تکرار مادر همه مهارت هاست

نمیدونم تا حالا یه دومینوی بزرگ درست کردید یا نه، اما من یه بار این کارو انجام دادم و ازش نکته مهمی یاد گرفتم.

اتفاقاتی که ممکنه سر راه یه محصول باشه (تبدیل شدن به پیشروی بازار، بردن جایزه بهترین برند سال، ورود به بازار جهانی، تولید نسل جدید یا هرچیز دیگه) رو مثل یه دومینو فرض کنید.

اگه بخوایید همه رو با هم بچینید، شکست می‌خورید.
اگه همون اول یه دومینوی بزرگ بچینید، شکست می‌خورید.

اما اگه دومینو رو دونه به دونه و با ترتیب درست بچینید، در نهایت اونقدر تمرکز و انرژی براتون می‌مونه که بتونید لذت آخر بازی رو تجربه کنید. غیر از این با درس گرفتن از اشتباهات توی چیدن دومینوهای کوچیک‌تر دومینوی بزرگ‌تر رو هر بار مستحکم‌تر می‌سازید.

صبر کنید!

حرفی که زدم بدیهی بود؟ پس چرا اغلب ازش غافل هستیم؟

ما مدام توی این چاه میفتیم. همیشه از بزرگترین مهره شروع میکنیم. میخوایم سریع بین المللی بشیم و با گوگل رقابت کنیم. میخواییم سریع ۵۰ مدل محصول وارد بازار کنیم. انتظار داریم ۳ ماهه تبدیل به پیشروی بازار بشیم. از همون روز اول مثل ماکروسافت برخورد میکنیم. بعد این اشتباه رو هی تکرار، تکرار و تکرار میکنیم تا اینکه خسته میشیم و همه چیز رو میگذاریم کنار.

تعداد محدودی کسب و کار پیدا میشه که با یه دومینوی کوچیک کارو شروع میکنن. تعدادی محدودی اول یه قدم کوچک بر‌میدارن و دوباره از اول این کارو تکرار میکنن. تعدادی محدودی میدونن که تکرار مادر همه مهارت‌هاست.

تفاوت بین دوستی و روابط دوستانه

ترجمه دوست در سطح وسیعی بین آدم‌ها متفاوته.

دوست یعنی کسی که باهاش یه چای میخورید یا میرید کوهنوردی. دوست کسیه که باهاتون تعامل داره، یا خانواده شما رو میشناسه یا مطالب وبلاگ‌تون رو میخونه. اگه به کسی قولی داده باشید و بهش وفا کنید، شما با هم دوست شدید. اگه بتونید زندگی کسی رو به سمت بهتر شدن تغییر بدید، بازم دوست به حساب میایید.

شکلی که ما خودمون رو به دوست عرضه میکنیم با غریبه‌ها متفاوته. همینطور شکلی که باهاشون معامله میکنیم متفاوته.

از شبکه‌های اجتماعی به خاطر تقویت روابط آنلاین ممنونیم. ما هیچ وقت در طول تاریخ به این اندازه دوست نداشتیم. محافظت،‌ نگهداری و حتی پرورش دوستان یه تعهد و حتی یه دارایی به حساب میاد. پس هیچ کس منکر ارزش این روابط و تعاملات نیست.

اما من میخوام بین دوستی و روابط دوستانه تفاوت قایل باشم. افرادی که با شما پیوند دیجیتالی دارن اما هیچ معامله واقعی بین‌تون نیست صرفا روابط دوستانه هستن. روابط دوستانه اساسا غریبه‌هایی هستن که عکس پروفایلشون توی پروفایل شبکه‌های اجتماعی شما هست. اینها دوست شما نیستن.

با در نظر گرفتن این نکته، وقتی با رفتارهای دوستانه مواجه میشیم باید یادمون باشه که این فقط رفتار دوستانه است، نه خود دوست. اینطور نیست؟

زود بیا، زود برو

چند سال پیش مطالعاتی در مورد روند ها و ترند ها صورت گرفت. این مطالعات نشون میداد که هر چیزی که خیلی سریع رشد کرده و ترند شده، به همون سرعت هم از روی زبون‌ها افتاده.

برداشت من از این ماجرا: کسانی که به سرعت میرن دنبال ترند‌ها، پذیرندگان آغازین بی ثبات و دمدمی مزاج هستن. این دسته از آدم‌ها خیلی مستعد کنار گذاشتن چیزهای جاری و رفتن سراغ چیزهای جدید هستن.

یه جور دیگه هم میشه بهش نگاه کرد: اگه میخوایید برای مدت طولانی در صحنه رقابت باشید، یا باید همیشه یه چیز جدید و آماده عرضه به این پذیرندگان آغازین همیشه ناراضی داشته باشید، یا به فکر روش‌های هوشمندانه فروش به سایر بخش‌های بازار باشید.

