توسعه دهندههای فرانتاند باید پیکسلپرفکت باشن
توی این سالها من با توسعه دهندههای front-end زیاد کار کردم. کسانی که توی اولین گفتگوها میگن من عاشق HTML و CSS هستم. معمولا کار ما با این افراد با ارائه یه طرح در قالب PSD شروع میشه که قراره به یه صفحه HTML تبدیلش کنن.
توسعه دهندههای فرنتاند توجهی به جزییات ندارن
من نمیدونم توسعه دهندههای فرنتاند سطح تخصص خودشون رو چطور تفکیک و تعیین میکنن، اما از نظر من یکی از مشخصههای یه متخصص فرنتاند اینه که باید بین کار اون و یه تازه کار تفاوت زیادی از نظر میزان توجه به جزییات باشه.
توی 90% موارد وقتی طرح PSD رو به توسعه دهنده فرنتاند ارجاع دادیم، نتیجه نهایی با چیزی که ازش خواستیم تفاوتهای فاحشی داره. واقعیت اینه که در نهایت کار همین افراده که حال و هوای محصولات دیجیتالی رو شکل میده. یعنی حتی اگه بهترین طراحی انجام شده باشه، خیلی مهمه که چطور به اجرا در بیاد.
نتیجه کار اغلب توسعه دهندههای فرنتاند، اونها رو خیلی بی ذوق و علاقه نشون میده.
من وقتی نتیجه اجرای یه طرح PSD رو از توسعه دهندههای فرنتاند میگیرم، متوجه میشم که اغلب اونها نسبت به کارشون خیلی بی ذوق هستن و انگار علاقه ایی به کاری که انجام میدن ندارن. این رو میشه از میزان توجهشون به جزییات فهمید.
تقریبا انگار برای اغلب اونها پیکسلها، المانها و شدت و ضعف رنگها هیچ معنایی نداره. بیشتر اونها هیچ تلاشی برای پیاده سازی پیکسل پرفکت (Pixel Perfect) طرح ندارن و نسبت به کار خیلی بی حوصله عمل میکنن.
رایجترین اشتباهات چه چیزهایی هستن؟
عدم توجه به جزییات باعث بروز اشتباهاتی در اجرا میشه. اشتباهاتی که مربوط به المنتهایی مثل متنها، عکسها، آیکنها، دگمهها، باکسها، منوها و … هستن و رایجترین اونها عبارتند از:
- اشتباه در اندازه و سایز
- اشتباه در فواصل (Margin و Padding)
- اشتباه در ترازبندی
- اشتباه در شدت و ضعف (رنگ، حاشیه و خمیدگی گوشهها)
من خیلی دارم تند میرم؟
شاید با خودتون فکر میکنید که من خیلی دارم تند میرم و دیگه اینطورام نیست. اما اگه دقت کنید میبینید خیلی از وبسایتهایی که اجرا شدن توی طرح اولیه بسیار زیبا بودن، اما وقتی به اجرا در اومدن اونقدرها هم تو دل برو نیستن. اون وقت ممکنه متوجه منظور من بشید.
من فکر میکنم توسعه دهندههای فرنتاند باید در مقابل این دو مسئولیت پاسخگو باشن:
- کد نویسی فرنتاند رو تر و تمیز و ماژولار انجام بدن. اگه کدی که نوشتن قابل بسط نباشه، کار برای توسعههای بعدی سخت میشه. طبیعتا یه موضوع مهم اینه که توی کد نویسی بروز باشن. زبانهای برنامه نویسی دارن به سرعت تغییر میکنن و مهمه که برنامه نویس از بروزترین تکنیکها استفاده کنه.
- مسئولیت بعدی اینه که پیاده سازی طرح رو به صورت پیکسل پرفکت (یعنی با توجه بسیار زیاد به جزییات) انجام بدن. غیر از این باشه کار نهایی اصلا جالب از آب در نمیاد.
