کدوم زبان برنامه نویسی مناسب تره ؟

معمولا خیلی از افرادی که تصمیم دارن کار برنامه نویسی رو شروع کنن، وقتی به من می رسن یه سوال مشترک می پرسن.

کدوم زبان برنامه نویسی ؟

واقعیت اینه که تفاوت در زبان های برنامه نویسی بقدری غیر محسوسه که ممکنه با 10 سال تجربه کاری متوجه اونها نشید. این به این معنیه که اگر شما PHP رو انتخاب کنید ممکنه تا 10 سال آینده عملا به موضوعی بر نخورید که نیاز به تغییر زبان داشته باشید. البته معلوم نیست تا 10 سال آینده PHP اصلا مطرح باشه.

این موضوع در مورد سایر زبان ها هم صادقه. مثلا من طی 10 سال گذشته هیچ وقت نیازی به یه زبان برنامه نویسی تحت سرور غیر از PHP پیدا نکردم. خوشبختانه روند توسعه زبان ها بقدری زیاده که این روز ها همه عقبتر از زبان حرکت می کنن.

شاید اگه بر می گشتیم به 25 یا 30 سال پیش موضوع انتخاب زبان خیلی اهمیت داشت. علتش این بود که زبان به کندی رشد می کرد و شاید یه برنامه نویس بیشتر از اینکه وقتش رو با برنامش بگذرونه مجبور به توسعه زبان برنامه نویسی بود.

اما حالا با یه نگاه اجمالی متوجه می شید که شاید 70% برنامه نویس های Java کمتر از 30% اون رو می شناسن و نیازی به بقیه امکانات اون حتی تا آخر عمرشون پیدا نمی کنن.

چه چیزی اهمیت داره ؟

بگذارید نگاهی به تاریخچه پیشرفت برنامه نویسی در یکی دو دهه گذشته داشته باشیم. بخصوص با گسترش وب ابتدا تقریبا هر 2 سال یه پدیده یا فناوری جدید می دیدیم و این روز ها شاید هر ماه این اتفاق تکرار می شه. با معرفی هر فناوری تعداد زیادی از برنامه نویس ها برای یادگیری و انطباق با اون حرکت می کنن اما در نهایت چه اتفاقی می افته ؟

فناوری ها باید در مسیر جهانی قرار بگیرن و به همین خاطر خیلی زود خودشون رو با سایر زبان ها منطبق می کنند. یادمه یه زمانی خیلی ها می گفتن زبان AJAX . علت هم این بود که AJAX واقعا متمایز نشون داده می شد. اما امروز دیگه همه AJAX رو یه تیکه از جاوااسکریپت می دونن. این یعنی برنامه نویس های سنتی جاوا اسکریپت مالکین AJAX به حساب میان.

بطور خاص باید بگم نیاز نیست مرتب خودتون رو با زبان های مختلف هماهنگ کنید و بیشتر از اینکه به فکر انتخاب ابزار باشید مسیر رو پیدا کنید

در مسیر قرار بگیرید

خیلی سخت نیست فهمیدن اینکه امروز دنیا داره به چه سمتی می ره. با فهمدن این موضوع ما باید در مسیر رفع نیاز های دنیا قرار بگیریم. مثلا امروز کمتر شرکت موفقی رو می بینید که وب سایت نداشته باشه. طبیعتا شرکت های نو پا هم دنباله روی شرکت های موفق هستند و این یعنی نیاز مبرم به وب سایت. اگر این مسیر باشه من باید برنامه نویسی وب سایت یاد بگیرم.

حالا تمام کاری که باید انجام بشه شروع اولین قدم و نوشتن اولین برنامه است.

نتیجه گیری

ما بیشتر باید دغدغه فناوری داشته باشیم نه زبان. امروز دنیا به سمتی می ره که فناوری های نرم افزاری به سرعت به دل زبان ها راه پیدا می کنن. مثل فناوری .Netکه جای خودش رو بین اکثر زبان ها باز کرده. بنابر این بهتره هرچه سریع تر تمرکز روی حرکت و پیشرفت سریع در تسلط به یک زبان رو شروع کنید.

