رویکردهای متفاوت در مقابل بازخورد
تجربه من میگه وقتی در مورد یه محصول نظر میدید، تولید کنندههاش نگاه متفاوتی در خصوص پروژه دارن که هرکدوم هم منجر به رویکردهای متفاوت در مواجهه با بازخورد شما میشه.
- هدف تیم اینه که شما رو راضی نگه دارن.
- هدف تیم اینه که یه محصول بسازن که خودشون عاشقش هستن و بهش افتخار میکنن.
- هدف تیم اینه که یه محصول عالی بسازن.
بین گزینه ۲ و ۳ بیش از اونی که فکر میکنید تفاوت وجود داره.
اولین سناریو متدوال ترین نوعه. منجر به سندروم ذهنخوانی میشه که توش تیم به سختی تلاش میکنه تا به شما بگه شما چی میخوایید. اگه بتونن ذهن شما رو بخونن، موفق میشن. مشکل این رویکرد اینه که از نوآوری تهی میشه. چون تیم مدیریت محصول فقط داره سخت تلاش میکنه بفهمه انتظارات شما چیا هستن تا اونها رو تامین کنه. پس در نهایت چیزی بیشتر از اونی که توقع دارید بهتون نمیده.
سناریوی دوم بین فریلنسرها یا سازمانهای فردمحور خیلی مرسومتره. توی این موارد شما هرچی در مورد محصول بگید ازش تعبیر شخصی میشه. دلیلش اینه که در نگاه فردی که دارید باهاش حرف میزنید، «این محصول ماست» پس حرف شما در مورد ماست. اگه از لوگو یا استراتژیشون خوشتون نیاد، یعنی خودشون رو تخریب کردید و باید ازش دفاع کنن.
با اینجور آدم ها میشه کار کرد، اما لازمش اینه که هیچ نقدی نداشته باشید.
سومین سناریو مدلیه که توش همه میخوان بهترین نتیجه حاصل بشه و تیم مدیریت محصول باور دارن که هرچی شما میگید ارزشمنده و میتونه باعث پیشرفت پروژه بشه. توی این تیم کار کردن منوط به وجود احترام متقابل در دستور کاره. نظر شما همیشه مطرحه و به قضاوتی که میکنید اعتماد میکنن.
من تجربه کار با هر سه مدل رو دارم. سناریوی اول واسه وقتی که بطور کامل تامین هستید، زمان زیادی ندارید و دقیقا هم میدونید چی میخوایید خیلی مفیده. سناریوی دوم واسه وقتی خوبه که شما بطور مطلق به تیم تون اعتماد دارید و فقط میخوایید پیش برن. سناریوی سوم هم وقتی خوبه که اعضای تیم افراد بالغی هستن، خودشون رو وقف تیم کردن و برای هم احترام متقابل قایل هستن.
چطور میشه اعتماد و خودباوری لازم برای سناریوی سوم رو بدست آورد؟ میگم با تیم بشینید دور هم و نقد کنید. قبل از اینکه توسعه رو شروع کنید، بقیه رقبا، خودتون و کارهایی که میتونید انجام بدید رو به چالش بکشید و ببینید چطور میشه بهتر بود. برای اینکه تحمل دریافت بازخورد از بیرون رو داشته باشید، باید اول از داخل تمرینش کنید.
مزرعه شما چقدر بزرگه؟
اگه شما مالک چند هکتار زمین کشاورزی هستید اما فقط چند کیسه کوچک بذر در اختیارتون هست، احتمالا وسوسه میشید که باهاش تا هر مقداری از زمین که میشه رو بکارید. کشاورزهای خبره به من میگن اینکار بی نتیجه است و فقط وقت شما رو هدر میده. در نهایت فقط کار زیاد و نتیجه کم نصیبتون میشه.
استراتژیست های دیجیتال هم با همین وضعیت روبرو هستن.
هر روز داره تعداد کانالهای تبلیغاتی و رسانهایی بیشتر میشه. تعداد جاهایی که میتونید توش پول و زمان صرف کنید بینهایته. اما پول و سرمایه شما بینهایت نیست. زمان شما هم همینطور.
خیلیها میگن شما باید توی همه انواع شبکههای اجتماعی، دهها یا صدها رسانه، و چندین بازار بزرگ هزینه کنید و محتوای خودتون رو هرجا که شنونده دارید و قابل نشره توزیع کنید.
یا اینکه فقط یه جا تمرکز کنید و پیروز بشید.
چقدر احتمال داره که آدم ها بخوان عضو شبکهی مشتریان صدمین برند محبوب یه صنعت بشن؟ یا اینکه دنبالهروی کسی باشن که امروز اینجاست و فردا یه جای دیگه؟
بازدهی باید برای شما مهمتر باشه و بازدهی از تمرکز به دست میاد. هرچی منابع رو از بقیه متمرکزتر نگه دارید، بازدهیتون توی اون بازار خاص بیشتر میشه. بقیه کانالها و بازارها رو فراموش کنید. بچسبید به یکی و برنده باشید.