توی این سالها من با توسعه دهندههای فرنتاند زیادی کردم و به اینکه در کنارشون بودم افتخار میکنم، اما اونها هم باید یاد بگیرن که باید به کیفیت کدی که مینویسن خیلی توجه کنن. یاد بگیرن که هر پیکسل توی کیفیت نهایی کار مهم و اثرگذاره. بنابر این باید با حوصلهتر کدنویسی کنن و سعی کنن همه جزیییات رو در نظر بگیرن.
تجربهکاربر درست جلوی چشم شماست
به عنوان یه طراح تجربهکاربر همیشه این سوال ازم پرسیده شده که شما دقیقا قراره چه کار مهمی انجام بدید که روی کسب و کار، محصول و یا خدمات ما تاثیرگذار باشه. قصد دارم ضمن رفع دو تا ابهام کلی، با ذکر مثالی بهتون تاثیر تجربهکاربر رو نشون بدم.
طراحان تجربهکاربر حواسشون جمعه
ابهام اول، فکر نکنید وقتی میگیم طراح تجربهکاربر، داریم در مورد یه موجود فضایی با تواناییهای عجیب و غریب صحبت میکنیم. طراحان تجربهکاربر هیچ توانایی متافیزیکی و یا خارقالعادهایی ندارن.
تفاوت طراحان تجربهکاربر با سایرین اینه که همیشه حواسشون جمع تجربههای کاربران شماست.
وقتی به یه چیزی خیلی نزدیک و محوش میشید، باعث میشه از وجود یک سری مسايل غافل بشید. طراحان تجربهکاربر کسانی هستن که محصول شما رو با یه نگاه دیگه مورد قضاوت قرار میدن و تفاوتشون با سایرین اینه که همیشه حواسشون به تجربههای کاربران شماست.
توجه به جزییات ظاهرا کم اهمیت
ابهام دوم، فکر نکنید برای بهینه سازی تجربهکاربر باید حتما یه تغییر خیلی بزرگ توی محصول یا خدماتتون داشته باشید. درواقع بیشتر تغییرات مهم توی جزییاتی هستن که در ظاهر خیلی هم کم اهمیت به نظر میرسن.
بیشتر تغییرات مهم توی جزییاتی هستن که در ظاهر خیلی هم کم اهمیت به نظر میرسن.
احتمالا شما هم مثل من بارهای بار پرداخت اینترنتی داشتید. حتما دیدید که وقتی به درگاه بانکها مراجعه میکنید، اغلب اونها این امکان رو فراهم کردن که شما تا جایی که ممکنه از موس استفاده نکنید. وقتی شماره کارت رو وارد میکنید، اشارهگر خودش بین ورودیها جابجا میشه تا شما فقط روی وارد کردن پشت سر هم اعداد تمرکز کنید.
خب این خیلی خوبه، اما طراحی تجربهکاربر هیچ وقت متوقف نمیشه. یعنی شما همیشه باید دنبال راهحلهای بهتر برای ارائه تجربههای بهتر باشید. مثلا بانکها چون نمیدونن رمز دوم کاربر ممکنه چند رقمی باشه، شما رو مجبور میکنن که برای عبور از ورودی رمز دوم خودتون با استفاده از موس اقدام به جابجایی اشارهگر کنید. یا مثلا اگه رمز CCV2 کارتتون ۳ رقمی باشه (چون بعضی کارتها ۴ رقمی هستن) با وارد کردن رقم سوم به ورودی بعدی منتقل نمیشید.
درگاه پرداخت بانکملت اشارهگر موس رو بعد از وارد کردن رمز دوم، اتوماتیک به ورودی بعدی منتقل نمیکنه.## به دنبال راهی برای زندگی راحتتر
طراحان تجربهکاربر همیشه به دنبال راهی برای راحت کردن کاربران شما هستن. مثلا شاید در همین مثال بانکملت به نظر برسه که این موضوع خیلی کم اهمیت باشه. اما حجم زیادی از کاربران هر روزه باهاش مواجه هستن.