طراحی تجربه‌کاربر (UX Design) چیست؟

اگه دارید این مطلب رو می‌خونید احتمالا دلیلش اینه که کلمه «تجربه‌کاربر یا ux» رو توی گوگل جستجو کردید و می‌خوایید بدونید این موضوعی که همه دارن در موردش صحبت می‌کنن بالاخره چیه؟ چه کاربردی داره؟ چرا اینقدر مهمه؟ کیا بهش نیاز دارن؟ و خیلی سوالات دیگه …

تجربه‌کاربر (UX) چیست؟

بزارید اینجوری بگم! توی سرتاسر دنیا همه شرکت‌های بزرگ دارن محصولاتی رو طراحی می‌کنن که در نهایت به دست من و شما می‌رسه و ازشون استفاده می‌کنیم. وقتی برای اولین بار یه موبایل خریدید چه حسی داشتید؟ در مورد اینکه می‌تونستید گوشی تلفن‌تون رو توی جیب‌تون بزارید و هرجایی دور از خونه به تماس‌هاتون جواب بدید چه فکری می‌کردید؟ آیا داشتن یه گوشی تلفن با قابلیت حمل، باعث نمی‌شد در مقابل دوستان و نزدیکان‌تون یه حس خاص داشته باشید؟ شما یه حس برتری و قدرت در خودتون نمی‌دیدید؟

بله میدونم که این حس به ۱۰−۱۲ سال پیش مربوط می‌شده و الان دیگه همه یه گوشی موبایل دارن و کسی به خاطر موبایلش احساس غرور نمی‌کنه. اما این موضوع رو همین الان هم می‌شه به شکل دیگه‌ایی دید. فکر می‌کنید حس داشتن یه iPhone 6+ برای کسی که یه گوشی کلاسیک Nokia 2200‌ داره چجوریه؟

قبلا وقتی می‌خواستیم ایمیل‌مون رو چک کنیم، اگه خودمون یه کامپیوتر‌ شخصی داشتیم، باید منتظر یه فرصتی می‌شدیم تا بریم پشت کامپیوتر و ایمیل رو باز کنیم. اگه کامپیوتر هم نداشتیم که دیگه وضع بدتر بود و باید دنبال یه زمان آزاد و یه کافی‌نت می‌گشتیم. اما حالا ما داریم با گوشی موبایل‌مون این رو تجربه می‌کنیم که خیلی راحت می‌تونیم هرجایی که هستیم گوشی رو از جیب‌مون دربیاریم و ایمیل‌ها رو چک کنیم. فرقی نمی‌کنه در حال راه رفتن توی خیابون، توی اتوبوس، در حال مسافرت، یا حتی روی تختمون دراز کشیده باشیم.

یه وقت هم میشه که این تجربه‌ها بد باشن. مثلا این گوشی Xperia X10 mini من حافظه RAM خیلی پایینی داره. من هرموقع که می‌خوام با گوشیم به فیس‌بوک سربزنم، باید همه برنامه‌های جانبی رو ببندم تا گوشیم هنگ نکنه!

تجربه‌های خوب و بدی که ما در استفاده از محصولات داریم باعث شدن که اونها رو بخریم یا نخریم.

در یک جمله، تجربه‌هایی که ما در استفاده از محصولات مختلف داریم باعث شدن که اونها رو بخریم یا نخریم. طبیعتا وقتی این تجربه‌ها تا این حد مهم هستن که روی تصمیم‌گیری‌های ما تاثیر مستقیم دارن، یک صعنتی هم بوجود میاد که تمرکزش روی خلق تجربه‌های شیرین‌تر برای کاربران باشه. به این صنعت میگن صنعت تجربه‌کاربر.

تجربه‌کاربر در ویکی‌پدیا اینطور تعریف شده: «تجربه‌کاربر، خلق هر چیز معنا دار و به یاد ماندنی است که توسط یک سازمان برای مشتریان ایجاد می‌گردد.» آقای Jesse James Garrett هم در یکی از کتاب‌های خودش به نام « المنت‌های تجربه‌کاربر » میگه:

تجربه‌کاربر یعنی نگاه به کاربرد محصول از بیرون. یعنی از همون سمتی که مردم به نحوه عملکردش نگاه می‌کنن.

طراحی تجربه‌کاربر (UX Design) چیست؟

کاربرا تجربه‌های متفاوتی در استفاده از یه محصول دارن. یعنی ممکنه تجربه من در استفاده از iPhone 6+ با تجربه شما متفاوت باشه. توی دنیای تجربه‌کاربر یکی از مهمترین موضوعاتی که همیشه باهاش در ارتباط هستیم اینه که بدونیم الان کاربران ما چه چیزی رو دارن تجربه میکنن. برای این کار لازمه که نیاز‌های کاربر رو شناسایی کرده باشیم و بدونیم که با چه مسائلی روبرو هستن. طراحی اینجا یعنی پیدا کردن راه حل برای این مسائل. بنابر این طراحی‌تجربه‌کاربر یعنی پیدا کردن راه حلی برای بهتر کردن تجربه‌های کاربران.

