ اینه که این موضوع ساده خیلی پیچیدهتر از اونیه که به نظر میرسه.<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر (UX Design) ساده اما پیچیده است<br />
<br />
تجربهکاربر یه چیزی به همین سادگیه که توضیح دادیم. یعنی فقط باید مواظب باشید که هیچ کدوم از تجربههای کاربر بدون اطلاع شما اتفاق نیفته. اما انجام همین کار ساده گاهی اونقدر پیچیده میشه که حتی حرفهاییترین طراحان هم توی انجامش به مشکل بر میخورن. این پیچیدگی دو دلیل عمده داره:<br />
<br />
<br />
ما با رفتارهای پیچده انسانی سروکار داریم و این انسانها خیلی پیچیدهتر از اونی هستن که بشه در موردشون یه تصمیم قطعی و دفعی گرفت.<br />
تجربههای کاربران مدام در حال تغییره بنابراین هر روز با مسائل جدید برخورد میکنیم که نیاز به راه حلهای جدیدی هم دارن.<br />
<br />
<br />
<br />
از خصوصیات طراحان تجربهکاربر اینه که اغلب (ذاتا) ذهن انتزاعی خوبی دارن.<br />
<br />
<br />
به نظر من تجربهکاربر بیشتر از اینکه یه روش باشه یه فرهنگه. یعنی باید توی سازمان شخصی باشه که خط فکریش مبتنی بر توجه به کاربر باشه. خب این بخشیش اکتسابی هست اما قسمت زیادیش هم ذاتیه. دقیقا مثل اینکه یه شخصی با قد ۲ متر و ۱۰ سانت (که قد بلندش ذاتیه) احتمالا اگه بسکتبالیست بشه بازدهی بیشتری داره تا کشتی گیر. از خصوصیات طراحان تجربهکاربر هم اینه که اغلب (ذاتا) ذهن انتزاعی خوبی دارن.<br />
<br />
از طراحیمحصول تا طراحیتجربهکاربر<br />
<br />
در حالی که در طراحی محصول سازندهها بیشتر به کارکرد درونی محصول توجه دارن، طراحی تجربهکاربر اغلب با طرح سؤالاتی از نحوه کارکرد بیرونی محصول همراهه.<br />
<br />
مثال از کتاب المنتهای تجربهکاربر: بعد از چند دقیقه برگشتین و میبینید که قهوه هنوز آماده نشده و علتش هم اینه که شما دکمه روشن شدن قهوه ساز رو درست فشار ندادید. قهوه ساز هیچ نشونه ایی نداره که بفهمید روشن شده. نه چراغی، نه صدایی و نه حتی هیچ لرزشی که نشون بده شما دکمه رو واقعاً فشار دادید. شما فکر کردید روشن شده ولی اشتباه کردید. ممکنه می شده قهوه ساز رو طوری تنظیم کرد که خودش اول صبح روشن بشه، اما شما حتی اطلاع نداشتید که یه چنین امکاناتی داره.<br />
<br />
طراحی دیداری میخواد مطمئن بشه که دکمه قهوه ساز شکل، رنگ و ظاهر مناسبی داشته باشه. طراحی کاربردی میخواد مطمئن بشه که فشار دادن دکمه منجر به یه عمل مناسب میشه. اما طراحی تجربهکاربر میخواد ببینه که آیا طراحی دیداری و کاربردی دکمه، برای کل محصول مناسب هست یا نه. برای این کار ممکنه این سؤال رو مطرح کنه که «آیا دگمه برای انجام دادن یه همچین کارمهمی زیادی کوچک نیست ؟» طراحی تجربهکاربر سعی میکنه بفهمه آیا دکمه در کلیت محصول درست کار میکنه یا نه.برای این کار هم ممکنه این سؤال رو مطرح کنه که «آیا دگمه نسبت به سایر دکمههایی که کاربر میخواد همزمان استفاده کنه در موقعیت مناسبی قرار گرفته ؟»<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر و وب<br />
<br />
طراحی تجربهکاربر توی وبسایتها اهمیت بیشتری پیدا میکنه. وقتی میگیم سایت یا وبسایت منظورمون هم سایتهای محتوا گراست و هم وباپلیکیشنهای تعاملی.<br />
<br />
<br />
اگه قصد دارید کاربری رو از سایتتون فراری بدید، هیچ چیز سادهتر از این نیست که یه کاری کنید که بهش احساس حماقت دست بده.<br />
<br />
<br />
