تماشاچیان دیجیتالی

خطیب نماز جمعه باید بتونه ۷۰٪ کسانی که برای نماز رفتن رو به پرداخت مبلغی برای کمک ترغیب کنه.

یه گروه پاپ ممکنه بتونه ۲۰٪ از کسانی که به کنسرت‌شون اومدن رو به خرید تیشرت یا یه محصول جانبی خودشون ترغیب کنن.

یه موزیسین خیابانی شاید بتونه ۱۰٪ از مردمی که دارن تماشا می‌کنن رو به پرداخت مبلغی تشویق کنه.

یه وبلاگ نویس ممکنه ۲٪ از خواننده‌هاش رو به خریدار یه کتاب تبدیل کنه (که البته جای تاسف داره).

و یه کاربر فعال توییتر با صدها دنباله‌رو اگه بتونه باعث بشه ۱٪‌ از مخاطبینش روی یه لینک کلیک کنن و چیزی بخرن خیلی شانس آورده.

هرچه تعهد کمتر باشه، تبدیل هم کمتر میشه. لایک،‌فیو و چیزهایی مثل این اعدادی هستن که خیلی سریع رشد می‌کنن و نیاز به تعهد ندارن. در حالیکه تعهد جوهر تبدیله. مشکل تعهد اینه که ترسناکه. ما فقط کلیک می‌کنیم و رد می‌شیم.

وقتی قطار خیلی سریع حرکت می‌کنه، توجه کردن به بیرون سخت‌تر میشه. اگه مدام فقط دارید تلاش می‌کنید عدد تماشاچیان دیجیتالی خودتون رو افزایش بدید (کسانی که تعهد خیلی کمی به شما دارن)، خیلی بعیده بتونید نرخ تبدیلی داشته باشید که دلتون می‌خواد.

گرفتاری در مشکلات خالص

تنها مشکلاتی که باقی می‌مونن مشکلات خالص هستن. مشکلات ناخالص اگه مهم بودن تا حالا حلشون کرده بودیم چون راه‌حل‌های خیلی واضح دارن.

این مشکلات خالص هستن که مارو گیرمیندازن.

خالص هستن چون محدودیت دارن، محدودیت‌های غیرمنعطف، محدودیت‌هایی که ما رو توی تله نگه می‌دارن. من از شغلم متنفرم، به شغلم نیاز دارم، هیچ راهی نیست که ترکش کنم، نمی‌تونم نقل مکان کنم، خانواده‌ام اینجان و غیره.

ما انسان هستیم و این کاریه انجام میدیم، حصار میکشیم و مرز تعیین میکنیم. بعد همینا میشن محدودیت‌هایی که ما رو تو تله میندازن.

احتمالا برند یا محصول شما هم مشمول همین قانونه. کارخونه ما قراره فقط فلان تولید کنه، اما فلان خیلی مشتری نداره، یه رقیبی همین رو با نصف قیمت می‌فروشه، هیات مدیره نمی‌خواد هیچ اقدامی بکنه و غیره.

هیچ راهی وجود نداره که یه مشکل خالص رو حل کنید، چون هر راه حلی نیازمند برداشتن یه محدودیت تغییر ناپذیره.

اما یه راه حلی هست.

برای حل کردن یه مشکل خالص باید اول ناخالصش کنیم. نه اینکه فقط یکی از محدودیت‌ها رو تقلیل بدید، بلکه کلا حذفش کنید. کارخونه رو تعطیل کنید، از شغل‌تون استعفا بدید، محصول رو کلا عوض کنید، هیات مدیره رو نادیده بگیرید و غیره.

اگه قراره خیلی نرم و دردناک شکست بخوریم، باید یکی از محدودیت‌ها رو منفجر کنیم، با دردش مواجه بشیم و بعدش دیگه با سرعت رو به جلو حرکت کنیم.

هنر اغواگری

بازاریاب‌ها دنبال اغواگری هستن. نقاش‌ها، نویسنده و کارجوها هم همینطور. مهمترین چیزی که در مورد اغواگری باید بدونیم اینه: فقط برای کسانی کارامده که خودشون به اندازه کافی پذیرش اغوا شدن رو دارن.

به اختصار:‌ خیلی آسون‌تر میشه کسی که جهان‌بینی و نگرش لازم برای اغوا شدن رو داره رو اغوا کرد. اگه می‌خوایید کسی رو اغوا کنید باید بگردید و آدم درستش رو پیدا کنید.

بعضی از آدمها با آیفون اغوا شدن، بعضی هم نادیده گرفتنش. این آیفون نیست که از فردی به فردی متفاوته، بلکه این خود آدم‌ها هستن که جهان‌بینی و پذیرش لازم رو دارن.

البته هنوز بیشتر بازاریاب‌ها دنبال این هستن که همه رو یه جور فریب بدن، همه رو راضی نگه دارن و با یه حرف جادویی هر دلی رو نرم کنن.

پیشروی یا عقب نشینی

هر برند، هر سازمان و یا هر فردی داره از یه چیزی عقب‌نشینی یا به سمتش پیشروی می‌کنه (یا سخت تلاش می‌کنه همین‌جایی که هست بمونه).

آیا شما دارید تعقیب می‌کنید یا تعقیب می‌شید؟ رهبری می‌کنید یا پیروی؟ سقوط می‌کنید یا صعود؟

این سوال رو باید روزی یکبار از خودمون بپرسیم.

برنامه‌ریزی برای پانزده درصد

وقتی یه روزنامه ۱۵٪ از خواننده‌ها یا تبلیغ‌کننده‌هاش رو از دست میده، تعطیل میشه. هنوز افرادی هستن که میخوان بخرن یا بهش تبلیغ بدن،‌ اما دیگه وجود نداره.

وقتی فروش یه شرکت تولید‌کننده محصولات دیجیتالی ۱۵٪ افزایش پیدا می‌کنه، سودش دو برابر میشه، چون خطوط تولید لازم نیست به همون اندازه افزایش پیدا کنن.

برنامه‌ریزی برای تغییرات بزرگ مثل یه محصول جدید، یه بازار جدید، یا حتی یه کسب و کار جدید جذابیت‌های خودش رو داره. اما در حقیقت چیزی که کسب و کارها الان و در شرایط امروز کشور بهش نیاز دارن احتمالا همین ۱۵ درصده.