مثلا یاهو و گوگل هر دو یه شرکت اینترنتی خیلی بزرگ هستن که سرویس‌های زیادی رو برای کاربراشون دارن. برای این دو شرکت یکی از مهمترین دغدغه‌ها اینه که همه سرویس هاشون در دسترس کاربر باشه. یاهو می‌خواد همه این سرویس‌ها رو توی صفحه اصلی داشته باشه، اما گوگل رویکرد متفاوتی داره. اینکه چطور همه سرویس‌ها در دسترس کاربر قرار بگیره بدون اینکه باعث سردرگمیش بشیم یه مسئله به حساب میاد.

حالا یه طراح تجربه‌کاربر باید طرحی ارائه بده که این مشکل رو حل کنه. یعنی دو هدف رو دنبال کنه: اول اینکه کاربر بتونه به همه این سرویس‌ها دسترسی داشته باشه و دوم اینکه شرکت‌های یاهو و گوگل بتونن به اهداف تجاریشون برسن. می‌بینید که طراحان تجربه‌کاربر این دو شرکت بزرگ رویکرد‌های کاملا متفاوتی رو هم در پیش گرفتن.

طراحی تجربه‌کاربر چه حوزه‌هایی رو پوشش میده؟

یکی از چیزهایی که توی طراحی تجربه‌کاربر کمی فریبنده است اینه که اغلب افرادی که تازه باهاش آشنا می‌شن فکر می‌کنن تجربه‌کاربر یه موضوع مستقله. اما در واقع اینطور نیست و تجربه‌کاربر از ترکیب و هماهنگی بین چند حوزه دیگه به وجود میاد. حالا من چند تا از مهمترین این حوزه‌ها رو بهتون معرفی می‌کنم.

طراحی‌تعامل (Interaction Design)

طراحی‌تعامل به عنوان یکی از المنت‌های اصلی طراحی تجربه‌کاربر شناخته می‌شه و مربوط می‌شه به روش تعامل وب‌سایت‌ها با انسان. چون وب‌سایت‌ها ابزار‌های تکنولوژیک خشنی هستند، ارتباط انسان با این ابزار‌ها کمی متفاوتر به نظر می‌رسه. معمولا کاربرای شما نمی‌تونن خیلی راحت به وب سایتتون اعتماد کنن. به همین دلیل ارتباط انسان با چنین ابزار‌هایی ( به عنوان یک موجود اجتماعی) نیاز به یه رویکرد تعاملی و دوطرفه داره. توضیحات کامل‌تر در مورد طراحی‌تعامل رو می‌تونید اینجا ببینید.

رابط‌کاربر و طراحی دیداری (User Interface Design)

من نمی‌خوام مباحثی مثل روانشناسی گشتالت و یا ادراک دیداری رو بشکافم ولی به طور کلی طراحی دیداری (بهش طراحی گرافیکی هم می‌گن) یعنی روش استفاده از عناصر بصری مثل رنگ، تصاویر و سمبل ها، برای انتقال یه پیام به کاربر. غیر از این شامل روش استفاده کاربر از محصول هم می‌شه. موضوع رابط‌کاربر رو میتونید به طور کامل‌تری توی این مطلب دنبال کنید.

کاربردپذیری (Usability)

کاربردپذیری یعنی طرح این سوال که برای رسیدن به یه هدف مشخص، باید چه امکاناتی رو در اختیار کدوم دسته از کاربرا قرار بدیم که منجر به استفاده موثر، رضایت بخش و با بهره وری بالا بشه ؟ هرچند که کاربردپذیری خوب، برای خلق یه تجربه‌کاربر موثر ضروریه، اما به تنهایی هم تضمینش نمی‌کنه و باید به توانایی انسان در استفاده از وب سایت و یا یه نرم افزار خاص هم توجه داشته باشیم.

قابلیت دسترسی (Accessibility)

قابلیت دسترسی یعنی وجود سیستمی برای وصول، استفاده و درک آسون. وجود ابزار‌های پیمایشی مناسب (مثل منو ها) که باعث بشن کاربر خیلی آسون به قسمت‌های مختلف سایت دسترسی داشته باشه، همینطور بعد از دسترسی به هر قسمت برای استفاده از اون با پیچیدگی روبرو نشه و در نهایت اینکه بتونه در کمترین زمان به درک جامعی از وب سایت برسه، مجموعه مسائلی هستن که قابلیت دسترسی روی اونها تمرکز داره.

