بدترین رییس دنیا

خود ما هستیم.

حتی اگه خویش‌فرما نیستید،‌ بازم رییس شما خودتون هستید. شما زندگی شخصی، زندگی حرفه‌ایی و مسئولیت‌های خودتون رو مدیریت می‌کنید.

عجیب اینه که ما اغلب اینکارو خیلی ضعیف انجام میدیم.

اگه همونطور که ما با خودمون حرف می‌زنیم رییس‌مون باما حرف می‌زد، تا حالا استعفا داده بودیم. اگه همونطور که ما روی آموزش خودمون کار می‌کنیم،‌ رییس‌مون روی آموزش کارمندان کار می‌کرد تا حالا شرکت ورشکست شده بود.

ما وقتی یه آدم خودگردان می‌بینیم که راهش رو پیدا کرده و خودش رو بخوبی مدیریت می‌کنه،‌ تعجب می‌کنیم. آدمی که با یه لپ‌تاپ تو دستش می‌ره مسافرت دور دنیا در حالیکه داره کارش رو هم انجام میده. ما از دیدن آدمی که آخر هفته یه برنامه آموزشی ثانویه برای خودش ترتیب دیده شوکه می‌شیم. ما به آدم‌هایی که از فرصت‌های فراغت‌شون برای یادگیری و بروز بودن استفاده می‌کنن میگیم آدمهای خفن یا نخبه یا خارق‌العاده.

کتاب‌های خوب زیادی در مورد این وجود دارن که چطور یه مدیر خوب باشیم. اما تعداد کمی به ما یاد میدن خودمون رو مدیریت کنیم. هنوز چیزهای ضروری زیادی هست که باید یاد بگیریم.

زندگی با شک

… اغلب خیلی سودمند‌تر از زندگی با یقینه.

آدمها از شک خوششون نمیاد، بنابر این اغلب حتی پول خرج می‌کنن و فرصت‌ها رو کنار میزنن که باهاش روبرو نشن. اما کارآفرینی یعنی با شک زندگی کردن و مثل ساختن یه کار هنری می‌مونه.

اگه تضمین بخوایم، دقیقا چند قدم مونده به نتیجه جا می‌زنیم.

درعوض اگه به جستجوی عدم اطمینان عادت کنیم، غریضه‌مون توسعه پیدا میکنه.

جاده باز

توی یکی از اتوبان‌های شیراز سوار تاکسی بودم. بیش از ۲۰ دقیقه با مرگ و وحشت دست و پنجه نرم کردم…

راننده به طرز وحشتناکی هر ماشین،‌ کامیون و یا موجود زنده‌ایی که روبروش بود رو دریبل میزد. به محض اینکه میشد ازش رد میشد (و البته گاهی حتی اگه نمیشد).

چیزی که منو متعجب میکرد معدود لحظاتی بود که هیچ ماشینی جلوتر از ما نبود. وقتی جاده کاملا باز بود.

راننده توی یه رقابت طبیعی برای رد شدن بود (من شاید سریع‌ترین نباشم،‌ اما از تو سریع‌ترم) و وقتی جاده جلوش باز بود دیگه خیلی میلی به سرعت نداشت و یکنواخت میشد.

ما هم خیلی وقت‌ها در طول زندگی حرفه‌ایی یا عمر کسب و کارمون همین کارو میکنیم. بیشتر ما برای اینکه بفهمیم چقدر باید سریع باشیم نیاز به رقابت داریم.

معضل سوتفاهم

اگه میخوایید دیوونه بشید برید توی توییتر و یه چیزی بنویسید و بعدش نظرات دیگران رو در موردش بخونید، حتی اگه فقط یکی دوتا نظر باشه.

شما چیزی که اون میگه گفتید رو نگفتید.
شما منظورتون اون چیزی نبود که اون میگه بود.

یا نظرات زیر یه ویدئو توی آپارات یا یه پست توی یه وبلاگ رو بخونید. همه دارن همون چیزی که شما دیدید رو میبینن،‌ همون چیزی که شما خوندید رو میخونن اما اصلا متوجه موضوع نشدن (همونطور که شاید شما نشده باشد).

ما فکر میکنیم که ارتباطات کلامی‌مون شفاف،‌ دقیق و موثر هستن،‌ اما هیچ‌کدوم از اینها نیست. اگه نرخ تبادل داده کابل HDMI حدود ۳۴۰ مگاهرتزه،‌ من حدس میزنم نرخ تبادل داده توی صحبت‌های ما خیلی خیلی پایین‌تره. بله، قطعا حجم زیادی از داده به‌واسطه رفتار، برخورد، گفتار و یا شخصیت ما مبادله میشه، اما من فکر نمیکنم که آدمها توی دریافت همه جزییات این اطلاعات خیلی خوب عمل کنن.

برنامه‌ریزی کنیم که دچار سوتفاهم نشیم. هرموقع جایی برای شک و تردید هست،‌ همین رو تکرار کنیم. دچار سوتفاهم نشو.

همه و هیچ کس

دو تا جمله هیچ وقت درست نیستن:

همه از این خوششون میاد
هیچ کس اینو دوست نداره

اگه سعی کنید همه رو راضی نگه دارید، اون معدود افراد ناراضی هم میتونن روزتون رو خراب کنن و هم حستون رو نسبت به چیزی که دارید میسازید.

و اگه به این باور برسید که هیچ کس از کاری که انجام میدید خوشش نمیاد، قطعا میزاردیش کنار و شانس انجام دادن یه کار خوب رو از دست میدید.