توجه به تجربه کاربر برای کسب و کارهای کوچک هم ضروریه

اینکه فکر کنیم اهمیت دادن به تجربه‌کاربر فقط خاص تجارت‌های کلان و یا شرکت‌های بزرگی مثل اپل و یا گوگل هست از اون ابهاماتیه که به رشد صنعت در کشور آسیب وارد می‌کنه.

در واقع من فکر می‌کنم موضوع عکس اینه. اگه شرکت‌های بزرگ امروزی در دوران شروع کار خودشون به تجربه‌کاربر توجه نداشتن، هیچ وقت اینقدر موفق نمی‌شدن. به عنوان مثال شاید بد نباشه به ۱۰ چیزی که گوگل فکر می‌کنه درسته نگاهی داشته باشید. احتمالا برای شما جالب خواهد بود اگر ببینید که توجه به تجربه‌کاربر، از همون ابتدای شروع به کار (حدود ۱۵ سال پیش)، اولین چیزی بوده که گوگل فکر می‌کرده درسته.

البته من می‌دونم که برای کسب و کارهای کوچک، دغدغه دستمزد طراحان تجربه‌ مسئله مهمیه. اما همونطور که شما برای استخدام یه برنامه نویس لازم نیست حتما سراغ Scott Meyers برید، می‌تونید یه طراح تجربه در سطح کسب و کار خودتون استخدام کنید. هرچند برای استخدام طراح حرفه‌ایی‌تر هم راه‌های دیگه‌ایی مثل گرفتن مشاوره موردی، کار پروژه‌ایی و غیره وجود داره که به شما به عنوان یه کسب و کار کوچک اجازه می‌ده از این متخصصین بهره‌مند باشید.

در نتیجه لزوم یه متخصص تجربه کاربر در کنار یه کسب و کار کوچک، به مراتب و از جهاتی بسیار مهمتر از شرکت‌های بزرگه. چون رقابت بین شرکت‌های کوچک به مراتب بیشتر به نوآوری و خلاقیت مرتبطه و اینجاست که توجه به تجربه‌کاربر به کمک شما میاد.

در جستجوی الهامات

یه رویکرد برای نوآوری و طوفان‌فکری اینه که صبر کنیم تا یه چراغی توی ذهنمون روشن بشه، امیدوار باشیم که قابل فهمه و آماده باشیم که هرچی اومد رو بنویسیم.

رویکرد دیگه اینه که دنبالش بگردیم، تمرین کنیم تا در زمان مناسب از راه برسه.

رویکرد اول از ترسمون کمک میگیره. در نهایت اگه الهام نگرفتی مقصر شما نیستید که کارها خوب پیش نمیره، مقصر شما نیستید که چیز قابل توجهی ساخته نمیشه. کسی نمیتونه از شما انتظار حرف زدن یا مشارکت داشته باشه، چون ایده خاصی به ذهنتون نرسیده.

رویکرد دوم ترس رو به چالش می‌کشه و بهمون اعلام می‌کنه که تونستیم مقاومت درون رو کنار بزنیم. ایده اول و دوم و حتی دهم ممکنه خوب نباشن، اما شما خودتون رو وقف این چرخه کردید، بله، در حقیقت مدام دارید سعی میکنید تفاوت ایجاد کنید.

یه مثال ساده: یه وبلاگ راه بندازید، روزی یه بار در مورد اتفاقات و مسایل مورد علاقه‌تون توی شرکتی که کار می‌کنید بنویسید. این کارو برای یک یا دو ماه ادامه بدید، هر روز یه ایده عملیاتی. بعد از چند هفته متوجه می‌شید داره توی توانمندی‌تون در پیدا کردن و فهم ایده‌ها تغییراتی ایجاد می‌کنه.

همگامی

شما میتونید تمام استوری‌های اینستاگرام رو ببینید، تمام توییت‌های افرادی که دنبال کردید رو مرور کنید، همه وبلاگ‌های مهم رو بگردید و از اخبار مطلع بشید، توی همه رویدادها و اتفاقات به موقع حضور داشته باشید و همه فرصت‌ها رو بقاپید و غیره. یعنی میتونید همیشه با همه چیز همگام باشید.