اطلاعاتی مثل رمز دوم کارت و همینطور CCV2 اطلاعاتی هستن که خیلی به ندرت تغییر میکنن و اغلب کاربرا تا پایان انقضای کارتشون (که بین ۳ تا ۵ سال هست) یه رمز ثابت دارن.
بانکملت میتونه خیلی راحت با کمی هوشمندی بیشتر، با در نظر گرفتن اینکه معمولا مشتریان روی کامپیوترشون از یک سری کارتهای مشخص استفاده میکنن، با توجه به شماره کارتی که کاربر وارد کرده متوجه بشه که احتمالا رمز دوم و CCV2 اون چند رقمیه و کاربر رو به فیلد بعدی منتقل کنه.
همین تغییر کم اهمیت و جزیی باعث میشه که فرایند پرداخت حدودا ۲ تا ۳ ثانیه سریعتر انجام بشه. یعنی اگه روزانه فقط ۱ میلیون تراکنش از طریق این درگاه انجام بشه، زمان صرفهجویی شده حدودا برابر با ۲۸ شبانه روز از عمر یک انسانه.
چه زمانی باید یه طراح رابطکاربر استخدام کنید
طی ۴−۵ سال گذشته که مفهوم تجربهکاربر وارد کشور ما شده، مثل سایر نقاط دنیا این واژه UX/UI رو هم همراه خودش وارد کرده که باعث شده خیلیها در مورد مفهوم تجربهکاربر دچار اشتباه بشن.
در واقع اغلب کسانی که میخوان یه طراح تجربهکاربر استخدام کنن، فکر میکنن که تنها کاری که انجام میشه روی رابطکاربر (یا همون UI) هست.
رابطکاربر آخرین چیزیه که طراحی میشه
اگه مطالب قبلی ما رو دنبال کرده باشید، احتمالا میدونید که تجربهکاربر یه مقوله بین علومیه و خودش به صورت مستقل یه فیلد تخصصی نیست. در واقع به تلفیق و اثرگذاری چند رشته تخصصی دیگه (مثل معماری اطلاعات، طراحی تعامل، کاربردپذیری و …) در طراحی یه محصول، طراحی تجربهکاربر گفته میشه.
رابطکاربر آخرین چیزیه که توی یه محصول دیجیتالی طراحی میشه.
رابطکاربر هم یکی از اون چند رشته تخصصیه که در مجموع در کنار همه اونها روی تجربه کاربر اثرگذاره. با اینکه نقش مهمی داره، اما تا اونجایی که به طراحی مربوط بشه، آخرین چیزیه که توی یه محصول دیجیتالی طراحی میشه.
البته این باعث نمیشه از اهمیت رابطکاربر کاسته بشه، اما خیلی مهمه که مالکان یه محصول بدونن برای بهینهسازی تجربهکاربر نباید فورا برن و یه طراح رابطکاربر استخدام کنن.
اول معماری اطلاعات و طراحی تعامل
بیشتر کسب و کارها به جای «معماریکاربردی» روی «طراحیتاثیرگذار» تمرکز میکنن. شما میخوایید محصولتون کاربر رو شگفت زده کنه، اما کاربر میخواد از محصول شما استفاده کنه. معمار اطلاعات اولین شخصیه که باید وارد تیم شما بشه و معماری اطلاعات اولین چیزیه که باید بهش بپردازید.
اگه قبل از ورود معمار اطلاعات به تیم شروع کنید به طراحی رابطکاربر، در واقع شما کار رو از آخر به اول شروع کردید و در نهایت اصلاح و تغییرات هزینه تولید محصول رو ۲ تا ۳ برابر میکنه.
