آواز دهل

بشر برای اولین بار تونست از یک سیاهچاله عکس بگیره. این کار بزرگیه و حتما تاثیر مهمی در علم نجوم خواهد گذاشت تا بتونیم شناخت بهتری نسبت به کیهان و جهان‌هایی داشته باشیم که گاهی میلیون‌ها سال نوری از ما فاصله دارن.

اما در کنار این ذوق، زمینی که بشر داره روی اون زندگی می‌کنه به خاطر همین خواست بی‌نهایت‌اش در حال از بین رفتنه.

این ماجرا یک شگفتی یا اتفاق نادر نیست، بلکه چیزیه که مدام توی کسب و کارها هم اتفاق میفته. سازمان‌ها همیشه به «آینده» به شکل غیرمعقولی بیشتر از «حال» توجه می‌کنن.

«چیزهایی که قراره بدست بیاریم از چیزهایی که بدست آوردیم جذابترند.»

ما بیشتر پول و منابع رو برای رسیدن به مزایای رقیب، تبدیل شدن به چیزی که دیگران هستن، لمس کردن آینده‌های دور، گرفتن سایر بخش‌های مجهول بازار و … صرف می‌کنیم. چون چیزهایی که الان داریم اغلب بی‌ارزش به نظر می‌رسند و چیزهایی که باید داشته باشیم بسیار ارزشمندتر.

تخصص‌های غیرجذاب کلیدی

کمتر کسی به رشته تحصیلی آبخیزداری،‌ مدیریت منابع آبی یا مدیریت بحران علاقه‌منده. ما متخصصین بسیار اندکی در این حوزه‌ها داریم چون متقاضیان بسیار اندکی براشون هست. در سیل اخیر، کمبود این تخصص‌ها بسیار مشهود بود.

وقتی اوضاع عادیه، همه افرادی که می‌شناسیم مهندس کامپیوتر، طراح وب سایت، مدیر محصول، استراتژیست دیجیتال، بازاریاب و از این دست هستن. خب این شغل‌ها جذابند و هرکسی ممکنه بخواد اینکاره باشه.

اما وقتی بحران از راه می‌رسه متوجه میشیم هیچ کاری از دست اینها ساخته نیست.

نگاه واقع‌بینانه به سرمایه‌گذاری خطرپذیر

خوشبینی کلید موفقیته، اما در مواجهه با سرمایه‌گذار همیشه جواب نمیده. چون این یه صنعت خونگیه با هزاران بازیگر، هر کدوم هم اهدافی متفاوت.

این‌ها برخی از مسائلی هستن که قبل از صرف وقت و انرژی برای جذب سرمایه باید بهشون توجه جدی داشته باشید:

  • سرمایه گذار ها تمایل به سرمایه‌گذاری در حوزه‌ای دارن که درحال حاضر روش سرمایه‌گذاری کردن. اگه کسب و کار شما نوآورانه است، یا در حوزه فعلی سرمایه‌گذار نیست، تجدیدنظر کنید.

  • سرمایه‌گذارها از شما می‌خوان که کسب‌و‌کار رو بفروشید. هرچه‌سریعتر. هرچی بیشتر بهتر. اونها هیچ علاقه‌ای ندارن که تا ابد مالک بخشی از شرکت شما باشن.

  • سرمایه‌گذارها دوست دارن روی پروژه‌ای سرمایه‌گذاری کنن که جواب خودش رو پس داده. اگه وقتی کوچکه جواب نداده، چرا فکر می‌کنید وقت بزرگ شد جواب می‌ده؟

  • فقط یه کم از رهبر بازار بهتر بودن، بی ارزشه.

  • سرمایه‌گذارها نمی‌خوان از پولشون برای پشتیبانی از شکست‌های شما استفاده کنن. اونها از شما می‌خوان یه چیزی (کانال، بانک اطلاعاتی، اختراع ثبت شده) بسازید که یه ارزش واقعی داشته باشه.

  • سرمایه‌گذارها می‌خوان یه کسی کسب و کار شما رو مدیریت کنه که قبلا تجربه مدیریت کردن یه کسب و کار موفق رو داشته.

  • سرمایه‌گذارها می‌خوان توی جلسات هیات مدیره حضور داشته باشن و اونجا رو مثل خونه خودشون بدونن.

  • تعداد مشکلات کسب و کاری که میشه با پول حلشون کردن خیلی خیلی کمه.

  • اگه از کسی پول بگیرید احتمالا باید تعداد زیادی از کارمندان‌تون رو اونطور که اون میخواد عوض کنید.

  • سرمایه‌گذارها می‌دونن که اول بودن مزایای بسیار بزرگ و زیادی داره، پس احتمالش کمه به چیزی که ممکنه شمارو در جایگاه دوم یا سوم قرار بده توجهی داشته باشن (حتی اگه سود ده باشه)

  • سرمایه‌گذارهای خطرپذیر خیلی باهوش و با ارتباطات هستن. پس اونقدر باهوش هستن که بدونن ارتباطات اونها نمی‌تونه یه کسب و کار شکست خورده رو نجات بده.

