اربعین،‌ تظاهر و رشد

تظاهر (متاسفانه) یک رفتار نکوهیده است. ما آدمهایی که تظاهر میکنن رو دوست نداریم. اما من فکر میکنم اشتباه میکنیم.

تصور کنید اگر هر ساله همه کسانی که اربعین با پای پیاده به زیارت کربلا میرن بدون اینکه کسی متوجه بشه و در خفا اینکارو انجام میدادن. به نظر شما چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا باز هم همینطور هر ساله شاهد رشد بیشتر این حرکت جمعی بودیم؟

تظاهر کردن دو تا نفع داره:

  • خود شما به چیزی که تظاهر می‌کنید متعهد میشید.
  • دیگران به مرور با شما همراه می‌شن.

کسب و کارها عمدتا در برندسازی باید برنامه ویژه‌ایی برای تظاهر داشته باشن.

یه معمار استخدام کنید

معمارها درخت قطع نمی‌کنن و در و پنجره نمی‌سازن. بجاش چیزهایی که قبلا ساخته‌شده و وجود دارن رو به شکلی که جذاب و کارا باشه با هم ترکیب میکنن.

احتمالا شما هم اگه قبلا تجربه برپا کردن یه سازمان رو داشتید، دیدید که باید از قبل خیلی چیزهای مختلف رو مهیا می‌کردید. اولین شرکتی که من توش تجربه مدیریت محصول پیدا کردم برای تولید و فروش یه نرم‌افزار حسابداری ۴۵ تا پرسنل داشت که ۱۴ تای اونها برنامه‌نویس بودن. حالا امروز همون سازمان رو میشه با ۵ نفر راه‌اندازی کرد. پس بقیه چی می‌شن؟ اونها مشغول ساختن زیرساخت‌هایی بودن که الان دیگه وجود دارن.

رستوران‌ها دیگه تقریبا فقط با سرآشپز‌ها ساخته می‌شن. الان سرآشپزها خودشون ترکیبی از مدیرانی هستن که می‌تونن پخت و پز، طراحی خدمات و تبلیغات رو همزمان با هم راهبری کنن و بشه همون چیزی که مصرف کننده میخواد. قسمت سخت (و کمبود) کار نصب اجاق‌گاز نیست، بلکه طراحی یه داستانه.

اینجور آدمها جراحی نمی‌کنن، بلکه کشف می‌کنن چی سرجای خودش نیست و جاشو تغییر می‌دن.

معمارهای سازمانی میدونن چطور تامین کننده‌ها رو پیدا کنن، از منابع (افراد، پول،‌ داده) استفاده کنن، آزادکارها رو شناسایی کنن، منابع رو یکپارچه کنن و از ترکیب اونها کسب و کاری بسازن که مقیاس‌پذیره و رشد می‌کنه.

سازمان‌هایی که ما به عنوان موفق می‌شناسیم توسط آدم‌هایی در جریان هستن که کشف می‌کنن کار بعدی چیه.

تنبلی جدید

من فکر میکنم شکل تنبلی عوض شده.

قبلا تنبلی به معنی اجتناب از کار فیزیکی بود. آدم تنبل چرت میزد و درحالی که بقیه داشتن کار میکردن و عرق می‌ریختن، اون داشت میخورد. جامعه فرد تنبل رو به این دلیل پس میزد که این رفتار اونها باعث میشد زحمت بقیه ما بیشتر بشه.

وقتی بچه بودم و باید میرفتیم کپسول گاز رو پر میکردیم، پیدا کردن من کار خیلی سختی میشد. سختی حمل کردن کپسول تا مصافت طولانی سر کوچه دلیل خوبی بود تا تنبل بشم.

اما تنبلی جدید هیچ ارتباطی با کار فیزیکی نداره و همش مربوط به ترس ماست. اگه فعلا تصمیم نگرفتید که با مشتریان احتمالی‌تون تماس بگیرید، ایده جدیدی که بهش فکر کردید رو پیاده سازی کنید یا در مورد چیزی که مدتهاست بهش فکر میکنید حرف بزنید، به خاطر این نیست که نیاز به استراحت فیزیکی دارید. شما تعلل می‌کنید چون از کار احساسی می‌ترسید.

اما خبر خوب اینکه شجاع بودن خیلی آسون‌تر از اینه که بخوایید روی فیزیک بدنی خودتون کار کنید تا وزنه‌های سنگین بلند کنید.

انتخاب درست یا ناگزیر

«تصمیم درست اینه که درسم رو ادامه بدم، به کار قبلیم برگردم، از کار فعلیم استعفا بدم، بیشتر وقتم رو به خانواده اختصاص بدم، دیگه سیگار نکشم، هفته‌ایی یک کتاب بخونم و …»

تفاوت زیادی هست بین گرفتن یه تصمیم وقتی که واقعا فکر میکنیم درسته، با وقتی که هیچ گزینه دیگه‌ایی وجود نداره یا ناگزیریم.

اگه به جای کاری که الان دارید انجام میدید ده‌ها گزینه و فرصت دیگه هم موجود بود، اما بازم انتخاب شما همین بود، این یعنی عاشق کارتون هستید. ازش لذت می‌برید و بهتون آرامش میده. این یعنی انتخاب درست و وقتی اینطور انتخابی میکنید فقط به انجام دادنش فکر کنید.

اما در مورد انتخاب‌های ناگزیر چطور؟ من فکر میکنم باید بدونید بین اینها تفاوت مهمی وجود داره و برای اینها باید صبر کنید. هر تصمیمی که میگیرید اگه آرامش خودتون رو درش لحاظ نکرده باشید یعنی یک انتخاب ناگزیر.

اکوسیستم شما

درخت اقاقیای گرمسیری خارهای توخالی، شهد و برگ تولید کننده پروتئین داره. همه چیزهایی که مورچه‌ها لازم دارن تا بتونن توی خارها زندگی کنن و به این ترتیب شهد و برگ‌ها رو بخورن.

خب این چه فایده‌ایی برای خود درخت داره؟ مورچه‌ها باعث میشن پرنده‌ها و سایر آفات دفع بشن. همینطور یه سری از شاخه‌های زاید و کوچک رو از بین می‌برن.

یه اکوسیستم دو (یا چند) تا المنت رو با هم ترکیب میکنه که بدون هم نمیتونن بقا داشته باشن. هرکدوم چیزی تولید میکنه که دیگری بهش نیاز داره.

کسب و کارها (و همینطور فریلنسرها) خیلی به ندرت روی ساختن اکوسیستم خودشون تمرکز میکنن. در واقع نمی دونن که راز حیاتشون در اینه که اینها رو در کنار هم نگه دارن.