میدونم که دارم در مورد یه چیز خیلی بدیهی حرف میزنم، اما چرا با این وجود هنوز ما این موضوع رو نادیده میگیریم؟ ما همه پول و سرمایه رو صرف جذب کردن پذیرندگان آغازین میکنیم در حالی که مدام میگیم میخواییم برندمون برای سالها پایدار بمونه.

ارزش خودتون رو پیدا کنید

کارآفرینی (در همه اشکالش) مثل بقیه مسایل سازمانی نیست، چون کار متفاوتیه. هیچ دستورالعملی براش وجود نداره چون هرکسی به شکل متفاوتی انجامش میده و تنها چیز مشترکی که همه کارآفرین‌های موفق میدونن اینه که موفق شدن.

تنها راهی که سازمان شما میتونه اثری توی دنیا بگذاره اینه که به روشی که خودتون بلدید عمل کنید. نه با دنبال کردن قواعد یه متخصص یا دنباله روی از اکثریت، بلکه به همون روشی که خودتون میدونید درسته و جواب میده. نگران این نباشید که یه نفر دیگه یه استانداردی برای جذب سرمایه، کارتیمی، فروش یا مدیریت سازمانش تدوین کرده، شما هم استاندارد خودتون رو تعریف کنید.

از انجام دادن کارهایی که بطور واضح اشتباه هستن خودداری کنید، اما دنباله روی کارهایی که خیلی واضح درست هستن هم نباشید.

ارزش خودتون رو پیدا کنید، از کس دیگه‌ایی هم کپی نکنید.

شعبده باز ها، تولید کنندگان سوسیس و شفافیت

آیا شفافیت همه جا خوبه؟ آیا همه ما باید بطور کامل شفاف باشیم؟

یکی از ایده‌هایی که این روزها داره وارد کسب وکارهای آنلاین ما میشه اینه که شفاف باشیم. یعنی کاری کنن که همه از بیرون ببینن داره چه اتفاقی براشون میفته و تا جایی که ممکنه شفاف تر باشن.

آیا اگه یه شرکتی مثل اپل همه پیش‌طرح‌ها، برنامه‌ها و یا سورس نرم‌افزارهاش رو منتشر میکرد، همینطور جذاب و محبوب میشد؟ آیا استیو جابز متعهد شده بود که به طرفدار‌هاش بگه داره با مرگ دسته و پنجه نرم می‌کنه؟ ممکنه یه روزنامه نگار بگه آره باید میگفت، چون خودش میتونسته از این خبر پول در بیاره. یه نفر دیگه ممکنه بگه آره چون یه شرکت معروف هستن. یا حتی طرفداراش ممکنه بگن آره این کارو میکرد، چون خودشون اینطور میخوان.

در مورد فیلم فروشنده چطور؟ آیا ما باید قبل از اکران فیلم میتونستیم متن فیلم‌نامه رو بخونیم؟

اگه قبل از اینکه نمایش یه شعبده‌باز شروع بشه شما از حقه‌هاش خبردار بودید، دیگه براتون جذابیتی داشت؟ آیا دوست دارید بفهمید شام امشب‌تون مراحل کاشت و داشت و برداشت رو چطور طی کرده تا بیاد توی بشقاب شما قرار بگیره؟ واقعا دوست دارید؟

من شفافیت رو یه موضوع اخلاقی نمی‌دونم، بلکه یه تاکتیک، ابزار و گاهی هم تهدیده.

  1. دیر یا زود قراره تاثیر کارهای شما توی جامعه نمود پیدا کنه و توسط همه دیده بشه. اگه تاثیر خوبی داشته باشه شادی و ثروت و اگه نداشته باشه یه چیزی مثل غم یا شاید هم بیچارگی و بدنامی با خودش به همراه میاره. خیلی نیاز نیست عجله کنید چون خیلی بعیده بدونید ته ماجرا چیه.

  2. کار شما به عنوان یه کارآفرین، ارزش‌آفرین، طراح یا … اینه که مثل بازیگرهای نمایش یه داستان جدید و متفاوت تعریف کنید. اگه شفافیت باعث میشه داستان رو بهتر تعریف کنید خب پس شفافش کنید. اما اگه مخاطب شما با یه کم شعبده‌بازی، کنایه، و معما از ماجرا بیشتر لذت میبره (یا کسب و کار شما اینطوری بهتر به موفقیت میرسه)، خب چرا که نه؟

شفافیت افراطی اغلب آدمها رو تحریک میکنه،‌ اما نه به خاطر بخش شفافیتش، بلکه به خاطر بخش افراطش. اگه همه برگه ها رو رو نگه دارید ممکنه همون لحظه اول یه کم توجه‌ها رو جلب کنید، اما در نهایت بعیده که برنده بازی باشید.