  • سرمایه‌گذارها بیشتر روی شرکت متمرکز هستن، نه شما. اونها هیچ علاقه‌ای به این ندارن که وقتی سود زیاد میشه به شما حقوق بیشتر بدن.

  • بیزنس پلن‌ها بی‌خود هستن. نوشتن اونها ضروریه، ولی هیچ‌کس قرار نیست قبل از تصمیم‌گیری بیشتر از سه صفحه از اونها رو بخونه.

  • سرمایه‌گذارهای خطرپذیر علاقه دارن روی شرکت‌هایی سرمایه‌گذاری کنن که قرار نیست هیچ خطری اونها رو تهدید کنه.

میانبر هایی که واقعا میانبر نیستن

راننده تاکسی‌های شهر من اغلب عصبی و بی‌حوصله هستن.

مهم نیست مسیرتون کجاست، بالاخره یه راه میانبر پیدا می‌کنن. یه خیابون خالی، یه پس‌کوچه‌ و گاهی چند کیلومتر بیشتر رانندگی می‌کنن فقط برای اینکه یه چراغ قرمز رو رد کنن.

وقتی مطالبی که در مورد دیجیتال مارکتینگ منتشر میشن رو می‌خونم، همین جریان رو به یاد میارم. برخی میگن برای اینکه موفق باشید باید عنوان صفحه و توضیحاتش عالی باشه، تعداد زیادی هم لینک از بیرون بهش داده باشن. برخی هم زمان زیادی رو صرف شناخت الگوریتم‌های گوگل می‌کنن تا ببینن وبلاگ یا وب‌سایت شرکت‌شون الان بهترین متاتگ ها رو داره یا نه. بعضی هم به این فکر می‌کنن که چطور میشه اسپم کرد، بدون اینکه کسی متوجه بشه.

اما واقعا اگه چیز بدربخوری ارائه کنید مخاطبان شما رو پیدا می‌کنن. اگه بطور مداوم محتوایی تولید کنید که یه فایده جدی برای جستجوگران داشته باشه، بالاخره آدمهای «جدی و پیگیر» شما رو پیدا می‌کنن و آدمهای «بخشنده و خیرخواه» هم شما رو به دیگران معرفی می‌کنن. این راه خیلی ساده‌تر و سریع‌تری نسبت به اینه که همه وقت‌تون رو صرف پیدا کردن میانبر کنید.

هستن شرکت‌های هواپیمایی که همه وقت‌شون رو صرف لابی کردن با دولتی‌ها می‌کنن و دیگرانی که انرژی‌شون صرف تجربه سفر بهتر برای مسافرین میشه. هستن رستوران‌هایی که کل حواس‌شون به اینه که یه بطری آب معدنی رو توی فاکتور جا بدن و دیگرانی که روی تجربه خوشایند صرف غذا برای شب رویایی یک خانواده تمرکز کردن.

اما راننده‌های شهر من هنوز فقط از دست چراغ‌های قرمز عصبانی هستن.

مزیت رقابتی باید قابل کپی شدن باشه

گذشته از نظریات تافلر، در عصر جدید ما بزودی شاهد کپی‌کردن انسان‌ خواهیم بود. یعنی چیزی رو کپی می‌کنیم که حتی خودمون نساختیمش. دیگه چیزی روی زمین وجود نخواهد داشت که توسط انسان ساخته شده باشه و غیرقابل کپی شدن باشه.

شرکت‌های چند هزار میلیاردی می‌تونن به راحتی و در چشم بر هم زدنی همه چیزهایی که شرکت‌های نوپا دارن رو کپی کنن. چین به عنوان یکی از بزرگ‌ترین اقتصادهای امروز جهان بخوبی نشون داده که کپی کردن چقدر راحته و چقدر هم سودآور.

اگه مزیت رقابتی شما توسط رقیب‌تون کپی نشده، یک معنیش اینه که ارزش کپی شدن نداشته، یا اینکه اصلا دیده نشدید. اگه چیز ارزشمندی ارائه می‌کنید یکی از راه‌های فهمیدن اینکه ارزشمنده یا نه همینه که توسط دیگران کپی بشه.

دوران کسب‌و‌کارهای مبتنی بر کمیت در حال گذاره. اینکه مزیت رقابتی شما نباید براحتی قابل کپی شدن باشه الگوی قدیمی کسب‌وکارهایی است که صرفا روی «سهم از بازار» متمرکز هستن.

چیزی که به سختی میشه کپی کرد روح سازمان شماست. مجموعه تفکر، فرهنگ، الگو و روش‌هایی که پشت محصول‌تون نهفته است.

چیزی هم که باید نگرانش باشید اینه که به دلیل عدم شناخت ارزش‌های فعلی‌تون در تلاش برای شبیه شدن به رقیب باشید. یا سازمان‌تون برای تولید ارزش‌های جدید پشتوانه و برنامه نداشته باشه.