آینده دور است، گذشته نزدیک
هفت سال پیش با شرکتی برای تولید یک نرمافزار حسابداری ابری وارد مذاکره شدم. بعد از ارزیابی، امکان سنجی و تحلیل آنچه باید انجام میشد، به این نتیجه رسیدم که تولید محصول طی یک پروسه یکساله انجام میشه.
وقتی موضوع رو به مدیرعامل اعلام کردم با این پاسخ مواجه شدم که ما یکسال وقت نداریم و حداکثر باید طی دو ماه تولید بشه. طبیعتا پروژه رو نپذیرفتم.
دیروز صبح در جلسهای بودم و مجددا ایشون رو ملاقات کردم. وقتی در مورد پروژه سوال کردم، شنیدم که هنوز منتشر نشده و در حال توسعه است.
در مورد اغلب پروژهها فرقی نمیکنه زمان اعلام شده یک هفته، یک ماه یا یک ساله. همیشه پاسخ میشنویم که دیره.
وقتی برای زندگی شخصی یا حرفهای هم برنامهریزی میکنیم باز همینطوره. برای رسیدن به چیزهایی که باید توی برنامه ۵ سال آینده باشن عجله میکنیم.
آینده از ما خیلی دورتر از گذشته به نظر میرسه. ما واقعا فکر میکنیم یکسال آینده زمان زیادیه، اما یکسال گذشته خیلی سریع میگذره.
تله امنیت آموزشی
اگه بدونیم یه منبع نامحدود یا بسیار زیاد از ثروت یا امکانات رو یه جایی گذاشتن تا ما هر وقت که نیاز پیدا کردیم ازش استفاده کنیم، احساس امنیت به دست میاریم.
امنیت خیلی خوبه، وقتی نیست اهمیتش فقط یه کم از سلامتی کمتره. اما وقتی هست باعث میشه خیلی چیزها دیگه دغدغه نباشن. اگه گنج پیدا کنید، امنیت مالی که ایجاد میکنه باعث میشه خیلی به حسابرسی اعتقاد نداشته باشید.
وقتی یه منبع فوقالعاده آموزشی پیدا میکنیم، همین اتفاق برای یادگیریمون میفته. اگه استاد، کتاب، وبلاگ، شبکه اجتماعی یا منبعی وجود داره که میتونید خیلی چیزها ازش یاد بگیرید، مراقب «تله امنیت آموزشی» باشید.
احساس امنیت در مورد نیاز به آموزش، یادگیری ما رو مختل میکنه.
یک دقیقه چقدر می ارزه؟
یلدا فقط حدود یک دقیقه از شبهای قبل و بعد خودش طولانیتره. اما ما چند ساعت وقت صرف تدارکات مهمانی میکنیم و چند ساعت هم بیشتر خوش میگذرونیم.
مگر این یک دقیقه چقدر ارزش داره؟
خود یک دقیقه ذاتا ارزش خیلی زیادی نداره، بلکه این ما هستیم که میخوایم ارزشمند باشه. در واقع همون چند ساعتی که صرف این یک دقیقه میکنیم باعث میشه ارزش پیدا کنه. اگه برای همه شبهای دیگه همین کارو بکنیم اونها هم مهم میشن.
موضوع همش همینه، چقدر پول، وقت، انرژی و منابع صرف یه چیزی شده. اطراف ما پر از «یک»های این شکلیه. یک نکته، یک مذاکره، یک کتاب، یک دوست، یک همکار، یک پدر و مادر، یک ایده، یک درخت و …
اگه همون احترام و انرژی که صرف یک دقیقه شب یلدا میکنیم صرف یکهای دیگه هم بکنیم، همونقدر ارزشمند میشن.
دیوار
تا وقتی در مقابل ماست مانع است، وقتی ازش رد شدیم میشه حامی.
آیا ارزشش رو داره؟
سوالی که خیلی میشنویم. «آیا واقعا ارزشش رو داشت؟»
گذشته از اینکه این سوال به خیلی چیزها میتونه اشاره داشته باشه، اما ما عمدتا میپرسیم: «آیا کارهایی که کردیم ارزش هدفی که داریم رو داشت؟ آیا نتیجهای که گرفتیم ارزش تلاشی که کردیم رو داشت؟»
نکتهای که در مورد تلاش وجود داره اینه که خودش یه جور نتیجه و جایزه است، اگه بهش اجازه بدیم باشه. همه امکان این رو ندارن که حتی تلاش کنن.
بنابر این جواب همیشه اینه که «بله»، اگه بهش مهلت بدید.