تعامل انسان و کامپیوتر (HCI)

شاید بشه گفت تعامل انسان و کامپیوتر موضوع اصلی تجربه‌کاربره. در واقع ما باید تجربه کاربر رو در طراحی‌ها دخالت بدیم. می‌تونیم این بخش رو به عنوان نتیجه گیری هم در نظر بگیریم و بگیم به طور کلی در طراحی تجربه‌کاربر، درک احساسات بازدید کننده‌های یه وب سایت، کلید اصلیه. اولین قدم در طراحی تجربه‌کاربر اینه که ببینیم چی می‌تونه باعث بشه کاربر مایل به بازدید از وب سایت ما بشه ؟

معماری اطلاعات (Information Architecture)

اگه بخوام تعریفی که انستیتو جهانی معماری اطلاعات ارائه می‌کنه رو ساده کنم، معماری اطلاعات علم و هنریه که کمک می‌کنه کاربران دسترسی بهتری به اطلاعات داشته باشن. به عبارتی معماری اطلاعات یعنی کمک به کاربر برای اینکه بتونه اطلاعات رو راحت‌تر پیدا کنه.

طراح تجربه‌کاربر (UX Designer) کیست؟

به هرکسی که داره توی یکی و یا همه حوزه‌های ذکر شده کار می‌کنه می‌تونیم بگیم متخصص و طراح تجربه‌کاربر. معمولا متخصصین تجربه‌کاربر دو دسته هستن. دسته اول اونهایی که به صورت عمومی تو همه و یا اکثر حوزه‌ها تخصص دارن و میشن طراحان همه فن حریف (Generalist). دسته دوم هم اونهایی هستن که توی یکی از این حوزه‌ها به صورت تخصصی وارد شدن و خودشون رو با همون عنوان معرفی می‌کنن. مثلا میگن طراح ربط‌کاربری، معمار اطلاعات و یا متخصص طراحی‌تعامل (Specialist).

طراح تجربه‌کاربر کسیه که حواسش به تجربه‌های خوب و بد کاربران محصول شماست.

میبینید که گوگل و یاهو دارن تجربه‌های متفاوتی رو به کاربرانشون ارائه می‌کنن و این چیزیه که طراحان تجربه‌کاربر این شرکت‌ها طراحی کردن. طراح تجربه‌کاربر کسیه که حواسش به تجربه‌های خوب و بد کاربران محصول شما هست و تلاش می‌کنه اونها رو بهتر کنه.

همین؟! فقط حواسش به تجربیات مشتریان هست؟ خب این رو که خودتون هم می‌تونید انجام بدید. پس دیگه چه نیازی هست که یه نفر دیگه این کارو انجام بده؟ پاسخ اینه که این موضوع ساده خیلی پیچیده‌تر از اونیه که به نظر می‌رسه.

طراحی تجربه‌کاربر (UX Design) ساده اما پیچیده است

تجربه‌کاربر یه چیزی به همین سادگیه که توضیح دادیم. یعنی فقط باید مواظب باشید که هیچ کدوم از تجربه‌های کاربر بدون اطلاع شما اتفاق نیفته. اما انجام همین کار ساده گاهی اونقدر پیچیده می‌شه که حتی حرفه‌ایی‌ترین طراحان هم توی انجامش به مشکل بر می‌خورن. این پیچیدگی دو دلیل عمده داره:

  • ما با رفتارهای پیچده انسانی سروکار داریم و این انسان‌ها خیلی پیچیده‌تر از اونی هستن که بشه در موردشون یه تصمیم قطعی و دفعی گرفت.
  • تجربه‌های کاربران مدام در حال تغییره بنابراین هر روز با مسائل جدید برخورد می‌کنیم که نیاز به راه حل‌های جدیدی هم دارن.

از خصوصیات طراحان تجربه‌کاربر اینه که اغلب (ذاتا) ذهن انتزاعی خوبی دارن.

به نظر من تجربه‌کاربر بیشتر از اینکه یه روش باشه یه فرهنگه. یعنی باید توی سازمان شخصی باشه که خط فکریش مبتنی بر توجه به کاربر باشه. خب این بخشیش اکتسابی هست اما قسمت زیادیش هم ذاتیه. دقیقا مثل اینکه یه شخصی با قد ۲ متر و ۱۰ سانت (که قد بلندش ذاتیه) احتمالا اگه بسکتبالیست بشه بازدهی بیشتری داره تا کشتی گیر. از خصوصیات طراحان تجربه‌کاربر هم اینه که اغلب (ذاتا) ذهن انتزاعی خوبی دارن.

از طراحی‌محصول تا طراحی‌تجربه‌کاربر

در حالی که در طراحی محصول سازنده‌ها بیشتر به کارکرد درونی محصول توجه دارن، طراحی تجربه‌کاربر اغلب با طرح سؤالاتی از نحوه کارکرد بیرونی محصول همراهه.

