روش‌های سنتی برندینگ چه بلایی سر وب میاره!

• حدودا 3 دقیقه • 554 کلمه

هرچیزی که شما توی این مطلب می‌خونید ساخته ذهن خود منه، چون در واقع اغلب مشتری‌های اصلا به خودشون زحمت نوشتن نمی‌دن. تنها کاری که انجام می‌دن اینه که میرن و دیگه به شما مراجعه نمی‌کنن. بنابر این توی این مطلب من قصد دارم که نتیجه استفاده از تفکرات سنتی توی وب رو براتون شبیه سازی کنم.

مشتری: سلام، من به سایت‌تون سر زدم که ببینم قیمت محصولات‌تون چقدره. ولی هیچ اطلاعاتی در مورد قیمت ندیدم. فقط همین عکسای بزرگی هستن که اونام یه قرن طول می‌کشه تا لود (Load) بشن.
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، احتراما به استحضار می‌رساند که ما قصد نداریم قیمت‌هامون رو منتشر کنیم. ببخشید که اطلاعاتی پیدا نکردید. جسارتا این عکس‌ها هم جزیی از کمپین برندینگ ما هستن. روزتون بخیر.

مشتری: گشتن توی وب‌سایت‌تون خیلی سخته. امکان جستجو هم که نداره. من می‌خواستم محصول‌تون رو بخرم، ولی دیگه نمی‌خرم.
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، ببخشید که سرگیجه گرفتید. ولی ما توی سایت امکان جستجو هم داریم. فقط اسمش رو گذاشتیم «چیز یاب». آخه متخصص برندینگ ما بهمون گفته کلمه «جستجو» دیگه خز شده (همه ازش استفاده می‌کنن). بجاش چیزیاب به مشتری‌های ما تجربه‌های بکر و جدید می‌ده. روزتون بخیر.

مشتری: محتوای‌های توی وب‌سایت‌تون از نظر اصولی و طراحی عالی هستن. ولی من نمی‌دونم این نرم‌افزارتون رو چطور باید نصب کنم و چیزی هم در موردش نیست.
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، ببخشید که حسابی حالتون گرفته شده. در واقع ما توضیحات مربوط به نصب رو توی بخش پشتیبانی گذاشتیم. اونجام باید برید و username و password وارد کنید تا بهش دسترسی داشته باشید. همینطوری الکی نیست که! این مطالبی که اینجا نوشتیم هم اصلا کاربردشون چیز دیگه ایی هست. اینا واسه اینه که با مشتری‌هامون رابطه عشقولانه بهتری داشته باشیم. روزتون بخیر.

مشتری: می‌شه بگید کی حرف زدن در مورد خودتون روتموم می‌کنید؟ توییترتون که فقط یه ماشین تبلیغاتیه. به توییت‌هایی هم که توشون سوال باشه جواب نمی‌دید. فیس بوکتونم که فقط داره عکسای رییس‌تون رو در حال خوردن شیشلیک نشون می‌ده. شما توی وب چه کار مفیدی انجام می‌دید؟
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، ببخشید که بهتون حالت تهوع دست داده. شبکه‌های اجتماعی بخشی از استراتژی برندینگ ما هستن برای اینکه بتونیم روی انسانی‌مون رو به مخاطبا نشون بدیم. ما اینجا همه مثل شما از گوشت و استخونیم و از فضا نیومدیم. حالا مدیرمون داره تلاش می‌کنه که موجبات خنده و شادی شما رو فراهم کنه، شد آدم بد؟ نمی‌بینید ماچقدر کاربر محوریم؟ روزتون بخیر.

مشتری: سلام، ببخشید من اصلا نمی‌خوام App شمارو دانلود کنم. من فقط میخوام آدرس‌تون رو از روی وب‌سایت بردارم. اما این وب‌سایت می‌گه باید App رو دانلود کنی.
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، خیلی برات متاسفم که نمی‌خوای App ما رودانلود کنید. این App خیلی براتون مفیده. به عنوان یه برند و کمپانی خیلی بزرگ و موفق، ما فکر می‌کنیم که باید زندگی رو واسه کاربرامون راحت تر کنیم. خب برای همین این App رو نوشتیم دیگه. من امیدوارم شما بفهمید که باید حتما زندگی شما رو راحت‌تر کنیم. روزتون بخیر.

مشتری: سلام، ببخشید من رفتم توی صفحه اصلی وب‌سایت‌تون. ولی اونجا فقط یه عکس بزرگ در مورد خانواده خوشحال شماست!
واحد مشتری مداری: مشتری گرامی، نمی‌دونم می‌فهمی‌یا نه، ولی به این می‌گن برندینگ!!!!!!!!!

در این مورد نظری دارید؟
شبکه‌های اجتماعی جای بهتری هستن.