جاده باز

• • 132 کلمه

توی یکی از اتوبان‌های شیراز سوار تاکسی بودم. بیش از ۲۰ دقیقه با مرگ و وحشت دست و پنجه نرم کردم…

راننده به طرز وحشتناکی هر ماشین،‌ کامیون و یا موجود زنده‌ایی که روبروش بود رو دریبل میزد. به محض اینکه میشد ازش رد میشد (و البته گاهی حتی اگه نمیشد).

چیزی که منو متعجب میکرد معدود لحظاتی بود که هیچ ماشینی جلوتر از ما نبود. وقتی جاده کاملا باز بود.

راننده توی یه رقابت طبیعی برای رد شدن بود (من شاید سریع‌ترین نباشم،‌ اما از تو سریع‌ترم) و وقتی جاده جلوش باز بود دیگه خیلی میلی به سرعت نداشت و یکنواخت میشد.

ما هم خیلی وقت‌ها در طول زندگی حرفه‌ایی یا عمر کسب و کارمون همین کارو میکنیم. بیشتر ما برای اینکه بفهمیم چقدر باید سریع باشیم نیاز به رقابت داریم.

در این مورد نظری دارید؟
شبکه‌های اجتماعی جای بهتری هستن.