مثال از کتاب المنت‌های تجربه‌کاربر: بعد از چند دقیقه برگشتین و میبینید که قهوه هنوز آماده نشده و علتش هم اینه که شما دکمه روشن شدن قهوه ساز رو درست فشار ندادید. قهوه ساز هیچ نشونه ایی نداره که بفهمید روشن شده. نه چراغی، نه صدایی و نه حتی هیچ لرزشی که نشون بده شما دکمه رو واقعاً فشار دادید. شما فکر کردید روشن شده ولی اشتباه کردید. ممکنه می شده قهوه ساز رو طوری تنظیم کرد که خودش اول صبح روشن بشه، اما شما حتی اطلاع نداشتید که یه چنین امکاناتی داره.

طراحی دیداری می‌خواد مطمئن بشه که دکمه قهوه ساز شکل، رنگ و ظاهر مناسبی داشته باشه. طراحی کاربردی می‌خواد مطمئن بشه که فشار دادن دکمه منجر به یه عمل مناسب می‌شه. اما طراحی تجربه‌کاربر می‌خواد ببینه که آیا طراحی دیداری و کاربردی دکمه، برای کل محصول مناسب هست یا نه. برای این کار ممکنه این سؤال رو مطرح کنه که «آیا دگمه برای انجام دادن یه همچین کارمهمی زیادی کوچک نیست ؟» طراحی تجربه‌کاربر سعی می‌کنه بفهمه آیا دکمه در کلیت محصول درست کار می‌کنه یا نه.برای این کار هم ممکنه این سؤال رو مطرح کنه که «آیا دگمه نسبت به سایر دکمه‌هایی که کاربر می‌خواد همزمان استفاده کنه در موقعیت مناسبی قرار گرفته ؟»

طراحی تجربه‌کاربر و وب

طراحی تجربه‌کاربر توی وب‌سایت‌ها اهمیت بیشتری پیدا می‌کنه. وقتی می‌گیم سایت یا وب‌سایت منظورمون هم سایت‌های محتوا گراست و هم وب‌اپلیکیشن‌های تعاملی.

اگه قصد دارید کاربری رو از سایتتون فراری بدید، هیچ چیز ساده‌تر از این نیست که یه کاری کنید که بهش احساس حماقت دست بده.

سایت یه ابزار تکونولوژیک پیچیده است و کاربرا وقتی از یه ابزار پیچیده استفاده می‌کنن کافیه یه چیزی درست کار نکنه، اونها فورا شروع می‌کنن به سرزنش کردن خودشون. فکر می‌کنن ممکنه یه جای کار اشتباهی انجام داده باشن یا اینکه نحوه کار کردن باهاش رو بلد نیستن. مقصر اونها نیستن که سایت درست کار نمی‌کنه. اما اونها در هر حالت احساس حماقت می‌کنن. فکر می‌کنم اگه قصد دارید کاربری رو از سایتتون فراری بدید، هیچ چیز ساده‌تر از این نیست که یه کاری کنید که بهش احساس حماقت دست بده.

کاربرانتان رو در نظر داشته باشید

متد ایجاد یک تجربه‌کاربر مؤثر رو «طراحی کاربر محور» می‌گن. مفهوم کلی طراحی کاربر محور بسیار ساده است : کاربر رو در هر مرحله از طراحی محصول معیار قرار بدید. با وجود این، همین مفهوم ساده داری معانی پیچیده است.

بزرگترین دلیل که می‌گه طراحی تجربه‌کاربر باید برای شما مهم باشه اینه که برای کاربرای شما مهمه.

اگه شما برای اونها یه تجربه مثبت فراهم نکنید، اونها از محصول شما استفاده نمی‌کنن. و بدون کاربر تنها چیزی که نصیب شما می‌شه یه سرور پر از گرد و خاک است، منتظر درخواستی که هیچ وقت نمیاد. امروز باید مطمئن باشید که همه چیز در جای خودش درست کار می‌کنه و با این رویکرد برای کاربراتون یه تجربه جذاب، قابل درک و خوشایند ایجاد کنید

کیا باید از تجربه‌کاربر استفاده کنن؟

در واقع همه! یا بهتره بگم هرکسی که داره یه محصول تولید می‌کنه. فرقی نمی‌کنه که یه کسب و کار خیلی کوچیک دارید یا خیلی بزرگ. باید در حد خودتون تلاش کنید که تجربه‌های خوشایندی رو برای کاربرانتون رقم بزنید.