و اگه یه کم (فقط یه کم) ناهمگام بشید احساس بدی پیدا می‌کنید. همین می‌تونه دلیلی باشه واسه اینکه خوندن این متن رو ادامه ندید و برید بقیه فید ها رو دنبال کنید.

میشه نسبت به افراد پیرامون موفق‌ترین آدم در «همگام بودن» باشیم. تقریبا همیشه قبل از همه مطلع، اما فقط همین.

یه روش جایگزین هم اینه که خیلی ناهمگام باشیم.

آدم‌هایی که با این گرداب دیجیتالی همگام نیستن شاید دنبال کننده‌های خوبی نباشن، اما ممکنه رهبران فوق‌العاده‌ای باشن.

زندگی کمتر بهینه‌شده

وقتی یه چیزی رو اندازه‌گیری می‌کنیم،‌ راهی برای بهتر کردنش هم پیدا می‌کنیم. کامپیوترها باعث شدن بتونیم خیلی آسون‌تر همه بخش‌های دیگه زندگی رو هم بهینه‌سازی کنیم.

می‌تونید وب‌سایت‌تون رو برای ترافیک بیشتر بهینه‌سازی کنید. می‌تونید تبلیغات رو بهینه‌سازی کنید تا نتایج بهتری بگیرن. میتونید روش معرفی محصول رو با پاورپوینت بهتر کنید تا بیشتر بفروشید. میتونید بیشتر تمرین کنید تا قوی‌تر و سریعتر بشید. میتونید رژیم غذایی‌تون رو بهینه کنید تا وزن‌تون کمتر یا بیشتر بشه. میتونید حتی الگوی خوابیدن‌تون رو بهینه‌سازی کنید تا با کاهش مدت زمان خوابیدن بیشتر استراحت کنید.

و بعد یه دفعه متوجه میشیم داریم همه انرژی‌مون رو فقط صرف بهینه‌سازی می‌کنیم، نه ساختن و نوآوری.

این همون چرخه‌ای هست که ممکنه خیلی از ما توش گرفتار شده باشیم. وقتی دقیقا باید در حال ساختن چیزهای جدید باشیم، همه سرمایه‌ها رو صرف بهینه‌کردن چیزهای قبلی کنیم. وقتی یاهو سال ۲۰۰۱ داشت روی بهینه‌سازی صفحه‌اصلی وب‌سایتش کار میکرد،‌ گوگل داشت یه چیز کاملا جدید می‌ساخت.

این همون دلیلیه که باعث شده خود من در مقابل وسوسه بیشتر کردن ترافیک وب‌سایتم مقاومت کنم. بجاش فقط دارم خودم رو مجبور میکنم که مطالب بهتری بنویسم.

درد ناشی از رشد

وقتی به سن بلوغ می‌رسیدیم (حداقل در مورد پسرها) بعضی قسمت‌های بدن مثل ساق پاها و دست‌ها درد می‌گرفتن. استخوان‌ها دارن بزرگ‌تر میشن و بدن هنوز آمادگی نداره.

سیاره ما با تمام زیبایی‌هایی که داره طی میلیون‌ها سال در اثر برخوردهای بسیار وحشتناک اجسام آسمانی به همدیگه ساخته شده. برخوردهایی اونقدر وحشتناک که فقط تکرار مجدد یکی از اونها برای نابود کردن تمام هرچه هست کافیه.

این یکی از مهمترین درس‌های همه دوران‌هاست: رشد درد داره.

وقتی محصول ما داره بزرگ‌تر میشه بعضی قسمت‌ها با چالش روبرو میشن. ممکنه افرادی رو از دست بدیم، برخی روابط تغییر پیدا می‌کنن، هزینه‌های جدیدی خواهیم داشت،‌ جلسات بیشتری نیاز داریم، تلاش بیشتری باید کرد.