وقتی دادهها و تصمیمات با هم برخورد میکنن
تا همین اواخر (یا شاید هنوز هم) بیشتر تصمیمات ما بر مبنای تصورات و شهود بودن و یه کمی هم داده. اما حالا گهگاهی علمی به نام طراحی نظر ما رو به سمت دادهمحور شدن تغییر داده.
تقریبا ۲۰ سال طول کشید تا Ignaz Semmelweis تونست پزشکان رو متقاعد کنه که شستن دستهاشون قبل از زایمان میتونه باعث کاهش مرگ و میر نوزادان بشه (البته خودش قبل از اینکه این اتفاق بیفته مرد). داده داشت، مدارک قابل اثبات داشت، اما اینها واسه تغییر طرزفکر کافی نبودن.
به هم رسیدن دادهکاوی و اینترنت باعث شدن که تصمیمات ما راحتتر اثبات بشن. اینروزها شما دیگه خیلی به تحقیق نیاز ندارید، دادهها فقط چند کلیک از شما فاصله دارن.
وقتی تصورات شما با دادههای به دست اومده همخوانی ندارن چکار میتونید بکنید جز تسلیم شدن؟
دادهها نشون میده که پیامک فرستادن در زمان رانندگی حتی از مست بودن خطرناکتره. میلیونها واقعیت کشف شده دیگه بر اساس داده وجود داره. چند دهه طول کشید تا گالیگه بتونه بقیه رو قانع کنه که یه جسم سبک دقیقا با همون سرعت جسم سنگین سقوط میکنه … هرچند که مدام سعی میکرد با انداختن اجسام از بالای ساختمونها بهشون نشون بده.
خب بعضی از ما هنوز هم قانع نشدیم. خیلی از طراحان دارن سعی میکن داده محور باشن، اما در واقع بیشتر در حال بازی کردن با اونها هستن. این درحالیه که بعضیها دارن از مزایای داده به خوبی بهرهمند میشن.
در این مورد نظری دارید؟
شبکههای اجتماعی جای بهتری هستن.