سایت یه ابزار تکونولوژیک پیچیده است و کاربرا وقتی از یه ابزار پیچیده استفاده میکنن کافیه یه چیزی درست کار نکنه، اونها فورا شروع میکنن به سرزنش کردن خودشون. فکر میکنن ممکنه یه جای کار اشتباهی انجام داده باشن یا اینکه نحوه کار کردن باهاش رو بلد نیستن. مقصر اونها نیستن که سایت درست کار نمیکنه. اما اونها در هر حالت احساس حماقت میکنن. فکر میکنم اگه قصد دارید کاربری رو از سایتتون فراری بدید، هیچ چیز سادهتر از این نیست که یه کاری کنید که بهش احساس حماقت دست بده.<br />
<br />
کاربرانتان رو در نظر داشته باشید<br />
<br />
متد ایجاد یک تجربهکاربر مؤثر رو «طراحی کاربر محور» میگن. مفهوم کلی طراحی کاربر محور بسیار ساده است : کاربر رو در هر مرحله از طراحی محصول معیار قرار بدید. با وجود این، همین مفهوم ساده داری معانی پیچیده است.<br />
<br />
<br />
بزرگترین دلیل که میگه طراحی تجربهکاربر باید برای شما مهم باشه اینه که برای کاربرای شما مهمه.<br />
<br />
<br />
اگه شما برای اونها یه تجربه مثبت فراهم نکنید، اونها از محصول شما استفاده نمیکنن. و بدون کاربر تنها چیزی که نصیب شما میشه یه سرور پر از گرد و خاک است، منتظر درخواستی که هیچ وقت نمیاد. امروز باید مطمئن باشید که همه چیز در جای خودش درست کار میکنه و با این رویکرد برای کاربراتون یه تجربه جذاب، قابل درک و خوشایند ایجاد کنید<br />
<br />
کیا باید از تجربهکاربر استفاده کنن؟<br />
<br />
در واقع همه! یا بهتره بگم هرکسی که داره یه محصول تولید میکنه. فرقی نمیکنه که یه کسب و کار خیلی کوچیک دارید یا خیلی بزرگ. باید در حد خودتون تلاش کنید که تجربههای خوشایندی رو برای کاربرانتون رقم بزنید.<br />
<br />
در حال تولید هر محصولی که باشید، کاربرای شما یک سری نیازهایی دارن که باید بهشون پاسخ داده بشه. اگه یه طراح تجربهکاربر رو در کنار خودتون داشته باشید، بهترین پاسخ رو میدید. اگه نداشته باشید، احتمالا هزینه خیلی بیشتری رو باید انجام بدید تا خودتون با آزمون و خطا به این نتیجه برسید که چی درسته و چی غلط.طراحی تجربهکاربر یعنی چی؟ چرا تجربه کاربر مهمه؟ طراحان تجربهکاربر چه کاری انجام و میدن و چطور این تجربه طراحی می شه؟4 نکته ضروری برای وبلاگ نویسی2011-07-19T00:42:48+04:302011-07-19T00:42:48+04:30https://amraei.com/thoughts/4-%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D8%B6%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8Cمن روزانه به وبلاگهای زیادی سر می زنم و میبینم که وبلاگهای موفق همه به یک سری نکات توجه دارن. اما متاسفانه هنوز اغلب کسب و کارهایی که روی بازریابی محتوا سرمایه گذاری کردن به این نکات توجه نمی کنن. توی این مطلب 4 تا از مهمترین نکات در وبلاگ نویسی رو خدمتتون معرفی میکنم.<br />
<br />
1. به طور مشخص برای وب بنویسید<br />
<br />
همینطوری یه تکه متن رو از توی یه مجله یا بروشور در نیارید و توی وب سایت بزارید. ما به اینجور محتواها می گیم McContent چون فقط یه تیکه از فضا رو اشغال می کنن و هیچ چیزی جز احساس نارضایتی به همراه ندارن.<br />
<br />
به عنوان مثال من این جمله رو تو یه وب سایتی دیدم که کارش اجاره دادن ویلا بود:<br />
<br />
<br />
خودتون رو دوباره کشف کنید !<br />
<br />
<br />
من اصلا نمی فهمم این چه معنی می ده، یعنی بالاخره باید با خودم نفت ببرم یا نه ؟ جمله بهتر اینه که به من بگه چرا باید به اونجا برم و چه امکاناتی برای استراحت کردن وجود داره. آیا اطرافم پارکی، جنگلی، چیزی هست ؟<br />