در حال تولید هر محصولی که باشید، کاربرای شما یک سری نیاز‌هایی دارن که باید بهشون پاسخ داده بشه. اگه یه طراح تجربه‌کاربر رو در کنار خودتون داشته باشید، بهترین پاسخ رو میدید. اگه نداشته باشید، احتمالا هزینه خیلی بیشتری رو باید انجام بدید تا خودتون با آزمون و خطا به این نتیجه برسید که چی درسته و چی غلط.

4 نکته ضروری برای وبلاگ نویسی

من روزانه به وبلاگ‌های زیادی سر می زنم و می‌بینم که وبلاگ‌های موفق همه به یک سری نکات توجه دارن. اما متاسفانه هنوز اغلب کسب و کارهایی که روی بازریابی محتوا سرمایه گذاری کردن به این نکات توجه نمی کنن. توی این مطلب 4 تا از مهمترین نکات در وبلاگ نویسی رو خدمتتون معرفی می‌کنم.

1. به طور مشخص برای وب بنویسید

همینطوری یه تکه متن رو از توی یه مجله یا بروشور در نیارید و توی وب سایت بزارید. ما به اینجور محتواها می گیم McContent چون فقط یه تیکه از فضا رو اشغال می کنن و هیچ چیزی جز احساس نارضایتی به همراه ندارن.

به عنوان مثال من این جمله رو تو یه وب سایتی دیدم که کارش اجاره دادن ویلا بود:

خودتون رو دوباره کشف کنید !

من اصلا نمی فهمم این چه معنی می ده، یعنی بالاخره باید با خودم نفت ببرم یا نه ؟ جمله بهتر اینه که به من بگه چرا باید به اونجا برم و چه امکاناتی برای استراحت کردن وجود داره. آیا اطرافم پارکی، جنگلی، چیزی هست ؟

__راهش چیه؟:__به عنوان یه قاعده عمومی، جمله‌ها رو نصف کنید و از شر هرچی که قابل فهم نیست خلاص بشید.

2. محتوا رو بشکنید

خیلی اتفاق می افته که چشمتون به یه عنوان خوب بخوره، روش کلیک می کنید که ببینید چی نوشته. اما همین که سایت باز می شه می بینید ۱۰ تا پاراگراف متن رو همینطوری پشت سر هم نوشتن و هیچ راهی برای مرور کلی اون مطلب وجود نداره.

سعی کنید جملات و پاراگراف ها رو کوتاه نگه دارید. از عناوین و زیر عناوین زیاد استفاده کنید. از جملات بلند و سخت تا حد ممکن استفاده نکنید. یه نگاهی به متن بندازید و ببینید کجا می شه یه جمله جدید بسازید ؟ کدوم پاراگراف رو می تونید به دوتا تقسیم کنید ؟

3. خطاب به خواننده ها بنویسید

من فکر میکنم این کار خیلی سختیه. واقعا راحت نیست که بخواید خطاب به خواننده ها بنویسید. شاید مهمترین دلیلش این فرهنگ تواضع ایرانی ها باشه که علاقه داریم بگیم «ما این کارو می کنیم». به عنوان مثال خیلی رایجه که زمان ارائه یه توصیه بنویسید:

ما نباید اینطوری بنویسیم.

این کاریه که به نظر من هیچ لزومی نداره. بهتره بنویسید:

شما نباید اینطوری بنویسید.

بهتره رونوشت رو یه چندباری مرور کنید و ببینید چقدر توش “من” و یا “ما” دارید. بعد می تونید بجای همه اونها «شما» بزارید.

4. راحت باشید !

آرمشتون رو حفظ کنید. غیر رسمی نوشتن توی وب خیلی عادیه. در واقع برای خواننده های شما هم راحتتره که از بین متن های غیر رسمی اطلاعات مورد نیازشون رو استخراج کنن.

این یه نمونه غیر رسمیه :

لطفا نظرتون رو با ما در میون بگذارید ;)

حالا همین رو مقایسه کنید با :

خواهشمندیم به قسمت نظرات رفته و با ما در تماس باشید. با سپاس.

اینکار چطور انجام می شه: وقتی دارید می نویسید فرض کنید دارید با عموی خودتون صحبت می کنید. باید مودب باشید، اما لازم نیست مثل وزیر امور خارجه حرف بزنید.

10 فاکتور برای انتخاب سیستم مدیریت محتوا

قبلا در مورد فاکتور‌های اتخاب سیستم مدیریت محتوا صحبت نکردم، بنابر این الان قصد دارم به این موارد بپردازم.

1. کاربرد هسته

باید بدونید که هر سیستم مدیریت محتوا در کلیت یه سیاست کلی رو دنبال می‌کنه. مثلا Wordpress یه سیستم بلاگ نویسی خیلی خوبه. البته کاربرد‌های دیگه‌ایی هم داره اما این مورد خیلی برجسته تره. به طبع کاربرد‌های این سیستم تو این مورد خیلی بهتر از بقیه سیستم‌های مدیریت محتواست.