معمار اطلاعات با مهارتی که در طراحی، آنالیز، کار تیمی، تحقیق و کاربردپذیری داره، محصول دیجتالی شما رو از نظر ساختار اطلاعاتی، روش دسترسی (ناوبری)، استراتژی، پیش نیازها و محتوا بررسی میکنه. در نهایت به شما میگه که کاربرا چطوری از محصول شما استفاده میکنن و شما چطور باید با اونها تعامل داشته باشید.
تازه بعد از همه اینها باید برید سراغ روش پاسخگویی به نیازهای کاربر. یعنی یه طراح تعامل باید روشی رو برای تعامل محصول شما با کاربر اتخاذ کنه که در نهایت منجر به تحقق اهداف اون کاربر بشه.
طراح تعامل کسیه که میدونه وب سایت شما باید چه شخصیتی داشته باشه و چطور باید با کاربر تعامل پیدا کنه.
زمان ورود طراح رابطکاربر به تیم
حالا بعد از همه اینها تازه وقتش میرسه یه طراح رابطکاربر (که معمولا مهارتهای طراح دیداری رو هم داره) به تیم وارد بشه و اون چیزی که قراره رابط بین محصول شما و کاربر باشه رو طراحی کنه، که بهش میگن رابطکاربر.
اشتباهی که ممکنه شما هم مرتکب بشید اینه که فکر کنید هر گرافیستی طراح رابطکاربر هم هست.
معمولا اغلب افراد مفهوم رابطکاربر و طراحی دیداری (گرافیک) رو به اشتباه با هم قاطی میکنن. اینجا اشتباهی که ممکنه شما هم مرتکب بشید اینه که فکر کنید هر گرافیستی طراح رابطکاربر هم هست و برید یه گرافیست رو به جای متخصص رابطکاربر استخدام کنید.
وقتی دارید طراح رابطکاربر (UI Designer) استخدام میکنید، دقت کنید که:
- با اصول رابطکاربر من جمله الگوها، پایداری، سلسله مراتب دیداری، شناخت کاربر، سادگی، ناوبری و .. آشنا باشه
- ترندهای روز طراحی مثل Falt design (طراحی تخت) و Material design رو بشناسه.
- با HTML, CSS و Javascript آشنایی کافی داشته باشه.
- از محصول و یا خدمات شما شناخت لازم رو داشته باشه (ترجیحا قبلا کار مشابهی انجام داده باشه).
صفحات سوالات متداول (FAQ) مثل دایناسورهای وب هستن
ایده اولیه صفحه «سوالات متداول» (FAQ) کاملا غیر منطقی به نظر میرسه. این صفحات توی نخستین روزهای فناوری اطلاعات و به وسیله طراحان بی تجربهایی طراحی شدن که چیز زیادی در مورد معماریاطلاعات نمیدونستن.
فکر کنید شما یه شرکت تکنولوژیک دارید و مشتریانتون در مورد قیمت محصولات یا نحوه استفاده اونها ازتون سوالاتی پرسیدن. آیا شما پاسخ این سوالات رو توی صفحات FAQ میگذارید یا بهشون یه لینک میدید که برن قیمتها و یا نحوه استفاده رو ببینن؟ خیلی واضحه که اگه چیزی به طور مداوم درخواست شده، شما باید روش تمرکز بیشتری کنید و بیاریدش توی منوی اصلی وبسایت.
موضوع رو از نگاه مشتری هم بررسی میکنیم. مثلا مشتری یه سوالی داره. میاد توی وبسایت شما و یه لینک با عنوان «سوالات متداول» میبینه. حالا این مشتری از کجا باید بدونه که سوالش متداوله یا نه؟ در واقع این صفحات FAQ یه نوع کاملا سازمان محور از منوها هستن. درست شدن تا کار طراحان و نویسندهها رو راحت تر کنن، نه کار مشتریان رو.