<br />
__راهش چیه؟:__به عنوان یه قاعده عمومی، جملهها رو نصف کنید و از شر هرچی که قابل فهم نیست خلاص بشید.<br />
<br />
2. محتوا رو بشکنید<br />
<br />
خیلی اتفاق می افته که چشمتون به یه عنوان خوب بخوره، روش کلیک می کنید که ببینید چی نوشته. اما همین که سایت باز می شه می بینید ۱۰ تا پاراگراف متن رو همینطوری پشت سر هم نوشتن و هیچ راهی برای مرور کلی اون مطلب وجود نداره.<br />
<br />
سعی کنید جملات و پاراگراف ها رو کوتاه نگه دارید. از عناوین و زیر عناوین زیاد استفاده کنید. از جملات بلند و سخت تا حد ممکن استفاده نکنید. یه نگاهی به متن بندازید و ببینید کجا می شه یه جمله جدید بسازید ؟ کدوم پاراگراف رو می تونید به دوتا تقسیم کنید ؟<br />
<br />
3. خطاب به خواننده ها بنویسید<br />
<br />
من فکر میکنم این کار خیلی سختیه. واقعا راحت نیست که بخواید خطاب به خواننده ها بنویسید. شاید مهمترین دلیلش این فرهنگ تواضع ایرانی ها باشه که علاقه داریم بگیم «ما این کارو می کنیم». به عنوان مثال خیلی رایجه که زمان ارائه یه توصیه بنویسید:<br />
<br />
<br />
ما نباید اینطوری بنویسیم.<br />
<br />
<br />
این کاریه که به نظر من هیچ لزومی نداره. بهتره بنویسید:<br />
<br />
<br />
شما نباید اینطوری بنویسید.<br />
<br />
<br />
بهتره رونوشت رو یه چندباری مرور کنید و ببینید چقدر توش “من” و یا “ما” دارید. بعد می تونید بجای همه اونها «شما» بزارید.<br />
<br />
4. راحت باشید !<br />
<br />
آرمشتون رو حفظ کنید. غیر رسمی نوشتن توی وب خیلی عادیه. در واقع برای خواننده های شما هم راحتتره که از بین متن های غیر رسمی اطلاعات مورد نیازشون رو استخراج کنن.<br />
<br />
این یه نمونه غیر رسمیه :<br />
<br />
<br />
لطفا نظرتون رو با ما در میون بگذارید ;)<br />
<br />
<br />
حالا همین رو مقایسه کنید با :<br />
<br />
<br />
خواهشمندیم به قسمت نظرات رفته و با ما در تماس باشید. با سپاس.<br />
<br />
<br />
اینکار چطور انجام می شه: وقتی دارید می نویسید فرض کنید دارید با عموی خودتون صحبت می کنید. باید مودب باشید، اما لازم نیست مثل وزیر امور خارجه حرف بزنید.وقتی یه وبلاگ دارید، چطور باید برای مخاطبتون مطلب بنویسید که حداکثر بهره وری رو داشته باشه؟ آیا شما به این چهار نکته توجه کردید؟10 فاکتور برای انتخاب سیستم مدیریت محتوا2011-06-22T02:30:00+04:302011-06-22T02:30:00+04:30https://amraei.com/thoughts/10-%D9%81%D8%A7%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88قبلا در مورد فاکتورهای اتخاب سیستم مدیریت محتوا صحبت نکردم، بنابر این الان قصد دارم به این موارد بپردازم.<br />
<br />
1. کاربرد هسته<br />
<br />
باید بدونید که هر سیستم مدیریت محتوا در کلیت یه سیاست کلی رو دنبال میکنه. مثلا Wordpress یه سیستم بلاگ نویسی خیلی خوبه. البته کاربردهای دیگهایی هم داره اما این مورد خیلی برجسته تره. به طبع کاربردهای این سیستم تو این مورد خیلی بهتر از بقیه سیستمهای مدیریت محتواست.<br />
<br />
بنابر این قبل از انتخاب، یه سری به دموی سیستمهای مدیریت محتوا بزنید و ببینید در نگاه اول کدوم یکی با موضوع کار شما هم جهته. ضمنا خیلی مهمه که دسترسی به این کاربردها به سریعترین و سادهترین شکل ممکنه باشه. مثلا سعی کنید سیستمی رو انتخاب کنید که برای کارکردهاش به راهنمایی کمتری نیاز داشته باشید.<br />