بنابر این قبل از انتخاب، یه سری به دموی سیستم‌های مدیریت محتوا بزنید و ببینید در نگاه اول کدوم یکی با موضوع کار شما هم جهته. ضمنا خیلی مهمه که دسترسی به این کاربرد‌ها به سریع‌ترین و ساده‌ترین شکل ممکنه باشه. مثلا سعی کنید سیستمی رو انتخاب کنید که برای کارکرد‌هاش به راهنمایی کمتری نیاز داشته باشید.

2. ویرایشگر متن (Editor)

تو سایت‌هایی که محتوای زیادی تولید می‌کنن ویرایشگر یکی از پرکاربرد‌ترین ابزارهاست. منظورم اینه که ممکنه هر روز با این ابزار در ارتباط باشید. اکثر سیستم‌های جدید هم به ویرایشگر‌های مدرن مجهر هستند اما تفاوت‌هایی در اونها وجود داره.

پیش نیاز‌های خودتون رو در خصوص ویرایشگر تهیه کنید. ممکنه نیاز داشته باشید که یه پیمایشگر فایل و یا تصویر هم در کنارش داشته باشه.

3. مدیریت اسناد

وقتی از اسناد صحبت می‌کنیم شامل فایل‌ها، تصاویر و هرچیزی که نیاز به نگهداری داره می‌شه. مدیریت فایل‌ها و تصاویر تو بعضی از CMS‌ها خیلی بد انجام می‌شه. ممکنه بد طراحی شده باشن، یا مشکلات دسترسی زیادی در اونها وجود داشته باشه که آزار دهنده است. حتما برنامه رو از نظر حداقل‌ها چک کنید.

ممکنه شما حتی به یه سری ابزار‌ها مثل برش، تغییر سایز و یا چرخش تصاویر هم نیاز داشته باشید که پیدا کردن یه همچین سیستم مدیریت محتوایی خودش یه چالشه و معدود سیستم‌هایی هستن که این قابلیت‌ها رو دارن.

همینطور بررسی کنید که سیستم‌های مدیریت محتوا در بارگذاری فایل‌های PDF و از این قبیل چطور عمل می‌کنن. چه امکاناتی برای اضافه کردن توضیحات و بهینه کردن جستجوی اونها ارائه می‌دن.

4. جستجو

جستجو اولین چیزیه که معمولا وقتی یه کاربر دنبال یه محتوا می‌گرده سراغش می‌ره. هرچند خیلی از سیستم‌ها برای جستجو بهینه هستند، اما من چند مورد رو که در خصوص امکانات جستجو باید در نظر داشته باشید بهتون معرفی می‌کنم.

  • سرعت- بعضی سیستم‌ها برای جستجو به عمر نوح نیاز دارن.
  • حوزه- جستجو نباید فقط به یک سری محتوا‌های خاص محدود باشه.
  • تنوع- ممکنه لازم بشه بر اساس فاکتور‌های مختلف، مثل عنوان، تاریخ و یا برچسب انجام بشه.
  • رتبه بندی- خیلی از سیستم‌ها این امکان رو ندارن، اما بد نیست اگه میزان ارتباط محتوا با چیزی که جستجو شده هم بررسی بشه.
  • سفارشی‌سازی- بتونید کنترل کنید که نتایج چطور نمایش داده بشن.

البته موضوع سفارشی‌سازی از بحث جستجو یه کم فراتره که توضیحش میدم.

5. سفارشی‌سازی

من تجربه موفقی تو کار با سیستم‌های مدیریت محتوا نداشتم چون نحوه نمایش در اونها خیلی محدوده.

> نحوه عرضه محتوا نباید بوسیله فناوری دیکته بشه.

شما به سیستمی نیاز دارید که توی نحوه نمایش خروجی‌هاش انعطاف پذیر باشه. به عنوان مثال آیا امکان این رو دارید که مطالب رو به ترتیب تاریخ و بصورت نزولی یا صعودی نمایش بدید؟ می‌تونید نظرات کاربران رو استخراج کنید و تو صفحه اصلی سایت نمایش بدید؟ نحوه عرضه محتوا نباید بوسیله فناوری دیکته بشه.همین دریافت نظرات کاربران یکی از بهترین روش‌های تعامل با مخاطبه.

6. تعامل با کاربر

اگه نیاز دارید نظرات کاربران رو بدونید، لازمه سیستم مدیریت محتوا بتونه یا خودش یا به وسیله یه افزونه جانبی امکاناتی مثل چت، فروم و نظرخواهی رو به شما بده. حداقل چیزی که نیاز دارید یه فرم ساده است که بشه از طریق اون نظر‌ها رو گرفت و پاسخ داد.