تحصیل کرده های بیکار و فعالیتهای مفید
نرخ بیکاری تحصیل کردهها به نزدیک ۴۰٪ رسیده. این چیزیه که خبرهای اخیر میگن. یعنی در سال ۱۳۹۶ از هر ۱۰۰ نفری که دارن از دانشگاههای ما فارغ التحصیل میشن، ۴۰ نفر از اونها هیچ کاری براشون پیدا نمیشه. خب این ۴۰ نفر باید چکار کنن؟
من نمیدونم کی و چطور قراره مشکل بیکاری حل شه، اما نظرتون در مورد اینکه یکسال بعد از دانشگاه رو صرف انجام دادن یک، دو یا چند از تا از این کارها بکنید چیه؟
- هر هفته ۲۰ ساعت وقت صرف یه کار یا پروژه عام المنفعه کنید.
- زبانهای برنامهنویسی مثل Java، HTML، PHP، یا SQL رو بصورت خودآموزی یاد بگیرید. البته نه فقط در حد آشنایی، بلکه مسلط بشید. من میدونم که نمیشه یکساله تو همه اینها متخصص شد، واسه همین نوشتم مسلط بشید نه متخصص.
- یه کانال تلگرام یا صفحه توی شبکههای اجتماعی راهاندازی کنید و رشدش بدید.
- یه مجله یا وبلاگ راه بندازید و توش در مورد هر صنعت یا حرفهایی که براتون مهمه بنویسید.
- یه زبان خارجی مثل انگلیسی، فرانسه یا آلمانی یاد بگیرید.
- یه کتاب بنویسید.
- یه مقاله علمی بنویسید و بفرستید به یه کنفرانس معتبر.
- سخنرانی کنید. مخصوصا توی رویدادهای کوچیک شهر خودتون.
- یه کلاس خصوصی آموزشی برای بچهها راه اندازی کنید.
- توی یه مسابقه یا ماراتون ورزشی یا علمی شرکت کنید.
اگه هر روز ساعت ۶ صبح از خواب بیدار بشید و به این لیست مثل یه شغل نگاه کنید، خیلی بعید نیست که بتونید همه اونها رو با هم انجام بدید. فکرش رو بکنید، بعدش چه اتفاقی ممکنه برای آینده شغلی شما بیفته؟
ماورای حد و مرزها
بعضی وقتها افرادی پیدا میشن که به من میگن فلان حرفت رو دوست نداریم چون بعضی حد و مرزها رو نادیده گرفتی. بهم میگن تو بیشتر از حدت داری حرف میزنی. از اینکه دارم در مورد چیزی فراتر از حد و حدود تعریف شده خودم مینویسم عصبانی میشن.
در واقع درست میگن، من همین کارو میکنم، چون هیچ وقت یادم نمیاد حد و مرزی رو پذیرفته باشم.
برندها هم همیشه با همین موضوع روبرو هستن. مصرفکنندهها براشون حد و مرز تعیین میکنن. اپل اجازه نداره کفش ورزشی تولید کنه، نایکی هم اجازه نداره کامپیوتر بسازه. جالبتر اینه که طراحان و کارآفرینها خودشون خیلی بیشتر از مصرفکنندهها به این حد و مرزها اعتقاد پیدا میکنن.
یه محصول یا خدماتی که خوب طراحی شده (یه چیزی که ما واقعا قبولش داریم)، مجوز پیدا میکنه هرکار دیگهایی هم انجام بده. اسنپ میتونه هم رزرو تاکسی باشه هم رستوران، چون چیزی که ساختن رو دوست داشتیم. توی کره جنوبی برندهای زیادی وجود دارن که بهشون اجازه داده شده هرچی دوست دارن بسازن. از ماشین لباسشویی تا خودرو. گوگل اجازه داره هم سرویس ایمیل باشه هم عینک.
البته من نمیخوام بگم که از فردا برید با برندتون دیوونه بازی در بیارید. هواپیمایی آسمان روزانه صدها مسافر رو جابجا میکنه، اما خیلی بعیده که به این زودیها بخواد چادر مسافرتی تولید کنه. من میگم وقتی بهتون اجازه داده شده با یه نفر حرف بزنید، اگه بتونید براش یه محصول یا خدمات جدید بسازید، این یه راه خیلی هوشمندانه برای رشد کردنه.
وقتی خود رضایتمندی مهم نیست
سال هاست یکی از عقب افتاده ترین سیستمهای نوبت دهی ما سینما ها بودن و هنوز هم هستن. خیلی از طراحان و متخصصین IT تلاش کردن رزرواسیون سینماها رو بصورت آنلاین دربیارن اما موفقیت چشمگیری حاصل نشده.
در شیراز چند سینما دارن تلاش میکنن مدرن باشن ومیشه ازشون اینترنتی خرید کرد. قبل از هرچیز باید خوشحال باشیم که عدهایی پیشگام بهبود این وضعیت شدن، اما جالب اینجاست که بعضی از اونها اگه حضوری مراجعه کنید ممکنه بهتون بلیط نفروشن. استدلال منشی و مدیر و برنامه ریز هم اینه که ما برای رضایت شما تهیه بلیط رو اینترنتی کردیم و حالا شما نباید رفتاری غیر از این داشته باشید.
این زمانیه که تکنولوژی صرفا برای فخر فروشی و رقابت مورد استفاده قراره میگیره و خود رضایتمندی واقعا هدف نیست.