<br />
2. ویرایشگر متن (Editor)<br />
<br />
تو سایتهایی که محتوای زیادی تولید میکنن ویرایشگر یکی از پرکاربردترین ابزارهاست. منظورم اینه که ممکنه هر روز با این ابزار در ارتباط باشید. اکثر سیستمهای جدید هم به ویرایشگرهای مدرن مجهر هستند اما تفاوتهایی در اونها وجود داره.<br />
<br />
پیش نیازهای خودتون رو در خصوص ویرایشگر تهیه کنید. ممکنه نیاز داشته باشید که یه پیمایشگر فایل و یا تصویر هم در کنارش داشته باشه.<br />
<br />
3. مدیریت اسناد<br />
<br />
وقتی از اسناد صحبت میکنیم شامل فایلها، تصاویر و هرچیزی که نیاز به نگهداری داره میشه. مدیریت فایلها و تصاویر تو بعضی از CMSها خیلی بد انجام میشه. ممکنه بد طراحی شده باشن، یا مشکلات دسترسی زیادی در اونها وجود داشته باشه که آزار دهنده است. حتما برنامه رو از نظر حداقلها چک کنید.<br />
<br />
ممکنه شما حتی به یه سری ابزارها مثل برش، تغییر سایز و یا چرخش تصاویر هم نیاز داشته باشید که پیدا کردن یه همچین سیستم مدیریت محتوایی خودش یه چالشه و معدود سیستمهایی هستن که این قابلیتها رو دارن.<br />
<br />
همینطور بررسی کنید که سیستمهای مدیریت محتوا در بارگذاری فایلهای PDF و از این قبیل چطور عمل میکنن. چه امکاناتی برای اضافه کردن توضیحات و بهینه کردن جستجوی اونها ارائه میدن.<br />
<br />
4. جستجو<br />
<br />
جستجو اولین چیزیه که معمولا وقتی یه کاربر دنبال یه محتوا میگرده سراغش میره. هرچند خیلی از سیستمها برای جستجو بهینه هستند، اما من چند مورد رو که در خصوص امکانات جستجو باید در نظر داشته باشید بهتون معرفی میکنم.<br />
<br />
<br />
سرعت- بعضی سیستمها برای جستجو به عمر نوح نیاز دارن.<br />
حوزه- جستجو نباید فقط به یک سری محتواهای خاص محدود باشه.<br />
تنوع- ممکنه لازم بشه بر اساس فاکتورهای مختلف، مثل عنوان، تاریخ و یا برچسب انجام بشه.<br />
رتبه بندی- خیلی از سیستمها این امکان رو ندارن، اما بد نیست اگه میزان ارتباط محتوا با چیزی که جستجو شده هم بررسی بشه.<br />
سفارشیسازی- بتونید کنترل کنید که نتایج چطور نمایش داده بشن.<br />
<br />
<br />
البته موضوع سفارشیسازی از بحث جستجو یه کم فراتره که توضیحش میدم.<br />
<br />
5. سفارشیسازی<br />
<br />
من تجربه موفقی تو کار با سیستمهای مدیریت محتوا نداشتم چون نحوه نمایش در اونها خیلی محدوده.<br />
<br />
> نحوه عرضه محتوا نباید بوسیله فناوری دیکته بشه.<br />
<br />
شما به سیستمی نیاز دارید که توی نحوه نمایش خروجیهاش انعطاف پذیر باشه. به عنوان مثال آیا امکان این رو دارید که مطالب رو به ترتیب تاریخ و بصورت نزولی یا صعودی نمایش بدید؟ میتونید نظرات کاربران رو استخراج کنید و تو صفحه اصلی سایت نمایش بدید؟ نحوه عرضه محتوا نباید بوسیله فناوری دیکته بشه.همین دریافت نظرات کاربران یکی از بهترین روشهای تعامل با مخاطبه.<br />
<br />
6. تعامل با کاربر<br />
<br />
اگه نیاز دارید نظرات کاربران رو بدونید، لازمه سیستم مدیریت محتوا بتونه یا خودش یا به وسیله یه افزونه جانبی امکاناتی مثل چت، فروم و نظرخواهی رو به شما بده. حداقل چیزی که نیاز دارید یه فرم ساده است که بشه از طریق اون نظرها رو گرفت و پاسخ داد.<br />
<br />