یه موضوع دیگه اینکه اغلب صفحات FAQ که من توی این سالها باهاشون برخورد کردم در واقع اصلا سوالات متداول نیستن. در فقط یه سری سوالاتی هستن که بیشتر جنبه تبلیغاتی دارن. مثلا من یادمه اون زمان که کاربر ویندوز بودم، یه بار خواستم لایسنس ESET Smart Security رو بخرم. وقتی به صفحه FAQ مراجعه کردم، یکی از سوالات این بود که «چرا باید لایسنس ESET رو بخرید؟»
وقتی مشتری با یه لیست از سوالات برخورد میکنه، دیدن چیزایی مثل «چرا باید» و «چطور میتونم» اول همه جملهها براش مثل یه کابوس میمونه. اسناد و دلایل زیادی وجود داره که نشون میدن توی وب فقط ۲−۳ کلمه اول هستن که واقعا مهمن. این کلمات هم باید تا جایی که ممکنه کلمات مشخصی (مثل قیمت، نحوه استفاده و …) باشن. در غیر این صورت کاربر از خوندن بقیه متن چشم پوشی میکنه.
خانوم Sarah Richards یکی از افرادیه که به GOV.UK توی تولید محتوا کمک زیادی کرده. ایشون توی یکی از صحبتهاش دلایل متعددی رو در رد صفحات FAQ آورده. ایشون میگه:
صفحات FAQ فقط کار نویسندهها رو راحت میکنن. در این صفحات همه چیز توی یه لیست بلند قرار میگیره که خوب سازماندهی شدن اما زحمت خواننده رو زیاد میکنن. سوالات نسبت به یه تیتر ساده سخت تر مرور میشن و توی نگاه اول خیلی نمیتونید معنای زیادی رو ازشون متوجه بشید.
حالا یه خاطره خنده دار هم تعریف کنم براتون. یه بار که با یه سازمانی در مورد تعداد خیلی زیاد سوالات توی صفحه «سوالات متداول» صحبت میکردم، در نهایت تصمیم گرفتن که یه صفحه جدید درست کنن و اسمش رو بزارن «متداولترین سوالات».
بازاریابی محتوا چیه و چرا برای شما مهمه
آیا شما یه شرکت طراحی وبسایت دارید؟ یا اینکه هدایت دیجیتالی یه سازمان رو به عهده گرفتید؟ اگه اینطوره پس بازاریابی به ناچار بخشی از شغل شما به حساب میاد.
یه آزادکار (Freelancer) باید روی برند شخصیش کار کنه و مالک یه شرکتم باید روی هویت و شناختهتر شدن شرکتش. هر دوی اینها نیاز دارن که برای خودشون یه شبکه از طرفداران بسازن که منجر به ترافیک بیشتر میشه. اما انجام این کار به یه درک پایه از بازاریابی نیاز داره.
شاید شما اصلا از بازاریابی خوشتون نیاد، اما این یه واقعیته که باید قبولش کنید.
دنیای بازاریابی در حال تغییره. شما چطور؟
دنیای بازاریابی به واسطه دنیای دیجیتال دستخوش تغییراتی شده، اما متاسفانه طرز فکر ما باهاش منطبق نشده. من هنوز کسب و کارهایی رو میبینم که همه فکر و ذکرشون ساختن چند تا صفحه زرد و یا نهایتا تبلیغات توی گوگله. شرکتهای زیاد دیگهایی رو هم میبینم که هزینههای بالایی توی تبلیغات بنری میکنن. درحالی که همه اینها فقط نسخه آنلاین از همون تبلیغات سنتی هستن.
همه این روشها دارن به صورت مشترک یه چیز میگن. هرکس پول بیشتری داشت، صدای بلندتری داره و میتونه توجه بیشتری رو به خودش جلب کنه. اما این رویکرد خیلی ناکارامده. کاربرا دارن هر روز باهوشتر میشن و خیلی ساده یه راهی برای بلاک کردن تبلیغات این شکلی پیدا میکنن.
