تفکر پشت محصول

وقتی من سوسیس نمی‌خورم، علاقه‌مندان به سوسیس می‌گن از فلان برند استفاده کن، مطمئن هستیم که در تولیدش از گوشت مرغوب استفاده شده.

اما مرغوبیت گوشت دلیل اصلی من برای نخوردن سوسیس نیست، بلکه تفکریه که منجر به تولید این محصولات میشه.

سوسیس یک محصول جانبی و فرآورده از ضایعات سایر صنایع گوشتیه. ذاتا برای جبران خسارات و با مبنای عدم شفافیت تولید میشه. یعنی شما قرار نیست ببینید چه چیزهایی با هم مخلوط شدن.

پشت هر محصولی یک تفکر هست، چیزی بغیر از منابع، فناوری، مواد اولیه و حتی مرغوبیت و کیفیت. چیزی که تعریف می‌کنه محصول برای چه نوع سبک زندگی تولید شده.

این چیزی نیست که بشه خریدش یا کسی رو استخدام کنید تا همه چیز رو کنار هم بچینه و ایجادش کنه. تفکر خود شماست که مالک کسب و کار هستید.

فارغ از هر مسئله فنی، مراقب تفکر پشت محصول‌تون باشید.

ما حتی قوی‌تر هستیم!

اسنپ برخی قوانینش رو بروز کرد و با واکنش بسیاری از فعالان دیجیتالی مواجه شد. دست کم ۳ نفر از هر ۱۰ نفری که من می‌شناختم اسنپ رو کنار گذاشتن و دیگران رو هم به اینکار تشویق کردن.

گذشته از اینکه قوانین جدید اسنپ چقدر درست یا غلط هستن، این حرکت حاوی پیامی بود.

«ما در عصری زندگی می‌کنیم که متصل بودن به یک راه زندگی تبدیل شده است. بنابراین پویایی روابط دیجیتالی با تغییراتی همراه خواهد بود که تاثیرات آن در کسب‌و‌کار هنوز برای ما کشف نشده است» - برایان سولیس

همین اتفاق شاید در کشورهای پیشگام در حوزه دیجیتال با واکنشی به این شدت همراه نبود. اما ما احتمالا در پویایی روابط دیجیتالی جهشی فراتر داشته باشیم.

این پیامی بسیار جدی برای همه کسب‌وکارهای دیجیتالی ماست.

کجا پارک می کنید؟

مدیر یکی از شعب بانک مسکن در شهر شیراز، ماشین شخصی‌اش رو جلوی بانک پارک می‌کنه. این شعبه توی یکی از خیابان‌های شلوغ شهر واقع شده و در مجاورتش تعدادی پارکینگ برای مشتری‌ها هست. اما اگه شما تو این خیابون در حال رانندگی باشید و جای پارک پیدا نشه، به رانندگی ادامه می‌دید و خودتون رو به آب آتش نمی‌زنید چون همیشه یکی دوتا شعبه اونورتر هم پیدا میشه.

با این‌حال مدیر هنوز همونجا جلوی شعبه پارک می‌کنه (حتی اخیرا دیدم کمی هم نزدیک‌تر دقیقا جلوی در پارکش کرده بود). توی اون شعبه ۵ نفر (یا شایدم بیشتر) کارمند داره. اگه همه اونها بخوان مدیرشون رو دنبال کنن،‌ تقریبا به اندازه یک راهرو فضای خالی می‌مونه.

البته این بحث خیلی فراتر از موضوع پارک کردنه. در مورد حرف زدن با تلفن اونم وقتی که مشتری ایستاده، رفتن برای صبحانه وقتی که باید پاسخگوی مراجعه‌کننده بود و … هم صدق می‌کنه.

من با کمی اغراق و سخت‌گیری می‌خوام اینطور نتیجه‌گیری کنم که آدم‌ها با خودشون دو نوع رویکرد به سرکار میارن. یا دم در پارک می‌کنن،‌ یا چندتا کوچه پایین‌تر پارک می‌کنن تا به خودشون،‌ مشتریان و سایر همکاران یه سیگنال معنادار ارسال کرده باشن.

بلاگ‌ها تاکتیک هستن، نه استراتژی

تهمتن برومند باعث شد به این فکر کنم که بلاگ‌ها تنها راه‌های وصل شدن به جامعه مخاطبان ما نیستن. توییتر، پیام‌رسان‌ها و حتی هشتگ‌ها هم بخشی از این جهان هستن. هر کدوم از اینها کارکرد متفاوتی دارن، اما در نهایت با هم مرتبط هستن و باعث توزیع و بازنشر ایده‌ها میشن.

وقتی من هشتگ ایران_بهشت_جامعه‌شناسی رو دنبال می‌کنم، بدون اینکه وبلاگی براش وجود داشته باشه، یک مفهوم و ایده رو دنبال کردم.

اگر روی وبلاگ سرمایه‌گذاری نکردید، شاید بخوایید به جاش روی چیز دیگه‌ای کار کنید و بهترین باشید.

دو دلیل برای اینکه ایده شما پذیرفته نشه

قبلا یکی انجامش داده
قبلا هیچ کس انجامش نداده

گذشته از اینکه کدوم یک از اینها درست، مفید و حقیقته، شما باید برای هر دوتاش آماده باشید.