آیا میتونید تعداد فیلدهای فرم رو کم و زیاد کنید؟ امکان تغییر روش و شکل ایمیل شدن اونها رو دارید؟ میتونید تعیین کنید که تو پایگاه داده ذخیره بشن یا یه فایل اکسل؟ ببنید کدوم از این امکانات رو نیاز دارید و چه سیستمی ازش پشتیبانی میکنه.<br />
<br />
همینطور ببینید شما چه راهی برای ارتباط با مخاطبانتون دارید. مثلا اینکه میتونید براشون خبرها رو ارسال کنید؟ میتونید اونها رو در گروههای مختلف دسته بندی کنید؟ و یا امکان ارائه پوشش خبری (RSS) دارید؟<br />
<br />
در نهایت ببینید کاربران چطور قراره مدیریت بشن. آیا میخوایید به اونها سطح دسترسی متفاوت بدید؟ یا اینکه بعدا لازم نمیشه به یه سیستم دیگه (مثل حسابداری) انتقالشون بدید؟<br />
<br />
7. نقشها و مجوزها<br />
<br />
همینطور که تعداد محتواها زیاد میشه، لازمه کنترل کنید که کیا مجوز ویرایش دارن و چیو میتونن ویرایش کنن. مثلا مدیر تبلیغات سایت باید فقط بتونه تبلیغات رو ایجاد کنه اما نباید بتونه یه محتوا توی صفحه اصلی سایت بزاره.<br />
<br />
سیستمهای مدیریت محتوای تجاری یه همچین امکاناتی رو ارائه میدن که محتوا قبل از انتشار باید از یه فیلترهایی بگذره. طبعا امکاناتی برای بازگشت دادن محتوا به نسخههای قبلی رو هم دارن.<br />
<br />
8. نسخه گذاری<br />
<br />
امکان بازگردانی محتوا به شکل قبلی خودش باعث میشه بتونید اشکالات تصادفی رو مدیریت کنید. بعضی سیستمهای مدیریت محتوا این امکان رو دارن که محتوا رو به یه تاریخ خاص برگردونید. البته این سربار خیلی زیادی ایجاد میکنه و اگه فقط بتونه ویرایش قبلی رو بازگردانی کنه کافیه.<br />
<br />
به نظر میرسه وقتی قراره یه کار گروهی انجام بشه این موضوع ضروری تره. با تجربه من لازمه بارها ازش استفاده کنید. مخصوصا زمانی که قراره چند تا سایت رو با یه سیستم مدیریت کنید.<br />
<br />
9. پشتیبانی از چند سایت<br />
<br />
سیستمهای تجاری مثل Movable Type این امکان رو دارن که روی یک نسخه نصب شده چند تا سایت رو مدیریت کنید. مسئله فقط داشتن چند سایت نیست. یه موقع لازمه افراد خاصی رو مخاطب قرار بدید. مثلا لازم میشه یه نسخه موبایل هم از وبسایتتون داشته باشید.<br />
<br />
من فکر میکنم انعطاف پذیری سیستم برای پشتیبانی از چند سایت مسئله مهمیه. خصوصا اگه قرار سایتتون بهره وری اقتصادی هم داشته باشه. در این صورت خیلی وقتها لازم میشه قسمتهایی رو به سایت جدید منتقل کنید.<br />
<br />
10. پشتیبانی از چند محلیتی<br />
<br />
اول بزارید یه توضیح بدم که چند محلیتی با چند زبانه بودن تفاوت داره. چند زبانه بودن چیزیه که مثلا جوملا ارائه میکنه و شما میتونید وبسایت رو جوری طراحی کنید که محتواها برای کاربری با زبانهای دیگه هم در دسترس باشه.<br />
<br />
اما چند محلیتی بودن یه چیزی جلوتر از اینه. در واقع باید بگم چیزی غیر از ترجمه است. به عنوان مثال یه کاربر فارسی زبان ممکنه به یک سری از مطالب وبسایت شما علاقه مند باشه. اما همین مطالب برای یه فرانسوی زبان اصلا جالب نباشن.<br />
<br />
این یعنی سیستم باید بتونه برای هر زبان محتواها رو فیلتر کنه. حتی ممکنه لازم بشه قالب وبسایت هم تغییراتی رو داشته باشه. مثلا رنگ پس زمینه رو برای سوئدیها که بیشتر عمرشون رو در برف میگذرونن چیزی غیر از سفید انتخاب کنیم تا براشون تکراری نباشه.انتخاب یه سیستم مدیریت محتوا می تونید خیلی فریبنده باشه. اغلب ممکنه فریب امکاناتی رو بخوریم که هیچ وقت ازشون استفاده نمی کنیم. بنابر این قبل از انتخاب سیستم، یه لیست از پیش نیاز ها تهیه کنید.