در جستجوی کمبود

اگه دارید یه پروژه رو مدیریت می کنید، ببینید کجا کمبود منابع دارید (که معمولا پول نیست). اگه قصد دارید اورست رو فتح کنید، سرما و وزن خودتون چیزیه که باید بهش اهمیت بدید، نه هزینه کیسه خواب.

اگه دارید یه بیزنس راه میندازید، ببینید چه کاری هست که شما می‌تونید انجام بدید ولی رقبا نمی‌تونن. وقتی یه نفر داره کاری رو رایگان انجام میده،‌ انتظار نداشته باشید بابتش به شما پول بدن.

کمبود‌ها تولید ارزش می‌کنن.

دو اشکال نق زدن

اولیش اینه که هیچ کاری ازش بر نمیاد. شما میتونید در مورد دولت، دوستان، خانواده یا شغل‌تون نق بزنید و ناله کنید، اما هیچ اتفاقی نمیفته جز هدر دادن وقت.

بدتر .. خیلی بدتر … اینکه نق زدن مثل دارونما معکوس عمل میکنه. وقتی توی نق زدن خیلی حرفه‌ایی میشید، یواش یواش شواهد و مدارکی رو هم کشف میکنید که باعث میشن نق زدن‌تون درست به نظر برسن. بنابراین موضوع تشدید میشه، هر روز شواهد بیشتری پیدا می‌کنید و چیزهای بیشتری که ارزش داره در موردشون نق بزنید.

کارایی رایگان است

آقای Philip Crosby یه کتابی نوشته با این عنوان که کیفیت رایگان است. توی این کتاب میگه ساختن یه چیزی برای اولین بار، ازرون‌تر از اینه که بخوای بعدا تعمیرش کنی. این حرفیه که سال ۱۹۸۰ میلادی زده شده. کیفیت خیلی سریع نه‌تنها تبدیل به یه فاکتور مهم در تولید شد، بلکه به عنوان یه مزیت رقابتی در بازاریابی هم خودنمایی کرد. الان دیگه نه تنها کیفیت رو خیلی کم‌هزینه میشه بدست آورد، بلکه ارزون‌تر هم میشه فروختش.

من اما فکر میکنم ما نیاز به یه کتاب جدید داریم، اسمش رو باید بزاریم کارایی رایگان است.

خیلی کم‌هزینه‌تره اگه فرشی تولید کنیم که کمتر باعث تولید گازهای سمی میشه، به نسبت آسیبی که به محیط زیست میزنه. خیلی کم‌هزینه‌تره اگه خودروهایی توی ناوگان حمل و نقل عمومی اضافه بشن که به جای ۱۰ لیتر در هر ۱۰۰ کیلومتر، ۷ لیتر مصرف داشته باشن. خیلی کم‌هزینه‌تره اگه بسته بندی‌های کوچک‌تر، سبک‌تر و قابل بازیافت طراحی کنیم، بجای استفاده از فوم و مواد ناسازگار با محیط.

خب پس چرا همه به این موضوع فکر نمی‌کنن؟ به همون دلیل که چند نسل طول کشید تا کیفیت جا بیفته. چون الان هزینش بالاتره. چون الان برنامه‌ریزی بیشتری نیاز داره. چون الان نیاز به تغییر هست.

همیشه «الان» انجام دادن هرکاری سخت تره.

سازماندهی برای شادمانی

شرکت‌های سنتی، بخصوص تولید کننده‌هایی که در مقیاس بالایی بزرگ شدن از سازماندهی فقط برای بهره‌وری استفاده میکنن. یا برای ثبات و پایداری. نه برای شادمانی و لذت.

در سطح بین المللی یه برندهای مثل مک دونالد پیشگام این طرز فکر هستن. فقط میخوان هزینه بیاد پایین. برای اندازه گیری نتیجه از کرونومتر استفاده می‌کنن.

مشکل این طرز تفکر اینه که خیلی زود گرفتار یکنواختی میشه و دیگه چیز زیادی وجود نداره که بشه بهینه‌سازیش کرد. تلاش واسه اینکه هزینه یه چیزی رو ۰,۰۰۰۱٪ کاهش بدی، خیلی باعث نمیشه حس کنی چیزی در حال تغییره.

یه کسب و کار اگه با مسایل پیش‌بینی نشده روبرو نشه، اگه توی چاله نیفته، اگه مانع سر راهش نباشه، بعیده بتونه چیز خارق العاده یا اعجاب انگیزی هم خلق کنه یا باعث شگفتی بشه.

اما طرز فکر جایگزین، من فکر میکنم، سازماندهی برای شادمانیه. این‌جور کسب و کارها به آدمها اجازه میدن تا آزادی لازم برای ساختن، ارتباط گرفتن و خاص بودن رو در اختیار داشته باشن. اینجور سازمان‌ها افرادی که باعث ایجاد تغییر هستن رو میپذیرن.

تغییر و انواع واکنش ها

در مواجهه با تغییر دو نوع واکنش وجود داره و هر دوش هم مشکل به حساب میاد.

افرادی که تغییر رو آسیب میدونن و ازش میترسن، بدون توجه به واقعیت یا حتی شانس سریع و با صدای بلند شروع به حرف زدن میکنن.

افرادی که از تغییر نفع میبرن، باورش نمیکنن (تا وقتی که اتفاق بیفته)، بنابر این ساکت میشینن و فقط گوش میدن.

به همین دلیله که تغییر دادن سازمان‌ها کار سختیه.