روش مدرن بازاریابها برای حل کردن این مشکل رو بهش میگن بازاریابیمحتوا. این همون چیزیه که شما برای جلب توجه مخاطبانتون بهش نیاز دارید. در عین حال توی این کار ممکنه خیلی ساده مرتکب اشتباه بشید.
بازاریابیمحتوا چیه؟
مثل خیلی از اصطلاحات دیگهایی که سر زبونها افتاده، بازاریابیمحتوا هم یه سری ابهاماتی داره. اما تا اونجایی که به این مطلب مربوط میشه، یعنی روشی از بازاریابی که با هدف درگیر کردن و ارايه ارزش به کاربر انجام میشه.
مثلا همین مطلب خودش یه نمونه از بازاریابیمحتواست. در اصل قراره یه ارزشی به شما (به عنوان خواننده) اضافه کنه، اما از طرف دیگه هدف اینه که شما تصمیم بگیرید و من رو به عنوان مشاور استخدام کنید.
این روش چیزی ورای اون مدل پر سروصدای تبلیغاته. تو این روش تلاش میشه که یه رابطه خوب با مشتریان بالقوه ایجاد بشه. این کارهم با ابزارهایی مثل پستهای وبلاگی، استتوسهای شبکههای اجتماعی، ویدئو آپارات و … انجام میشه.
فکر میکنید متوجه همه ماجرا شدید؟
متاسفانه خیلیها کار بازاریابیمحتوا رو شروع کردن، بدون اینکه فلسفه وجودیش رو متوجه شده باشن. مثلا شروع میکنن به نوشتن پستهای وبلاگی و یا فعالیتشون رو توی شبکههای اجتماعی زیادتر میکنن، صرفا به این جهت که خدماتشون رو معرفی کنن، نه اینکه یه ارزشی به کاربر ارائه بدن.
بلاگشون فقط داره امکانات محصولشون رو معرفی میکنه. ویدئوهاشونم فقط تبلیغات خالصه. حتی شبکههای اجتماعیشون هم فقط برای جذب ترافیک بیشتره، نه اینکه به کاربر یه کمکی کرده باشن.
اگه بازاریابیمحتوا به روش درستش انجام بشه، از تبلیغات رسانهایی خیلی قدرتمندتره. باعث میشه شما بتونید برای خودتون شهرت بدست بیارید، تواناییهاتون رو ثابت کنید و همچنین یه ارتباط واقعی و موثر با مخاطبانتون داشته باشید. اما برای رسیدن به این نتایج، اول باید تصمیم بگیرید که روی این کار زمان مناسبی بگذارید. برخلاف تبلیغات سنتی، شما نمیتونید برای حل مشکلات فقط از پول استفاده کنید و اینم چالش مهمیه که توی این صنعت وجود داره.
## شما حاضرید هزینه این کارو بپردازید؟
معمولا شرکتها خیلی سریع و راحت هزینههای بازاریابی سنتی رو میپردازن، اما در مورد استخدام نیروی جدید خیلی محتاط و کند عمل میکنن. حقیقت اینه که برای انجام درست بازاریابیمحتوا، باید زمان مناسبی بهش اختصاص بدید. اگه آزادکار هستید باید چند ساعت در هفته رو نظر بگیرید و اگه یه شرکت هستید، باید یه نیروی دائمی برای انجام این کار داشته باشید.
مثلا نقش خود من رو توی وب ادوایس در نظر بگیرید. تقریبا هفتهایی ۱۰ ساعت صرفا به بازاریابیمحتوا اختصاص میدم. همن وبلاگ، شبکههای اجتماعی و چندتایی پادکست که تولید شده. تازه غیر از سخنرانی توی همایشها و رویدادهای مختلف.
