پدر خوانده!

• • 161 کلمه

نه، ابدا منظور من فیلم معروف فرانسیس فورد نیست.

موضوع در ارتباط با نامه‌ استعفای یک کارمند به مدیرشه با این مضمون: «مدیریت محترم، من کار بهتری پیدا کردم و دیگه نمی‌خوام اینجا کار کنم. لطفا با درخواست استعفای من موافقت کنید.»

امروز مدیرعامل در جلسه‌ایی که با هم داشتیم میگفت: «من فعلا با استعفاش موافقت نکردم چون این ریسک بزرگی براش به حساب میاد. بهش یک ماه مرخصی میدم تا بره سر کار جدیدش و شرایط اونجا رو محک بزنه. شاید شرایط اون کار براش مساعد نبود. باید جایی داشته باشه که برگرده یا نه؟ اینطوری امنیتش بیشتره.»

از جلسه خارج شدم. باید کمی در مورد چیزی که اتفاق افتاده بود فکر می‌کردم. مدیر در مواجه با استعفای کارمندش رفتاری داره که یک پدر (و البته مادر) میتونه با فرزندش داشته باشه. گاهی در عصری که تنها ارزش قابل فهم بهره‌وری و سودآوریه، میتونیم شاهد چیزهایی باشیم که جهان‌بینی مارو تغییر میدن. مدیرانی هستن که باید اونها رو پدرخوانده بدونیم.

در این مورد نظری دارید؟
شبکه‌های اجتماعی جای بهتری هستن.