آیا می‌تونید تعداد فیلد‌های فرم رو کم و زیاد کنید؟ امکان تغییر روش و شکل ایمیل شدن اون‌ها رو دارید؟ می‌تونید تعیین کنید که تو پایگاه داده ذخیره بشن یا یه فایل اکسل؟ ببنید کدوم از این امکانات رو نیاز دارید و چه سیستمی ازش پشتیبانی می‌کنه.

همینطور ببینید شما چه راهی برای ارتباط با مخاطبانتون دارید. مثلا اینکه می‌تونید براشون خبر‌ها رو ارسال کنید؟ می‌تونید اونها رو در گروه‌های مختلف دسته بندی کنید؟ و یا امکان ارائه پوشش خبری (RSS) دارید؟

در نهایت ببینید کاربران چطور قراره مدیریت بشن. آیا می‌خوایید به اونها سطح دسترسی متفاوت بدید؟ یا اینکه بعدا لازم نمی‌شه به یه سیستم دیگه (مثل حسابداری) انتقالشون بدید؟

7. نقش‌ها و مجوز‌ها

همینطور که تعداد محتوا‌ها زیاد می‌شه، لازمه کنترل کنید که کیا مجوز ویرایش دارن و چیو می‌تونن ویرایش کنن. مثلا مدیر تبلیغات سایت باید فقط بتونه تبلیغات رو ایجاد کنه اما نباید بتونه یه محتوا توی صفحه اصلی سایت بزاره.

سیستم‌های مدیریت محتوای تجاری یه همچین امکاناتی رو ارائه می‌دن که محتوا قبل از انتشار باید از یه فیلتر‌هایی بگذره. طبعا امکاناتی برای بازگشت دادن محتوا به نسخه‌های قبلی رو هم دارن.

8. نسخه گذاری

امکان بازگردانی محتوا به شکل قبلی خودش باعث می‌شه بتونید اشکالات تصادفی رو مدیریت کنید. بعضی سیستم‌های مدیریت محتوا این امکان رو دارن که محتوا رو به یه تاریخ خاص برگردونید. البته این سربار خیلی زیادی ایجاد می‌کنه و اگه فقط بتونه ویرایش قبلی رو بازگردانی کنه کافیه.

به نظر می‌رسه وقتی قراره یه کار گروهی انجام بشه این موضوع ضروری تره. با تجربه من لازمه بارها ازش استفاده کنید. مخصوصا زمانی که قراره چند تا سایت رو با یه سیستم مدیریت کنید.

9. پشتیبانی از چند سایت

سیستم‌های تجاری مثل Movable Type این امکان رو دارن که روی یک نسخه نصب شده چند تا سایت رو مدیریت کنید. مسئله فقط داشتن چند سایت نیست. یه موقع لازمه افراد خاصی رو مخاطب قرار بدید. مثلا لازم می‌شه یه نسخه موبایل هم از وب‌سایت‌تون داشته باشید.

من فکر می‌کنم انعطاف پذیری سیستم برای پشتیبانی از چند سایت مسئله مهمیه. خصوصا اگه قرار سایت‌تون بهره وری اقتصادی هم داشته باشه. در این صورت خیلی وقت‌ها لازم می‌شه قسمت‌هایی رو به سایت جدید منتقل کنید.

10. پشتیبانی از چند محلیتی

اول بزارید یه توضیح بدم که چند محلیتی با چند زبانه بودن تفاوت داره. چند زبانه بودن چیزیه که مثلا جوملا ارائه می‌کنه و شما می‌تونید وب‌سایت رو جوری طراحی کنید که محتوا‌ها برای کاربری با زبان‌های دیگه هم در دسترس باشه.

اما چند محلیتی بودن یه چیزی جلوتر از اینه. در واقع باید بگم چیزی غیر از ترجمه است. به عنوان مثال یه کاربر فارسی زبان ممکنه به یک سری از مطالب وب‌سایت شما علاقه مند باشه. اما همین مطالب برای یه فرانسوی زبان اصلا جالب نباشن.

این یعنی سیستم باید بتونه برای هر زبان محتوا‌ها رو فیلتر کنه. حتی ممکنه لازم بشه قالب وب‌سایت هم تغییراتی رو داشته باشه. مثلا رنگ پس زمینه رو برای سوئدی‌ها که بیشتر عمرشون رو در برف می‌گذرونن چیزی غیر از سفید انتخاب کنیم تا براشون تکراری نباشه.