بله، سرمایهگذاری زیادی لازمه، اما دستاوردش زیادتره. سرمایهگذاری من روی بازاریابیمحتوا باعث شده که یه درآمد متداول و خوب توی این چندسال در وبادوایس جاری باشه. این کار باعث شده که ما معروفیت و محبوبیت خوبی بدست بیاریم و مهمتر اینکه مشتریهای با اعتبارتری داشته باشیم. هیچ وقت نمیشد یه همچین نتیجهایی رو با تبلیغات توی گوگل بدست آورد.
رمز موفقیت در بازاریابیمحتوا
حالا سوال اینه که رمز موفقیت توی بازاریابیمحتوا چیه؟ همونطور که قبلا توضیح دادم، رمزش توی تمرکز روی ارائه ارزش به کاربره. شما باید کمتر به این فکر کنید که خدمات یا محصولتون رو معرفی کنید.
اما پشت این تمرکز، بزارید من یه نکته دیگم هم بهتون بگم و اونم انضباطه. حتی اگه محصول شما یه چیز کاملا منحصر بفرده، خیلی مهمه که مشتری در زمان نیازش فورا شما رو به خاطر بیاره. باید به طور منظم باهاشون حرف بزنید و کاری کنید که وقتی میخوان خرید کنن، فورا بیان سراغ شما.
یه وبلاگی که گهگاهی توش مینویسید، بیشتر از اینکه کمک کنه به کارتون آسیب میزنه.
داشتن یه وبلاگ که هر چند ماهی یه بار توش یه چیزی مینویسید خیلی چیز خوبی نیست. در واقع یه همچین چیزی بیشتر به کسب و کارتون آسیب میزنه. اینطور به نظر میرسه که شما توانایی اراده کردن وبسایتتون رو ندارید. از طرف دیگه یه تعداد معدود نوشته خیلی ارزشی به شما هم اضافه نمیکنه و فقط وقتتون تلف شده.
اگه نمیتونید یه نفر رو برای انجام این کار استخدام کنید، پس یه زمانی رو در طول هفته به این کار اختصاص بدید. یه زمانی که بشینید پشت صندلی و فقط به تولید ارزش برای مخاطبانتون فکر کنید. حالا چه یه مطلب وبلاگی باشه یا یه ویدئوی آموزشی، هر هفته باید یه چیزی منتشر کنید.
در مورد شبکههای اجتماعی این کارو باید هر روز انجام بدید. یه سری اطلاعات بدرد بخور، یه لینک مفید و یا یه نقل قول جالب رو به اشتراک بگذارید. کاری کنید که مخاطبانتون بخندن، بهشون آموزش بدید یا اینکه براشون الهام بخش باشید. اینکارو ادامه بدید تا وقتی میخوان یه چیزی بخرن، اولین کسی که به ذهنشون میاد شما باشید.
درگیرانه کردن محتوا به این معنی نیست که اونها رو چالشی و غلط انداز کنید تا همه توجهها رو جلب کنه.
در نهایت کاری کنید که محتواها درگیرانه باشن. «درگیرانه بودن» هم یه واژهاییه که درست فهمیده نشده. درگیرانه بودن یعنی اینکه صداقت داشته باشید و نشون بدید که برای وقت کاربر ارزش قائلید. نشون بدید که به خودشون، نظرات و مشکلاتشون علاقهمندید.
در نهایت مردم از کسانی خرید میکنن که دوستشون دارن. اگه دوستتون داشته باشن بهتون اعتماد میکنن و اگه بهتون اعتماد کردن شما رو استخدام میکنن. البته فقط در شرایطی شما رو دوست دارن که نشون بدید واقعا بهشون علاقهمندید و میخوایید کمک کنید.
کلا وقتی در مورد بازاریابی حرف میزنیم، همه دنبال یه سری راهحلهای فوری فوتی میگردن. من نمیدونم یه همچین چیزی وجود داره یا نه، اما بازاریابی این روزها یعنی صرف زمان و ثبات توی انجام درست کار. حالا آیا این کاریه که شما هم تصمیم دارید انجام بدید؟